17 02 2013 4763006 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 18 (1391/11/29)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذلِكُم مِن شَيْ‏ءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ (40) ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُشْرِكِينَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43) مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (45)

بحث توحيد ترجيع‌بند سور‌ه‌هاي مكّي

چون سورهٴ مباركهٴ «روم» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين است و بخشي از كليات اخلاق و حقوق لذا مجدداً مسئله توحيد را مطرح فرمود اين جريان توحيد به منزله ترجيع‌بند سوَر مباركهٴ مكّي است.

اثبات صفات چهارگانه براي خدا و نفي آن از خدايان دروغين

 فرمود خدا آن است كه اين چهار كار را انجام مي‌دهد و اين اصنام و اوثان شما اين آلهه دروغين شما هيچ كدام از اين كارها را انجام نداده و نمي‌دهند اين را هم به صورت چهار قياس استثنايي بيان كرده مستحضريد كه وحدت و تعدّد برهان به وحدت و تعدّد حدود وسطاي آنهاست اگر حدّ وسط يكي بود منتها تقريب‌ها فرق مي‌كرد اين يك برهان است اما اگر حدّ وسط دوتا بود مي‌شود دو برهان, چهارتا بود مي‌شود چهار برهان, وحدت و كثرتِ براهين به وحدت و كثرت حدّ وسط آنهاست در قياس‌هاي اقتراني, در قياس‌هاي استثنايي هم به وحدت و كثرت لوازم آنها برمي‌گردد الآن اينجا چهارتا قياس استثنايي است اول اينكه اگر اين بت‌ها خدا باشند بايد خالق باشند والتالي باطل فالمقدم مثله اگر اينها اله باشند بايد رازق باشند والتالي باطل فالمقدم مثله اگر اينها اله باشند بايد قدرت اماته داشته باشند مرگ در اختيار اينها باشد والتالي باطل فالمقدم مثله و اگر اينها اله باشند بايد احياي مجدد و طرح مسئله معاد در اختيار اينها باشد والتالي باطل فالمقدم مثله.

خدا نبودن اِله فاقد صفات چهارگانه

فرمود از آلهه شما هيچ كدام از اين چهار كار برنمي‌آيد پس چرا آنها را مي‌پرستيد الله آن است كه خالق باشد (يك) رازق باشد (دو) مُميت باشد (سه) مُحيي باشد (چهار) آلهه شما هيچ كدام از اين كارها را انجام نمي‌دهند پس به هيچ وجه اينها اله نيستند ﴿اللّهُ الَّذِي﴾ الله آن است كه خالق باشد رازق باشد مستحضريد كه خلقت به «كان» تامه برمي‌گردد رزق به «كان» ناقصه, خلقت اين است كه چيزي را كه موجود نيست موجود كند رزق آن است كه چيزي كه موجود است به آن كمال بدهد آن را بپروراند و بالنده كند.

برهاني نمودن انحصار تدبير و پرورش موجودات به خالق

تدبير و پرورش هر موجودي الاّ ولابد بايد به عهده خالق باشد چرا, براي دو برهان يكي اينكه خود تدبير, آفرينش است چون كمال مي‌دهد تكميل كردن, فرستادن باران, فرستادن نور, فرستادن نسيم, فرستادن شرايط پرورش يك گياه و مانند آن همه اينها ايجاد است پس رازق بودن, مدبّر بودن عندالتحليل به خلقت برمي‌گردد براي اينكه آن كمال را بايد ايجاد كند رابطه را بايد ايجاد كند. وجه ثاني و برهان ديگر آن است كه كسي مي‌تواند عالَم را و آدم را بپروراند كه او را آفريده باشد كسي كه از هويّت انسان بي‌خبر است از هويّت ارض و سما اطلاعي ندارد چگونه مي‌تواند انساني كه به ارض و سما وابسته است را اداره كند يكي بر اساس تلازم يكي بر اساس تحليل تدبير به خلقت به هر دو نحو اين برهان‌ها تام است ربّ الا ولابد همان است كه خالق است غير خالق نمي‌تواند ربّ باشد يا براي آن است كه ايجاد كمال يك نحو آفرينش است يا براي اينكه پرورش هر موجودي بعد از آگاهي كامل از هويّت آن است و غير از خالق احدي از هويّت انسان و جهان خبري ندارد لذا فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ﴾ (يك) ﴿ثُمَّ رَزَقَكُمْ﴾ اين رزق و اماته و احيا به ربوبيت برمي‌گردد ﴿ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذلِكُم مِن شَيءٍ﴾ آيا اينهايي كه شما شريك خدا قرار داديد از اينها هيچ كدام از اين امور چهارگانه ساخته است هرگز ساخته نيست لذا فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ خدا منزّه از آن است كه شريك داشته باشد ﴿وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ و او متعالي از آ‌ن چيزي است كه مشركان براي او شريك قرار دادند.

تفسير روايي «الله أكبر» و صورت مرآتي بودن موجودات

آن دو روايت نوراني كه مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در كتاب الصلاة در بخش ذكر در تفسير «الله اكبر» از امام(سلام الله عليه) نقل كردند اين بود كه حضرت فرمود: «الله أكبر» معنايش اين نيست كه «الله أكبر من كلّ شيء» چون چيزي در برابر خدا نيست تا خدا از آنها بزرگ‌تر باشد اشيا مثل صوَر مرآتيه‌اند طبق بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) در بخش پاياني كتاب شريف توحيد صدوق حضرت فرمود خدا جهان را آفريد و كلّ جهان نظير صوَر مرآتيه است خدا در خلق نيست خلق در خدا نيست همان‌طوري كه انسان در آينه نيست آينه هم در انسان نيست ولي صورت مرآتيه آيت و علامت و نشان شاخص است[1] اين مثال بسيار خوبي است. اشيا صوَر مرآتيه هستند اين تعبير لطيف مرايي در نهج‌البلاغه آمده[2] خدا صوَر اشيا را كه آفريد هر كدام از اينها مرآت‌اند مرآت عرفي غير از مرآت قرآني است و غير از مرآت روايي است مرآت عرفي همان است كه در بازار آينه‌فروشان دارند شيشه‌اي است پشتش جيوه است و نشان مي‌دهد و قابي دارد و براي خريد و فروش آماده است كه اين مرآت, آلت ديدن صورت است اين را مي‌گويند مرآت اما وقتي روايت مي‌فرمايد مرآت, به شيشه و جيوه و آن قاب نمي‌گويد كه به وسيله آن ابزار ما صورت را ببينيم بلكه خود آن صورت را مي‌گويند مرآت براي اينكه به وسيله آن ما شاخص و صاحب‌صورت را مي‌بينيم اين صورت مرآتيه, آلت مشاهده صاحب‌صورت است و كلّ جهان اين‌طور است.

تبيين چگونه مرآت بودن موجودات

خداي سبحان كلّ جهان را صوَر مرآتيه قرار داد كه همه خدا خدا خواهند گفت و او را نشان مي‌دهند چون خدا نامحدود است در برابر خدا, حقيقت جدايي نيست بلكه هر چه در آسمان و زمين است آيت و صورت مرآتيه است كه او را دارند نشان مي‌دهند حضرت فرمود مگر در برابر خدا حقيقتي هست كه خدا از آن حقيقت بزرگ‌تر باشد راوي عرض كرد پس معناي «الله اكبر» چيست فرمود: «الله أكبر مِن أن يوصف».[3]

بررسي قضيه سالبه محصّله بودن نفي وصف از ذات الهي

 در بحث‌هاي سابق گذشت كه اين «الله أكبر مِن أن يوصف» بايد به قضيه سالبه محصّله برگردد نه موجبه معدوله معنايش اين نيست كه خدا اكبر از آن است كه وصف بشود كه به صورت قضيه موجبه معدوله باشد بلكه محصولش اين است كه «إنّ الله لا يوصَف» يعني مقام ذات نه مقام اسما و صفات, مقام ذات «لا يوصف» كه سالبه محصّله است نه موجبه معدوله, فرق اساسي سالبه محصّله و موجبه معدوله اين است كه اگر ما قضيه‌اي داشتيم موجبه معدوله بود چون موجبه موضوع مي‌خواهد موضوع بايد جدا باشد محمول بايد جدا باشد ما محمولي را بر موضوع حمل بكنيم اگر موضوع جدا بود محمول جدا بود هر دو مي‌شود محدود چون محمول در قبال موضوع است موضوع در قبال محمول است اما اگر محدود شد ديگر ذات نامتناهي نخواهد بود لذا تمام قضايايي كه به مقام هويت و ذات برمي‌گردد همه اينها سالبه محصّله است.

