جلسه درس اخلاق (1391/08/04)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي, سپاهي و بسيجي و عزيزان روزهدار روز پربركت عرفه را گرامي ميداريم اميدواريم خداي سبحان دعاي همگان مخصوصاً شما را به بهترين وجه مستجاب كند!
بحثهاي روز پنجشنبه به دو بخش خلاصه ميشد بخش اول مسائل اخلاقي بود, بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرمؤمنان(سلام الله عليه) امروز چون عرفه است و روز دعاست به شرح كوتاهي از دعاي عرفه سيّدالساجدين زين العابدين امام سجاد(سلام الله عليه) اكتفا ميكنيم بعدازظهر ـ انشاءالله ـ همه شما به قرائت دعاي نوراني عرفه سالار شهيدان حسين بن علي بن ابي طالب موفق خواهيد شد! ما اول ساختار خودمان را بفهميم بعد بدانيم كه دعا يعني چه در برابر چه كسي داريم دعا ميكنيم و از او بايد چه چيزي بخواهيم خداي سبحان عالَم را به خوبي ترسيم كرد كه در جهان چه خبر است و انسان را هم كه نمونه و نموداري از جهان خارج است ترسيم كرد كه در انسان چه خبر است فرمود در جهان آسماني هست زميني هست اينها موجوداتي هستند كه شناخته شدهاند فرشتگاني هستند كه با علم حسّي و تجربي شناخته نميشوند با علوم تجريدي شناخته ميشوند ابليسي هست كه آن هم با علم حسّي شناخته نميشود خداي سبحان آسمانها و زمين و موجودات آسمان و زمين را كه معرفي كرد فرشتهها را معرفي كرد ابليس را معرفي كرد بعد براي خودش خليفهاي معيّن كرد به نام انسان كامل معصوم كه اين مقام انسانيّت نه اينكه مخصوص حضرت آدم باشد براي مقام انسانيّت است كه امروز درباره وجود مبارك حضرت وليّ عصر(سلام الله عليه) ظهور دارد اين انسان كامل, خليفه خداست خدا اسماي حسناي خود را به او آموخت كه ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[1] بعد به همگان فرمود در برابر او خاضع باشيد براي اينكه او نماينده من و جانشين من است هم به ملائكه فرمود و هم به ابليس, ملائكه اطاعت كردند در برابر خليفه خدا خاضع شدند ابليس اطاعت نكرد در برابر خليفه خدا خاضع نشد و اين نبرد همچنان هست الي يوم القيامه. اين ترسيمي است كه همه شما براي ديگران هم گفتيد چيز تازهاي نيست همين نقشه درباره خود انسان ترسيم شده است خداي سبحان انسان را آفريد مجاري ادراكي او, مجاري تحريكي او, قواي ظاهري او, قواي باطني او, كلّ اين مجموعه را آفريد بعد روح خود را به عنوان خليفةالله ـ كه به خود اضافه كرد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[2] ـ به انسان عطا كرد همه مطالب مربوط به فجور و تقوا و سعادت و شقاوت انسان را در درون او الهام كرد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[3] بعد به همه قواي دروني انسان اعم از شهوت و غضب و ساير قوا و همچنين نيروهاي عقلي به همه فرمود در برابر اين فطرتي كه مُلهَم به فجور و تقواست خاضع باشيد هر چه اين فطرت ميگويد اگر گفت بكنيد معلوم ميشود تقواست اگر گفت نكنيد معلوم ميشود فجور است هر چه در برابر اين فطرت خضوع كرديد به مقصد نزديكتريد بعد از اين دستور, نيروهاي عقلي اطاعت كردند و پيروي ميكنند, نيروهاي هوس و هوا سركشي ميكنند و اين نبرد همچنان هست تا مدّتي كه انسان در دنيا زندگي ميكند اينكه ميگويند انسان, عالَم صغير است و جهان, انسانِ كبير آنچه در خارج هست در درون انسان هست بر اساس معيارهايي كه يافتند ميگويند. خليفةاللهي در درون ما هست به نام فطرت كه خداي سبحان آن را از فجور و تقوا برخوردار كرد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ درسهاي حوزوي و دانشگاهي فلسفه, كلام, فقه, اصول اينها درسهايي است كه انسان در زادروزش نداشت چند صباحي اينها را ياد ميگيرد بعد در آخر عمر هم ميگويد: «من آنچه خواندهام همه از ياد من برفت»[4] غالب دانشمندان حوزوي و دانشگاهي در دوران فرتوتي يا هنگام مرگ اين اصطلاحات يادشان نيست اين علمي كه از يك دروازه مشخّص حوزه و دانشگاه ميآيد در دوران فرتوتي و كهنسالي از يك دروازه ديگر بيرون ميرود اما آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ كه تعليم الهي است الهام الهي است همچنان در درون ذات ما نهادينه است قواي عقلي را فرمود اطاعت كنيد گفتند چشم, قوايي كه مربوط به هوا و هوس است فرمود اطاعت كنيد گفتند نه, اين ابليس دروني اين شيطنت دروني همواره با قواي عقلي در جنگ است آنچه در خارج اتفاق ميافتد جنگ اصغر است اينكه در درون است جنگ اوسط است بالاترش جنگ اكبر است كه فعلاً محلّ بحث نيست ماييم با اين مجموعه, اگر خود را نشناختيم خليفةالله را نشناختيم محور اطاعتمان را نشناختيم يعني معرفت نفس نبود يعني آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ كه خدا الهام كرد به آن نپرداختيم به همين درسهاي حوزه و دانشگاه بسنده كرديم وضع ما همين است كه ميبينيد اگر به آن پرداختيم در اين ميان بزرگاني پيدا ميشوند ميبينيد ابنفهد حلّي پيدا ميشود علامه بحرالعلوم پيدا ميشود و خيلي از بزرگان پيدا ميشوند و اين براي آدم ميماند اگر نبرد هست بين نيروهاي هوسي و نيروهاي عقلي است يكي ميگويد من از فطرت اطاعت ميكنم يكي ميگويد من خودم صاحباختيارم. روزها و شبهايي در طيّ سال انتخاب ميشود كه اين معارف را شكوفا كند چون ما همين هفتاد سال, هشتاد سال نيستيم ما مثل شمس و قمر نيستيم شمس و قمر را خدا فرمود درست است ماه خيلي زيباست خورشيد خيلي زيباست اما ما اينها را از يك مشت دود درست كرديم اين طور نيست كه حالا آفتاب و ماه را با پرنيان و برليان درست كرده باشند يا با ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ آفريده باشند فرمود يك مشت گاز, يك مشت دود بود من اين دود را شمس و قمر كردم ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ﴾, تا اينكه ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾[5] خب آن كه يك مشت گاز و دود را به صورت آفتاب در آورد بعد هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[6] آن را تعقيب ميكند پس اينچنين نيست كه انسان مثل شمس باشد مثل قمر باشد مثل راه شيري باشد راه شيري وجود نداشت فرمود ما اين گاز را به اين صورت در آورديم همه اينها را هم باز جمع ميكنيم ولي انسان جمعشدني نيست انسان يك ياء دارد كه اين ياء همه جمال و جلال اوست الآن كه حاجيان در عرفات به سر ميبرند كه كم كم به سوي منا حركت ميكنند مطاف همه اينها كعبه است عدّهاي خواستند اين كعبه را با پرنيان و پوششهاي ديگر مزيّن كنند حرف سنايي اين است كه كعبه احتياجي به لباس زيبا ندارد شما براي كعبه پوشش و پرنيان قيمتي انتخاب نكنيد «كعبه را جامه كردن از هوس است» شما براي چه ميخواهيد به كعبه پرده قيمتي بدهيد
كعبه را جامه كردن از هوس است٭٭٭ ياي بيتي جمال كعبه بس است[7]
كعبه يك جمال و جلال و عظمت دارد و آن يايي است كه خدا به آن داد به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾[8] خانه مرا تطهير كنيد اينكه كعبه مطاف است اينكه قبله مسلمين است به بركت همان يك ياء است «ياي بيتي جمال كعبه بس است» همين ياء را خدا به ما هم داد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ ما اين اضافه اشراقي را با دريافت قرآن از طرف او كه قرآن, نازل است و با دعا كه به تعبير سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) به نقل از استاد بزرگوارشان ـ كه اين حرفِ خيلي از بزرگان است تا نوبت رسيد به مرحوم آقاي شاهآبادي بعد براي امام(رضوان الله عليهم اجمعين) نقل كردند ـ كه دعا, قرآن صاعد است (اين فرمايشات قبل از مرحوم آقاي شاهآبادي هم بود) با نزول قرآن و با صعود دعا كه دعا, قرآن صاعد است ما اين ياء را اين پيوند را محكم حفظ ميكنيم) همين كه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ اين ياء براي ما شرفآور است اين ياء خليفةالله است همه نيروهاي عقلي در برابر او خضوع ميكنند همه نيروهاي هوا و هوس در برابر او تمرّد دارند اين درگيري هست در طول سال فرصتهايي هست «إن لربّكم في أيّام دهركم نفحاتٍ ألا فتعرّضوا لها»[9] از رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است كه گاهي در طيّ روزگار نسيم رحمتي ميوزد شما خودتان را در برابر اين نسيم قرار بدهيد از اين نسيم اِعراض نكنيد اين دو راه دارد يك راه آسان دارد يك راه دشوار, راه آسان اين است كه انسان تلاش كند كوشش كند دست و پايش كه بسته است ـ اينكه ميگوييم آسان است براي اينكه در برابر راه دوم آسان است ـ اين دست و پاي خود را باز كند حركت كند برود به طرف پرده اين پرده را كنار بزند تا آن نسيم بوزد و استفاده كند «إنّ لربّكم في أيّام دهركم نفحات» اين راهِ درس است اين راه فلسفه است اين راه كلام است اين راه فقه و اصول است اين راه درس و بحث است كه انسان با عمل صالحِ خود به جايي برسد اما اگر ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[10] شد اگر ﴿وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[11] شد اگر ﴿مَنْ يَشَاءُ﴾هاي الهي نصيب او شد اين در عين حال كه اينجا هست چون صفاي ضمير پيدا كرده فقط به حلال انديشيده غير از حلال نخورده و غير از حلال نگفت و غير از حلال نپوشيد و غير از حلال نينديشيد نسيمي ميوزد اين پرده كنار ميرود و او پشت پرده را ميبيند ما اگر پشت پرده را نبينيم وضع همين است آدم وقتي ببيند بعد از مرگ چه خبر است يا بداند بعد از مرگ چه خبر است اين نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد همين بدگويي, جسارت كردن, اهانت كردن, مال كسي را گرفتن, چك بيمحل كشيدن, نگاه نامحرمانه كردن, به قول خود وفا نكردن اينها الفباي دين است همه ما ميدانيم اينها حرام است اين طور نيست كه اين مثل شبهه ابنكمونه باشد شبهه فلسفي باشد يا مسئله ترتّب باشد كه اصولي بايد حل كند اينها الفباي دين است همينها مشكلات جامعه ماست دين به ما گفته مواظب قلمت, بنان و بيانت باش درست حرف بزن وقتي كه آدم حرفي را ميتواند درست بزند چرا دعواخيز باشد ﴿قُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ فرمود به بندگان من بگو درست حرف بزنيد ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾[12] دو گونه ميشود حرف زد دو گونه ميشود نوشت، دو گونه میشود گفت دو گونه ميشود برخورد كرد اگر آدم سليمانه و حليمانه و صابرانه برخورد كند طرف را نرمتر ميكند و بدون مشكل, مشكل حل ميشود فرمود: ﴿وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ﴾ نَزغ ميكند نزغ اين است كه الآن كه اتومبيل است ولي قبلاً كه اسب و استر و اينها بود اين چهارپادار براي اينكه اين حمار بيشتر و سريعتر حركت كند سيخي به او ميزد اين سيخ زدن را ميگويند نزغ, شيطان نزغ ميكند ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[13] چرا نزغ ميكند؟ براي اينكه او طبق سورهٴ مباركهٴ اسراء گفت من سواري ميخواهم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[14] «اِحْتَنَك» كه باب افتعال است يعني حنك و تحت حنك مركوب خود را گرفته, به اين سواركار ميگويند «احتنك الفرس» يعني حنك, تحت حنك, افسار, دهنه اسب دستِ اين سواركار است شيطان گفت من سواري ميخواهم من حنك و تحت حنك اينها را ميگيرم خب براي اينكه زودتر برود تندتر برود سيخ ميزند ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ بنابراين انسان يا از راه درس و بحث يا برهان يا راه مشاهده و وجدان تا نسيم الهي در او نوزد و او احساس نكند, اين پشت پرده است ماوراي پرده را نميبيند اين مستور است اگر فرمود: «إن لربّكم في أيّام دهركم نفحات ألا فتعرّضوا لها» اين است خب نسيم كه ميوزد الاّ ولابد بايد پرده كنار برود اين پرده را يا با دست يا با لطف الهي بايد كنار زد, يا بادي ميآيد اين پرده را كنار ميزند ما از آن ماوراي آن پرده بهرهبرداري ميكنيم يا با دست خودمان; يا با دست يا با فيض كه دست هم باز به افاضه الهي است دعا از هر دو نظر سهمي دارد.
مطلب بعدي آن است كه خداي سبحان به همه در همه حال نزديك است چون او محيطِ مطلق است ولي در بعضي از موارد قُرب الهي بيشتر است يا احساس قرب الهي آسانتر است و آن در حال احتضار است در حال احتضار چرا انسان بيشتر قرب الهي را احساس ميكند براي اينكه ميفهمد يك مهاجر و مسافري است كه بايد به سفر ابد برود و كسي هم همراه او نيست تصوّر مرگ هم كار آساني نيست چون انسان همه چيزهاي مورد تعلّق خود آنچه در تمام مدّت عمر فراهم كرده است از زمين و زمان, بستگان خود, پدر و مادر خود, فرزندان خود, عائله خود, دوستان خود, قبيله خود, محيط كار خود, همه را رها ميكند به جايي ميرود كه معلوم نيست كجاست كساني هستند كه انسان نميشناسد به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) ميفرمود خيليها اصلاً بعد از مرگ نميفهمند كه چطور شد مدّتها بايد بگذرد تا بفهمد مُردند دفعتاً ميبيند صحنه عوض شد آنهايي كه ميديد الآن اينجا نيستند اينهايي كه اينجا هستند اين نميشناسد نه اينجا را ميشناسد نه افراد را ميشناسد بعد از مدّتها تازه ميفهمد مُرد اينكه در قبر به اين مُرده ميگويند «أنّ الموت حقٌّ»[15] يعني تو مُردي بدان اين مرگ حق است ما هم ميميريم اين را براي ديگران نميگويند كه موعظه باشد چون اين تلقين ميّت مستحب است ولو هيچ كس هم نباشد فقط آن مُلقِّن باشد بايد به اين بيچاره گفت اين حالتي كه به تو دست داد حالت موت است بدان اين مرگ حق است «حقٌّ» يعني «موجودٌ», حق در نظام عالَم ثابت است مرگ در نظام عالم ثابت است پيش از تو هم مُردند بعد از تو هم ميميرند و تو الآن مردهاي «أنّ الموت حقّ» به ما هم كه گفتند شما شبهاي جمعه يا غير جمعه در فرصتهاي مناسب حالا اختصاصي به روز و شب جمعه ندارد برويد قبرستان, قبرستان مدرسه است بسياري از ماها نميدانيم اصلاً قبرستان رفتن براي آن درسگيري است خيال ميكنيم براي آمرزش اموات است البته آمرزش اموات در آن هست موعظه هم در آن هست اما قبرستان مدرسه است يعني مثل درس و بحث اينكه قبرستان مدرسه است از آن دعا و دستور قبرستان مشخص ميشود ما سلامي داريم عرض ادب ميكنيم براي اينكه اينها زندهاند يك حمد و سورهاي ميخوانيم براي اينكه براي آنها و ديگران طلب مغفرت بكنيم اما قبرستان سه دستور دارد يكي «اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ الدِّيارِ مِنَ المسلمين و الْمُؤْمِنينَ اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ اِنشاءَ اللَّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ»[16] يكي هم آن حمد و سوره و قرائت قرآن و اينهاست اين دو كار را همه ما بلديم اما دستور سوم قبرستان دستور اصلي و رسمي است كه ما به اين مُردهها سلام عرض ميكنيم ميگوييم شما را به خدا قسم بگوييد آنجا چه خبر است «اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ»[17] شما را به خدا قسم بگوييد آنجا چه خبر است؟! خب ميبينيد شرح حال خيلي از آقايان را ميبينيد مثل مرحوم آقاي قاضي, بزرگان ديگر اينها حداقل شب و روز يك ساعت ميرفتند قبرستان ما خيال ميكنيم براي فاتحه ميروند اگر گفتند فلان حكيم يا فلان فقيه ميرود داخل اتاقش دارد مطالعه ميكند يعني براي اينكه چيز ياد بگيرد اين ميرود آنجا قسم ميدهد ميگويد شما را به خدا قسم آنجا چه خبر است ما كه نميتوانيم بنشينيم بگوييم «آن را كه خبر شد خبري باز نيامد»[18] خب شما نرفتيد از آنها خبر بگيريد بله آنها نميآيند وقتي برويد به سراغ آنها قسم بدهيد حالا يا در رؤيا يا در رؤيت چيزي به آدم ميفهمانند خيليها هستند كه در رؤيا مطالبي برايشان كشف شده يا در حال مناميّه و رؤيت چيزي برايشان كشف شده اين آدم را زنده ميكند اين جامعه را جامعه ابراهيم ميكند جامعه امام زماني ميكند جامعه معقول ميكند جامعهاي كه هيچ كسي راه ديگري را نبندد بيراهه هم نرود چرا ميگويند گندمفروشي, برنجفروشي و اينها مكروه است براي اينكه منتظر است گران بشود خب ديني كه ميگويد گندمفروشي, برنجفروشي كه از پاكترين شغلهاست مكروه است اين دين اجازه ميدهد كسي ارز بگيرد و بازار آشفته درست كند نظام را آسيب برساند؟! براي اينكه ما اصلاً آيندهمان را فراموش كرديم خب برنجفروشي, گندمفروشي اينها از پربركتترين و حلالترين كسب اسلامي است اين شخص منتظر است كه گران بشود و او استفاده كند چرا ميگويند «الزرّاعون كُنوز الله في أرضه»[19] كشاورزان, گنج الهياند توليد كردن, عاقلانه مصرف كردن, عرضه كردن و كالا را معتدل فروختن, اما كسي اينها را بخرد منتظر باشد كه گران بفروشد نان مردم را كم بكند اين در فقه نگاه كنيد ميگويند كسب مكروه است چرا كفنفروشي مكروه است كسي شغلش اين باشد كه كفن بفروشد خب اين منتظر است كسي بميرد خب گاهي است كسي بزّاز است پارچه ميفروشد كفنفروش نيست يك وقت ميآيند از او پارچه كفني ميخرند اما كسي مغازهاش كفنفروشي است اين شغل مكروه است مغازهاش برنجفروشي است اين شغل مكروه است براي اينكه منتظر است گران بشود. اين دين, معطّر است اينها مطالب عاليه دين نيست آن مطالب عاليه جاي ديگر است اينها الفباي دين است اينكه گفته ميشود تمدّن ما در تديّن ماست همين است اگر در صدر اسلام وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آن مدينه را توانست مدينه فاضله بكند بر اساس همين بديهيّات دين است مردم عادي كوي و برزن كه آن معارف فلسفي و كلامي را درك نميكنند براي آنها هم لازم نيست براي خواص است براي توده مردم همين حرفهاست. به ما گفتند برويد قبرستان از آنها بخواهيد كه به شما بگويند چه خبر است آن را كه خبر شد خبري هم باز خواهد آمد.
امروز كه روز عرفه است روز دعاست خداي سبحان در همه فرصتها به بندگانش نزديك است اما به محتضرها نزديكتر است يا محتضرها احساس بيشتري نسبت به قرب الهي دارند دعاكنندهها به قرب الهي احساس بيشتري دارند متّقيان به قرب الهي احساس بيشتري دارند ميبينيد خداي سبحان قربش را در اين فرازها بازگو كرده درباره محتضرها فرمود اگر ﴿إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ﴾[20] به حلقوم و به حنجره رسيد ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَ تُبْصِرُونَ﴾[21] به داعيان و دعاكنندگان فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ﴾ ذات اقدس الهي به رسولش(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نفرمود اگر سؤال كردند تو در جواب بگو, فرمود اگر از تو سؤال كردند من خودم جواب ميدهم ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي﴾ نه «قل في جوابهم» بلكه ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾ من خودم جواب ميدهم ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[22] پس عند الدّعاء خدا يعني لطف خدا نزديكتر ميشود يا ما احساس نزديكتر بودن داريم بيشتر احساس ميكنيم عندالاحتضار كه انسان از همه جا افتاده است احساس نزديكتر بودن دارد در سورهٴ مباركهٴ طلاق هم فرمود: ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾[23] در سورهٴ انفال هم فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[24] اگر اهل تقوا بوديد خداي سبحان آن فرق بين حق و باطل را به شما عطا ميكند. دعا چنين حالتي دارد كه انسان بايد نزديك بشود خب انسان با چه چيزي نزديك ميشود, خب ميخواهد سفر بكند يك بيان نوراني رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود, فرمود: «نجا الْمُخفّفون»[25] آنها كه سبكبارند زودتر به مقصد ميرسند آنها كه اضافه وزن دارند تا بجنبند دير ميشود اينها كه سبكوزناند زود حركت ميكنند آنهايي كه بار روي دوششان است ديرتر به مقصد ميرسند حضرت فرمود: «نجا الْمُخفّفون» غالب فرمايشات حضرت امير(سلام الله عليه) برگرفته از فرمايشات نوراني رسول خدا(عليهما الصلاة و عليهما السلام) است حضرت همين بيان «نجا الْمُخفّفون» به صورت آهنگين در نهجالبلاغه و غرر آمده است كه «تَخفّفوا تَلحقوا»[26] اين به صورت يك شعار در آمده يعني سبكبار بشويد آن وزنهاي اضافه را آن بارهاي اضافه را رها كنيد ملحق ميشويد «تخفّفوا تلحقوا» اصلش براي رسول خداست كه فرمود: «نجا الْمُخفّفون» خب سبكبارها زودتر ميرسند. ما براي اينكه بارهايمان سبك بشود بايد ببينيم كه امامانمان چطور بار را سبك كردند وجود مبارك امام سجاد متخصّص در دعاست فرمود اين منيّت اين غرور اين «من» و «ما» اين پُست اين من مرجعم من عالِمم من حكيمم از اين بازيها اينها را بگذاريد كنار من فلان چيز دارم من فلان قدرت را دارم من مال دارم اينها را بگذاريد كنار ميخواهي دعا كني سبكبار باش چطور سبكبار باش؟ ببين من چه ميگويم خب امام سجاد است ديگر, امام سجاد وقتي خودش را معرفي ميكند در بالاي منبر شام به يزيد و همه اينها ميگويد يزيد امروز زير آسمان مردي مثل من نيست در مشرق و مغرب عالَم به عظمت من نيست «أنا ابن محمد بن المصطفي أنا ابن علي المرتضي... أنا ابن فاطمة الزهراء»[27] وقتي خودش را معرفي ميكند ميگويد اين است گفت يزيد امروز زير آسمان مردي به عظمت من نيست آنجا جايش بود اما با خدا كه سخن ميگويد چه ميگويد اين را از صحيفه سجاديه بخوانيم [حضرت در دعاي عرفه يعني دعاي 47 صحيفه سجاديه] عرض كرد خدايا از من پَستتر بندهاي نداري از من پَستتر در عالَم احدي نيست «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» خدايا تو خس و خاشاك در عالم زياد داري بالأخره اين خس و خاشاك ذرّهاي هستند يك مثقال وزن دارند ديگر, من از آن هم پَستترم «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» از من كوچكتر كسي در عالَم نيست هم آن راست است هم اين راست است آن راست است براي اينكه عطاياي الهي را دارد ميشمارد اين راست است براي اينكه خب بنده ذاتاً هيچ ندارد ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[28] شما ملاحظه بفرماييد اين جمله نوراني حضرت كه خودش را معرفي ميكند كه من در چه حدّيام در همين دعاي نوراني عرفه امام سجاد(عليه السلام) [يعني دعاي 47 صحيفه سجاديه] چند فِقره است اين فقرههاي نورانياش را ما انتخاب كرديم اينجا بخوانيم ما هميشه ميگوييم ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[29] حضرت در اين دعاي نوراني عرفه عرض كرد «زدني إليك فاقة و فقرا» خدايا فقر و فاقه و نيازم را زياد كن نياز ما كه زياد است چون در همه چيز ما فقيريم عمده احساس است يعني آن توفيق را به من بده كه من بيشتر احساس كنم كه در همه امور نيازمندم «أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِيَّتِكَ وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ وَ لَمْ تُدْرِكِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ أَنْتَ الَّذِي لَا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً» كسي نميتواند تو را بيابد چون حقيقت نامحدودي اين تعبير كه هر كسي خدا را به اندازه خودش درك ميكند در مراحل بعدي است براي فهم ما وگرنه خدا حقيقتي است (يك) بسيط است (دو) نامتناهي است (سه) اين مثل اقيانوس نيست كه هر كسي به اندازه تشنگي خودش آب بچشد (چهار). اقيانوس مركب است سطحش غير از عمقش است ساحلش غير از سطحش است ميشود از يك گوشهاش آب گرفت اما اگر حقيقتي بسيط بود يا همه يا هيچ, همه محال است پس هيچ! لذا احدي توان آن را ندارد كه به ذات اقدس الهي دسترسي پيدا كند مقداري از خدا را بشناسد. آنچه در براهين هست مفهوم است مفهوم الله به حمل اوّلي الله است اما به حمل شايع, صورت ذهني است لذا فرمود كسي نميتواند به تو دسترسي پيدا كند اما اگر كسي براي دينش, براي آخرتش بخواهد تلاش كند شما را به اندازه درك خودش درك ميكند من شما را طرزي حمد ميكند كه «حَمْداً لَمْ يَحْمَدْكَ خَلْقٌ مِثْلَهُ وَ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ سِوَاكَ فَضْلَهُ» طرزي شما را حمد ميكنم كه احدي فضل آن حمد را نميتواند احصا كند و بررسي كند بعد فرمود خدايا تو در هر زماني دينت را به وسيله امامي حفظ ميكني «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ» بالأخره به وسيله امام معصوم يا نايبان امام معصوم دينت را حفظ ميكني ما را توفيقي عطا كن كه اگر امام معصوم را درك كرديم او را ياري كنيم, نايب امام را درك كرديم او را ياري كنيم بعد از اينكه اين مسائل سياسي را بازگو فرمود به اينجا ميرسد عرض كرد: «اللَّهُمَّ هَذَا يَوْمُ عَرَفَةَ يَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ» همان تعبيري كه درباره ماه مبارك رمضان گفته ميشود[30] «نَشَرْتَ فِيهِ رَحْمَتَكَ وَ مَنَنْتَ فِيهِ بِعَفْوِكَ وَ أَجْزَلْتَ فِيهِ عَطِيَّتَكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَي عِبَادِكَ» روز فضل و رحمت و كَرم و عنايت توست و من هم بنده ضعيف تو هستم و تو او را به مواليانت هدايت كردي. در جمله بعدي «وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً لَا مُسْتَطِيلًا بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ لَا مُتَعَالِياً بِدَالَّةِ الْمُطِيعِينَ وَ لَا مُسْتَطِيلًا بِشَفَاعَةِ الشَّافِعِينَ» چرا؟ براي اينكه «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» من چه كسي هستم كه با تكبّر بخواهم چيزي از شما بخواهم يا در برابر شما رفتار بكنم براي اينكه تو در اين همه موجودات از من پَستتر نداري آدم سبكبار ميشود وقتي سبكبار شد «تخفّفوا تلحقوا» انسان كه بارِ سنگين دارد كه نميتواند حركت كند «أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِيَّتِهِ أَنَا القَلِيلُ الْحَيَاءِ» خدايا من در گِرو هستم چون هر بدهكاري بايد گِرو بدهد اگر كسي بدهكار مال است خانهاش را گرو ميدهد اگر كسي بدهكار اعتقادي و اخلاقي و ديني است اينكه نميتواند خانهاش را به فرشتهها گرو بدهد يا مالش را گرو بدهد خودش را گرو ميگيرند اينكه در قرآن فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[31] يا ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[32] همين است اين رَهين, فعيل به معني مفعول است خود آدم رهين است يعني مرهون است يعني گِرو است بدهكار را گرو ميگيرند, خب انسانِ گروگرفته شده آزاد نيست فرمود من اين طور هستم در قرآن هم كه شما فرموديد: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ يا ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ من اين طور هستم خدايا از تو هر چه بخواهي برميآيد «وَ انْزِعْ مِنْ قَلْبِي حُبَّ دُنْيَا دَنِيَّةٍ تَنْهَي عَمَّا عِنْدَكَ وَ تَصُدُّ عَنِ ابْتِغَاءِ الْوَسِيلَةِ إِلَيْكَ وَ تُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْكَ» اين «حبّ الدنيا» كه «رأس كلّ خطيئة»[33] است اين بار زايدي است اين نميگذارد ما حركت كنيم جلوي فيض تو را هم ميگيرد نه اجازه ميدهد ما دست دراز كنيم تا به فيضت برسد نه اجازه ميدهد كه فيض تو به ما برسد اين راهزن است عرض كرد خدايا اين را از ما بگير «وَ جَلِّلْنِي سَوَابِغَ نَعْمَائِكَ وَ ظَاهِرْ لَدَيَّ فَضْلَكَ وَ طَوْلَكَ» خدايا «وَ أَمِتْنِي مِيتَةَ مَنْ يَسْعَي نُورُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ» ما وقتي كه از اينجا سفر كرديم نه شمسي است نه قمري نه برقي خب نور ما آنجا چيست آن عالَم كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[34] شد ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[35] شد ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[36] شد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[37] شد ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾[38] شد خب نور آنجا به چيست اين نور را بايد به همراه خودمان ببريم عرض كرد خدايا توفيقي به من بده مرا نوراني كن كه وقتي من مُردم نور من يَسعي بَين يديِ من باشد بعد «وَ ارْفَعْنِي بَيْنَ عِبَادِكَ وَ أَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» خدايا ما را به ديگران نيازمند نكن اين دعا, دعاي ضروري شرايط كنوني ماست يعني همه ما مخصوصاً جوانها اين عزيزاني كه حديث العهد بالاسلاماند خب يك استكبار كافر ددمنشي جلوي رزق مردم را گرفته به عنوان تحريم اين دعاها راهگشاست خدايا ما را از كساني كه از ما بينيازند بينياز بكن خب نعمتها كه در عالَم فراوان است در ايران فراوان است ديگران ندادند اين عزيزان ما اين دانشگاهيان ما اين دانشمندان ما را توفيقي عطا كن كه همه چيز را خودشان بسازند اينها دعاست دعا تنها اين نيست كه خدايا پدر و ما را بيامرز «وَ أَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» ما بينياز بشويم بالأخره آنها سر جاي خودشان باشند ما هم سر جاي خودمان ديگر هر روز عربده نكشند ما فلان چيز را تحريم ميكنيم اگر ماه مبارك رمضان هست اگر عرفه هست اگر حج و منا هست اگر عمره هست براي راهگشايي كلّ نظام هم هست در درجه اول آنهاست «وَ زِدْنِي إِلَيْكَ فَاقَةً وَ فَقْراً» خدا غريق رحمت كند بعضي از اساتيد ما مرحوم آقاي فاضل توني(رضوان الله عليه) اين شاگرد مرحوم جهانگيرخان قشقايي مرحوم حاج آخوند كاشي بود اوّلين بار اين فرمايش را از ايشان شنيديم ايشان فرمود انسان وقتي نزد مولا ميرود بايد چيزي ببرد تحفه ببرد با دست خالي كه نميتواند برود بايد چيزي ببرد كه آنجا نباشد (يك) و نبودنش هم كمال باشد نه فقر (دو) ما چه چيزي ببريم؟ بگوييم خدايا ما اين مدت زحمت كشيديم علم پيدا كرديم او كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ است اين چند مثقال علم را هم كه او داد قدرت ببريم, جهاد ببريم, تلاش و كوشش ببريم اينها هم كه نعمت اوست «ما بِنا مِن نعمة فمنك»[39] چه چيزي آنجا ببريم؟ ما بايد فقر و فلاكت ببريم خدايا ما با دست خالي آمديم هر چه دادي كه از آنِ توست ما خودمان هيچ نداريم با دست خالي آمديم ميبينيد سنايي ميگويد اگر خواستي آن طرف بروي مبادا بگويي من چند سال زحمت كشيدم علم پيدا كردم
روي گردآلود بر زي او كه بر درگاه او ٭٭٭ آبروي خود بري گر آبروي خود بري[40]
اگر نزد خدا رفتي گفتي خدايا من علم فراهم كردم فلان خدمت را كردم به عنوان يك انسان آبرومند آنجا رفتي, آبروي خودت را ميريزند ميگويند اينها را كه ما داديم تو چه چيزي آوردي «آبروي خود بري گر آبروي خود بري» اگر بگويي من سي, چهل سال زحمت كشيدم من اينها را آوردم همانجا آبرويت را ميريزند ميگويند اينها كه از ماست ما به تو داديم تو چه داري؟!
روي گردآلود بر زي او كه بر درگاه او ٭٭٭ آبروي خود بري گر آبروي خود بري
بگويي من اين همه زحمت كشيدم فوراً جواب ميدهند كه اينها را كه ما به تو داديم تو چه چيزي آوردي اين است كه امام سجاد عرض ميكند «وَ زِدْنِي إِلَيْكَ فَاقَةً وَ فَقْراً... اجْعَلْ هَيْبَتِي فِي وَعِيدِكَ وَ حَذَرِي مِنْ إِعْذَارِكَ وَ إِنْذَارِكَ وَ رَهْبَتِي عِنْد تِلَاوَةِ آيَاتِكَ وَ اعْمُرْ لَيْلِي بِإِيقَاظِي فِيهِ لِعِبَادَتِكَ... وَ أَوْجِدْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ حَلَاوَةَ رَحْمَتِكَ» من با سوز و گداز آمدم ولي شما كه عفو بكني من احساس خنكي ميكنم اين برداليقين كه ميگويند از همينجا گرفته شده «وَ صُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلَي أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ» خدايا مردم عالَم خوباند اما توفيقي بده كه من به هيچ كسي احتياج نداشته باشم من كاري ميكنم آنها از من ميگيرند آنها كاري ميكنند من از آنها ميگيرم يك تعامل متقابلي است اما دستِ بگير را خدا دوست ندارد «اليد العُليا خيرٌ من اليد السفليٰ»[41] فرمود همه محترماند ما هم خدماتي ارائه ميكنيم آنها هم كارهايي انجام ميدهند ما چيزي به آنها ميدهيم آنها هم چيزي به ما ميدهند نه ما محتاج آنهاييم نه آنها محتاج ما و آبروي مرا حفظ بكن «وَ صُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلَي أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ وَ ذُبَّنِي عَنِ الْتِمَاسِ مَا عِنْدَ الْفَاسِقِينَ» خدايا آبروي ما را حفظ كن ما از فاسقين چيزي نخواهيم در پايان دارد «وَ أَتْمِمْ لِي إِنْعَامَكَ إِنَّكَ خَيْرُ الْمُنْعِمِينَ وَ اجْعَلْ بَاقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ» خوشا به حال كساني كه الآن مشغول اعمال حج و عمرهاند ـ انشاءالله ـ خدا اعمال اينها, حج اينها, عمره اينها, زيارت اينها را قبول و دعاهاي اينها را مستجاب كند «ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَبَدَ الْآبِدِينَ». اميدواريم ذات اقدس الهي از همه احياكنندگان شب عرفه و اقامهكنندگان مراسم عرفه و اقامهكنندگان نماز عيد قربان و اقامهكنندگان سنّت حسنه اُضحيه (از همگان) به احسن وجه بپذيرد و توفيقي بيش از اين به همه شما و ما عطا كند!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
حاجيان و معتمران و زائران و طائفان و عاكفان را مَقضيالمرام به اوطانشان برگردان!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
مشكلات دولت را چه در بخش مسكن, چه در بخش اقتصاد, چه در بخش ازدواج جوانها در سايه لطف وليّات حل بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان!
خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
امنيت و امان منطقه را روزافزون بفرما!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.
[2] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.
[3] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.
[4] . ديوان سعدي, غزل 421.
[5] . سورهٴ فصلت, آيات 11 و 12.
[6] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 1.
[7] . سير العباد الي المعاد (چاپ طهران), ص101.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 125.
[9] . بحارالأنوار, ج68, ص221.
[10] . سورهٴ مائده, آيهٴ 54; سورهٴ حديد, آيهٴ 21; سورهٴ جمعه, آيهٴ 4.
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 105.
[12] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 53.
[13] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 200.
[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 62.
[15] . الكافي, ج3, ص201.
[16] . الكافي, ج3, ص229.
[17] . بحارالأنوار, ج99, ص301.
[18] . ديباچه گلستان سعدي.
[19] . تهذيب الأحكام, ج6, ص384.
[20] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 83.
[21] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 85.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 186.
[23] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 2.
[24] . سورهٴ انفال, آيهٴ 29.
[25] . مكارم الأخلاق, ص440.
[26] . نهجالبلاغه, خطبههاي 21 و 167; غررالحكم و دررالكلم, ص145, ح2633.
[27] . بحارالأنوار, ج45, ص138 و 139.
[28] . سورهٴ انسان, آيهٴ 1.
[29] . سورهٴ طه, آيهٴ 114.
[30] . اقبال الأعمال, ص24.
[31] . سورهٴ طور, آيهٴ 21.
[32] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 38.
[33] . الكافي, ج2, ص131.
[34] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 1.
[35] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 2.
[36] . سورهٴ زمر, آيهٴ 67.
[37] . سورهٴ زمر, آيهٴ 67.
[38] . سورهٴ انسان, آيهٴ 13.
[39] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[40] . ديوان سنايي, قصيده 185.
[41] . الكافي, ج4, ص11, 18 و 26.