بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۹) دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ (۱۰)﴾
چون حكمت عملي را يعني ايمان و عمل صالح را فرع بر جهانبيني ميدانند يعني چون خداي سبحان عالم و آدم و ربط بين اين دو را آفريد اين امور سهگانه مخلوق خداست و چون مخلوق خداست مربوب خداست بنابراين او بايد معبود مردم باشد هم در سورهٴ مباركهٴ يونس كه محل بحث است اين پيوند را ارائه فرمودهاست هم در سوره مباركه مريم و سائر سور آيهٴ 65 سورهٴ مباركهٴ مريم اين است كه ﴿ربّ السموات والأرض و ما بينهما فاعبده﴾ چون خداوند ربّ جهان است پس بايد او را عبادت كرد اين بايدي است كه بر آن بود مترتب است البته يك مقدمه مخفي دارد كه خدا ربّ است و ربّ بايد معبود باشد پس خدا بايد معبود باشد چرا ربّ بايد معبود باشد براي اينكه انسان نياز به پرورش دارد انساني كه جاهل است و عاجز است نه حل كارهاي خود را بلد است نه بر فرض عالم باشد ميتواند بايد به كسي مراجعه كند كه مشكلات علمي و عملي او را حل كند و تنها كسي كه به مشكلات علمي و عملي او آگاه است ذات اقدس اله است پس آن كبرا مطوي است.
مطلب ديگر آن است كه گرچه سه چهار وصف سلبي و نقصي در اينجا ذكر شده است اما بازگشت همة آنها به آن غفلت از نام خداست آنها يي كه از آيات الهي غافلند به لقاء خدا اميد ندارند و به دنيا دل ميبندند و به دنيا مطمئن ميشوند اينكه فرمود ﴿إنّ الذين لا يرجون لقاءنا﴾[1] اينها كه به اميد لقاء ما نيستند و ملاقات ما را در سر نميپرورانند و فكر ميكنند انسان كه ميميرد بصورت يك درختي پژمرده ميشود و آينده اش پوچ است قهراً به همين اين محدودة زود گذر رضا ميدهند و اينرا ميپسندند بعنوان ﴿رضوا بالحياة الدنيا﴾[2] و چون اينرا پسنديدند به همين مطمئن ميشوند و آرامششان به همين است منشأ همه آن غفلت از آيت الهي است اگر كسي از آيات الهي غفلت بكند اينها را بهمراه دارد.
و اما اينكه نوشه شد چطور نتيجه تابع اخسّ مقدمتين است براي اينكه آن امر به تكوين برميگردد خدا خالق است خدا ربّ است اينها تكويني است بايد معبود را عبادت كرد اينها تشريعي است چون اين تشريع فرع بر تكوين است پس مقدمهاي كه از تشريع خبر ميدهد اخسّ مقدمتين است مقدمهاي كه از تكوين خبر ميدهد اشرف المقدمتين است آن به اصول دين برميگردد اين به فروع دين برميگردد گرچه ايمان به اصل و فرع تقسيم ميشود ولي بالاخره تكيهگاه ايمان آن اصول حقيقي است از اين جهت مقدمه بايد ميشود اخسّ مقدمتين و مقدمة است و بود ميشود اشرف المقدميتن.
فرمود غالب مردم آن روز در اصل ذات و در توحيد ذات مشكل نداشتند در توحيد خالقيت مشكل نداشتند در توحيد ربوبيت بالمعني المطلق كه ربّ العالمين است مشكل نداشتند در ارباب متفرقه مشكل داشتند يعني به اصل وجود خدا معتقد بودند اينكه او خالق است و لا شريك له و اين كه او ربّ العالمين است اما آن كارهاي جزئي آيا بعهدة خداست يا بعهدة اين بتها و مانند آن. اينجاست كه قرآن ميفرمايد كه كارهاي جزئي و كلي همه را خدا بعهده دارد و تنها مسئله شفاعت و توسل ميماند كه آن را هم بايد ذات اقدس اله اذن بدهد آن را هم به انبياء و اولياء اذن داد و به اين بتها اذن نداد
هر چيزي آيت حق است و آيت آن است كه انسان را به ذي الآيه نشان بدهد وقتي يك علامتي اينجا نصب كردند انسان را به ذي العلامه آگاه ميكند و سراسر جهان ذاتاً و فعلاً و صفةً و اثراً آيات الهي اند چيزي در جهان نيست كه از جهتي از جهات آيت حق نباشد همان كه در سورهٴ مباركهٴ اسراء فرمود ﴿و جعلنا الّيل و النهار آيتين فمحونا آية اليل و جعلنا آية النهار مبصرة﴾[3] اين نشان ميدهد نه تنها شمس و قمر آيت حقند شب و روز هم آيت حقند يعني هم نور آيت حق است هم ظلمت هم ظل، البته ظلمت از آن جهت كه عدمي است لا شيء است و شب در حقيقت ظل است نه ظلمت تاريك است يعني سايه افكنده است ساية زمين نميگذارد كه آفتاب را ببينيم و از نورش استفاده كنيم فرمود شب كه تاريك است ظل است آيت حق است ﴿وجعلنا الّيل و النهار آيتين فمحونا آية اليل و جعلنا آية النهار مبصرة﴾[4] پس چيزي در عالم اعم از ظل يا نور اعم از شيء و شبه شيء مگر اينكه معدوم باشد اگر شيء است يا شبه شيء است آيت حق است و انسان هر چيزي را بيند به ياد ذات اقدس اله ميافتد قهراً احساس اميد ميكند هميشه خود را در مشهد او ميبيند و روزي هم اين عاريه را رها ميكند و رخ او را ميبيند و تسليم او ميكند انسان وقتي لقاء الله را باور كرد به غير الله مطمئن نخواهد شد در سورهٴ مباركهٴ انشقاق اصل لقاء را براي همه ضروري دانست آيهٴ 6 سورهٴ انشقاق اين است ﴿يا أيّها الإنسان﴾ اين از سخنان عام قرآن كريم است سخن از ﴿يا أيّها الذين آمنوا﴾ ﴿يا أهل الكتاب﴾[5] اينها نيست سخن از انسان است چه مسلمان چه كافر، چه موحد چه ملحد، او مخاطب اين آيه است فرمود انسان چه مسلمان باشي چه كافر بالاخره خدا را ميبيني ﴿يا أيّها الإنسان إنّك كادح إلي ربّك كدحاً فملاقيه﴾ منتها اگر ﴿من أُوتي كتابه بيمينه﴾[6] شد اين خدارا با اسماء جمال و لطف ومهر و وفا و صفا ميبيند و اگر كافر بود خدا را با قهر و جلال و ﴿إنّا من المجرمين منتقمون﴾[7] و ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثمّ الجحيم صلّوه﴾[8] ميبيند گرچه اينها در قيامت كورند ﴿إنّهم عن ربّهم لمحجوبون﴾[9] اما از رحمت خدا از جمال خدا و عنايت خدا محرومند وگرنه قهر خدارا كاملاً ميبينند و عرض ميكنند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ همينها كه كورند ميگويند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾[10] همينها كه ﴿نحشر يوم القيامه أعمي﴾[11] اينها بهشت و انبياء و اولياء و اين چيزهاي لذت بخش را نميبينند اما قهر الهي را جهنّم و شعله را ميبينند ميگويند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾[12] پس لقاء خدا براي همه ضروري است اگر لقاء خدا براي همه ضروري است چه مسلمان چه كافر، كسي نبايد از آيندة پوچ خبر دهد آينده قطعي است منتها خودش بايد يك راهي را طي كند كه آينده خوب در انتظارش باشد فرمود غفلت از آيات الهي چون مهمترين عاملي كه انسان را به خدا ميرساند بررسي آيات الهي است اگر انسان اشياء را ببيند و از اينها عبور نكند و اينها را آيه حق نداند قطعاً غافل است وقتي غافل شد اميدي به لقاء خدا ندارد يك دنيا پسند است دو و به همين دنيا مطمئن ميشود سه اما مردان الهي كه متذكرند آيات الهي را ميبينند ميگويند ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾ ﴿يتفكّرون في خلق السموات والأرض﴾ ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾[13] اينها كساني هستند كه يرجون لقاء الله هستند به اميد لقاي الهي مطمئن شدند اينها رضي الله و رضوا عنه هستند اينها ﴿ألا بذكر الله تطمئّن القلوب﴾[14] هستند خدا هم طمأنينه اينها را امضا كرده ﴿يا أيّتها النفس المطمئنة﴾[15] گفته رضاي اينها را امضا كرده فرمود اينها از من راضيند من هم از اينها راضيم اميد اينها را هم امضا كرده فرمود ﴿يرجون تجارة لن تبور﴾[16] ياد و تذكره و نام و ياد اينها را هم امضا كرده فرمود ﴿لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله﴾[17] مردان الهي هم ياد خدا در دل و هم نام خدا را بر لب دارند اين چهار تا نقصي كه ديگران مبتلا هستند در قبال چهار تا كمال است كه طبق آيات چهارگانه ديگر ذات اقدس اله براي مردان الهي امضا كرده است كه فرمود اينها هم آيات ما را ميبينند غافل نيستند هم مطمئن هستند هم خدا پسند هستند و هم به اميد تجارت دائم سرميگذارند فرمود در مقابل. اينها كساني هستند كه ﴿مأواهم النار بما كانوا يكسبون﴾[18] تحت ولايت نار هستند بالاخره اينطور نيست كه حالا آتش در اختيار اينها باشد اينها در اختيار آتش هستند هر وقت كه بخواهد بسوزاند ميسوزاند يك آتشي است اهل درد، كامل، بي نقص و بي عيب اشتباه نميكند كم نميسوزاند زياد نميسوزاند غير اهل را نميسوزاند اينها تحت ولايت نار هستند مولاهم النارند گاهي ميفرمايد تحت ولايت آتش هستند مولاهم النار گاهي ميفرمايد وأُمّه هاوية بالاخره آن آتش تحت اشراق خود اينها را كاملاً نگه ميدارد در قبال مردان الهي هستند قرآن كريم گاهي جريان مؤمنان را ذكر ميكند بعد كافرين گاهي جريان كافران را ذكر ميكند بعد مؤمن اينجا جريان كافران را ذكر كرد بعد جريان مؤمنان را به اين صورت بيان فرمود ﴿إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات﴾ در صدر اين سوره فرمود كه اينها ﴿لهم قدم صدق عند ربّهم﴾[19] اما اينجا پاداشي كه دربارهٴ معاد ذكر ميكند اين است كه ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم تجري من تحتهم الأنهار في جنات النعيم ٭ دعواهم فيها سبحانك اللّهم و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمين﴾ اينها كه قدم صدق دارند ذات اقدس اله نسبت به اينها چندين فيض را اعمال ميكند اوّل اينكه اين ايماني كه اينها تهيه كردند خدا به بركت ايمان اينها، اينها را هدايت ميكند و اطلاق آيه و حذف متعلق دليل بر آن است كه اين هدايت عام است ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم﴾ هم در دنيا اينها را هدايت ميكند و هم در آخرت اينها را هدايت ميكند اين هدايت، هدايت پاداشي است نه هدايت ابتدايي چون هدايت ابتدايي را ذات اقدس الهي نسبت به همه انسانها اعمال كرد فرمود ﴿شهر رمضان الذي أُنزل فيه القرآن هديً للناس﴾[20] يا ﴿ما أرسلناك إلاّ كامة للناس﴾[21] اگر چنانچه قرآن براي هدايت همه مردم آمده است وجود مبارك پيغمبر عليه و علي آله آلاف التحية والثناء براي هدايت همه مردم آمده است اين هدايت ابتدايي است كه عمومي است كسي را خدا بي هدايت نگذاشت امّا اينكه فرمود ﴿من يؤمن بالله يهد قلبه﴾[22] يا در سورهٴ تغابن فرمود ﴿إن تطيعوه تهتدوا﴾ و مانند آن اينها هدايتهاي پاداشي است هدايت پاداشي هم به بخش دانش برميگردد هم به بخش گرايش اگر كسي مؤمن باشد ذات اقدس اله در انديشههاي او، او را خيلي كمكش ميكند چيزهايي يادش ميدهد كه در كتابها نيست و اگر كسي اهل ايمان باشد يك گرايشهايي، يك ميلهايي، يك علاقههايي در او ايجاد ميكند كه در دلهاي ديگران نيست گاهي ميبينيد انسان مشغول مطالعه كه هست يك چيزي در ذهنش ميآيد كه در كتابها نيست اگر البته او بنده صالح باشد چه اينكه هست ميگويد اين فيض خداست نميگويد من خودم زحمت كشيدم چون انسان هر چند زحمت بكشد فقط متمم قابليت قابل ميشود ديگر فاعل كه نخواهد بود يك چيزي كه ندارد كه نميتواند خودش به خودش كمال عطا كند علم، عطا كند. جاهل هر چه زحمت بكشد مستعد ميشود در دريافت علم. بسياري از علوم است كه از همين راهها افاضه ميشودو بالاتر از علوم آن گرايشها است انسان گاهي علاقه پيدا ميكند كه قرآن بخواند علاقه پيدا ميكند كه شبي برخيزد علاقه پيدا ميكند كه فلان توسل را داشته باشد اين علاقه اين انگيزه است كارهاي عقل عملي است اين دست كسي نيست گاهي آدم بي ميل است گاهي با ميل است گاهي هر چه تشويق بكنند تبليغ بكنند دعوت بكنند اين نميآيد آدم مسلماني است اما ميل ندارد گاهي ميبيند شيفته يك كاري است اين گرايشها و شيداييها به دست كسي نيست فرمود ما هم اينها را در بخشهاي علمي هدايت ميكنيم كه خيلي چيزهايي كه ديگران نميدانند اينها ياد ميگيرند هم در بخشهاي گرايش اينها را راهنمايي ميكنيم خيلي از چيزهايي كه ديگران نميكنند اينها ميكنند با ميل ميكنند با رغبت هم ميكنند بدون منّت هم ميكنند اين كه مرحوم كليني نقل كرد ديگران هم آوردند كه «من عمل بما علم ورّثه الله علم مالم يعلم» يا «أُوتي علم مالم يعلم» همين است فرمود انسان همين مقداري كه ميداند عمل بكند خيلي از چيزهاي را كه نميداند به او ميدهند اين ميدهند همين است ﴿يهديهم ربّهم بايمانهم﴾ اينها اموري است كه به دنيا برميگردد در آخرت هم اينها را مستقيماً به صراط مستقيم بهشت هدايت و راهنمايي ميكنند و جايشان را مشخص ميكنند جهنّميها را هدايت هم نميكنند مشكل اين بيچارهها اين است كه اينها بايد بروند بسوزند اما نميدانند كجا بايد بروند بسوزند خود تحير، سرگرداني اين است يك كسي جلو ميافتد ﴿يقدم قومه يوم القيامة فأوردهم النّار وبئس الورد المورود﴾[23] اينطور نيست كه يك آدم جهنّمي يك چيزي را بلد باشد در دنيا در فشار است در قبر در فشار است جهنّم هم كه رفت اينطور نيست كه يك جاي وسيعي به او بدهند بگويند اينجا بسوز كه يك آدم دست و پا بسته در مسائل دين گرچه آتش جهنّم زياد است اما يك ميدان وسيعي به آنها ميدهند ميگويند اينجا بسوز جهنّم وسيع است جايش هم خيلي زياد است اينها ميروند داخل اما اين را بسته مياندازند ﴿مقرنين في الأصفاد﴾[24] همانطور كه دنيا بسته بود آنجا هم بسته است چطور ﴿يقبضون أيديهم﴾[25] در بحثهاي سورهٴ انفال و توبه خوانديم كه وقتي مسئله خيرو كمك به نظام و كمك به جبهه و دفاع مقدس و اينها بود دست جريان جنگ تبوك بود اينها دستشان بسته بود هيچ حاضر نبودند به جبهه كمك بكنند ﴿يقبضون أيديهم﴾[26] فرمود اينها را ما اينطور نيست كه ما با دست باز در جهنّم بگذاريم كه اينها را دست و پاهايشان را ميبنديم ﴿خذوه فغلوّه ٭ ثمّ الجحيم صلّوه﴾[27] اينكه فرمود ﴿خذوه فغلّوه﴾ يعني ببنديد آنجا هم فرمود كه ﴿مقرّنين في الأصفاد﴾[28] اينها در زنجيرها بسته هستند اينطور نيست كه حالا يك آدم جهنّمي در يك گوشهاي فراغت داشته باشد فشار قبر هم همين است براي او اما در قبالش فرمود براي مردان الهي ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم﴾ جايشان را بلد هستند فرشتهها به استقبال اينها ميآيند راهنمايي ميكنند ﴿سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين﴾[29] و امثال اينها پس هم در دنيا هدايتهاي انديشه از يك سو هدايتهاي انگيزه از سوي ديگر فراهم ميكند هم در آخرت از سوي ديگر ﴿تجري من تحتهم الأنهار﴾ البته اينها وقتي كه در قصرها هستند زير قصرهايشان نهر جاري است يك, زير درختهايشان نهر جاري است دو, مهمتر از هر دو اين است كه انهار بهشت تحت فرمان اينهاست اين كه آن مقتدر ميگويد به اينكه هذه الأنهار تجري من تحته نه يعني من بالاي قصر هستم اينها زير نه يعني اينها زير قصر من هستند نه يعني اينها زير درختهاي من هستند يعني اينها زير فرمان من هستند منتهي اين داعيه كاذبانه بود تمام نهرها تحت فرمان بهشتيها است اينطور نيست كه مثل دنيا باشد كه حالا يك جايي چشمه است يك جايي نهر است يك جايي بحر است يك جايي قنات است يك جايي چاه است بهشتي مجبور باشد آنجا غرفه داشته باشد حالا اگر بهشتي قصد كرده كه در كنار در طرف راستش نهر جاري باشد جاري ميشود مرحوم امين الاسلام رضوان الله تعالي عليه در ذيل اين آيه ﴿يفجّرونها تفجيراً﴾[30] اين بيان را نقل ميكند كه انهار بهشت در تحت اختيار بهشتيهاست براي اينكه اينها مفجرند نه اينها مصرف كنندهاند اينها توليد كننده نهر هستند اينها مفجر انهار هستند آنها اگر خط كشيدند اراده كردند طرف راستشان نهر جاري بشود جاري ميشود اگر ميل كردند طرف راست نباشد طرف چپ باشد طرف چپ جاري ميشود اينها مفجر هستند اين ﴿لهم مايشاءون فيها﴾[31] همين است اينكه ابزار و آلات و بيل و كلنك نميخواهد كه آنجا با مشيئت و اراده كار انجام ميگيرد ﴿لهم مايشاءون فيها﴾.
سؤال: جواب: تكامل علمي چرا اما عملي كه مثلاً يك كسي عمل صالح انجام بدهد كار خيري انجام بدهد بالا برود چون آنجا ديگر جاي تكليف نيست هر كسي جاي خودش را دارد و حسد هم در آنجا نيست ﴿نزعنا ما في صدورهم من غل﴾[32] پس بنابراين نه تنها انهار، اشجار هم من تحتهم است اگر من تحتهم به معناي تحت فرمان شد غرف هم من تحتهم است يعني تحت فرمان اينهاست اينطور نيست كه حالا يك غرفهاي آنجا ساختند بهشتي مجبور باشد اينجا غرفه داشته باشد غرف تحت فرمان آنها است اشجار تحت فرمان آنهاست انهار تحت فرمان اينها است اگر كسي خليفة الله است با ﴿كن فيكون﴾ كار ميكند ﴿يهديهم ربّهم بإيمانهم تجري من تهتهم الأنهار﴾ اين استعمال لفظ هم در اكثر معني جايز است يك, هم استعمال در جامع اينها مصحح مطلب است دو, همه اينها ميتواند مصداق اين آيه باشد زيرمجموعه اين آيه باشد بالاتر از اين مقامها اين است كه اينها في جنات نعيم هستند غالباً در اينگونه از موارد بدون حرف عطف ذكر ميكنند نميفرمايد و في جنات النعيم وگرنه در جنات نعيم هستند سيدنا الاستاد رضوان الله تعالي عليه بيان لطيفي دارند كه نعيم در قرآن كريم هر جا مطلق ذكر شد نعمت ولايت است يك وقت است كه آسمان است، شمس است، قمر است، حيات است، علم است انهار، نهر، عسل مصفي است ﴿من لبن لم يتغير طعمه﴾[33] است ﴿من ماء غير آسن﴾[34] است اينها مقيد است اما اگر يك جا نعمت بالقول المطلق ذكر شد مثل ﴿أليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي﴾[35] ساير موارد هرجا نعمت است مقيد است اما اگر نعمت بالقول المطلق ذكر شد نعمت ولايت است و اينها در بهشت ولايت، به سر ميبرند در بهشت ولايت حكم و قانون فوق بهشتي است كه ﴿تجري من تحتها الأنهار﴾[36] باشد اولياي الهي مأذونند درباره خدا سخن بگويند ديگران خداي سبحان به آنها وعده نداد كه شما درباره خدا حرف بزنيد به آنها وعده داد كه هر چه ميخواهيد بگوييد ﴿لهم مايشاؤن فيها﴾[37] درباره غرف مبنيه درباره اشجار درباره خودتان درباره فرشتههايتان هر چه خواستيد بگوييد اما آنها مُجاز نيستند كه درباره ذات اقدس اله سخن بگويند خدا را وصف كنند اوحدي از اهل بهشت يعني مخلَصين كه فوق مخلِصين هستند آنها مأذونند كه درباره ذات اقدس اله گفتگو داشته باشند وصف كنند آن را در سورهٴ مباركهٴ صافات به اين صورت فرمود آيهٴ 159 به بعد فرمود ﴿سبحان الله عمّا يصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصين﴾ ذات اقدس اله از هر چه كه اينها وصف ميكنند منزه است منتهي آنچه را كه مخلَصون درباره ذات اقدس اله وصف ميكنند آن صحيح است پس هيچ كس حق وصف ندارد مگر المخلَص چند جا براي مخلَص مقام قائل شده است يكي اينكه شيطان درباه اينها نفوذ ندارد ﴿إلاّ عبادك منهم المخلصين﴾[38] يكي اينكه در قيامت خيليها را حاضر ميكنند جلب ميكنند احضار ميكنند ﴿إلاّ عباد الله المخلَصين﴾[39] ديگران محضرند مگر مخلَصين اينها جزو مقامات متوسط مخلَصين است مقام عالي اينها اين است كه ديگران هيچ كس، حق وصف خدا را ندارد مگر بندگان مخلَص، ﴿سبحان الله عمّا يصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصين﴾[40] سرّش هم ميتواند اين باشد كه اينها بر اساس حديث قرب نوافل به جايي رسيدند كه ذات اقدس اله مجاري ادراكي و تحريكي اينها در مقام فعل و عمل شده است كنت لسانه الّذي يتكلم به اگر در مقام ذات نه در مقام صفات ذات نه اگر در مقام فعل، ذات اقدس اله لسان اينهاست پس اينها اگر حرف ميزنند به لسان الله سخن ميگويند وقتي به لسان الله سخن گفتند ميدانند چه بگويند چقدر بگويند چطور بگويند ديگر حق ميگويند لذا فرمود هر چه اينها گفتند حق است در بحثهايي كه مربوط به ولايت حضرت امير (سلام الله عليه) بود توجه كرديد كه «عليّ مع الحقّ و الحقّ مع علي يدور معه حيث ما دار» اين معنايش اين نيست كه حضرت امير با حق است حق با حضرت امير است هر جا حق است علي است بلكه معنايش اين است كه حق با حضرت امير است حضرت امير با حق است هر جا علي ابن ابي طالب(ع) هست حق هست حق تابع علي است اين ضمير يدور به حق برميگردد اولي كه علي مع الحق والحق مع علي كه ضمير ندارد آن جمله سوم يدور معه حيث مادار است يعني يدور الحق مع علي (عليه السلام) حيث مادار علي (عليه السلام) اين حق، حقِ مقام فعل است ما ميخواهيم ببينيم چه چيزي حق است و چه چيزي حق نيست آن حق ذاتي كه ﴿ذلك بأنّ الله هو الحق و أنّ ما يدعون من دونه الباطل﴾[41] او كه قرين ندارد چيزي با او نيست او هم با چيزي نيست او «كان الله ولم يكن معه شيء» چيزي با خدا نيست هر چه هست از خدا است نه با خدا او لا شريك له بالقول المطلق است او حق ذاتي است كه خارج از بحث است اما حق، حقهاي علمي، حقهاي عملي، حقهاي قانوني، حقهاي اخلاقي، حقهاي فقهي، حقوق ديگر در اين مسائل ما ميخواهيم ببينيم كه فلان مطلب حق است يا نه بايد ببينيم علي چه ميگويد نه اينكه يك مطلب حقي را در خارج داريم حضرت امير به دنبال او راه ميافتد بالاخره آن حقي كه در خارج است اگر علم است اگر قول است اگر قانون است مخلوق خداست چون در مقام فعل است مخلوق خدا شد بعد از صادر اوّل است نه قبل از صادر اوّل اينها كه صادر اوّلند در مقام فعل، ذات اقدس اله وقتي كه بخواهد بگويد چه حق است چه باطل ما منتظريم ببينيم كه علي چه ميفرمايد هر چه او گفت معلوم ميشود كه حق همان است بالاخره فعل خداست فعل خدا به وسيله خليفه تام او صورت ميگيرد لذا ضمير يدور به حق برميگردد يدور الحق مع علي (عليه السلام) حيث مادار در آن جريان حديث شريف غدير هم وجود مبارك پيغمبر عليه و علي آله آلاف التحية والثناء عرض كرد «اللّهم أدر الحق معه حيث مادار» نه أدره مع الحق حيث مادار عرض كرد خدايا هر جا علي هست حق را هم همانجا قرار بده بالاخره تو كه خدايي بايد حق را بگويي بايد به وسيله زبان كسي بگويي زبان علي را زبان حق قرار بده فكر علي را فكر حق قرار بده هر چه او ميانديشد حق باشد هر چه ميگويد حق باشد «اللّهم أدر الحق معه حيث مادار» بنابراين بندگان مخلَص هر چه ميگويند به لسان الله ميگويند اين ميشود حق، ولايت در قرآن كريم، نعمت عندالاطلاق، نعمت ولايت است كه مال اينها است اينها مُجازند كه در قيامت درباره خدا سخن بگويند يك وقت است يك عدّه مهمانان گرامي را يك ميزباني دعوت كرده است گفت شما درباره اين ميوهها و فرش و غرف و معماريها و اينها سخن بگوييد ولي درباره صاحبخانه حرف نزنيد ديگران اينطورند ديگران حق ندارند دربارهٴ صاحبخانه سخن بگويند اينها منتظرند ببينند كه انبيا درباره صاحبخانه چه ميگويند اما بندگان مخلَص، گذشته از اينكه اين نعم بهشتي تحت فرمان اينهاست اينها مجازند درباره صاحبخانه سخن بگويند البته به قدر الامكان اين ميشود جنت الولاية اين مردان الهي ﴿إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات﴾ كه تتمه فيض نصيبشان شده است ﴿يهديهم ربّهم بايمانهم﴾ اينها در ﴿جنّات النعيم﴾ هستند حالا كه در جنات نعيم هستند ميبينيم كه درباره خدا هم سخن ميگويند ﴿دعواهم فيها سبحانك اللّهم و تحيتّهم فيها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمين﴾ اينها به آنها ملحق شدند.
سؤال: جواب: خدا را هر چه انبياي ما گفتند اولياي ما گفتند ميشناسيم بله اما خودمان كه حالا چطور هست كه خودمان به او نرسيديم كه به ما اينطور فرمودند ما هم اطاعت ميكنيم ما هم مجاز باشيم كه آنطور سخن بگوييم و خدا هم او را امضا بكند و كسي بگويد خدا اينطور است و خدا هم امضا بكند كه بله ايشان هر طوري ميگويد همانطور است اين مال بندگان مخلَص است.
سؤال: جواب: بله اما يقين به مقدار خود متيقن هيچ شك و ترديدي نيست ولي هر كس همانطوري كه فرشتگان ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾[42] بهشتيان هم همينطور هستند هر كسي درجه خاص دارد اينها هر چه را كه در دنيا به اينها گفتهاند و در آنجا هم آشنا هستند به آنها مترنم هستند درباره همهٴ امور سخن ميگويند دربارهٴ اشجار و انهار و امثال ذلك حالا درباره اصل ذات اقدس اله سخن بگويند آن روز اصلاً قيامت طوري است كه دهانها حساب شده است ﴿لايتكلّمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾[43] صحنه قيامت اينطور است چه رسد به بهشت ﴿لايتكلمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾ حالا هم كه ميخواهند حرف بزنند حرفها هم مشخص است بالاخره هي كسي به اندازه خودش حرف ميزند
سؤال: جواب: بهشتيها آن افراد ضعيف و متوسط كه جايشان غير از جاي اينها است مثلاً ميگويند غرف مبنيه بهشت طوري است كه آن آقايي كه در غرفه بالا است ميتواند سري به غرفه پايين بزند و حال اين را بپرسد اما كسي كه در غرفه پايين است نميتواند برود به غرفه بالا به همان دليلي كه آن كسي كه در دنيا اهل نماز شب نبود آخرت هم نميتواند برود بالا كسي جلوي او را نگرفته ولي نميتواند برود بالا اينطور نيست كه حالا آنجا يك پليسي باشد و نگذارد اين برود اين اصلاً نميتواند برود در قيامت هر كسي بر اساس ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾[44] است حالا كه اينها ملحق شدند در جنت النعيم به متنعمان الهي، به اولياي الهي، آنگاه ﴿دعواهم فيها سبحانك اللّهم﴾ واين سبحان اللهي كه اينجا ميگويند عبادت است آن سبحان اللهي كه آنجا ميگويند لذّت است و نتيجه و فرشتگان هم سبحان الله ميگويند ما هم در نماز و غير نماز سبحان الله ميگوييم ما موظفيم بر ما واجب است يا مستحب است كه اين را بگوييم به عنوان عبادت ميگوييم طلباً للثواب آنها با لذّت ميگويند فرشته چطور ميگويد فرشته كه يك رساله عمليه براي او تدوين نشده او روي لذّتي كه ميبرد به نام خدا و ياد خداست عرش چطور تسبيح ميكند لوح چطور تسبيح ميكند كرسي چطور تسبيح ميكند اين سبحان الله لذيذانه است نه عابدانه نه از سنخ خوفاً من العقاب نه از سنخ شوقاً إلي الثواب نه از سنخ ﴿وجدتك أهلاً للعبادة﴾ است از آن سنخهاي سهگانه نيست بالاخره انساني كه ولو در حد حضرت امير باشد ميگويد من تو را شايسته عبادت ديدم لذا «خوفاً من النار و شوقاً إلي الجنّه» نيست اين هم دون مقام است ولي براي عبادت دارم اين كار را ميكنم «وجدتك أهلاً للعبادة» آنجا جاي عبادت نيست آنجا جاي نتيجه است پس اگر دعوايي دارند دعايي دارند خواندني دارند ﴿سبحانك اللّهم﴾ است و جريانش هم همين است اينها بالاخره احتياج خودشان را احساس ميكنند آنجا هم كه هستند بالاخره محتاجند اين يك, و ميدانند تنها كسي كه مشكل ايشان را برطرف ميكند خداست اين دو بدون اينكه بگويند ما چه ميخواهيم خدا را از نقص تنزيه ميكنند ميگويند ﴿سبحانك اللّهم﴾ اين راز و رمزي است بين بهشتيها و فرشتهها آنها ميفهمند كه چه خواستند فوراً برايشان حاضر ميكنند ﴿دعواهم فيها سبحانك اللّهم﴾ درخواستن، برخوردشان با يكديگر برخوردشان با فرشتهها برخورد فرشتهها با اينها ﴿تحيّتهم فيها سلام﴾ بعد هم وقتي كه از نعمتها متنعم شدند از اين برخوردهاي تحيتآميز لذّت بردند سرانجام ميگويند ﴿أن الحمد لله ربّ العالمين﴾ ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمين﴾ اين وصف نشان ميدهد كه آنچه را كه در فاتحه قرآن كريم است با آنچه كه خاتمه بيان اهل بهشت است هر دو يكي است اين در آن روايتهايي كه در مستدرك نهج البلاغه حضرت امير سلام الله عليه آمده ثبت شده است كه هم فاتحه كتاب است و خاتمه دعواي اهل بهشت اينها چون به آنجا رسيدند تسبيح ميگويند چون به آنجا رسيدند حمد ميگويند اين حمدهايي كه قرآن كريم مكرر از اينها نقل ميكند انحاي گوناگون همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ فاطر آيه 34 به بعد است بهشتيها كه رفتند بگويند ﴿ألحمد لله الذي أذهب عنّا الحزن إنّ ربّنا لغفور شكور ٭ الذي أحلّنا دار المقامة من فضله لايمسّنا فيها نصب ولايمسّنا فيها لغوب﴾ از همين قبيل است يا در بخشهاي ديگري در آيهٴ 44 سورهٴ احزاب از تحيّت اينها خبر داد كه ﴿تحيّتهم يوم يلقونه سلام﴾ باز در سورهٴ مباركهٴ زمر از حمد بهشتيها سخن به ميان ميآورد آيهٴ 74 است كه ﴿و قالوا الحمد لله الّذي صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبّوأُ من الجنة حيث نشاء﴾ هر جا بخواهيم جا بگيريم براي ما روا است ﴿فنعم أجر العاملين﴾ اين پايان دعوت آنهااست پايان مقطعي هم هست پاياني كه در برابر هر نعمتي ذكر ميشود هم هست وگرنه آنجا مخلد هستند لن قطاع له به آن صورت كه حدي ندارد تا پاياني داشته باشد.
والحمدلله رب العالمين
[1] ـ يونس، ٧.
[2] ـ يونس، ٧.
[3] ـ اسراء، ١٢.
[4] ـ اسراء، ١٢.
[5] ـ آل عمران، ٦٤ و ٦٥.
[6] ـ آل عمران، ٦٤ و ٦٥.
[7] ـ سجده، ٢٢.
[8] ـ حاقه، ٣٠ – ٣١.
[9] ـ مطففين، ١٥.
[10] ـ سجده، ١٢.
[11] ـ طه، ١٢٤.
[12] ـ سجده، ١٢.
[13] ـ آل عمران، ١٩١.
[14] ـ رعد، ٢٨.
[15] ـ فجر، ٢٧.
[16] ـ فاطر، ٢٩.
[17] ـ نور، ٣٧.
[18] ـ يونس، ٨.
[19] ـ يونس، ٢.
[20] ـ بقره، ١٨٥.
[21] ـ سبأ، ٢٨.
[22] ٠ـ تغابن، ١١.
[23] ـ هود، ٩٨.
[24] ـ ابراهيم، ٤٩.
[25] ـ توبه، ٦٧.
[26] ـ توبه، ٦٧.
[27] ـ حاقه، ٣٠ ـ ٣١.
[28] ـ ابراهيم، ٤٩.
[29] ـ زمر، ٧٣.
[30] ـ انسان، ٦.
[31] ـ ق، ٣٥.
[32] ـ اعراف، ٤٣.
[33] ـ محمد، ١٥.
[34] ـ محمد، ١٥.
[35] ـ مائده، ٣.
[36] ـ بقره، ٢٦.
[37] ـ ق، ٣٥.
[38] ـ حجر، ٤٠.
[39] ـ صافات، ١٢٨.
[40] ـ صافات، ١٥٩.
[41] ـ لقمان، ٣٠.
[42] ـ صافات، ١٦٤.
[43] ـ نبأ، ٣٨.
[44] ـ صافات، ١٦٤.