بسم اللّه الرحمن الرحيم
مردان الهي در اثر خصوصيات روحي، تعهّد ويژهاي با پروردگار خود دارند كه ديگران از آن سهمي ندارند؛ زيرا اصل تعهد بر اساس معرفت و توان بنا نهاده شد و چون انسان از موجودهاي ديگر جهان طبيعت، آگاهتر و در نتيجه، توانمندتر است، معاهده خاص عبودي با خدا دارد كه از آن تعهّد تشريعي در قلمرو جماد و منطقه گياه و محدوده حيوان اثري نيست؛ گرچه همه آنها در معيار اطاعت تكويني، خاضعان درگاه ربوبياند.
بيان تعهد تشريعي و خضوع تکويني در قرآن
قرآن از تعهد تشريعي همه انسانهاي مكلف، چنين خبر ميدهد: ﴿ألمعهد إليكم يا بنيادم أن لا تعبدوا الشيطان﴾ [1]؛ ﴿و قضي ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ إيّاه﴾ [2]؛ چنانكه از خضوع تكويني سراسر نظام كيهاني، چنين سخن ميگويد: ﴿فقال لها و للأرض ائتيا طوعاً أو كرهاً قالتا أتينا طائعين﴾ [3] و هيچ موجودي در حريم طاعت تكويني خود، قدرت تمرد ندارد؛ زيرا از اين ديدگاه، هر موجودي با تمام شئون وجودي خويشتن، سرباز آماده خداوند هستي است؛ ﴿و للّه جنود السموات والأرض﴾ [4] و هرگز احتمال تعدّي و مجال طغيان براي آنان متصور نيست؛ زيرا توان آنها نيز سرباز محض خدا بوده و هرچه در نهان و نهاد آنهاست، در مركز ستاد فرماندهي آفريدگار خود، جذب و مسخّر شده است.
به هر تقدير، آنچه در قلمرو انسان يافت ميشود، دو چيز است: يكي تعهّد تشريعي و ديگري عصيانپذيري وي؛ يعني انسان از آن جهت كه مختار است، نه مجبور، توان طغيان تشريعي را دارد؛ اما نه آن حد كه مستلزم تفويض گردد و چون اساس تعهد، همانا آگاهي و توانمندي است، آنان كه آگاهتر و قدرتمندتراند، تعهد برتري با مولاي خود دارند كه نا آگاهان بشري و ناتوانان انساني از آن بهره ندارند و يا خود را از آن بيبهره كردهاند.
قرآن كريم در اين باره از دو تعهد ويژه نام ميبرد كه يكي تعهد پيامبران الهي است و ديگري تعهد وارثان آنان. اما درباره ميثاق انبياء، چنين ميفرمايد: ﴿و إذ أخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و إبراهيم و موسي و عيسي ابن مريم و أخذنا منهم ميثاقاً غليظاً﴾.[5]
اما درباره ميثاق ثابت وارثان پيامبران، چنين ميگويد: ﴿من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً﴾.[6]
گرچه اين تعهد پيكار عليه تبهكاران از همگان گرفته شد، ليكن پيمانشكنان از شكستن وفاي به عهد، طرفي نبستند و در پيچ و خم عيّاران طبيعت گرفتار آمدهاند؛ لذا رفاه را بر فلاح، ننگ را بر جنگ با ظالم و قعود را بر قيام ترجيح داده و به گوشه عافيت دروغين خزيده و از اينكه با نشستگان همنشيناند، خوشحالاند؛ ﴿فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه﴾ [7] و با پوزش طلبي در صدد توجيه رفاه طلبي خود بر ميآيند؛ ﴿يعتذرون إليكم إذا رجعتم﴾ [8] مهر ذلّتبارِ ﴿و لقد كانوا عاهدوا اللّه من قبل لا يولّون الأدبار﴾ [9] بر پيشاروي تاريخ اينان، هماره ثبت خواهد بود.
رادمرداني كه به قداست ميثاق ويژه پايبند بودند، كسانياند كه هيچ دام و دانهاي آنان را از ذكر و فكر و شكر پروردگارشان باز نداشته است؛ ﴿رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و إقام الصلاة و إيتاءالزكاة يخافون يوماً تتقلّب فيه القلوب و الأبصار﴾ [10]؛ لذا عرفان را با حماسه هماهنگ كردهاند و جهاد اكبر و اصغر را در حدّ اوسط ميثاق الهي، همسو ساختهاند و محراب نماز را با حربگاه معركه، آشنا نمودهاند.
چنين مرداني از دو جناح پرواز استمداد جسته، تا اوج عروج انساني طيران كردهاند: يكي جناح علم و ديگري جناح عمل؛ زيرا نه بدون بال دانش، جهش ميسور است و نه بدون بال عمل، پرواز ممكن.
قرآن كريم در تبيين دو بال جهش طائران قدس ملكوت، چنين ميفرمايد: ﴿إنما يخشي اللّه من عباده العلماء﴾ [11]؛ يعني كساني كه از آگاهي راستين بهرهمنداند، از خداوند هراسناكاند و چون خداشناساند، از ترك اطاعت اوامر او بيمناكاند و چون عارفاند، از تخلّف وظيفه الهي انديشناكاند و...
در اين آيه از بال علم و بال عمل، آنچنان ياد شده است كه عمل ناب و صحيح، بدون معرفت حاصل نخواهد شد و آگاهي عميق، بدون هراس از عصيان خدا نميباشد؛ بنابراين، تنها دينشناسان دين باورند كه در برابر دستورهاي الهي خاضعاند و از طرف ديگر، چون موحدانه خدا را شناختهاند، ترس آنان نيز مانند ساير شئون حياتي آنها موحّدانه است.
اينان فقط از خدا ميترسند و هرگز از غير او هراس ندارند؛ چنانكه در سوره «احزاب» چنين تلاوت مينماييم: ﴿الذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه و لا يخشون أحداً إلاّ اللّه و كفي باللّه حسيباً﴾.[12] آري، خاصيت توحيد ناب، همانا اين است كه موحّد در تمام شئون زندگي خويش، جز به نام و ياد خدا نينديشد و از اين رهگذر، فرقي بين خوف و رجا، دوستي و دشمني و مانند آن نيست؛ يعني تنها تكيه اميّد موحد، خداست.
چنانكه فقط از او انديشناك است و تنها دوست وي خداست؛ چنانكه تنها دشمني وي با خدازدايان و ملحدان ميباشد؛ به طوري كه فقط با توحيد، سر سازش و تولّي دارد و با هرگونه شرك، سرِستيز و تبرّي را داراست و آيه ﴿قل إن كان ابائكم و أبنائكم و إخوانكم و أزواجكم و عشيرتكم و أموال اقترفتموها و تجارةٌ تخشون كسادها و مساكن ترضونها أحبّ إليكم من اللّه و رسوله و جهادٍ في سبيله فتربّصوا حتّي يأتي اللّه بأمره و اللّه لا يهدي القوم الفاسقين﴾ [13] و نيز آيه پايان سوره «مجادله» شاهد گوياي اين مطلب است.
تعهد ويژه عالمان دين در برخورد با ستم ظالمان
به هر تقدير، رجال علمي و عملي كه وارثان راستين پيامبراناند، غير از تعهّد عمومي عبودي، يك تعهد خاصي دارند كه آنان را به انبياء نزديك ميكند و اين عهد ويژه، همان است كه در خطبه شقشقيّه نهج البلاغه ترسيم شده است: «أما والذي فلق الحبّة و برء النسمة! لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما أخذ اللّه علي العلماء أن لا يقارّوا علي كظّة ظالمٍ و لا سغب مظلوم» [14]؛ يعني خداوند از عالمان دين و دانشوران آيين خود تعهد گرفته است كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان آرام نگيرند و آن بيعدالتي را با سكوت و قعود خود آرام نگذارند و امضاء نكنند.
البته ظلم اقتصادي تبهكاران زراندوز و مظلوم شدن مستمندان و خانمان سوختگان، تهيدستي و گرسنگي، مصداق ظاهري اين تعهد خاص است؛ و گرنه رزق و سيري و گرسنگي و مانند آن، مصداق مهمتري دارد كه نبايد از نظر دور بماند و آن رشد فرهنگي و تعليم و تربيت صحيح، يك جامعه است؛ چه اينكه در ذيل آيه ﴿فلينظر الإنسان إلي طعامه﴾ [15] چنين آمده است كه انسان موظف است، درباره دانشي كه فرا ميگيرد، تأمل و بررسي نمايد كه از چه كسي ياد ميگيرد و ميآموزد؛ بنابراين، غذا و طعام و مانند آن شامل رزق معنوي و علم و دانش هم خواهد شد.
عالمان الهي موظفاند كه جلوي هرگونه تهاجم فرهنگي شكمبارگي كژانديش را بگيرند تا سادهنديشان بيپناه، به دام اغواي آنان گرفتار نيايند و دانشوران ديني، همانطوري كه به تعهد نظامي، سياسي، اجتماعي و مانند آن عمل نموده و دين خود را تأديه ميكنند، در قبال تعهد فرهنگي نيز مسئوليت خاص احساس ميكنند و براي خروج از عهده آن از نثار و ايثار، هيچگونه دريغ ندارند.
آنچه در اين گفتار كوتاه مطرح است، همانا تعهد فرهنگي عالمان دين است. اينان يك وظيفه تحصيلي دارند و يك فريضه حصولي. توضيح آن اين كه نسبت به بعضي از كارها نه تنها موظفاند درباره انتقال آن كوتاهي نكنند، بلكه متعهدااند كه مقدمات آن را نيز فراهم كرده و شرايط مخصوص آن را تحصيل نمايند؛ ولي درباره شرايط و مقدمات خارج از حوزهقدرت، عهدهدار تحصيل آنها نيستند؛ بلكه منتظر حصول آنها ميباشند كه اگر آن اسباب و شرايط خارج از قلمرو قدرتْ حاصل شد، فوراً قيام و اقدام كنند.
مثلاً تشكيل حكومت و تأسيس نظام حكومتي، داراي شرايط بيشماري است كه برخي از آنها تحصيلي و بعضي از آنها حصولي ميباشد. وظيفه عالمان دينشناس و دين باور نسبت به شرايط ياد شده يكسان نيست؛ بلكه درباره شرايط مقدور بايد تحصيل نمايند و درباره مقدمات غير مقدور، منتظر حصول آن باشند.
تحصيلي بودن تعليم مسائل فرهنگي
جريان تعليم مسائل فرهنگي، از قبيل مقدمات تحصيلي است؛ زيرا بسياري از شرايط آن داخل در حوزه قدرت عالمان ديني ميباشد؛ لذا وارثان انبياء چونان پيامبران(عليهمالسلام) به نشر فرهنگي مبادرت جسته و از آگاه نمودن اقشار گوناگون مردم در سطوح مختلف، قصور و فتوري را روا نميدارند تا جامعه از جهالت و ضلالت برهد و به معرفت و هدايت برسد.
چون مهمترين رسالت پيامآوران الهي، شكوفايي انسانيت اصيل جامعه است و انسانيّت نيز داراي دو جهت حساس است: يكي انديشه درست و ديگري جهتيابي و كوشش صحيح؛ يعني ادراك درست و تحريك صحيح، نقش تعيين كننده را در ساختار انساني به عهده دارند. جريان باروري انديشه بشري را با ﴿و يعلّمهم الكتاب والحكمة﴾ [16] تنظيم مينمايند و جريان ثمردهي كار و كوشش انساني را با ﴿و يزكّيهم﴾ [17] تأمين ميكنند.
حضرت اميرالمؤمنين، آن كه خود از بزرگترين رائدان و قائلان قافلههاي بشري است، تأثير رسالت نبياكرم اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را چنين ترسيم ميفرمايد: «إلي أن بعث اللّه سبحانه محمداً رسول اللّهص... و أهلُ الأرض يومئذٍ ملل متفرقة و أهواء منتشرة و طوائف متشتّتة... فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة» [18]؛ يعني ارسال سلسله پيامآوران الهي به حضرت محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رسيد؛ در حالي كه جهان عصر بعثت، گرفتار مليتهاي پراكنده و خواستههاي گوناگون فراوان بوده است و خداوند به وسيله رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آنها را از ضلالت و گمراهي رهانيده و از جهالت و ناداني نجات داده و اين دو بار گران گمراهي و ناداني را به دو بال توانمند رهيابي و دانايي مبدّل نمود.
همين دو ويژگي كه در متن رسالت پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مشهود است، در برنامه معلّم اول شهادت، شهامت و سلحشوري و قيام عليه طاغيان متمرد تاريخ، يعني حضرت سيدالشهداء، حسين بن علي(عليهالسلام) ميدرخشد؛ چنانكه در زيارت اربعين آن حضرت كه از مختصات پيروان راستين اوست، چنين آمده است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» [19]؛ يعني حضرت امام حسين(عليهالسلام) خون دل خود را در راه تو (خدا) داد تا بندگانت را از ناداني به دانايي و از گمراهي به رهيابي رهايي داده و نجات بخشد.
کاميابي امام خميني(قدّس سرّه) در ايفاي مسئوليت هاي خويش
غرض آنكه رسالت مردان الهي همان تعهّد خاص و وفاي مخصوص است و همانطوري كه در صحنه سياست و سائر مسائل وابسته به آن، تعهد ويژهاي داشته و آن را ايفاء مينمايند، در صحنه هدايت و فرهنگ نيز مسئوليتهاي ياد شده بوده و در ايفاي همه آنها كامياب باشند، اندكاند و از اين نادرههاي دوران ميتوان امام خميني(قدس سرّه) را نام برد و چون مقدار تعهد هركس در مدار توانمندي علم و عمل اوست، شمّهاي از اقتدار ملكوتي اين بزرگ مرد الهي بازگو ميگردد تا محدوده مسئوليت خاص او روشن شده و ايفاي آن آشكار گردد.
علوم انساني از لحاظ روش به شهودي، برهاني، نقلي و تعبّدي تقسيم ميشود. آنچه با شهود دل پديد ميآيد، عرفان ناميده ميشود، و آنچه با برهان عقل تحصيل ميشود، حكمت و كلام است و آنچه با نقل به دست ميآيد، سيره و تاريخ است و آنچه باتعبّد حاصل ميشود، فقه و مانند آن است كه گذشته از جنبه نقلي، اساس روشمندي آن را تعبّد تعيين مينمايد.
چون هركدام از اين علوم انساني با شأن ويژهاي از شئون نفس انساني تأمين ميگردد و اهتمام نفس در هر شأني او را از توجه تام به ساير شئون باز ميدارد، لذا جامعيت يك نفر در علوم قلبي و عقلي و سمعي بسيار دشوار است؛ ليكن امام خميني به نوبه خود در علوم ياد شده صاحب نظر و صاحب دل و بصر بود.
اعمال انساني از جهت روش و نيز از لحاظ تعلّق به مسائل مختلف، به تهذيب روح، اداره خانواده، تدبير جامعه و سياست كشور و رعايت حقوق و مواثيق و قوانين بين المللي منقسم خواهد شد كه هركدام نام مخصوص خود را داراست و حكمت عملي هريك از آنها نيز با راههاي ويژه پيموده ميشود و گرايش عملي روح به هركدام از آنها مانع توجّه تام به شأن ديگر خواهد بود؛ لذا جامعيت يك شخص در همه آنها سهل نيست.
ولي امام خميني به نوبه خويش در ملكات عملي ياد شده متعهد بود و تهذيب اخلاق، وي را از تدبير جامعه و سياست داخلي و خارجي باز نميداشت؛ چنانكه اداره جنگ و صلح او را از تزكيه نفس منصرف نميكرد؛ لذا در حدّ خود جامع رشتههاي گوناگون علوم انساني بود و به سهم خويش، واجد ملكات فاضله ياد شده از حيث عمل بوده است. قهراً تعهّد او از ديگران بيشتر و توجه وي به ايفاي مسئوليت از ديگران افزونتر بوده است.
آنچه فعلاً مورد نظر است، خصوص جنبه فرهنگي آن امام راحل(قده) است كه با سنّت بَنان و سيرت بَيان، عهدهدار تعليم كتاب و حكمت بودهاند و با عقل وعايت و رعايت اركان دين را درك كردهاند؛ نه آنكه با عقل سماع و روايت بسنده كرده باشند. گفتار يا نوشتارش چونان رفتار وي، شرح و تفسير آيهاي از قرآن يا حديثي از عترت طاهرين(عليهمالسلام) بود و خط مشي او را برنامههاي ديني تنظيم ميكرد؛ نه هوا و ردي.
بهره وري همگان از شخصيت امام خميني(قدّس سرّه)
اگر مستعدّي به سخن او گوش ميداد يا به نوشتهاش نگاه ميكرد، سهم خود را از رزق معنوي ارتزاق ميكرد و اگر صاحب دلي با نيايشهاي وي مأنوس ميشد، راه نزديك نجوا با خدا را مشاهده مينمود و اگر صاحب بصري با تفويض و تسليم او آشنا ميشد، صراط مستقيم نصرت دين و نصرت خدا را به عنوان پاداش ياري دين وي احساس ميكرد. تاريخ حماسه و هماوردي آميخته با همياري محرومان و دردمندان جامعه او از يك سو و
نزول بركتهاي غيبي بر وي از سوي ديگر، تابلوي زيباي پيوند عبد و مولا را ترسيم مينمود.
آنچه در گفتهها يا نوشتههاي عارفان سالف و آنف، به متأخران ارث رسيده است كه دعا قرآن مرفوع و صاعد است، در ادعيه خالصانه او هنگام غربت اسلام و مظلوميت ميهن اسلامي و مردم مسلمان مشهود بوده است و آنچه از حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليهالسلام) رسيده است كه سعادت و شهادت را براي خود و فرمانده لشكرش، جناب مالك اشتر درخواست كرد،[20] در زمزمههاي دوران مبارزهاش به گوش ميرسيد.
آنچه در وصف پاكان و پرهيزگاران آمده است كه در هنگام مصيبت و سوانح سنگين و دردناك، بازگشت ابدي قافله بشري را به سوي خدا دانسته و با استرجاع، هرگونه حادثه ناگوار را تحمّل مينمايند، در برخوردش با حوادث انفجارها و دفاع مقدس هشت ساله به چشم ميخورد.
سرانجام، آنچه از امامان معصوم(عليهمالسلام) رسيده است كه هيچكدام از ما به مرگ عادي رحلت نميكنيم، بلكه يا مقتول و يا مسموم خواهيم شد، در وي كه از وارثان راستين آن ذوات مقدس بوده است، ظهور كرد؛ چنان كه در متن پذيرش قطعنامه 598 مرقوم فرمودهاند.
همان وصيّتي كه انبياء ابراهيمي(عليهمالسلام) به دودمان خود و نيز به امّت اسلامي كردهاند كه اسلام را حفظ كنيد و با آن زندگي كنيد و با همان دين مرضي الهي رحلت نماييد، در چهره وصيتنامه الهي سياسي وي ملحوظ است و همان سفارش تابناك رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره قرآن و عترت در متن وصيتنامه او تدوين شده است و همان افتخاري كه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در متن نامه خود به دربار اموي مرقوم فرمودهاند، در جاي جاي وصيتنامه او نيز رقم خورده است.
زندگي و مرگ ولايت مدارانه امام خميني
اگر درباره اين شاگرد صادق قرآن و عترت و وارث راستين اسلام و عاشق مشتاق اهلبيت عصمت و طهارت و سرسپرده كوي ولاي توحيد و دل سپرده سوي ولايت خاندان نبياكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) گفته شود.
كه مشمول «اللّهم اجعل محيايَ محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمدٍ وآل محمد» [21] بوده است، سخني به گزاف گفته نشد.
انتظار ميرود با سير و تعمق در گفتهها و نوشتههاي فارسي و عربي اين بزرگ مرد الهي، خواه در عرفان، فلسفه، كلام، تفسير، فقه و اصول، و خواه در نصايح مردمي و موضعگيريهاي سياسي و حمايتهاي از پابرهنهها و درد آشنايان جامعه و خواه در ايجاد وحدت و هماهنگي و همدلي و همياري اقشار مختلف مردم و مانند آن، توفيق حضور در صحنه ديانت و سياستِ به هم تنيده، بهره همگان گردد.
زيرا همواره دو مطلب مهم را بايد محور برنامههاي انقلاب اسلامي دانست: اول، ضرورت حضور مردم در صحنه انقلاب تا اين قيام الهي همچنان زنده بماند و خداوند وظيفه مردان با ايمان را چنين ترسيم فرمود: ﴿إنّما المؤمنون الذين امنوا باللّه و رسوله و إذا كانوا معه علي أمر جامع لميذهبوا حتّي يستأذنوه إنّ الذين يستأذنوك أُولئك الذين يؤمنون باللّه و رسوله﴾ [22]؛ يعني مردان با ايمان و مؤمنان واقعي كسانياند كه از لحاظ اعتقاد، به خدا و پيامبر او ايمان آورده باشند و از لحاظ عمل، هرگاه مطلب مهم اجتماعي و حكم جامع امّت اسلامي فرا رسيد، هرگز صحنه را رها نكرده و حتي اگر معذور هم باشند، بدون تحصيل اذن رهبر مسلمين از صحنه اجتماع خارج نميشوند.
مؤمنان معذور كه با اذن قبلي غيبت ميكنند، داراي ايمان واقعي به خدا و پيامبراند. از اين آيه، چنين بر ميآيد كه حضور مردم در مجامع سياسي و مانند آنها متمِّم ايمان آنها بوده و بدون آن ايمانشان ناقص ميباشد؛ (و جريان حنظله غسيل الملائكه كه در دفاع مقدس اسلامي بعد از شب زفاف شربت شهادت نوشيد، در ذيل همين آيه مطرح است) بنابراين، وظيفه مردم همانا حضور در صحنههاي اجتماع ديني است.
دوم، اگر مردم در صحنه سياست و اجتماع ديني حاضر نباشند و نسبت به سرنوشت نظام حاكم بيتفاوت باشند و با پندار جدايي دين از سياست يا رفاه طلبي يا بهانههاي ديگر از حضور در صحنه محروم گردند، آن نظام سرنگون خواهد شد و رقيب خونآشام چيره ميگردد؛ چنانكه حكومت امام علي(عليهالسلام) و حكومت امام حسن(عليهالسلام) نشانه خوبي براي اين تجربه تلخ است.
زيرا رهبر معصوم مفترض الطاعه از نظام الهي بود، ليكن مردم در اثر اختلاف داخلي به جنگ با يكديگر مشغول شدند و يا در اثر عدم احساس وظيفه انزوا را اختيار كردند؛ لذا اميرالمؤمنين(عليهالسلام) از آنها خسته شده و شكايت به خداوند برد و در نيايش ويژه از خدا درخواست كرد تا او را از مردم بگيرد و مردم را نيز از او جدا كند و جريان شكست حكومت امام مجتبي(عليهالسلام) نيز نيازي به توضيح ندارد؛ پس نميتوان با حق بودن نظام حاكم و قدرت رهبري بيبديل امام معصوم(عليهالسلام) قناعت كرد؛ بلكه حضور مردم به عنوان پايگاه و پشتوانه مستحكم نظام اسلامي ضروري است.
خداوند دو مطلب را صريحاً به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اعلام كرد: اول، اگر خدا و مردم در صحنه باشند، نظام اسلامي را كفايت ميكند و نيازي به چيز ديگر نيست: ﴿يا أيّها النّبي حسبك اللّه و من اتّبعك من المؤمنين﴾.(1
دوم، اساس توحيد بر آن است كه چيزي همتاي خداوند نبوده و در رديف خدا قرار ندارد؛ بنابراين، حضور مردم هرگز همتاي حضور خدا و نصرت الهي نيست؛ بلكه مردم نيز سربازان الهياند و زمام آنها به دست خداوند است؛ هرگاه صلاحيت ياري دين را تحصيل كردند و از غرور و نيرنگ دنيا آزاد شدند، خداوند آنها را توفيق خاص عطا ميكند تا مدافعان واقعي اسلام بوده و رهبر مسلمين را ياري كنند: ﴿هو الذي أيدك بنصره و بالمؤمنين﴾ [23]؛ يعني خداوند تو را (اي پيغمبر) از دو راه كمك كرد: يكي امداد غيبي و ديگري هدايت مردم به سوي تو و دعوت مؤمنان به ياري تو؛ يعني اگر مردم در صحنه آمدهاند و حضور آنها مؤثر بوده است، بر اساس توحيد، طبق امداد الهي بوده است؛ پس مردم هرگز همتاي خدا نيستند؛ بلكه در تحت هدايت الهي توفيق ياري دين را در شرايط خاص فراهم مينمايند.
همين مطلب را ميتوان از نيايش حضرت ابراهيم خليل استنباط نمود؛ زيرا آن حضرت به خداوند چنين عرض كرد: ﴿ربّنا إنّي أسكنت من ذرّيتي بوادٍ غير ذي زرعٍ عند بيتك المحرّم ربّنا ليقيموا الصلوة فاجعل أفئدةً من الناس تهوي إليهم و ارزقهم من الثمرات لعلّهم يشكرون﴾[24]؛ يعني پروردگارا! من ذريّهام را... نزد خانه محترم تو كه از حرمت خاصي برخوردار است، جا دادم تا نماز را اقامه كنند؛ پس دلهاي گروهي از مردم را به سوي آنان گرايش ده تا به سمت آنها مايل شوند و آنان را حمايت و ياري كنند و مايه انس و رهايي از غربت آنها گردند....
غرض آنكه زمام دلهاي مردم به دست خداوند است؛ زيرا پيشاروي هستي هر ذيروح، بلكه هر موجودي به دست اوست؛ لذا اگر مردم در صحنه انقلاب بوده و هستند و دلهاي آنها به سوي امام راحل(قدس سرّه) گرايش دارد و گفتار و نوشتارش در گوش جانها آشناست و جنبه الهي آن همچنان محفوظ است، از بركتهاي غيبي است كه هم نصيب امّت اسلامي شد و هم بهره امام راحلِ.
در پايان از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تقدير ميشود كه به نشر آثار فرهنگي امامِ همت گماشت. خداوندا توفيق رهيابي به سويت و ياري دينت و نگهداري نظام اسلاميت را بهره همگان بفرما!
والحمدللّه رب العالمين
قم ارديبهشت 1372
جوادي آملي
[1] ـ سوره يس، آيه 60.
[2] ـ سوره اسراء، آيه 23.
[3] ـ سوره فصلت، آيه 11.
[4] ـ سوره فتح، آيه 4.
[5] ـ سوره احزاب، آيه 7.
[6] ـ سوره احزاب، آيه 23.
[7] ـ سوره توبه، آيه 81.
[8] ـ سوره توبه، آيه 94.
[9] ـ سوره احزاب، آيه 15.
[10] ـ سوره نور، آيه 37.
[11] ـ سوره فاطر، آيه 28.
[12] ـ سوره احزاب، آيه 39.
[13] ـ سوره توبه، آيه 24.
[14] ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
[15] ـ سوره عبس، آيه 24.
[16] ـ سوره بقره، آيه 129.
[17] ـ همان.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[19] ـ مفاتيح الجنان، زيارت اربعين.
[20] ـ نهج البلاغه، نامه 53، پايان عهدنامه مالك.
[21] ـ سوره نور، آيه 62.
[22] ـ سوره انفال، آيه 64.
[23] ـ سوره انفال، آيه 62.
[24] ـ سوره ابراهيم، آيه 37.