25 11 2019 455571 شناسه:

تفسیر سوره نازعات جلسه 7 (1398/09/05)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی‏ (25) إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی‏ (26) أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31) وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری‏ (34) یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی‏ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری‏ (36) فَأَمَّا مَنْ طَغی‏ (37) وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (38) فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی‏ (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏ (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‏ (41).

سوره مبارکه «نازعات» که در مکه نازل شد و محور اساسی سور مکی اصول دین است بخشی از آنها قسم مهمش درباره توحید است، قسمت‌های معاد و وحی و نبوت زیر مجموعه بحث توحید؛ گاهی بحث معاد مهم است سایر مسائل زیر مجموع آن است و اساس، تربیت انسان از یک سو و معادگرایی اوست از سوی دیگر؛ گرچه اعتقاد به مبدأ سهم تعیین‌کننده‌ای دارد، ولی عقیده به معاد حرف اول را می‌زند؛ یعنی انسان وقتی معتقد باشد که عمل زنده است قول و فعل او زنده است و انسان آزاد نیست که هر حرفی بزند و هر کاری بکند انسان در گرو کار خودش است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ<؛[1] ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾؛[2] مرهون است در گرو است، یک آدم بدهکار باید گرو بدهد.

در دنیا یک آدم بدهکار وقتی گرو می‌دهد خانه خود یا زمین خود یا فرش خود را گرو می‌دهد؛ درباره مسائل آخرت انسان که گرو می‌دهد که نمی‌تواند به خدا، زمین و خانه گرو بدهد خود انسان را گرو می‌گیرند. «رهین» این بر وزن «فعیل» به معنی مفعول است؛ عین مرهونه در اختیار مرتهن است آزاد نیست، باید فکّ رهن کرد رهنی که ذات اقدس الهی قبول می‌کند خود جان انسان است، هم ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ<، هم ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ یک آدم بدهکار گرو می‌دهد حالا چرا ما بدهکار باشیم که ما را گرو بگیرند؟ باید آزاد باشیم آزادی نعمت خوبی است بهترین نعمت آزادی است. می‌بینید بعضی‌ها می‌گویند من نمی‌توانم ترک کنم، عادت کردم این «عادت کردم» یا «نمی‌توانم ترک کنم» یعنی چه؟ یعنی من در رهن کار خودم هستم و هر چه آن کار دستور بدهد من انجام می‌دهم! این بد است، چون انسان باید آزاد باشد.

در دعاهای نورانی ماه مبارک رمضان وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین جمعه ماه شعبان در آن خطبه نورانی چه فرمود؟ فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏»؛[3] فرمود شما آزاد نیستید شما بدهکار هستید و بدهکار را گرو می‌گیرند. ماه مبارک رمضان ماه فکّ رهن است، بیایید خودتان را آزاد کنید. اینکه می‌بینید مردان الهی آزاد هستند هیچ چیزی اینها را نمی‌تواند این طرف و آن طرف بگرداند برای اینکه آزاد هستند و در رهن چیزی نیستند. در دعای ماه مبارک رمضان حضرت فرمود آقایان! این ماه، ماه فکّ رهن است: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ» بیایید فکّ رهن کنید: «فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏».

در این بخش‌ها هم مشابه همان فرمایشات را دارند. فرمود فرعون بود با همه قدرت‌ها ما عذاب دنیا و آخرت را بر او تحمیل کردیم، چون حجت الهی بر او تمام شد و او عالماً عامداً حجت الهی را پشت سر گذاشت، اما سحره فرعون وقتی حق را تشخیص دادند سنگین‌ترین مجازات را که >لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی‏ جُذُوعِ النَّخْل[4]< دست راست و پای چپ، دست چپ و پای راست را قطع می‌کنم قطع کرد و اینها دست از ایمان برنیاوردند، این می‌شود عبرت. ساحران مصر از کفر به ایمان عبور کردند. فرمود این قصه این اثر را دارد، این پایان بخش قبلی است.

اما در جریان معاد فرمود بعضی‌ها خیال می‌کنند که احیای مجدد انسان‌ها سخت است فرمود ما کارهای سنگین و مهمی را انجام دادیم برای ما اینها آسان است. گاهی درباره خلقت خود انسان می‌فرماید: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً؛[5] به زکریا(سلام الله علیه) فرمود: >خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً[6]< این >شَیْئاً< قبلاً هم به عرض شما رسید که خبر «کان» نیست که این «کان»، «کان»ی ناقصه باشد؛ >لَمْ تَکُ شَیْئاً< «لیس»ی تامه است، یعنی چیزی نبودی؛ یعنی انسان چیزی نبود ما او را ایجاد کردیم، نه اینکه از مواد قبلی انسان ساختیم. یک مرحله هم که نطفه بود قابل ذکر نبود که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً یعنی قابل ذکر نبود. یک مرحله اصلاً چیزی نبود، یک مرحله که ما او را آوردیم قابل ذکر نبود. حالا دوباره انسان بخواهد احیا بشود خیلی آسان است برای اینکه روحش که موجود است از بین نرفته، بدن او پراکنده شده جمع می‌کنیم.

درباره آسمان‌ها میفرماید شما خلقت خود را بگویید که چگونه دوباره انسان زنده می‌شود، بزرگ‌تر از شما را خدا خلق کرد، مهم‌تر از شما را خدا خلق کرد، اینها نزد خدا آسان است. در سوره مبارکه «مؤمنون» یک ارزیابی کرد، بعد از اینکه در سایر سور فرمود ما هر چه آفریدیم برای شما آفریدیم، آسمان با همه گستردگی‌اش، زمین با همه وسعت و عمقش، همه اینها را ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾؛[7] چیزی در عالم نیست که انسان نتواند از آن استفاده کند یا برای انسان نباشد منتها حالا آن هنر را ندارد حرف دیگری است. فرمود ما همه چیزی که در آسمان و زمین است برای بهره‌برداری شما مسخر کردیم؛ ما مسخِّر هستیم نه شما، ولی برای شما رام کردیم پس کل نظام همین است.

در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود ما چیزی به انسان دادیم که به جهان ندادیم این مضغه بود علقه بود عظام شد >فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً< اینها کار مثلاً طبیعی است؛ اما ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[8] که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[9] دادیم این در انسان است و غیر انسان نیست. لذا آن بار امانت را انسان می‌تواند بکشد غیر انسان نمی‌تواند بکشد. اگر کسی باربر امانت نبود و خائن بود آن‌گاه از این به بعد قرآن تقسیمبندی می‌کند می‌گوید تو آن روح الهی را که نداری آن ملکه امانت را که نداری، همین انسانی هستی که شصت هفتاد کیلو وزن داری، همین! اگر این است >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها<، ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس﴾،[10] ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ﴾[11] کوه از تو سنگین‌تر است آسمان از تو سنگین‌تر است هوا و زمین از تو سنگین‌تر است تو چه داری؟ تو هفتاد هشتاد کیلو وزن داری همین! اگر آن روحی که >ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ<[12] آن را داری؛ بله >إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ<[13] این «إبا»، «إبا»ی اشفاقی است نه «إبا»ی استکباری. «إبا»ی استکباری مذموم است که ﴿أَبی‏ وَ اسْتَکْبَر[14] یعنی بتواند و نکند. اما «إبا»ی اشفاقی که مورد مذمت نیست، این «إبا» که در قرآن است به دو قسم تقسیم شده است «إبا»ی اشفاقی است مربوط به سماوات و أرض است در حمل امانت. یک «إبا»ی استکباری است مثل شیطان که ﴿أَبی‏ وَ اسْتَکْبَر وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ این «إبا» مقدورشان نبود «أشفقن» یعنی مقدورشان نبود به زحمت افتادند.

