أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ٭ وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ (1) الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3) أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4) لِیَوْمٍ عَظیمٍ (5) یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (6) کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ (7) وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ (8) کِتابٌ مَرْقُومٌ (9) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (10) الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (11)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبة» آن به عنوان سوره «مطفّفین» است و اسامی دیگری هم براساس اصطلاحات هر کسی یا هر قومی نامهایی برای آن گذاشتند یک تسمیه مأثوری در آن نیست. بخش اول این سوره ظاهراً در مدینه نازل شد وقتی وجود مبارک حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند به یک سلسله کسبه کمفروش پربِخَر برخورد کردند، اینها کالاها را با پیمانه میخریدند وقتی هم که میخواستند به مشتریان شهر بفروشند، گاهی با پیمانه گاهی با وزن. پیمانههای بزرگ در آن کم و زیاد خیلی محسوس نبود، اما پیمانههای کوچک یا ترازوهای کوچک کاملاً کم و زیادش محسوس است. اینها کمفروشیشان از اینجا شروع میشد که پُرخریدن بود و کمفروختن، هنگام خرید کالا از روستاها که از صادراتشان بود از مزرعهشان بود از باغشان بود این را با اکتیال با کیلهای بزرگ میخریدند که اگر قدری اضافه باشد محسوس نباشد. در هنگام فروختن با کیلهای کوچک و همچنین با تراوز میفروختند و هم در آن اکتیال حقّ فروشنده را رعایت نمیکردند هم در این کیل و وزن حق خریدار را رعایت نمیکردند؛ لذا هم زیاد میگرفتند و هم کم میدادند. فرمود «ویل» به حال اینها که حق مردم را رعایت نمیکنند ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ﴾.
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی به حکومت رسیدند میگفتند: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»[1] اول حلال و حرام خدا را یاد بگیرید، بعد تجارت کنید. دستورهای دیگری هم رسید که «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا»؛[2] اگر کسی مسائل شرعی تجارت را یاد نگیرد وارد کسب و کار بشود این خواه و ناخواه به گودال رباخوری آلوده میشود و سقوط میکند «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا» این «رطمة» همان گودال است «ارْتَطَمَ» یعنی در گودال افتاد و این گودال هم با ﴿إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ﴾ هماهنگ است. فرمود وای به حال اینها؛ حالا این ﴿وَیْل﴾ یا جمله مبتداست یا جمله خبریه است یا در حقیقت نفرینی است که ذات اقدس الهی میکند، نفرین الهی یعنی حکم و فرمان الهی به اینکه این عذاب برای کمفروشان است.
«مطفّفین» را آیات بعدی تفسیر میکند ﴿الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾ وقتی از این تولیدکنندهها بخواهند بخرند با پیمانههای بزرگ میخرند وقتی میخواهند به خریدارها بفروشند با پیمانههای کوچک یا با ترازو میفروشند که زیاد نباشد ﴿إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾؛ کاملاً حق خودشان را میگیرند وقتی میخواهند از فروشندههای باغدار و دامدار بخرند تمام حق آنها را میگیرند، اما بخواهند به خریدارهای شهری بفروشند کاملاً دقیق میفروشند که چیزی اضافه نیاید. ﴿إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ﴾؛ حق خودشان را کاملاً میگیرند؛ اما ﴿وَ إِذا کالُوهُمْ﴾ با مردم یا ﴿وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾؛ البته کم میدهند. «إکتیال» مشتقی است که از جامد درآمده، «إکتیال، إتّزان، إعتداد» اینها باب «افتعال»ی است که مبدأ آنها جامد است. «اکتیال» از کیل است مشتق آن حمل حدثی نیست نظیر «إکتسب» که از کسب است اینها از آن قبیل نیست مادهاش کیل است که یک امر جامدی است فعل نیست. از کیل «إکتیال» ساخته میشود، از وزن «اتّزان» ساخته میشود، از عدد «إعتداد» ساخته میشود؛ این بیاناتی است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان بیان کردند؛ «إتّزن» یعنی وزن کرد، «إعتدد» یعنی با عدد شماره کرد، «إکتال» یعنی با پیمانه کالا را کیل کرد و گرفت.[3]
اینها اختصاصی به مسائل مادی ندارد قرآن کریم آن طوری که در سوره مبارکه «هود» از شعیب(سلام الله علیه) نقل میکند؛ مستحضرید که شعیب تحت تدبیر و پذیرش رهبری وجود مبارک ابراهیم خلیل است که دارد: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾[4] از آن به بعد شعیب هم پیدا شد. در جریان سوره مبارکه «هود» که از شعیب(سلام الله علیه) نقل میکند که او رهبری مردم مدین را به عهده داشت، تعبیر قرآن کریم آیه 84 و 85 سوره مبارکه «هود» این است: ﴿وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ و مشکل رسمی و فساد رسمی آنها کمفروشی بود ﴿وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ ٭ وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ﴾؛ بعد از آنکه آن مشکل اختصاصی را ذکر کرد و مشکلی که در محور کیل و وزن بود را ذکر کرد، آن اصل کلی که به منزله قانون اساسی است را ذکر کرده است؛ آن به منزله قانون فرعی است که مخصوص تجارت و خرید و فروش و مانند آن است اما آن ذیل مربوط به قانون اساسی است. در قانون اساسی یک امر کلی است اگر خدای سبحان فرمود دین من جهانی است منتها اینها رسانندههای گروهیاند در مقطع خاص، وگرنه اصل دین که آمده این: ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[5] است، از یک سو؛ و ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾،[6] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾،[7] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾،[8] ﴿وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾[9] در سه آیه درباره اسلام از سوی دیگر، فرمود این دین، دین جهانی است وقتی دین، دین جهانی شد حرفش باید جهانی باشد حرف جهانی اختصاص به کیل و وزن ندارد؛ لذا گرچه شعیب(سلام الله علیه) گفت ولی این حرف، حرف اساسی اسلام است که ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[10] این ناس شامل شرق و غرب عالم «إلی یوم القیامة» میشود، یک؛ کلمهای جامعتر از «شیء» نداریم، دو؛ و این «شیء» به «اشیاء» جمع بسته شد، سه؛ فرمود هیچ مردم را کم نگذارید؛ یعنی اگر کسی خواست سخنرانی بکند به هر حال وقت شنونده را تلف نکند حتماً مطالعه کند. کسی خواست درس بخواند درس بگوید بحث بکند وقت آن جلسه را نباید هدر بدهد. یک استاد به حافظ خود تکیه کند برود برای برادرها رسائل بگوید مکاسب بگوید یا بالاتر یا پایینتر، این درست نیست؛ این وقت مردم را گرفتن است؛ یا مسئولی بخواهد در جایی شرکت بکند گزارش بدهد مکرّرات را بگوید این دیگر وقت مردم را گرفتن است، فرمود چیزی از مردم کم نگذارید. «بَخس»؛ یعنی کم کردن. مردم همه را شامل میشود در هر عصر و مصری اشیاء همه چیز را شامل میشود؛ حالا یک کسی بنا شد گزارش بدهد نباید وقت مردم را تلف بکند، کسی بنا شد سخنرانی بکند نباید وقت مردم را تلف کند کسی بنا شد تدریس بکند نباید وقت شاگردها را تلف بکند. بیمطالعه حرف زدن بیمطالعه درس گفتن بیمطالعه گزارش دادن تکرار مکرّرات کردن وقت مردم را تلف کردن منهی است، فرمود هیچ چیز مردم را کم نگذارید، این قانون اساسی است.
حالا اگر مسئله کیل است مسئله وزن است اینها بیان خصوصیات است؛ اینها این طور نیست که به کیل و وزن اختصاص داشته باشد و اگر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرمود: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر» این اختصاصی به تجارت ندارد «الْفِقْهَ ثُمَّ» مسئولیت؛ لذا ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ شامل جمیع اشیا خواهد بود، اختصاصی به کیل و وزن ندارد. ﴿أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ از این جامعتر که فرضی ندارد کلّی است؛ هیچ چیزی از مردم را کم نگذارید این فساد «فی الأرض» است إفساد «فی الأرض» است جامعه را آلوده میکند و مانند آن. اما اینکه اکتیال در آن روز با پیمانههای بزرگ از کشاورزها و دامدارها کالا میخریدند و در هنگام فروش با اکتیال نبود با کیل و وزن بود امروز تقریباً به عکس است، کیل در کار نیست وزن در کار است این باسکولهای مهم که کامیونها را با این باسکول میسنجند با اتّزان است با اکتیال که نیست با وزن کالاها را که از کشاورزان و دامداران و مانند آن در کامیون است میخرند با این وزن میخرند گاهی هم کشتی را با آن وزن میفروشند و مظروفش را میخرند. غرض این است که این خصیصهای ندارد که حالا حتماً اکتیال باشد گاهی اتّزان اصل است گاهی اعتداد اصل است گاهی اکتیال اصل است گاهی با عدد ابزار کاری را میخرند میفروشند و مانند آن. «علی أیّ حال» کم دادن حق مردم و زیاد گرفتن از مردم این تطفیف است و ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ چاه قیامت و عذاب برای اینها آماده است. خدای سبحان هم در اینجا فرمود: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ آن آیاتی که با رحمت شروع میشود با گذشت شروع میشود آن به عنوان خدای رحیم و خدای رحمان و مانند آن ذکر میشود. این را قبلاً هم ملاحظه فرمودید اسمایی که در پایان هر آیه است این ضامن مضمون آن آیه است؛ لذا وقتی آیات «حدّ» و مانند آن گفته میشود ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ﴾،[11] ﴿إِنَّا مُنْتَقِمُونَ﴾[12] اینها ذکر میشود آیاتی که مربوط به توبه و مانند آن است ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾[13] ذکر میشود؛ اینجا هم نفرمود: «یوم یقوم الناس للّرحمن»، فرمود: ﴿لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾؛ «رب» هم این است که خاصیت هر کسی را به مقتضای اعتقاد و عمل او تربیب میکنند نه تربیت. تربیت مستحضرید که ناقص «یایی» یا «واوی» است «رَبَوَ»؛ اما «ربّ» مضاعف است دو تا «واو» است. گاهی ممکن است لازمه معنای «ربّ» تربیت باشد اما اشتقاق اصلی آن کاملاً جداست. تربیب، غیر از تربیت است «ربّ» مضاعف است آن ناقص؛ اما گاهی لازم معنایش همان تربیت خواهد بود. فرمود شما برای ﴿رَبِّ الْعالَمینَ﴾ قیام میکنید، آماده میشوید برای پاسخگویی به سؤالات او.
﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ ٭ الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ﴾؛ با «علی» تعبیر کردند که اینجا به زیان مردم کار میکنند ﴿یَسْتَوْفُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی ما ربّ او باشیم؛ یعنی بپرورانیم نه «نُربّی». «نُربّی» که نیست. در نظام ارباب و رعیتی در نظام بردهداری همین طور بودند ربّ بودند، «ربّ» یعنی مدبّر نه مربّی. یکی از لوازم آن هم میشود تربیت، وگرنه یکی ناقص است یکی مضاعف. ﴿الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ﴾؛ کاملاً حق خودشان را وفا میکنند و آنجا هم اکتیال تعبیر شده است با «علی». مستحضرید که باب «إفتعال» تعمّدی را هم در بر دارد؛ لذا تعبیر قرآن درباره ثواب و گناه، اطاعت و عصیان یکسان نیست فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾[14] این درباره کسبهای مادی؛ اما درباره بخشش الهی و جریان معاد، درباره مسئله میزان «یوم القیامة» فرمود: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾[15]. فرمود آنچه انسان کار خیر انجام داد حالا ولو توجه نداشت خیلی هم عمد نبود کسب صادق است ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ﴾ «للنفس»؛ اما درباره گناهان و کیفر، کسب کافی نیست ﴿وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ آنچه با سوء اختیار و با تعمّد خلاف کرد آن را ذات اقدس الهی میزان کیفر قرار میدهد؛ ولی در ثواب دادن، صِرف کسب کافی است. اگر انسان خیلی هم تعمّد نداشت دفعتاً هم کاری را انجام داد خیلی هم با عنایت نبود ثواب نصیب او میشود. غرض این است که در «کَسَبَ» که ثلاثی مجرد است این تعمّد أخذ نشده است ولی در باب «إفتعال» آن تعمّد أخذ شده است؛ لذا فرمود ما آن جایی که بخواهیم ثواب بدهیم کسب معیار است، آن جا که بخواهیم عقاب بکنیم إکتساب معیار است ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾، نه «علیها ما کسبت». اینجا هم اکتیال از همین باب است یعنی با تعمّد «علی» مردم است ﴿عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ﴾؛ اما ﴿وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ﴾ کم میآورند کم میفروشند؛ البته اگر گرانفروشی کردند و مغبون کردند آن هم مشمول همین است.
بعد میفرماید: ﴿أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ﴾ در اوایل سوره مبارکه «بقره» است که مردان الهی کسانیاند که ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ﴾[16] با اینکه نسبت به آخرت یقین دارند، یک؛ و یقین معیار است، دو؛ سرّ اینکه آنجا مظنّه را ذکر کرد در هراس از قیامت برای مؤمنین، اینجا مظنّه را ذکر میکند برای ترغیب به ترس نسبت به بداندیشان؛ برای آن است که قیامت به قدری مهم است که مظنّه آن کافی است که انسان به بهشت آن دل ببندد از جهنّم آن فاصله بگیرد. اینکه میگویند اهمیت آن محتمل به احتمال سرایت میکند و احتمال را تقویت میکند و مظنّه را به جای یقین مینشاند همین است. یک وقت است که انسان احتمال میدهد که این ظرف شسته نباشد حالا خیلی باکش نیست که در ظرف نشسته آبی بخورد؛ اما یک وقت احتمال میدهد که این ظرف مسموم باشد به همان اندازه احتمال مثلاً ده درصد یا پنج درصد هرگز این کار را نمیکند برای اینکه قوّه محتمل به احتمال سرایت میکند و این احتمال را تقویت میکند و انسان این احتمال را به منزله مظنّه یا یقین تلقّی میکند. جریان قیامت به قدری مهم است که اگر مظنون هم باشد اثربخش است؛ لذا هم درباره مؤمنین فرمودند که مردان باایمان ﴿الَّذینَ یَظُنُّونَ﴾ با اینکه اینها ﴿یُوقِنُونَ﴾ در آنجا تعبیر به مظنّه دارد اینجا هم ترغیب میکند میگوید شما گمان نمیکنید که قیامتی است یعنی گمان هم داشته باشید باید پرهیز کنید گمان این خطری که قابل تحمل نیست لازمه آن پرهیز است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، بهشت و جهنم بعد از نوسازی آسمان و زمین است ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[17] که این ﴿سَّماواتُ﴾ هم نائب فاعل است برای ﴿تُبَدَّلُ﴾ یعنی این آسمان و زمین که به هم خورد آن وقت بهشت و جهنم ظهور پیدا میکند ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ حالا که تبدیل شد آن وقت بساط بهشت و جهنم روشن میشود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا معراج که در آسمانها بود بهشت و جهنم را حضرت مشاهده کردند. در ظرف شاید چند دقیقه حضرت از مکه إسراء داشتند تا بیت المقدس، آنجا یک نماز جماعتی برگزار شد و انبیا به حضرت اقتدا کردند و از آنجا حضرت عروج کردند به آسمانها و آن مراحل را گذارندند و با جبرئیل و سایر ملائکه دیدار کردند و با ذات اقدس الهی مناجات کردند و برگشتند، حضرت کلیم الهی را در بین راه دیدند و دوباره خواسته کلیم الهی را عملی کردند و دوباره با ذات اقدس الهی، کلّ این جریانها شاید چهار پنج دقیقه بیشتر طول نکشید؛ این است که مسئله معراج را باید انسان معراجگونه حل کند، نه زمینی فکر بکند و آسمانی حرف بزند، اگر آسمانی حرف میزنیم باید آسمانی فکر بکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: شاهد تبدیل میشود، اما تغییر هویت که نمیدهد، عین همین است که به صورت دیگر درآمده است. خدا مرحوم طبرسی صاحب احتجاج را غریق رحمت کند! مرحوم طبرسی صاحب إحتجاج، غیر از طبرسی امین الاسلام صاحب مجمع البیان است. طبرسی صاحب احتجاج ایشان از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این حدیث را نقل میکند کسی به حضرت عرض کرد که اگر آسمان و زمین عوض شدند اگر انسانها عوض شدند خاک دیگر شد، آن وقت چگونه حساب و کتاب و جواب با همین بدن محفوظ میشود؟ حضرت حالا مثالی برایش ذکر کرده یا عملاً یا لساناً فرمود اینها که خِشت را قالب میزنند یک مقدار گِل را به صورت خِشت در این قالب خشت میزنند و این خشک میشود، دوباره اگر این را از قالب در بیاورند به صورت گِل در بیاورند، دوباره قالب بزنند، این همان است منتها تعدّدش فرق کرده است دومی عین اولی است تعبیر روایت این است «فَهِیَ هِیَ، وَ هِیَ غَیْرُهَا» این روایت را مرحوم طبرسی در احتجاج از وجود مبارک امام صادق در پاسخ این سؤال که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ﴾ چه میشود؟ فرمود اینکه حقیقت آن عوض نشد منتها صورتش عوض شده، بار دیگر عوض شده؛[18] عمده روح است که روح از بین نمیرود؛ اگر کسی هشتاد سال سن داشته باشد لااقل هشت بار تمام ذرات بدنش عوض شده است، این طور نیست که ما همان اجزای بدن دوران کودکی را داشته باشیم، مرتّب اینها تحلیل میرود؛ اگر کسی منزلی داشته باشد قنات از خود آن رد بشود وسط حیاتش حوضی داشته باشد مرتّب آب میآید و رد میشود این حوض همیشه پُر است، اما هرگز این آبِ امروز آب دیروز نیست؛ این بدن را ما همیشه داریم اما این بدن امروز یقیناً بدن دیروز نیست، یقیناً بدن فردا نیست.
پرسش: ...
پاسخ: روح هیچ وقت نمیمیرد مرگی برای روح نیست، روح اصلاً مردنی نیست؛ لذا در جریان روح که یک امر مجرّد است مرگپذیر نیست؛ لذا درباره روح میفرماید انسان وفات میکند نه فوت؛ آنها گفتند انسان که میمیرد در زمین گم میشود و بعداً که از معاد خبری نیست در ذرات خاک پنهان میشود ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَاباً وَ عِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[19] انسان خاک میشود میپوسد در ذرات خاک است؛ بعد فرمود شما کجا گم میشوید؟ اینکه میگویید ما گم میشویم و از بین میرویم کجا از بین میرویم؟ فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ شما که فوت ندارید شما وفات دارید این «تاء» در فوت جزء کلمه است یعنی از بین رفتن «تاء» در وفات، جزء کلمه نیست «وفی، یفی، متوفّی، متوفّا، مستوفی» اینها خانوادههای واحدند که استیفای تام را میرسانند. خدا متوفِّی است و ما متوفّا هستیم، عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی است، این است که فرمود تمام حقیقت شما در دست عزرائیل(سلام الله علیه) است کجا گم میشوید؟ ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بدنتان خاک شد دوباره خلق میکنیم حقیقت شما شما هستید بدن شما که قبلاً هم اشاره شد که وقتی بدن حرف میزند این دست و پا از ما بیگانه است؛ لذا تعبیر قرآن این است که اینها علیه صاحبش شهادت میدهد حالا اگر دستی رومیزی یا زیرمیزی یا گناه کرده این دست اگر در قیامت حرف بزند باید بگوییم اقرار کرده است ولی تعبیر قرآن اقرار نیست ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾[20] آن وقت نفس به این دست و پا میگوید: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾[21] اگر این دستی که زیرمیزی یا رومیزی را گرفت این دست گرفت این دست گناه کرد اگر حرف میزند باید بگوییم اقرار کرد؛ در حالی که دست نگرفت دست گناه نکرد، این شخص گناه کرد. چون دست بیگانه از ماست وقتی علیه ما حرف میزند میشود شهادت؛ اما وقتی خودِ ما ـ معاذالله ـ داریم اقرار میکنیم فرمود ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾[22] خود انسان که به زبان میآید، این البته آنجا هم زبان راه خاص خودش را باید داشته باشد فرمود: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾ این ابزار عوض میشود دوباره ذات اقدس الهی خلق میکند. غرض این است که ما به هیچ وجه، نه گم میشویم نه نابود میشویم نه از بین میرویم نه کم میشویم، ما در قبضه عزرائیل(سلام الله علیه) و ملائکه دیگر تحت تدبیر ذات اقدس الهی قرار داریم توفّی داریم نه فوت.
پرسش: ...
پاسخ: آنها که نمیمیرند در قرآن نداریم که آنها میمیرند؛ موت به معنای فنای اینهاست وگرنه در روایات دارد که مرگ را میمیرانند مرگ به صورت کبش در میآید، مرگ را إماته میکنند میگویند «لا موت» در روایات مسئله قیامت اینکه تمام تحوّلات که پدید آمد یعنی تغیّری در کار نیست، تبدیلی در کار نیست، وگرنه مرگ را میمیرانند یعنی چه؟ اگر کسی وارد برزخ شد باید برزخی فکر کند، وارد صحنه معاد که شد باید معادی فکر بکند وگرنه دنیای فکر کند و برزخی حرف بزند. یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبه نهج البلاغه هست که حضرت اوضاع برزخ را شرح دادند فرمود: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً»[23] اینها چه شب بمیرند سرمدی میشوند چه روز بمیرند اینها از نبش زمان و زمین بالا میآیند، همیشه هستند. «ظعن» یعنی کوچ کردن؛ «جدیدین»؛ یعنی شب و روز، «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً» ما یک ابد داریم یک ازل داریم یک سرمد؛ ازل برای گذشته، ابد برای آینده است، جمع ازل و ابد میشود سرمد. فرمود ما ثابت میشویم هستیم که هستیم که هستیم که هستیم و سخن از صد میلیارد و دویست میلیارد سال نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله ابدی بودن سرمدی بودن ازلی بودن بالذات از آنِ ذات اقدس الهی است بالعرض از آن فیض اوست، فیض او این است «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّة»[24] است؛ منتها بالذات از آنِ خداست، بالعرض از آنِ فیض اوست. فعل خدا سرمدی است اما بالذات نیست، آنکه بالذات سرمد است، خود ذات اقدس الهی است فعل او کار او بهشت او. بهشت او ابدی است این چنین نیست که مثلاً صد میلیارد سال انسان در بهشت بماند. یک ماندن است که خسته نمیشود یعنی انسان ثابت میشود نه ساکن؛ خستگی برای متحرک و ساکن است. یک موجود متحرک مرتّب حرکت کند خسته میشود مرتّب یک جا ساکن بماند خسته میشود، اما اگر امری به مقام تجرد بار یافت و ثابت شد بدن او هم همان حکم را پیدا میکند، انسان ثابت میشود نه ساکن؛ لذا بهشت که موقت و محدود به صد میلیارد و دویست میلیارد سال نیست ما چنین موجودی هستیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله، «نُزُل» یعنی اولین چیزی که برای مهمان حاضر میکنند آن را میگویند «نُزُل». منزل است از این جهت که ما وارد میشویم وارد بهشت میشویم. غرض این است که «نُزُل» آن ظرف میوهای است که برای اولین بار که مهمان آمد به او میدهند؛ این «نُزُل» غیر از منزل است؛ اما انسان وارد بهشت که میشود نسبت به او منزل است ولی چون دار القرار است نه حرکتی در آن است نه محدودیتی. درباره جهنم کم و بیش صحبتهایی هست اما درباره بهشت که کسی ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾[25] این چنین است.
به هر تقدیر فرمود: ﴿أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ٭ لِیَوْمٍ عَظیمٍ﴾ آن روز بسیار بزرگی است، روزی که دالان ابدیت و ازلیت است؛ منتها ابدی بودن او بالعرض، ازلی بودنش بالعرض، غیر از ذات اقدس الهی، هر چه هست ولو ما میگوییم او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّة» است، «دائم الفیض علی البریة» است. اما به هر حال فعل خداست و بالعرض دائمی است آنکه دائم است ذات اقدس الهی است. ﴿لِیَوْمٍ عَظیمٍ ٭ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ﴾ اصلاً قیامت را قیامت میگویند چون همه برمیخیزند، رستاخیر است همه قیام میکنند ﴿لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ تا در پیشگاه او پاسخگو باشند. ﴿أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ﴾ برای چنین یوم؛ بعد میفرماید: ﴿کَلاَّ﴾ اینها خیال میکنند که خبری نیست نخیر، خبری هست ﴿إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ ٭ وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ﴾[26] در قبال کتاب ابرار یعنی ﴿إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[27] در قبال کتاب ابرار کتاب فجّار هم هست، کتاب ابرار را در همین آیات بعدی ذکر میکند کتاب فجّار را آیات قبلی.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص150.
[2]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), حکمت447.
[3]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص296.
[4]. سوره عنکبوت، آیه26.
[5]. سوره انعام، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4؛ سوره انعام، آیه91.
[6]. سوره توبه، آیه33؛ سوره فتح، آیه28؛ سوره صف، آیه9.
[7]. سوره صف، آیه8.
[8]. سوره صف، آیه9.
[9]. سوره فتح، آیه28.
[10]. سوره أعراف، آیه85.
[11]. سوره توبه، آیه71.
[12]. سوره دخان، آیه16.
[13]. سوره بقره، آیات 173 و 199؛ سوره آل عمران، آیه89؛ سوره مائده، آیه34.
[14]. سوره نساء،آیه32.
[15]. سوره بقره، آیه286.
[16]. سوره بقره، آیه46.
[17]. سوره ابراهیم، آیه48.
[18]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص354.
[19]. سوره مؤمنون، آیه82؛ سوره صافات، آیه16؛ سوره واقعه، آیه47.
[20]. سوره نور، آیه24.
[21]. سوره فصّلت، آیه21.
[22]. سوره ملک، آیه11.
[23]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه221.
[24]. المصباح للکفعمی(جنة الأمان الواقیة)، ص647.
[25]. سوره نساء، آیه169؛ سوره جن، آیه23.
[26]. سوره مطففین، آیات7 ـ 9.
[27]. سوره مطففین، آیات18ـ21.