أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِراراً (6) وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (7) ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9) فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (10) یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً (11) وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (12) ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13) وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً (14) أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15) وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16)﴾
سوره مبارکه «نوح» که در مکه نازل شد و درباره رسالت آن حضرت است به حسب ظاهر میگویند نوح(سلام الله علیه) «شیخ الأنبیاء» است،[1] اوّلین پیامبری است که کتاب دارد. این اوّلیت یا اوّلیت نفسی است یا اوّلیت نسبی است. در دو بخش از قرآن کریم فرمود بسیاری از انبیایی بودند که ما قصص آنها را در قرآن ذکر نکردیم: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾؛[2] برای اینکه در روایات دارد که 124 هزار پیامبر، حالا 124 هزار نه، یکصد نفر؛ آنچه در قرآن کریم آمده، 25 نفر است. در قرآن یک اصل کلّی آمده است که هر جا بشر باشد، فکر و اندیشه باشد، رهبری الهی هست: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾.[3] فرمود هیچ قریهای نیست، که ما برای آنها راهنما فرستادیم؛ چه خاور دور، چه باختر دور، چه خاورمیانه.
بنابراین ما از اسرار خاور دور خبری نداریم، از اسرار باختر دور خبری نداریم. بسیاری از بخشهاست که بعدها کشف شده است. نمیشود گفت که اوّل نفْسی است؛ یعنی قبل از وجود مبارک نوح، پیامبری که دارای کتاب باشد، نیامده است. اگر «شیخ الأنبیاء» است، میشود نسبی، اگر اوّلین پیامبر است، میشود نسبی.
بله! اگر قبل از خاور میانه، خاور دور؛ باختر میانه، باختر دور، هیچ پیامبری که دارای کتاب باشد نیامده، مگر حضرت نوح، آن وقت میشود اوّل نفْسی. وگرنه اینکه در روایات هست که 124 هزار پیامبر آمدند، حالا بگوییم یکصد نفر، ولی قصّه 25 نفرشان در قرآن کریم است، نمیشود گفت که قبل از نوح(سلام الله علیه) کتابی نبوده است، چون ما از نقاط دور جهان بیخبر هستیم.
پرسش: ... رسول باید باشد یا نبیّ؟
پاسخ: رسول باید باشد، برای اینکه اگر نبیّ باشد، برای خودش باشد که مشکل جامعه را حلّ نمیکند: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾، این نذیر باید رسول باشد، برای اینکه اگر نذیر نباشد، جامعه را انذار نکند، جامعه را تبشیر نکند که حجت خدا بالغه نیست: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾، فرمود هیچ قریهای نبود، مگر اینکه ما رهبر فرستادیم. حالا یا پیغمبر است یا امام است که از طرف پیغمبر آمده و مانند آن که حجت باید بالغ باشد.
بنابراین اگر انبیا فراوان هستند که هستند و در روایات هست، این مربوط به این بخش از خاورمیانه است، چون در دو جای قرآن بالصّراحه فرمود که ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾، ما اگر بگوییم آن طرف دریا، خاور دور، آن طرف باختر دور پیامبری بود و قصّهای داشت، نمیتوانیم بگوییم: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ﴾،[4] قصّه پیامبری را نقل میکنیم که عبرتآموز باشد، پندآموز را به همراه داشته باشد. این جریان نوح(سلام الله علیه) است.
اما مطلب بعدی غالب سخنانی که وجود مبارک نوح اینجا دارد با حرف انبیای الهی یکسان است. خصیصهای دارد که عمر طولانی است که آن را خود حضرت نوح(سلام الله علیه) به عنوان اینکه رنج درازمدت من است با خدا در گفتگو است.
مطلب بعدی که از خود این جریان نوح(سلام الله علیه) و همچنین انبیای قبلی استفاده میشود، این است که بین اعمال مردم و حوادث روز اثر دارد. همانطوری که حوادث روزگار یعنی فصول چهارگانه در مردم اثر میگذارد، سرما در مردم، گرما در مردم اثر میگذارد، حوادث و رخدادهای روزانه در مردم اثر میگذارد، اعمال مردم هم در حوادث اثر میگذارد، اینطور نیست که آمدن باران بیحساب باشد. آمدن برف بیحساب باشد. برودت هوا بیحساب باشد. رطوبت هوا بیحساب باشد همه اینها با حساب است. بخشی از این حسابها را وجود مبارک نوح در اینجا بیان کرده است. یک قسمت اساسی این روابط را ذات أقدس الهی در سوره مبارکه «اعراف» آیه 96 گذرانده که فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض﴾، اگر مردم هیچ کدام بیراهه نروند و راه دیگری را نبندند، ما برکات را فراوان میفرستیم؛ یعنی چه؟ یعنی اگر زمستان است، باران به اندازه کافی بیاید، برف به اندازه کافی میآید. در این آیه 96 سوره مبارکه «اعراف» میفرماید که اگر مردم سرزمین مؤمن باشند، ایمان داشته باشند، بیراهه نروند راه کسی را نبندند، ما تمام نعمتها و برکاتشان را نازل میکنیم. باران را به موقع نازل میکنیم، آنجا که باید هوا گرم باشد به موقع هوا گرم میشود که فصول چهارگانه آنها تنظیم میشود. اصلاً فرمود ما فصول چهارگانه را برای تأمین ارزاق مردم قرار دادیم.
یک ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[5] است که مربوط به نظام سپهری است، کاری به ارزاق مردم ندارد. فرمود زمین و آسمان این مجموعه در شش روز، یعنی شش دوره، چون آن وقت نه روزی بود، نه شبی؛ نه زمینی بود که دور خود بگردد، شب و روز پیدا شود و نه زمینی بود که دور شمس بگردد، سال و ماه پیدا شود. فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی در شش دوره، حالا هر دورهای چند میلیارد سال یا چند میلیون سال بود، خودش میداند. بعد هم تقسیم فرمود که دو روزش برای آسمان است، دور روزش برای زمین است، آن دو روز دیگر را ذکر نفرمود که ظاهراً برای«بین الارض و السماء» است. این مربوط به ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ است.
اما فرمود: ﴿اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾،[6] این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ کاری به آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد. این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی فصول چهارگانه. ارزاق مردم را در فصول چهارگانه تنظیم کردیم، این کار خداست. اگر کسی بخواهد فصول چهارگانه آنها فصول چهارگانه باشد، این باید بیراهه نرود. فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ﴾؛ این وعده الهی است. فرمود ما که چیزی از اینها نمیخواهیم، میگوییم همین نعمتهایی که ما به شما دادیم، فراوان هم هست، این را هدر ندهید، حق کسی را ضایع نکنید، به اندازه لازم برای شما هست، همین! اگر شما همین راه ساده را انجام بدهید، تمام روزیهای شما برآورده است. در بین شما اختلاس نباشد، نجومی نباشد، رشوه نباشد، حرام نباشد: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾، این صریح آیه است، وعده هم هست.
بعد فرمود: ﴿وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾، این آیه 96 سوره مبارکه «اعراف» جزء امهات آیات است و از آن طرف فرمود ما اصلاً فصول چهارگانه را برای همین قرار دادیم که زندگی شما تأمین شود: ﴿فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی فصول چهارگانه! حالا اگر کسی بیراهه رفته است، بیراهه که رفته ذات أقدس الهی هم این وعده را به وعید تبدیل میکند. وجود مبارک نوح همین فرمایش را دارد که ما یک وعده داریم که اگر به راه بودید، ذات أقدس الهی برکات فراوان میدهد، بیراهه رفتید شما را گرفتار میکند. این وعده خدا آن هم وعید الهی!
پرسش: ...
پاسخ: آن درباره نظام أحسن است و نظام کلّی است، این ـ معاذالله ـ تجویز گناه نیست؛ یعنی عالم به هر حال بهشت نیست که هیچ کسی گناه نکند، بشر فرشته نیست که گناه نکند، طبع بشر به هر حال در آن گناه هست؛ اما راه توبه هم هست. معنای آن این نیست که تجویز گناه باشد. این عالم گناه دارد؛ اما راه توبه هم دارد. اینطور نیست که ما توقّع داشته باشیم، کسی گناه نکند. اینجا جای این حرفها نیست. اینجا جای گناه است، جای توبه است؛ اما اینطور نیست که گناه بکند و هیچ برنگردند. این فراز و فرود که از لطیفترین تعبیرات ادبای قبل است؛ یعنی میخواهی به جایی بروی که به نحو نفی جنس: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾،[7] این بهشت است که زمینه را فراهم بکن! آنجا اصلاً کسی خیال گناه نمیکند. اصلاً گفتند: ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ﴾،[8] برخیها گفتند مژه فرشتهها و حوریها کوتاه است، این کنایه از آن است که غیر از همسرهای خودشان را اصلاً نگاه نمیکنند چنین عالمی هم هست. کسی هم پشتسر کسی حرف نمیزند، همیشه روبهروی هم هستند، غیبتی در کار نیست. چنین عالمی را ذات أقدس الهی خلق کرده است؛ اما اینجا عالم امتحان است. اگر لغزش هست، راه توبه است؛ اما این لغزش باشد، انسان این لغزش را ادامه بدهد، گرفتاریهای فراوان در دنیا دارد در آخرت هم که هست.
وجود مبارک نوح همین فرمایش انبیای الهی را بازگو کرده است، اوّل اینها را وعده داد که اگر این کار را انجام بدهید، دنیایتان تأمین است، زندگیتان تأمین است، فرزندانتان تأمین است. چند چیز اینها را مانع بود: یکی آن خوی فرعونی بود. این معنا را ما باید بدانیم که اگر کسی در جایی ـ معاذالله ـ ربوبیت خدا را انکار کرد، یقیناً داعیه فرعونی دارد، اگر ـ معاذالله ـ در حکم شرعی، مثلاً اینجا این حکم را قبول نداشته باشد، معنایش چیست؟ یعنی من ـ معاذالله ـ بهتر از شارع میفهمم، من خودم شارع هستم؛ یعنی خودم ربّ هستم؛ یعنی «أنا ربّی»! هیچ ممکن نیست که کسی خدا را منکر باشد، مگر اینکه در درونش فرعون است. برای اینکه به هر حال چه کسی باید اداره بکند این را. اگر ـ معاذالله ـ کسی تدبیر الهی را انکار کرد؛ یعنی چه؟ یعنی من خودم مستقلاً اداره میکنم. فرعون هم که غیر از این نمیگفت. فرعون که میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾[9] یا ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾[10] معنایش این نیست که من خالق آسمان و زمین هستم یا خالق شما هستم اینکه خودش بتپرست بود. درباریان فرعون به فرعون میگفتند که تو اگر مهلت بدهی و جلوی موسی را نگیری: ﴿یَذَرَکَ وَ آلِهَتَک﴾؛[11] تو و درباریان تو و آلهه و بتهای تو را از بین میبرد. خودش بتپرست بود. اینکه میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ﴾؛ یعنی دین، قانون مملکت باید به اراده من باشد. هر کس که حکمی از احکام شرع را ـ معاذالله ـ قبول نکرد؛ یعنی من خودم اُولای به این رأی هستم؛ یعنی «أنا ربّی» این هست! این ربویت در او هست، این شرک در او هست. این شرک و کفر در درون خیلیها خطر دارد.
پرسش: پس آن تمنّیای که نسبت به احکام میشود به این شکل میشود؟
پاسخ: البته آرزو یک چیز باطلی است. امید چیز خوبی است. فرق امید و آرزو هم قبلاً گذشت که امید آن است که انسان مقدمات را فراهم بکند، چون همه کارها که به دست ما نیست. یک کشاورز مثلاً کلّ کارها را انجام میدهد، شیار میکند، بذرافشانی میکند، امید باران دارد، این رجاست و رجا چیز خوبی است؛ اما آرزو این است که مقدمات را فراهم نکرده، منتظر نتیجه است. فرمود: «إِیَّاکَ وَ الِاتِّکَالَ عَلَی الْمُنَی»؛[12] شما با آرزو زنده نباشید، «فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَی»؛ مثل زنان سالمند و مردان سالمند که با آرزو زندهاند، کاری از آنها ساخته نیست؛ اما به امید زندگی کنید، به رجا زندگی کنید به رجای الهی. رجا بعد از حفظ مقدمه است.
غرض این است که دنیا ترخیص به گناه نیست؛ یعنی این عالم لازمهاش این است، نگران نباشید؛ اما به هر حال راهحلّ باز است، پس اینکه وجود مبارک نوح(سلام الله علیها) فرمود حرفهای ابتدایی بود، چون آن زمان جزء بشرهای ابتدایی بودند. وعده الهی بود، فرمود همه نعمتها برای شما فراهم آمده است، آنها چند تا مشکل داشتند: یکی مشکل استکبار بود که صریحاً مستکبران و سرمایهداران عصر آن حضرت، میگفتند اینها که یقهچرکین هستند و پابرهنه هستند، اینها را رها کن، ما میآییم. حضرت فرمود اینها که شما آنها را تحقیر میکنید، من اینها را از خودم نمیتوانم برانم که ﴿تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ﴾،[13] مگر به دست من است؟! مگر تفاوت انسانها به دست من است؟! مگر ارزش انسانها به دست من است؟! چه کسی میگوید شما بالاتر از آنها هستید؟ ما با این فقرا هستیم. من هرگز کسانی که ﴿تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ﴾، اینها را رها نمیکنم. این برای مستکبرانشان.
عدهای دیگر هم که به هر حال با بت و اینها سروکار داشتند، این مسئله هُبَل مسئله وَدّ و یعُوق و نَسر که جزء نامهای بتهایی است که اینها میپرستیدند، این بتها این قدر ادامه داشت تا عصر اسلام. این عمروبن عبدوَد، وَدّ نام یکی از بتها و اصنام و اوثان زمان نوح بود. اینها به جای اینکه بگویند اینها بنده خدا هستند، میگفتند بنده وَدّ بود. آن عمروبن عبدوَد که آمده در جنگ احزاب، همین بود. این بتها از زمان نوح همچنان ماند تا زمان اسلام و ذات أقدس الهی به وسیله نوح بساط همه اینها را خواست جمع بکند که نشد، به وسیله وجود مبارک حضرت امیر بساط اینها در زمان پیغمبر(علیهما السلام) جمع شد.
خلاصه این است که هر کسی حکمی از احکام الهی را منکر بود، در درونش ربوبیتی را ابداع کرد، فرعونیتی را ابداع کرد؛ یعنی چه؟ یعنی این حکم را ـ معاذالله ـ من بهتر از شارع میفهمم! این خطر در درون هست و این خطر اگر جلوگیری نشود، پایان انسان را به هلاکت ابد میرساند، این خطر هست. گناهان جزیی اینها امید بخشش هست؛ اما اینگونه از خطرها که انسان در برابر حکم خدا قرار بگیرد ـ معاذالله ـ بگوید این مثلاً ناقص است و امثال آن، این رأی که من میدهم بهتر است.
وجود مبارک نوح آمده همه اینها را بررسی کرده، آنچه را که انبیای بعدی هم گفتند، ایشان هم فرمودند، چون «شیخ الانبیاء» بود که بین اعمال مردم و نزول برکات رابطه هست. این تعبیر قرآن را ملاحظه بفرمایید.
خدا مرحوم بوعلی را غریق رحمت کند! فیلسوف بنام اسلام است، ایشان میگوید: «إنّما یدفعه هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة»،[14] آن کسی که ـ معاذالله ـ اثر نماز استسقاء، دعای استسقاء، دعای باران را نمیپذیرد، او را رها کن، او که فیلسوف نیست. «إنّما یدفعه هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة»، این را صریحاً در مهمترین کتابهای فلسفی خود که شفاء شفاء است میگوید. رسالهای هم در این زمینه نوشته که دعا، نماز استسقاء سهم تعیین کننده دارد. چرا؟ برای اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[15] این صریح قرآن است، فرمود اگر مردم روبهراه باشند هیچ مشکلی نباشد، بیتالمال را به دست هر کسی بدهی اختلاس نکند. یک بیان نورانی دارد حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود من با شما چه کار بکنم؟ شما مثل آن پیراهن کهنهای هستید که «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَر»؛[16] من این بانک را اصلاح میکنم، آنجا جِر میگیرد! اینجا را اصلاح میکنم، رفو میکنم، آنجا جِر میگیرد. از یک پیراهن کهنه شما چه توقعی دارید؟ این بیان نورانی حضرت است در نهجالبلاغه، فرمود: «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ»؛ این پیراهن را من از یک طرف خیاطی میکنم، «تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَر»؛ از جای دیگر جِر میگیرد. این بانک را اصلاح میکنم، آن بانک اختلاس میکند! آن بانک را اصلاح میکنم، این بانک اختلاس میکند! این نمیشود. فرمود اگر چنین باشد، ما تمام برکات را برای شما نازل میکنیم. این بیان صریح قرآن کریم است که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾؛[17] از او با وعدهتر، بهتر و حکیمتر کیست؟ فرمود اگر شما راه خودتان را بروید، ما که چیزی از شما توقّع نداریم. راه خودتان را بروید به اندازه کافی ما باران میفرستیم: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛ باران فراوان میفرستیم. دیگر خشکسالی ندارید، اینها دیگر فلان روایت نیست تا شما بگویید ابن اسحاق در آن هست یا فلان کس در آن هست صحیح سندی و اعراض مشهور و اینها در آن نیست، این صریح قرآن کریم است. حکمای ما هم اوّلین پرچمدار این رشته بودند که بین اعمال مردم و نعمتهای الهی رابطه تنگاتنگ است، برای اینکه اینها قرآن کریم را بهتر از دیگران تفسیر کردند: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾. اینطور است.
این وعدهها را وجود مبارک نوح بیان کرد. بعد فرمود حواستان جمع باشد گناه چهار قسم است: یک گناه جزیی و کلّی داریم برای گذشته، یک گناه جزیی و کلّی داریم برای آینده. درباره آینده هیچ بخششی نیست، نه یک گناه نه همه گناه، چرا؟ چون گناه آینده را الآن خدا ببخشد یعنی تکلیف ندارید. معنای بخشودن گناه آتی، یعنی رها هستید! یعنی میتوانید به نامحرم نگاه بکنید! میتوانید مال مردم را بگیرید! اصلاً فرض ندارد که گناه آینده را خدا الآن ببخشد، بعداً که ما گناه کردیم، اگر توبه کردیم که میبخشد، نکردیم به مشیئت الهی وابسته است. پس نسبت به گناه آینده؛ چه بعض، چه کلّ قابل بخشش نیست. این «ما تقدم و ما تأخر»؛ یعنی تازه و کهنه، نه بعدی، نه «ما یتأخر» مضارع نیست. ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ﴾؛[18] یعنی تازه و کهنه، جدید و قدیم، گناهان گذشته، البته آن آیه مربوط به گناه ظنّ و «عند الناس» است؛ ولی غرض این است که هیچ ممکن نیست، ولو یک گناه جزیی را، بگوییم این گناهی که بعداً میکنی، خدا بخشید؛ یعنی چه؟ یعنی الآن تکلیف نداری. این ممکن نیست!
پس گناه آینده چه جزیی چه کلّی قابل بخشش نیست؛ اما گناه گذشته، چه جزیی و چه کلّی قابل بخشش است. جزیی با دو قسمت بخشیده میشود: یکی با توبه، یکی بیتوبه؛ منتها با توبه برای هر کسی است. بیتوبه را در سوره «نساء» فرمود: ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾.[19] یک وقت کسی پدر شهید است، مادر شهید است، یک کار خیری کرده، جدّش کار خیری کرده بود، فرمود: ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾، این مستحضر هستید که این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که مشیئت الهی صد درصد حکیمانه است: «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛[20] خدایی که با هیچ وسیله نمیشود کاری را او غیر حکیمانه انجام بدهد.
پرسش: گناه در آینده منظورش گناه عمدی نیست، بلکه منظور گناهی است که سهوی باشد.
پاسخ: بله، الآن اگر ببخشد؛ یعنی تکلیف نداری. الآن مثلاً اگر گناهی که شما فردا انجام میدهی، چه عمدی، چه سهوی بخشیده شد؛ یعنی چه؟ یعنی الآن تکلیف نداری.
پرسش: ... منظورش گناه فردی است یا جمعی؟
پاسخ: فردی، جمعی، منتها این تعبیر درباره وعده عمومی است. برای فرد هم همینطور است. درباره فرد اگر جمع آلوده بودند، فرد صالح بود، مشکل حلّ نمیشود، مگر آن فرد پیغمبر و امام باشد، وگرنه اگر در جامعهای اکثری آنها آلوده بودند، یک چند نفری آدم صالح بودند، اگر اینها جزء اولیای الهی باشند، ممکن است به برکت آنها خدا عفو کند. در روایت مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل میکند که دو تا فرشته مأمور شدند که منطقهای را ویران کنند، زیر و رو کنند، این دو تا فرشته آمدند، دیدند که در بین این مردم سالمندی هست که مشغول نماز شب است و محاسن سفید دارد، گفت من چطور محلّی را که پیرمرد محاسن سفیدِ نماز شب خوان است، آن را ویران کنم؟! دوباره استفتاء کرد، حالا چگونه به آسمان رفت و چگونه استفتاء کرد؟ این را مرحوم کلینی اجمالاً در این روایت نقل میکند. پیام آمد که درست است، این مرد خودش آدم خوبی است؛ ولی هیچگاه برای خدا قیام نکرد، نهی از منکر نکرد؛ لذا این هم باید گرفتار عذاب شود. [21]بنابراین اگر توده مردم آلوده بودند، یقیناً خدا بساط را جمع میکند؛ اما اگر توده مردم آدم خوبی بودند و چند نفری آدم آلوده بودند، عذاب نمیکند.
در این قسمت هم وجود مبارک نوح و سایر انبیا فرمایش ایشان این است که گناه آینده را الآن خدا ببخشد؛ یعنی معنایش این است که شما تکلیف ندارید! این ممکن نیست؛ اما گناهان گذشته، اگر گناه جزیی بود هم با توبه و هم بیتوبه؛ باتوبه میبخشد به جهت اصل کلّی است که ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ﴾[22] که اگر توبه کردی، ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ﴾.[23] بیتوبه میبخشد، ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾. این در سوره مبارکه «نساء» دارد: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾،[24] شرک را بیتوبه نمیآمرزد. مادون شرک را بیتوبه میآمرزد، چون شرک را هم با توبه یقیناً میآمرزد. این آیه که دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾،[25] «کما تقدم غیر مرّة» که ذنوب جمع است و «الف و لام» هم روی این جمع آمده؛ یعنی تمام گناهان قابل بخشش است؛ منتها ﴿وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾،[26] با توبه! همه مشرکان عالم توبه کردند و مسلمان شدند، الآن هم همینطور است. توبه مرتدّ فطری درست است از نظر حکم احکام فقهی آن چهار حکم بار است؛ ولی حکم کلامیاش که روشن است. الآن هم بخشوده میشود با توبه. عذاب جهنم با توبه حلّ میشود؛ یعنی واقعاً توبه کند. همه مشرکین، همه ملحدان، همه بتپرستان، هر بتپرست و مشرکی الآن توبه بکند، خدا قبول میکند؛ لذا آن جایی که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً﴾، بعد دارد: ﴿وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾؛ اما گذشته، بیتوبه، بخواهد بخشیده شود، برای بعضی از گناهان است. همه گناهان، مثل شرک و اینها با توبه بخشیده نمیشود. این احکام چهارگانه «ذنوب اربعه».
پرسش: بعضی جاها هست که در آن گناه زیاد است، ولی با این وجود باران فراوان در آنجا میبارد.
پاسخ: این در سوره مبارکه «مؤمنون» گذشت، فرمود که خیال نکنند که ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾،[27] میخواهیم اینها را بگیریم، غافل کنیم، ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾،[28] در نعمت که غرق شدند، همان جا اینها را خفه کنیم. فرمود این عذاب است، خیال نکنند که ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾، بعضی از کشورها هستند که مزاحم کسی نیستند، همان مقداری که برایشان ثابت شد به همان مقدار عمل میکنند، دسترسی ندارند، دیگران نگذاشتند که احکام اسلامی به آنها برسد، اینها مستضعف هستند، دسترسی ندارند، احکام دین به آنها نرسیده است، اینها کافر عمدی نیستند، همان مقداری که رسیده عمل میکنند، این را که فرمود؛ اما در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود بعضیها که وضع مالیشان خوب است، خیال نکنند: ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾. اینها توجه ندارند، میخواهم اینها را در نعمت خفه کنیم. همین در ذیل همان آیه است.
بنابراین این «ذنوب أربعه» احکام أربعه خاص خود را دارد. وجود مبارک نوح هم همان فرمایشات سوره «انبیاء» را که بعداً آمدند و آیه 96 سوره مبارکه «اعراف» آن اصل کلّی را دارد، بیان کرد. با خدای خود درد و دل میکند، عرض کرد خدایا! من روز گفتم، شب گفتم، راز گفتم، جهر گفتم، جلسه خصوصی تشکیل دادم، جلسه عمومی تشکیل دادم، یک عده مستکبر هستند، میگویند فقرا را بیرون کن، ما بیاییم، اینکه نمیشود. یک عده اصلاً حاضر نیستند، دین را بپذیرند، این هم که نمیشود. من تمام این نعمتها را به اینها گزارش دادم، بیان کردم، نپذیرفتند. حالا این ناله و مناجاتی است که وجود مبارک نوح با ذات أقدس الهی در میان میگذارد: ﴿قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً﴾، من کوتاهی نکردم: ﴿فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِراراً﴾، این ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾[29] گذشت، در برابر ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾،[30] چرا ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾؟ برای اینکه آدمی که بیمار هست، دستگاه گوارش او آسیب دیده است، شما وقتی بهترین و شیرینترین میوه را به او میدهید، این دردش بیشتر میشود. این میوه که تقصیر ندارد. این مرضی که در او هست، در برابر این بهترین میوه عکس العمل نشان میدهد، دادش بلند است، وگرنه کسی که دستگاه گوارش او زخم معده دارد و بیمار است، این گلابی شیرین که آسیبی نمیرساند، اینکه ضرر نیست؛ این گلابی شیرین درد او را بیشتر میکند، چرا؟ چون او مریض است، تحمّل نمیکند، عکس العمل نشان میدهد، فریادش بلند است: ﴿فَلَمْ یَزِدْهُمْ﴾، اینکه فرمود ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾، که قبلاً ـ در بحث روز قبل ـ گذشت برای همین است، قبلاً یک مقدار انکار داشتند، حالا دو تا انکار دارند. قبلاً یک نکول بود، حالا دو تا نکول است. قبلاً یک آیه را قبول نداشتند، حالا دو تا آیه را قبول ندارند. میشود: ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾. اینجا هم ﴿فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِراراً﴾.
﴿وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ﴾، من چندین بار اینها را آزمون کردم، این ﴿لِتَغْفِرَ﴾ مسبّب به جای سبب نشسته است. «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لیِتوبُوا لِتَغْفِرَ لَهُمْ»، این غفران نتیجه دعوت نیست، نتیجه دعوت توبه است که حذف شد، این غفران مسبّب توبه است که به جای سبب نشسته است: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لیِتوبُوا لِتَغْفِرَ لَهُمْ»، این «لیتوبوا» که حذف شد، این مسبّب به جای آن نشسته است: ﴿لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ﴾، قبلاً نمونههایش در سوره مبارکه «هود» بود، گذشت که اینها یا برای اینکه حضرت را نبینند یا اینکه حضرت آنها را نبیند، یک عده بودند که در مجلس پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اینها تا فرصت مناسب بود، از مجلس بیرون میآمدند؛ منتها منتظر بودند که چه کسی حرکت میکند، بلند میشود، کاری دارد، اینها ﴿لِواذاً﴾؛[31] یعنی در «لواذ» آنها در «لیاذ» آنها که او بشود «ملاذ» این، در پناه او فوراً از مسجد برود بیرون. این کارشان بود که منتظر بودند که کسی به هر حال بعضی در مسجد کار دارند، رفت و آمد میکنند، در را میبندند، در را باز میکنند، مسلمانانی هستند که یا وارد میشدند یا خارج میشدند، کار دارند، آنها کارشان معروف بود که مؤمنین واقعی هم بودند؛ اما کار دارند و بیرون میروند. این ﴿لِواذاً﴾؛ در پناه آنها خودش را بیرون میکشد. این آیه هم قبلاً گذشت.
فرمود اینها ﴿جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ﴾، این دو مرحله است: یا که حضرت را نبینند یا حضرت آنها را نبیند: ﴿وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً﴾، این هم در سور قبلی گذشت که میگفتند فقرا را بیرون کنید تا ما بیاییم.
بعد فرمود من جلسه خصوصی تشکیل دادم، جلسه عمومی تشکیل دادم، جلسه علنی تشکیل دادم، سرّی تشکیل دادم: ﴿ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ٭ ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً﴾، دو به دو مذاکره کردیم، سرّی مذاکره کردیم، جهری مذاکره کردیم که هیچ بهانهای نداشته باشند اینها. به آنها گفتم: ﴿اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ﴾، او غفّار است، برگردید ذات أقدس الهی قبول میکند، چون آنها بتهای فراوانی داشتند، در همین سوره مبارکه «نوح» ـ که الآن مشغول هستیم ـ آیه 23 این است که به یکدیگر میگفتند که ﴿قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً﴾، این پنج تا بت را حفظ کنید. این «وَدّ» از زمان نوح به عنوان یک بت رسمی بود تا زمان اسلام که عمرو بن عبدوَد از همین قبیل است. گفت این وَدّ را حفظ کنید، یغوث را حفظ کنید، اسامی پنجگانه بتهای معروفشان را حفظ کنید، حرفشان این بود. به خدا عرض میکند خدایا! من اینها را در تمام حالات خواندم، آنها به دنبال حفظ این بتهای خمسه و امثال این بتهای خمسه بودند.
من به اینها گفتم که نعمتهای شما تأمین است، وعده هست: ﴿یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً﴾، این «دَرّ»، «دَرّ اللّبن»؛ یعنی شیر فراوانی آمد. ﴿وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ﴾؛ به شما کمک میکند، هم فرزند میدهد، هم مال میدهد. باغ میدهد، نهر میدهد، همه چیز به شما میدهد. این رزق الهی است و اصلاً خدا برای همین رزقها را آفریده است. چرا این کارها را انجام نمیدهید؟
در مسئله ﴿قَضی أَجَلاً﴾ که اوّل همین سوره گذشت، سوره مبارکه «انعام» که طلیعهاش مسئله «أجل مقضی» است، این راهحلّ نشان داد. در آیه دو سوره مبارکه «انعام» بحث آن ـ قبلاً گذشت ـ این بود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ﴾، اینکه فرمود شما را به «أجل مسمّیٰ» میرساند؛ یعنی این! آیه دو سوره «انعام» این بود که ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، فرمود قضای الهی قابل تغییر است؛ اما «أجل مسمّیٰ» قابل تغییر نیست، ﴿قَضی أَجَلاً﴾ که اگر فلان کار را کردید، رعایت بهداشت کردید، رعایت صله رحم کردید، رعایت آداب پزشکی کردید، این عمر طولانی را داشته باشید. اگر صله رحم نکردید، احکام بهداشتی را رعایت نکردید، عمر کوتاه داشته باشید. اینها مردّد است؛ اما نزد انسان مردّد است، نه نزد ذات أقدس الهی، اما پایان چه میشود؟ این شخص رعایت میکند یا نمیکند؟ آن میشود «أجل مسمّیٰ» که فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، برابر ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾،[32] آن «أجل مسمیٰ» باقی است، آن تغییرپذیر نیست.
در این قسمت «أجل مقضی» دو قسم است: یک أجل زودرس، یک أجل دیر. نوح(سلام الله علیه) فرمود اگر شما این شرایط را رعایت بکنید به آن دورترین و دیرترین أجل میرسید که شما را خدا به آن أجلِ دور میرساند، این هم عمر طولانی است، پس عمر طولانی دارید، برکات فراوان دارید، دست از شرک و الحاد بردارید. این «أجل مسمّیٰ»، چون در برابر «أجل مقضی» در آیه دو سوره مبارکه «انعام» قرار گرفت و درباره «أجل مقضی» نفرمود «أجل مقضی عنده»، درباره «أجل مسمیٰ» فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، معلوم میشود که «أجل مسمیٰ» تغییرپذیر نیست و مطلب دیگر فرمود اگر آن شرایط را رعایت کردید عمر طولانی، شرایط را رعایت نکردید، عمر کوتاه، شد؟ اصل کلّی: هر أجلی که خدا مقرّر کرد، آمده، تقدیم و تأخیر ندارد. اگر شرایط را رعایت نکرده، عمرش کوتاه است، وقتی که آن أجل رسید، تقدیم و تأخیر ندارد. شرایط را رعایت کرده، عمر طولانی دارد، آن أجل رسید، تقدیم و تأخیر ندارد. نکته مهم این است که فرمود: ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾، این ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾؛ یعنی چه؟ وقتی أجل شخص امروز آمد، دیروز او بمیرد؛ یعنی چه؟ یعنی همانطوری که أجل زید که امروز آمد، مرگ او در دیروز محال یعنی محال! مرگ او در دیروز محال است، مرگ او در فردا هم محال است. این دو تا یک حکم دارد! ﴿یَسْتَقْدِمُونَ﴾ که محال است، برای اینکه أجل او امروز رسید، دیروز که مردنش ممکن نبود. فرمود این را متوجه هستی که دیروز ممکن نیست و جلو افتادن ممکن نیست، این را متوجه باشید که تأخیر افتادنش هم ممکن نیست. تکان نمیخورد؛ مثل مسائل ریاضی است. این عدد پنج حتماً باید بین چهار و شش باشد، جایش همین جاست؛ لذا نه جلو میافتد «فواضحٌ»، نه دنبال میافتد به منزله واضح است، وگرنه أجلی که امروز رسیده، این آقا بخواهد دیروز بمیرد؛ یعنی چه؟ یعنی این «بیّن البطلان» است. فرمود همانطوری که این «بیّن البطلان» است و محال است که أجلی که امروز رسیده، این شخص دیروز مرده باشد، فردا هم بخواهد بمیرد، محال است.
نتیجه اینکه هر أجلی چه کوتاهمدت چه درازمدت، وقتی که آمد، تقدیم و تأخیر ندارد؛ اما برای ما مشخص نیست که این شخص أجلش چه وقت است؟ زود است یا دراز؟ أجل کوتاه است یا دیر؟ چون ﴿أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ است و «عنده» هم خدا میداند که این شخص در چه حالتی میرود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. تفسیر روح البیان، ج7، ص141.
[2]. سوره غافر، آیه78.
[3]. سوره فاطر، آیه24.
[4]. سوره آلعمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[5]. سوره اعراف, آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره هود، آیه7.
[6]. سوره فصلت، آیه10.
[7]. سوره طور, آیه23.
[8]. سوره الرحمن, آیه72.
[9]. سوره نازعات، آیه24.
[10]. سوره قصص، آیه38.
[11]. سوره اعراف، آیه127.
[12]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), نامه31.
[13]. سوره هود، آیه31.
[14]. الشفاء(الالهیات)، ص439.
[15]. سوره جن، آیه16.
[16]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه69.
[17]. سوره نساء, آیه122.
[18]. سوره فتح، آیه2.
[19]. سوره بقره، آیه284؛ سوره آلعمران، آیه129؛ سوره مائده، آیه18.
[20]. صحیفه سجادیه، دعای13.
[21]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص58؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مَلَکَیْنِ إِلَی أَهْلِ مَدِینَةٍ لِیَقْلِبَاهَا عَلَی أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَی الْمَدِینَةِ وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ یَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ لِصَاحِبِهِ أَ مَا تَرَی هَذَا الدَّاعِیَ فَقَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ وَ لَکِنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّی فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّی أُرَاجِعَ رَبِّی فَعَادَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَی الْمَدِینَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَکَ فُلَاناً یَدْعُوکَ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فَقَالَ امْضِ بِمَا أَمَرْتُکَ بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ».
[22]. سوره نور, آیه31؛ سوره تحریم، آیه8.
[23]. سوره آلعمران, آیه31؛ سوره احزاب، آیه71؛ سوره صف، آیه12.
[24]. سوره نساء, آیات48 و 116.
[25]. سوره زمر, آیه53.
[26]. سوره زمر, آیه54.
[27]. سوره مؤمنون، آیه56.
[28]. سوره اعراف، آیه95.
[29]. سوره توبه، آیه125.
[30]. سوره انفال، آیه2.
[31]. سوره نور، آیه63.
[32]. سوره نحل, آیه96.