کاری که از انسان برمی‌آید از آسمان و زمین برنمی‌آید برای اینکه ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ در آن است اگر انسان آن ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ را که امانت الهی است کنار بگذارد، همین بدن باشد که «وَ هُوَ یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوَاق‏»[15] باشد و چیزی نباشد؛ چندین آیه دارد که آسمان از تو بهتر است زمین از تو بزرگ‌تر است آفتاب از تو بزرگ‌تر است ماه از تو بزرگ‌تر است تو چه هستی؟ تو یک انسانی هستی که هفتاد هشتاد کیلو وزن داری. اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا﴾،[16] یعنی این! ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس﴾ این است. پس اگر انسان، انسان باشد از آسمان و زمین بالاتر است، اگر انسان نباشد زمین بزرگ‌تر از آن است، وزین‌تر است سنگین‌تر است آسمان از او بالاتر است. پس این دو طایفه از آیات که یک طایفه می‌گوید از انسان کاری برمی‌آید که از آسمان و زمین بر نمی‌آید و ما آسمان و زمین را برای تأمین رفاه انسان خلق کردیم، این یک طایفه؛ طایفه دیگر می‌گوید که زمین از انسان بالاتر است آسمان از انسان بالاتر است ستاره‌ها از انسان بالاتر هستند. فرمود عده‌ای ﴿کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل﴾[17] اگر این شد ـ معاذالله ـ بله، ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ﴾ چگونه داری تکبر می‌کنی؟ برای چه داری تکبّر می‌کنی؟ ﴿إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا﴾، ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاس﴾، >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها<؛ این سه چهار طایفه آیه برای همین است.

در این بخش در آن صدد نیست که انسان را بی‌ارزش و بی‌حیثیت کند، می‌فرماید شما از خلق مجددتان نگران هستید؟ این عظمت را چه کسی خلق کرده است؟ کارهای مهم‌تر را او خلق کرد، خلق مجدد شما که کاری ندارد دوباره بخواهد آسمان و زمین خلق کند که کاری ندارد؛ چون قبلاً که هیچ نبود اینها را خلق کرد. فرمود: >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها<، آنجا ببینید >فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ< همان سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود: ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[18] با خلق آسمان و زمین که «تبارک الله» نفرمود، «احسن الخالقین» برای «احسن المخلوقین» است.

پرسش: ...

پاسخ: منظور این است که انسان که موجود است، ذات اقدس الهی به انسان موجود بالفعل که قصص انبیا و اولیا و مسجود بودن جدّشان را شنیده دارد استدلال می‌کند، انسان ابتدایی که نیست. اینکه در آیاتی است در روایات است «یا بن آدم، یا بن آدم»؛ این سند فخر و شرف را ذکر می‌کند، شما چنین شناسنامه‌ای دارید، پدرتان مسجود همه فرشته‌ها بود شما بچه همان پدر هستید، چرا این قدر خودتان را ارزان می‌فروشید.

منظور این است که این را الآن خطاب می‌کند به جامعه‌ای که همه چیزها را فهمیدند؛ فرمودند: >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً< شما مشکل معاد را درباره چه می‌بینید؟ می‌گویید خیلی کار مهم است، نه، خیلی مهم‌تر از شما را خدا خلق کرد >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها.< حالا درباره آسمان و زمین یک مقدار سخن می‌فرماید. در سوره مبارکه «انبیاء» فرمود که مجموعه آسمان و زمین یک جِرم و ماده بسته بودند، ﴿أَنَّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[19] اول یک ماده بسته بودند، همه این سماوات سبع و ارضین، یک ماده بسته بودند، رتق بودند یعنی بسته. بعد ما فتق کردیم باز کردیم و تنظیم این بسته را باز کردن، در شش مرحله است که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾[20] این «یوم» نه در مقابل لیل است، یک؛ نه مجموع شب و روز است که می‌گویند صلات لیلیه، دو؛ نه بخشی از دهر است، این سه؛ تطورات شش‌گانه است؛ حالا هر تطوری و هر طوری چند میلیارد سال طول کشید؟ این «لست أدری». اما به هر حال شش دوره و شش مرحله طول کشید تا سماوات و أرض سامان بپذیرد که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾. بعد هم فرمود ما اول وضع زمین را تا حدی درست کردیم نه کامل: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ[21] قبل از اینکه ما سماواتی را تنظیم بکنیم، یک مُشت گاز و دود بیشتر نبود، دخان بود گاز بود دود بود؛ آن‌گاه ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾[22] ما همین یک مشت گاز را شمس و قمر کردیم از جای دیگر که نور نیامد، همین یک مشت دخان را ما شمس و قمر کردیم بعد هم دخان می‌کنیم ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت‏﴾[23] می‌شود. اگر قدرت با علم نامتناهی بود «کما هو الحق»، این کارها را به آسانی انجام می‌دهد؛ >ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ<[24] برای ما خیلی آسان است.

فرمود: >أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها< ما این آسمان را با این سبک ساختیم در آن مراحل چندگانه این شش مرحله را بیان فرمود که >ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ<؛[25] ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾ آن هم >فی‏ یَوْمَیْنِ< دو روز برای زمین، دو روز برای آسمان، دو روز دیگر هم برای «بین الارض و السماء» مجموعاً می‌شود شش طور و شش مرحله. اما آنکه فرمود: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ[26] آن ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ هیچ کاری با این >سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد. این >سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی شش مرحله، آن ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍیعنی فصول چهارگانه است که تأمین ارزاق مردم در چهار فصل است به دلیل قوت؛ یعنی ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ در فصول چهارگانه اقوات مردم و روزی مردم تأمین شده است چون اگر همیشه بهار یا پاییز یا زمستان یا تابستان باشد نه ارزاق و میوه‌ها و این گندم و جو و اینها تنظیم نخواهد شد. آن چهار روز هیچ ارتباطی با آن شش روز ندارد ولی در این جریان شش روز فرمود یک مشت دود بود که ما این را شمس و قمر کردیم >ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ< بعد >فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی‏ یَوْمَیْنِ<؛ اینجا هم فرمود: >رَفَعَ سَمْکَها<؛ ﴿سَمْک﴾ یعنی ارتفاع در برابر عمق. گاهی جسم را که می‌سنجند می‌گویند طول و عرض و سمک، گاهی می‌گویند طول و عرض و عمق. اگر انسان پایین بایستد می‌گوید طول و عرض و سمک؛ بالای چاه بایستد بالای حوض بایستد می‌گوید طول و عرض و عمق؛ فرقی نمی‌کند اگر از بالا نگاه بکنیم این می‌شود عمق از پایین نگاه بکنیم می‌شود ارتفاع؛ طول و عرض و ارتفاع، طول و عرض و عمق، فرقی نمی‌کند. اینجا ﴿سَمْک﴾ یعنی ارتفاع، >رَفَعَ سَمْکَها< این سیاه‌چاله‌ها هم راه خاص خودشان را دارند هیچ بی‌نظمی و پراکندگی و مانند آن نیست.

>وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها< شب آسمان‌ها را تاریک کرد و روز آسمان‌ها را روشن کرد. مستحضرید با اینکه قرآن کریم بر اساس تحقیقات علمی تنظیم شده است، ولی آداب محاوره فرهنگ محاوره یک چیز دیگر است؛ ظاهرش این است که شب و روز مخصوص آسمان است آفتاب مادامی که هست روز است وقتی رفت می‌شود شب؛ در حالی که شب و روز مربوط به زمین است نه برای آسمان. زمین هر لحظه دارد شب و روز درست می‌کند، این کره زمین وقتی الآن در این حالت حرکت است رو به آفتاب است اینجا روز است پشتش شب است، وقتی برگشت از این طرف آنجا می‌شود روز آن قسمتش می‌شود شب، وقتی از این طرف برگشت آن قسمتش می‌شود روز؛ شب و روز را زمین دارد درست می‌کند نه آسمان. اما قرآن شب و روز را به آسمان اسناد می‌دهد >وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها<. سرّش این است که ما یک علم داریم یک فرهنگ محاوره؛ مسئله علمی و تحقیق علمی را قرآن سرجایش تنظیم کرده است با مردم حرف زدن باید با فرهنگ محاوره باشد. تمام منجّمین چه در ایران چه در غیر ایران، اخترشناسان چه در شرق چه در غرب همه‌شان می‌دانند که زمین حرکت می‌کند، این طور نیست که آفتاب حرکت بکند زمین حرکت می‌کند؛ اما همه‌شان در تقویم‌ها می‌نویسند آفتاب وقتی طلوع می‌کند طلوعش این است غروبش این است فلان ساعت طلوع می‌کند فلان ساعت غروب می‌کند مگر آفتاب طلوع می‌کند؟ این آفتاب سرجایش محفوظ است این سیر خاص خودش را دارد. اما این زمین همین که در حرکت وضعی به این سمت حرکت کرد ـ زمین طلوع کرد یعنی زمین طلوع کرد ـ زمین به این قسمت آفتاب رسید اینجا می‌شود روز، وقتی برگشت به این قسمت رسید اینجا می‌شود شب. شب و روز را زمین تعیین می‌کند، اما وقتی که تقویم می‌نویسند می‌گویند طلوع آفتاب فلان وقت است غروب آفتاب فلان وقت است. ما یک فرهنگ محاوره داریم یک تحقیقات علمی. غرض این است که بحث علمی یک بحث است فرهنگ حوار و محاوره و حرف زدن با مردم به نحو دیگر است. همین آقایی که تقویم می‌نویسد می‌گوید طلوع شمس این است غروب شمس این است، وقتی کلاس درس رفت می‌گوید شمس طلوع ندارد و غروب ندارد این زمین است که به دور خود که می‌گردد هر لحظه یک گوشه‌اش شب است یک گوشه‌اش روز است.

غرض این است که نمی‌شود گفت که پس قرآن بر اساس هیأت بطلمیوسی حرف می‌زند؛ قرآن بر اساس فرهنگ محاوره سخن می‌گوید. >وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها< بعد >وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها<؛ این بخشی از زمین قبلاً آماده شد اینکه دارد >ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ< بخش میانی تنظیم کار آسمان است بعداً مسئله «دحو الأرض» پیش می‌آید >وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها< هم «دحو الأرض» و گسترش زمین بعد از بخشی از آسمان‌هاست و هم >وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها< از همین قبیل است. آن‌گاه سوگند یاد می‌کند >وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها< آن کسی که گستره زمین پیکره زمین نظم زمین را به عهده داشت و اداره کرد سوگند به او. حالا این نظم دقیق ریاضی را که ذکر می‌کند می‌فرماید حالا که زمین دحو شد و گسترده شد برای تأمین ارزاق شما مرتع درست کرد مزرع درست کرد، این بخش‌های بدنی را دارد تنظیم می‌کند؛ >أَخْرَجَ مِنْها< از زمین، آب زمین را، یک؛ چراگاه زمین را، دو. این «أکل» اختصاصی به انسان ندارد در حیوانات هم هست، «رَعی» هم به معنای چِرایی حیوان مخصوص نیست. اینکه برادران یوسف به وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) عرض کردند که یوسف را اجازه بده ما ببریم[27] یعنی در مرعی، شام و نهار خودمان را تأمین می‌کنیم. آن بیان نورانی امام سجاد از قِران فهمیده می‌شود حضرت فرمود در فضل عالم به علم همین بس که در بخش‌های اوایل سوره مبارکه «آل عمران» ذات اقدس الهی علما را با ملائکه یکجا ذکر می‌کند که فرمود: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْم﴾[28] این بیان نورانی امام سجاد است.[29]

این بخش‌هایی که قرآن می‌فرماید: ﴿مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ﴾،[30] ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ﴾[31] خود انسان باید بفهمد که چه خبر است. از قِران انسان و دام باید بفهمد که اینجا چه می‌خواهد بگوید و چه خبر است. آنجا از قِران علما با ملائکه طبق تحیل امام سجاد معلوم می‌شود که چه خبر است؛ اما اینجا را خود انسان باید بفهمد که این از بُعد حیوانی او دارد سخن می‌گوید.

فرمود: >أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها ٭ وَ الْجِبالَ أَرْساها< که «رواسی» همان اوتاد و میخ برای اینکه زمین روی آن گسل‌هایی که دارد نلرزد با کوه و سلسله جبال این را میخکوب کرده است؛ «رواسی»؛ یعنی اوتاد! این همان بیان نورانی حضرت امیر است که در خطبه اول نهج البلاغه آمده است که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ»[32] که مفعول است «مَیدان»؛ یعنی نوسان. اضطرابِ حرکتِ جنبشِ خطرزایِ زمین را به وسیله این کوه‌ها تنظیم کرده است «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ»؛ یعنی اضطراب یعنی نوسان «مَیَدَانَ أَرْضِهِ»؛ این >أَرْساها< این است >مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ< اینجا جای فرشته‌ها که نیست.

حالا آن صحنه کوبنده که آمد شما چه می‌کنید در آنجا؟ ﴿طَامّة﴾؛ یعنی کوبنده، فروبر، غرق‌کننده >فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ< که اشراط قیامت است علایم قیامت است >الطَّامَّةُ الْکُبْری< آن روز >یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی‏< هر کاری که کرده آن روز به یادش می‌آید و در آن روز >وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری< جهنم خودش را خوب نشان می‌دهد. در آیات قبلی هم داشتیم که وقتی جهنم جهنمی‌ها را از دور ببیند فریاد می‌آورد: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾‎‎[33] رؤیت را به انسان‌ها نسبت نمی‌دهد؛ جهنم وقتی از دور تبهکار را ببیند فریاد می‌زند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾؛ یعنی «رأت جهنم» این جهنمی‌ها را از دور، ﴿سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾‎‎. >وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری<؛ اما البته مؤمنین که وارسته زندگی می‌کردند >وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی< وقتی که خودش را آزاد کرد؛ وجود مبارک حضرت امیر فرمود که من این را به بند کشیدم «هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی»[34] به بند کشیدم آن وقت راحتِ راحت است هم در دنیا راحت است هم در آخرت.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1] . سوره مدثر، آیه38.

[2] . سوره طور، آیه21.

[3] . فضائل الأشهر الثلاثة، ص78.

[4] . سوره طه، آیه71.

[5]. سوره انسان، آیه1.

[6] . سوره مریم، آیه9.

[7]. سوره لقمان، آیه20.

[8]. سوره مؤمنون، آیه14.

[9]. سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.

[10]. سوره غافر، آیه57.

[11]. سوره اسراء، آیه37.

[12]. سوره مؤمنون، آیه14.

[13]. سوره أحزاب، آیه72.

[14]. سوره بقره، آیه34.

[15]. الإختصاص، النص، ص94.

[16]. سوره إسراء، آیه37.

[17]. سوره اعراف، آیه179؛ سوره فرقان، آیه44.

[18]. سوره مؤمنون, آیه14.

[19]. سوره أنبیاء، آیه30.

[20]. سوره أعراف، آیه54؛ سوره یونس، آیه3؛ سوره حدید، آیه4.

[21]. سوره فصلت, آیه11.

[22]. سوره بقره، آیه29.

[23]. سوره تکویر، آیه1.

[24]. سوره ق، آیه44.

[25]. سوره فصلت, آیه11.

[26]. سوره فصلت، آیه10.

[27] . سوره یوسف، آیه12؛ ﴿أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ﴾.

[28]. سوره آلعمران، آیه18.

[29]. التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص625.

[30]. سوره نازعات، آیه33؛ سوره عبس، آیه32.

[31]. سوره طه، آیه54.

[32]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.

[33]. سوره فرقان، آیه12.

[34]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه45.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق