22 04 2001 4896584 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 51

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ (38) إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (39)

جواز زندگي مسالمت‌آميز با كافران و ضرورت دفاع در برابر تهاجم آنان

در اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» خطر حملهٴ مشركين را گوشزد فرمود. در آيات قبل فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً[1]. قبلاً اين بحث گذشت كه در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» فرمود اگر كفّاري با شما خواستند زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند نه تنها شما كاري با آنها نداشته باشيد، بلكه نسبت به آنها عدل و قسط را رعايت كنيد و اين محبوب خداست ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[2] فرمود كفاري كه عليه شما توطئه نداشته‌اند خدا نهي نمي‌كند كه نسبت به اينها محبت بكنيد. نه تنها امر به قتال ندارد نهي از محبت هم ندارد. بلكه نسبت به اينها احسان هم بكنيد و خدا احسان كننده و عادل را دوست دارد. پس بنابراين اسلام با زندگي مسالمت‌آميز حتي با كافران هم موافق است مادامي كه آنها هيچ قدمي و اقدامي و قيامي عليه اسلام و مسلمين نداشته باشند. امّا در آيات قبل از آيهٴ محل بحث در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾. آنها از هيچ توطئه‌اي عليه اسلام و مسلمين دريغي ندارند لذا شما از خودتان دفاع كنيد.

آگاهي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم) در تصميم حمله امپراطوري روم به حكومت اسلام

براساس اين معيار كه نبردها جنبهٴ دفاعي دارد نه تهاجم ابتدايي، در جريان غزوهٴ تبوك امپراطوري روم قصد حملهٴ ابتدايي داشت. و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از اين صحنه با خبر شد. اوّلين وظيفهٴ حكومت اسلامي اين است كه مرتب مواظب باشد چه كسي مي‌خواهد حمله كند. اين اوّلين وظيفهٴ اوست. اطلاعات، اطلاع رساني، عيون داشتن اين اوّلين وظيفه است. چون كافر و مشرك مي‌خواهد خوب زندگي كند، اين يك. و تمام زندگي او براي او همين دنيا مطرح است، اين دو. و دليلي ندارد كه حمله نكند. كسي كه هيچ برداشتي از جهان و جهان‌بيني ندارد إلاّ الدّنيا. خب جاه چيز خوبي است. رياست چيز خوبي است. اول بودن چيز خوبي است. مرفّه بودن چيز خوبي است. حكومت چيز خوبي است. و نشئه‌اي هم که به غير از دنيا براي آنها مطرح نيست و دليل ندارد كه آنها حمله نكنند. يك گرگ واقعاً كارش همين تهاجم است. يك شير كارش همين است ديگر. حالا اگر كسي ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[3] بود، اين تمام تلاش شبانه‌روزي‌اش اين است كه به همسايه‌ها حمله كند ديگر. هيچ دليلي ندارد كه او حمله نكند. لذا اوّلين وظيفهٴ حكومت اسلامي اين است كه مرزها را مواظب باشد، ببيند چه كسي دارد حمله مي‌كند. وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم آن را مي‌دانست كه آنها هدفي جز دنيا ندارند و هم اطلاع رساني‌اش خيلي قوي بود. فهميد به اينكه امپراطوري روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. مسلمانها را هم دستور بسيج عمومي داد و نگفت كجا مي‌خواهيم برويم بر خلاف موارد ديگر كه به صورت شفاف بيان مي‌كرد. اينجا بر اساس اينكه بيگانگان مطلع نشوند فقط دستور نفر داد.

خب پس مطلب اول آن است كه اسلام يك دين حمله و تهاجم ابتدايي نيست به دليل آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «ممتحنهه». مطلب دوم آن است كه اين حمله‌ها برابر آيهٴ 36 همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه قبلاً گذشت جنبهٴ دفاعي دارد براي اينكه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾.

مراقبت از تهاجم كافران اولين وظيفه حكومت اسلامي

مطلب سوم آن است كه اوّلين وظيفهٴ حكومت اسلامي آن است كه مرزها را مواظب باشند. يك وقتي مي‌بينيد صبح مي‌كنند مي‌بينند كه كشورشان اشغال شده است. و هيچ دليلي ندارد كه كافر حمله نكند. براي اينكه هر انساني مي‌خواهد خوب زندگي كند. اگر جهان بيني‌اش الهي بود خوبي‌اش را بعد از مرگ مي‌بيند در اجراي قسط و عدل در دنيا مي‌بيند و مانند آن. و اگر واقعاً حيوان بود يك گرگ بود، خب گرگ دليلي ندارد حمله نكند كه. اينكه مي‌گويند توبهٴ گرگ مرگ است يعني اگر او حمله نكند ديگر گرگ نيست. او كه علف‌خوار كه نيست كه حالا توبه بكند، گوسفند ندرد علف بخورد. او اگر توبه بكند ديگر بايد بميرد. يك ابر قدرت مهاجم اگر بخواهد توبه بكند يعني بايد نابود بشود. اين را مي‌گويند توبهٴ گرگ مرگ است. خب اگر كسي بشناسد مشرك يعني چه، كافر يعني چه، جهان‌بيني او را هم بداند، و بداند كه او فقط تا پايان دنيا را مي‌بيند يعني تا آن وقتي كه نفس مي‌كشد همان را مي‌بيند. بعد از آن را هم نابودي مي‌پندارد. خب دليلي ندارد يك كسي يك اسلحه دستش باشد و حمله نكند. لذا اوّلين وظيفه و رسالت حكومت اسلامي اين است كه تمام مرزها را كنترل كند و بفهمد كه چه خبر است، چه كسي دارد حمله مي‌كند و هر روز هم بايد مواظب باشد. و اين هشدارها را ذات اقدس الهي به پيغمبر اسلام داد. فرمود دليلي ندارد كه مشرك حمله نكند امپراطوري روم حمله نكند. امپراطوري ايران حمله نكند. بنابراين ﴿قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً[4] که مي‌شود جنبهٴ دفاع.

دستور پيامبر بر بسيج نظامي مسلمانان در برابر تهاجم روميان

بعد هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با خبر شد كه امپراطور روم از غرب حجاز قصد حمله دارد. آن‌گاه مسلمانها را جمع كرد،‌ فرمود بسيج بشويد. يك وقت فرمان قتال است، يك وقت فرمان جهاد است،‌ يك وقت فرمان نفر است. آنجا كه دست به شمشير كردنش نقد است،‌ آنجا قتال است و جهاد است و امثال ذلك. مثل آنچه كه دربارهٴ مشركين حجاز بود، تا اينكه بدر اين طور بود جنگ اُحد اين طور بود غزوات ديگر اين طور بود. آنجا که سخن از نقد نيست. رفتن به راه دور است، رفتن به مقصد دور است. بعد از آن مقصد دست به شمشير كردن است، سخن از نفر است. مثل نفر فرهنگي كه فرمود:‌ ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ[5] انسان كه در شهر و روستاي خودش هست كه سخن از فقه و اصول و حكمت و كلام نيست. اين بايد نَفْر كند كوچ كند بيايد در حوزه‌ها بعد سخن از تفقه به ميان بيايد. اين نَفْر مقدمهٴ آن تفقه است. يا نفر مقدمهٴ آن جهاد است.

نحو استقبال برخي مسلمانان از اعلام بسيج نظامي عليه روميان

مطلب بعدي آن است كه بعد از اينكه تبيين كرد، فرمود بالأخره يك راه دوري است، آن‌گاه عده‌اي استقبال كردند كه آمدند. بعضيها با نداشتن وسايل و ابزار نظامي و نفر پياده حركت كردند، كه اباذر(رضوان الله عليه) از همين گروه بود كه بين راه به حضرت رسيد. آن قصهٴ معروف ظاهراً در همين راه است. كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شبحي را از دور ديد فرمود: «كن اباذر»[6]. فرمود اين كه دارد مي‌آيد اباذر است از راه دور. حالا مورخ يك طور مي‌فهمد، محدث يك طور مي‌فهمد، عارف از اين «كن» يك طور ديگر مي‌فهمد، بالأخره «كن اباذر». بعد از يك مدتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اين را فرمود اباذر خدمت حضرت رسيد و عرض كرد عذر من اين است كه بالأخره من يك مركب ضعيفي داشتم توان آن را نداشت كه بالأخره ما را بياورد و من ناچار شدم پياده بشوم و خسته و تشنه بودم در راه يك بركه‌اي را ديدم و آب خاصي آنجا جمع شده بود من هم تشنه بودم و گفتم اين آب را ننوشم براي اينكه شايد پيغمبر تشنه باشد. يك كمي زبان زدم ننوشيدم، چشيدم ببينم خنك است، گوارا است،‌ يا نه، «ذقته فوجدته ماء عذب بارد» همين كه يك كمي زبان زدم،‌ ديدم يك آب خنك و گوارايي است. اين آب را گرفتم در يك ظرفي به حضور شما آوردم. خب اينها هم بودند در اين بيابان كه بالأخره احياناً احتمال خطر هم بود كه از تشنگي بميرند. و در آن حال وقتي به آب بركه مي‌رسد نمي‌گويد «شربته فوجدته ماء عذب بارد»، عرض مي‌كند «ذقته»، يك كمي لبم را تر كردم «فوجدته ماء عذب بارد» و براي شما آوردم. خب اينها هم بودند. عده‌اي منافق بودند، عده‌اي ضعيف‌الايمان بودند و بالأخره عده‌اي حركت نكردند يا آمدند و برگشتند.

دشواري جهاد به ويژه غزوه تبوك و مشخص افراد معذور در قرآن

ذات اقدس الهي در اين بخش غزوهٴ تبوك كه برخي از مفسران از او به عنوان غزوهٴ عسرت ياد كردند، البته سخت بود. امّا نه به حد حرج. و مستحضريد بعضي از كارها اصلاً در موضوع سختي وارد شده لذا لاضرر، لاحرج و امثال ذلك مسئلهٴ خمس را مسئلهٴ زكات را نمي‌گيرد براي اينكه اصلاً موضوعش، موضوع گذشت است. يك كسي بگويد چون لاضرر و من بخواهم بيست درصد درآمدهايم را بدهم متضرر مي‌شوم. اصلاً اين موضوع، موضوعي است كه حاكم بر لاضرر است. جهاد از اين قبيل است كه كسي بگويد ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[7] و جهاد برايم دشوار است. اصلاً كار در موضوع سختي وارد شده. و موضوع سخت لكن يك سختي قابل تحمل. آنها كه معذورند در همين جريان غزوهٴ تبوك و مانند آن به اعذار آنها حرمت نهاده شد فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ[8] آنهايي كه معذورند، مريض‌اند، معلول‌اند، مصدوم‌اند، فقر مالي دارند و امكانات بسيج و نَفْر را ندارند اينها معذورند. پس مي‌مانند افراد غير معذور. افراد غير معذور اگر بخواهد در اين بسيج شركت نكند او گرفتار ثقل نيست، تثاقل كرده. تثاقل يعني تمارض. اين اثاقلتم همان تثاقلتم است ديگر. چرا تثاقل مي‌كني، برايتان كه سنگين نيست. مي‌ماند يك جهان‌بيني و تحليل آن را هم مي‌گويند. اگر مشكل علمي داريد آن را هم برايتان حل مي‌كنيم. مشكل اعتقادي داريد آن را برايتان حل مي‌كنيم. مشكلات ديگر داريد اگر مشكل بدني داريد، مشكل مالي داريد، اين را كه معذوريد بنابراين دربارهٴ عموم غزوات مخصوصاً غزوهٴ تبوك در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» و مانند آن ذوي‌الاعذار را مشخص كرده و عذرشان را بيان كرده و حرمت اينها را نگه داشته. مي‌ماند غير ذوي‌الاعذار، اگر كسي بخواهد به نفي حرج توسل بكند، حكم جهاد و امثال اينها اصلاً در موضوع سخت جعل شده است. يك نصاب خاصي را از سختي بايد تحمل كرد. خب روزه گرفتن بالأخره دشواري دارد، اين دشواري با نفي حرج برداشته نمي‌شود مگر زايد بر اين نصاب باشد. نفي ضرر، نفي حرج آن احكام مالي و احكام دشواري كه در حج است يا در روزه گرفتن است، يا در جهاد است، آنها را بر نمي‌دارد مگر زايد بر آن نصاب باشد. و عذرها را هم مشخص كرده است. فرمود افرادي كه معذورند حرمتشان محفوظ است نيتشان هم محترم.

توبيخ قرآن نسبت به افراد غيرمعذور در غزوه تبوك

مي‌ماند غير ذوي‌الاعذار. غير ذوي‌الاعذار اگر در اين نفر و بسيج عمومي شركت نكند آن تثاقل دارد. نه اينكه ثقيل باشد. لذا اعتراض مي‌كند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شما كه مؤمنيد كه، چرا تثاقل مي‌كنيد؟ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اين ايمانتان اقتضا مي‌كند كه سبكبار باشيد. «تخففوا تلحقوا»[9] اين بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود: «تخففوا تلحقوا» مسبوق به آن حديث وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فرمود: «نجا المخففون»[10]. خب پس شما سنگين نيستيد رفتن برايتان آسان است. اگر شركت نكرديد اين مي‌شود تثاقل. اين «تاي» تثاقل تبديل به «ثاء» مثلثه شد و ادغام شد و براي تلفظ يك همزهٴ وصلي در اولش در آمد شده اثّاقلتم. پس اصلش اين است كه «يا أيّها الّذين آمنوا ما لكم إذا قيل انفروا في سبيل الله تثاقلتم» يعني «تمارضتم». خب چرا تمارض مي‌كنيد؟ ما كه مي‌دانيم شما تمارض مي‌كنيد. مي‌گوييد سخت است، چه چيزش سخت است؟ مي‌گوييد هوا گرم است، خب يك مختصر كه تحمل كنيد عادي مي‌شود برايتان. مي‌گوييد پايان محصول سال گذشته است و الآن موقع برداشت محصول جديد است خب رازقتان چه كسي است؟!

توجه داد ن قرآن به رازقيت خداي سبحان براي ترغيب مسلمانان به جهاد و هجرت

دربارهٴ ‌ترغيب مهاجرين كه از مكه به مدينه بيايند اين آيه نازل شد كه ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ[11] همين آيه خيلي از مهاجرين را تحريك كرده، تشويق كرده. فرمود شما در اين مسافرتهاي ييلاقي و قشلاقي مي‌بينيد افراد بالأخره بار و بنه را جمع مي‌كنند از ييلاق به قشلاق مي‌روند، از قشلاق به ييلاق. وقتي هوا گرم مي‌شود اين بلبلها و گنجشكها و اين مرغهاي آزادمنش و خواننده‌هاي اينها هم جايشان را عوض مي‌كنند. شما ببينيد آنهايي كه از سيبري به تالابهاي ايران مي‌آيند يا موقع تابستان كه مي‌شود از اينجا به آن منطقه‌هاي سردسير مي‌روند اينها كه باري حمل نمي‌كنند. فرمود هم اين موش و هم اين مور كه اينها اهل پس‌انداز و ذخيره‌اند كه اينها مرتب تلاش و كوشش مي‌كنند كه يك ذخيره‌اي داشته باشند براي خودشان و هم اين مرغها كه هزار هزار، گله گله، پرواز مي‌كنند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ﴾ كه ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا﴾ خب اينها آزادند. مگر اين طور نيست كه حالا اينها چون اهل ذخيره و پس‌انداز نيستند اينها بي روزي بميرند كه. ببينيد گله گله بدون اينكه چيزي همراهشان باشد خدا روزي مي‌دهد اين طور نيست كه خدا در مكه باشد در مدينه نباشد. خدا در زمستان باشد در تابستان نباشد. يك حد معقول و مقبولي خب، انسان چون شحيه است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ[12] جاي ملامت نيست. امّا بيش از آن مقداري كه برهان عقلي هم نيست، انسان واقع تأمين رزق و پس‌انداز بسيار چيز خوبي است. امّا خب حالا آدم براي خودش هم انبارداري بكند يا انباردار ديگري باشد؟ خب آن هم معلوم نيست انسان تا چه زماني زنده است كه. حالا بسيار خب همهٴ‌ اينها جايز ولي در حد معقول و حلال. پس ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾ همين آيه خيلي از مهاجرين را تحريک كرده. فرمود : خب پس خدايي كه در ييلاق و قشلاق اين پرنده‌ها كه از منطقه‌هاي سردسير به گرمسير در زمستان و از گرمسير به سردسير در تابستان فقط پركشان مي‌روند و چيزي به همراه ندارند و رازق آنها خداست، بر سر هر سفره بنشسته‌اي خدا رزّاق بود، خب ما چرا از مكه به مدينه نرويم. مهاجرين را اين آيه ترغيب كرد. ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اگر واقعاً معذوريد كه ما عذرتان را بيان كرديم، امّا شما كه هيچ عذر نداريد چرا تثاقل مي‌كنيد؟ ايمانتان اقتضا مي‌كند كه به اين دعوت نفير و بسيج لبيك بگوييد، يك. امكاناتتان هم كه با شما همراه است و مساعد است دو. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يك، ﴿مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ اين هم في سبيل الله است ديگر چرا تثاقل مي‌كنيد؟

قانع شدن برخي انسان‌ها به دنياي كم در برابر آخرت

خب حالا تحليل علمي قضيه. مگر شما نمي‌خواهيد به روزي برسيد، روزي كه نزد شما نيست. ﴿أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ سيدنا الاستاد و بعضي از مفسرين مي‌گويند اين رضيتم معناي قناعت در آن اشراب شده يعني آيا قانع شديد به حيات دنيا از آخرت؟! يعني از كل زندگي‌تان فقط به همين مقدار كم بسنده كرديد؟! چون آخرت يك جهان جدا نيست كه انسان در دنيا باشد اولاً، بعد معدوم بشود ثانياً، دوباره زنده بشود ثالثاً، اين طور كه نيست كه مرگ به معناي تخلّل عدم بين متحرك و هدف باشد. اين طور نيست. دو عالم هم بيشتر نيست؛ دنياست و آخرت. اينها متصل‌اند، مسافت واحد، مسافر واحد. و اين انسان است كه اين مقطع اولش را كه اسمش را مي‌گذارند دنيا دارد زندگي مي‌كند بعد هم وارد مسئلهٴ آخرت مي‌شود. آن مقطع دوم مي‌شود آخرت و گرنه از بالا كسي نگاه بكند يك مسير است و يك ساير كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ[13] از يک سو ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[14] انسان تو اين قدر مي‌روي تا به لقاء الله برسي. وسطها هم معدوم نخواهي شد. مرگ هم به معناي عدم نيست كه بين متحرك و بين هدف، عدم فاصله باشد. اين طور نيست خب بنابراين براساس اين مجموعه اگر حساب بشود مي‌فرمايد شما چرا از آخرت فقط به مقدار كم گرفتيد؟ امّا به كمك ساير آيات كه دارد ﴿يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[15] يا تبديل دنيا به آخرت، اين مِنْ، مِن تبديل است. يعني شما چرا بدل كرديد، بدل آخرت دنيا را گرفتيد. آخرت را از دست داديد و دنيايتان را گرفتيد. آخرت يعني پايان همين كار. آن وقت شما مي‌شويد ابتر. ابتر يعني منقطع‌الآخر. كسي كه ابتر باشد، منقطع‌الآخر باشد، از آن به بعد خودش را بايد به دست ديگري بدهد. ديگري همان ملائكهٴ عذاب‌اند ديگر كه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ[16] انسان اگر نرود او را مي‌برند. اين طور نيست كه كسي را رها كنند و بگذارند اينجا باشد كه. اين سفر را بايد برويم بالأخره. ﴿كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[17] نرفتيد مي‌برند. امّا بردن چنين نيست كه قابل تحمل باشد. كشان كشان مي‌برند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً[18] با اين وضع مي‌برند. با اغلال مي‌برند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ مي‌برند. اگر نرفتي مي‌برند. چه بهتر كه بروي. خب چطور برويم؟ فرمود اگر نَفْر فرهنگي است كه آن ﴿لِيَتَفَقَّهُوا[19] اگر نَفْر نظامي است كه ﴿انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ حالا يا خفافاً يا ثقالاً تا آيات بعدي خواهد آمد. فرمود آن كس كه فقط دنيا مي‌انديشد و لا غير ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ[20] اين مي‌شود ابتر. يعني تا مرگ با فکر خود مي‌رود از اين به بعد ديگر او را مي‌برند. از آن به بعد كاري نكرده كه با عقيدهٴ خود برود، با عمل خود برود. او را هر جا خواستند مي‌برند. خب پس اين دو وجه در كريمهٴ ﴿أَرَضِيتُمْ﴾‌ در جملهٴ ﴿أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ است با آن بياني كه ديروز اشاره شد. مي‌فرمايد اگر شما قناعت كرديد به حيات دنيا از آخرت يا فروختيد آخرت را به دنيا بايد مستحضر باشيد كه يك متاع پايدار را به كالاي اندك فروختيد ﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾. اين البته براي اوساطي از مؤمنين است كه آياتي از قبيل ﴿وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي[21] نازل بر آنهاست. آنها كه اوحدي از اهل ايمان‌اند به آنها ديگر گفته نمي‌شود ﴿وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ به آنها گفته مي‌شود ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي[22]. گاهي مي‌گويند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ[23] گاهي آياتي از قبيل ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ﴾ به آنها گفته مي‌شود.

بازشناسي انگيزه ترك كنندگان جهاد و تهديد آنان از سوي خداي سبحان

خب مطلب ديگر آن است كه فرمود شما اگر مشكل اعتقادي داريد بايد حل بشود. مشكل اخلاقي يا سياسي داريد آن هم بايد حل بشود. شما از اين بسيج نشدن و كوچ نكردن و حركت نكردن به طرف نبرد با امپراطوري جرّار روم كه قصد حمله دارد، چه چيزي در سر داريد؟ مي‌خواهيد دين خدا را تضعيف كنيد نمي‌توانيد و بخواهيد در برابر اين بي‌تفاوتي از شما به آساني بگذرند اين را هم نمي‌توانيد. در قبال كاري كه خداي سبحان نسبت به شما مي‌‌كند بخواهيد عكس‌العمل نشان بدهيد دينش را تضعيف كنيد مجدداً نمي‌توانيد. پس هيچ كار از شما ساخته نيست. بخواهيد با سكوت و نرفتن و امثال ذلك دين خدا را تضعيف كنيد، نمي‌توانيد. از آن طرف هم ذات اقدس الهي از شما دست بردار نيست، اين دو. بعد از كار خدا شما بخواهيد عكس‌العمل نشان بدهيد آن هم نمي‌توانيد. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ اين يك، عذاب سخت و دردناك. اين اطلاقش شامل دارين مي‌شود اختصاصي به آخرت ندارد. دو؛ بخواهيد با نرفتن جبهه را سرد كنيد جنگ را تضعيف كنيد اين نيست. خدا دست از دينش برنمي‌دارد. شما نشد ديگري ﴿وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ در بخشهاي ديگر قرآن فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[24] آن ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ براي تأكيد است. غير، غير است. غير را چرا غير گفتند براي اينكه فكر او و عمل او، سنت او و سيرت او مغاير با شماست. نگفت ما يك قوم ديگري را مي‌آوريم. ما غير را مي‌آوريم. قبيله معيار نيست، عرب و عجم معيار نيست که برخيها گفتند منظور ايرانيان‌اند، البته مصداقي از ﴿غَيْرَكُمْ﴾ خواهد بود. نژاد و زبان و زمان معيار نيست. كسي كه غير شما باشد. يعني شما «رضيتم بالحيوه الدنيا من الآخرة» آنها اين چنين نيستند. شما متاع اندك را گرفتيد و متاع ثابت را رها كرديد، آنها اين چنين نيستند. شما در نَفْر حضور پيدا نمي‌كنيد، آنها اين چنين نيستند. غير شمايند. غير، غير است. منتها آن جمله‌اي كه فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[25] آن ﴿أَمْثَالَكُم﴾ تقريباً تبيين و تشريح همين مغايرت است. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ و بعد هم بدانيد اين چنين نيست كه حالا خطر عدم حضور در نَفْر و بسيج فقط همين باشد كه شما را تعذيب بكند بگويد كه خب شما نرفتيد ما بسيج را رها مي‌كنيم و شما را هم تنبيه مي‌كنيم، اين طور نيست. بلكه اين نفر ادامه دارد با استبدال ﴿وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾. خب شما در برابر اين سه، چهار تا كاري كه شده چه چيز از دستتان بر‌مي‌آيد؟ مي‌خواهيد با آن تثاقلتان ضرر به دين برسانيد؟ نمي‌توانيد. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً﴾ خدا را يعني دين خدا را، مكتب خدا را. بخواهيد در مقابل اين تعذيب الهي عكس‌العمل نشان بدهيد، نمي‌توانيد. بخواهيد در قبال استبدال الهي كه كسي را به جاي شما مي‌آورد، آسيب برسانيد، نمي‌توانيد. ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً﴾. خب پس دو تا مدعا شد يك دليل مشترك. مدعاي اول اين است كه ذات اقدس الهي شما را تعذيب مي‌كند، يك. به جاي شما قومي مي‌آورد كه طرز تفكر و رفتار و كردار و گفتار آنها مغاير شما باشد، دو. اين دو تا مدعا در يك سمت. در سمت ديگر هم مدعايش اين است كه از شما كاري ساخته نيست.

تهديد تبهكاران در پرتو قدرت مطلقه خداي سبحان

خب تعليل آن تعذيب و استبدال از يك سو، تعليل عدم اضرار از سوي ديگر به ﴿وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾ است. چون او بر هر چه كه مصداق شيء باشد، توانمند است. لذا بر تعذيبتان كه شيء است، قادر است. بر استبدالتان كه شيء است، قادر است. شما بخواهيد كاري انجام بدهيد بايد بالأخره شيئي را زير و رو بكنيد ديگر، آن شيء مقدور خداي سبحان است. اينكه فرمود ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ[26] ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ[27] همه همين است. بالأخره شما مي‌خواهيد يك كاري انجام بدهيد، بخواهيد يك انديشه‌اي داشته باشيد، اين انديشه شيء است و مقدور اوست. بخواهيد يك انگيزه داشته باشيد اين انگيزه شيء است و مقدور اوست. بخواهيد در خودتان و در خارج از حيطهٴ بدنتان دست به كاري ببريد آن شيء است و مقدور اوست. شما چه كار مي‌خواهيد بكنيد؟ خود شماها هم سربازان الهي هستيد طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «جوارحكم جنوده»[28] دربارهٴ مبارزهٴ با قدرت الهي فرض مستحيل است نه آن مفروض محال باشد. حالا ممكن است يك سربازي در برابر امپراطوري به مبارزه برخيزد ولو بتواند بگويد من تو را قبول ندارم، اين مي‌تواند بگويد؟! بعد هم اعدام مي‌شود. اين فرض دارد. ولي اگر يك سربازي همهٴ هويتش سرباز ديگري بود، فرمود: «جوارحكم جنوده» اين فرض ندارد كه در برابر ذات اقدس الهي به مبارزه برخيزد. آن وقتي كه ـ معاذ الله ـ دارد حرفهاي ارتداد آميز مي‌زند همان عقاب الهي است كه او را گرفته است. همان كيفر الهي است كه او را گرفته است.

پاداش الهي پس از اجابت دعاي انسان

مثل آن وقتي كه انسان ناله مي‌كند و لابه دارد و دعا مي‌كند، همان اجابت الهي است كه نصيب او مي‌شود. انسان قبل از اينكه لذت اجابت الهي را بچشد جواب خودش را گرفته. اينكه مي‌گويد يا الله، اين طور نيست كه حالا انسان يا الله مي‌گويد بعد جواب بشنود که همين الآن يك چيز نقدي خدا به آدم داد و آن نرمش دل است. آن گرايش قلب است. آن برقراري ارتباط است. اول

آن يكي فيضش گدا آرد پديد ٭٭٭ و آن دگر باشد گدايان را مزيد[29]

همين كه انسان احساس فقر مي‌كند معلوم مي‌شود كه پيام او آمده. اين طور نيست كه حالا انسان با سرمايهٴ خودش اعتكاف بكند كه، با سرمايهٴ خودش روزه بگيرد كه، با سرمايهٴ خودش دعا بكند. با آن فيض اقدس در انسان شوق ناله ايجاد مي‌كند بعد با فيض مقدس به اين ناله پاسخ مي‌دهد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.

[2] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.

[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

[4] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.

[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.

[6] ـ عيون الاثر، ج 2، ص 270.

[7] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.

[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 91.

[9] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 21.

[10] ـ مكارم الاخلاق، ص440.

[11] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.

[12] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.

[13] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[14] ـ سورهٴ انشقاق آيه 6.

[15] ـ سورهٴ نساء، آيه 74.

[16] ـ سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 31.

[17] ـ سورهٴ انشقاق، آيه 6.

[18] ـ سورهٴ يس، آيه 9.

[19] ـ سورهٴ توبه، آيه 122.

[20] ـ سورهٴ نجم، آيات 29 ـ 30.

[21] ـ سورهٴ اعلي، آيه 17.

[22] ـ سورهٴ طه، آيه 73.

[23] ـ سورهٴ قصص، آيه 60.

[24] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[25] ـ سورهٴ محمد، آيه 38.

[26] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[27] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 46.

[28] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.

[29] ـ مثنوي معنوي، دفتر اول.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق