أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (۲) وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳) ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (٤) مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵)﴾
سوره مبارکه «جمعه» همان طوری که ملاحظه فرمودید در مدینه نازل شد، در مدینه آن وسعت اسلامی یکی پس از دیگری ظهور کرد و آیاتی که در مدینه در ضمن سور نازل میشد هم جهان را به خوبی معرفی میکرد هم جهانآفرین را و هم جامعه اسلامی را جامعه جهانی معرفی میکرد. فرمود کلّ نظام در تسبیح الهی هستند. موجودی در جهان نیست که تسبیحگوی خدا نباشد. اگر تلاش و کوشش کردید که زبان آنها را متوجه بشوید، «نعم المطلوب» و اگر به آن حدّ نرسیدید، لااقلّ با آنها همزبان بشوید. برخلاف جهت حرکت نکنید و گرنه کلّ این نظام علیه شما خواهد بود. اینکه میبینید در روایات هست که اگر گناه زیاد شد فیض و برکتهای الهی کم میشود یا دردها و درمانناپذیرها نازل میشود برای همین جهت است. اینکه فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[1] تنها موجودات عالم مقدس و مسبّح نیستند، سربازانِ آمادهاند: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. در بحث دیروز اشاره شد که همه اینها منتظر فرمان الهی هستند. گاهی به زمین دستور میدهد دهن باز کن و قارون را بگیر: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾،[2] گاهی به دریا دستور میدهد که خشک شو تا موسویان بگذرند، بعد به هم بریز تا فرعونیان را به کام خود غرق کنی، همه دهن باز کردند منتظر دستور خدا هستند. این کلّ آسمان و زمین است. این خسف ارض یا شکاف دریا یا مانند آن، نشانه آن است که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُو﴾[3] غرض این است که سماوات و ارض تنها اهل عبادت و اعتکاف نیستند، هم اهل سجده هستند هم آماده امتثال، این برای جهان. خودش را هم با این اوصاف چهارگانه معرفی کرد، به ما دو تا دستور داد: یکی همصدای با جهان باشید، یک؛ دیگر اینکه برتر از جهان هستید، مظهر من باشید در این اوصاف چهارگانه، دو؛ لذا فرمود من پیامبری فرستادم که شما را پاک بکند.
مستحضرید که در قرآن کریم مسئله نجاسات را مطرح کرده، بول و غائط و خون و میته و اینها را فرموده، اینها را آب پاک میکند؛ اما شرک را آب پاک نمیکند، قمار را آب پاک نمیکند، ربا را آب پاک نمیکند، آن نجاسات را فرمود آب پاک میکند و غَسل بکنید؛ اما وقتی فرمود: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾، آن رجس را این تزکیه پاک میکند. مگر نفرمود بتپرستی نجس است؟ ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[4] مگر نفرمود قمار نجس است؟ مگر نفرمود بعضی از تجارتها کار قمار را میکنند که معلوم نیست چه چیزی از داخل آن در میآید؟ این نجسها را که آب پاک نمیکند، این نجسها را قرآن پاک میکند، ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾. فرمود این ﴿یُطَهِّرَکُمْ﴾،[5] ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ و مانند آن. اگر در بعضی از مسائل مالی فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾,[6] که بحث آن قبلاً گذشت این بود. ظاهر این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، این است که ضمیر «هی» فاعل «تطهّر» و به صدقه برمیگردد، ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه و اگر جواب امر بود که مجزوم میشد، میفرمود: «خذ من اموالهم صدقةً تُطهِّرْهُم» ولی این آیه مرفوع است که این از لطایف مرحوم شیخ طوسی است در تبیان است. [7]حالا بر فرض بگوییم این ضمیر «تُطَهِّر» به صدقه بر نگردد، فعل غایب نباشد، فعل مخاطب باشد؛ یعنی تو ای پیغمبر تطهیر میکنی. باز هم به همین جهت برمیگردد؛ یعنی نبوت تو اینها را پاک میکند. پس معلوم میشود کسی که مالش آلوده است نجس است. این با دریا که پاک نمیشود. این نه با غَسل پاک میشود نه با غُسل. این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، ﴿تُزَکِّیهِم﴾ و مانند آن درباره این صغری و این کبری است. فرمود اینها نجساند و هر کسی به این نجاستها مبتلا شد با ایمان پاک میشود. آن بول و مدفوع و میته و آن چیزها را فرمود یا غَسل پاک میکند یا غُسل؛ اما اینها را نه غَسل پاک میکند نه غُسل. بعضی از تجارتها که حالا نمیشود نامش را بُرد در حکم قمار است.
مطلب مهم آن است که شیطان تا حدودی مخالفت خدا را به عهده دارد. من یادم نیست که ذات اقدس الهی در قرآن از شیطان به عنوان محارب یاد کند! مخالف هست، مستکبر هست، نظری در برابر نظر الهی ـ معاذالله ـ دارد، همین؛ اما شمشیر بگیرد در برابر دین خدا بایستد این یادم نیست در جایی از قرآن به شیطان نسبت داده باشد. شیطان مخالف دستور خداست؛ اما محارب نیست. فرمود بانکهای ربوی محارب هستند، رباخوار محارب است: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾،[8] این که میبینید هر روز اقتصاد فلج است همین است. سرمایه ربوی محاربه با خداست، این بیچاره کمرش شکسته است. این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ همین است.
غرض این است که آن مسئله طهارت فقه رایج که یا با غَسل پاک میشود یا با غُسل پاک میشود، حکمش در همین رسالهها هست؛ اما ربا نه با غَسل پاک میشود نه با غُسل پاک میشود. این ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ برای همینهاست. فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾، این ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ اختصاصی به این سور مدنی ندارد، مکی هم همین طور است. حالا اینها دیگر اهل خمر بودند، اهل میگساری بودند، اینها که از خیلی از نجاسات از میته و امثال آن پرهیز نمیکردند. قرآن اوّل نیامده به اینها بگوید دهن خود را بشوی! اوّل آمده گفته قلب خود را پاک کن! بعدها فرمود بول نجس است، خون نجس است، غَسل دارد، غُسل دارد. اوّل که اینها را نفرموده بود. اوّل فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾، ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأنْصَابُ وَ الأزْلاَمُ رِجْسٌ﴾، بعد فرمود: ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾، بعد فرمود خون نجس است بول نجس است، بشویید. آن غَسل و غُسل آسان است؛ اما این ایمان است که سخت است.
فرمود: ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾، این کاری است که انسان برتر از شیطان دارد انجام میدهد.
مطلبی که فرمود: ﴿الْأُمِّیِّینَ﴾، البته خود رسول خدا جزء مردمی بود که در مکه به سر میبردند و نانویس بودند ناخوانا بودند. در سوره مبارکه «اعراف» هم از حضرت به عنوان اینکه أمّی هست یاد کرده است. در آیه 157 سوره مبارکه «اعراف» از وجود مبارک حضرت این چنین یاد میکند: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ﴾، یعنی درس نخوانده. حجاز این طور بود، اوّلین گروهی که تقریباً به مکتب رفتند و نوشتن و اینها را فرا گرفتند مردم طائف بودند که اینها از جای دیگر یاد گرفتند کمکم به وسیله اسلام این رشد پیدا کرد تا به جایی رسیدند که دیگر حالا نوشتن و خواندن در بسیاری از خانهها رسمی شد که امروز اشاره شد. طولانیترین آیهای که در قرآن هست همان آیه سوره مبارکه «بقره» است که فرمود تمام تجارتها، داد و ستدهای رسمی شما با تنظیم قباله باشد که یادتان نرود مزاحم محاکم قضایی هم نشوید، نگویید من یادم رفته یا من فکر میکردم! هر تجارتی دارید زمینی، خانهای، خرید و فروش مهمی دارید، ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾[9] اگر کسی نمیتواند، ﴿فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ﴾. ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾، حالا یک مقدار نان میخرید، یک مقدار سیبزمینی میخرید، یک مقدار پیاز میخرید، سند نمیخواهد، ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾. روزانه شما چیزی میخرید برای منزل، اینها دیگر قباله نمیخواهد؛ اما وقتی تجارتهای مهم دارید حتماً سند امضا کنید که بعد یادتان نرود. این عرب را به اینجا رساند که اکثری اینها نویسا شدند خوانا شدند و مانند آن. فرمود خودش أُمّی بود دیگران أُمّیین بودند؛ اما ﴿فِی الْأُمِّیِّینَ﴾ است نه «الی الأُمّیین» آن وقت این آیه محل بحث این است: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ﴾، نه «الی الأُمّیین» و گرنه خود وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) بالصّراحه اعلام کرده است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾ به همه مردم خطاب کرده است؛ آیه 158 سوره مبارکه «اعراف» این است: ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، نه «یا ایها العرب»! ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، این ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[10] سوره مبارکه «سبأ» هم همین است. ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[11] همین است، حقوق بشر را این باید تعیین کند چه غرب چه شرق. نفرمود برای عرب هستم یا برای عجم هستم. البته زادگاهش در أُمّیین است، نه «الی الأُمّیین» و گرنه حضرت فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، از آن بخش هم در سوره «سبأ» دارد: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾، برای جمیع مردم روی زمین. حالا این آمده مردم روی زمین را پاک کند، اکثر این مردم هم یا گرفتار شرک جلی هستند یا گرفتار شرک خفی و شرک به هر وسیلهای باشد آلودگی دارد. ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[12] که در بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» بحث آن گذشت، فرمود اکثر مسلمانها مشرک هستند! یعنی یک ده درصدی آن غدّه بدخیم شرک در خیلیها هست که در روز خطر خودش را نشان میدهد. خدا هست ولی اینها قبیله من هستند، اینها حزب من هستند، اینها جناح من هستند، اینها بستگان من هستند، اینها فامیل من هستند، یک ده درصدی هست. فرمود تا این ده درصد معالجه نشود پاک نمیشوید: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾. به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که چگونه مؤمن مشرک هستند؟ فرمود همین که بگویند «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»،[13] بگویند اوّل خدا دوم فلان شخص. خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد. ما باید باور ما این باشد که بگوییم خدا را شکر که به وسیله فلان شخص یا فلان طبیب مشکل ما را حلّ کرد، نه اینکه اوّل خدا دوم طبیب، یا اوّل خدا دوم فلان شخص. فرمود همین که میگویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»، این معلوم میشود مشکل شرک دارند. این تزکیه برای همین است: ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾، پس آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده است فرمود ما جریان پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) را در تورات گفتیم، در انجیل گفتیم، همه اینها را مشخص کردیم که در فلان مقطع پیامبری با فلان خصوصیت میآید و خود حضرت هم صریحاً اعلام کرد که ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، پس رسالت او «الی الأُمّیین» نیست، «الی الناس اجمعین» است و اختصاصی هم به عرب هم ندارد. در سوره مبارکه «سبأ» هم این مضمون هست که برای همه مردم؛ آیه 28 سوره مبارکه «سبأ» این است: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾، پس طلیعه بعثت او در بین أُمّیین است نه «الی الأُمّیین». ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنهُم﴾.
یک بیان نورانی از حضرت امیر در خطبه اوّل نهج البلاغه که جهان معاصر عصر بعثت را تشریح میکند که دنیا چه بود؟ معلوم میشود که حضرت برای دنیا آمده، نه برای یک خاورمیانه یا خاور دور یا باختر دور، برای همه جای عالم آمده است. نشانه آن هم نامههایی که حضرت برای امرا و سلاطین شرق و غرب نوشته. آن روز دو تا امپراطوری در روی زمین بود: یکی امپراطوری کسراهای ایران زمین بود؛ دیگری امپراطوری قیصرهای غرب حجاز بود. بیش از این دو قدرت آن روز در خاورمیانه نبود، حضرت برای همه نامه نوشت آنها را به اسلام دعوت کرد. معلوم میشود رسالت او جهانی بود. ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾، یک؛ ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾، دو؛ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که تزکیه و تعلیم جزء برنامههای رسمی حضرت است؛ منتها در بخشی از آیات تعلیم قبل از تزکیه ذکر میشود، در بخشی از آیات دیگر تزکیه قبل از تعلیم ذکر میشود. آنجا که تعلیم قبل از تزکیه ذکر میشود، چون تعلیم مقدمه تزکیه است. آنجا که تزکیه قبل از تعلیم ذکر میشود، برای اینکه تزکیه مقدم بر تعلیم است. یکی مقدمه است قبل ذکر میشود، یکی مقدم است قبل ذکر میشود، چون علّت غائی به هر حال مقدم است. در دعاهایی که وجود مبارک خلیل حق دارد ملاحظه بفرمایید. وجود مبارک ابراهیم خلیل کعبه را ساخت، این کعبه برای این نیست که سالی یکبار کسی به کنار او برود و طواف کند، ما اصلاً تمام زندگی ما با کعبه است. ما مسلمانها تمام زندگی شبانهروزی ما با کعبه است. شما نگاه کنید نه تنها نمازهای ما به طرف کعبه است تمام مذابح ما هر کسی در هر گوشه زمین دارد گوسفند یا گاو یا چیزی را ذبح میکند «الی الکعبه» است، نحر میکند «الی الکعبه» است. تمام این دستشوییها باید مواظب باشند که «الی الکعبه» حرام، استدبار حرام، استقبال حرام، اصلاً زندگی ما با کعبه است. این که در تلقینها میگوییم: «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی»؛[14] نه یعنی وقت نماز. شما میبینید یک لحظه مسلمان میتواند بدون کعبه زندگی کند؟ حالا یا واجب یا مستحب! حالا یا دستشویی است که واجب است انسان پرهیز کند، یا نشستن است که «خَیْرُ الْمَجَالِسِ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَةُ»[15] اصلاً ما با کعبه زندهایم. خوابیدن ما به طرف کعبه، دستورها یا دستورهای واجب است، مثل نماز، مثل دستشوییها، مثل ذبح و نحر حیوانات، اینها؛ یا مستحب است که «خَیْرُ الْمَجَالِسِ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ الْقِبْلَةُ»، «نوم الی الکعبة» اصلاً ما یک لحظه بدون کعبه برنامه نداریم. «وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی»، این طور نیست که حالا مسئله حج و عمره باشد که کسی آنجا رفته کعبه باشد، اصلاً ما با کعبه زندهایم. یک چنین خانهای را خلیل حق ساخت. در پایان سوره مبارکه «حج» هم فرمود او پدر شماست شما شناسنامه دارید: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ﴾، که قبلاً هم ملاحظه فرمودید این ﴿مِّلَّةَ﴾ منصوب به اغراء است؛ یعنی دین پدرتان را بگیرید. ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾، شما بچه خلیل حق هستید. از این شفافتر و روشنتر که نمیشود. ما فرزند خلیل حق هستیم «انا بن ابراهیم خلیل الله» این اختصاصی به وجود مبارک ائمه(علیهم السلام) ندارد آنها البته نزدیکتر هستند. در آیه 127 به بعد سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ فرمود شما نمیدانید این خانه چگونه ساخته شد! دو تا پیغمبر یکی از انبیای اولواالعزم به نام خلیل حق یکی هم ذبیح. این دو پایهها را که میخواستند بالا بیاورند به نام حق بالا آوردند شما مستحضرید این کارگرهای یدی، آنهایی که با دست کار میکنند، چیزهایی زیر لب زمزمه دارند آنها که متدین هستند یا آیاتی یا روایاتی یا اشعار خوبی را زیر لب زمزمه دارند که خسته نشوند. آنها که خیل سرشان در حساب نیست تصنیفی ترانهای چیزی میخوانند که خسته نشوند. اصولاً اینها که کارهای سنگین یدی دارند زیر لب زمزمهای دارند کشاورزها هم همین طور هستند. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در ذیل آیه ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾،[16] حضرت وقتی با بیل کار میکرد کشاورزی میکرد این جمله نورانی سوره «قیامت» را در باغ میخواند: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾.[17] خلیل حق و ذبیح حق وقتی میخواستند این پایهها را بچینند سنگ بیاورند ملات بیاورند میگفتند: ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾،[18] ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾، با ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ این خانه ساخته شد. ﴿وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا﴾ این ﴿رَبَّنا﴾؛ یعنی چه؟ این جمله مفعول است منصوب است به آن، یعنی «یقولون» میگفتند: ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾، چون این ﴿یَرْفَعُ﴾ فعل مضارع است و مفید استمرار است؛ یعنی تا این پایهها بیاید بالا لبان مطهّرشان به ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ بود. این خانه با این ساخته شد حالا که این خانه ساخته شد، به خدا عرض کرد این خانه یک مدیر میخواهد مدبر میخواهد مکتب میخواهد وقتی این کار شد عرض کرد: ﴿رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ﴾، هم وجود مبارک اسماعیل ذریّه او بود، هم یعقوب و اسحاق که اینها بنیاسرائیل هستند. ﴿رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ٭ رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ﴾، در این ذریه؛ یعنی هم بنی اسماعیل، هم بنی یعقوب، هم بنی اسحاق، همه اینها، یعنی هم عرب هم غیر عرب. ﴿رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾، پس معلوم میشود از اینها است ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾، اینجا تعلیم بر تزکیه مقدم است، چون مقدمه تزکیه است. در سوره مبارکه «حج» تزکیه مقدم است، چون مقدم بر تعلیم است. اصلاً آدم درس میخواند که پاک بشود. پس برای چه درس میخواند؟ ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾،[19] بنابراین اصلاً ما با کعبه نفس میکشیم؛ یعنی تمام زندگی ما با کعبه است. شما یک لحظه حساب بکنید که دین برای ما برنامهای به طرف کعبه نداشته باشد، این نیست. دعاها را که بخواهید بخوانید باید به طرف کعبه بایستید، برای استجابت دعا، همه کارها همین طور است.
اما اینکه فرمود: ﴿رَسُولاً مِنْهُمْ﴾، از أُمّیین هست از نظر نژاد و قبیلهای بله «من الأُمّیین» است؛ از مردم درس ناخوانده و مکتب نرفته حجاز است. اما در آن جهت که از مردم برخاسته شد، در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» آیه 128 این چنین فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾؛ این از جان شما برخاست، این بیگانه نیست. ما یک جان داریم که بدن ما را اداره میکند. یک جان جانان داریم که جان ما را اداره میکند. آنکه در سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾،[20] یعنی چه؟ یعنی جان شماست؟ ما خودمان جان داریم. فرمود جان شما فقط برای اداره بدن شماست. خود جان شما بدنی است که جان دارد، او جان جانان است، ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ «من ابدانهم»؟ نه! «من اموالهم»؟ نه! «من ممالکهم»؟ نه! ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾؛ یعنی او جان جانان است. حضرت بعد از اینکه این فرمایش را فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُم» بعد فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه»،[21] پس غرض این است که ما جانی داریم که بدن ما را اداره میکند، یک جان جانان داریم که ببیند آنها چه میگویند! آن وقت مشخص میشود که ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾، چه کسی دارد ما را پاک میکند؟ اینکه در پایان سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾؛ از جان شما برخاست، بیگانه نیست، اطلاع دارد. همان طوری که جان از بدن باخبر است، جان جانان هم از جان باخبر است. یک چنین کسی را ذات اقدس الهی فرستاد تا ما به مقصد برسیم.
کلمه «أُمّیین» در بین بنی اسرائیل رایج بود که از اعراب به أُمّیین یاد میکردند. در سوره مبارکه «آل عمران» آیه 75 به این صورت آمده است، فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلیْکَ وَ مِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ فرمود البته یک عده پیروان راستین کلیم حق هستند پیروان راستین مسیح(سلام الله علیهما) هستند آنها مؤمنین واقعی هستند. اینها را اگر یک قنطار امانت بدهید، قنطار را گفتند تقریباً هزار دینار است هزار مثقال است هزار سکه طلا به اینها بدهی، میدهند به شما، چون اینها امین هستند. اما یک عده دیگر هستند که شما یک دینار هم به اینها امانت بدهید، امانت بدهید، اسرائیل فعلی همین است، اینکه پول شما را بلوکه میکنند یعنی چه؟ فرمود: ﴿وَ مِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ﴾؛ یک دینار هم به اینها امانت بدهید تا مسلّح نباشید پس نمیدهند. ﴿وَ مِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ﴾، دینار که میدانید مفرد است، این تنوینش هم تحقیر و تأکید است، یک دینار! یک دینار هم به اینها بدهید بلوکه میکنند. ﴿إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً﴾؛ مگر اینکه ایستاده باشید و حق خودت را بتوانید بگیرید، چرا؟ برای اینکه ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾، اینها درس نخواندهاند. اصلاً عرب را به عنوان أُمّیین میگفتند؛ یعنی مردم درس نخوانده. در قبال آن یک چنین خطری هم هست. حالا آن مسئله ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ و امثال آن حساب الهی است؛ اما انسان قائم به حق باشد هم ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾،[22] ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون﴾،[23] است که قبلاً هم بحث آن گذشت. اصرار قرآن این هست که ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾.
مستحضرید ما یک قوم عرب داریم، قوم عجم داریم، بزرگانی هستند لُر هستند از مفاخر ما هستند، کُرد هستند از مفاخر ما هستند، اینها اقوام هستند. اما قوم «یعقِل» چه کسانی هستند؟ قوم «یؤمن» چه کسانی هستند؟ این قوم شناسنامهای نیست، این قوم نژادی نیست؛ این قوم یعنی قیام. ملّتی که به عقل قیام کرده است زیر بار نمیرود و گرنه ما نژادی داریم به نام قوم عاقل؟ نژادی داریم به نام قوم مؤمن، این گونه که نیست. این قوم به معنی نژاد نیست؛ این قوم یعنی قیام. تا ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون﴾ نباشد انسان توسریخور است. تا ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ نباشد توسریخور است. فرمود: ﴿لِقَوْمٍ﴾؛ یعنی قائم بالعقل، وجود مبارک حضرت هم به همین نام جهان را اصلاح میکند و گرنه مظاهر سایر اسما هم که هست مظهر سایر اسما هم که هست. اگر معصومی از آن جهت که معصوم است علیم هست حکیم هست از آن جهت بیاید یک عده را هدایت میکند عدهای به هر حال در برابر او میایستند؛ اما اگر کسی قائم بالحق باشد این پیروز است. حضرت هم با این نام ظهور میکند. اگر با این نام به اذن خدا کسی ظهور کرد یقیناً پیروز است و آن خود حضرت است.
غرض این است که این ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾[24] این قوم شناسنامهای نیست؛ نظیر عرب و عجم و ایرانی و غیر ایرانی که از آن قبیل است. فرمود آنها حرفشان این بود ﴿إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً﴾، در این بخش فرمود وجود مبارک حضرت کاری که میکند: ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾، چون علّت غائی مقدّم بر معلول است ولو معلول مقدّمه اوست. .﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾، مبادا کسی بگوید که ما که استعدادمان کم است! ما که سوابق خوبی هم نداریم! نخیر، این همه بتپرستها را وجود مبارک حضرت سلمان و اباذر کرد، پس میشود. همین قرآن اینها را کرد. ما که هرگز به شرارت آنها نبودیم هرگز نیستیم ـ إن شاء الله ـ سالیان متمادی اینها بت پرستیدند، پس هیچ کس نباید ناامید باشد. وقتی این ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ را به اینجاها درآورد چرا ما نباشیم؟! هیچ کس نمیتواند بگوید من استعدادم کم است یا ما از یک خانواده درس نخوانده هستیم! شما شرح حال بسیاری از علمای بزرگ را ببینید میبینید که از یک خانواده ضعیف برخاست. خدا مرحوم شیخ اشراق را رحمت کند! ایشان گفت تا حال وقفنامهای پیدا نشده که خدای سبحان علم را وقف یک گروه خاصی یا سرزمین خاصی، نه! شما در غالب این روستاها منطقههای دوردست حالا شهرها بگوییم قدری امکانات بیشتری داشتند بررسی میکنید میبینید که مردان بزرگی برخاستند هیچ کس نمیتواند بگوید که ما که نمیتوانیم به اینجا برسیم.
فرمود: ﴿وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ﴾، در جریان آخرین، عدهای در محضر حضرت نشسته بودند که سلمان هم در خدمت حضرت نشسته بود، به حضرت عرض کردند یا رسول الله! این آخرین چه کسانی هستند؟ حضرت دست مبارک را اشاره کرد یا روی دوش سلمان گذاشت یا به سلمان اشاره کرد فرمود او و قوم او. اینها هستند که «لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَیَّا»،[25] نه تنها علم. «لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ ْ هَؤُلَاء»، حالا چندین ضبط است، یا «رِجَالٌ مِنْ فَارِس» فرمود مردمی هستند که اگر ایمان در آسمانها باشد اینها بالا میروند. شما دیدید اوّل کسی که آپلو فرستاده همان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود؛ اما این به دنبال ایمان نرفت به دنبال سنگ و گِل کره دیگر رفت. حضرت فرمود ایمان اگر در مریخ هم باشد ایرانیها به دنبال آن میروند. تنها علم نبود، این روایتی که از حضرت نقل کردند سخن از ایمان است. این خیلی برتر از آن است که فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین»[26] چون آنجا مقدمه است اینجا خود هدف است. اگر ما این چنین استعدادی را داریم چرا نرویم استفاده نکنیم؟! اینکه لبان مطهّرش جز حق نمیگوید، میفرماید اگر ایمان در آسمانها باشد ایرانی به او دست پیدا میکند، چرا ما نباشیم؟ چرا خودمان را ارزان بفروشیم؟ این استعداد را خدا به ما داد، فرمود: «لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَیَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاء».
﴿وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾، هنوز به آنها نرسیدند ولی میرسند. ﴿وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ٭ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[2]. سوره قصص، آیه81.
[4]. سوره توبه، آیه28.
[5]. سوره احزاب، آیه33.
[6]. سوره توبه، آیه103.
[7]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص104.
[8]. سوره بقره، آیه279.
[9]. سوره بقره، آیه282.
[10]. سوره سبأ، آیه28.
[11]. سوره مدثر، آیه31.
[12]. سوره یوسف، آیه106.
[13]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99؛ تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.
[14]. زاد المعاد، ص 353.
[15]. وسائل الشیعة، ج12، ص109.
[16]. سوره قیامت, آیه36.
[17]. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج2، ص424؛ «... هُوَ فِی حَائِطٍ لَهُ عَلَیْهِ تُبَّانٌ یَتَوکَّأ عَلَی مِسْحَاتِهِ وَ هُوَ یَقُول ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی﴾ وَ دُمُوعُهُ تَجری عَلَی خَدَّیْه ...».
[18]. سوره بقره، آیه127.
[19]. سوره بقره، آیات128ـ130.
[20]. سوره احزاب، آیه6.
[21]. جامع الأخبار(للشعیری)، ص11.
[22]. سوره رعد، آیه4؛ سوره نحل، آیات12 و67؛ سوره عنکبوت، آیه35؛ سوره روم، آیات24 و28؛ سوره بقره، آیه164.
[23]. سوره انعام، آیه99؛ سوره اعراف، آیات52و188.
[24] . سوره یونس، آیه24؛ سوره رعد، آیه3؛ سوره نحل، آیات11 و69؛ سوره روم، آیات21 و42؛ سوره جاثیه، آیه13.
[25]. تفسیر نور الثقلین، ج5، ص323.
[26]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج1، ص177.