اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13) إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (14) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (16) وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَ نَجَّیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (18)﴾
مقصود از آفرینش نظام مادّی از آب و گاز
همانطور که ملاحظه فرمودید، چون سوره مبارکه «فصّلت» در مکّه نازل شد و مطالب محوری سُوَر مکّی اصول دین; یعنی توحید، وحی و نبوّت و همچنین خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق است؛ لذا مسئله توحید, وحی و نبوّت و همچنین بخش معاد به صورت مبسوطی که با این سوره مناسب باشد مطرح شد. در جریان آفرینش عالَم و نظم عالَم آن بخشهایی که مربوط به ارواح مجرّد است را جداگانه بحث میکند که فرشتگان و امثال آنها در آن مرحله قرار میگیرند؛ امّا آنچه مربوط به نظام مادّی است، فرمود خدا اول «آب» را خلق کرد که ﴿مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾؛[1] بعد برابر روایاتی که در ذیل آیه سوره مبارکه «انبیاء» آمده است و بخشی از آن روایات در ذیل سوره «فصلت» هم آمد، باد را خلق کرد که در اثر وزش باد، «زَبَد»[2] و کف و رویآمدی برای آب پیدا شد که کمکم به صورت گاز درآمد و این گاز مشترک بین زمین و آسمان بود.
تبیین بسته بودن آسمان و زمین و باز شدن آن
اینها «فَتْق» بود، بعد خدا «رَتْق» کرد.[3] در سوره مبارکه «انبیاء» آیه سی فرمود آسمان و زمین بسته بودند که ما باز کردیم: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً﴾؛ اول به صورت یک ماده بسته بود. در ذیل همان آیه سی سوره مبارکه «انبیاء»، چه اینکه در ذیل همین آیه سوره مبارکه «فصلت» این روایت هست که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند، آسمان و زمین بسته بود یعنی چه؟ فرمود اینطور نبود که اینها دو موجود بودند و به هم بسته بودند، بلکه چیزی از آسمان به نام باران نازل نمیشد و چیزی از زمین به عنوان گیاه روئیده نمیشد؛ این بسته بودن آسمان و زمین به این معناست. این روایت در جای خودش حق و صدق است که با آیات دیگر باید هماهنگ شود؛ ولی باران از آسمان نازل نمیشود، از همین فضا نازل میشود! باران از این «سماوات سبع» و «راه شیری» و «شمس» و «قمر» و مانند اینها نازل نمیشود، این از آنجا نیست؛ باران از همین چند متری ماست که در این فضای ما نازل میشود؛ این «سماء» غیر از آن سمایی است که ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً﴾؛ آن مربوط به راه شیری و منظومه شمسی و مانند آن است. بنابراین نزول باران، هیچ رابطهای با بحث آسمان و زمین که تکوینی هستند و خلق شدهاند ندارد، آن روایت هم در ذیل آیه سی سوره «انبیاء» نقل شده است, هم در آیات محلّ بحث, این یک مطلب.
پرسش: دارد ﴿وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ﴾.
پاسخ: امّا ندارد از آن سماواتی که ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾؛ این جبالی که در آسمانها هست، همین ابرهاست، این فضا و جوّ مراد است، نه آسمانی که «شمس و قمر» در آن هست و طبقات هفتگانه و مانند آن دارد. بنابراین آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» آمده، با آنچه در سوره مبارکه «فصلت» محلّ بحث است، اینها ناظر به شمس و قمر و راه شیری و امثال آن هست، کاری به مسئله فضا و هوا ندارند و آن دو طایفه آیات هم برای تنظیم خلقت چند روزه اینهاست.
تدبیر آسمان و زمین بر عهده فرشتگان مدبّرات امر
البته همه اینها با تدبیر فرشتگان است که ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾.[4] اینکه در همین آیات سوره مبارکه «فصلت» فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ مدبّراتی هستند که امور آسمانها را تدبیر میکنند، چه اینکه درباره زمین هم هست که در روز لازم ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها ٭ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها﴾؛[5] خدای سبحان گاهی زمین را مخاطب قرار میدهد و به زمین میگوید که آن امانتهای خود را عرضه کن و گزارش بده! گاهی هم درباره آسمانها و فرشتهها میگوید که اینها را تدبیر کنید! اینها به تعبیر قرآن کریم جزء «مدبّرات» امر هستند و به دستور خدای سبحان کار انجام میدهند که طبق آیه میشود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
تایید الهی نبودن بهرهمندی گنهکاران از نعمتهای الهی
مطلبی که در بحثهای قبل مکرّر داشتیم، یکی این ساختار مادی آسمان و زمین است که فرمود از گاز و امثال گاز بود که ما به این صورت درآوردیم؛ دیگر اینکه این خلقت, خلقتی نیست که باطل را راه دهد، چون به حق خلق شده است؛ ظلم در اینجا جا ندارد, باطل در اینجا راه ندارد, اگر ظلم و بطلانی در اینجا راه پیدا کرد، مثل همان جنازهای است که دریا آن را قبول نمیکند؛ اگر کسی برود در دریا شنا کند و غرق شود، آب این جنازه را به سوی ساحل میراند و در خودش نگه نمیدارد. فرمود باطل را نظام نمیپذیرد! اگر در سوره مبارکه «اسراء» فرمود ما به عدّهای کمک میکنیم که اینها اهل گناه هستند و به عدّهای هم کمک میکنیم که اهل ثواب میباشند ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾.[6] آیه بیست سوره مبارکه «اسراء» بعد از نقل دو گروه، یعنی بعد از نقل اوضاع مؤمنان و کافران فرمود: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾؛ ما هر دو گروه را کمک میکنیم، ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾؛ هم به کسانی که در راه ظلم و فساد حرکت میکنند ما کمک میکنیم و هم کسانی را که در راه عدالت و ثواب هستند؛ البته این امداد از سنخ امداد الهی نیست، بلکه این امداد مادی و به عنوان آزمون است؛ یعنی اگر کسی خواست ربا بگیرد، اینطور نیست که ما اصلاً به او پول ندهیم! ما پول را در اختیار همه قرار میدهیم, قدرت را در اختیار همه قرار میدهیم و همه را آزمایش میکنیم: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً﴾؛ امّا ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ﴾؛[7] او را گرفتار عذاب میکنیم, ﴿وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ﴾[8] سعی او مشکور است. بنابراین این ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾ به معنای امداد غیبی و تأیید الهی نیست، بلکه به معنای آزمون الهی است!
امتحان بودن بهرهمندی و بیبهرهگی از نعمتهای الهی
در سوره مبارکه «فجر» هم همین مضمون هست؛ در سوره «فجر» فرمود ما بعضیها را به مال مبتلا میکنیم. در این دنیا، بعضی مبتلای به ثروت هستند؛ یعنی «ممتحن» و بعضی هم مبتلای به فقر می باشند؛ یعنی «ممتحن»؛ یا بعضی مبتلا به سلامت هستند؛ یعنی «ممتحن» و بعضی هم مبتلا به بیماری میباشند؛ یعنی «ممتحن». «ابتلا»؛ یعنی امتحان و این تأیید الهی نیست. در سوره مبارکه «فجر» فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ ٭ کَلاَّ بَلْ لاَ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ﴾.[9] اینجا «دَارِ الْکَرَامَة» نیست، «دَارِ الْکَرَامَة» بهشت است؛ بعضیها را سلامت میدهیم، او باید بداند که مبتلا به سلامت است! بعضی را قدرت میدهیم، او باید بداند که مبتلای به قدرت است! بعضی را نعمت میدهیم، او باید بداند که مبتلای به نعمت است! مبتلا یعنی «ممتحن»، ما هر دو گروه را آزمایش میکنیم! ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾؛ یعنی «أکرمنِ»، ما آزمودیم! الآن ما که اینجا نشستیم ـ بحمدلله ـ مبتلا به سلامت هستیم و آنها که در بیمارستان هستند، مبتلا به بیماری میباشند و مبتلا هم یعنی «ممتحن»! به عدّهای سلامت عطا میکند تا آزمایش کند که اینها از سلامت چه بهرهای میبرند؟ شکر میکنند یا نه؟ در راه صحیح صَرف میکنند یا نه؟ و یک عدّه هم مبتلا به مرض هستند، آیا صبر میکنند یا نه؟ پس آنها مبتلا به مرض هستند «للصبر» و اینها مبتلا به سلامت میباشند «للشّکر»؛ ثروت اینطور است, قدرت اینطور است, سلامت اینطور است و علم هم اینطور است! و «دَارِ الْکَرَامَة» بعد از پایان امور است.
این بیان نورانی حضرت امیر مثل سایر بیاناتشان از غُرر روایات است، فرمود: «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ [تَعَالَی]»[10] چه کسی پیروز است؟ چه کسی شکست خورده است؟ چه کسی توانمند است و چه کسی تهیدست است، بعد از «یَوْمَ الْحِسَاب» معلوم میشود، نه زمان آزمون, «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ [تَعَالَی]». بنابراین سوره مبارکه «اسراء» که فرمود: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾، نه اینکه امداد غیبی میکنیم، بلکه همه را مدد میکنیم و امتحان میکنیم که گاهی همین شخص مبتلا به سلامت است و گاهی مبتلا به مرض, گاهی آن بیمارِ بیمارستانی مبتلا به سلامت است و گاهی مبتلا به مرض, تمام امور دنیایی مادامی که ما در دنیا به سر میبریم، این امدادها ابتلایی است و آزمون است.
