09 05 2012 443922 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1391/02/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران را گرامي مي‌داريم! در آستانه ميلاد صديقه كبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) هستيم اين عيد بزرگ را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما بزرگواران, برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي تهنيت عرض مي‌كنيم! از گزارش جامع و نافع و اميدبخشي كه مربوط به بزرگداشت جريان شهادت و سيره شهدا و راهيان راه نور بود همه ما استفاده كرديم و بهره‌مند شديم; اجر همه اينها با ذات اقدس الهي باشد هم شهداي ما با شهداي صدر اسلام محشور و هم راهيان اين راه, مشمول عنايت ويژه وليّ عصر(ارواحنا فداه) باشند!

بحثهاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخشي مربوط به مسائل اخلاقي بود بخشي هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه علي‌بن‌‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) كه آن هم در همين معيار بود. در جريان بحث اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه انسان يك حقيقت خارجي است اعتباري نيست (اولاً) و اين حقيقت خارجي, متكامل و پوياست (ثانياً) و اين تكامل و پويندگي و پويايي او اعتباري نيست (ثالثاً) اگر حقيقتي, عيني بود نه اعتباري و تكاملش حقيقي بود نه اعتباري, كمالِ او هم بايد حقيقي باشد نه اعتباري (رابعاً) و اين بايدها و نبايدهاي فقهي و اخلاقي و حقوقي كه يك امر اعتباري است حتماً يك پشتوانه حقيقي خواهد داشت (خامساً) كه آن پشتوانه هم سابق بر اين قوانين اعتباري است هم لاحق است يعني آن ملاكات واقعي باعث پيدايش اين بايدها و نبايدهاي اعتباري است و كيفر و پاداش در قيامت هم حقيقي است.

يكي از مسائلي كه همه ما با آن روبه‌رو هستيم جريان صراط است. مستحضريد جريان صراط جريان معاد جريان قيامت چون كمتر بحث شده بسيار پيچيده و مشكل است ما راه تجربي نداريم. آنها كه معرفت‌شناسي آنها حسّي و تجربي است دست آنها كلاً از جريان معاد خالي است براي اينكه جهنم, بهشت, صراط, تطاير كتب, انطاق جوارح و مانند اينها قابل آزمايشهاي مادّي نيستند بنابراين از راه معرفت‌شناسي مادّي دسترسي به آنها مشكل است. براهين نقلي كه قرآن و روايات فرمودند اوّلين حرف و مهم‌ترين حرف را مي‌زنند ولي متأسفانه در حوزه‌ها و دانشگاهها مسئله صراط مسئله تطاير كتب مسئله انطاق جوارح مسئله شهادت زمان و زمين اين گونه از معارف كمتر مطرح است ولي بالأخره بخشي از آنها را مي‌شود از دور مقداري فهميد, آن مقداري كه نمي‌فهميم كه علمش به اهلش واگذار مي‌شود مي‌گوييم آنچه را قرآن و عترت فرمودند مورد ايمانِ ماست اما آنچه قابل فهم است و ما مي‌توانيم بفهميم آنها را اگر بيشتر ارزيابي كنيم در تطرّق اين راه آسان‌تر مي‌رويم نه بيراهه مي‌رويم نه راه كسي را مي‌بنديم.

يكي از آن مسائل جريان صراط است مستحضريد كه اگر از صراط به عنوان خط تعبير كردند مي‌گويند خطّ مستقيم, براي آن است كه وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در جلسه‌اي خطّ مستقيمي كشيدند فرمودند راهي كه من از طرف خدا آوردم همين خطّ مستقيم است سپس در دو طرف آن خطوطي ترسيم كردند و فرمودند آنچه ديگران مي‌گويند مَضلّه است.[1] چون حضرت از صراط تعبير به اين خط كردند مي‌گويند خط مستقيم وگرنه تعبير قرآن صراط است و صراط هر چه در قرآن كريم استعمال شده است راجع به بهشت است مانند صراط مستقيم[2] يا صراط سوي,[3] يك جا هم درباره جهنم است كه دارد اينها را به صراط جهنم هدايت كنيد.[4]

عمده آن است كه درباره اين صراط, ذيل آيه سورهٴ مباركهٴ فجر كه دارد ﴿وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ[5] آن روز جهنم را مي‌آورند, رواياتي هست كه جهنم هزار زِمام و افسار دارد كه فرشتگان فراواني آن را مي‌آورند.[6] اينكه عرض شد جريان جهنم و بهشت دركش آسان نيست براي اينكه آنچه ما مي‌فهميم اين است كه جهنم جايي است كه تبهكاران را در آنجا مي‌اندازند اما جهنم منقول را واقعاً ما نمي‌فهميم ما جهنم غير منقول را مي‌فهميم اما جهنم منقول كه در سورهٴ مباركهٴ فجر است اين يعني چه جهنم را مي‌آورند يعني چه فرشته‌ها كشان كشان اين جهنم را مي‌آورند چيست اين كدام جهنم است با جهنم غير منقول فرقش چيست؟ فرمود: ﴿وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ آن روز جهنم را مي‌آورند. خب اين جهنم را كه كشان كشان مي‌آورند آن وقت صراط را روي اين جهنم نصب مي‌كنند, اينها يعني چه؟! صراط را روي اين جهنم نصب مي‌كنند بعد به افراد مي‌گويند شما از اين صراط بايد بگذريد, آن صراط هم «أدقَّ مِن الشَّعْر و أحدّ مِن السيف»[7] از مو باريك‌تر است و از شمشير تيزتر, براي اينكه بخش معرفتش دقيق‌تر از موي باريك است بخش عملش از رفتن روي لبه تيز شمشير دشوارتر است. انسان يك بخش انديشه دارد يك بخش انگيزه دارد با بخشي مي‌فهمد با بخشي كار مي‌كند فرمودند معرفتِ خود صراط از مو باريك‌تر است خب باريك‌تر از مو را انسان بخواهد درك بكند و ببيند بسيار سخت است رفتنِ روي لبه تيز شمشير برّان خب خيلي سخت است. دين يك بخشش ايمان است كه فهميدن در آن هست و يك بخشش عمل صالح. فرمود اين صراط كه باريك‌تر از موست و تيزتر از شمشير است مي‌آورند عدّه‌اي به سرعت رد مي‌شوند عدّه‌اي افتان و خيزان گاهي مي‌افتند گاهي بلند مي‌شوند و مي‌روند و عدّه‌اي هم مي‌افتند, اينها يعني چه؟ اينها را واقعاً ما نمي‌فهميم, سرّش اين است كه بحث نشده نه اينكه فهميدني نيست.

ما خيال مي‌كنيم كه جريان قيامت ـ معاذ الله ـ شبيه دنياست اين هم كه نيست ﴿وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لاَ تَعْلَمُونَ[8] فرمود ما شما را جايي مي‌بريم كه شما نمونه‌اش را نديديد و نمي‌دانيد چه خبر است ولي شما در اين آياتي كه مربوط به طريق جهنم يا صراط جهنم است يك اصل را مشترك مي‌دانيد كه آن را ما كاملاً مي‌فهميم. در جريان جهنم چهار گروه را نام مي‌برد گروه اول فرمود همگان وارد مي‌شوند: ﴿إِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[9] حالا ما چون متوجه نمي‌شويم كه ورود به معناي دخول است يا نه مي‌گوييم اين ورود نظير ﴿لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ[10] است و حال اينكه اين معنا, معناي دشواري است اما چون به آ‌ن معناي دقيق دسترسي نداريم اين طور معنا مي‌كنيم مي‌گوييم همان طوري كه ﴿لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ﴾ يعني «أشرف» ﴿إِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ يعني مُشرف به جهنم مي‌شويد, بسيار خوب اين براي ورود. بعد بخش دوم و سوم و چهارم اين است كه يك عدّه مي‌مانند يك عدّه نجات پيدا مي‌كنند ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً[11] در بخش ديگر فرمود ما جهنم را پر مي‌كنيم ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ[12] اما اين پُر كردن به معني خلود نيست البته يك عدّه مي‌سوزند و بعد از سوخت و سوز ممكن است آزاد بشوند ولي مخلَّدين كم‌اند اما فرمودند آن مقداري كه مي‌توانيد عذاب بچشيد همان مقدار گناه كنيد; ما يك مختصر آتش را يك لحظه نمي‌توانيم در دست نگه داريم چه رسد به آن ناري كه طبق بيان نوراني حضرت امير فرمود: «دارٌ ليس فيها رحمة»[13] هيچ گذشت در آن نيست! اين بيان حضرت است در نهج‌البلاغه.

خب حالا اينها را واقعاً ما نمي‌فهميم ولي خب به ما نگفتند چيزي كه نمي‌فهميد حقّ ايمان نداريد ولي ما مي‌فهميم كه اهل بيت حق گفتند قرآن حق گفت, اين را ايمان داريم اين هست اما حالا چيست نمي‌دانيم. براي ما چه چيزي بودن مهم نيست اما چطور زندگي كنيم كه به جهنم نرويم براي ما مهم است. آن كه براي ما خيلي روشن است به خوبي هم مي‌فهميم در تمام اين آيات مطرح است فرمود اينجا جاي ظالمين است اين را ما مي‌توانيم بفهميم كه ظلم چيست و نكنيم حالا ظلمِ عقيدتي نكنيم حقّ‌الناس بر عهده ما نباشد حقّ‌الله بر عهده ما نباشد به بچه‌ها ظلم نكنيم به همسر ظلم نكنيم به همسايه ظلم نكنيم به شيعه ظلم نكنيم به كساني كه در بحرين و امثال بحرين فقط براي حفظ دين قيام كردند ظلم نكنيم!

الآن اين بيداري اسلامي كه خاورميانه را روشن كرده اينها جز حق‌طلبي و عدل‌خواهي حرفي ندارند غير از اينكه مي‌گويند عقل و عدل, غير از اينكه مي‌گويند ظلم نباشد, غير از اينكه مي‌گويند كسي راه ما را نبندد ما هم بيراهه نرويم حرفي ندارند; حرف همه ملّت بيدارشدهٴ خاورميانه چه در مصر چه در تونس چه در يمن چه در بحرين چه در عربستان همين است مخصوصاً علما و متديّنين و شيعيان بحرين, رهبرشان آيت الله شيخ عيسي قاسم و ساير بزرگاني كه يا در زندان‌اند يا در تبعيدند يا در رنج‌اند حرفشان اين است كه ظلم نكنيد. شما آياتي كه مربوط به طريق جهنم است يا مربوط به صراط جهنم است را كه بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد درباره ظلم است; نه حقّ‌الله را ذات اقدس الهي اجازه داد كسي تفويت كند نه حقّ‌الناس را. مصلحت حاكمان بحرين هم اين نيست كه بيش از اين ظلم بكنند چون هر چه بيشتر ظلم كردند فرود و سقوط و هبوطشان بيشتر مي‌شود; نه مصلحت نظام بحرين اين است كه بيش از اين ظلم بكنند ـ اصلِ ظلم مصلحت نبود چه رسد به ادامه ظلم ـ و نه بيگانه‌هايي كه از اينها حمايت مي‌كنند مجازند; ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[14] خدا در كمين است. اگر انقلاب اسلامي ايران بود انقلاب ساير كشورها بود به ثمر رسيد انقلاب اسلامي مردم بحرين هم يقيناً به ثمر مي‌رسد, اين طور كشتار بي‌رحمانه زنان و مردان در بحرين هرگز به سود حاكمان نخواهد بود و ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم كه به عقل بيايند و اگر ـ خداي ناكرده ـ به عقل نيامدند ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ تجلّي كند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[15] تجلّي كند ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ[16] تجلّي كند ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي[17] تجلّي كند ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[18] تجلّي كند!

آنچه مربوط به علما و بزرگواراني است كه در بحرين و امثال بحرين شربت شهادت نوشيدند و همچنين عزيزاني كه از حوزه‌هاي علميه قم, مشهد و ساير شهرهاي ايران اسلامي شربت شهادت نوشيدند و اين عزيزاني كه راويان فتح‌اند و سيره شهدا را احيا مي‌كنند اين است كه خصيصه و ويژگي اين بزرگواران اين است كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم و همچنين اهل بيت(عليهم السلام) در رواياتشان براي شهدا حرمت خاص و اجر مخصوص قائل شدند ولي بعضيها اصلاً صاحب ترازو هستند شما درباره وجود مبارك حضرت امير خب شنيديد كه به آن حضرت عرض مي‌كنيم «السلام علي ميزان الأعمال»[19] اينها ترازو هستند. در ترازو سه اصل است: يك اصل خود ميزان است يعني ترازو يك اصل وزن است يك اصل موزون, آنها كه اين عناصر و اصول سه‌گانه را دارا هستند اهل بيت‌(عليهم السلام) هستند آنها ترازو هستند وزن را دارند موزون را هم دارند اما علما يك طرف را دارند يعني موزون را دارند عالمان شهيد طلاّب شهيد دانشجويان متديّن شهيد دو اصل از اين سه اصل را دارند.

ما بايد اين سه مسئله را خوب تبيين كنيم: مسئله اُوليٰ اين است كه در ترازو يك اصل است به نام ميزان يعني ترازو; يك اصل است كه در يك كفّه وزن را مي‌گذارند و يك اصل است كه در كفّه ديگر موزون را مي‌گذارند; الآن در ترازوي دنيا اگر كسي خواست ناني را بسنجد اين سه اصل را بايد داشته باشد ترازو بايد باشد وزن به نام سنگ بايد باشد موزون به نام نان بايد باشد تا ترازو سامان بيابد و سنجش حاصل شود. معصوم(سلام الله عليه) خودكفاست يعني ترازو از خودش وزن از خودش موزون از خودش; اينها را كه با ترازوي ديگر نمي‌سنجند اينها ميزان‌اند. وزني كه با آن عقايد, اخلاق, اعمال, رفتار, گفتار و نوشتار را مي‌سنجند, سنگ [كه در ترازوهاي مادي به كار مي‌رود] نيست, آن در سورهٴ مباركهٴ اعراف آمده كه فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ[20] نه «والوزن حقّ» نه اينكه وزني هست مثل آنكه در جريان تلقين ميّت مي‌گويند: «أنّ الموت حقٌّ أنّ البعث حقٌّ»[21] سخن در اين نيست كه بهشت هست جهنم هست مرگ هست, آنها ديگر الف و لام ندارند مي‌گوييم: «أنّ الجنّة حقٌّ و النار حقٌّ... و الصراطَ حقٌّ»[22] اما آنكه در سورهٴ اعراف است اين است كه ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ يعني آن وقتي كه ما ترازو را نصب كرديم آن كفّه‌اي كه بايد وزن بگذاريم آنجا سنگ و مانند آن نيست حقيقت را در آن كفّه مي‌گذاريم, نماز را با حقيقت مي‌سنجيم عقيده را با حقيقت مي‌سنجيم اعمال را با حقيقت مي‌سنجيم; وزن حق است نه اينكه وزني هست ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «والوزن حقٌّ».

اينكه درباره وجود مبارك حضرت امير آمده است اين به عنوان تمثيل است اينكه تعيين نيست اگر گفته شد: «عليٌّ مع الحق» يعني سيزده معصوم ديگر هم همين طورند خب «عليٌّ مع الحق و الحق مع علي يَدور معه حيثما دار»[23] كه ضمير در «يدور» به «حق» برمي‌گردد نه به «علي» يعني «يدور الحقّ مع عليٍّ حيثما دار» وگرنه اين تعبير درباره عمار هم آمده كه «عمار مع الحق و الحق مع عمار يدور معه حيث دار»[24] منتها در آنجا ضمير «يدور» به «عمار» برمي‌گردد يعني «يدور عمار مع الحق حيث دار الحق» اما در اينجا ضمير به «حق» برمي‌‌گردد «يدور الحقّ مع عليٍّ حيثما دار». ما قانوني در خارج نداريم تا ببينيم كار حضرت امير با آن قانون مطابق است يا نه, معصوم فعلش حجت است قولش حجت است رأيش حجت است قيام و قعودش حجت است و ما حجت را با فعل معصوم و سيره معصوم مي‌سنجيم نه اينكه ما خودمان شريعتي جدا داشته باشيم و كار معصوم را با آن بسنجيم. خب پس وزن حق است اينها وزن دارند موزون هم كه عقايد است دارند اخلاق است دارند اعمال است دارند رفتار و گفتار و سيره و سنّت است دارند.

در سنجش, اصول سه‌گانه ميزان و وزن و موزون را آنها دارند اما علما و متديّنين دو قسم‌اند: بخشي از علما فقط موزون مي‌آورند مي‌گويند ما عمري زحمت كشيديم علومي به دست آورديم عمل كرديم جامعه را روشن كرديم تبليغ كرديم بيان كرديم اينها كالايي است كه خداوند در قيامت اين كالا را با حق مي‌سنجد, شهدا هم كالا مي‌آورند و شهادت كالاي آنهاست; اما علما و روحانيوني كه شربت شهادت نوشيدند در بخشي هم وزن را دارند هم موزون را. اين روايت نوراني از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نقل شده كه فرمود در قيامت «فتوزَن دِماء الشهداء مع مِداد العلماء فَيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء»[25] يعني در ميزان در ترازو يك كفّه خون شهيد را مي‌گذارند يك كفّه مركّب علما را اين مركّب سنگين‌تر از آن خون مي‌شود. حالا اگر طلبه‌اي شهيد شد يا عالمي نظير سيّد حسن مدرّس شهيد شد يا عالمي نظير شهيد آيت الله مطهري شهيد شد شهيد بهشتي شهيد شد شهيد اشرفي شهيد شد شهيد دستغيب شهيد شد يا اين طلاّب عزيز كه شربت شهادت نوشيدند يا دانشجويان متديّني كه شربت شهادت نوشيدند, اينها وزن و موزون هر دو را به همراه دارند, با يك دست وزن مي‌آورند با يك دست موزون. اگر در آن بخش آمده است كه مركّب علما را با خون شهدا و خون شهدا را با مركّب علما مي‌سنجند يعني در آن بخش, وزن, يا خون است يا مركّب, چون هم اين خون, حق است هم آن مركّب, حق است. افرادي مثل شهيد اول و دوم و امثال اينها دو طرف ترازو را آوردند يعني وزن و موزون هر دو را آوردند اما حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) هر سه اصل را دارد ترازو را آورده وزن را آورده موزون را آورده; خود اهل بيت اين طورند كه اين اصول سه‌گانه براي آنهاست ولي حوزه اگر شهيد داد دانشجويان متديّن نمازگزار اگر شربت شهادت نوشيدند, اينها با يك دست گوهر و با دست ديگر تيغ دارند به تعبير جناب نظامي

محيطي چه گويم چو بارنده ميغ
 


 

 

به يك دست گوهر به يك دست تيغ
 

به گوهر جهان را بياراسته
 

 

به تيغ از جهان دادِ دين خواسته[26]
 

 

اين علما اين دانشجويان متديّن اين فرهيختگان با يك دست چراغ هدايت دارند و با يك دست شمشير كه كسي اين چراغ را خاموش نكند نه اينكه شمشير در دستشان است براي آدم‌كُشي! غالباً جهادها جنبه دفاعي دارد لذا جريان دفاع مقدس زبان‌زد عام و خاص است, الآ‌ن هم آنچه در بحرين مي‌گذرد دفاع مقدس است كه اميدواريم همه انقلابيّون خاورميانه مخصوصاً علما بالأخص جناب آيت الله شيخ عيسي قاسم و ساير عزيزاني كه مشكلاتي را در بحرين براي آنها ايجاد كردند مشمول نصرت و عزّت ذات اقدس الهي باشند!

چون بحث طول كشيد ديگر نوبت به بحث نهج‌البلاغه نمي‌رسد. من مجدّداً اين عيد را به همه شما تهنيت عرض مي‌كنم و مقدم همه شما بزرگواران مخصوصاً طلاب عزيز كه در تبيين سيره و سنّت شهدا تلاش و كوشش كرده و مي‌كنيد را گرامي مي‌دارم و ـ ان‌شاءالله ـ مشمول اجر و عنايت الهي باشيد و خداوند پايان امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرمايد!

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

ارواح مؤمنان عالم, امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا(عليهم السلام) محشور بفرما!

امنيت كشورهاي اسلامي مخصوصاً كشورهاي به‌پاخاسته و بيدارشده را در سايه وليّ‌ات تأمين بفرما!

شيعيان بزرگوار بحرين را مورد نصرت و ادعيه خاصّ وليّ‌ات قرار بده!

آيت الله شيخ عيسي قاسم و ساير بزرگواران بحرين را مورد عنايت ويژه وليّ‌ات قرار بده!

خطر ظالمان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!

مشكلات اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!

بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . مسند احمد, ج1, ص435.

[2] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 6 و... .

[3] . سورهٴ مريم, آيهٴ 43.

[4] . سورهٴ صافات, آيهٴ 23.

[5] . سورهٴ فجر, آيهٴ 23.

[6] . الامالي (صدوق), ص176.

[7] . الكافي, ج8, ص312.

[8] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 61.

[9] . سورهٴ مريم, آيهٴ 71.

[10] . سورهٴ قصص, آيهٴ 23.

[11] . سورهٴ مريم, آيهٴ 72.

[12] . سورهٴ ص, آيهٴ 85.

[13] . نهج‌البلاغه, نامه 27.

[14] . سورهٴ فجر, آيهٴ 14.

[15] . سورهٴ سجده, آيهٴ 22.

[16] . سورهٴ حج, آيهٴ 40.

[17] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 21.

[18] . سورهٴ محمد, آيهٴ 7.

[19] . بحارالأنوار, ج97, ص287.

[20] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 8.

[21] . الكافي, ج3, ص201.

[22] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص188.

[23] . الفصول المختارة (شيخ مفيد), ص135 و 224.

[24] . علل الشرائع, ج1, ص223.

[25] . الامالي (شيخ صدوق), ص168.

[26] . خمسه نظامي, شرف‌نامه, بخش 3.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق