جلسه درس اخلاق (1391/01/31)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
در آستانه شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) هستيم كه اين سوگ و ماتم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران بزرگوار تعزيت عرض ميكنيم. طليعه اين محفل هم با اين ذكرهايي كه همه ما شنيديم معطّر و نوراني شد كه _ انشاءالله_ به بركت عترت طاهرين همه ما از حُسن عاقبت برخوردار باشيم. مقدم شما بزرگواران برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و مهندسان عزيز و عزيزان بسيجي و همه حاضران گرانقدر را ارج مينهيم، از خداي سبحان مسئلت ميكنيم به همه شما صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت كند!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد. بخش اول به مسائل اخلاقي برميگشت بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرمؤمنان عليبنابيطالب(سلام الله عليه) بود كه آن هم به مسائل اخلاقي وابسته بود. در جريان مسائل اخلاقي برخيها فكر ميكنند اخلاق يك سلسله بايدها و نبايدهاي اعتباري است ولي نتيجه بحثها نشان داد كه انسان يك موجود حقيقي و تكويني است (اين اصل اول) و اين موجود حقيقي و تكويني, متكامل و پوياست (اصل دوم) تكامل يك موجود حقيقي بايد حقيقي و عيني باشد نه اعتباري (اين اصل سوم) پس اخلاق و قوانيني كه انسان را ميپروراند حتماً حقيقي و عيني است (اصل چهارم). اين قوانين اعتباري اين بايد و نبايد را از حقايقي استنباط ميكنند كه با تكوين و گذشته انسان رابطه داشته باشد از يك سو, با آينده انسان وابسته باشد از سوي ديگر و با حال و گرايش كنوني او هماهنگ باشد از سوي سوم. اين بايدها و نبايدها اين وجوب و حرمتها اين صحّت و بطلانها را از ملاكهاي حقيقي و واقعي ميگيرند كه سهمي از حقيقت دارند كه تا حدودي آن مسائل گذشت و از طرفي همان طوري كه اين قوانين، مسبوق به حقيقت است ملحوق به حقيقت هم است آن سابقه حقيقت چون گذشته است [و] در دسترس ما نيست (يك) محلّ ابتلاي عملي ما هم نيست (دو) خيلي در دستگاه دين به آن بخش سابق و گذشته فشاري نيامده [و تأكيد نشده] اما اين بخش آينده چون به زندگي بعد از مرگ ما وابسته است دين روي اين بخش آينده خيلي سرمايهگذاري كرده اولاً مرگ را معنا كرد كه مردن يعني چه، بعد معنا كرد كه ما بعد از مرگ كجا ميرويم و چه ميشويم و به ما فرمود انسان هم بدن دارد هم روح و به ما فرمود تمام نيازهايي كه انسان در دنيا دارد بعد از مرگ هم دارد و به ما فرمود در دنيا نيازهاي ما با دو عامل برطرف ميشود و بعد از مرگ هيچ كدام از اين دو عامل سهمي ندارد، تمام فرق دنيا و بعد از مرگ همين است.
توضيح مطلب اين است كه ما در دنيا بدن داريم و روح داريم بدن نيازهايي دارد و روح نيازهايي دارد اين نيازها در دنيا يا با ضوابط حل ميشود يا با روابط, ضوابط يعني قانون تجاري, قانون صلح, قانون اجاره, قانون مساقات, مضاربه, همين عقود اسلامي, روابط اين است كه كسي پدر كسي است كسي فرزند كسي است واجبالنفقه كسي است دوست كسي است [و مشكلات او را حل ميكند] اين مشكلات جامعه كنوني يا با ضوابط و خريد و فروش و تجارت حل ميشود يا با روابط حل ميشود اگر كسي كودك است كه واجبالنفقه پدر است پدر او را تأمين ميكند يا اگر كهنسال فرتوت است واجبالنفقه فرزند است فرزند او را تأمين ميكند، بالأخره نيازهاي دنيا يا بر اساس ضوابط يا بر اساس روابط يا بر اساس كلاالأمرين حل ميشود ولي بعد از مرگ همه اين نيازها هست بدن هست روح هست مسكن و پوشاك و خوراك و همه اين نيازها هست اما هيچ كدام از اين دو عامل نيست يعني نه با ضوابط ميشود حل كرد نه با روابط فرمود: ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[1] نه با تجارت نه با خريد و فروش نه با اجاره نه با مضاربه نه با مساقات با هيچ كدام از اين عقود اسلامي بعد از مرگ نميشود مشكل را حل كرد روابط هم نيست براي اينكه همه از خاك برميخيزند كسي پدر كسي نيست كسي فرزند كسي نيست ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾[2] چه در برزخ چه در قيامت كبرا, كسي واجبالنفقه كسي نيست كسي مشكل ديگري را حل نميكند بنابراين ما بعد از مرگ زندهايم بدن داريم روح داريم همه نيازها هست و همه نيازها را بايد برآورده كنيم فقط خودمان بايد برآورده كنيم خب اين جز با اخلاق و فقه و حقوق در دنيا قابل تأمين نيست لذا تعبير قرآن كريم اين است كه كسي در آنجا مشكل شما را حل نميكند شما توشهتان را بايد از اينجا ببريد؛ مردن كه توشه نميخواهد مقداري كفن ميخواهد كه به ما ميدهند عمده توشه بعد از مرگ است فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[3] معلوم ميشود ما مسافريم تازه وارد برزخ شديم منزلي از منازل بين راه است وقتي وارد صحنه قيامت شديم در ساهره قيامت منزلي از منزلهاست حتي وقتي وارد بهشت شديم آنجا هم منزلي از منزلهاست پايان امر لقاء الله است.
اينكه در سورهٴ مباركهٴ <قمر> آمده است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[4] معلوم ميشود به لقای ذات اقدس الهي رسيدن پايان راه است آنجا در حقيقت دارالقرار است بقيه دارالفرار يا منزل است اگر منزلهاي بين راه است و اگر ما در مسيريم توشه ميطلبد توشه آن اخلاق است عقل است علم است عدل است تواضع است بيراهه نرفتن و راه كسي را نبستن است اخلاق، حقيقتي است كه ميتواند توشه بعد از مرگ ما باشد. خيليها خواباند؛ ديديد بعضيها در خواب حرف ميزنند وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[5] بعضيها در خواب حرف ميزنند پراكندهاند حرف، معنا ندارد. خيليها هم حرفهايشان بيمعناست ميگويند انسان كه ميميرد ميپوسد نه انسان را شناختند نه انسانآفرين را شناختند نه عالم را شناختند نه عالم، پوچ و بيمعناست نه آفريننده انسان كارِ بيمعنا ميكند ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً﴾[6] نه انسان، بيمقصد است كه ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[7] هم انسان هدفمند است هم آفريننده انسان حكيم است. اخلاق براي آن است كه به انسان بگويد توشه تهيه كن و اين توشه تهيه كردن هم به اين عقلمحوري و عدلمداري است هر روز ما داريم سرمايه ميدهيم و آن عمر ماست. انسان يك جا بنشيند يك حرف تازهاي ياد نگيرد به همان اندازه از خدا دور است چون خدا عليمِ محض است اگر كسي چيز ياد نگرفت به همان اندازه از خدا دور ميشود اين چگونه در نماز ميتواند بگويد قربة الي الله اينكه از خدا دور شده؟! اگر جايي مينشيند بايد عالمانه بنشيند عالمانه حرف ياد بگيرد در محضر پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه معارف علمي و عقلي مطرح ميشد يكي از اصحاب عرض كرد مجلس شما سودمند و شيرين است ولي [نميتوانيم حفظ كنيم] همين كه از مجلس شما بيرون رفتيم آن حلاوت و شيريني را از دست ميدهيم حضرت فرمود: «اِستعن بيمينك»[8] شما از دستت كمك بگير وقتي مجلس علم ميآيي لوازمالتحريري همراهت باشد قلم باشد ابزار نوشتن باشد حرفها را يادداشت كن بعد وقتي بيرون رفتي اينها را ارزيابي كن از مُسودّه به مُبيضّه در بياور هر وقت كه فراغت كردي آنها را نگاه بكن هميشه شادمان و شيرينكامي فرمود: «إستعن بيمينك» فرمود به من نگو به دستت بگو.
شما شنيدهايد يا ديدهايد كه نجّارها سابقاً الآن هم شايد باشد وقتي خط ميكشيدند اين مداد را پشت گوش ميگذاشتند اين كاري بود كه نجارها داشتند شايد الآن هم كم و بيش داشته باشند اين را در العقد الفريد نقل ميكند كه در زمان وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كسي آمد محضر حضرت قلمي داشت مطلبي را نوشت بعد خواست قلم را به زمين بگذارد حضرت فرمود: «ضَع القلم علي اُذُنك»[9] بگذار بالاي گوشات اين بگذار بالاي گوشات هم براي اينكه كثيف نشود هم براي اينكه دنيا بفهمد جهان بداند كه ما حرفِ عالم شدن را به زير گوش همه رسانديم كه مردم بايد چيزنويس باشند چيزخوان باشند چيز ياد بگيرند و وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به مفضّل فرمود بالأخره شما بايد ميراثي براي بچههايتان داشته باشيد ميراث به اين نيست كه چند جلد كتاب بخريد در خانه بگذاريد بچهها با كتابها آشنا بشوند اين حداقل است، ميراث به اين است «فإن مِتّ فورِّث كُتُبَكَ بَنيك»[10] تو هم چند جلد كتاب بنويس كه بچههاي تو از كتابهاي تو علم را ارث ببرند خب اين ديني كه به انسان ميگويد پدر بايد بكوشد كه لااقل چندتا رساله چندتا كتاب يا يك رساله يا يك كتاب يا يك مقاله علمي بنويسد كه فرزندان او علم را از او ارث ببرند جامعه را جامعه عقل و عدل ميكند فرمود: «فإن مِتّ فورِّث كُتُبَكَ بَنيك» نه كتابِ ديگران را بخر بياور خانه بگذار، آن هم البته بسيار خير است بالأخره اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ما را اينچنين فرمود: «استعن بيمينك».
اگر وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود: «بُثَّ علمَك في إخوانك فإن مِتّ فورِّث كُتُبَكَ بَنيك»[11] مَبثوث كن پراكنده كن دانش و بينشت را در خانوادهات و در قوم و قبيلهات منتشر بكن كه از تو علم به ديگران برسد. قسمت مهمّ بحثهاي اخلاقي از مرگ به بعد است يعني اصرار دين اين است كه انسان از پوست به در ميآيد نه بپوسد و ابدي ميشود اگر انسان ابدي شد توشه ابدي ميخواهد توشه ابدي در عقل و عدل و علم است چون اگر نان و گوشت و آب باشد كه اينها ابدي نيست آنچه ابدي است عدل است و معرفت است و عقل است و كمالات روحي است و مانند آن و اينهاست كه در حقيقت غذاي روح است و اينهاست كه ميماند و اينهاست كه انسان را همراهي ميكند تا آنجايي كه اينها توان آن را دارند. البته عابدان و زاهدان يك سلسله رهتوشه دارند حكيمانه و عارفان يك سلسله رهتوشه برتر و بالاتر دارند آنها ميفهمند كه زاد و توشه چقدر است چه اندازه انسان بايد زاد تهيه كند و ميفهمند بعد از اين زاد نوبت لقاست نوبت به مقصد رسيدن است در مقصد، سخن از زاد نيست انسان نيازي ندارد تا با زاد و توشه تهيه كند اين هم عصارهاي از بخش اول كه مربوط به مسائل اخلاقي است.
اما آنچه به بخش دوم برميگردد نامهاي است از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين نامه خيلي مبسوط نيست. برخي از نامههاي وجود مبارك حضرت امير مفصّل بود كه قبلاً خوانده شد برخي از نامهها كوتاه است اين نامه سي و پنجمين نامه وجود مبارك حضرت امير است كه تقريباً حرف روز است. در اين نامه وجود مبارك حضرت امير درباره مصر و مردم مصر سخن گفت در زمان قدرت حضرت امير(سلام الله عليه) نسبت به مصر خب محمدبنابيبكر را قبلاً فرستاد بعد مالك اشتر را فرستاد محمدبنابيبكر مورد هَجْمه شاميان قرار گرفت او را شهيد كردند مالك اشتر را در بين راه شهيد كردند چون در تيررس امويان بود با دسيسه معاويه و عمروعاص لشكركشي كردند بالأخره محمدبنابيبكر را شهيد كردند و مصر را از آن حالت در آوردند كه الآن هم بايد تلاش و كوشش كرد و دعا كرد كه اين مصرِ انقلابكرده دوباره به دست معاويه و عمرعاص و امويان عصر نيفتد. خب وجود مبارك حضرت امير در زمان مالك يك نامه رسمي به مالك داد كه آن عهدنامه مالك است كه معروف است. نامهاي براي مردم مصر نوشت به مردم مصر فرمود: «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»[12] شما نگوييد ما رهبري مثل حضرت امير داريم يا والياي مثل مالك اشتر داريم مردم شهر اگر بخوابند دشمنِ بيدار حمله ميكند «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ» يعني اگر ملّتي بخوابد دشمنِ بيدار كه نميخوابد در حالِ خوابِ او, به او حمله ميكند اين را براي مردم مصر مرقوم فرمود «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ» اين نامه تقريباً يك صفحه و اندي است بر خلاف نامه مالك اشتر كه نامه مبسوطي است، بالأخره اينها خواب بودند و حرف محمدبنابيبكر را گوش ندادند كه نماينده حضرت امير بود و استاندار رسمي مصر بود و امويان شورش كردند حمله كردند نماينده حضرت امير را گرفتند و كشتند و برخيها گفتند آن بدن را سوزاندند و مصر را به تصرّف در آوردند. وجود مبارك حضرت امير يك نامه گلايهآميزي براي عبداللهبنعباس در اين زمينه مينويسد كه او را از مصر و حوادث تلخي كه در مصر اتفاق افتاد باخبر بكند اين سي و پنجمين نامهاي است كه در نهجالبلاغه است اين نامه را حضرت امير براي عبداللهبنعباس بعد از شهادت محمدبنابيبكر نوشتند اين محمدبنابيبكر چون رَبيب وجود مبارك حضرت امير بود حضرت از او به عنوان فرزند ياد ميكند. فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ» اين مصر كه اسم است براي آن كشور، اين چون دو سبب در آن هست غير منصرف است اما كلمه مصر كه در قرآن دارد ﴿اهْبِطُوا مِصْراً﴾[13] آن به معني شهر است و آن منصرف است و تنوين قبول ميكند «فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ» متأسفانه غارت شد و گرفتند «وَ مُحَمَّدُ بْنُ أبِيبَكْرٍ(رَحِمَهُاللَّهُ) قَدِ اسْتُشْهِدَ» اين نماينده رسمي حضرت امير بود علوي فكر ميكرد و تابع حضرت امير بود به دستور حضرت امير استاندار رسمي مصر بود اين را شهيد كردند «فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلاً كَادِحاً وَسَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دافِعاً» او براي ما يك فرزند خوبي بود استاندار خوبي بود مدافع خوبي بود مسئول خوبي بود اين اوصاف را وجود مبارك حضرت امير براي اين استاندار شهيد فرمود.
بعد فرمود: «وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَي لَحَاقِهِ» من به مردم مصر توصيه كردم كه او را كمك كنند و تأييد كنند ولي نكردند لذا امويان حمله كردند غارت كردند او را شهيد كردند و مصر را گرفتند «وَ أَمرْتُهُمْ بِغِيَاثهِ» به كمك كردن او, او استغاثه كرد من به مردم گفتم به او پناه بدهيد قبل از وَقعه و نكردند «وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَجَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً» من اول و آخر, ظاهر و باطن مردم مصر را دعوت كردم به حمايت از استاندارشان [ولي اجابت] نكردند «فَمِنْهُمُ الآتِي كَارِهاً» برخيها وارد صحنه شدند با بيرغبتي آن طوري كه بايد دفاع نكردند «وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً» بعضيها بهانههاي دروغين آوردند و در صحنه نصرت حضور پيدا نكردند «وَ مِنْهُمْ الْقَاعِدُ خَاذِلاً» بعضيها در خانه نشستند و نماينده مرا مخذول كردند «أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَي أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجَاً عَاجِلاً» من از ذات اقدس الهي فرج عاجل ميطلبم اين درخواست فرج, انتظار فرج در همه مراحل هست يكي از مصاديقش جريان ظهور حضرت(سلام الله عليه) است وگرنه انتظار فرج, منتظر فرج بودن يعني موحّدانه زندگي كردن از ذات اقدس الهي حلّ مشكلات را خواستن و مانند آن «فَوَاللَّهِ لَوْ لاَ طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَي الْمَنِيَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلاَّ أَلْقَي مَعَ هَؤُلاَءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لاَ أَلْتَقِي بِهِمْ أَبَداً» سرّ اينكه من مسئوليت را قبول كردم و حاضرم با اينها همكاري بكنم براي دو چيز است اين است كه من به شهادت، دل بستم اگر فاصله بگيرم بروم در جايي بمانم به طور طبيعي بميرم من اين مرگ عادي را دوست ندارم من صحنه مبارزه و دفاع در راه حق و مقاوت كردن و مانند اينها را دوست دارم و اين هم بدون حضور در صحنه نميشود نسبت به مقامات دنيا هم در همان اول فرمود وضع دنيا را من براي شما تشريح كنم كه من ديدم نسبت به اين حكومت و دنيا و رياست چيست.
آن روز مستحضريد كه خاورميانه يك كشور بود يك حكومت بود البته جمعيت به اين اندازه نبود وسعت به اين اندازه نبود وقتي حضرت امير(سلام الله عليه) در كوفه، حاكم اسلامي بود امپراطوري ايران تسليم شده بود امپراطوري روم تسليم شده بود شرق و غرب حجاز در حكومت اسلامي بود ايران با همه وسعتي كه داشت چندتا استانداري داشت حكومت كلّ خاورميانه در اختيار حضرت امير بود خب اين حكومت را كه حضرت امير ميخواهد ارزيابي كند ميفرمايد اينچنين نيست كه من براي اين حكومت ارزشي قائل بشوم مگر آن مقداري كه من بتوانم حق را اِحقاق كنم باطل را ابطال كنم مردم را آگاه كنم و از مظلوم حمايت كنم و ظالم را سر جايش بنشانم[14] خب اين فكر خيلي آسماني است ديگر, الآن هم ميفرمايد من اگر بر سرِ كار هستم مسئوليت را پذيرم براي اينكه مرگ عادي براي من گوارا نيست اين مرگ در راه حق, مرگ شهيدانه, مرگ با شهامت براي من شرف است من به دنبال اين هستم و اگر اين نبود يك روز من حاضر نبودم با اينها زندگي كنم. اميدواريم كه بهترين صلوات و سلام انبيا و اوليا به روح مطهّر آن حضرت باشد و خداي سبحان آن توفيق را عطا كند كه ما معارف ديني را فرا بگيريم و باور كنيم و عمل كنيم و منتشر كنيم.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, مراجع ما, رهبر ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
ارواح مؤمنان عالم, امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ (همه) را مشمول رحمت خاصّه خودت قرار بده!
امنيت كشورهاي اسلامي مخصوصاً ايران, عراق, افغانستان, پاكستان, فلسطين, لبنان, سوريه, مصر, تونس, يمن, بحرين مظلوم, شيعههاي عربستان را در سايه وليّات تأمين بفرما!
مشكلات امت اسلامي مخصوصاً در بخش مسكن, اقتصاد, ازدواج جوانها به بهترين وجه حل بفرما!
جوانهاي ما را از هر گزند و خطري مصون بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي(عليهم السلام) قرار بده!
آبروي ما را در دنيا و آخرت حفظ بفرما!
ما را محتاج به شرار خلق مفرما!
اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 254.
[2] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 101.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.
[4] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.
[5] . مجموعه ورّام, ج1, ص150.
[6] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 115.
[7] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.
[8] . بحارالأنوار, ج2, ص152.
[9] . العقد الفريد, ج4, ص244.
[10] . بحارالأنوار, ج2, ص150.
[11] . بحارالأنوار, ج2, ص150.
[12] . نهجالبلاغه, نامه 62.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 61.
[14] . نهجالبلاغه, خطبه 3.