عدم تنافی حق بودن ساختار خلقت با بهرهمندی ظالمین
فرمود آنهایی را که به سلامت مبتلا کردیم، میگوید: ﴿رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾، آنهایی را که به فقر ابتلا کردیم میگوید: ﴿رَبِّی أَهانَنِ﴾، در حالی که نه آنجا اهانت است و نه اینجا اکرام، هر دو آزمون است! ﴿وَ امّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ﴾؛ یعنی «أهاننِ» بعد میفرماید: ﴿کَلاَّ﴾، نه آن اکرام است و نه این اهانت, تا انسان در دنیا به سر میبرد، هر چه دارد آزمایش است. پس به حق خلق شدن نظام به این نیست که اگر کسی قدرتی دارد و قدرت را بیجا مصرف میکند، این با حق بودن ساختار نظام مخالف باشد؛ اصلاً نظام حق, نظام آزمایش است و آزمایش برای آن است که از قوّه به فعل بیاید و هر چه در درون افراد است شکوفا شود؛ این نظام حق است, امتحان حق است و مجموع را باید دید، نه خصوصیت مقطعی را!
بیان نتیجه امتحان مؤمنان و مشرکان با تبشیر و انذار
در مرحله بعد فرمود ما اینها را آزمایش کردیم، بعضیها مطیع بودند و بعضیها بر خلاف نظام تکوین غیر مطیع بودند. (در نظام تکوین؛ یعنی نظامی که چه ما باشیم و چه نباشیم این هست! زمین یک موجود تکوینی است, آسمان یک موجود تکوینی است و مانند آن. تکوین در برابر اعتبار است که اگر انسان نباشد این عناوین نیست؛ مثلاً پرچم فلان رنگ، برای فلان کشور و علامت استقلال فلان کشور است، یا آن قطعه فلز اگر چند عدد باشد و روی دوش کسی باشد علامت فلان درجه است؛ اینها براساس قرارداد و اعتبار است؛ اگر انسان باشد اینها هست و اگر انسان نباشد اینها نیست؛ امّا زمین حقیقت تکوینی دارد, آسمان حقیقت تکوینی دارد که چه انسان باشد و چه انسان نباشد، آنها امور تکوینی هستند و اینها امور اعتباری میباشند). فرمود ما با «حکمت», «موعظه حسنه» و با «جدال أحسن»[11] دعوت کردیم و از این به بعد سخن از «تبشیر» و «إنذار» است؛ تبشیر را درباره همین گروه مؤمنان در آیه هجده سوره «فصّلت» فرمود: ﴿نَجَّیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ﴾؛ متّقیان همواره در هر جامعه و ملت و نحلهای بودند، نجات پیدا میکنند؛ امّا کسانی که استکبار دارند و کفر ورزیدند، اینها بعد از اتمام حجّت، یک مدت مهلت داده میشوند؛ اهمال در کار نیست، گرچه «اِمهال» یعنی مهلت هست؛ ولی خدا کسی را «مُهمل» و رها نکرده است: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً﴾؛[12] اهمال یا رهایی که خدا هیچ کاری با کسی نداشته باشد، اینطور نیست! «اِمهال» هست و مهلت میدهد تا توبه کند؛ امّا مواظب است که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.[13]
انذار مشرکان به صاعقهای مثل صاعقه عاد و ثمود
فرمود اینها که با اتمام حجّت بیراهه رفتند و راه شرک و انحراف را ادامه دادند، اگر این راه را همچنان کجراهه بروند و برنگردند، ﴿فَقُلْ﴾؛ بگو ﴿أَنْذَرْتُکُمْ﴾؛ من شما را انذار دادم ـ چون «محقّق الوقوع» است در حکم ماضی است ـ ﴿صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ و ثمَوُدَ﴾؛ مثل صاعقه عاد و ثمود. این نظام کلّی فرق نمیکند؛ چه عاد و ثمود گذشته باشد، چه شما! در جریان معاصران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). سه طایفه آیات است که به اینها فرمود: شما به قدرت کنونی خود مغرور نشوید. میدانید که حجاز؛ نه کشور صنعتی بود, نه کشور کشاورزی و اقتصادی بود, نه دارای معدن بود؛ آنجا جزء حیاطخلوت دو امپراطوری ایران و روم بود, کسی روی حجاز حساب باز نمیکرد! فرمود مبادا شما مغرور شوید که وضع مالی شما خوب است! در سوره مبارکه «فاطر»[14] گذشت که فرمود کسانی قبل از شما در برابر انبیا مقاومت کردند و به خاک سپرده شدند که شما ﴿ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾؛[15] «معشار» یعنی یک دهم؛ شما یک دهم قدرت آنها را ندارید! بعد به جریان زمان فرعون و قارون که میرسد، میفرماید وضع مالی قارون طوری بود که ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾؛[16] بعد میفرماید سخنان موسای کلیم(سلام الله علیه) در قارون اثر نکرد به او فرمود: ﴿وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾؛[17] او حرفی زده که متأسفانه خیلی از ماها هم گرفتار این حرف هستیم، این که اسلامی حرف میزنیم و ـ متأسفانه ـ قارونی فکر میکنیم؛ او گفته ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾؛[18] من خودم زحمت کشیدم و پیدا کردم! همین حرفی که متأسفانه در میان ما رایج است؛ من خودم درس خواندم و عالم شدم! من خودم زحمت کشیدم و به جایی رسیدم و مال پیدا کردم! قارون هم بیش از این نگفته بود! گفت من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم و اختیار مالم به دست خودم هست: ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾. با آن بیان قرآن میفرماید که وضع سرمایه قارون این بود که ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾، بعد فرمود او را از بین بردیم، یک؛ ﴿أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ﴾؛ قبل از او را، ﴿مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً﴾،[19] این دو؛ قبل از قارون سرمایهدارتر و متمکّنتر از او هم بودند، پس این سه مقطع میشود؛ حالا قبل از آنها چه کسانی بودند و چطور بودند، جریان عاد و ثمود میتواند یکی از آن مصادیق باشد. پس قبل از قارون سرمایهداران سنگینتری بودند، بعد نوبت به قارون رسید، بعد نوبت به سرمایهداران حجاز رسید که درباره این گروه سوم فرمود: ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾، درباره گروه دوم فرمود: ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ و درباره گروه سوم که در حقیقت گروه اول میباشند فرمود: ﴿أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً﴾ از قارون بودند. فرمود اینها نگویند ما نیرومند هستیم و از ما قویتر چه کسی است؟ از شما قویتر کسی است که عالَم را آفرید! همیشه آن قوّه قاهره بالای سر شماست, مدیر و مدبّر شماست و کارِ شما به دست اوست که شما را به این نعمت رسانده و آزمایش کرده که شما حداکثر بهره را ببرید و بدانید که در برابر تمام نعمتها مسئول میباشید.
سرّ تکذیب همه انبیا شمردن عدم اطاعت مشرکان
از اینکه ما انبیا را فرستادیم که از هر طرف انبیا محیط بودند. دو حرف است: یکی اینکه برای بعضی از شهرها و منطقهها مثل «حجر» یک پیغمبر بیشتر نبود؛ سوره مبارکه «حجر» که به نام این شهر است، ظاهراً اصحاب «حجر» بیش از یک پیغمبر نداشتند؛ ولی تعبیر قرآن این است که ﴿وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ﴾[20] که جمع محلاّ به الف و لام میآورد؛ یعنی اینها همه انبیا را تکذیب کردند. در جریان عاد و ثمود دارد که ﴿الرُّسُلِ﴾ آمدند ـ با جمع محلاّ به الف و لام ـ و اینها همه را تکذیب کردند. آیا انبیای فراوانی، برای «حجر» و امثال «حجر» آمدند؟ یا برای منطقه عاد و منطقه ثمود آمدند؟ یا حرف یک پیغمبر، حرف همه انبیاست؟ انبیا از آن جهت که از خودشان سخنی ندارند و از «الله» سخن دارند و حرف «الله» از آدم تا خاتم یکی است، زیرا این برهان آیه سوره مبارکه «نساء» یک برهان جامعی است و تنها حقانیّت و وحدت قرآن را در برندارد، در آنجا فرمود: ﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾،[21] برهان این آیه سوره مبارکه «نساء» این است که قرآن حق است و کلام «الله» است، چرا؟ برای اینکه اگر کلام بشر بود در طول نزدیک یک چهارم قرن که این اختلافات جنگ و صلح بود, هجرت و غیر هجرت بود, فقر و غنا بود, در حال عادی بود, در حال حکومت و امثال آن بود، کتابی که در طی بیش از 23 سال در این زمان تنظیم میشود، آیات آن باید با هم اختلاف داشته باشند، چون بشر سهو دارد, نسیان دارد, تکامل دارد؛ ولی صدر و ساقه این کتاب یکی است! اگر این کتاب از نزد غیر خدا بود، در آن اختلاف راه پیدا میکرد، این مقدم؛ «و لکنّ التالی باطل فالمقدّم مثله»، هیچ اختلافی در آن نیست! برای اینکه ﴿کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ﴾[22] و هیچ اختلافی در آن نیست! این برهان اختصاصی به قرآن ندارد و شامل تورات و انجیل میشود؛ اختصاصی به تورات و انجیل هم ندارد، همه کتابهای آسمانی که از نزد خدا هستند، مشمول این برهان میباشند؛ یعنی آنچه را خدای سبحان بر آدم(سلام الله علیه) تا خاتم(سلام الله علیهم اجمعین) نازل کرد، مشمول این برهان سوره «نساء» است، چون اینها «مِنْ عِنْدِ اللَّه» هستند و اگر «مِنْ عِنْدِ اللَّه» نبودند اختلاف داشتند، در حالی که هیچ اختلافی نیست و نشانه آن هم این است که هر پیامبری آمد، وقتی سخن از پیامبر قبلی به میان میشد ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾؛[23] بعدی میگوید که قبلی هر چه گفت، درست گفت; منتها مقطع «شریعت» و «شِرعة» و «منهاج» جداست که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛[24] هر ملتی و هر دینی برابر شرایط زمان و زمین, احکام خاصّ خودش را دارد؛ فلان ملت چند رکعت نماز میخواندند و به کدام طرف نماز میخواندند، ما چند رکعت نماز میخوانیم و به کدام طرف نماز میخوانیم، اینها جزئیاتی است که جزء «شِرعة» و «منهاج» است، نه جزء «الاسلام» و «الدین», چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾، لکن این خطوط کلّی یکی است؛ اگر خطوط کلّی یکی است، پس هر پیغمبری به هر سرزمینی که برود، حرف همه انبیا را میزند و اگر مردم آن سرزمین آن یک پیغمبر را تکذیب کنند، همه انبیا را تکذیب کردند! اینچنین نیست که با جمع محلاّ به الف و لام در قصه «حِجر» که ﴿لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ﴾؛ «المرسلین» که به شهر «حِجر» نرفتند و در اینجا هم که برای قوم عاد «الرسل» نرفتند ـ جمع محلاّ به الف و لام ـ همه انبیا که برای آنها نرفتند! چون حرف همه انبیا یکی است و اینها حرف پیغمبر خودشان را تکذیب کردند، پس حرف همه انبیا را تکذیب کردند، زیرا کلِّ واحد از انبیا ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ است، ﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾، البته علمایی که از قبل ماندند و علمایی که جزء انبیای معاصر بودند، از هر طرف سخنان انبیا را به اینها میگفتند، ﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ که ﴿أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾، این حرف مشترک همه انبیاست که توحید است: خدا هست, ما را آفرید, ما را میپروراند, معبود ماست, قضای ما, روزیِ ما, حیات ما و مرگ ما به دست اوست: ﴿أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾.
عوامل تعذیب مشرکان
آنها گفتند اگر نبوّت حق بود، خدا فرشتهها را میفرستاد، برای اینکه انسان آن مقام را ندارد: ﴿قَالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ﴾، اینها حاضر نبودند که انسان را به عنوان رسول بپذیرند؛ امّا این سنگ و گِل را به عنوان ربّ و معبود قبول کردند، این «کَفی بذلکَ جَهلاً». ﴿قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً﴾ که در اوایل سوره مبارکه «انعام» این شبهه گذشت و پاسخ داده شد. ﴿فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ﴾، این حرف آنها بعد از اتمام حجّت بود و آن انذاری که دامنگیر اینها شد این بود که ﴿فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾، تنها این نبود که دین نداشتند, بلکه مستکبرانه و ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ در زمین زندگی میکردند؛ یعنی بر خلاف جهت آب شنا میکردند و در حالی که نظام به حق خلق شد، اینها ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ عمل میکردند که سرکوب شدند. بعد گفتند: ﴿وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾. ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا﴾؛ مگر فکر نمیکردند و مگر با رأی خود نیافتند که ﴿أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً﴾، اینها ﴿کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ﴾؛ ـ این ﴿کانُوا﴾ فعل مستمرّ را نشان میدهد ـ بعد از روشن شدن حق دائماً آیات الهی را انکار میکردند که ما آنها را به کیفر اعمالشان گرفتیم.
عذابِ قوم عاد با بادِ عذاب و تفکیک غیر مؤمن از مؤمن
﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً﴾؛ بادِ عذاب، رسالت الهی را به عهده دارد, چون رسالت الهی را به عهده دارد، اگر در یک کوی و برزنی این تندباد وزید و مؤمنی داشت عبور میکرد، کاری به او ندارد، چون یک باد عادی نیست که اگر بیاید فرقی بین خانه مؤمن و غیر مؤمن نگذارد و بین مؤمن و غیر مؤمن فرقی نباشد، اینطور نیست! این باد رسالت الهی را به عهده دارد! این طوفانِ باد و این سونامی «أو ما شئت فسمّه» که آمد، آن چند نفری که در آن شهر مؤمن بودند سالم ماندند و بقیه از بین رفتند. ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً﴾؛ تندبادِ سرد و تند ﴿فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ﴾. درباره بعضی از آیات دارد که ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ﴾؛[25] هفت روز و هشت شب این باد دامنگیر این قوم بود و اینها را مانند ﴿أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ﴾ قرار داد.
بحثی پیرامون نحس بودن ایام عذاب برای قوم عاد
این ایام هم برای اینها ایام نحسی بود. مستحضرید که زمان و مکان را آن «متزمّن» و «متمکّن» سعد و نحس میکنند، وگرنه زمان مقدار حرکت است که نه سعد است و نه نحس است! روزی که برای کفّار نحس بود ﴿فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ﴾، همان ایام برای پیغمبر و مؤمنان ایام «سَعدات» بود.
یک بیان نورانی در نهجالبلاغه از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که کسی به حضرت عرض کرد شما امروز نروید، چون برابر سعد و نحس، اگر کسی به میدان جنگ برود کُشته میشود و شکست میخورد. حضرت فرمود اگر کسی شما را تصدیق کند، توحید الهیِ او آسیب میبیند، چون معلوم میشود که مبدأ را قبول ندارد؛ من هم امروز دارم به جنگ میروم و رقیب من هم امروز دارد به جنگ میآید، اگر «روز» نحس است، او هم باید شکست بخورد، چطور برای او نحس نیست و برای من نحس است؟! روز که نمیتواند نحس باشد![26]
یک بیان نورانی در تحفالعقول از امام هادی(سلام الله علیه) است که آنجا حضرت فرمود شما گناهان خودتان را روی زمان میگذارید، روز چه گناهی کرده که نحس یا سعد شده است؟![27] شما جُرمی که دارید در فلان روز گرفتار تنبیه و توبیخ میشوید و خیال میکنید که آن روز, روزِ نحسی بود! همان روز برای خیلیها روز سعد بود، میلاد بود, جشن بود, نکاح بود که خیر دیدند, برکت دیدند و فیض نصیب آنها شد! پس زمان ذاتاً ظرف مظروف است، در این ظرف هر چه ما بریزیم به ما پاسخ میدهد؛ خودش خالی است، اینطور نیست که این روز ذاتاً نحس باشد یا ذاتاً سعد باشد؛ اگر یک حادثه خوبی مثل «لیله قدر» اتفاق افتاد، باید به مناسبت آن «مظروف» از آن بهره گرفت! اگر یک حادثه جهانی در یک روز مثل روز عاشورا اتفاق افتاد، باید از آن پند گرفت، وگرنه خود این زمان ذاتاً نه نحس است و نه سعد! همین چند روزی که برای کفّار نحس بود، برای مؤمنین و پیغمبر آن ایام سعد بود.
لزوم تفکیک بحث سعد و نحس ایام از تأثیر اجتماع ستارگان
پرسش: اصلاً در بعضی از روایات وارد شده که مثلاً در فلان روز سفر نکنید.
پاسخ: بله, در همان روایت دارد: «سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّه»؛[28] صدقه بدهید و سفر کنید، آن برای حادثههایی میباشد که اتفاق افتاده است؛ البته در همان روزها که در تقویم دارد قمر در عقرب است، این مربوط به روز نیست، برای اینکه ما از موجودات آسمانی جدا نیستیم و آنها هم از ما جدا نیستند، این قمر که این مدار 365 درجه را در 29 روز یا سی روز طی میکند؛ یعنی روزی دوازده الی سیزده درجه سیر میکند، وقتی در برابر برج عقرب قرار گرفت، چند تا ستاره هست که به صورت عقرب در میآید. حرف لطیفی جناب شیخ اشراق دارد ـ عقرب یک چیز بدی است یا برج «سرطان» هم همینطور است، «سرطان» یعنی خرچنگ که یک واژه عربی است و این بیماری هم که خدا کسی را مبتلا نکند، مثل خرچنگ است که همه قسمتها را از هر طرف میگیرد و به همین علت به آن «سرطان» گفتند. چند ستاره به شکل «سرطان» هستند که به آنها میگویند برج «سرطان» و چند ستاره به شکل ماهی میباشند که به آنها «حوت» میگویند؛ این «جدی»، «دلو»، «حَمَل»، «ثور»، «حوت» و اینها حیواناتی هستند که این چند ستاره به آن صورت درمیآید، چند ستاره هم که به صورت «ترازو» درآمده است، به آنها «میزان» میگویند ـ حرف جناب شیخ اشراق این است که این افرادی که دور هم جمع میشوند، هر کدام از آنها ممکن است که آدم صالحی باشند؛ ولی وقتی رفتند گروهی را با هدف بدی تشکیل دادند، میشود هیئت «عقرب» و «سرطان»! میشود انجمن «عقرب» و «سرطان»! تکتک اینها ستاره با فروغ و نور هستند؛ امّا برای مطلب بدی جمع شدند که دور هم جمع میشوند و خروجی اینها هم چیز بدی است. برج «عقرب» اینطور است! برج «سرطان» هم اینطور است!
این قمر که دارد حرکت میکند، اگر معادل و روبهروی برج عقرب باشد، بالأخره آن برج, ستارههای فراوانی است که میلیونها اثر در عالَم دارند، این هم کوکبی است که میلیونها اثر دارد؛ نه زمین از آنها جداست و نه زمینیها از آنها جداست! ما راهی برای نفی این بیانات نورانی که فرمودند اگر در برج عقرب بود سفر نکنید و نکاح نکنید نداریم، بلکه میشود تأیید کرد که اثر دارد و این مربوط به زمان نیست, این مربوط به موجوداتی است که اگر فلان حالت پیش آمد در ما اثر دارند. پس دو امر است: یک امر علمی است که بالأخره این «قمر» که دارد حرکت میکند و ما با آن ارتباط داریم، معادل آن چند ستاره شد که صورت «عقرب» دارند یا صورت «سرطان» دارند بیاثر نیست و ما هیچ راهی برای نفی آنها نداریم؛ اگر روایت معتبر باشد «نأخذ به قطعاً»؛ امّا زمان از آن جهت که زمان هست ظرف است. «لیله قدر» را چرا ما محترم میشمریم؟ لیله قدر با لیالی دیگر فرق دارد؛ امّا نه برای این زمان، بلکه برای نزول قرآن! آن «مظروف» است که به این ظرف شرف داد و به احترام آن «مظروف» این شب پُربرکت شد. چرا ما روز عاشورا را روز آموزش جهانی میدانیم؟ خود این زمان اینطور بود یا برای آن حادثه مهمّی است که پیش آمد؟ «مظروف» را از ظرف جدا کنیم، «مظروف» واقعیتی است که اثربخش است، آثار فراوانی دارد و هیچ حرفی در آن نیست؛ امّا ظرف از آن جهت که ظرف است، نه سعد است و نه نحس، اگر مطلب تلخی در ظرفی برای تبهکار ریخته شد، همان روز برای مؤمنان آن عصر رحمت و برکت و سعد است؛ با توجه به این مطالب، در جریان قمر در عقرب و امثال آن گفتند: «سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّه»، یک؛ صدقه بدهید و سفر کنید، دو؛ نگفتند سفر کلاً ممنوع است!
پرسش: چرا ماه صفر نحس است؟
پاسخ: به علت آن حوادثی که پیش آمد، چه حوادث تلختری از ماه صفر! آن حوادث سنگین شام مگر کم بود! حوادث کوفه مگر کم بود؟ حوادث شام مگر فراموش شدنی بود؟
عذاب خزی پیامد نافرمانی قوم عاد از دستورات الهی
فرمود اینها این کار را کردند ﴿لِنُذیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ که تازه این برای دنیا بود؛ امّا ﴿وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ﴾. سوخت و سوز یک مطلب است, «مسلوبالحیثیة» شدن و آبروریزی چیز دیگر است؛ اینها که مستکبرانه به سر میبردند، در دنیا عزیز بودند، یک؛ این عزّتشان عزّت بیجا و کاذب و دروغین بود، دو؛ چون ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾،[29] اگر عزّت اینها دروغ است، ذلّت اینها راست است، سه؛ روزی که همه حقایق و صدقها ظهور میکند قیامت است و ذلّت اینها که امر حقیقی و صادق است باید ظهور کند چهار و پنجم آیاتی است که میگوید اینها آن روز رسوا هستند که عذاب «هون» برای اینهاست, عذاب «مهین» برای اینهاست. این چند طایفه که دارد اینها رسوا میشوند، برای اینکه عزّت اینها بیجا بود، اگر عزّت گروهی بیجا بود ذلّت اینها درست است و اگر ذلّت اینها درست بود، روز قیامت که روز حق و صدق است ذلّت اینها باید در بیاید؛ لذا میفرماید اینها رسوای روز قیامت هستند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره انبیاء, آیه30.
[2]. المحیط فی اللغة، ج9، ص32؛ «و الزَّبَدُ: لُعَابُ البَعِیرِ و رُغْوَةُ اللَّبَنِ، زَبَّدَ اللَّبَنُ».
[3]. تفسیر القمی، ج2، ص69 و 70؛ «...فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): یَا أَبْرَشُ هُوَ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ وَ الْمَاءُ عَلَی الْهَوَاءِ وَ الْهَوَاءُ لَا یُحَدُّ وَ لَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ خَلْقٌ غَیْرُهُمَا وَ الْمَاءُ یَوْمَئِذٍ عَذْبٌ فُرَاتٌ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ أَمَرَ الرِّیَاحَ فَضَرَبَتِ الْمَاءَ حَتَّی صَارَ مَوْجاً ثُمَّ أَزْبَدَ فَصَارَ زَبَداً وَاحِداً فَجَمَعَهُ فِی مَوْضِعِ الْبَیْتِ ثُمَّ جَعَلَهُ جَبَلًا مِنْ زَبَدٍ ثُمَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً﴾ ثُمَّ مَکَثَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَا شَاءَ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاءَ أَمَرَ الرِّیَاحَ فَضَرَبَتِ الْبُحُورَ حَتَّی أَزْبَدَتْ بِهَا فَخَرَجَ مِنْ ذَلِکَ الْمَوْجِ وَ الزَّبَدِ مِنْ وَسْطِهِ دُخَانٌ سَاطِعٌ مِنْ غَیْرِ نَارٍ فَخَلَقَ مِنْهُ السَّمَاءَ وَ جَعَلَ فِیهَا الْبُرُوجَ وَ النُّجُومَ وَ مَنَازِلَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ أَجْرَاهَا فِی الْفَلَکِ وَ کَانَتِ السَّمَاءُ خَضْرَاءَ عَلَی لَوْنِ الْمَاءِ الْأَخْضَرِ وَ کَانَتِ الْأَرْضُ غَبْرَاءَ عَلَی لَوْنِ الْمَاءِ الْعَذْبِ وَ کَانَتَا مَرْتُوقَتَیْنِ لَیْسَ لَهَا أَبْوَابٌ وَ لَمْ یَکُنْ لِلْأَرْضِ أَبْوَابٌ وَ هِیَ النَّبْتُ وَ لَمْ تَمْطُرِ السَّمَاءُ عَلَیْهَا فَتُنْبِتَ فَفَتَقَ السَّمَاءَ بِالْمَطَرِ وَ فَتَقَ الْأَرْضَ بِالنَّبَاتِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾. فَقَالَ الْأَبْرَشُ وَ اللَّهِ مَا حَدَّثَنِی بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِیثِ أَحَدٌ قَطُّ أَعِدْ عَلَیَّ فَأَعَادَ عَلَیْهِ وَ کَانَ الْأَبْرَشُ مُلْحِداً فَقَالَ: أَنَا أَشْهَدُ أَنَّکَ ابْنُ نَبِیٍّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ».
[4]. سوره نازعات, آیه5.
[5]. سوره زلزال, آیات4 و 5.
[6]. سوره اسراء, آیه20.
[7]. سوره اسراء, آیه18.
[8]. سوره اسراء, آیه19.
[9]. سوره فجر, آیات15 و 16.
[10]. نهج البلاغه, حکمت452.
[11]. سوره نحل, آیه125؛ ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴾.
[12]. سوره قیامت, آیه36.
[13]. سوره فجر, آیه14.
[14]. سوره فاطر, آیه25 و 26؛ ﴿وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ ٭ ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾.
[15]. سوره سبإ, آیه45.
[16]. سوره قصص, آیه76.
[17]. سوره قصص, آیه77.
[18]. سوره قصص, آیه78.
[19]. سوره قصص, آیه78.
[20]. سوره حجر, آیه80.
[21]. سوره نساء, آیه82.
[22]. سوره زمر, آیه23.
[23]. سوره بقره, آیه97.
[24]. سوره مائده, آیه48.
[25]. سوره حاقة, آیه7.
[26]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه79؛ «...فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهَذَا فَقَدْ کَذَّبَ الْقُرْآنَ وَ اسْتَغْنَی عَنِ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِی نَیْلِ الْمَحْبُوبِ و...».
[27]. تحف العقول، ص482 و 483؛ «وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ مَسْعُودٍ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) وَ قَدْ نُکِبَتْ إِصْبَعِی وَ تَلَقَّانِی رَاکِبٌ وَ صَدَمَ کَتِفِی وَ دَخَلْتُ فِی زَحْمَةٍ فَخَرَقُوا عَلَیَّ بَعْضَ ثِیَابِی فَقُلْتُ کَفَانِی اللَّهُ شَرَّکَ مِنْ یَوْمٍ فَمَا أَیْشَمَکَ فَقَالَ(علیه السلام) لِی یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَه...».
[28]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه79.
[29]. سوره بقره, آیه206.