23 12 2019 454820 شناسه:

تفسیر سوره انفطار جلسه 4 (1398/10/03)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ (6) الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7) فی‏ أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (8) کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (9) وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ (10) کِراماً کاتِبینَ (11) یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی‏ نَعیمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی‏ جَحیمٍ (14) یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبینَ (16) وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (17) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (18) یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)﴾.

درباره آیه مبارکه: ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ﴾ ممکن نیست که فاعل ﴿غَرَّکَ﴾، ﴿الْکَریمِ﴾ باشد که ذات اقدس الهی باعث غرور کسی باشد؛ زیرا عنوان «غرور، غِرّه و غَرّه» و مانند آن که در قرآن کریم استعمال شد همه به عنوان وصف مذمت استعمال شده است متاع دنیا جز غرور نیست گناه و اینها منشأش غرور است و مانند آن. کلمه «غَرور» هم که وصف است درباره شیطان آمده در چند جای قرآن که یکی از آنها سوره مبارکه «حدید» است که در آیه چهارده این سوره فرمود: ﴿یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾ وسیله غرور اُمنیه‌ها و آرزوهای باطل است و عامل این فریب و غِرّه و مغرور کردن هم شیطان است که غَرور وصف اوست. بنابراین آنچه در قرآن کریم از «غِرّه و غَرّه و غرور» و مانند آن مخصوصاً «غَرور» که صبغه فاعلی دارد و صفت مشبهه است و فاعل است درباره شیطان اطلاق شده این ممکن نیست که ـ معاذالله ـ کَرم الهی باعث غرور بشود.

یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است وقتی حضرت این آیه را تلاوت کردند خطبه‌ای را داشتند[1] این خطبه تفصیل یک بیان نورانی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که طبق حدیثی، وجود مبارک پیغمبر وقتی این آیه را تلاوت کردند فرمودند: «غرّه جهله»، این آیه: ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ﴾ فرمود «الجهل»؛[2] جهل باعث غرور آنهاست البته قسمت مهم آن جهالت عملی است. یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ‏] لَا یَنْفَعُه‏»[3] جهادی در درون انسان است بین علم و جهل، بین جنود عقل و جنود جهل. حضرت فرمود خیلی از علما هستند که کشته جهلشان هستند یعنی در جهاد درونی و در جهاد نفس این جهل علمی و جهالت عملی پیروز است. پس آنچه به طور اجمال از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد که هنگام تلاوت این آیه که ﴿ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ فرمود «الجهل»؛ آن را وجود مبارک حضرت امیر به صورت مبسوط در خطبه 223 نهج البلاغه وقتی که ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ را تلاوت فرمودند این جمله‌ها را فرمودند، فرمودند: «أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً» همین انسان است. «دَحض» یعنی باطل. ﴿حُجَّتُهُمْ داحِضَة؛[4]یعنی باطل. «أدحض»؛ یعنی «أبطل». آن کسی که حجت او باطل‌تر از دیگران است و هیچ راهی ندارد و هیچ عذری هم ندارد یک انسان فریب‌خورده است «لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَی ذَنْبِکَ»؛ چه چیزی تو را جرئ کرده که جرأت کردی گناه کنی؟ «وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ»؛ مگر نمی‌دانی که گناه، کشتن نفس است و داری خودت را از بین می‌بری؟ منتها کشتنی است که انسان خبری از حس ندارد محسوس نیست مثل کشتن ظاهری نیست که بعد از اینکه مُرد دردی را احساس نمی‌کند؛ اما آن حیات معنوی را که بکشد معنایش این نیست که زنده نیست، کاملاً زنده است آنکه باعث نجات او بود آن را از بین بُرد و آنچه باعث عذاب اوست همچنان با او هست. «وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ أَ مَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ» آیا نباید که از این بیماری نجات پیدا کنی؟ «أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ [نَوْمِکَ‏] یَقَظَةٌ» «یقَظَة» نه «یقْظة»، نوم و یقَظه. فرمود تا چه وقت می‌خواهی بخوابی؟ «أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ [نَوْمِکَ‏] یَقَظَةٌ أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ» تو انسانی را که ببینی در آفتاب است چتری ندارد سعی می‌کنی روپوشی یا چیزی به او بدهی، کسی را ببینی در زمستان یک وسیله سرما یا روپوشی ندارد دل تو می‌سوزد کمکی به او می‌کنی؛ اما به همه کمک می‌کنی ولی به خودت کمک نمی‌کنی! چون نمی‌دانی که این بدخیم با تو چه خواهد کرد این گناه با تو چه خواهد کرد «أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ فَلَرُبَّمَا تَرَی الضَّاحِیَ»، «ضاحی»؛ یعنی کسی که در آفتاب است «مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ»؛ او را می‌بری در سایه یا سایبان برای او درست می‌کنی «أَوْ تَرَی الْمُبْتَلَی بِأَلَمٍ یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ»؛ گاهی می‌بینی یک کسی بیمار است به حال او گریه می‌کنی؛ اما «فَمَا صَبَّرَکَ عَلَی دَائِکَ»؛ خودت به بیماری سنگینی مبتلا هستی چرا به حال خودت گریه نمی‌کنی؟ «وَ جَلَّدَکَ عَلَی مُصَابِکَ»؛ چه چیزی تو را قوی و نیرومند کرده بر همین مصیبتی که دامنگیر تو شده؟ تو الآن مصاب هستی و مصیبت‌زده‌ای چرا به حال خودت گریه نمی‌کنی؟ «وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُکَاءِ عَلَی نَفْسِکَ»؛ نمی‌گذاری که به حال خودت گریه کنی! «وَ هِیَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَیْکَ»؛ بهترین و گرانبهاترین چیز برای خودت همان خودت هستی؛ برای اینکه روز قیامت انسان از همه چیز فرار می‌کند فقط خودش را می‌خواهد نجات بدهد. «وَ کَیْفَ لَا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ»؛ این فشارهایی که برای عذاب الهی است چرا ایقاظ نمی‌کنی، یعنی چرا بیدار نمی‌کند؟ تا چه وقت می‌خواهد بخوابد؟ این دعای روز اول ماه مبارک رمضان است که «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ»؛[5] خدایا ما را از خواب غفلت بیدار کن اینجا هم وجود مبارک حضرت می‌فرماید: «وَ کَیْفَ لَا یُوقِظُکَ»؛ بیدارت نمی‌کند آن ترس قیامت و ترس از عذاب. «فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ»؛ حالا بیا خودت را درمان کن معالجه کن؛ قرآن نه تنها دوا است بلکه شفا است. فرمود: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَة﴾[6] ممکن است بعضی از داروها اثر نکند اما قرآن دوایی نیست که بی‌اثر باشد آن اصلاً شفاء است. «فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بِعَزِیمَةٍ»؛ با یک عزم راسخی بیماری دلت را درمان بکن! «وَ مِنْ کَرَی الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِکَ بِیَقَظَةٍ»؛ این خواب غفلتی که در چشمت فرو رفته است این را با بیداری درمان بکن! «وَ کُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِکْرِهِ آنِساً وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ»؛ این را خوب در نظر بگیر، آن وقتی که تو پشت کردی داری می‌روی ـ معاذالله ـ خدا که آن طرف مشخص نیست که تو حالا پشت کردی داری می‌روی جلویت هم هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾[7] دفعتاً می‌بینی که با خدا روبهرو هستی کجا می‌خواهی فرار بکنی؟! یک وقت است که ـ معاذالله ـ خدا محدود است که مثلاً در اینجا است در عرش است، انسان از آنجا فرار می‌کند به جای دیگر، اما «أین تفرّون» کجا فرار می‌کنید؟! از هر طرف بیایید ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛ کجا می‌خواهید بروید؟! ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُون‏﴾[8] یک وقت انسان به جایی فرار می‌کند که از دست کسی نجات پیدا کند، اگر ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾، جا برای فرار نیست، از او خجالت کشیدی کجا می‌خواهی بروی این طرف بروی باز روبهروی او هستی. فرمود این جا برای فرار نیست. فرمود: «وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ»؛ او به طرف تو می‌آید، «یَدْعُوکَ إِلَی عَفْوِهِ»؛ او می‌آید دعوتت می‌کند که بگو «یا الله إغفر لی»، لااقل یک توبه بکن، چه وقت توبه کردیم که او نبخشید؟! او در هر حال می‌بخشد. «وَ یَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ»؛ فرو ببرد تو را به فضل خودش و غرق لطف و رحمت بکند. «وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ»؛ این حال خجالت‌آور را در نظر بگیر که حرف او را نشنیدی بی‌ادبی کردی، او منتظر است که تو با یک توبه به او برگردی او تو را غرق رحمت بکند، تو داری از او فرار می‌کنی او دارد به طرف تو اقبال می‌کند که تو را غرق رحمت کند «وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ»؛ او «یَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ، فَتَعَالَی مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ سِتْرِه‏ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ»؛ تو در کنار سفره او هستی، نان او را می‌خوری و معصیت می‌کنی و او دستت را کوتاه نمی‌کند همین سفره همچنان باز است و در صدد این است که یک «یا الله» بگویی و ذات اقدس الهی که با کَرم دارد تو را درمان می‌کند تو با جرأت داری معصیت می‌کنی در حالی که در پناه او هستی «وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ»؛ او پرده را نَدَرید همچنان آبرویت را حفظ کرد «بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فِی نِعْمَةٍ»؛ این «مَطرف» همان «طرفة العینی»ی که ما در تعبیراتمان داریم است، فرمود یک «طرفة العین» او تو را رها نکرده است، در حالی هم که داری گناه می‌کنی همه قدرت‌ها را به تو داد. «بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فِی نِعْمَةٍ یُحْدِثُهَا لَکَ أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ» یا نعمتی می‌دهد که خوشحال شوی یا اگر لغزشی کردی آبرویت را حفظ می‌کند می‌پوشاند به هر حال رابطه‌ای بین تو و او باشد؛ «أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ أَوْ بَلِیَّةٍ یَصْرِفُهَا عَنْکَ فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ»؛ با اینکه شب و روز داری گناه می‌کنی او شب و روز دارد محبت می‌کند، اگر شب و روز اطاعت کنی چه می‌کند با تو؟ خیلی حرف است. فرمود حالا که تو داری گناه می‌کنی او مرتّب دارد لطف می‌کند حالا اگر ثواب بکنی اطاعت بکنی چه در می‌آید؛ همان کسی که وجود مبارک حضرت امیر فرمود من وقتی او را می‌دیدم یک مرد بزرگی را می‌دیدم: «کَانَ [یُعَظِّمُهُ‏] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»[9] فرمود تو در حالی که گناه می‌کنی غرق نعمت او هستی، حالا اگر ثواب بکنی چه در می‌آید؟ با چه کسی مأنوس می‌شوی؟ چه چیزی را می‌بینی؟ با کدام فرشته مأنوس می‌شوی؟

فرمود اگر این باشد «فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فِی نِعْمَةٍ یُحْدِثُهَا لَکَ أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ أَوْ بَلِیَّةٍ یَصْرِفُهَا عَنْکَ فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ»؛ اگر فقط مطیع بودی چه بهره‌ها می‌بردی «وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ کَانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَی نَفْسِکَ بِذَمِیمِ الْأَخْلَاقِ» اگر ـ معاذالله ـ تو و خدا یک حدّ قدرت داشته بودید، تو بد می‌کردی او نسبت به تو احسان می‌کرد خجالت می‌کشیدی اگر توازن قدرت بود تساوی قدرت بود ـ معاذالله ـ تو با خدا یک اندازه قدرت داشتید تو بد می‌کردی بی‌ادبی می‌کردی او لطف می‌کرد اوضاع تو برمی‌گشت در حالی که قابل قیاس نیست خالق و مخلوق. فرمود: «وَ ایْمُ اللَّهِ»؛ سوگند به خدا «لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ کَانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَی نَفْسِکَ بِذَمِیمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ»؛ اگر دوستی داشتی به اندازه تو قدرت داشت به اندازه تو قوّت داشت «مُتَّفِقَیْنِ» در قوّت «مُتَوَازِیَیْنِ» در قدرت، توافق در قوّت و توازی در قدرت، اگر رفیقی داشتی همسان تو بود تو بد می‌کردی او احسان می‌کرد، برمی‌گشتی و خجالت می‌کشیدی و جبران می‌کردی، چه رسد به ذات اقدس الهی که همه نعمت‌های تو از اوست.

«وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ» ذات اقدس الهی منزّه از آن است هرگز او غَرور نیست هرگز او مغرور نکرد دنیا تو را مغرور کرد حالا می‌آییم به سراغ تو و دنیا. پس نسبت به ذات اقدس الهی ﴿ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ یقیناً خدای کریم مغرور نکرده است آن ﴿ما غَرَّکَ﴾ همچنان جواب خودش را می‌خواهد که چه کسی مغرور کرده است؟ درباره دنیاست که دنیا متاع غَرور است. پس مقام اول اینکه خدا مغرور کرد یا نه؟ فرمود نه این ممکن نیست. مقام ثانی این است که دنیا تو را مغرور کرد یا نه؟ فرمود این هم نیست، چرا؟ برای اینکه دنیا ابزار بازی است، اینکه حرفی ندارد برای گفتن، تو فریب خوردی، این چه کار کرد؟ دنیا یک زیبایی نشان داد یک میوه نشان داد یک گُل نشان داد یک سبزه نشان داد همین!

فرمود: «وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» این ابزار فریب است اینکه فریبکار نیست. آن غَرور که شیطان است که این غَرور وصف اوست که در آیه چهارده سوره «حدید» آمده است که غَرور شما را مغرور کرده است او کار را انجام می‌دهد شما می‌خواستی حرف او را نشنوی! «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتِ وَ آذَنَتْکَ عَلَی سَوَاءٍ وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ وَ [النَّقْضِ‏] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ». پس نسبت به ذات اقدس الهی که حساب روشن شد؛ حالا دنیا را بررسی کنیم دنیا هم بسیار چیز خوبی است چرا؟ برای اینکه راستگوتر از دنیا را شما کجا می‌خواهی پیدا کنی؟ او اگر یک سلسله لذائذ را به شما نشان داد قبرستان و بیمارستان را هم به شما نشان داد یا نداد؟ هر دو را نشان داد. فرمود این گورستان را چه کسی به شما نشان داد؟ این بلند بگو «لا اله الا الله» را چه کسی به شما نشان داد؟ او نشان داد او هر چه هست علن کرد؛ پس او فریب نداد برای اینکه او هم گورستان را هم بیمارستان را هم مسائل نشاط هر دو را نشان داد. پس دنیا هم ابزار غررو است چه اینکه ابزار عزّت هم است.

فرمود: «وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتِ»؛ هر چه وسیله موعظه است به شما داد، «وَ آذَنَتْکَ عَلَی سَوَاءٍ»؛ یکسان اعلام کرد یکسان بیمارستان را گفت، یکسان گورستان را گفت، یکسان تیمارستان را گفت، یکسان مدرسه و مستشفا را هم گفت، همه را گفت. «وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ وَ [النَّقْضِ‏] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ»؛ او غَرور نیست، یک؛ دروغگو نیست، دو؛ بلکه صادق باشد بهتر است تا کاذب باشد، چرا؟ چون همه وسایل موعظه را به شما گفته است، حتی در درون خودت اینکه روزانه عوض می‌شوی لاغرتر می‌شوی ضعیف‌تر می‌شوی پیرتر می‌شوی این را به تو گفته و دارد می‌گوید چیزی را مخفی نکرده است. هم آنچه بیرون توست مرتّب دارد به تو گزارش می‌دهد هم آنچه در درون توست مرتّب دارد برایت می‌خواند؛ پس دنیا هم غَرور نیست آن وقت می‌ماند مسئله ابلیس. این یک سبر و تقسیمی است.

پرسش: ...

پاسخ: و لذا فرمود این کار را نمی‌کند؛ بعد خودش هم فرمود این دنیا که می‌گویم این دنیا همان اموی بودن و مروانی بودن و مانند آن است که ما عمروعاصی را قبول نمی‌کنیم؛ خودش فرمود این «عَفْطَةِ عَنْز»[10] است؛ اما آب بینی بُز که کسی را مغرور نمی‌کند، حضرت فرمود این «عَفْطَةِ عَنْز» است برای من حالا کجایش زیباست کجایش قشنگ است که آدم فریب بخورد؟ پس معلوم می‌شود آن عمرو عاص‌هاست اینها بله عامل فتنه هستند عامل غرور هستند و مانند آن؛ فرمود این نزد من «عَفْطَةِ عَنْز» است؛ حالا بُز چیست که بینی داشته باشد بینی او آبی داشته باشد این آب وسیله غرور باشد! فرمود برای من همین است. اگر دنیا این است دنیا او را فریب نداد؛ لذا فرمود تو را سه طلاقه کردم بیرون برو! او که قبول نکرد تا فریب آن را بخورد «غُرِّی غَیْرِی»[11] ما فریب تو را نمی‌خوریم با دیگری بازی کن.

بنابراین آنهایی که ابزار کار هستند که «یقرّبون» چیزی را، «یبعّدون» چیزی را، فتنه چیزی را، غَرور چیزی را آنها بله مجسّمه دنیا هستند. این ابزار را هم قبلاً فرمود که ابزار مغرور نمی‌کند تو مغرور شدی آنها را هم ابزار «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» این یک ابزار دو طرفه است این تو را مغرور نمی‌کند هر دو قسمت را نشان می‌دهد هم آن بیمارستان و آن گورستان و آن آرامگاه و تیمارستان و آنها را نشان می‌دهد هم باغ و راغ را هم نشان می‌دهد هر دو را نشان می‌دهد؛ پس این مغرور نکرد «لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»؛ تو فریب خوردی، اینکه می‌فرماید: «غُرِّی غَیْرِی» یعنی من با این فریب نمی‌خورم چون این «عَفْطَةِ عَنْز» است.

پرسش: ...

پاسخ: دنیا که کاری با کَرم ندارد دنیا همین است که حضرت تشخیص داده است؛ از یک طرف تیمارستان است و درمانگاه است و آرامستان است و مستشفا است و قبرستان از طرفی هم باغ و راغ و اینهاست. این ابزار کار است این حرفی برای گفتن ندارد، این انسان است که فقط آن باغ و راغش را می‌بیند و آن گورستانش را نمی‌بیند همین! اگر انسان فقط گورستان را نبیند و فقط باغ را ببیند و راغ را ببیند همه اینها را ببیند آنها را نبیند خودش فریب‌خورده است این چیزی است که حضرت نشان داد. اول فرمود این فریب نمی‌دهد برای اینکه تو فریب خوردی، بعد فرمود که این واعظ باشد و موعظهکننده باشد و به حال تو نافع باشد بیش از آن است که زیان‌بخش باشد. تعبیر آخری حضرت این است که فرمود: «وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ» این وعید است نه وعده، «مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ» چون هر روز شما دارید می‌بینید لاغرتر می‌شوید ضعیف‌تر می‌شوید.

یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در بخش‌های آن کلمات حکیمانه دارد که «نَفَسُ‏ الْمَرْءِ خُطَاهُ‏ إِلَی‏ أَجَلِهِ»؛[12] «خطوه» یعنی گام نه قدم؛ ما یک قدم داریم یک گام، این قسمت پاشنه تا آن لبه انگشت‌ها را می‌گویند قدم، این یک قدم است این قدم را که آدم اینجا گذاشت، وقتی پای چپ را بلند کرد این پای چپ را گذاشت آنجا، می‌شود قدم دوم؛ «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست»؛ فاصله بین این دو قدم را می‌گویند گام و خطوه که آن را می‌گویند یک متر است نیم متر است کمتر یا بیشتر. یک قدم بر هوس بنِه، «یک قدم بر خویشتن نِه، وان دگر در کوی دوست»؛ اگر می‌خواهی راه بروی این پای اول را بگذار روی هوس، پای دوم را بگذار در دالان ورودی خانه حق. آنکه فرمود: «نَفَسُ‏ الْمَرْءِ خُطَاهُ‏» که جمع «خطوه» است و «خطوه» یعنی گام؛ فاصله قدم اول و قدم دوم، پای اول و پای دوم این نیم متر را می‌گویند گام و خطوه. می‌فرماید این یک خطوه به همین اندازه، هر نفسی که می‌کشی نیم متر به قبر نزدیک می‌شوی همین! این کجایش بد است؟ کجایش غرورآور است؟ فرمود همه‌شان عامل وعظ و نصیحت‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: نه مغرور نمی‌کند انسان مغرور می‌شود، این وظیفه است که آدم خدمتی انجام بدهد اگر انسان عاقل باشد می‌گوید دو روز من هستم دو روز دیگری این همه که می‌آیند و می‌روند چیز ماندنی که نیست چهار روز این آقا بوده پنج روز آن آقا بوده دو روز آن آقا بوده دو روز هم نوبت من است این دو روز که نوبت من است من باید انجام وظیفه کنم.

 فرمود: «وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ وَ [النَّقْضِ‏] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ»؛ شما چگونه می‌خواهید که کذب و غرور را به دنیا نسبت بدهید؟ او که همه چیز را به شما دارد می‌گوید؟ گذشته از اینکه گزارش‌های بیرونی را به شما می‌دهد گزارش‌های درونی را که بیمار می‌شوی هر روز ضعیف‌تر می‌شوی، هر روز به قبر نزدیک‌تر می‌شوی، این را که دارد به شما می‌گوید. پس دنیا هم غَرور نیست غَرور همان است که در سوره مبارکه «حدید» و بعضی از سور دیگر است که ﴿وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾ که شیطان است که فرمود من مغرورشان می‌کنم: ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾[13] و ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾[14] اینها را با آرزو با زینت‌دوستی فریبشان می‌دهم همین می‌شود غَرور.

پرسش: ...

پاسخ: این «تغُرُّ» یعنی ابزاری که دارد. اگر ما یک متن جامعی داشته باشیم و شرحی، این شرح آن متن را توضیح می‌دهد. این خطبه مفصّل بعد از تلاوت ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ﴾ این تفسیر تفصیلی این آیه نورانی است که حاکم بر همه تعبیرات است و خودش در اینجا تصحیح کرده تعبیر کرده اول فرمود که ابزار غرور است او فریب نداد لکن تو «بِهَا اغْتَرَرْتَ» بعد بررسی کرده تفصیل داده که این هر کاری که می‌خواست بکند کرده است؛ اگر یک آدم خوب عادلی بود چه کار می‌کرد که حالا نکرده است؟ حالا فرض کنید دنیا بشود سلمان و اباذر، این چه کار باید بکند که نکرده است؟ خلاف گفته؟ نه. خلاف کرده؟ نه. پرده‌پوشی کرده؟ نه. نهان‌کاری کرده؟ نه. علناً آن تیمارستان را نشان داد، آن قبرستان را نشان داد، آرامستان را نشان داد، مستشفا را نشان داد، باغ و راغ را هم نشان داد، برتر از همه، در درون تو هر چه کردی را به تو نشان داد. اینکه هر روز داری ضعیف‌تر می‌شوی هر روز داری به قبر نزدیک‌تر می‌شوی این را که کتمان نکرده است. پس اول حضرت آمده تفصیل داده که این کار بدی نکرده است این غَرور نیست، «بِهَا اغْتَرَرْتَ» بعد آمده به اینکه ما بگوییم این غُرور نیست این فتنه‌گر نیست این مکذِّب نیست این کاذب نیست، این اُولاست این تحلیل نهایی حضرت است.

فرمود اگر این کار را بکنیم «وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ» این وعید است نه وعده، «بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ» یک سرماخوردگی داری مرتّب دارد خبر می‌دهد این را که کتمان نکرده است. «وَ [النَّقْضِ‏] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ»؛ اگر گزارش می‌دهد راست است، اگر زینت‌آرایی می‌کند درون و باطن هر دو را به شما نشان می‌دهد، این طور نیست که یک طرف را نشان بدهد یک طرف را نشان ندهد. اگر تابلویی یک طرف آن را قبرستان باشد یک طرفش پارک، این درست گرفته است اگر فقط پارک را نشان بدهد بله. فرمود این کار را «مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ» نمی‌شود کذب و غرور و مانند آن را به او نسبت داد.

بعد فرمود: «وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَکَ مُتَّهَمٌ وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُکَذَّبٌ وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِی الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِیرِکَ وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِکَ بِمَحَلَّةِ الشَّفِیقِ عَلَیْکَ» یک وقت قبرستانی بروی، خانه‌سرای خرابی بروی آنجا دنیا را پیدا می‌کنی؛ این رفیق توست که تو را نشان داده است قدردانی می‌کند چه کسی آنجا را به تو نشان می‌دهد؟ همین دنیا دارد نشان می‌دهد. فرمود آنجا که می‌بینی آن وقت می‌فهمی که این رفیق خوبی است «لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِیرِکَ وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِکَ بِمَحَلَّةِ»؛ یک دوست خوبی است برای شما یک شفیق خوبی است چون موعظه خوبی کرده علنی هم کرده است و دارد به تو نشان می‌دهد «وَ الشَّحِیحِ بِکَ» شدیداً علاقهمند است که شما به راه بیایی «وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَاراً»؛ چه خانه‌ خوبی است اما به شرطی که کسی سند مالکی نگیرد از اینجا بهتر می‌گوید جایی نیست چرا؟ چون هر روز دارد می‌گوید از دنیا بهتر برای مردم زاهد چیزی دیگر نیست چرا؟ چون هر روز دارد می‌گوید می‌گوید می‌گوید می‌گوید! این است.

پرسش: ...

پاسخ: چون آن آخرت را می‌بیند فریب نمی‌خورد یا کمتر فریب می‌خورد؛ البته یک عده هم هستند که فریبکار هستند آن وقت هم حضرت را هم آنها شهید می‌کنند. غرض این است که مادامی که دنیا است این اوصاف هست. فرمود: «وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَاراً»؛ اگر کسی اینجا نه بخرد نه رهن بکند نه إجاره بکند، همین طور بخواهد بنشیند خانه، خانه خوبی است، چون هر روز دارد می‌گوید؛ ولی اگر کسی اینجا را بخرد، بله مشکل دارد بدی آن را نمی‌بیند، آن موعظه‌هایش را نمی‌شنود؛ اما وقتی که اینجا بخواهد زندگی کند می‌بیند خیلی جای خوبی است چون مرتّب دارد بلند بگو «لا اله الا الله» همین! این را دارد مرتب می‌شنود. اینکه گفتند بروید به زیارت قبور برای همین است مخصوصاً این تابلوی مبارکی که در این قبرستان‌ها هست. درس خواندن تنها در حوزه و مسجد و مَدرَس نیست در قبرستان هم هست این تابلو، تابلوی پربرکتی است آدم می‌رود اینجا عرض ادب می‌کند سلام می‌کند دعا می‌کند قرآن می‌خواند هدیه‌ای را به پیشگاه مؤمنین تقدیم می‌کند این کار خوبی است و وظیفه ماست؛ اما این تابلو چه می‌خواهد بگوید؟ این تابلو یک عرض ادبی است می‌گوییم: «اَلسَّلَامُ عَلَی أَهْلِ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ مِنْ أَهْلِ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ یَا أَهْلَ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏»؛[15] ای اهل «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، شما را به حق «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قَسم، بگویید آنجا چه خبر است؟ این قبرستان است قبرستان مدرسه است، پس معلوم می‌شود راهی هم هست. اگر راه نبود انسان در خواب یا بیداری، حرف اموات را نمی‌شنید این طور دستور رسمی با قسم به ما نمی‌گفتند به آنها بگویید شما را به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قَسم بگویید آنجا چه خبر است؟ پس معلوم می‌شود که آدم می‌تواند باخبر بشود اینها جزء دنیاست. فرمود اگر کسی اینجا خانه نخرد راضی نشود یعنی به هیچ وجه به این دل نبندد خیلی جای خوبی است برای اینکه مرتّب دارد نصیحت می‌کند؛ آنهایی که به جایی رسیدند آنها را هم می‌گوید آنهایی هم که سقوط کردند آنها را هم دارد می‌گوید. مرتّب دارد می‌گوید اباذرها بودند سلمان‌ها بودند شهدا بودند جانبازها بودند دارد می‌گوید. چه کسی رفته در آسایشگاه این عزیزان جانباز با چه صبری! آدم می‌گوید؛ ولی بیست سال یک جوان قطع نخاع همین طور خدا را شکر می‌کند! این حجت خداست این را چه کسی به ما میگوید؟ این همین دنیاست، اینجا دنیاست که آدم را نصیحت می‌کند. بیش از بیست سال، یک جوان قطع نخاع «بک یا الله» این چه فرشته‌ای است؟! «فرشته عشق نداند برو و قصه مخوان»[16] اینها که می‌گویند درست است که فرشته خوب است اما فرشته این قدر باعظمت نیست همین است، اینها را هم نشان می‌دهد. فرمود اگر کسی راضی به دنیا نشود دنیا جای خوبی است.

«وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَارا وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ یُوَطِّنْهَا مَحَلًّا وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْیَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْیَوْمَ»؛ فردا کسانی اهل نجات هستند که امروز مرتّب از آن فرار می‌کنند همین! «إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَ حَقَّتْ بِجَلَائِلِهَا الْقِیَامَةُ وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ فَلَمْ [یَجْرِ] یُجْزَ فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا هَمْسُ قَدَمٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ فَکَمْ حُجَّةٍ یَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ وَ عَلَائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَة»؛ چقدر از ادله‌ای که آن روز بطلانش روشن می‌شود، چقدر از مستمسکاتی که آن روز گسسته می‌شود «فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا یَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ وَ خُذْ مَا یَبْقَی لَکَ مِمَّا لَا تَبْقَی لَهُ وَ تَیَسَّرْ لِسَفَرِکَ وَ شِمْ بَرْقَ»؛ این «شِمْ» امر است، این را بو کن این برق را ببین «وَ شِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ وَ ارْحَلْ مَطَایَا التَّشْمِیر»؛[17] این اسبهای دونده فراوان است چرا سوار نمی‌شوی؟ «مطیه» مَرکب راهوار است، این بیان نورانی امام حسن عسکری(سلام الله علیه) که «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ‏»،[18] این «إمتطاء» باب إفتعال «إمتطأ الفَرس»؛ یعنی «أخذَ المطیة» یک مَرکب راهواری است درِ خانه شماست، سوار بشوید بروید. «مطایا» هم جمع «مطیّه» است. فرمود آنهایی که اهل مطیه هستند زودتر از دیگران به مقصد می‌رسند همین دنیاست.

بنابراین هرگز ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ منظور این نیست که ـ معاذالله ـ «الله» مغرور کرده، طبق آیات و روایات مخصوصاً این تفسیر نورانی حضرت امیر، آلت غرور چیز دیگری است.

«و الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه223.

[2]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص682.

[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت107.

[4]. سوره شوری، آیه16.

[5]. الاقبال بالاعمال(ط ـ القدیمه), ج1, ص109.

[6]. سوره اسراء، آیه82.

[7]. سوره حدید، آیه4.

[8]. سوره تکویر، آیه26.

[9]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت289.

[10]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه3.

[11]. الغارات (ط ـ الحدیثة)، ج‏2، ص942.

[12]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه74.

[13]. سوره حجر، آیه39.

[14]. سوره نساء، آیه119.

[15]. جامع الأخبار(للشعیری)، ص50؛ «عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ‏ کُنْتُ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامْ فَمَرَّ بِالْمَقَابِرِ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامْ السَّلَام ُ عَلَی أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏...».

[16] . ر. ک: دیوان حافظ، غزل شماره266؛ « فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی ٭٭٭ بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز».

[17]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه223.

[18]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏75، ص380.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق