أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (6) یا أَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (8)﴾
بعضی از سؤالهایی که مربوط به آیات گذشته این سوره مبارکه «تحریم» بود این است که به هر حال این سوگند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه سوگندی بود؟ آیا از سنخ حنث حلف بود یا نبود؟ ظاهر آن این است که در کتابهای «آیات الأحکام» هیچ تعرّضی نسبت به این آیه که این مربوط به یمین است نشده؛ یعنی نه فاضل تونی، نه فاضل مقداد نه مرحوم اردبیلی نه مسالک، اینها که عهدهدار بیان «آیات الاحکام» هستند، این آیه را در باب یمین ذکر نکردند.
مطلب دیگر این است که درباره یمین چند آیه در قرآن کریم هست که احکام آنها کاملاً مشخص است. در سوره مبارکه «بقره» این است: ﴿وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾،[1] خدا را معرض کارهای خود قرار ندهید، در هر کاری بیخود سوگند یاد نکنید. اگر این کار را نکردید، به تقوا و پرهیزکاری میرسید؛ مثل آیه «نبأ» که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا﴾؛[2] یعنی مبادا! اینجا هم مبادا بیتقوایی کنید! اینجا برای اینکه به بِرّ و نیکویی برسید و اصلاح بین مردم را به عهده بگیرید از سوگند یاد کردن به نام خدا بپرهیزید. در هر چیزی خدا را معرض قسمت خود قرار ندهید: ﴿وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ﴾، برای اینکه به بِرّ و تقوا برسید، این دلیل نفی است نه منفی.
بعد آیه 225 فرمود: ﴿لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ﴾؛ همان طوری که لغو ایمان لسانی اثر ندارد، أَیمان لسانی هم اثر ندارد: ﴿لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ﴾، چه اینکه لغو در ایمان هم اثر ندارد؛ یعنی ایمان زبانی. ﴿وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ﴾.
در سوره مبارکه «مائده» این را بازتر و روشنتر بیان کردند؛ آیه 89 سوره مبارکه «مائده» که یمین و خلاف یمین که کفّاره دارد آن را هم بازگو کردند، فرمودند: ﴿لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ﴾؛ آن یمینی که شما با قلبتان گره بستید، آن یمین معیار است. ﴿وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ﴾؛ آنگاه ﴿فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْریرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾. مستحضرید بعضی از کارها کفّارهشان مُدّ طعام است یا کمتر یا بیشتر. کفّاره بعضی از کارها إطعام مسکین است. آنجا که کفّارهاش طعام مسکین است آنجا اگر پول گندم را بدهد کافی است؛ زیرا کفّاره طعام است نه إطعام. اما آنجایی که کفّاره إطعام است؛ مثل ﴿إِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکیناً﴾[3] که کفّاره روزه است، اینجا اگر پول بدهد کافی نیست. مگر اینکه اطمینان داشته باشد که این آقا این پول را لباس نمیگیرد، کرایه منزل نمیدهد، خرجهای دیگر نمیکند؛ حتماً این پول را هزینه غذا میکند، وگرنه کافی نیست. آنجا که کفّاره إطعام است یک تکلیف است، آنجا که کفّاره مُدّ طعام است تکلیفی دیگر است. در کفّاره سوگند: ﴿فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ﴾،[4] ده نفر را حتماً باید سیر بکند. لباس بدهد کافی نیست، پول بدهد کافی نیست؛ چون طعام کفّاره نیست تا بگوید من پول گندم را دادم. در جریان زکات فطر و مانند آن، آنجا إطعام معیار نیست، کفّارات دیگر که إطعام معیار نیست اگر پول گندم را هم بدهد کافی است؛ اما کفّاره روزه که ﴿إِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکیناً﴾ هست، کفّاره حنث یمین که ﴿إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ﴾ هست حتماً باید مستمند را سیر کند. پس اگر پول بدهد یا لباس بدهد یا هزینههای دیگر بدهد کافی نیست. در این آیه 89 هم سخن از این است که اگر کسی سوگندی یاد کرد و خلاف کرد باید کفّاره بپردازد. در آن آیه قبلی که فرمود خدا را ﴿عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ﴾ قرار ندهید، مشابه این هم هست که خدای سبحان هر آدم پرسوگندی را محبوب نمیدارد؛ یعنی اصلاً هیچ انسان پرسوگندی را دوست ندارد. آیه ده سوره «قلم» این است: ﴿وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ﴾؛ مرتّب سوگند یاد میکند، پرسوگند است، آدم مهین هم هست مهانت دارد ذلّت هم دارد.
این اجمالی از یمین در قرآن کریم است. اما در اینجا اصلاً سخن از یمین نیست. در آیهای که مطرح است آیه اوّل سوره مبارکه «تحریم» که درباره حضرت است، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾؛ اینجا سخن از یمین نیست که حضرت سوگند یاد کرده باشد که این کار را نکند. ﴿تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ﴾، چیزی را حالا یا آن غذا را بر خودت حرام کردی، هیچ هدف الهی در کار نیست، برای خوشایند بعضی از همسرها که مزاحم تو نشوند، یا ترک تسرّی و مانند آن نسبت به بعضی از همسرهای دیگر. ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾ که ﴿تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ﴾. یک وقت است کاری است که برای رفاه دنیا آسودهتر است برای او بهتر است، این یمین منعقد میشود. یک وقت است که رضای خداست که آن یقیناً یمین منعقد میشود. اما یمینی که هیچ اثر دنیایی و نفع دنیایی برای آدم ندارد، یک چنین یمینی منعقد نمیشود؛ حالا آن را ببینیم: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾، نظیر «عَفَا الله لک» که لسان لسان تحبیب است. چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ آن ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ﴾ که قبلاً بحث شد آن هم همین طور بود. فرمود چرا این کار را کردی؟ حرمت الهی که نیست. خودت را چرا به زحمت انداختی؟ نظیر ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾؛[5] چرا به اینها اجازه دادی؟ خودت را به زحمت انداختی؟ چرا این کار را میکنی؟ این لسان لسان تحبیب است، نشانهاش این است که مُصدّر است به ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ﴾.
بنابراین کار خلاف شرع اصلاً نبود، یک؛ سوگند شرعی که خلافش کفّاره داشته باشد اصلاً نبود، این دو؛ ببینیم فقه درباره این چه میگوید؟ ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ﴾ که ﴿تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ﴾، هیچ غرض نداشتی، آن هم برای تأمین رضایت این زنها. حالا درباره این زنها هم خصوصیاتی هم که بود بعضی گذشت، بعضی از آنها را هم حالا ذکر میکنیم تا معلوم بشود که جلب رضایت این گونه از همسرها هم هیچ حُسنی ندارد؛ نه حُسن دنیا دارد نه حُسن آخرت. گاهی انسان جلب رضایت همسر میکند برای اینکه او زحمت کشیده است رفاهی در منزل است. گاهی این همسرهایی که خدا مستقیماً دارد: ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما﴾؛[6] خدا به پیغمبر نمیفرماید به اینها بگو! خود خدا میفرماید به هر حال قلبهای شما منحرف شد. شما برای تأمین رضایت اینها چرا خودت را به زحمت میاندازی. حالا بحث فقهی اینها را هم عرض میکنیم.
﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ﴾، آن هم این ازواج. بعد در این آیه اوّل هیچ سخن از یمین نیست. بعد خطاب به توده مردم که اگر کاری هم که سوگند یاد کردید، راهحلّ باز است: ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ﴾؛ یعنی لازم است این کار را بکنید، چون این یمین، یمین فقهی که نیست. ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ﴾، نه «احلّ الله». ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ﴾، این گونه سوگندها را حتماً باید بشکنید. ﴿وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ﴾، الآن چند تا مطلب را باید بگوییم: اینکه این زنها چه کسانی هستند، یک؛ چرا مرحوم شیخ مفید(رضوان الله تعالی علیه)[7] فرمود که این سرّی است که به بعضی از همسرها فرمود؟ این دو؛ حالا تا برسیم به آن سؤالات بعدی.
در جریان همسرها در سوره مبارکه «احزاب» بعضی از احکام آن گذشت، بعضی از احکام دیگر این است؛ ببینید بیوتات فرق میکند، بیت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طوری بود که به هر حال: «وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابه»؛[8] تمام درها بسته شد در خود پیغمبر و در به طرف مسجد باز بود که میتوانستند به مردم رحمت بکنند این بیت، بیت کریم است. به هر حال همسران پیغمبر «امهات المؤمنین» هستند و ازدواج با اینها بعد از پیغمبر حرام است، نه تنها ﴿أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾،[9] حاکم بر ادله حرمت ازدواج به زوجه است به توسعه موضوع، بلکه تصریحاً آیات دیگر هم هست.
«فهاهنا امران»؛ یکی از راه تحکیم دلیل بر دلیل دیگر است از راه توسعه موضوع، یکی هم تصریح. اما آن اوّلی دارد: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم﴾،[10] بعد آیه دیگر دارد: ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾، این ﴿أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾، حاکم بر ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم﴾ است به توسعه موضوع. پس «یَحرم علی الأمة» ازدواج «ازواج النبی» بر اساس حکومت آیه دوم بر آیه اوّل به توسعه موضوع. اگر ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم﴾، یک؛ ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾، دو؛ آیه دوم حاکم بر آیه اوّل است به توسعه موضوع و نتیجه آن هم حرمت ازدواج همسران پیغمبر است. اما دلیل دیگر که ﴿وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً﴾[11] است، صریحاً نهی کرده، چون عدهای دهنکجی کردند گفتند پیامبر که مُرد ما با همسرانش ازدواج میکنیم. این صریحاً آمده: ﴿وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً﴾. آن دیگر احتیاجی به این تحلیل فقهی ندارد که آیه دوم حاکم بر آیه اوّل باشد به توسعه موضوع؛ آن به صورت روشن فرمود که همسران پیامبر بعد از او بر شما حرام هستند. این یک مقام است.
در این بیت با این مقام چگونه قرآن آیه نازل میشود که به اینها بگو که بیرون نیایید، اوضاع را به هم نزنید، فتنه نکنید، این معلوم میشود که خبری است. شما آیه 32 سوره مبارکه «احزاب» را با آیه بعد ملاحظه بفرمایید! یک وقت است انسان به یک آدم عادی میگوید مبادا بروی در خیابان شلوغ بکنی؟ کف خیابان فتنه کنی؟ این جا دارد. اما به یک بیت مرجعی بگویند مبادا بروی این کار را بکنی؟ این معلوم میشود یک فتنه سر دارد. ﴿یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً ٭ وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ﴾؛ در خانههایتان بنشینید. ﴿وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ﴾، مبادا از خانهها بیرون بیایید و کف خیابان فتنه کنید، این چیست؟ این اسراری بود که حضرت پیشبینی میکرد به اینها گفت. هیچ مرجعی به عیالش میگوید مبادا بعد از مرگ من بیایی خیابان فتنه کنی؟! این معلوم میشود خبری است. اینها اسراری است که ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود: به گوش اینها بگو، بگو، بگو، اینها چنین فتنهای در کار دارند و گرنه این همسرها «امهات المؤمنین» هستند و در ورای حجاب هم امت با اینها تماس میگرفت، با جلال و شکوه با اینها رفتار میکرد. خدا وحی بفرستد که به اینها بگوید که بعد از من مبادا بیایید در خیابان فتنه کنید! این معلوم میشود خبری است. به زنهای دیگر که این طور سفارش نمیکرد. کجا به زنهای دیگر فرمود که در خانههایتان بنشینید و فتنه نکنید؟ این معلوم میشود خبری است. این است که مرحوم مفید(رضوان الله تعالی علیه) در حدیث نقل شده برای همین بود. گاهی بالصّراحه میگفتند، گاهی مخصوصاً به این دو نفر میگفتند که جریان حضرت امیر این است، وحی الهی هست، حکم الهی هست؛ مبادا پدرانتان بگویید؟ مبادا فتنه کنید؟ اینها معلوم میشود فتنهای در سر داشتند، حضرت این طور پشت سر هم میفرمود و گرنه این طور خدا بفرماید در خانههایتان بنشینید: ﴿وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ﴾؛ این معلوم میشود که یعنی چه! این خطر پیشبینی میشد اوّل به اینها گفتند؛ ولی با وجود این اینها با اینکه این کار را کردند و وجود مبارک حضرت امیر هم در جنگ جمل به او گفت که خدا به تو گفته یا نگفته که نیا بیرون؟ این احتجاجاتی بود که حضرت در جنگ جمل به همین زن گفته است.
﴿وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ﴾، این بیت، بیت رحمت است. بیت، بیت قرآن است. بیت، بیت وحی است. آبروی این بیت را نبرید، همین است.
اما جریان ولایت حضرت امیر مستحضرید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمام قد برای غدیر سرمایهگذاری کرده. ما مشابه این کار را فقط درباره توحید داریم. درباره توحید آن هم نه در این عالم. برابر سوره مبارکه «اعراف» ذات اقدس الهی تمام قد خود را نشان داد به مردم که من خدای شما هستم یا نیستم؟ اوّلین و آخرین، حالا کجا بود؟ ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾،[12] حالا کجاست؟ یقیناً ما اگر قدری غفلت را برداریم یادمان میآید کجاست؛ چون یکی دو تا دلیل در آیه بعد هست، فرمود ما این کار را کردیم که بعد شما نگویید ما غافل بودیم یا محیط بد تربیت شدیم. این سرمایه را ما به شما دادیم؛ مبادا کسی بگوید که من در خانواده شرک و بیدین تربیت شدم یا محیط بیدین زندگی کردم! «ان تقول أنما أشرک و لا أشرک آبائنا» اینها نبود. این گونه فقط برای خدا بود: ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾؛ بعد فرمود این کار را کردیم، مبادا اینکه بگویید ما در محیط کفر تربیت شدیم یا پدران ما و مادران ما مسلمان نبودند؛ یعنی الآن اگر شما بخواهید یادتان بیاورید به یادتان میآید؛ چنین عالمی است. غیر از ذات اقدس الهی که توحید جهانی معرفی کرد، ما جایی سراغ نداریم مگر در صحنه غدیر. خود مکه خود اینها جاهای مهم بود همه یکجا که جمع نبودند، بعضی در مدینه بودند، بعضی مدینه قبل بودند، بعضی مدینه بعد بودند، بعضی در منا بودند، بعضی در عرفات بودند. هیچ جا به این وسعت غدیر نبود. در آن وسعت غدیر که همه حاضران را از نقاط مختلف جمع کرد وجود مبارک حضرت تمام قد گفت که «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»، اوّل اقرار گرفت: «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»[13] گفتند بله. بعد این آیه سوره مبارکه «احزاب» را خواندند، چون دارد: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾،[14] بعد فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؛ ما دیگر در اسلام به این صورت دومی نداریم.
این برای اهمیت مسئله است و کلّ اسلام هم به همین وابسته است و کلّ اسلام به شمشیر کسی وابسته است که «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»؛[15] آنها که میگویند دعا کنید ما شهید بشوید میگویید دعا میکنیم آنچه خیر است خدا به دست شما بدهد. خیلی از افرادند که فتح آنها بالاتر از شهادتشان است. شهادت مقام خوبی است؛ اما بالاتر از شهادت، فتح است.
پرسش: پس چرا این را به عنوان ضروری مذهب مطرح کرد؟
پاسخ: برای ما ضروری مذهب ما، ضرورت دین است؛ برای ما چون مذهب ما همان دین ماست. حالا بیگانه حساب دیگری دارد. الآن اگر کسی ـ معاذالله ـ جریان غدیر را منکر بشود همان ارتداد است. برای ما ضروری مذهب ما ضروری دین ما است؛ یعنی اگر کسی این را منکر بشود، مثل اینکه قرآن را منکر شده است. دیگران حالا چون نخواستند و نشد، حجت برایشان تمام نشد، یا قدرت دست دیگران بود. اگر کتابهای فقهی فقها و اینها را نگاه کنید میبینید که علمای دست اوّل و دوم و سوم دارند که گاهی نام مبارک امام صادق(سلام الله علیه) را در ردیف علمای دست سوم و چهارم میگویند که جعفر بن محمد هم این طور گفته است! الآن بیچارهها که دسترسی ندارند هیچ راهی ندارند. ببینید الآن کلینی برای ما خیلی محترم است, هم علم او، عمل او، قداست او، تفسیر او برای ما خیلی محترم است. این قاضی عبدالجبار همدانی برای اسدآباد همدان است. این هم معاصر کلینی است این هم قبل از هزار سال است، این هم بیست جلد کتاب نوشته به نام المغنی که شش جلدش در دسترس نیست. آن چهارده جلدش در دسترس است مکرّر چاپ شد. این صریحاً یعنی صریحاً! با دلالت مطابقه در همان جلد بیستم میگوید علی بن ابیطالب در جریان مباهله نبود! مثل اینکه الآن کسی بگوید روز نیست. آنها که گرفتار خواندن این کتابها هستند چه توقعی دارید؟ آنها مدرکی غیر از این ندارند.
پرسش: انکار ولایت به عنوان کفر مطرح شده؟
پاسخ: اگر کسی عالماً عامداً شیعه باشد بعد کافر بشود، بله. اگر کسی شیعه بوده؛ اما یک وقت است که از همان اوّل مستضعف بود و آمد، برایش روشن نشد؛ اما این بر او ثابت شد که پیغمبر گفته، خدا گفته در قرآن، بله. اگر از همان اوّل ثابت نشده باشد، مستضعف است. غرض این است که افرادی که همتای کلینیاند معاصر کلینیاند، بیشتر از کلینی کتاب دارند قدرت هم دست اینها بود پول هم دست اینها بود، این صریحاً میگوید علی بن ابیطالب در مباهله نبود. آن سنّیهای بیچاره از چه کسی یاد بگیرند؟ از این کتابها آنها فراوان دارند. خیلی از اینها مستضعف هستند.
غرض این است که این گونه سفارش کردن، هیچ مرجع تقلیدی به همسرش سفارش نمیکند که مبادا بعد از من بیایی خیابان فتنه کنی! این چه لسانی است؟ معلوم میشود که اینها فتنهای را در سر داشتند که حضرت باخبر بود. ﴿وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی﴾ و مانند آن پس این صحنه بود.
جریان حضرت امیر هم که بالکلّ آمده این طوری کرده است. اینکه عرض میکنیم ما از خدا خیر میخواهیم، شهادت بود «طوبی لنا و حُسن مآب»، فتح بود هم «طوبی لنا». سرّ اینکه گاهی فتح بالاتر از شهادت است همین جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ»؛ حضرت شهید هم شد، نهج البلاغه هم دارد. این «تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن» نیست؛ اما آن روزی که عمرو بن عبدوَد که وَد یکی از بتهای معروف آنها بود که در زمان نوح بود، همین طور سالیان متمادی این نام بود بود تا عصرها اینها هم این نام را داشتند. «ودّ، یعوق و یغوث»، اینها اسمای بتهایی است که در زمان نوح بود. ما «عبدالله» داریم آنها «عبدوَد» داشتند. این عمرو بن عبدود که آمد اگر ـ خدای ناکرده ـ پیروز میشد، رسول خدا و همه اینها را شهید میکرد، بساط اسلام جمع میشد. با آن شمشیر این اسلام محفوظ ماند. فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»، حتی شهادت خود حضرت امیر هم در کنار این سفره است؛ برای اینکه اگر اسلامی نمانده بود، شهادتی در کار نبود.
بنابراین گاهی میشود فتح به مراتب بالاتر از شهادت است. یک ضربت، کلّ اسلام را حفظ کرد. آن وقت آنها که از نزدیک زبان مطهّر حضرت را میدیدند، از خود حضرت امیر هم نقل شد که همین طور میگفت: «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»، «لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ وَ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»،[16] «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»، این را زیر لب زمزمه میکرد.
بنابراین درباره حضرت امیر این طور بود و با وجود این آمدند این کار را کردند.
خدا علامه امینی را غریق رحمت کند! خدا سیّدنا الاستاد را غریق رحمت کند! مرحوم علامه طباطبایی میفرمود اینها همشهری بودند، همبحث بودند، مکرّر امینی خدمت ایشان میرفت. گفت یک وقت آقای امینی آمد من خواستم به او بگویم این قدر تُندروی نکنید، این طوری که شما قلم میزنید، آبرویی برای اینها باقی نگذاشتید! مرحوم علامه فرمود که کسی آمده بود به مرحوم امینی بگوید، چون مرحوم امینی که بود کتابها هم فراوان بود و آن آقا که آمد به ایشان سفارش بکند بعضی از کتابها را ورق زد و خداحافظی کرد میخواست برود، مرحوم آقای امینی فرمود که برای چه آمدی؟ گفت آمدم به شما عرض کنم که این قدر تُندروی نکنید. بعد این کتابها را خواندم دیدم حق با شماست؛ برای اینکه اینها این قدر بیادب هستند این قدر وقیحاند، این قدر هتّاکاند که قلم شما میخواهد. یک بار دیگر مرحوم آقای طباطبایی فرمودند ایشان که آمدند (مرحوم آقای امینی)، گفت من هر فضیلتی که درباره حضرت امیر یافتم، یقین دارم این درباره دیگران هم هست. بعد برمیگردم میبینم که بله برای او هم جعل کردند. این سنّی بیچاره چه طوری بفهمد؟ شما کدام فضیلتی برای اهل بیت است که بهترش را برای آنها جعل نکردند؟ اینها دسترسی ندارند.
غرض این است که این صحنهها بود. اگر مرحوم مفید این را به عنوان راز ذکر میکند، برای اینکه هیچ حجتی بر اینها، هیچ دلیلی و بهانهای برای این دو نفر نباشد. خود پیغمبر مکرر ذکر کرد، این آیه سوره مبارکه «احزاب» نشان میدهد که مکرر در مکرر تصریحاً تلویحاً به اینها گفتند بعد خبری هست، مبادا شما کف خیابان بیایید و مبادا این کار را بکنید!
در جریان اینکه حضرت با دست خود کسی را کشتند یا نکشتند؟ البته «فی الجمله» نقل شده است؛ اما قرآن وقتی پیغمبر را به عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ ذکر میکند و از طرفی مظهر تام رحمت خداست و رحمت خدا سابق بر غضب اوست،[17] بیش از غضب او و پیش از غضب اوست؛[18] لذا حضرت «بالمباشرة» قتلی کمتر داشتند. داشتند ولی خیلی کم. با اینکه حضرت بیش از دیگران در معرض تهاجم بودند، چون او فرمانده بود تمام حملهها متوجه آن حضرت بود. وجود مبارک حضرت امیر دور میزد در جریان جنگ اُحد و مبادا کسی به اطراف حضرت برسد؛ ولی تمام حملهها متوجه پیغمبر(سلام الله علیه) بود که او را از پا در بیاورند؛ ولی با این وجود حضرت کسی را نمیکشت و خود حضرت امیر(سلام الله علیه) هم آن طور نبود که هر کسی را که به او حمله کند او را تعقیب کند. این را قبلاً هم به عرض شما رسید که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در آن امالی نقل میکنند که به حضرت گفتند شما یل میدان جنگ هستید، یک سلحشور که این اسب باری و اسب سواری سوار نمیشود! اسب رزم، برای رزم است، اسب باری برای کشیدن بار است. امکانات هم که هست، الآن خلیفه مسلمین هستید، یک اسب تندرو تهیه کنید، این اسب، اسب جنگ نیست. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: من اسب تندرو نمیخواهم، برای اینکه من که فرار نمیکنم. کسی هم که فرار کرد من او را تعقیب نمیکنم.[19] این علی است! برای پسر این علی میبینید چه کار که نمیکنند! خیلی حرف است. این مشرک است آمده مرا بکُشد، دید نتوانست فرار کرده، من دو قدم او را تعقیب نمیکنم. چه کسی مثل این است؟! شما ببینید کشورهای دیگر هم مثل همین هستند، ساسانی و سامانی و سلجوقی و پانصد سال عباسیها و از بغداد تا مرو، از مرو تا بغداد، یک وجب خاک به نام اینها نیست. این اربعین، این عظمت، اینها یک حساب و کتابی است. به هر حال این فکر میماند.
عرض کنم که در بحث یمین و سوگند در اسلام که عهد و یمین و نذر و اینها مطرح است، مرحوم محقق در متن شرایع را حتماً یعنی حتماً! جواهر را حتماً یعنی حتماً! حالا کتابهای فقهی را هم دیدید دیدید! تا حالا که مسئله فقهی مطرح شد روشن بشود.
مرحوم محقّق در متن شرایع[20] دارد که یمین «إنما تنعقد علی المستقبل بشرط أن یکون واجبا»، یک؛ «أو مندوبا»، دو؛ «أو ترک قبیح»، سه؛ «أو ترک مکروه»، چهار؛ «أو علی مباح یتساوی فعله و ترکه»، پنج؛ «أو یکون البرّ أرجح»، این شش. کاری که نه تنها خیر دنیا و آخرت ندارد برای شما زحمت است. این جزء این شش هفتتا که نیست. خودت را به زحمت میاندازی برای چه؟ عایشه راضی بشود؟ حفصه راضی بشود؟ برای چه این کار را میکنی؟ این یمین اصلاً منعقد نمیشود.
پرسش: یمین لغو نیست؟
پاسخ: نه، لغو هم برای تحبیب رضایت مردم است، آن لغو هم بازیهاست؛ اما این برای جلب رضایت کسی است که هیچ اثر ندارد، مثل ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾؛ خودت را به زحمت برای چه انداختی؟ «أو یکون البرّ أرجح و لو خالف»؛ اگر آن یمین منعقد شد، «أثم و لزمته الکفارة و لو حلف علی ترک ذلک لم تنعقد و لم تلزمه الکفارة مثل أن یحلف لزوجته أن لا یتزوج»؛ قسم بخورد که من دیگر با کسی ازدواج نمیکنم، چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ چرا حلالی را بر خودت حرام میکنی؟ «أو لا یتسری»؛ من با هیچ کنیزی ازدواج نمیکنم! بعد از شما هیچ کسی را نمیگیرم! چرا این کار را میکنی؟ «أو تحلفَ»؛ یا زن این طور قسم بخورد که من بعد از مرگ شما اصلاً با کسی ازدواج نمیکنم! چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ این قسم منعقد نمیشود. چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ برای چه؟ یک فایده دینی باید داشته باشد. «و لا تنعقد علی فعل الغیر»؛[21] پس معلوم میشود که اصل یمین پایه ندارد. حضرت فرمود: چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ برای رضایت چه کسی؟ یک وقت است برای رضایت انسان شایستهای است بله. یا اگر عسل هست برای چه قسم خوردی نخوری؟ یا برای رضایت چنین زنی هست، برای چه این کار را کردی؟ ـ إنشاءالله ـ تتمه آن را چون روایاتش در جواهر هست فردا میخوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره بقره، آیه224.
[2] . سوره حجرات، آیه6.
[3] . سوره مجادله، آیه4.
[4] . سوره مائده، آیه89.
[5]. سوره توبه، آیه43.
[6]. سوره تحریم، آیه4.
[7] . تفسیر القرآن المجید، ص421.
[8]. إقبال الأعمال (ط ـ القدیمة)، ج1، ص296.
[9]. سوره احزاب، آیه6.
[11] . سوره احزاب، آیه53.
[12] . سوره اعراف، آیه172.
[13]. دعائم الاسلام، ج1، ص19.
[14]. سوره احزاب، آیه6.
[15]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص86.
[16]. وقعة صفین، النص، ص315.
[18]. الصحیفة السجادیة، دعای16.
[19]. المناقب(ابن شهر آشوب), ج3, ص298؛ «وَ قِیلَ لَهُ(عَلَیْهِ السَّلَام) أَ لَا تَرْکَبُ الْخَیْلَ وَ طُلَّابُکَ کَثِیرٌ فَقَالَ الْخَیْلُ لِلطَّلَبِ وَ الْهَرَبِ وَ لَسْتُ أَطْلُبُ مُدْبِراً وَ لَا أَنْصَرِفُ عَنْ مُقْبِلٍ وَ فِی رِوَایَةٍ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ وَ لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ وَ الْبُلْغَةُ تُزْجِینِی».
[20]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج3، ص133.
[21]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج3، ص133.