مجاز بودن اطلاق قضيه بر سالبه محصّله

در سالبه محصّله اين‌طور نيست كه ما يك موضوع داشته باشيم يك محمول داشته باشيم مقابل هم, رو در روي هم, بگوييم اين محمول از آن موضوع سلب شده است چون سالبه محصّله قضيه نيست اگر از سالبه به عنوان قضيه ياد مي‌كنند اين مجاز است به مناسبت با اطراف است اطراف يعني موضوع و محمول يعني وقتي كه ما مي‌گوييم «زيد قائم» زيدي داريم, قائمي داريم, موضوعي داريم, محمولي داريم, سنجشي داريم بعد حكم مي‌كنيم چون سالبه شبيه موجبه است از نظر موضوع داشتن, محمول داشتن, سنجيدن از اين جهت به آن مي‌گويند قضيه وگرنه قضيه نيست قضا در آن نيست حكم در آن نيست قضيه را قضيه مي‌گويند براي اينكه نفس, حكم مي‌كند به ثبوت المحمول للموضوع اما در سالبه حكم نيست نه حكم به عدم است عدم‌الحكم است روح قضيه اين است كه اين محمول را ما در موضوع نمي‌يابيم اگر دارند كه اين مجاز است يعني غلط نيست چون استعمال چه در لفظ باشد چه در اسناد از سه حال بيرون نيست يا صحيح است يا غلط, اگر صحيح بود يا حقيقت است يا مجاز اينكه مثلاً ما جريان را در اسناد بخواهيم به شيئي نسبت بدهيم اين اسناد جريان به يك موضوع يا صحيح است يا غلط, اگر صحيح بود يا حقيقت است يا مجاز; مثلاً ديواري كه در كنار بام هست و در كنار آن ديوار, ميزاب و ناوداني هست وقتي باران مي‌آيد ما سه حرف داريم سه جمله داريم سه اسناد داريم كه يكي‌اش غلط است دوتايش صحيح آنها كه صحيح‌اند يكي حقيقت است يكي مجاز, اگر گفتيم باران جاري است اين صحيح است و حقيقت, اگر گفتيم ناودان جاري است اين صحيح است و مجاز اما اگر بگوييم ديوار جاري است اين غلط است چون اسناد جريان به ديوار مصحّح ندارد اسناد جريان به آب حقيقت است اسناد جريان به ميزاب چون ظرف و مجراي آن است مثل اينكه بگوييم رودخانه جاري است خب غلط نگفتيم اما حقيقت هم نيست براي اينكه رودخانه, خانه رود است خانه رود كه جاري نيست اما اگر گفتيم آب جاري است صحيح است و حقيقت, گفتيم رودخانه جاري است صحيح است و مجاز, درخت كنار رودخانه اگر گفتيم جاري است خب غلط است در قضيه‌هاي سلبي ما چون يك موضوع داريم يك محمول داريم شبيه قضاياي موجبه, اگر ما گفتيم قضيه سالبه, غلط نيست اما خب حقيقت هم نيست مجاز است چون ما قضايي نداريم حكمي نداريم اين عدم‌الحكم است نه حكم به عدم. در جريان آنچه به ذات اقدس الهي برمي‌گردد البته در حدّ مفهوم نه مصداق, مصداق كه احدي به آن دسترسي ندارد اگر ما چيزي را موضوع قرار بدهيم در قبال آن, محمول قرار بدهيم بگوييم اين محمول براي آن است يا براي آن نيست اين را محدود كرديم آن موضوعي نيست كه در كنارش محمول باشد لذا حكم برنمي‌دارد هر چه حكم است سالبه محصّله است موجبه معدولة المحمول, موضوعي مي‌خواهد.

ردّ صلاحيت ربوبيت براي اوثان به دليل فقدان صفات چهارگانه

به هر تقدير آن دو روايت نوراني كه «الله أكبر مِن أن يوصف» و بازگشت آن «أكبر من أن يوصف» به اين است كه «الله سبحانه و تعالي لا يوصف».

اينجا هم ربوبيت است حالا مقام ذات كه نيست مقام خالقيت است مقام رازقيت است مقام اماته است مقام احياست كه اينها اسماي حسناي حق‌اند كار خداي سبحان‌اند اينها همه در عالم امكان‌اند فرمود اينها كار خداست و اين اصنام و اوثان شما اين آلهه شما هيچ كدام از اين چهار كار را ندارند پس به هيچ وجه اينها صلاحيت ربوبيت را نخواهند داشت و اين‌طور با مردم سخن گفتن, حجت را بر مردم تمام كردن است ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾.

آسان بودن افعال الهي نسبت به ذات الهي

درباره ذات اقدس الهي هم قبلاً گذشت كه ما هيّن و اهون داريم اين هيّن و اهون در امور اضافي است در مسئله كمّ متصل يا كمّ منفصل اينها امور اضافي نيستند اگر عددي ده بود ده است نمي‌شود گفت اين عدد نسبت به فلان ده است نسبت به فلان ده نيست كمّ منفصل يك امر نفساني است يا كمّ متصل يك امر نفساني است اگر گفتيم اين فرش دوازده متر است, دوازده متر است نمي‌شود گفت دوازده متر است به قياس با فلان, دوازده متر نيست به قياس با فلان اما هيّن و اهون بودن يك امور اضافي است نمي‌شود گفت اين كار آسان است, بگوييم اين كار آسان است از ما سؤال مي‌كنند نسبت به چه كسي اما اگر گفتيم اين فرش ده متر است خب كسي سؤال نمي‌كند نسبت به چه چيزي, كمّ متّصل, كمّ منفصل اين‌گونه از امور, امور نفسي‌اند اما هيّن و اهوني كه قبلاً گذشت ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ[4] امور اضافي‌اند وقتي امور اضافي شدند بايد نسبت به چيزي بسنجند كه هيّن و اهون فرض دارد افعال خدا كلاً نسبت به ذات اقدس الهي هيّن است.

بررسي دو مثال قرآني درباره آساني كارها نزد خدا

دو مثال را از قرآن كريم قبلاً ملاحظه فرموديد يكي آسان‌ترين كار كه كشيدن سايه است يكي دشوارترين كار جهان كه مسئله معاد است جريان سايه را فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ[5] بعد فرمود: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً[6] اگر ﴿يَسِيراً﴾ به معني تدريجاً نباشد يعني ما اين سايه را به آساني جمع كرديم خب جمع سايه از آن آسان‌تر ديگر كاري نداريم درباره معاد, حشر اكبر كه كلّ عالم را به هم بزند دوباره بسازد از اين كار ديگر بالاتر فرض ندارد كلّ عالم را زير و رو مي‌خواهد بكند و دوباره بسازد فرمود: ﴿حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ[7] به هم زدن كلّ سماوات و ارض, بازسازي مجدد آنها براي ما آسان است نه اينكه يكي آسان باشد يكي آسان‌تر آن جريان به هم زدن عالَم آسان باشد و جمع كردن سايه آسان‌تر, همه علي‌السوا نسبت به قدرت نامتناهي يكسان‌‌اند اما اينكه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ اين حتماً بايد به يكي از توجيهات گذشته مطرح بشود.

ناامني دريا و صحرا ثمره فسادانگيزي عالمان بي‌دين و دين‌داران بي‌علم

بعد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ اينها كه مشرك‌اند يا دينشان بي‌علم است يا علمشان بي‌دين و دين هم به آن معناي جامع كه به مشركان فرمود: ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ[8] فرمود اينها گروهي‌اند كه ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً[9] اينها كساني‌اند كه ﴿إِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ[10] اينها فسادگر جهان‌اند (يك) ما هم در برابر سيّئات شرك اعتقادي و بدرفتاري اخلاقي اينها دريا و صحرا را ناامن كرديم (دو) اين سونامي‌ها در دريا, اين زلزله‌ها در خشكي اينها همه عذاب الهي است اين‌چنين نيست كه حالا شهاب‌سنگي بيايد چند صد نفر را در روسيه زخمي كند بگوييم تصادف است از گذشته هم فرمود ما حاصب و سنگ‌ريزه‌هايي را براي ملت‌هاي شرك فرستاديم ﴿حَاصِباً[11] حاصِب همين سنگ‌ريزه‌هاست,  اين‌طور نيست كه حالا اتفاقاً افتاده باشد بر اساس تصادف افتاده باشد تصادفي در عالَم نيست «مويي نجنبد از سرِ ما جز به اختيار»[12] اگر هست, نظم است حالا اينها چون نمي‌دانند چه خبر است چوب چه چيزي را دارند مي‌خورند خيال مي‌كنند كه تصادفاً اين شهاب‌سنگ دامنگير سرزمين الحاد شد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن شما مي‌بينيد يك كاسه آب كه پُر است وقتي شما يك تكان بدهيد خيلي از اين آب‌ها مي‌ريزد اين اقيانوس كبير كه به تنهايي از كلّ خشكي روي زمين بزرگ‌تر است يك كاسه آب الهي است يك تكان بدهد مي‌شود سونامي و آن حادثه تلخ براي ژاپن و امثال ژاپن يك تكان كوچكي داد اين‌طور نبود كه حالا اين دريا را به هم بزند. فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ آن دزدان دريايي‌شان يك كار ديگر مي‌كنند اين دزدان صحرايي‌شان كار ديگر مي‌كنند در گذشته, دينِ بي‌علم مسئله تفتيش عقايد و گاليله‌سوزي را به همراه داشت الآن دينِ بي‌علم طالبان و القاعده اين كشتار بي‌رحمانه را يا در پاكستان دارد يا در افغانستان دارد اين‌طور شيعه‌كشي مي‌كند اين دينِ بي‌علم است علم بي‌دين هم در گذشته جنگ جهاني اول و دوم را به راه انداخت كه محصولش ده‌ها ميليون كشته بود الآن هم پشت سر هم مي‌بينيد كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي اينها دارند كار مي‌كنند.

اختلاف در جامعه محصول بدرفتاري اخلاقي انسان‌ها

فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾ از يك طرف ﴿لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا﴾ از طرف ديگر, ما اينها را به جان خود اينها انداختيم راهنمايي كرديم انبيا فرستاديم اوليا فرستاديم اهل بيت فرستاديم كتاب فرستاديم گوش نكردند بدرفتاري كردند ما گذشتيم صبر كرديم تأنّي كرديم متوجه نشدند بعد چند عذاب را بر اينها تحميل كرديم يكي از بدترين انحاي عذاب كه از هر سونامي بدتر است از هر زلزله‌اي بدتر است اختلاف است اختلاف اگر ـ خداي ناكرده ـ بر اساس قهر الهي باشد با نصيحت و موعظه و ارشاد و حكايت و سخنراني و سخن‌خواني‌ها حل نمي‌شود فرمود ما وقتي مي‌بينيم ملتي ناقابل‌اند خودمان ميدان مي‌آييم اينها را به جان هم مي‌اندازيم ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾,[13] ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ[14] اين در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم درباره ترساها و مسيحي‌ها دارد هم درباره يهودي‌ها فرمود ما اتمام حجت كرديم هر چه گفتيم اينها ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[15] بعد اينها را به جان هم انداختيم اين القا, اين اغرا, اين اختلاف, عذاب الهي خواهد بود اگر ـ خداي ناكرده ـ انسان به آ‌نجا برسد اين با موعظه حل نمي‌شود وقتي سونامي آمده شما بخواهيد با يك كاميون شن جلوي سونامي را بگيري اين نمي‌شود فرمود ما ديديم اينها هيچ تربيت نمي‌شوند اينها را به جان هم انداختيم ما اين كار را كرديم پس اختلاف‌ها كه جزء فساد في الأرض است فساد في البرّ است فساد في البحر است ممكن است ﴿بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾ باشد اما اگر ـ ان‌شاءالله ـ به آنجا نرسيد با موعظه و اينها حل مي‌شود غرض اين است كه فساد اختصاصي به زلزله و سونامي و صاعقه و امثال ذلك ندارد فساد اين است كه امنيت جامعه را به هم بزند حالا خواه از آن قبيل طبيعي باشد يا از اين قبيل اخلاقي باشد. فرمود اينها بدرفتاري كردند اين دزدان دريايي دريا را ناامن كردند دزدان صحرايي صحرا را ناامن كردند اين بددينان جامعه را به هم زدند آن بدعلمان جامعه را به هم زدند.

استناد بلاهاي دنيوي به بعضي از اعمال انسان

ما ديديم هيچ چاره‌اي نيست بعضي از اعمال اينها را مي‌خواهيم پاسخ بدهيم نه بعضي از جزاي اعمال اينها را شما تفسير ابي‌السعود و اينها را كه ملاحظه كنيد ايشان اين‌چنين معنا مي‌كند ﴿لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا﴾ يعني بعض جزا را به ايشان مي‌دهيم بقيه براي آخرت[16] خير معنا اين است كه بعض اعمالشان را جزا مي‌دهيم ما از خيلي از اعمالشان مي‌گذريم در سورهٴ مباركهٴ «شوري» ملاحظه بفرماييد فرمود خيلي از اعمال شما را ما صرف‌نظر مي‌كنيم اين‌طور نيست كه هر عملي كه شما كرديد ما فوراً كيفر بدهيم; آيه سي سورهٴ مباركهٴ «شوري» اين است ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ ما اعمال شما را دو قسم مي‌كنيم بسياري از اعمال شما را صرف‌نظر مي‌كنيم برخي از اعمال شما را كيفر مي‌دهيم اين دعاي معروف  يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَيَعْفُو عَنِ‏ الْكَثيرِ اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ وَاعْفُ عَنِّي الْكَثيرَ»[17] از اين آيه گرفته شده اين آيه مي‌گويد كه ما بسياري از اعمال شما را صرف‌نظر مي‌كنيم برخي از اعمال شما را پاسخ مي‌دهيم آيه محل بحث هم همين را مي‌خواهد بگويد نه اينكه بعضي از جزاي اعمال را در دنيا مي‌دهيم و بقيه جزاها را در آخرت كه تبعيض به جزا برگردد بلكه تبعيض به عمل برمي‌گردد يعني بسياري از اعمال شما را ما صرف‌نظر مي‌كنيم برخي از اعمال شما را ما مورد كيفر قرار مي‌دهيم نه تبعيض به جزا برگردد كه همه اعمال شما را ما به حساب مي‌آوريم بعضي از جزاها را در دنيا مي‌دهيم بعضي از جزاها را در آخرت مي‌دهيم اين‌طور نيست. فرمود: ﴿لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا﴾ ما بعضي از اعمالشان را بخواهيم كيفر بدهيم و بقيه را عفو مي‌كنيم.

تبيين ارتباط اعمال انسان با جهان و تأثير و تأثّر اين دو در يكديگر

سرّش اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود شما موجودي نيستيد از جهان گسيخته باشيد تمام كارهاي شما ارتباط مستقيم با عالَم دارد همان‌طوري كه كارهاي عالَم با شما مرتبط است شما در فصول چهارگانه كه يك طرز زندگي نمي‌كنيد در فصول چهارگانه در زمان‌ها و زمين‌هاي متعدد زندگي‌هاي گوناگون داريد حوادث جهان در شما اثر مي‌كند كه كارهايتان را تنظيم كنيد كارهاي شما هم در جهان اثر دارد اين‌طور نيست كه شما هر كاري بخواهيد بكنيد باران هم بيايد هر معصيتي بكنيد بعد باران به موقع هم بيايد نه اين‌طور نيست در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 96 به اين صورت گذشت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ اگر اينها به جا مؤمن باشند عمل صالح داشته باشند ما هم بارانمان به موقع, برفمان به موقع, نزولات آسماني‌مان به موقع, فراواني نعمت به موقع, اينها بيراهه رفتند ما دستور داديم اين آب‌ها به دريا بريزند چون بالأخره ساقي ما هستيم بالأخره ابر را چه كسي مي‌برد اين باد را چه كسي دستور مي‌دهد فرمود اينها رسالت ما را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ[18] اينها رسالت ما را دارند خب اگر بادها رسالت الهي را دارند اگر خداي سبحان دستور بدهد كه اين مردم لايق نيستند اين بادها اين ابرهاي پرآب را ببريد در دريا بباراند خب اين مي‌شود گراني و قحطي.

مشروط نمودن گشايش بركات زمين و آسمان به عمل به كتاب الهي

فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ اين خواهد بود اين‌چنين نيست كه بگوييم نماز استسقا چه اثر دارد يا فلان دعا چه اثر دارد يا فلان گناه چه اثر سويي دارد تمام اعمال ما ارتباط مستقيم با جهان دارند ما يك تافته جدابافته نيستيم كه هر كاري بكنيم نظام سر جايش محفوظ باشد آن را خدا براي ما آفريده فرمود ما آسمان را مسخّر كرديم زمين را مسخّر كرديم[19] ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً[20] خب اگر انسان بيراهه رفته خب لطف الهي هم برمي‌گردد لذا فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ بلكه ـ ان‌شاءالله ـ توبه كنند برگردند اهل دعا, اهل سعادت, اهل ايمان, اهل فلاح, اهل تقوا, اهل نماز اسسثقا و مانند آن بشوند.

