بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ (۷) أُولئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۸) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۹)﴾
در قرآن كريم از كفار و تبهكاران خبر داده است كه اينها محاط به خطيئه هستند أحاطت بهم خطيئتهم كه بحثهايش قبلاً گذشت كفار و منافقان و تبهكاران محاط به خطيئه هستند اصولاً گناه اول در اختيار گناهكار است بعد گناهكار در اختيار گناه رذيلت اينچنين است براي تبيين اين مطلب كه چگونه گناه محيط به گناهكار ميشود آيات فراواني در قرآن كريم عهددار تشريح اين مسئله است انسان را به عنوان اينكه داراي جوارح و جوانح است معرفي ميكند اولاً سيئات جوانح را كه عقايد و امثال عقايد است بازگو ميكند ثانياً سيئات جوارح را كه اعمال و كارهاي فاسقانه است بازگو ميكند ثالثاً تركيب آن سيئات جوانح و جوارح را تشريح ميكند رابعاً و چنين انساني از درون و بيرون محاط به خطيئه است فأحاطت بهم خطهيئتهم اگر ﴿أحاطت به خطيئته﴾[1] شد آنگاه والنار محيط بهم ﴿يوم يغشاهم العذاب﴾[2] و مانند آن پس در قرآن كريم اين سه طائفه در طول هم هستند يك طائفه ادعايش اين است كه أحاطت بهم خطيئتهم يك طائفه تشريح ميكند كه چگونه انسان محاط به خطيئه است طائفه ثالثه آثار تلخ احاطه خطيئه را بازگو ميكند فرمود ﴿يوم يغشاهم العذاب﴾[3] عذاب محيط به اينها است يحاط بهم سرادق عذاب خيمه عذاب محيط به اينها است اينها تحت پوشش خيمه عذاب هستند از درون اينها از بيرون اينها عذاب ظهور ميكند هم ﴿كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها﴾[4] دامنگير اينها ميشود هم ﴿نار الله الموقدة ٭ التي تطلع علي الأفئدة﴾[5] قهراً هم عذاب روحاني و معنوي دامنگير اينها است كه محصول عقيدهٴ بد است هم ﴿كلما نضجت جلودهم﴾[6] دامنگر اينها است كه نتيجهٴ اعمال بد است اين آيه محل بحث هم تقريباً ميتواند جزو طائفه ثانيه باشد كه بيان كنندهٴ كيفيت اعادهٴ خطيئه است ميفرمايد اينها از درون منكر قيامتند اميد به لقاي اله ندارند و پوچ انديشند و حيات خود را تا گور خلاصه ميدانند كه ﴿ان هي إلاّ حياتنا الدنيا﴾[7] اينها كساني هستند كه ﴿إنّ الذين لايرجون لقائنا﴾ پس از نظر عقيده مشكل جدي دارند از نظر استغراق در لذائذ هم ﴿رضوا بالحياة الدنيا﴾ به همين لذائذ طبيعت و شهوت و گرفتار اجوفين بودن سرگرمند نه تنها راضيند اين را تنها عامل ميدانند كه به اين مطمئن هستند كلمه طمانينه شايد مناسب باشد با الي استعمال بشود ولي در قرآن كريم هر چه هست با حرف باء استعمال ميشود حالا چه در قسمتهاي مثبت چه در قسمتهاي منفي چه در جايي كه طمانينه حق است مثل ﴿ألا بذكر الله تطمئن القلوب﴾[8] چه در جايي كه طمانينه كاذب است و باطل است مثل (اطمئنوا بها﴾ يا ﴿من الناس من يعبد الله علي حرف فإن أصابه خير اطمئنّ به﴾[9] اينها كه مقطعي ايمان دارند به همان خير مقطعي دلگرم ميشوند مطمئن ميشوند به وسيله او ﴿واطمئنّوا بها والذين هم عن ٰايٰتنا غٰفلون﴾ منشاء اينكه از نظر جانحه و عقيده گرفتار آن گناه هستند و از نظر جارحه و اعضا مبتلاي به اين سيئات هستند همان غفلت است اين ﴿والذين هم عن ٰايٰتنا غٰفلون﴾ كه به منزلهٴ دليل آن سيئات گذشته است مشابه مطلبي است كه در سورهٴ مباركهٴ صاد(ص) بيان شده در سورهٴ مباركهٴ صاد آيهٴ بيست و ششم به اين صورت است ﴿يا داود إنّا جعلناك خليفةً في الأرض فاحكم بين الناس بالحق و لاتتّبع الهوي فيضلّك عن سبيل الله إنّ الذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب﴾ كه تمام اين سيئات در اثر غفلت و فراموشي روز معاد است انساني كه به ياد معاد نيست گرفتار گمراهي ميشود تذكرهٴ معاد و يادآوري معاد بعد از ذكر توحيد مهمترين ذكر است اين اذكاري كه ميگويند قلب انسان را روشن ميكند همين است وگرنه آن الفاظ البته ثواب خاص خودش را دارد اما بتواند سازنده باشد اينطور نيست لذا برخي از قدما رسالهاي كه نوشتند مضمونش اين است كه بعد از ذكر توحيد و ياد خدا بهترين ذكر، ذكر مرگ است چون ياد مرگ آدم را احيا ميكند آدم را به حركت واميدارد چون اولين چيزي كه بعد از مرگ از آدم سؤال ميكنند: عمرك في ما أفنيت؟ اين بايد يك جواب نقد داشته باشد بنابراين كسي كه منزوي است بيكار است او در حقيقت مرگ را فراموش كرده است اين اصلاً به ياد مرگ نيست نه اينكه اينهايي كه به ياد مرگ هستند در حقيقت بايد منزوي بشوند و تسبيح بگويند و ذكر بگويند چون اگر مردند اولين چيزي كه سؤال ميكنند ميگويند: عمرك في ما أفنيت؟ بنابراين آنها معتقدند و اين عقيدهشان هم حق است كه بعد از ذكر توحيد هيچ ذكري به اندازهٴ مرگ عامل حركت نيست در اين آيهٴ 26 سورهٴ مباركهٴ صاد(ص) هم فرمود چون اينها قيامت را فراموش كردند بيراهه ميروند وگرنه آدم بداند كه اين زنده است و بايد حساب اين را پس بدهد خب هم كار ميكند و هم درست كار ميكند پس غفلت منشاء پيدايش همهٴ آن رذائل قبلي است چنين گروهي كساني هستند كه ﴿أحاطت به خطيئته﴾[10] اگر ﴿أحاطت به خطيئته﴾ شدند ﴿أحاط بهم سرادقها﴾[11] و مانند آن خواهد بود پس اگر در قرآن كريم آياتي است كه خيمهٴ آتش محيط تبهكاران است براي آن است كه اعضا و جوارح اينها باعث احاطهٴ گناه است در مقابل اينها مردان الهي هستند كه آيهٴ بعد عهددار اينها است اينها كساني هستند كه از هر طرف منشأ خير و بركت هستند الآن ديگر ايام ميلاد وجود مبارك حضرت مسيح (سلام الله عليه) است ائمه عليهم السلام اصرار دارند كه در تمام مشاهد مشرفه انبيا را تكريم بكنيد و وقتي سلام عرض ميكنيم از آدم (سلام الله عليه) تا حضرت خاتم عليهم الصلاة والسلام اينها را تقدير بكنيم تجليل بكنيم وجود مبارك حضرت مسيح را هم اينچنين در جريان حضرت مسيح (سلام الله عليه) است كه خدا مرا منشا بركت قرار داد ﴿و جعلني مباركاً أين ما كنت﴾[12] من هر جا باشم منشأ بركت هستم چطور ميشود انسان هر جا باشد منشأ بركت است حالا اين در حقيقت كسي است كه أحاط بحسناته حسنات هرگز محيط نيستند حسنات هر چه هم زياد باشند تحت احاطهٴ آن انسان محسن هستند بر خلاف سيئه، سيئه است كه آدم را زير پوشش ميآورد چون تاريك است سيئه مثل دود است خوب دود آدم را ميپوشاند حسنات نور است و انسان مصباح اين نور است و اگر مصباح شد هرگز تحت احاطهٴ نور قرار نميگيرد بلكه محيط به نور است براي اينكه روشن بشود مردان الهي نظير حضرت مسيح (سلام الله عليه) هستند كه ﴿جعلني مباركاً أين ما كنت﴾[13] وصف اينها را در دنيا ذكر ميكند و مقام اينها را در بهشت ذكر ميكند مقام اينها در بهشت همين است كه اين روزها خوانديم ﴿دعواهم فيها سبحانك اللّهم و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمين﴾ در هر مقطعي يا با تسبيح هستند يا با سلام هستند يا با حمد اين ﴿آخر دعواهم﴾ آخر نسبي است نه نفسي نه يعني اين جمله را گفتند ديگر حرف نميزنند در هر مقطعي در هر كاري اول تسبيح است بعد سلام هست بعد هم حمد خب اينها كار دارند بالاخره برخورد دارند غذا خوردن دارند منتها در بهشت بدون رنج گرسنگي لذت سيري را ميچشند با دنيا تفاوت جوهري دارد در دنيا تمام ان لذائذها شايد برگردد به دفع آلام يعني انسان گرسنه ميشود و اين گرسنگي رنج آور است براي دفع اين رنج غذا ميخورد حالا يا دفعاً يا رفعاً يا گرسنه است و بالفعل رنج ميبرد براي رفع اين درد گرسنگي غذا ميخورد يا نه فعلاً گرسنه نيست يك مقدار غذا ميخورد كه گرسنه نشود تشنگي هم همينطور يا براي دفع رنج است يا براي رفع رنج ضمناً لذت هم ميبرد اين لذت را بزرگان اهل حكمت گفتند به منزله مزد كارگري است انسان اگر غذا نخورد خب ميميرد تهيهٴ غذا هم خيلي سخت است انسان مثل حيوان نيست كه خام خور باشد غذايش در سفره طبيعت حاضر باشد اين حيوان است كه غذاي او در سفره طبيعت حاضر است يا برگ درخت است يا علف بيابان است يا ماهي دريا است يا نظير حيوانات جنگلي گوشتهاي خام و زنده است و نپخته است بالاخره يك غذاي آمادهاي در طبيعت براي اين حيوانات ذات اقدس اله تهيه كرد ولي انسان كه اينچنين نيست بالاخره بايد فراهم بكند كارهاي صنعتي روي آن اعمال بكند دقائقي را بعد پخت و پز بكند آشپزي بكند كه لايق خوردن بشود بعد بخورد و همه اينها رنج دارد و اگر اين كار را نكند ميميرد يك مقدار بالاخره بايد به اين كارگر يك مزدي بدهند آن مزدش همان لذتي است كه در ذائقهٴ او است اگر كسي از خوردن لذت نميبرد شايد زود هم ميمرد اين را ذات اقدس اله به عنوان مزد كارگري در فضاي دهان او قرار داد كه لذت ببرد كه براي اين لذت هم كه شد غذا بخورد تا نميرد نكاح هم بشرح ايضاً لذت نكاح هم همينطور است انسان تهيه مسكن و همسر و تمام زحمات را به عهده بگيرد اگر اين كار را نكند كه نسل نميماند كه انسان مثل فرشته نيست كه تنها براي هميشه بماند كه تا يوم قيامت كه اين مردني است ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾[14] ﴿ماجعلنا لبشر من قبلك الخلد﴾[15] ﴿أفإن متت فهم الخٰلدون﴾[16] و مانند آن خب بشري كه قائم به شخص نيست قائم به نوع است نوع بايد محفوظ باشد نوع با توالد و تناسل محفوظ است توالد و تناسل هم كار پررنجي است تهيه مسكن و همسر و اينها يك مقدار لذت باروري را ذات اقدس اله در نكاح به انسان داده كه انسان به لذت اين نكاح آن كار را انجام بدهد اين خيال ميكند كه اين هدف است در حاليكه آن كه در فضاي دهان در هنگان خوردن هست لذت باروري او است تا بخورد و نميرد و آن كه لذت جنسي به او تحميل ميكند براي لذت كارگري او است كه اين نكاح بكند تا نسل محفوظ بماند اين چون خيال ميكند هميشه باروري براي همين است باروري در كار نيست آن وقت آن اصل و هدف را فراموش ميكند بالاخره انسان در دنيا رنج ميبرد براي دفع رنج يا رفع رنج مقداري غذا ميخورد آب مينوشد و مانند آن در بهشت همهٴ اين لذائذ هست بدون سبق رنج يعني گرسنگي در بهشت نيست تشنگي در بهشت نيست دردي در بهشت نيست لا دفعاً و لا رفعاً هر چه هست لذت است لذت خوردن هست لذت نكاح هست لذت مسكن هست لذت داشتن جامههاي پرنياني هست و مانند آن هيچ رنجي در بهشت نيست ﴿الحمد لله الذي أذهب عنّا الحزن﴾[17] بهشتيها آنهايي كه متوسط هستند لذتهايشان وسطيٰ است آنهايي كه اوحدي هستند لذتهايشان برتر است در همه مقاطع بالاخره يا تسبيح است يا تسليم هست تا تحميد به ياد خدا هستند اين مال برنامه مدام بهشتيان اينها كيانند اينها كساني هستند كه در دنيا هم در يك چنين فضايي زندگي ميكردند اين كه در سورهٴ مباركهٴ نور فرمود به اينكه ﴿رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله﴾[18] اينها اگر در قيامت بخواهند ظهور كنند به همان صورت درميآيند خب اينها اينطور نيست كه در دنيا كار نكنند كه در دنيا هم مشغول كار هستند كارهايشان را انجام ميدهند ولي هيچ كدام از اين كارها مانع نام خدا بر لب و ياد خدا در دل نيست آنچه كه در اين آيهٴ 37 سورهٴ مباركهٴ نور بيان شده به عنوان تمثيل است كه شواهدش را زياد ملاحظه فرموديد نه تعيين ﴿رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع﴾ ولاقيام ولاقعود ولاجهاد ولاصلح ولامضارعة ولادرس ولابحث ولااجر شيءٍ ﴿عن ذكر الله﴾ منتها اين نمونهاش اينجا ذكر شده اينطور نيست كه تجارت و بيع اينها را از ذكر خدا باز ندارد ولي كارهاي ديگر اينها را از ذكر خدا بازدارد اين مهمهايش را به عنوان نمونه ذكر فرمود پس اينها كساني هستند كه ﴿يا أيها الذين ٰامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً﴾[19] شامل حال اينها است هيچ چيز اينها را از ياد خدا بازنميدارد، هيچ چيزي اينها را از ياد خدا بازنميدارد يعني چه؟ يعني هر كاري را كه ميخواهند بكنند چيزي بنويسند، بگويند، بخوانند رويشان ميشود كه بگويند ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ به نام تو خب چنين كاري بالاخره يا واجب است يا مستحب كاري كه آدم رويش نشود بگويد خدايا به نام تو بالاخره يا حرام است يا مكروه ديگر وگرنه به ما گفتند هر كاري كه ميكنيد بگوييدخدايا به نام تو حالا لازم نيست اين را آدم بگويد به نام تو ولي وقتي مواظب است كه يا مستحب است يا واجب خب به نام او انجام ميدهد ديگر پس اين ﴿رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع﴾ ولاأي شيء ﴿عن ذكر الله﴾[20] اينچنين شد اين مردان اگر در قيامت وارد بهشت بشوند آنجا هم ﴿دعواهم فيها سبحانك اللهم﴾ است ﴿تحيتهم فيها سلام﴾ است ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمين﴾ است در دنيا هم همينطور بودند ديگر نمونه كاملش آن ولي مطلق است وجود مبارك ولي عصر ارواحنا فداه اين است كه در زيارت آل ياسين به تك تك حالات آن حضرت سلام ميكنيم بعد جمع بندي ميكنيم ميگوييم «السلام عليك فى آناء ليلك و أطراف نهارك» همين است ديگر به تك تك شئون تو سلام چرا چون تك تك شئون تو به نام او است اين جاي سلام دارد اينگونه از مردان وقتي وارد بهشت ميشوند به آن صورت درميآيند ذات اقدس اله بعضي از آيات را فقط براي ثمرهٴ علمي نازل كرده كه ما بدانيم خدا چه هست اين فقط ثمرهٴ علمي دارد بعضي از آيات را كه قسمت مهمي از آيات قرآن را تشكيل ميدهد نازل كرده كه هم براي ما ثمرهٴ علمي داشته باشد هم ثمرهٴ عملي، اوصاف انبيا را ذكر كرده اوليا را ذكر كرده بهشتيها را ذكر كرده فرشتهها را ذكركرده يعني مثل اينها باشيد حالا كسي به ما نگفت شما در حد آنها باشيد طابق النعل بالنعل كه يعني شما ماموم آنها باشيد بگذاريد فرشته امام شما باشد بگذاريد اهل بيت امام شما باشد اين كه در كتابهاي فقهي ما نه تنها در جواهر حتي در رسالههاي عمليهٴ مثل عروهٴ حاج محمد كاظم آمده كه يكي از فوائد روزه گرفتن اين است كه انسان شبيه فرشته ميشود خب اين مطلب جايش در رسالهٴ عمليه كه نيست ولي از بس اين مطلب مهم بود كه مرحوم حاج محمد كاظم اين را در رسالهٴ عروه آورده است كه يكي از فوائد روزه اين است كه انسان شبيه فرشته ميشود غذا نميخورد بسياري از كارهايي كه مربوط به طبيعت و عالم ماده است انجام نميدهد به ياد حق مشغول است به ذكر حق مشغول است سحري دارد نامي دارد يادي دارد اين كه ذات اقدس اله اوصاف فرشتهها را ذكر ميكند يعني اين راه را برويد حالا بزرگان كه رفتند اين راه را الآن شما ببينيد در سورهٴ مباركهٴ انبيا وقتي اوصاف فرشتهها را ذكر ميكند ميفرمايد ﴿بل عباد مكرمون ٭ لايسبقونهم بالقول و هم بأمره يعملون﴾[21] همين وصف را در ما زيارت جامعه در پيشگاه ائمه عليهم السلام عرض ميكنيم كه شما عباد مكرميد ﴿لايسبقونهم بالقول و هم بأمره يعملون﴾ هستيد خب ببينيد آنكه در سورهٴ انبياء است دربارهٴ فرشتهها و ملائكه است اين كه ما در زيارت جامعه به اين ذوات مقدس عرض ميكنيم مال انسانهاي كامل است معلوم ميشود اين راه رفتني است منتها ما حالا لنگان لنگان دنبال اينها به اندازهاي كه توانستيم برويم پس اگر فرمود ﴿دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمين﴾ براي اينكه اينها كساني بودند كه در دنيا ﴿لاتلهيهم تجارة ولابيع﴾ ولا مضارعة ولاسياسة و لاجهاد ﴿عن ذكر الله﴾[22] خب آدم در متن سياست است ميشود مرحوم سيد حسن مدرس كه لاتلهيه سياسة عن ذكر الله مثل امام رضوان الله تعالي عليه ميشود لاتلهيه سياسة عن ذكر الله اينچنين نيست كه انقلاب و سياست مانع از ياد خدا بشود آن وقت در مسير وظيفه آدم قدم بردارد يا واجب است يا مستحب اين ذكر الله است ديگر حالا اگر بر زبان هم ذكر جاري كرد كه ﴿طوبيٰ لهم و حسن مآب﴾[23] مطلب ديگر اين است كه ذات اقدس اله تشريح كرده فرمود به اينكه اينها زباني دارند چشمي دارند گوشي دارند اعضا و جوارحي دارند دلي هم دارند تك تك اينها را بازگو كرده فرمود دل اينها ﴿ألا بذكر الله تطمئن القلوب﴾[24] چشم اينها ﴿فاعتبروا يا أولي ألابصار﴾[25] گوش اينها ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلي الرسول تري أعينهم تفيض من الدمع﴾[26] هم گوش و هم چشم، زبان اينها هم كه ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً﴾[27] دست اينها هم كه ﴿قاتلوهم يعذّبهم الله بأيديكم﴾[28] اين مجموعه ميشود كسي كه ﴿يسعي نورهم بين أيديهم﴾[29] غرض قرآن اين نيست كه انسان عادل بشود انسان خوبي بشود اين غرض ميانه است كه در سورهٴ حديد بيان كرده فرمود ما انبيا را نفرستاديم كه مردم عادل بشوند عالم بشوند اين بين راه است اين ﴿ليقوم الناس بالقسط﴾ ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب والميزان﴾ اين ﴿ليقوم الناس بالقسط﴾[30] اين بين راه است مثل دوران دبيرستان است هدف اين است كه الف لام را ﴿كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾[31] مردم را نوراني كني مردم كه نوراني شدند يقيناً عادل ميشوند چرا مردم نوراني بشوند؟ براي اينكه ميخواهند بروند به جايي كه ﴿لايرون فيها شمساً ولازمهريراً﴾[32] و خودشان بايد نور تامين كنند مگر ما نبايد يك جايي برويم كه هيچ چيزي نيست نه برق هست نه آفتاب هست نه قمر هست نه ستاره است خب چطور زندگي كينم در آنجا فرمود خودت بايد نور را تهيه كني نور تهيه كردي ﴿يسعي نورهم بين أيديهم وبأيمانهم﴾[33] ما ميخواهيم شما آنجا برسيد كه كار آفتاب را بكنيد آدم خوب شدن حد ميانه است مثل كسي كه در صورت تحصيل در سطح دبيرستان ميماند اما هدف آن نيست كه آدم برود در دبيرستان بماند خب بالاتر از آن هم هست اگر انسان فقط دنيا بود و اصلاح دنيا بود بله عدالت كافي بود ولي انسان كه مرغ باغ ملكوت است ميميرد پرواز ميكند به جايي ميرود كه در آن ساعرهٴ وسيع و آن صحنهٴ وسيع هيچ شمس و قمري نيست ﴿لايرون فيها شمساً ولازمهريراً﴾[34] خب حالا وقتي شمس و قمر نيست دكت الشمس و قمر شد، تناصر نجوم شد، تكوير نجوم شد، كوّرت الشمس شد، خب انسان نور از چه بگيرد برق و اينها كه آنجا خبري نيست نور را خود انسان بايد بدهد ﴿أتمِم لنا نورنا﴾[35] ﴿يسعي نورهم بين أيديهم﴾[36] فتحصل كه حسنات محاط آدم است نه محيط پيشاپيش حركت ميكند سيئات مثل دود است كه آدم را خفه ميكند اگر دربارهٴ سيئات دارد كه ﴿أحاطت به خطيئته﴾[37] سرش همين است كه دود است اگر دربارهٴ حسنات دارد به اينكه انسان همچنان آزاد است براي اينكه نور است و نور محيط كسي نيست كسي را خفه بكند ﴿يسعي نورهم بين أيديهم و بأيمانهم﴾[38] اين ديگر مومن دست چپ ندارد دو تا دستش راست است مومن «كلتا يديه يمين» بنابراين آنچه كه در اين آيات جمع بندي كردند در قيامت ظهور ميكند دربارهٴ تبهكاران فرمود احاطت بهم خطيئته اينها كساني هستند كه در قبال اين پنج شش طائفه آياتي كه مومنان دارند مومنان چشمشان آن بود ﴿فاعتبروا﴾ بود گوششان ﴿إذا سمعوا ما أنزل إلي الرسول﴾[39] بود زبانشان ﴿اذكروا الله ذكراً كثيراً﴾[40] بود دستشان ﴿قاتلوهم يعذّبهم الله بأيديكم﴾[41] بود دلشان ﴿ألا بذكر الله تطمئن القلوب﴾[42] بود ديگران كه خطرات فراواني داشتند چون ﴿واطمئنوا بها﴾ به دنيا مطمئن بودند ميفرمايد ﴿أفئدتهم هواء﴾[43] دلشان خالي است خب اينها كه با چشم گناه كردند با گوش گناه كردند با اعضا و جوارح گناه كردند نه تنها تك تك اين مواضع را داغ ميكنند بلكه سر و ته اينها را هم جمع ميكنند ﴿يوم يحمي عليها في نار جهنم فتكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ... ما كنتم تكنزون﴾[44] بعد ميفرمايد به اينكه ﴿يؤخذ بالنواصي والأقدام﴾[45] نه تنها در سورهٴ مباركهٴ توبه فرمود اين پولهايي كه اينها جمع كردند از راه حرام گداخته ميكنيم پيشاني را داغ ميكنيم پهلو را داغ ميكنيم پشت را داغ ميكنيم بلكه سر و ته اينها را هم جمع ميكنيم ﴿فيؤخذ بالنواصي والأقدام﴾[46] اين سر وته اينها را جمع ميكنيم و در آتش مياندازيم براي اينكه سر و ته اين جز گناه چيز ديگري نبود اين از صدر تا ساقه معصيت ميكرد هر چه هم انبيا گفتند بي اعتنايي كرد راه الهي را باز به او نشان دادند عمداً روي خود بست بنابراين اينكه فرمود ﴿دعواهم فيها سبحانك اللّهم و تحيّتهم فيها سلام وآخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمين﴾ تمام اينها محصول همين ﴿لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله﴾[47] است كه در بخشهاي ديگر فرمود و هر چه هم بخواهند براي آنها حاصل است البته تنها ميوههاي بهشتي و لذائذ بهشتي نيست كه اگر چيزي را خواست دعوا كردن يعني دعا كردن يعني خواستن همان ميوههاي بهشتي باشد معارف الهي هم همينطور است اگر آنها را هم خواستند حاصل است و تسبيح هم ميكنند لذائذ ديگر را هم خواستند برايشان حاصل است و تسبيح ميكنند البته بحث مربوط به اين است كه در دنيا به كدام مقام رسيده باشد و تا چه حدي رشد كرده باشد در سورهٴ مباركهٴ ياسين (يس) دارد كه اينها هر چه بخواهند برايشان حاصل است آيهٴ 57 سورهٴ مباركهٴ ياسين (يس) هست ﴿لهم فيها فاكهة ولهم مايدّعون﴾ هر چه دعوت بكنند ادعا كنند ميل داشته باشند حاصل است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ فصلت هم به همين مضمون آمده كه اينها هر چه طلب بكنند برايشان هست خب اما اينكه فرمود آيهٴ 31 سورهٴ فصلت اين است كه ﴿نحن أوليائكم في الحياة الدنيا وفي الاٰخرة و لكم فيها ما تشتهي أنفسكم ولكم فيها ما تدّعون﴾ مسئله سلام، وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) يحيي (سلام الله عليه) اينها در اين سه مقطع كه ﴿سلام عليه يوم ولدت ويوم يموت ويوم يبعث حياً﴾[48] يا ﴿والسلام عليّ يوم ولدت و يوم أموت و يوم أبعث حياً﴾[49] در اين سه مقطع درود بر اينها يعني با سلامت به دنيا ميآيند با سلامت رحلت ميكنند با سلامت وارد قيامت ميشوند كه وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) در آن روايت دارد به اينكه اين سه مقطع خيلي حساس است انسان اگر سالماً به دينا بيايد سالماً انشاء الله رحلت ميكند و اگر سالماً رحلت كرده است سالماً در قيامت محشور ميشود منظور از اين سلامت علي قلبٍ سليم است وگرنه انسان مريض ميشود بالاخره ميميرد ديگر اين سلامت كه سلامت جسمي نيست چنين انساني از حين موت تا آن آخرين مرحله با سلام خودشان با يكديگر يا با سلام فرشتهها يا با سلام انبيا يا با سلام الله همراه است در سورهٴ نحل و غير نحل فرمود به اينكه وقتي فرشتگان براي قبض ارواح مومنان ميآيند با عرض ادب ميآيند سلام عرض ميكنند ﴿الذين تتوفّاهم الملائكة طيبين﴾[50] اينها ﴿سلام عليكم﴾[51] ميگويند وقتي هم كه اينها را ميخواهند وارد بكنند و به نشئهٴ ديگر ببرند نسبت به آنها با عرض ادب و سلام برخورد ميكنند آيهٴ 73 سورهٴ مباركهٴ زمر اين است ﴿و سيق الذين اتّقوا ربّهم إلي الجنة زمراً حتي إذا جاؤها وفتحت أبوابها وقالوا لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين﴾ در هنگام احتضار هم همينطور است هيچ لذتي براي مومن به اندازه لذت مردن نيست اين راحت ميميرد خب پس در همان حال احتضار برخورد با فرشتگان اينطور است در حال ورود در بهشت اينطور است در حال بقا و استقرار در بهشت هم كه ﴿تحيّتهم فيها سلام﴾ است عاليترين مرحله آن است كه سلام خدا را دريافت بكنند در ذيل اين آيه برخيها روايتي نقل كردند كه آن آيه اين است كه ﴿متكئين عليها متقابلين﴾[52] ظاهرش اين است كه همهٴ بهشتيها روي اين سريرها و ميزها تكيه ميزنند و رودرروي هم هستند خب ما يك وقت است ميگوييم كه ظاهرش اين است كه دو بدو روبروي هم هستند مثل سالنهاي بزرگ كه همه روي ميزها مينشينند و هر دو بدو روبروي هم هستند اين يك مجازي است يك عنايتي است اگر ما نتوانستيم آيه را به همان معناي ظاهرياش معنا كنيم بالاخره حمل ميكنيم بر اينكه، اينكه فرمود ﴿متكئين عليها متقابلين﴾[53] نه متقابِلَين همه مقابل هم هستند اگر نتوانستيم ظاهر را حفظ بكنيم آن وقت حمل بر مجاز كنيم يعني بگوييم دو بدو متقابلاند اما اگر توانستيم آيه را به ظاهر حمل بكنيم كه وظيفه ما اين است إلاّ ما خرج بالدليل به وسيله قرينه آن وقت حمل بر مجاز ميكنيم ظاهر يه اين است كه ﴿متكئين﴾ علي متكئين يعني بهشتيها يعني همهشان ﴿عليها متقابلين﴾[54] يعني همهشان يعني همهشان روبروي هم هستند اين چه نشئهاي است كه همه رودر روي هم باشند آخر چطور اين ميزها را چيدند بالاخره هر طور ميزها را بچينيد به شمال و جنوب باشد به شرق و غرب باشد به طول باشد به عرض باشد به ارتفاع باشد هر طور باشد بالاخره دو بدو روبروي هم هستند نه همه رودر روي هم باشند آنجا برخي نقل كردند كه آن حالت خاصهاي است كه وقتي به زيارت ذات اقدس اله ميروند آنجا مشهد، مشهد جمع و حضور است هيچ غيبتي نيست همه يكديگر را ميبينند همه يكديگر را در حضور هم ميبينند نه اينكه اگر بخواهند ميبينند همانطوري كه دو بدو رو در روي هم يكديگر را ميبينند همه اينطور همديگر را ميبينند خب آن مرحله هم هست كه همه در حضور يكديگر هستند.
سؤال: جواب: بله، نه اين جمع أعيَن است يعني چشم چهلا و درشت ديگر اين هم وصف زن است هم وصف مرد هم جمع عينيٰ است هم جمع أعيَن اين جمع أعيَن و عينيٰ هر دو هست آنكه روايات ديگري دارد كه قصري است كه ظاهرش و باطنش ديده ميشود قرآن كه اوصاف فرشتهها را ذكر ميكند اوصاف انبيا را ذكر ميكند تنها ثمرهٴ علمي نيست بخشي از اينها ثمرهٴ علمي است بله درست است اما بخشي از اينها ثمرهٴ عملي هم هست كه به ما دستور ميدهند راه اينها را هم طي كنيم راه اينها هم رفتني است نظير همان فضيلت روزه كه گفتند روزه گرفتن انسان را شبيه فرشتهها ميكند اينكه برخيها سؤال كردند كه اگر سراسر جهان ﴿أتينا طائعين﴾[55] چطور در بعضي از آيات دارد كه ﴿وله أسلم من في السموات و الأرض طوعاً أو كرهاً﴾[56] اين طوع و كره نسبي است البته در جهان ماوراي طبيعت يعني فرشتگان آنجا كه اصلاً تزاحمي نيست همهشان طوعاً ميآيند در عالم طبيعت ممكن نيست برخورد نباشد چون در عالم طبيعت حركت هست اولاً عقل و شعور و عدل و عصمت در همه جا نيست ثانياً اگر همه در حال حركت هستند عصمت وعدل در درخت و طوفان و باد و امثال ذلك نيست ثالثاً يك برخوردي پيدا ميشود ديگر بالاخره اين باد ميخواهد به صورت يك طوفان دربيايد كه مشكل اين نظام را حل بكند بشر جامعه بدون طوفان نميتواند براي اينكه اين بايد خيلي از كارها را جابجا كند خيلي از چيزها را جابجا كند خيلي از آبها را جابجا كند اين از فاصله چند صد كيلومتري اول نسيم است بعد تند ميشود، ميشود طوفان وقتي طوفان شد چهار تا درخت هم ميشكند اين درخت در اين مقطع كرهاً تابع است ولي در نظام عمومي تبعيت ميكند ميگويد من اين تزاحم را ميپذيرم چون گاهي هم من بالاخره باعث سرشكستگي يك رهگذر هستم اين طوع و كره نسبي است وگرنه در نفسي و جمع بندي نهايي همهٴ آنها طائعاً ميآيند در آن نظام عمومي اين طور است.
خب اينكه فرمود ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم﴾ يعني اين ايمان يك چراغي است كه ﴿يسعي نورهم بين أيديهم﴾[57] و اينها هم به ذات اقدس اله عرض ميكنند كه ﴿ربّنا أتمم لنا نورنه﴾[58] ذات اقدس اله با نور ايمان اينها، اينها را هدايت ميكند هر كدام جاي خودشان را ميدانند افراد را ميشناسند هر كدام يك نور خاص خودشان را دارند وگرنه اينطور نيست كه حالا يك كسي شمس و قمري ببيند گاهي سؤال ميكنند به اينكه اين نور زائد چيست كه در فضاي بهشت پيدا شده جنت را جنت گفتند براي اينكه اين درختها پوشانده فضاي بهشت را گاهي ميبينند يك نوري در فضاي بهشت پيدا شده سؤال ميكنند اين چيست ميگويند يك مومني يا فلان مومن خواست از غرفهاي به غرفه ديگر برود نورش اين فضا را روشن كرده ما براي اين خلق شديم يعني ﴿لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾[59] نه نور يعني آدم خوب شدن و آدم عادل شدن نور چه كار به عدالت دارد عدالت كجا و نور كجا آن هدف اصلي است كه در اول سورهٴ مباركهٴ ابراهيم آمده فرمود شما بايد آنطور باشيد والا كسي به شما نور نميدهد عادل شدن كار خوب است مشكل دنياتان حل ميشود جهنم هم نميرويد اوائل بهشت هم طي ميكنيد ولي شايد آنجا هم كسي به شما نور بدهد ولي شما رسالت اصليتان اين است كه شمس و قمر خودتان باشيد هيچ كس به شما نور نميدهد مگر اولياي الهي كه بتوانند شفاعت كنند اينچنين نباشد كه شما به نور ديگري محتاج باشيد خودتان بشويد شمس خودتان بشويد قمر كه جاي خودتان را روشن كنيد و اگر نتوانستيد ديگران را نور بدهيد لااقل جاي خودتان را روشن كرده باشيد.
سؤال: جواب: همهٴ مراحل محتاج به شفاعت هست شفاعت را گفتند چندين درجه دارد حتي آنهايي كه در جهنم معاذالله گرفتارند محتاج به شفاعت هستند تا تخفيف عذاب بشود براي آنها تا آنهايي كه مثلاً كوتاه مدت بايد عذاب بشوند مشمول شفاعت بشوند زودتر مستخلص شوند آنهايي كه در اعراف هستند مشمول شفاعت ميشوند وارد بهشت ميشوند آنهايي كه در بهشت هشتند مشمول شفاعت ميشوند براي ترفيع درجه همهٴ انسانها محتاج به شفاعت انبيا و اوليا مخصوصاً اهل بيت عليهم الصلاة والسلام هستند خب مطلب ديگر آنكه فرق نور و دود اين است دود راه را ميبندد شما در اين منطقههاي ييلاقي ديديد اين آبهاي معدني را ديديد بعضي از اين آبهاي معدني و چشمههاي معدني با رسوبات همراه است وقتي ميجوشد با رسوبات و با اين لايهها ميجوشد با اين املاح ميجوشد اين راه خودش را ميبندد آنهايي كه دوران نوجوانيشان از كنار دامنهٴ كوه ميگذشتند الآن كه مثلاً چهل پنجاه سال از عمرشان گذشته ميگذرند ميبينند يك تلي از سنگ اينجا پيدا شده پنجاه سال قبل كه اينجا سنگي نبوده اين چشمه چون املاح داشت رسوبات داشت هر چه جوشيد راه خودش را بست و بست و بست بعداز چهل سال شده اين كوه بزرگ معصيت اينطور است جلو را ميبندد ميشود ﴿وجعلنا من بين أيديهم سداً و من خلفهم سداً فأغشيناهم فهم يبصرون﴾[60] اين در واقع جلو بند است دود است با اين املاح و رسوبات همراه است اما حسنات راه بازكن است حسنات آب زلال است آب زلال ميبينيد وقتي يكجا ميجوشد نه نهر ميخواهد نه بحر ميخواهد نه جدول و جوي ميخواهد بطور طبيعي خودش راه خودش را باز ميكند نهر درست ميكند بحر درست ميكند جدول و جوي درست ميكند حالا اگر يك كشاورزي بود خواست استفاده ببرد، ببرد او ديگر به بيل و كلنگ احتياج ندارد كدام سيل است و كدام باران است كه احتياج به بيل و كلنگ داشت همه راه خودشان را خودشان باز كردند آب صاف خاصيتش اين است هيچ كس نميتواند جلوي او را ببندد اين ميرود بالاخره به دريا ميرسد حسنات اينطور است سيئات است كه جلو را ميبندد امام رازي اين بيان لطيف را از وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) دارد وجود مبارك حضرت امير در آن آخر نهج البلاغه اين جملههايي كه جناب ابن ابي الحديد نقل كرده است در پايان جلد بيستم اين از غرر كلمات منسوب به آن ذات مقدس است در چيز هم هست در كلمات قصار هست كه «كل وعاءٍ يضيق أو يتضيق بما فيه إلاّ وعاء العلم فإنّه يتسع بما فيه» فرمود فرق علم با ساير مظروفها اين است علم و آنچه كه از سنخ علم است يعني امور معنوي هر مظروفي وقتي وارد ظرف شد مقداري از ظرفيت آن ظرف را اشغال ميكند ديگر جا براي چيز ديگر نيست اگر شما آبي را در يك تنگي ريختيد اگر تنگي ظرفيت دو ليتر آب داشت شما يك ليتر آب ريختيد بالاخره اين يك ليتر آب ظرفيت تنگ را به اندازهٴ خودش اشغال كرده ديگر اين تنگ ظرفيت دو ليتر را ندارد ظرفيت يك ليتر را دارد يك ليتر ديگر هم ريختيد پر ميشود هر ظرفي با آمدن مظروف بسته ميشود «إلاّ وعاء العلم فإنه يتسع بما فيه» خاصيت دانش اين است يك طلبه يا دانشجو اول كه وارد حوزه يا دانشگاه ميشود ظرفيتش براي فراگيري پنج تا مسئله است اگر شما به يك طلبه مبتدي يا دانشجوي مبتدي كه پنج تا مطلب را ميتواند ياد بگيرد بيشتر بگوييد اين نميتواند ياد بگيرد ولي همين اينكه اين پنج مطلب را ياد گرفت ديگر بسته نميشود از آن به بعد ظرفيت پيدا ميكند ده تا مطلب ياد بگيرد ده تا مطلب كه يادش دادي ظرفيت پيدا ميكند صد تا مطلب ياد بگيرد اين مظروف از ظرفيت ظرف نميكاهد بلكه عامل توسعهٴ ظرف است «كل وعاءٍ يتضيّق بما فيه إلاّ وعاء العلم فإنّه يتّسع» كه ابن ابي الحديد ميگويد اين حديث شريف نوراني دليل بر تجرد روح است خاصيت روح اين است خاصيت علم اين است حالا علم را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) به عنوان نمونه ذكر كرده است علم اينطور است اخلاق اينطور است ملكات نفساني از اين قبيل است كه اينها هرگز راهبند نيستند راه گشا هستند يك بار كه انسان حلم اعمال كرد ظرفيت پيدا ميكند كه بار ديگر حليمتر باشد يك بار كه چهار مطلب را فهميد ظرفيت پيدا ميكند كه بعداً ده مطلب را بفهمد اين شرح صدر به دنبال همين است باز شدن اين شارح صدر است نه ساد صدر بند كننده صدر لذا فرمود به اينكه ﴿نورهم يسعي بين أيديهم﴾[61] اينها همينطورند و ذات اقدس اله ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم﴾ كه با همين ايمان اينها را هدايت ميكند ﴿زادهم هديً وٰاتٰهم تقواهم﴾[62] از همين قبيل است ﴿إذا تليت عليهم ٰاياته زادتهم إيماناً﴾[63] از همين قبيل است و مانند آن.
والحمد لله رب العالمين
[1] ـ بقره، ٨١.
[2] ـ عنكبوت، ٥٥.
[3] ـ عنكبوت، ٥٥.
[4] ـ نساء، ٥٦.
[5] ـ همزه، ٦ ـ ٧.
[6] ـ نساء، ٥٦.
[7] ـ انعام، ٢٩.
[8] ـ رعد، ٢٨.
[9] ـ حج، ١١.
[10] ـ بقره، ٨١.
[11] ـ كهف، ٢٩.
[12] ـ مريم، ٣١.
[13] ـ مريم، ٣١.
[14] ـ آل عمران، ١٨٥.
[15] ـ انبياء، ٣٤.
[16] ـ انبياء، ٣٤.
[17] ـ فاطر، ٣٤.
[18] ـ نور، ٣٧.
[19] ـ احزاب، ٤١.
[20] ـ نور، ٣٧.
[21] ـ انبياء، ٢٦ ـ ٢٧.
[22] ـ نور، ٣٧.
[23] ـ رعد، ٢٩.
[24] ـ رعد، ٢٨.
[25] ـ حشر، ٢.
[26] ـ مائده، ٨٣.
[27] ـ احزاب، ٤١.
[28] ـ توبه، ١٤.
[29] ـ حديد، ١٢.
[30] ـ حديد، ٢٥.
[31] ـ ابراهيم، ١.
[32] ـ انسان، ١٣.
[33] ـ حديد، ١٢.
[34] ـ انسان، ١٣.
[35] ـ تحريم، ٨.
[36] ـ حديد، ١٢.
[37] ـ بقره، ٨١.
[38] ـ حديد، ١٢.
[39] ـ مائده، ٨٣.
[40] ـ احزاب، ٤١.
[41] ـ توبه، ١٤.
[42] ـ رعد، ٢٨.
[43] ـ ابراهيم، ٤٣.
[44] ـ توبه، ٣٥.
[45] ـ الرحمن، ٤١.
[46] ـ الرحمن، ٤١.
[47] ـ نور، ٣٧.
[48] ـ مريم، ١٥.
[49] ـ مريم، ٣٣.
[50] ـ نحل، ٣٢.
[51] ـ نحل، ٣٢.
[52] ـ واقعه، ١٦.
[53] ـ واقعه، ١٦.
[54] ـ واقعه، ١٦.
[55] ـ فصلت، ١١.
[56] ـ آل عمران، ٨٣.
[57] ـ حديد، ١٢.
[58] ـ تحريم، ٨.
[59] ـ ابراهيم، ١.
[60] ـ يس، ٩.
[61] ـ حديد، ١٢.
[62] ـ محمد، ١٧.
[63] ـ انفال، ١٢.