20 01 2016 441064 شناسه:

تفسیر سوره زخرف جلسه 22(1394/10/30)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۶۳) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶٤) فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (۶۵) هَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (۶۶) الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ (۶۷) یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (۶۸) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا مُسْلِمِینَ (۶۹) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (۷۰)

در اوایل همین سوره مبارکهٴ «زخرف» که در مکه نازل شد ـ در آیه ششم ـ درباره نبوّت عامّه مطلبی فرمود و آن این است که هر پیامبری که آمد او را استهزاء کردند: ﴿وَ کَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَبِیٍّ فِی الأوَّلِینَ ٭ وَ مَا یَأْتِیِهم مِن نَبِیٍّ إِلاّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ.[1] نحوهٴ استهزای انبیا هم به فرهنگ همان اقوام و ملل برمیگردد؛ برخیها را فقر، برخیها را به عناوین دیگر و جریان مسیح(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) را هم به این نحوه استهزاء کردند که آیا او بهتر است یا معبودهای ما؟ معبودهای ما فرشته هستند و معبود مسیحیها یک انسان است. اینکه فرمود هر پیامبری که آمد او را مسخره کردند، مسخره کردنِ جریان موسای کلیم را چنین ذکر فرمود که وضع مالی او ضعیف است، دستبند طلا و نقره ندارد، جامهٴ قیمتی ندارد و مانند آن. این ﴿وَ لاَ یَکَادُ یُبِینُ[2] حرف آنها نبود، برای اینکه حضرتِ کلیمِ حق بعد از ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی[3] خیلی فصیحانه سخن میگفت. آن استهزاء حرف فرعون بود که به عادتهای سابق سخن گفت، چون سالیان متمادی وجود کلیمِ حق در منزل فرعون تربیت شد و رشد کرد، آن روزها قبل از حلِّ عُقده بود. به هر تقدیر تنها چیزی که میتوانستند درباره مسیح حق بگویند، همین بود که گفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ. مَثَلی که قرآن کریم درباره وجود مبارک عیسی بیان کرد، همان است که در سوره مبارکه «مریم» ذکر شد، چون سوره «مریم» در مکه نازل شد و سوره مبارکه «آل عمران» در مدینه نازل شد، نمیتوانند ضَربِ مَثل باشند؛ ولی سوره مبارکه «مریم» در مکه نازل شد، در مکه وجود مبارک مسیح را به عنوان عبد صالح خدا و دارای معجزه و بیّنات معرفی کرده است که فرمود: ﴿وَ السَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً ٭ ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ،[4] بعد هم فرمود او کلماتی دارد که مردم را دعوت کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ[5] که همان حکمت است؛ همان مطالب را هم این‌جا ذکر فرمود که وجود مبارک مسیح با بیّنات الهی مبعوث شد، با حکمت مبعوث شد و مردم را به توحید دعوت کرد؛ این مضمون در سوره مبارکهٴ «مریم» و سوره مبارکهٴ «زخرف» مشترک آمده است، تفاوت این دو در آن است که در سوره «زخرف» فرمود: ﴿فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ، اما در سوره مریم ﴿یَوْمٍ أَلِیمٍ ندارد. پس حکمتی که آورد همان توحید است، دعوت به نبوت و راهنمایی به صراط مستقیم است، اینها حکمت است که نمونههایی از این حکمت در آیات[6] سوره مبارکهٴ «اسراء» مشخص شد که فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ[7] که اول آن توحید بود، آخر آن هم توحید بود و وسطهای آن مسائل خطوط کلّی اخلاق و فقه بود. تنها راهی که برای استهزای مسیح بود، این است که گفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ.[8] پس ضَربِ مَثل به وسیله قرآن در سُور مکّی است نه مدنی، این مطلب اول؛ در سوره مبارکهٴ «مریم» وجود مبارک مسیح را معرفی کرد که با حکمت و معارف توحیدی نازل شد؛ ولی مسیحیها سوء استفاده کردند که یا سخن از «تَثلیث»[9] بود یا سخن از «إبْنُ اللَّه»[10] بودن بود، این دو مطلب. مشرکان مکه به جای اینکه مسیح را از کلام الهی بشناسند، از سنّت مشئوم و بدعت مذموم مسیحیها شناختند، گفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، این سه مطلب. و منظور از این آلهه فرشتهها هستند، نه سنگ و گِل، نه «صَنَم» و «وَثَن»، چون هرگز اینها نمیتوانستند بگویند که سنگ و چوب برای ما بهتر از عیسای مسیح است که در گهواره حرف میزند. این را نمیگویند که ﴿أَ آلِهَتِنا یعنی اصنام و اوثان ما بهتر از مسیح است که مرده را زنده میکند، این را نمیگویند! ﴿أَ آلِهَتِنا؛ یعنی فرشتههایی که ما آنها را میپرستیم و این اصنام و اوثان تندیس و مجسمهای است برای آنها، کمکم این مجسمهها را گرامی داشتند و در حدّ معبود احترام می‌گذاشتند، وگرنه بتپرستها نمیگفتند که معبود حقیقی ما این «صَنَم» و «وَثَن» است؛ این «صَنَم» و «وَثَن»، یعنی این سنگ و چوبی که ما خودمان تراشیدیم، اینها بهتر از عیسای مسیح است که مرده را زنده میکند، چنین حرفی نمیزدند و نمیتوانستند هم بزنند! اینکه میگفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، این نشان میدهد که معبودان آنها همین فرشتهها بودند که آیات قبلی هم همین را تأیید میکند؛ یعنی در آیه نوزده که فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً، بعد گفت: ﴿لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُم،[11] در این ﴿مَا عَبَدْنَاهُمضمیر به ملائکه برمیگردد. بنابراین ملائکه معبود اصلی اینها بودند و این اصنام و اوثان، تندیس و مجسمهای بودند برای گرامیداشت آنها، کمکم جَهَله به همین اصنام و اوثان بها میدادند. فرمود عیسای مسیح با این وضع آمد، تنها سُخریهای که داشتند همین بود که یک سنجش ناروایی بین فرشتهها و بین مسیح حق برقرار کردند.

پرسش: چه دلیلی داریم که مراد آنها فرشته‌هاست؟

پاسخ: برای اینکه آیات نوزده و بیست همین معنا را میرساند، آیه نوزده این است: ـ این ﴿جَعَلُوا﴾ها برای همین بتپرستهاست ـ ﴿وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ، این یک؛ بعد فرمود: ﴿وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمنُ مَا عَبَدْنَاهُم، این ضمیر جمع مذکر به همینها برمیگردد، چون قبل از این که معبودی ذکر نشد، این دو؛ شاهد سوم این است که اینها نمیتوانستند بگویند این سنگ و گِلی که ما میپرستیم از عیسی بالاتر است، کسی که مرده را زنده میکند! اینکه میگفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنی این چوبها بهتر و بالاتر از مسیح هستند، این را که نمیتوانستند بگویند! برای همه روشن شد که وجود مبارک مسیح در گهواره گفت: ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ،[12] برای همه روشن شد که ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ،[13] برای همه روشن شد که ﴿أُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ، برای همه روشن شد که ﴿وَ أُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ،[14] یک چنین موجود منزّهی را نمیتوانستند بگویند که این چوب بالاتر از اوست. پس اینکه گفتند: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنی فرشتگانی که ما میپرستیم و این اصنام و اوثان، تندیس و مجسمه برای آنها هستند، آنها بهتر می‌باشند یا عیسی؟ گفتند ما فرشته را میپرستیم و شما انسان را، ذات اقدس الهی میفرماید که فرشته هم مثل انسان معبود خداست، آفرینش فرشته برای خدا سهل است، اگر ما بخواهیم فرشته میآفرینیم و مانند آن.

پرسش: ... صلیب را می‌پرستند.

پاسخ: اینها که صلیب را نمیپرستند، مسیحیها به صلیب احترام میگذارند؛ حالا براساس آن جهلی که پیدا کردند و براساس آن تاریخ باطل، وگرنه آنها «إبْنُ اللَّه» بودن و ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ و مانند آن را داشتند، آن وقت این ﴿هُوَهم به صلیب برنمیگردد، چون آنچه مطرح شد در آیه 57 این است: ﴿وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ ٭ وَ قَالُوا أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ،[15] این ﴿هُوَ که نمیتواند به صلیب برگردد، این ﴿هُوَ حتماً به مسیح برمیگردد!

مسیح را اینها گفتند ـ چون مسیحیها و تَرسا مسیح را میپرستند، «إبْنُ اللَّه» میدانند و ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ میدانند ـ آلهه ما بهتر از آن است، بنابراین طرح مسئله مسیح به وسیله خدای سبحان است در سُوَر مکی مثل سوره «مریم»، نه سوره «آل عمران»، این یک؛ وقتی این طرح شد، استهزایی که آنها کردند، این بود که به جای اینکه به طرح الهی بنگرند، به آنچه در دست مردم تَرسا و مسیحی هست آن را نگاه کردند، این دو؛ گفتند اینها معبودشان مسیح است و معبود ما فرشتههاست: ﴿أَ آلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، آن وقت اگر آلهه اینها همین اصنام و اوثان بودند، نمیتوانستند بگویند که این سنگ و گِل ما بهتر از مسیح است که مرده را زنده میکند. بنابراین ﴿آلِهَتِنا﴾ همان فرشتهها میتواند باشد؛ و باید باشد! طرح مسئله به وسیله پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بود، آن هم در سورههای مکّی مثل «مریم»، نه سورههای مدنی مثل «آل عمران». پس این استهزاء بود که با آن آیه ششمی که در صدر این سوره است بسازد، فرمود هر پیامبری که آمد او را به سُخریّه گرفتند و نحوهٴ سُخریّه حضرت مسیح هم به این بود.

بعد فرمود عیسای مسیح با بیّنات و معجزات آمد. یک وقت است که پیامبری میآید از او معجزه میخواهند و او معجزه میآورد؛ اما یک وقت است که با پیامبری معجزه مبعوث میشود و وجود مبارک مسیح این‌طور بود، کلیمِ حق این‌طور بود که با معجزه مبعوث شدند: ﴿جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ و حکمت الهی هم که توحید است و امثال آن، همراه با این وجود مبارک است. این مضمون هم در سوره مبارکه «مریم» است و هم در این سوره «زخرف» که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ؛ من بندهام و شما هم بنده هستید، نه اینکه من معبود باشم! من بندهام و شما هم بندهاید، من مربوبم و شما هم مربوبید، من ربی دارم و شما هم ربی دارید و ربّ ما هم مشترک است: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ،[16] چه اینکه من هم او را میپرستم: ﴿أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَ الزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً.[17] این‌طور که میگویم: ﴿فَاعْبُدُوهُاین‌طور نیست که او را خودم نپرستم، ﴿أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَ الزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً.

پرسش: ظاهراً در زمان حضرت عیسی، مردم معجزات حضرت را باور نداشتند.

پاسخ: چرا، یک عدّه کاملاً باور داشتند؛ لذا قداستی برای او قائل بودند، عدّهای باور داشتند و عدّهای باور نکردند. کلیمیها که باور نمیکردند، آن‌جا هم قبل از مسیح(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) کلیمی بودند، اینها هم قبلاً باور نمیکردند؛ مثل اینکه میگفتند این سِحر است و مانند آن.

پرسش: این تمسخری که کردند همین است.

پاسخ: بله، این‌جا باید مطرح بشود؛ یعنی سوره مبارکه «زخرف» باید تمسّخر طرح بشود، چون وقتی در اوّل این سوره یک اصلی را ذکر میکند، این به منزله متن است، آن وقت تا پایان سوره به منزله شرح است. اینکه فرمود: ﴿وَ کَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَبِیٍّ فِی الأوَّلِینَ ٭ وَ مَا یَأْتِیِهم مِن نَبِیٍّ إِلاّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ، باید بفرماید که نحوهٴ استهزاء چیست؟ حالا تفصیل آن ممکن است که در سُوَر دیگر باشد؛ ولی اجمال آن را باید این‌جا ذکر بکند، آن آیاتی که در اول سوره ذکر میشود به منزله متن است و تا پایان سوره به منزله شرح آن است.

پرسش: حرف حضرت عیسیٰ را در زمان خودش باور نداشتند!

پاسخ: بله، بعضی باور کردند و بعضی باور نکردند؛ آن کلیمیها ـ چون تمام آنها قبلاً یهودی بودند ـ میگفتند ما باور نداریم و اولاً تهمتی که زده بودند این بود که گفتند ـ معاذ الله ـ آلوده است: ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً،[18] به مریم(سَلامُ اللهِ عَلَیهَا) این حرف را زدند! اینها چگونه مسیح را باور بکنند؟! از همان اوّل این‌طور بود! البته گروهی هم باور کردند، اما این یهودیها باور نکردند، اوّل تهمت زدند و بعد کمکم سعی کردند که او را به دار بیاویزند، گفتند: ﴿وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لکِن شُبِّهَ لَهُمْ.[19]

پرسش: تعداد آنها خیلی کم بود.

پاسخ: بله، هر چند که کم بود، بعد عدّهای پذیرفتند و عدّهای نپذیرفتند، همانها که تعدادشان کم بود و نپذیرفتند، همانها «یداً بید» تا عصر جاهلیت کارهایشان را کردند و افرادی که بهانه میخواستند، از آنها بهانه میگرفتند؛ اینها یهودی نبودند که در برابر این آیه ایستادند، اینها مشرکان مکه بودند؛ منتها مشرک مکه دستآویز میطلبد و دستآویز او هم حرفهایی بود که از یهودیهای بازمانده زمان مسیح این حرفها را داشتند، یا از خود مسیحیهای افراطی که ـ معاذ الله ـ حضرت مسیح را میپرستند گرفتند، در هر حال چیزی را آنها داشتند؛ گفتند مسیح معبود است و فرشتهها معبود ما هستند، معبود ما بهتر است یا معبود آنها؟! اینها به جای اینکه جواب پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) را بدهند و طرحی را که پیغمبر در سوره مبارکه «مریم» که در مکه نازل شد بیان کنند، آمدند حرفهای دارج و باطل و پوچ بین کلیمی و مسیحیها را ذکر کردند.

پرسش: ماحصل را دارند بیان می‌کنند؛ می‌گویند ماحصل دین آسمانی این شد که مسیح شده خدا.

پاسخ: نه، ماحصل دین آسمانی این نیست! آنچه را که پیغمبر فرمود، با آن باید مذاکره بکنند. مبسوطاً قصه مادر ایشان، کیفیت بارداری مادر ایشان، کیفیت تکوّن او و کیفیت حرف زدن در گهواره او، همه را مبسوطاً در سوره مبارکه «مریم» که در مکه نازل شد بیان کرد.

پرسش: ... ایشان هم دلیل بی‌حساب نمی‌آورد.

پاسخ: دلیل نیست در قرآن فرمود اینها دو تا مشکل دارند: یکی اینکه جدل میخواهند بکنند و دیگر اینکه دشمن دین هستند.

پرسش: این‌جا مسلّم هست که دشمن است.

پاسخ: پس دلیلی در کار نیست، بلکه بهانه میگیرند؛ بهانه اگر بخواهند بگیرند، چرا از حرف بیگانه بهانه میگیرند؟

پرسش: یک پیغمبر قبل از ایشان آمد و آن پیغمبر فرمود که پیغمبر بعدی این‌طوری است، آن وقت اینها آمدند گفتند که این خداست.

پاسخ: غرض این است که شما باید ببینید پیامبران دعوتشان با بیّنات و حکمت است، بیّنه که معجزه است در دست اینهاست، حرف اینها هم حکمت است. اینها دعوایی دارند و دعوتی؛ دعوای اینها این است که ما پیامبریم، یعنی ادعا دارند و سند آن هم معجزات است و دعوتی هم دارد به توحید که حکمت است؛ اگر حرفی دارید با دعوا و دعوت اینها بجنگید! در قرآن فرمود که اینها حرفی ندارند، میخواهند جدل کنند؛ بالاتر از جدل، اصلاً دشمن دین هستند و حرف حسابی ندارند، برای اینکه دعوت پیامبر به توحید است که حکمت است و دعوای پیغمبر، یعنی ادعای پیغمبر با معجزه همراه است. مسیح هم با معجزه آمد و هم با حکمت؛ البته همه انبیا همین طورند!

فرمود: ﴿وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ؛ وجود مبارک مسیح فرمود: بعضی از موارد اختلافی شما را ما بیان میکنیم؛ حالا یا قبول می‌کنید یا نکول؛ ولی ما باید بیان بکنیم، لکن پذیرفتن به عهده خود شماست. این ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ که ترجیعبند کلمات انبیاست، در سخنان مسیح(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) هم هست؛ از آن به بعد ﴿فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ که یک عدّه پذیرفتند و یک عدّه هم نپذیرفتند؛ البته بین مسیحیها و یهودیها از یک طرف اختلاف بود، بین خود مسیحیها از طرف دیگر اختلاف بود و بین یهودیها هم از طرف دیگر اختلاف بود که در بحث دیروز گذشت. آن دو اختلافی که «الی یوم القیامة» هست و غُدّه می‌باشد، اختلاف درونی است؛ هم بین مسیحیها که باهم اختلاف دارند و هم بین کلیمیها که هر دو در سوره مبارکه «مائده» هست. فرمود این اختلاف را ما انداختیم، ما مدتها آنها را هدایت کردیم نپذیرفتند، عالماً عامداً بیراهه رفتند، ما صبر کردیم، راه توبه را باز کردیم، راه إنابه را باز کردیم، پیغمبر فرستادیم، همینها کُشتند! ﴿وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ،[20] ﴿وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ،[21] این کار آنها بود. نتیجه تلخ آن قتل «نبییّن» و این نافرمانی این است که فرمود: ﴿وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ[22] در یهودیها، ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ[23] در مسیحیها، الآن اگر برگردند: ﴿وَ إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا،[24] این‌طور نیست که حالا ذات اقدس الهی راه را بسته باشد، این اصل جامعی است در سوره مبارکه «اسراء» که نه تخصیصپذیر است و نه تقییدپذیر، فرمود هر وقت شما برگردید راه باز است: ﴿وَ إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا، ﴿وَ إِن تَعُودُوا نَعُدْ.[25] این‌طور نیست که اگر الآن اینها برگردند قهر خدا ادامه داشته باشد، این طور نیست؛ منتها خدا میداند که اینها برنمیگردند. بنابراین یک سلسله اختلاف مشترک بود بین این دو کیش و یک سلسله اختلاف هم مختصِ بین یهودیها و مسیحیهاست.

پرسش: اختلاف کفّار در نپرستیدن «الله»، ندیدنِ «الله» بود.

پاسخ: آن در معرفت‌شناسی گذشت که اینها معرفت‌شناسی حسّی داشتند و قرآن ابطال کرد. معرفت‌شناسی حسّی کَفِ سواد است، ما از این کمتر دیگر سواد نداریم! اوّلین درجه سواد این است که ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً،[26] ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً،[27] سوادی پایینتر از سواد معرفتشناسی حسّی ما نداریم. انبیا آمدند بگویند که معرفت‌شناسی حسّی که کَفِ سواد است. معرفت‌شناسی حسّی که کَف یا زیرِ کَف است، بالاتر آن معرفت‌شناسی تجریدی است و بالاتر، بعد فرمودند ما خدایی را که داریم: ﴿لَا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ است، ﴿وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَاست، ﴿وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[28] است، در بیانات نورانی حضرت امیر است که «لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»؛[29] فرمود معرفت‌شناسی قلبی و عقلی اصل است، آن را پیدا کن خدا را کاملاً میشناسی. معرفت‌شناسی حسّی کَف است و مربوط به تجربه و امور مادی است که این نمیتواند خدا را بشناسد. ﴿لَا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ. قرآن برای این آمده که آدمها را باسواد کند. فرمود آن‌که گرفتار چشم و گوش است، او ﴿کَالأنْعَامِ[30] است. همین اسرائیلیها به کلیم حق میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً، کلیم حق آنها را تودهنی زد و فرمود: ﴿إِنَّ هٰؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَ بَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[31] به باب «تفعیل» برده است، این نه تنها ابتر است، «مُتَبَّر» است: ﴿مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَ بَاطِلٌ﴾ چه میگویید شما؟ مگر خدا دیدنی است؟! آنها میگفتند تا نبینیم باور نمیکنیم، کلیم حق فرمود این حرفی که میزنید، این بتپرستی «مُتَبَّر» است، «تَتْبیر» است، «بَترا» است، «أبتر» است. معرفت‌شناسی حسّی به تعبیر کلیم حق معرفت‌شناسی «مُتَبَّر» است، این اوّلین درجه سواد است که در جلسات گذشته هم حرف خورشچف[32] نقل شد، خورشچف قبل از انقلاب ـ روزنامهها همه نوشتند ـ گفت خدا نیست ـ مَعاذَ الله ـ اگر بود ما هم میدیدم! دین آمده که بگوید شما یک بصر دارید و یک بصیرت؛ یک چشم دارید که دَر و دیوار را میبیند و یک قلب دارید که ماورای طبیعت را میبیند، آن دل را باز کن و آن چشم درون را باز کن، میبینی!

فرمود: ﴿فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ، یک اختلاف درونی داشتند و یک اختلاف بیرونی؛ هم مسیحیها با هم و هم کلیمیها با هم، هم مسیحیها و کلیمیها با هم، هر سه اختلاف را وجود مبارک مسیح درمان میکرد؛ منتها آنها که قابل درمان نبودند، نپذیرفتند: ﴿فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ﴾، بعد فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ، این ﴿فَوَیْلٌ﴾ مشابه آن در سوره مبارکه «مریم» هم هست، فرمود: ﴿وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ٭ فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ،[33] این‌جا دیگر «مَشْهَدِ» ندارد، ﴿مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ.

این ﴿هَلْ یَنظُرُونَ اعلام خطر است؛ یعنی شما منتظر آن روز خطرناک هستید: ﴿هَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً. قیامت ـ چه قیامت صغریٰ و چه قیامت کبریٰ ـ قیامت صغریٰ حالا ممکن است با اماراتی بیاید، یعنی مرگ؛ اما قیامت کبریٰ دفعتاً میآید؛ یعنی چه وقت و کجا برداشته میشود، دیگر نمیشود گفت که چه وقت برداشته میشود. روزی که زمان و زمین برداشته میشود، دیگر تاریخ برنمیدارد، یعنی روزی که تاریخ برداشته میشود! اگر ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ،[34] اگر ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ؛[35] یعنی اگر روزی شد که ما طومار آسمان و زمین را جمع میکنیم که طومار معنا شد سِجِلّ معنا شد؛ یعنی این کاغذ که نوشته است، این را طومار نمیگویند، وقتی این را نوشتند و امضا کردند، وقتی لوله شد و این مکتوبات کنار هم جمع شدند میشود طومار؛ فرمود ما بساط آسمان و زمین مثل سِجِلّ و طومار جمع میکنیم، حالا چه وقت جمع میشود؟ کجا جمع میشود؟ سؤالِ از زمان جمع میشود؟ سؤالِ از مکان جمع میشود؟ تاریخ و جغرافیا همه لوله میشوند، دیگر نمیشود گفت که قیامت چه وقت قیام میکند! تا ذات اقدس الهی زمان و زمین دیگری را پهن کند؛ لذا فرمود: ﴿بَغْتَةً﴾ میآید، زمانبردار نیست و اینها مبهوت هستند: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ[36] سرّش همین است. فرمود قیامت که میآید اینها مبهوت میشوند، برای اینکه دست و پای خودشان را گُم میکنند و نمیدانند که چه کار کنند! بُهتان را که بُهتان میگویند برای اینکه آدم را متحیّر میکند، میگوید حرفی که من نزدم! این چه نسبتی است که به من دادند؟! بُهتان چون باعث مبهوت شدن آدم است، به آن میگویند بهتان. فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ؛ اینها را مبهوت میکند که الآن کجاست؟ چرا اوضاع عوض شد؟ دفعتاً افراد میبینند که صحنه عوض شد، دیگر نمیدانند که مُردند! افرادی را میبینند که نمیشناسند، صحنهای را میبینند که نمیشناسند و آشنا نیست، اینها کیستند؟ این‌جا کجاست؟ فرمود ما کلّ بساط را دفعتاً جمع میکنیم: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ. گاهی دارد که ﴿بَغْتَةً میآید و گاهی دارد: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ، ﴿وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ. اینها منتظر یک چنین روزی هستند، جریان مرگ هم همینطور است! آنهایی که دفعتاً میمیرند مثلاً سکته میکنند، دفعتاً میبینند که صحنهها عوض شد و خیلیها نمیفهمند که مُردند، این تلقین در قبر که بدان «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ‏»[37] تعلیم است؛ یعنی بدان این حادثهای که برای تو پیش آمد مرگ است، این مرگ حق است و دیگران هم میمیرند، تو الآن مردهای! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ‏»، وگرنه این شخص اگر بداند که مرده است و حقیقت مرگ را بیابد، دیگر تلقین بکنیم و بگوییم که بدان مرگ حق است یعنی چه؟ او که خودش دارد مرگ را مشاهده میکند! برای خیلیها در قبر روشن نیست که مردهاند، اینها می‌بینند که حالشان عوض شد و وضع دگرگون شد؛ لذا میفرماید که اینها منتظر چنین روزی باید باشند، این یک تهدید است: ﴿هَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ٭ الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ.

 این نکته هم معلوم باشد اینکه گفته میشود قرآن کلمات را هنرمندانه مثلاً مثل هنرمندان خودمان میتراشد، برای آن است که آنها کلمه «إملاق» را به کار نمیبردند یا اگر کلمه «إملاق» را به کار میبردند، به معنای ترس از تملّق نبود، آنها گرفتار فقر بودند؛ اما قرآن همین کلمات رایج و دارج را هنرمندانه به صورت یک تابلو درمیآورد و به کار میبرد. آنها به خاطر خوف از فقر بود که این کار را میکردند؛ اما قرآن کریم که کلماتش میشود فصیحانه، برای این است که همین کلمات را با بارِ دقیق علمی مرزبندی کرده، هنرمندی کرده، میتراشد و مثل تابلو نشان میدهد. آنها میگفتند ما برای اینکه محتاج و گرفتار مشکلات مالی نشویم؛ اما قرآن میداند کسی که جیب و کیف او خالی است اهل تملّق است؛ لذا از او تعبیر به «إملاق» میکند. در بیانات نورانی حضرت امیر هم هست که «إِذَا أَمْلَقْتُمْ‏ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»؛[38] وقتی دست و جیب شما خالی است که ـ خدای ناکرده ـ ممکن است گرفتار تملّق بشوید، تجارت کنید و آن تجارت این است که با خدا تجارت کنید! اگر با خدا تجارت کردید، صدقه دادید، مخصوصاً به أرحام خود رسیدید، یکی ده برابر میرسد، این یکی ده برابر که اختصاصی به ثواب اُخروی ندارد، هم دنیا را شامل میشود، هم آخرت را! این بیان نورانی حضرت امیر است که «إِذَا أَمْلَقْتُمْ‏ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»، این هم همین‌طور است! غرض این است که این هنرمندی قرآن کریم است، نه هنرمندی جاهلیت که آنها خوف «إملاق» داشته باشند.

در این‌جا هم فرمود که صحنه قیامت که میشود اوضاع عوض میشود و باطن ظهور میکند. خیلیها هستند که دوست یکدیگرند؛ اما دوست دنیایی هستند! دوست دنیایی در حقیقت در مدار مادّه حرکت میکند، چون در مدار ماده حرکت میکند و با روح سازگار نیست، به منزلهٴ سمّ روح است و چون به منزلهٴ سمّ روح است، اینها معتاد میشوند و نمیدانند که دارند روح را مسموم میکنند و در حقیقت دشمن یکدیگرند، چون یکدیگر را در راه فساد کمک میکنند. پس کمک کردن یکدیگر در راه فساد و گناه، این سمّ است و شرّ، باطن این کار دشمنی است و ظاهر این کار دوستی است و قیامت ظرف ظهور باطن و حقیقت است؛ لذا فرمود خیلی از افراد که در دنیا دوست یکدیگر هستند، باطن این دوستی که دشمنی است، در قیامت ظهور میکند. ﴿الأخِلاَّءُ؛ خلیلها و دوستها در قیامت دشمن یکدیگر میشوند، چرا؟ چون این شخص به نفع او امضا میکرد و او به نفع این شخص امضا میکرد که هر دو «کِلَاهُمَا فِی النَّار». این شخص او را تقویت میکرد در راه باطل و او هم این شخص را تأیید میکرد در راه باطل که «کِلَاهُمَا فِی النَّار»، پس هر دو علیه یکدیگر کار میکردند، ظاهر آن دوستی بود و باطنش دشمنی، این یک؛ در قیامت باطن ظهور میکند، این دو؛ دشمنی اینها در قیامت ظاهر میشود، این سه؛ لذا فرمود دوستان دنیا دشمنان یکدیگرند؛ مثل اینکه کسی که عزیز بیجهت است، این عزّت بیجا یعنی ذلت بجا! اگر کسی خود را متکبّرانه بر جامعه تحمیل میکند، این عزیز بیجاست که فرمود: ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ،[39] وگرنه ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ،[40] پس اینکه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ، یک؛ عزیز بیجهت است، دو؛ اگر عزیز بیجهت بود، ذلیل باجهت است، چون هر دو که نمیشود منتفی باشد و هر دو که نمیشود بیجهت باشد، اگر عزّت او بیجهت است ذلت او باجهت است، سه؛ آنچه باجهت است و واقعی است، در قیامت ظهور میکند، چهار؛ در قیامت اینها ذلیل و خوار میشوند، فرمود: ﴿عَذَابَ الْهُونِ،[41] ﴿عَذَابٌ مُهِینٌ،[42] ﴿لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ،[43] چرا؟ برای اینکه آن عزت او بیجهت بود و ذلت او باجهت؛ وقتی ذلت او باجهت بود، در قیامت آنچه که باجهت است ظهور میکند، گاهی تعبیر به عذاب «هُون» دارد، یعنی رسوایی و خواری و گاهی هم تعبیر به عذاب «مُهین» دارد؛ لذا فرمود اینها که در دنیا دوست یکدیگرند، در حقیقت یکدیگر را دارند مسموم میکنند، چون این شخص به نفع او گناه میکند، او به نفع این شخص گناه میکند؛ این شخص به نفع او دروغ میگوید و او هم به نفع این شخص دارد دروغ میگوید، پس در حقیقت دشمن هستند! چون در حقیقت دشمن می‌باشند و قیامت ظرف ظهور حق است، دشمنی اینها ظهور میکند، وگرنه این‌طور نیست که آن‌جا دشمن هم بشوند، چرا آن‌جا دشمن هم بشوند؟ ﴿الأخِلاَّءُ که «الف و لام» آن معهود به همین عهد جاری است، بگوید مردم هم باتقوا هستند، این‌طور که نیست! اینها دوست یکدیگرند، این یکی به نفع او کار میکند در راه صحیح و آن یکی هم به نفع این کار میکند در راه صحیح، هر دو به یکدیگر دارند احسان میکنند، اینها هم خلیل یکدیگرند در دنیا و هم دوست یکدیگرند در آخرت. اما دوستانِ دنیایی وقتی یکدیگر را در راه باطل کمک میکنند، هرکدام دشمن دیگرند و هرکدام دارند بیراهه میروند، این دشمنی در قیامت ظهور میکند، فرمود: ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾، مگر افراد باتقوا، چون افراد باتقوا «خُلّت» و دوستی آنها صحیح است، دوست «حَمیم» همین‌طور است، دوست «صَمیم» همین‌طور است و مؤمن برادر مؤمن است، همین‌طور است: ﴿یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ.

«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»

 



[1]. سوره زخرف, آیات6 و 7.

[2]. سوره زخرف, آیه52.

[3]. سوره طه, آیه27.

[4]. سوره مریم, آیات33 و 34.

[5]. سوره مریم, آیه36.

[6]. سوره اسراء, آیات22ـ 39.

[7]. سوره اسراء, آیه39.

[8]. سوره زخرف, آیه58.

[9]. سوره مائده, آیه73؛ ﴿قَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ إِلٰهٌ وَاحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا...﴾.

[10]. سوره توبه, آیه30؛ ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ...﴾.

[11]. سوره زخرف, آیه20.

[12]. سوره مریم, آیه30.

[13]. سوره آل عمران, آیه49.

[14]. سوره آل عمران, آیه49.

[15]. سوره زخرف, آیات57 و 58.

[16]. سوره مریم, آیه36.

[17]. سوره مریم, آیه31.

[18]. سوره مریم, آیه28.

[19]. سوره نساء, آیه157.

[20]. سوره آل عمران, آیه181؛ سوره نساء, آیه155.

[21]. سوره آل عمران, آیه21.

[22]. سوره مائده, آیه64.

[23]. سوره مائده, آیه14.

[24]. سوره اسراء, آیه8.

[25]. سوره انفال, آیه19.

[26]. سوره نساء, آیه153.

[27]. سوره بقره, آیه55.

[28]. سوره انعام, آیه103.

[29]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص98.

[30]. سوره اعراف, آیه179؛ سوره فرقان, آیه44.

[31]. سوره اعراف, آیه139.

[32]. نیکیتا سرگیویچ خروشچف (۱۷ آوریل۱۸۹۴ ـ ۱۱ سپتامبر۱۹۷۱) رهبر شوروی بعد از استالین و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ و در عین حال از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ نخست‌وزیر اتحاد جماهیر شوروی بود.

[33]. سوره مریم, آیات36 و 37.

[34]. سوره ابراهیم, آیه48.

[35]. سوره انبیاء, آیه104.

[36]. سوره انبیاء, آیه40.

[37]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص201.

[38]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت258.

[39]. سوره بقره, آیه206.

[40]. سوره منافقون, آیه8.

[41]. سوره انعام, آیه93.

[42]. سوره بقره, آیه90.

[43]. سوره بقره, آیه114؛ سوره مائده, آیه41.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق