25 02 2018 464154 شناسه:

تفسیر سوره حشر جلسه 20 (تدریس: مشهد مقدس)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (18) وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (19) لاَ یَسْتَوِی اصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ﴿20﴾

گرچه همهٴ دستورها برای تهذیب است؛ ولی این آیات مبارکه ارتباط مستقیمی با تهذیب نفس دارد و هر خطری که دیگران را به کام کشید خطر نفاق و مانند آن در اثر نسیان نفس بود لذا فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ﴾؛ آن‌گاه فرمود: نظیر کسانی نباشید که خدا را فراموش کرده‌اند؛ قهراً نظیر کسانی باشید که به یاد خدای هستند. اولیا به یاد خدایند و خدا هم به یاد آنهاست و آنها را هم به یاد خودشان متذکر می‌کند. کفّار و منافقان از خدا غفلت کردند، خدا هم آنها را از خودشان اغفال کرده است. اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ﴾؛ آن‌گاه فرمود: ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ﴾؛ یعنی مانند این گروه نباشید؛ یعنی نظیر گروه دیگر باشید. اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾؛[1] یا دربارهٴ حضرت ابراهیم(سلام الله علیه)فرمود: او اسوهٴ شماست؛[2] یعنی مانند اینها باشید یک بحث در این بود که قرآن به اصل کلی اکتفا نمی‌کند، نمی‌فرماید خدا را فراموش نکنید که بشود یک دستورالعمل خشک؛ می‌فرماید مانند اینها که خدا را فراموش کردند نباشید؛ یعنی عده‌ای بودند خدا را فراموش کردند و به دام نفاق و کفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسیدند این به اصطلاح همان بیان قاعده است به ذکر موردش نه به یک امر علمی محض اکتفا کند.

 پس از این طرف هم کسانی هستند که به یاد خدایند و خدا هم به یاد اینهاست که فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ.[3] و کسانی هستند که به یاد خدای میباشند و خداوند آنها را به یاد خود آنها انداخته است که «اَلیوم» هم ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ هست امروز هم کسانی هستند که خدا آنها را به یاد خود آنها انداخت، خود آنها را نشان خود آنها داد؛ نه این ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ تاریخ برمی‌دارد، نه آن ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ تاریخ برمی‌دارد؛ اینها قضایای تاریخی نیست که در فلان سال شمسی یا قمری یا فلان سال میلادی اتفاق افتاده باشد. اگر کار برای روح است نسیان روح یا یاد روح منزه از زمان و مکان است. آنها که خودشان را فراموش می‌کنند یا به یاد خودشان هستند این در افق زمان نیست؛ قهرا آن: ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ در یک جناح؛ این ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ در جناح دیگر. اینکه به ما فرمود: ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ﴾؛ یعنی «کونوا کالذین اشهدهم علی انفسهم». «الیوم» هم هستند کسانی که خدا آنها را نشان خود آنها می‌دهد آنها خودشان را می‌بینند؛ یعنی از راه خودشناسی به یاد حق می‌رسند، این یک مطلب.

مطلب دیگر این بود که آن آیهٴ 105 سورهٴ «مائده» طبق بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه)به منزلهٴ شرح این آیه است؛ یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ به منزلهٴ شرح این آیه است که چند روزی درباره‌اش بحث شد.[4]

مطلب سوم این است که چرا قرآن اصرار دارد که بگوید خدا به شما نزدیک‌تر است تنها انسان‌اند که خدا به آنها نزدیک است و برای غیر انسان این قرب معنا ندارد یا تفاوت در جای دیگر است. شما تقریباً این چهار طایفه را در قرآن کریم به یاد دارید که همهٴ طوایف اربعه دربارهٴ این است که خدا به انسان نزدیک است، فقط با انسان سخن می‌گوید. طایفهٴ اولی این است که شما دعا کنید خدا نزدیک است: ﴿وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[5] که در همین آیهٴ مبارکه، هفت مورد خدا از خود به ضمیر متکلم وحده یاد می‌کند. آنقدر مسئلهٴ قرب خدا مطرح است که گرچه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)در سؤال واسطه است؛ اما در جواب دیگر واسطه نیست، دیگر نفرمود «إذا سئلک عبادی عنّی فقل إنی قریب»؛ بلکه فرمود اگر از تو سؤال کردند، من خودم جواب می‌دهم؛ برای اینکه من به تو از تو نزدیک‌ترم، به آنها از آنها نزدیک‌ترم، به سؤال از خود سؤال نزدیک‌ترم و مانند آن. نشانی قرب را در همین نحوهٴ جواب فهماند دیگر نفرمود تو در جواب آنها بگو, از تو سؤال می‌کنند؛ ولی من جواب می‌دهم، این طایفهٴ اولی. اما چقدر نزدیک است مشخص نیست این اصل قرب را می‌فهماند. طایفهٴ ثانیه این است که می‌فرماید در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» که افراد در حال احتضار که به سر می‌برند، این پرستارانی که در بالین این محتضر قرار دارند نگران‌اند. خدا می‌فرماید شما با اینکه به این بیمار نزدیک هستید، من از شما به این محتضر نزدیک‌ترم؛ ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لکِن لاَ تُبْصِرُونَ﴾؛[6] یعنی «و هو یبصر»؛ اما «و لکنّهم لا تبصروا»؛ نه اینکه نه شما می‌بینید نه او می‌بیند. او الآن در حالی است که ما را خوب درک می‌کند ما را خوب می‌شناسد اما شما نمی‌دانید که ما ـ یعنی من با مأمورانم ـ به این محتضر از شما که در بالین او هستید نزدیک‌ترم، این طایفهٴ ثانیه.

طایفهٴ ثالثه که از این نزدیک‌تر است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «ق» مشخص کرد، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾.[7] در این طایفهٴ ثالثه، سخن این نیست که خدا به ما از دیگران نزدیک‌تر است؛ بلکه سخن در این است که خدا به ما از آن رگ حیات ما نزدیک‌تر است. طایفهٴ رابعه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده است که خدا به ما از خود ما نزدیک‌تر است: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾.[8] قلب ما همان حقیقت ماست منظور این جرم مادی که هر انسان یا هر حیوانی دارد که نیست. اینکه خدا فرمود: حرف ما را کسی درک می‌کند که دارای قلب باشد ﴿لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ﴾[9] کسی که دارای دل باشد حرف ما را درک می‌کند منظور این قلب مادی که نیست؛ این قلب مادی را همه دارند و ممکن است قلب انسان منافق یا کافر را وقتی متخصص قلب معاینه می‌کند بگوید این قلب سالم است؛ اما قرآن می‌فرماید: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ؛[10] اینکه روشن است که منظور قلب مادی نیست. قلب انسان همان روح انسان است، همان است که یا طیّب و طاهر است یا معصیت‌کار که ﴿وَ مَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾.[11] پس قلب ما همان حقیقت ماست چیز دیگر نیست. در کریمهٴ سورهٴ «انفال» هم فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾؛ یعنی بین ما و خود ما احاطهٴ حق فاصله است چیزی برای خود ما نمی‌ماند.

 این طوایف اربعه دربارهٴ خصوص انسان آمده این چه اصراری دارد که قرآن این همه خدا را به ما نزدیک معرفی کند؟ این برای چند نکته است: یکی از آن نکات این است که هر گونه شرک و وثنیّت را از بین ببرد؛ یعنی دیگران که به دام شرک افتاده بودند می‌گفتند خدا حقیقتی است که ما به آن دسترسی نداریم نه او را می‌توانیم بشناسیم نه او را می‌توانیم بپرستیم؛ قهرا یک سلسله از موجودات مقدس را باید بپرستیم تا واسطه بین ما و او باشند که ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾؛[12] ما این بتها را عبادت نمی‌کنیم مگر اینکه وسیلهٴ تقرب باشد، ما را به خدا نزدیک بکند. این آیات فراوان که انحای قرب را مشخص کرد برای آن است که روی این توهّم خط بطلان بکشد که بین ما و خدای ما فاصله است و بتها را باید پرستید تا آنها ما را به خدا نزدیک بکند؛ این نیست، چون خدا به ما از خود ما نزدیک‌تر است از هر چیزی هم نزدیک‌تر است. در جریان حضرت ابی‌ابراهیم امام هفتم(سلام الله علیه) هم آمده است که کسی به حضرت اعتراض کرد شما در این ازدهام، نماز می‌خوانید این مناسب نیست، جایی نماز بخوانید که پرجمعیت نباشد. فرمود: آن کسی را که من برای او عبادت می‌کنم به من از همهٴ اینها نزدیک‌تر است.[13] اینکه در آیات و روایات آمده است، برای آن است که کسی توهم نکند خدا از ما دور است ما نیازی به بتها داریم ـ معاذ الله ـ تا این بتها ما را به خدا نزدیک کند، این یک نکته. و این معنا دربارهٴ غیر انسان نیست، تنها انسان است که بت‌پرست می‌شود وگرنه غیر انسان هر که هست موحد است. این: ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ,[14] ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّماوَاتِ[15] مسئلهٴ سجود، مسئلهٴ اسلام، مسئلهٴ طوع، اینها همگانی است؛ ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾[16] سراسر جهان خلقت مسلم, منقاد, مطیع ذات اقدس الهی هستند که ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛[17] تسبیحشان هم در صحابت تحمید است هم مصدّع حقند هستند هم حامد حق هستند. چون بت‌پرستی در هیچ موجودی نیست فقط در انسان است؛ لذا این مراحل را این طوایف اربعه را دربارهٴ خصوص انسان ذکر کرد، این یک نکته.

 نکتهٴ دیگر آن است که گرچه سراسر جهان خدا را به عنوان معبود می‌شناسند و برای او تسبیح و تقدیس می‌کنند؛ اما هیچ موجودی مثل انسان نمی‌تواند قرب خدا را درک کند، همان‌طوری که در طرف نفی، انسانِ مشرک ﴿قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾[18] است و از هر جمادی هم بهتر است، ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[19] در طرف اثبات به جایی می‌رسد که هیچ موجودی مثل انسان نیست. اگر هر موجودی اهل تسبیح و تحمید است، تسبیح و تحمید انسان حساب دیگری دارد؛ اوست که اول می‌تواند بفهمد خدا نزدیک است، در قدم دوم می‌تواند بفهمد که خدا به او از دیگران نزدیک‌تر است، در قدم سوم می‌تواند بفهمد که خدا به او از رگ گردنش و وریدش نزدیک‌تر است و در قدم چهارم اگر کسی در آنجا پا نهاد می‌فهمد که خدا به او از او نزدیک‌تر است. لذا این طوایف اربعه برای خصوص انسان آمده است، وگرنه آن آیات کلی که ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ شامل همه می‌شود ﴿إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ﴾ شامل همه می‌شود ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ شامل همه می‌شود ﴿وَ مَا یَعْزُبُ عَن رَبِّکَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ﴾ شامل همه می‌شود «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه‏» که بیان حضرت سجاد(سلام الله علیه) در «صحیفهٴ سجادیه»[20] است شامل همه می‌شود. این انسان است که می‌تواند همهٴ این مراحل را طی کند؛ لذا شما در این مناجات شعبانیه می‌بینید اوجی دارد فرازی دارد، گاهی بالا می‌رود گاهی پایین می‌آید، گاهی منادات است گاهی مناجات است، گاهی سخن از «یا» است ندا است گاهی سخن از نجوا است. گاهی انسان به قدری نزدیک می‌شود که دیگر سخن از ندا نیست به خودش اجازه نمی‌دهد که من ندا کنم داد بزنم بگویم «ای خدا»، «ای» را رها می‌کنم. در همین نماز و اذان و اقامه می‌بینید که اول سخن از «أشهد أن لا إله إلا الله» است، بعد دیگر سخن از «أشهد أن لا إله إلا الله» نیست، سخن از «لا إله إلا الله» است، دیگر جایی نیست که انسان بگوید من شهادت به توحید می‌دهم می‌گوید من موحّدم. در این مسئلهٴ «یا» و «منادا» و اینها این مناجات شعبانیه روش خوبی به انسان یاد می‌دهد تا به جایی می‌رسد که اهل نجوا می‌شود با خدا مناجات می‌کند. آن بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه فرازی بالاتر از این را دارد می‌گوید: اینها کسانی هستند که «نَاجَاهُمْ‏ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِم‏»؛[21] دیگر حالا به جایی می‌رسند که خدا با اینها مناجات می‌کند، اینها دیگر به خودشان اجازهٴ حرف زدن نمی‌دهند. آن ادب محضر طوری اینها را می‌گیرد که اینها حتی مناجات هم نمی‌کنند؛ آن وقت خدا با اینها مناجات می‌کند. این جریان معراج از همین قبیل است که «نَاجَاهُمْ‏ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِم‏»؛ در آن متن دلشان خدا با اینها مناجات می‌کند. فرازهای دیگر این مناجات شعبانیه از نجوا دوباره به ندا برمی‌گردد که چطور می‌شود اول مناداست بعد مناجات است بعد منادات است و مانند آن.[22] این انسان است که بالأخره می‌تواند این راه‌ها را طی کند.

 راه‌های ابتدایی آن همان است که به ما آموختند. یکی از این بیانات نورانی امام حسن عسگری(سلام الله علیه)که از غرر روایات ماست همان است که حضرتش فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ- لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ مَنْ لَمْ یُحْسِنْ أَنْ یَمْنَعَ لَمْ یُحْسِنْ أَنْ یُعْطِی‏»؛[23] که در بحار در روضهٴ بحار هست، در کلمات قصاری که از امام یازدهم(سلام الله علیه)رسیده است هست. فرمود انسان که مسافر است سفرش «إلی الله» است این به «لقاءالله» می‌رسد. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید اگر کسی نرفت او را می‌برند؛ منتها با ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[24] می‌برند، چه بهتر انسان خودش برود. این‌چنین نیست که اسرار عالم بعد از مرگ برای کافران روشن نشود آنجا روشن می‌شود می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛[25] گرچه آن عمق معرفت در همان عالم هم روشن نمی‌شود ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾؛[26] ولی خیلی از اسرار برای دیگران روشن می‌شود و اگر کسی نرفت او را می‌برند؛ اما با ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ می‌برند. از همان دالان برزخ؛ یعنی مرگ با فشار می‌برند تا نشانش بدهد؛ بعد بگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛ اما اینها که اینجا خودشان رفتند، در همین طلیعهٴ برزخ به استقبال او می‌آیند. تمام سختی برای همین چند روز است وگرنه در دالان برزخ که همان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» دارد که فرشته‌ها برای هنگام قبض روح مؤمن به استقبال او می‌آیند ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ﴾ آنها که طیّب و طاهرند، فرشته‌ها در هنگام مرگ به استقبال آنها می‌آیند؛ بعد می‌گویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾،[27] درهای بهشت را باز می‌کنند می‌گویند از هر دری که خواستی وارد بشوید. این ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ این حال برای همان فرشته‌هاست که به استقبال محتضر می‌آیند. دو قسمت از قرآن دو آیه دارد که دربارهٴ افرادی است که تبه‌کارند و به سختی می‌میرند که ﴿الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾؛ در هنگام مرگ سیلی به صورت اینها می‌‌زنند، سیلی به پشت اینها محکم می‌زنند؛ این است که فشار می‌بینند. این‌چنین نیست که اگر کسی ندید نشانش ندهد، او را با فشار نشانش می‌دهد، چه بهتر که انسان این راه را خودش طی بکند.

امام یازدهم(سلام الله علیه)فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ»؛ می‌بینید سخن از یاد حق نیست، سخن از خود حق است. این‌چنین نیست که در سورهٴ «مجادله» که فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾[28] با اینجا که فرمود: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ یک سیاق باشد؛ یا آنجا که فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ با آنها که ﴿وَ اذْکُر رَبَّکَ[29] که در پایان سورهٴ «اعراف» است اینها یک سیاق باشد؛ این‌چنین نیست. به عده‌ای می‌گویند ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[30] به یاد منعم باشید، به یاد ولیّ نعمت باشید. به عده‌ای هم می‌گویند سخن از نعمت نباشد که به احترام نعمت به یاد من باشید، به یاد خود من باشد؛ اگر نعمتی هم از من به تو نرسد به یاد من باید باشید. این ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ غیر از ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ است. اینجا هم اینهایی که «وصول إلی الله» دارند سفرشان از نماز شب شروع می‌شود؛ «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ- لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ»[31] «امتطاع»، همان اخذ مطیّه است. «مطیّه» آن مرکب راهوار است. اگر کسی مرکب راهوار خوبی بگیرد می‌گویند «امتطاع»، مطیهٴ خوبی گرفت و اینها که قربانیهای خوبی دارند در روز دهم در منا یا موارد دیگر، ضحایای اینها مطایای اینهاست، «ضحایاهم مطایاهم». خلاصه اینها در این سفر مرکب خوبی دارند، شب فرمود مرکب بسیار خوبی است. تنها یکی از کارهای شب آن نماز شب است، آن سبک بودن، آن کمتر غذا خوردن، آن کمتر خوابیدن اینها مطایای لیل است. این‌چنین نیست کسی بخواهد این راه را طی کند با فکر و با بحث بتواند طی کند؛ چون در بحثهای قبل به عرض رسید که این راه‌هایی که در علوم عقلی ثابت می‌شود که روح هست و غیر از بدن هست و غیر از مزاج هست و غیر از ماده است و موجودی است مجرد؛ اینها یک مقدار از راه را حل می‌کند و بحثهای علم اخلاق، یک گوشه را به آدم نشان می‌دهد. علمهای حصولی و بحثهای استدلالی یک گوشهٴ کار را به عهده می‌گیرد. فرمود این راهی است که قدم اول آن نماز شب خواندن است، اصلاً بدون نماز شب و بدون اینکه انسان برای خود شب برنامه‌ای داشته باشد شدنی نیست، این لسانش حصر است «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ- لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ». این «أخذ اللیل مطیه»، اصطلاح خاصی هم بود. آنکه شب عاشورا حضرت سیدالشّهدا(سلام الله علیه)فرمود: این لیل است «فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا»؛[32] چون سفر معمولاً در شب بود در آن منطقه‌های گرمسیر، روز را استراحت می‌کردند شب هنگام سفر بود. می‌فرمود این سفرهای معنوی هم بدون مطویه‌گیری میسّر نیست.

در ذیل آن این جمله دارد «آنکه نمی‌داند کجا منع کند نمی‌داند کجا ببخشد»، چه چیز را منع کند، چه چیز را اعطا کند، منع و عطای چه چیزی, منع و عطا را در کتاب شریف نهج حضرت امیر(سلام الله علیه) در یک بیانش مشخص فرمود که شما اگر بخواهید جودی کنید سخاوتمندانه کاری بکنید، بین جسم و جانتان را این جود را رعایت کنید؛ یعنی از جسمتان به جانتان بدهید؛ این را می‌گویند سخا. در خطبهٴ 183 آنجا این‌چنین می‌فرماید: «فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ! وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ؛ فَاسْعَوْا فِی فِکاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا»؛ این را که قرآن مشخص کرد فرمود: ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾,[33] ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾؛[34] فرمود این‌چنین نیست که شما آزاد باشید، آزادمردان گروه کمی هستند، اکثری در رهن هستند. بدهکار باید گرو بسپارد؛ اگر مال بدهکار باشد خانه و فرش را گرو می‌سپارد، اما اگر در مسائل دینی بدهکار باشد اینها که خانه و فرش از او قبول نمی‌کنند، خود انسان را گرو می‌گیرند. اینکه در بسیاری از ادعیه «فُکَّ رَقَبَتِی‏»[35] مخصوصاً در دعاهای ماه مبارک رمضان برای همین است. این «فُکَّ رَقَبَتِی»، «فَک» برای رهن است، فک و رهن از اصطلاحات رهن است. انسان تا بدهکار نباشد گرو نمی‌سپارد، وقتی بدهکار شد خودش را گرو می‌گیرند؛ ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾, ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾؛ مگر آنهایی که بدهکار نیستند ﴿إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمین‏﴾؛[36] اصحاب الیمین آزادند، از آزاد کسی گرو نمی‌خواهد؛ چون بدهکار نیست، دیگران بدهکارند. این دِین را اگر بدهکار در آن ظرف معین داد، فَکّ رهن کرد. اگر بدهکار این دِین را نداد، این عین مرهونه مال مرتهن می‌شود. میگویند «اغلاق رهن»، در مقابل فک رهن. به هر حال این انسان که گرو است یا آزاد می‌شود یا در بند؛ اگر دینش را پرداخت این رهن را فک می‌کند، می‌شود «فکُّ رهن»، این همان است که در دعاها آمده است «فی فَکَاکِ رَقَبَتِی»؛[37] اگر دین را نداد این رهن که ملک نیم بسته است اغلاق می‌شود، در مقابل فک. اینجا حضرت فرمود: «فَاسْعَوْا فِی فِکاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا»؛ قبل از اینکه صاحب دین این رقبهٴ شما را بگیرد شما این را آزادش کنید.

 حالا سؤال چطور آزادش کنیم؟ «أَسْهِرُوا عُیُونَکُمْ» این چشمهایتان را کم خواب کنید؛ «وَ أَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ» این شکمها را کمی ضامر کنید لاغر کنید. این روح که امانت الهی است، این را به سرگرم جمع‌آوری زباله مشغول نکنید، این خیلی کار می‌تواند انجام بدهد. انسانی که غذا زیاد خورد، این روح آسمانی مجبور می‌شود این بدن را حفظ کند، تمام تلاش و کوشش این است که این زباله‌ها را جمع کند، دیگر فرصتی ندارد؛ تا می‌رود آرام بگیرد دوباره به او غذا می‌دهیم. فرمود: مقداری شکمها را لاغر کنید؛ «وَ اسْتَعْمِلُوا اَقْدَامَکُمْ وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ لاَ تَبْخَلُوا بِها عَنْهَا»؛ جواد باشید بخشنده باشید، از جسمتان بگیرید به جانتان بدهید، بخل نورزید که از جسمتان نگیرید به جانتان ندهید. ذیل بیان امام یازدهم(سلام الله علیه)یکی از احتمالات آن این است؛ فرمود: آن کس که نمی‌داند نیکو نمی‌داند که کجا منع کند در رفتن او هم نمی‌داند کجا اعطا کند، «فَجُودُوا بِها عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ لاَ تَبْخَلُوا بِها عَنْهَا». بعد فرمود خدایی که همه چیز را به شما داد دست قرض به سوی شما دراز کرد، چقدر لطیفانه با شما حرف زد، چقدر دوستانه با شما سخن گفت؛ فرمود کیست که به من قرض بدهد؛ تا به اینجا رسید فرمود: «فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾[38]» وَ قَالَ تَعَالی: «﴿مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ﴾[39]»؛ آن‌گاه فرمود این دو تعبیر, تعبیر ذلیلانه نیست، تعبیر عزیزانه و لطیفانه است؛ «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ»، نه چون ذلیل است از شما مدد خواست؛ «وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ»، چون ندارد از شما کمک قرض خواست؛ بلکه «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ إِنَّما أَرَادَ أَنْ یَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.». «فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِکُمْ» بکوشید، حالا چه بشود کجا برود. فرمود: اگر این کارها را انجام دادید «تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللَّهِ فِی دَارِهِ.» با همسایه‌های خدا «فی دارالله» هستید، نه اینکه می‌میرید بعد از مردن آنجا هستید؛ یکی از راه‌ها همان است. آنهایی که در دنیا همسایهٴ حق نشدند آنجا می‌شوند؛ اما نفرمود وقتی که مردید به آن مقام می‌رسید. فرمود: «تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللَّهِ فِی دَارِهِ»؛ این « دَارِهِ» غیر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[40] است هر کسی به آن مقام «جنة اللّقاء» رسید، یقیناً این جنّات حسّی را دارد، این ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ را داراست؛ اما بعضیها که به این ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ آن مرحلهٴ «جنة اللقاء» را بدهند. فرمود: «تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللَّهِ فِی دَارِهِ، رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ وَ أَزَارَهُمْ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِیسَ نَارٍ أَبَداً وَصَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَی لُغُوباً وَ نَصَباً: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾[41] أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی نَفْسِی وَ أَنْفُسِکُمْ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ هم آن لذتهای روحانی را بیان فرمود، هم این لذتهای جسمانی را. فرمود جسد آنها هرگز رنج نمی‌برد، جان اینها همسایهٴ خداست، رفقای با انبیا؛ این همان است که ﴿وَ مَن یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾؛[42] اینها رفقای خوبی هستند. این‌چنین نیست که روح اینها حتماً باید این بدن را رها بکند تا رفقای رسول اکرم و اهل‌بیت(علیهم السلام)باشد، نه در دنیا هم رفقای آنها هستند اگر روح به این مقام رسید دیگر برای او دنیا و آخرت ندارد. آنچه که مربوط به جسم است آن حساب و کتاب دیگری دارد که فرمود جسم اینها در بهشت از هر گزندی مصون است؛ اما روح اینها هم ﴿فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَر﴾[43] است یا ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر﴾[44] است. «وَ أَزَارَهُمْ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِیسَ نَارٍ»[45] این هست. در مقابلش، آن گروه دیگری بودند که «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطان‏».[46] بنابراین این دو نکته هست که مرتب قرآن اصرار می‌کند که خدا نزدیک است.

مسئلهٴ سوم این است که تأثیر شفاعت چیست تأثیر توسّل چیست؟ توسل فوایدی دارد یکی از آن فواید این است که پرده را کنار می‌زنند به ما نشان می‌دهند نه اینکه بین ما و خدای ما هستند که ما را به خدا نزدیک کنند که ما به خدا نزدیک نشویم. یکی از برکات توسل این است که پرده را کنار می‌زنند ما به برکت آنها خدا را می‌بینیم. این ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾[47] همهٴ این وسایل را شامل می‌شود هم وسایل عبادی را هم وسایل توسل را هم شفاعت را و مانند آن. در تطبیق دارد که نماز وسیله است، روزه وسیله است، شفاعت اهل‌بیت وسیله است، تقرّب اهل‌بیت وسیله است، محبت اهل‌بیت وسیله است، زیارت اهل‌بیت وسیله است، جهاد وسیله است، حج وسیله است، همهٴ عبادات که دین دستور داد اینها وسیله است. ما اگر بخواهیم بگوییم ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ به این آیه بخواهیم تمسّک کنیم که توسل چیز خوبی است، این تمسک به عام در شبههٴ مصداقیهٴ خود عام است که احدی تجویز نمی‌کند. «الوسلیة ما هی؟» این را باید دلیل خارج بگوید و گفته است. از نماز تا محبت اهل‌بیت و از محبت اهل‌بیت تا نماز اینها را گفتند که اینها وسیله‌اند. اما ما بخواهیم به همین آیه تمسک بکنیم که توسل خوب است، این تمسک به عام در شبهه مصداقیهٴ خود عام است. این وسیله نه برای آن است که بین ما و بین خدای ما باشد؛ بلکه این توسل برای آن است که این حجاب را بردارند ما آن کسی که به ما نزدیک است ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[48] او را مشاهده کنیم. آن کسی که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[49] او را مشاهده بکنیم؛ این هم از آن برکات جدی وسیله است، توسل به همهٴ این وسایل است، و این کار فقط از راه عمل به نفس و شناخت نفس و سیر در نفس ساخته است، از چیزهای دیگر برنمی‌آید. انسان چطور بیابد که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾؛ این وقتی در قلب خودش حضور ندارد چگونه می‌تواند بیابد. اگر قلب او «فی حجاب» است در چنان است، او چگونه ببیند. اگر قلب او «أعمی» است ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[50] او چگونه ببیند کار توسل این است که این چشم را بینا می‌کند، وقتی انسان را بینا کرد می بیند، وقتی بینا شد می‌بیند. نقش عبادات این است که انسان را بصیر می‌کند، وقتی انسان بصیر شد می‌بیند، وگرنه فاصله نیست و موجودات دیگر این حال را ندارد، این معنا را که درک بکنند که آن‌طوری که انسان می‌یابد موجودات دیگر درک بکنند این‌چنین نیست.

«والْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین»



[1] . سوره احزاب، آیه21.

[2] . سوره ممتحنه، آیه4؛ ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی‏ إِبْراهیمَ﴾.

[3] . سوره بقره، آیه152.

[4] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص162 ـ 178.

[5] . سوره بقره، آیه186.

[6] . سوره واقعة، آیه85.

[7] . سوره ق، آیه16.

[8] . سوره انفال، آیه24.

[9] . سوره ق، آیه37.

[10] . سوره بقره، آیه10.

[11] . سوره بقره، آیه283.

[12] . سوره زمر، آیه3.

[13] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص297.

[14] . سوره نحل، آیه49.

[15] . سوره رعد، آیه15.

[16] . سوره فصلت، آیه11.

[17] . سوره إسراء، آیه44.

[18] . سوره انعام، آیه25؛ سوره إسراء، آیه46؛ سوره کهف، آیه57.

[19] . سوره بقره، آیه74.

[20] . الصحیفة السجادیة، دعای47.

[21] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه222.

[22] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص396؛ «اللَّهُمَّ فَارْحَمْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُک».‏

[23] . بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج، ص.

[24] . سوره حاقة، آیه30 و 31.

[25] . سوره سجده، آیه12.

[26] . سوره مطففین، آیه15.

[27] . سوره نحل، آیه32.

[28] . سوره مجادله، آیه19.

[29] . سوره اعراف، آیه205.

[30] . سوره بقره، آیه40 و 47 و 122.

[31] .

[32] . الأمالی( للصدوق)، النص، ص156.

[33] . سوره طور، آیه21.

[34] . سوره مدثر، آیه38.

[35] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحدیثة)، ج‏1، ص131.

[36] . سوره مدثر، آیه39.

[37] . الصحیفة السجادیة، دعای47.

[38] . سوره محمد، آیه7.

[39] . سوره حدید، آیه11.

[40] . سوره بقره، آیه25؛ سوره آل عمران، آیه15 و 136 و 195 و ...

[41] . سوره حدید، آیه21؛ سوره جمعة، آیه4.

[42] . سوره نساء، آیه69.

[43] . سوره قمر، آیه54.

[44] . سوره قمر، آیه55.

[45] . خطبه183.

[46] . سوره مجادلة، آیه19.

[47] . سوره مائده، آیه35.

[48] . سوره ق، آیه16.

[49] . سوره انفال، آیه24.

[50] . سوره حج، آیه46.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق