جلسه درس اخلاق (1391/10/21)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
«أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و إيّاكم من الطالبين بثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)»
مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار را گرامي ميداريم و مراسم سوگ و ماتم اين ايام را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران بزرگوار تعزيت عرض ميكنيم رحلت سيّد انبيا و سيّد اوصيا و سيّد اصفيا و سيّد اوليا و خاتم همه آنها را به پيشگاه خاتم اوصيا تسليت عرض ميكنيم! اين ايام قسمت مهمّش مشترك بين نبوّت و امامت است از طرفي وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رحلت كردند و از طرفي منسوب به شهادت امام مجتبي(سلام الله عليه) است و از طرفي هم به شهادت امام هشتم(سلام الله عليه) منسوب است جامع مشترك بين نبوّت و امامت همان مقام ولايت است ولايت, باطن نبوّت است باطن امامت است اين ذوات قدسي از آن جهت كه وليّ خداي سبحاناند سِمتهايي را دريافت ميكنند و آن سِمتها براي اين است كه هم ما را به مقصد آشنا كنند و هم به ما بفهمانند بعد از اينكه به مقصد رسيديم مقصود ما چه كسي است با او چگونه رفتار كنيم. مستحضريد كه غالب برادران و خواهران ايماني تمام تلاش و كوشششان اين است كه به مقصد برسند در دنيا هم همينطور است آنها كه زائران كعبهاند ميكوشند بروند مكه حج و عمره انجام بدهند كعبه را زيارت كنند آنها هم كه زائران اعتاب مقدسه هستند تمام كوشش آنها اين است كه بروند آن مزارهاي مقدس را زيارت كنند غالب ماها همينطوريم قرآن هم غالب افراد را تعليم داده ولي براي خواص هم برنامهاي ذكر كرده فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[1] توشه تهيه كنيد بهترين توشه تقواست مستحضريد زاد و توشه براي راه است كه مسافر به مقصد برسد وقتي به مقصد رسيد ديگر سخن از زاد و توشه نيست از آن به بعد بايد بفهمد كه در آن مقصد چه كسي را ببيند و با او چگونه گفتگو كند و از او چه چيزي طلب كند اين در بين بسياري از ماها كم است معمولاً ما فقط به اين توجه داريم كه آدم خوب باشيم و ـ انشاءالله ـ جهنم نرويم ـ انشاءالله ـ بهشت برويم همين! اما وقتي بهشت رفتيم چه كار بكنيم آن براي خيليها مطرح نيست بعضي از مشايخ ما مثل مرحوم آقاي الهي قمشهاي(رضوان الله عليه) ايشان اصراري داشتند در دعاهايشان ميگفتند آرزوي ما اين است كه ما ـ انشاءالله ـ بهشت مشرّف بشويم و نهجالبلاغه را خدمت علي بن ابي طالب استفاده كنيم اينكه فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ توشه تهيه كنيد اين بيان يك هشدار هم است كه شما كه انسان هستيد همه كارهايتان راه رفتن نيست همه كارهايتان هم توشه و زاد نيست اين زاد و توشه براي اين است كه شما را به مقصد برساند حالا در مقصد چه خبر است از آن مقصودتان در اين مقصد بايد چه چيزي طلب بكنيد اين براي اوحدي از پيروان اهل بيت و اولياي آنهاست ولايت از آنجا شروع ميشود كه انساني كه به مقصد رسيده است در مقصد با مقصود چگونه برخورد كند و از او چه چيزي طلب بكند اينكه در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه من براي هراس از جهنم يا براي شوق به بهشت عبادت نميكنم[2] يعني من به مقصد رسيدهام من تمام تلاش و كوششم براي اين نيست كه اين راه را طي كنم براي آن است كه حالا كه به مقصد رسيدهام از مقصودم چه چيزي بخواهم اين «حبّاً له»[3] يا «شُكراً»[4] براي آن مرحله است. وجود مبارك نبيّ گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) وقتي وارد اين جهان شدند سه كار را در طول هم انجام دادند اين كارهاي طولاني و طولي در حقيقت عرضي است يك سلسله كارهاي طولاني واقعي هم انجام دادند وقتي مبعوث شدند جهان يك بخش ملّي و محلّي داشت يك بخش منطقهاي داشت يك بخش بينالمللي آن بخش ملّي و محلّي همانهايي بودند كه پيروان اسلام شدند و به وسيله خود حضرت مسلمان شدند بخش منطقهاي آنهايي كه مسلمان نشدند ولي موحّد بودند مثل كليميها مثل مسيحيها و مانند آن, بخش سوم كه بخش بينالمللي بود آنها هم يا مشرك بودند يا ملحد آنها موحد نبودند نه تنها مسلمان نبودند بلكه مسيحي و يهودي و مانند اينها هم نبودند خداي سبحان كه فرمود من ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[5] فرستادم يا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[6] فرستادم حضرت براي هر سه منطقه برنامه داشت يعني هم براي حوزه ملّي و محلّي هم براي منطقهاي هم براي بينالمللي كه مسلمانها چطور زندگي كنند رابطه ما مسلمانها با اقليّتهاي ديني و مؤمنان ديگر اديان چگونه باشد رابطه ما مسلمانها با ملحدان و مشركان چگونه باشد اينكه فرمود اين دين, جهانشمول است جهاني است وجود مبارك پيامبر ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ است ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است تنها به اين نيست كه همه را به دين دعوت بكنند گرچه همه را به دين دعوت كرده است اما عدّهاي نپذيرفتند حالا كه نپذيرفتند نبايد از سِعه رحمت الهي دور باشند ما با آنها چگونه رفتار كنيم حضرت نه تنها رحمت بود براي اين سه قسمت, براي اشياي عالَم هم رحمت بود اشياي عالم هم نسبت به او عرض ارادت ميكردند اين جريان را شيعه و سنّي نقل كردند از آن حضرت كه فرمود من قبل از اينكه به مقام نبوّت برسم سنگي بود كه هر وقت مرا ميديد سلام ميكرد «إنّي لأعرفه الآن»[7] الآن هم من آن سنگ را ميشناسم خب اين وجود خاصّي است كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است قبل از اينكه پيامبر بشود آن سنگ به حضرت سلام ميكرد همه سنگها يكسان نيستند چه اينكه همه انسانها هم يكسان نيستند اين آيه كه دارد ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[8] اين «مِن», «مِن» تبعيضيه است برخي از سنگها اينطورند نه همه سنگها گرچه آن تسبيح عام مشترك است چه اينكه برخي از انسانها اهل خشيتاند برخي از انسانها اهل خضوعاند برخي از سنگها هم اهل خشيتاند. وجود مبارك حضرت امير در آن خطبه اول نهجالبلاغه وضع جهان را ترسيم ميكند فرمود وقتي كه حضرت ظهور كرد بعضيها مشرك بودند بعضيها مُشبِّه بودند بعضيها ملحد بودند در چنين فضاي تيره و تاري رسول خدا ظهور كرده بعد از اينكه ظهور كرد دو كار رسمي انجام داد يكي اينكه جهل علمي را به علم تبديل كرد يكي اينكه جهالت عملي را به عدل و عقل تبديل كرد خداي سبحان «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» هم از جهل و ناداني اينها را نجات داد از جاهليّت بيرون آورد و هم از سرگرداني و سر درگُميِ عملي اينها را نجات داد جاهل را عالِم كرد, ضالّ را مهتدي كرد اين دو كار را در همان اوّلين خطبه نهجالبلاغه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) درباره برنامه آموزنده رسول گرامي(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) دارد همين دو برنامه را شما ميبينيد در زيارت اربعين براي سالار شهيدان داريم كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به صفوان تعليم ميدهد كه در زيارت اربعين در پيشگاه سالار شهيدان(سلام الله عليه) بگوييد خدايا ما ميدانيم كه سالار شهيدان «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ»[9] خدايا ما معتقديم كه حسين بن علي(سلام الله عليه) قيام كرد كه مردم جاهل را عالِم بكند مردم گمراه را به راه بياورد هم جهلِ علمي را برطرف كند هم جهالت عملي را برطرف كند علم و عقل و عدل را در جامعه مستحكم كند تا جامعه به مقصد برسد اگر به مقصد رسيد آنگاه خواهيم گفت كه در مقصد با مقصودِ خودت چگونه رفتار بكن اين مناجاتها, اين دعاها, اين تقرّبها انسان را براي اينكه بعد از اينكه به مقصد رسيد با مقصود چگونه برخورد كند راهنمايي ميكند بخش وسيعي از اين دعاها براي همان رسيدن به مقصد است كه طلب مغفرت است, گشايش كار است و مانند آن اما بخش كوتاهي از ادعيه براي آن است كه اگر كسي به مقصد رسيد با مقصود خودش چگونه رفتار كند. وجود مبارك رسول گرامي كه آمدند فرمودند دنيا يك سلسله زيباييهايي هم دارد لكن ابزار كار است اگر كسي به اين زيبايي دل بسپارد بايد برابر آن تلخياش هم صبر كند تمام اين سِمتها, پُستها, فراز و فرودهايي كه به تعبير جناب شيخ عطار[10] در دنيا هست اينها مشمول اين بيان نوراني رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است بالأخره ما يك دوران جواني داريم يك دوران پيري هم در پيش است آن پيري, غرامت دوران غنيمت جواني است اينها كه مسئوليّتي دارند دوراني منسوباند دوراني معزول, دوراني روي كارند دوراني از كار بركنار, آن بيان نوراني حضرت اين است كه «فنعمت الـمُرضعة و بِئست الفاطمة»[11] اين از بيانات بلند وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است فرمود دنيا دو چهره دارد دو روز است يك روز, روز رضاع است يك روز, روز فِطام, فرمود اين كودك كه متولد شد بهترين و لذيذترين غذايي كه كودك مينوشد و مصرف ميكند همان شير مادر است او از لباس خوب لذت نميبرد, از آهنگ خوب لذت نميبرد, از گل و رياحين و مناظر خوب لذت نميبرد, بهترين لذتي كه يك نوزاد ميبرد همان شير مادر است در اين حال كه مادر پستان را در دهن او ميگذارد از همه لذايذ براي اين كودك گواراتر است در اين حال مادر براي او مُرضعه است شيردهنده است حضرت فرمود: «فَنعمت الـمُرضعة» بعد وقتي دوران شيرخوارگياش سپري شد به فِطام رسيد ـ اينكه ميگويند رضاع, نشر حرمت ميكند قبل از فِطام يعني قبل از دو سالگي ـ فطام يعني آن حالتي كه كودك را از شير باز ميگيرند در هنگام فِطام به اين كودك خيلي سخت ميگذرد او هميشه شير مادر طلب ميكرد سابق با حِيَلي اين مجراي شير را يك مقدار تلخ ميكردند كه اين كودك احساس تلخي كند ديگر به سراغ پستان مادر نرود و مانند آن; دوران فطام يعني باز داشتن اين كودك از شير براي اين كودك بسيار ناگوار بود حضرت فرمود آن لحظهاي كه اين كودك پستان را به دهن ميگيرد براي او گواراترين لحظه است وقتي كه پستان را از كام او ميگيرند اين حالت, حالت فِطام است همان مادري كه دو سال قبل مرضعه بود هماكنون فاطمه است فاطمه يعني زني كه فِطام دارد كودك را از شير ميگيرد اينكه در روايات رضاع دارد «لا رضاع بعد الفِطام»[12] يعني اگر كودك به دو سالگي رسيد اگر كسي به او شير بدهد اين شير ديگر نشر حرمت نميكند اين بچهٴ شيري آن زن نميشود ناظر به همين است فطام يعني از شير باز داشتن, آن مادر در حال فطام ميشود فاطمه, حضرت فرمود: «فنعمت الـمُرضعة و بِئست الفاطمة» كه اين حديث در تحفالعقول هست يعني دنيا دو روز بيش نيست يك روز پستان پُست و مقام و جاه و رياست و مال و جواني و قدرت را در كام انسان ميگذارد انسان خيلي خوشحال است يك روز اين پستان را از دهن انسان ميگيرد انسان معزول ميشود از كار بركنار ميشود يا پير ميشود يا از كار افتاده ميشود اين حالت فطام است فرمود دو حال بيش نيست دو روز بيش نيست «فنعمت الـمُرضعة و بئست الفاطمة» اكنون كه دنيا و پُست و مقام اين دو حالت را دارد در آن حالت رضاع و شير دادن كه حالت نشاط انسان است انسان بايد ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ را عمل كند در دوران شيرخوارگي رهتوشه تهيه كند و اگر ـ انشاءالله ـ لبن كامل نوشيد بداند كه وقتي به مقصد رسيده است در مقصد با مقصود چه بكند و از او چه طلب كند و اگر ـ خداي ناكرده ـ روز فِطام زود رسيد او ديگر نگران نباشد, بنابراين از همان اول انسان وقتي مقامي به او ميرسد بايد بداند كه يك دوران بازگيري و بازنشستگي و امثال ذلك در پي هست و اگر آن غفلت را نداشته باشد در ايامي كه داراي قدرت است حالا چه قدرت حوزوي و دانشگاهي و كارهاي علمي يا كارهاي اجرايي به راه ميرود نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) مظهر دو اسم از اسماي خاصّه خداي سبحان بود شما ميبينيد در قرآن كريم خداوند خود را به عنوان رئوف معرفي كرد[13] (يك) به عنوان رحيم معرفي كرد[14] (دو) خدا رئوف است خدا رحيم است همين دو اسم را در سورهٴ مباركهٴ توبه براي خليفهاش و جانشينش و خاتم انبيايش وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ذكر كرده فرمود: ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾[15] اين ﴿رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ كه در پايان اين آيه آمده دو صفت از اوصاف وجود مبارك رسول گرامي است در حالي كه رئوف و رحيم از اسماي حسناي خداي سبحان است منتها اينها اسماي فعلياند نه اسماي ذاتي (يك) وجود مقدس حضرت هم مظهر فعل تام خداست (دو) اين اسماي فعلي براي آن حضرت ثابت است (سه) انسان, آثار رأفت و رحمت الهي را در عمل حضرت ميبيند (چهار) تنها عالِم بودن, وحي گرفتن و با معارف غيبي آشنا بودن اينها كمالات حضرت نيست آنها را ضبط كردن, در اين دريا غوطهور شدن, در هر فرصتي يك كالاي گرانبها در آوردن و جامعه را شناختن و طبق آن كالا اداره كردن اينها هم كارهاي حسّاس رسول خداست پيامبر درسي نزد بشر نخواند اما اجتهادي هم نميكند نظير فقها و حكماي ما كه طبق ادلّه ظنّي بررسي كند استنباط كند ظاهر و اظهر كند, نصّ و ظاهر كند اينها را جمعبندي كند يك نتيجه بگيرد بلكه خداي سبحان درياي بيكراني را در قلب او القا كرده است به نام معارف وحياني و قرآن (يك) و به وجود مبارك حضرت قدرت غواصي و معرفت غوص كردن داد (دو) خود حضرت در اين درياي بيكران وحي غواصي ميكند (سه) هر لحظه گوهر جديدي از اين دريا بيرون ميآورد (چهار) به جامعه ارائه ميكند (پنج). اين معنايش اين نيست كه وحي ـ معاذ الله ـ كلام رسول است اينچنين نيست, حضرت جز مبدأ قابلي هيچ سِمتي ندارد نبايد گفت حالا كه او مبدأ قابلي است پس او مثل طوطي است او از هر وحيگيرندهاي بالاتر است منتها در همان درياي وحي غوص ميكند و از درياي وحي مطالبي را در ميآورد و به جامعه منتقل ميكند اما كسي كه حرف آن حضرت را بفهمد پيدا نميشد مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در همين كتاب قيّم كافي نقل ميكند كه وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) درباره رسول گرامي(عليهما السلام) فرمود: «ما كَلَّمَ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بِكُنه عقله قَطُّ»[16] يعني در تمام مدت عمرش به اندازه فكر خودش با كسي حرف نزد چون كسي كه به اندازه فكر آن حضرت بفهمد نبود در بين اين چهارصد و اندي سال اوّلين كسي كه اهل بيت را استثنا كرد مرحوم صدرالمتألهين در شرح اصول كافي در ذيل اين حديث است بعد مجلسي اول, مجلسي دوم, مرحوم ملاصالح مازندراني كه او هم شارح اصول كافي است بعد شُرّاح ديگر اينها گفتند اهل بيت مستثنا هستند و وجود مبارك آن حضرت اگر با كُنه عقلش با اهل بيت سخن ميگفت آنها ميفهميدند فرمود: «ما كَلَّمَ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بِكُنه عقله قَطُّ» در تمام اين مدت به اندازه فكر خودش با كسي حرف نميزد هيچ كس نبود كه بفهمد منتها حضرت به اندازه فكر مخاطبان سخناني داشت كه فرمود ما مَعاشر انبيا «اُمِرنا أن نُكلّم الناس علي قدر عقولهم»[17] سرّ اين جامعيّت كه فرمود: «اعطيت جوامع الكلم»[18] اين است كه معلّم او ﴿شَدِيدُ الْقُوَي﴾ بود كه ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ يكي از القاب ذات اقدس الهي هم اين است كه او ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ ذاريات دارد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[19] اين ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ﴾ اين كلمه «هو» كه ضمير فصل است اين الف و لام كه باعث معرفه بودن خبر است باعث حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ يعني «لا رازق غير الله» اگر به او گفته ميشود ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[20] معلوم ميشود ديگران مجاري رزقاند رزقِ او را به انسان ميرسانند خدا ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ است اين خدايي كه ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ است معلّم وجود مبارك رسول گرامي است كه ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾[21] لذا حضرت هم در بخشهاي علمي ميتوانست بگويد «اعطيت جوامع الكلم» هم در بخشهاي اراده و عزم و تصميم و نيّت ميتوانست بگويد «اعطيت جوامع الكلم» نتيجه اين جامعيّت علمي و عملي آن حضرت اين شد كه تقيّه براي آن حضرت نبود بر خلاف ائمه(عليهم السلام) ائمه تقيّه داشتند ولي آن حضرت تقيّه نداشت در قرآن كريم فرمود اگر احدي در روي زمين تو را ياري نكند تو موظّفي به تنهايي قيام كني اين ديگر نظير علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) نيست كه 25 سال خانهنشين باشد فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾[22] اگر هيچ كسي در روي زمين به كمك تو قيام نكرد تو تنها ماندي موظّفي قيام كني اين براي كسي است كه ﴿شَدِيدُ الْقُوَي﴾ معلّم او بود حدوثاً و بقائاً و با او بود. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه در يكي از جبهههاي جنگ سيلي آمد و بين حضرت و سپاهيانش فاصله شد نيروهاي رزمي حضرت در آن طرف قرار گرفتند حضرت هم تنها ماند دشمن هم فرصت را مغتنم شمرد يكي از آنها خود را كنار حضرت رساند مرحوم كليني نقل ميكند كه اين دشمن آمده شمشير كشيد گفت: «مَن يُنجيك منّي» سپاهيانت كه آن طرف هستند تو تنهايي بين شمشير من و تو هيچ فاصلهاي نيست چه كسي تو را نجات ميدهد حضرت در كمال شهامت و قدرت و طمأنينه فرمود: «ربّي و ربّك» يعني بين اين شمشير تيز و برهنه تو و سرِ من, قدرت غيبي فاصله است آن شخصي كه مشرك بود سُر خورد و افتاد و خودش يك طرف, شمشير يك طرف. مرحوم كليني از امام(سلام الله عليه) نقل ميكند كه حضرت برخاست و شمشير كشيد بالاي سر او فرمود: «مَن يُنجيك» حالا تو را چه كسي از دست من نجات ميدهد عرض كرد: «جودك و كَرَمُك» كَرم و بزرگواري تو, حضرت فرمود برو بخشيدم[23] اين پيغمبر است اين ميشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ اين ميشود ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ اين ميشود ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ اين ميشود كسي كه هنگام قبض روح، عزرائيل(سلام الله عليه) از پيغمبر اجازه ميخواهد مستحضريد كه سه طايفه از آيات در قرآن كريم راجع به قبض روح است اكثري انسانها را مأموران عزرائيل(سلام الله عليه) قبض روح ميكنند خيلي كم اتفاق ميافتد كه خود عزرائيل(سلام الله عليه) حضور پيدا كند و جان را قبض روح كند آنها مشمول ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[24] هستند آن مأموراني كه زيرمجموعه عزرائيل(سلام الله عليه) هستند آنها متوفّياند و جان را قبض ميكنند و اين شخص متوفّا ميشود خب اينها ملائكه عادياند عدّهاي را با فشار قبض روح ميكنند ﴿الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾[25] در دو جاي قرآن دارد اين فرشتهها كه ميآيند براي قبض روح سيلي به صورت ميزنند, مُشت به پشت ميزنند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ اين در دو جاي قرآن هست اگر ـ خداي ناكرده ـ ما گرفتار اينگونه از ملائكه بشويم فشار جان دادن سخت است عزرائيل(سلام الله عليه) مثل خود جبرائيل(سلام الله عليه) مثل اسرافيل(سلام الله عليه), مثل ميكائيل(سلام الله عليه) اينها براي همه حضور پيدا نميكنند ولي براي انبيا و اوليا و اوحدي از اهل ايمان حضور پيدا ميكنند لكن با حضور ذات اقدس الهي طوري كه اين محتضر در مشهد و محضر ذات اقدس الهي قرار دارد آنها كه ادّعا كردند
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست٭٭٭ روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم[26]
اين در حدّ يك دعا و نيايش است مقدور هر كسي نيست اما عزرائيل(سلام الله عليه) با اذن وارد ميشود تا روح مطهّر رسول گرامي را قبض كند بدترين درد براي اهل بيت مخصوصاً فاطمه زهرا(سلام الله عليها) حالتي بود كه وجود مبارك پيغمبر ميخواست قبض روح بشود وجود مبارك اميرالمؤمنين سر مطهر حضرت را به سينه چسبانيد افتخار علي بن ابي طالب اين بود و حضرت هم اين را در سخنان بعدياش به عنوان فخر خود ذكر ميكرد كه سرِ مطهّر پيغمبر روي سينه من بود و من حضرت را در آغوش داشتم و همان وقتي كه حضرت سر مطهّرش روي سينه من بود قبض روح شد[27] اين جزء افتخارات علي بن ابي طالب بود. براي فاطمه زهرا بسيار سخت بود كه بشنود پدر بزرگوارش كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است رحلت كرد آن پيغمبر براي اشياي خانهاش شناسنامه قرار داد شانهاي داشت براي آن اسم گذاشته بود, كاسهاي داشت, عصايي داشت براي همه اينها اسم قرار داده بود اين كاسه را آن شانه را آن عصا را مثل يك انسان احترام ميكرد براي اينها شناسنامه داشت اينكه ميگفتند عصاي مَمشوق نامي بود كه حضرت براي آن عصا گذاشت بعد از اينكه وجود مبارك حضرت را همان جا دفن كردند اٴنس كه دربان حضرت بود در مراسم تدفين حضور داشت وقتي كه رفت خدمت فاطمه(سلام الله عليها) فرمود اٴنس! چگونه دلت اجازه داد كه روي بدن پيغمبر خاك بريزي[28] اين گريه فاطمه بود كه چگونه قلبت اجازه داد كه بدن پيغمبر را زير خاك بگذاري اما زينب كبرا فقط زينب و زينالعابدين(سلام الله عليهما) هنگام خداحافظي يكي به ديگري گفت اينها اين كشتههاي خود را دفن كردند به ما اجازه ندادند اين بدن طيّب پسر طيّبه را, معصومِ پسر معصومه را, زينب كبرا گفت «ميروم از سوي تو اي كربلا اما جان تو و جان عزيزان من» «السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة و يا معدن الرسالة و يا مهبط الوحي و يا مختلف الملائكة و رحمة الله و بركاته»
پروردگارا تو را به انبيايت تو را به اوليايت تو را به صحف آسمانيات تو را به اسماي حسنايت قسم خير دنيا و آخرت به ملت ما, به نسل جوان ما, به آيندگان ما در سايه قرآن و عترت مرحمت بفرما!
نظام ما را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, حوزه و دانشگاه ما, جوان و پير ما, زنهاي و مردهاي اين مملكت را در سايه وليّات مؤيّد و موفق و منصور بدار!
امام راحل, يادگارانش, شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
مشكلات مملكت را در بخش اقتصاد, مسكن, ازدواج جوانها همه را در سايه وليّات حل بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان قرار بده!
بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايياش برسان! دشمنان اسلام مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخزول و منكوب بفرما! جوانهاي مملكت, امانتهای الهياند آنها را از هر خطري محافظت بفرما!
بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.
[2] . ر.ك: نهجالبلاغه, حكمت 237.
[3] . الكافي, ج2, ص84.
[4] . نهجالبلاغه, حكمت 237.
[5] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 28.
[6] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 107.
[7] . الامالي (شيخ طوسي), ص341; مسند احمد, ج5, ص89.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 74.
[9] . تهذيب الأحكام, ج6, ص113.
[10] . ديوان عطار, غزل 337.
[11] . تحف العقول, ص35.
[12] . الكافي, ج5, ص443.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 143.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 143.
[15] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[16] . الكافي, ج1, ص23 و ج8, ص268.
[17] . الكافي, ج1, ص23 و ج8, ص268.
[18] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص241.
[19] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[20] . سورهٴ مائده, آيهٴ 114; سورهٴ حج, آيهٴ 58.
[21] . سورهٴ نجم, آيهٴ 5.
[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 84.
[23] . الكافي, ج8, ص127.
[24] . سورهٴ انعام, آيهٴ 61.
[25] . سورهٴ انفال, آيهٴ 50; سورهٴ محمد, آيهٴ 27.
[26] . ديوان حافظ, غزل 351.
[27] . نهجالبلاغه, خطبه 197.
[28] . صحيح (البخاري), ج5, ص144; سنن (ابن ماجه), ج1, ص522.