امر به سير در زمين و عبرت‌آموزي از آثار گذشتگان

در اين آيه 42 سورهٴ «روم» مي‌فرمايد يا حرف‌هاي ما را قبول كنيد يا سير تاريخي داشته باشيد ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُشْرِكِينَ﴾ چطور ما اوضاع اينها را به هم زديم سفري كنيد سيري كنيد ببينيد كساني كه از شما قادرتر و متمكّن‌تر بودند ما چگونه بساط اينها را به هم زديم.

نتيجه‌گيري از مباحث توحيدي و اخلاقي با امر به زندگي توحيدي

همان‌طوري كه در بحث‌هاي قبلي بعد از برهان توحيد با «فاء» نتيجه و «فاء» تفريع آيه سي فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ﴾ يعني بعد از مراحل توحيد فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾ اينجا هم بعد از مسئله توحيد و اثبات وحدانيت حق‌تعالي آيه 43 با «فاء» تفريع يا نتيجه فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ﴾ مي‌خواهي اهل قيام باشي مقاومت باشي ايستادگي باشي ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ﴾, ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ﴾ روزي مي‌آيد كه اين تنوينش تنوين عظمت و جلال و شكوه است ﴿يَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ اين يوم از طرف چه كسي مي‌آيد ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ كه اين متعلّق است به ﴿يَأتِيَ﴾ اين يوم از طرف خدا مي‌آيد به هيچ وجه قابل انكار نيست ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾, ﴿يَأْتِيَ يَوْمٌ﴾ خودش مي‌آيد؟ نه, ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ مي‌آيد.

در تعبيرات ديگر ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ[21] است در اين تعبير ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ است اين ﴿مَرَدَّ﴾ مصدر ميمي است به معناي «لا ردّ له» اين روز قابل دفاع نيست كه كسي جلوي اين روز را بگيرد در بحث‌هاي قبلي هم داشتيم كه در منطق و كلام و فلسفه و اينها از حكم ضروري به عنوان بالضروره ياد مي‌كنند مي‌گويند «الأربعة زوجٌ بالضروره» نه «بالامكان» جهت قضاياي ذاتي حتمي, ضرورت است نه امكان يا بالفعل و مانند آن, در اصطلاح قرآني از يك امر ضروري به عنوان ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ ياد مي‌كند وقتي قرآن مي‌خواهد بفرمايد اين امر قطعي است هيچ نحو ترديدي ندارد يقيناً خواهد بود مي‌فرمايد: ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾, ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾ اين كتاب كه الهي است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾,[22] ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ[23] يعني «المعاد حقّ بالضروره, القرآن حقّ بالضروره» اين تعبير ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ است اين ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ هم همين است يعني «المعاد لا ردّ له» مصدر ميمي جاي رد است; يعني قابل رد نيست كسي نمي‌تواند به هم بزند خدا به هم نمي‌زند براي اينكه نظام را به احسن وجه آفريده شما به هم نمي‌زنيد براي اينكه توان آن را نداريد مشابه اين ﴿لاَ مُبَدِّلَ﴾ داشتيم, ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[24] داشتيم اين‌گونه از موارد «لا», «لا»ي نفي جنس است يعني به هيچ وجه قابل تغيير نيست نه خدا عوض مي‌كند براي اينكه به احسن وجه آفريده نه ديگري عوض مي‌كند چون توان اين را ندارد اگر برخي‌ها اين ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را متعلّق به ﴿مَرَدَّ﴾ گرفتند[25] آن هم به همين معنا برمي‌گردد پس يومي است كه از طرف خدا مي‌آيد به هيچ وجه تغييرپذير نيست نه خدا عوض مي‌كند چون به احسن وجه خلق كرده نه ديگري عوض مي‌كند چون توان آن را ندارد ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَ مَرَدَّ له﴾؛ «لا ردّ له», «لا انكار له, لا نفي له».

تصويرپردازي صحنه قيامت و پراكندگي اوليه آن با ﴿يَومَئذٍ يَصَّدَّعُونَ﴾

﴿يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ﴾ كه اين اصلش «يتصدّعون» است آن روز پراكنده مي‌شوند وقتي قيامت فرا برسد دو نحو پراكندگي است يك پراكندگي عمومي است كه ﴿كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ است كه اين پراكندگي عمومي در اول رستاخيزِ از قبور است كه در سورهٴ مباركهٴ «القارعه» به اين صورت آمده ﴿الْقَارِعَةُ ٭ مَا الْقَارِعَةُ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ٭ يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ[26] مثل اين ملخ‌ها پراكنده مي‌شوند وقتي از قبر برمي‌خيزند حساب و كتاب منظمي نيست وقتي كه اين صحنه يك مقدار گذشت بعد ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ[27] فرا مي‌رسد كه اين دستور كه فرا رسيد صف مجرمان از صف مؤمنان جدا مي‌شود اينجاست كه فرمود اگر اينها سر از قبر برداشتند اينها ﴿يَصَّدَّعُونَ﴾ يعني «يتصدّعون» يعني «يتفرّقون بفرقتين» ﴿يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ﴾ چند قسم مي‌شوند دو صف ﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ پس اول مثل ملخ‌ها پراكنده مي‌شوند اصلاً نمي‌دانند كجا بروند بعد دستور مي‌رسد ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ مجرمان صفتان را جدا كنيد وقتي مجرم از مؤمن صفش جدا شد نتيجه‌اش همين است كه ﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ مي‌بينيد شما وقتي مي‌خواهيد اتاقتان را تمييز كنيد خاكروبه را بيرون مي‌ريزيد نه فرش‌ها را در آن آيه هم فرمود مجرم‌ها برويد كنار! نفرمود مؤمنين, مجرمين شما دوتايي صف‌هايتان را جدا كنيد فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ گردگيري مي‌كنند برويد كنار! من با اينها كار دارم اينجا هم مي‌بينيد تمام عنايت به همين افراد صالح باتقوايي‌ است كه اهل بهشت‌اند و خدا با اينها كار دارد ملاحظه بفرماييد ﴿يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ٭ مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ٭ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ﴾ آن وقت يك گوشه تَشري هم به كفار مي‌زند ﴿إنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ غرض اين است كه صحنه آخرت براي آن است كه اينها را جمع بكند ببرد به بهشت نزد انبيا آنها را بيندازد دور, اگر كسي خواست گردگيري كند اين غبارها را مي‌اندازد دور نه اينكه فرش‌ها را بيندازد دور اين فرش را از غبار جدا مي‌كند اما غبارروبي مي‌كند نه فرش‌اندازي لذا فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ تمام اينها را با «لام» كه هدف است بيان كرد فرمود قيامت را ما براي همين قيام كرديم كه مردان الهي به بهشت برسند ﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾ اينها جايگاه خودشان را پهن كردند آماده كردند فرش كردند خدا اين كار را مي‌كند اين يوم از طرف خدا مي‌آيد.

سرّ مقيد نمودن جزاي ايمان و عمل صالح به فضل الهي

﴿لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ به مؤمناني كه حُسن فاعلي دارند (يك) و حُسن فعلي دارند (دو) از فضل خودش جزا مي‌دهد مبادا كسي بگويد ما زحمت كشيديم اين بيان نوراني امام سجاد در دعاي «ابوحمزه ثمالي» را نگاه كنيد عرض مي‌كند خدايا آنها كه دارند چه كسي به آنها داد «لاَ الَّذي‏ اَحْسَنَ اسْتَغْني‏ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلاَ الَّذي‏ اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ‏ قُدْرَتِكَ»[28] اينها كه به جاي خوبي رسيدند اينها را تو دادي اينها چه چيزي داشتند اگر بگوييد اينها استعداد داشتند خب آن استعداد را چه كسي داد, اگر بگوييد لياقت داشتند اين لياقت را چه كسي داد اين دَلال كه مي‌گويند همين است بحثش قبلاً گذشت كه در دعاي نوراني «افتتاح» ماه مبارك رمضان كه از توقيعات مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه) است حضرت دارد خدايا من در اين دعا مي‌خواهم با تو ناز كنم «مُدلاًّ عليك»[29] مي‌خواهم دَلال داشته باشم ناز كنم نياز كه سر جايش محفوظ است اين ناز كردن‌ها در دعاي «ابوحمزه ثمالي» ظهور مي‌كند كه انسان با خداي خودش مجاز است اين‌چنين حرف بزند خدايا! اگر بگويي اينها مردان صالحي بودند و به اين بهشت رسيدند خب چه كسي به آنها داد خب به ما هم بده اين را مي‌‌گويند دَلال اين را مي‌گويند ناز حالا چه كسي زبانش باز است از چه كسي خريداري مي‌شود چه كسي مجاز است اين‌طور حرف بزند اين را خود اهل بيت(عليهم السلام) مي‌دانند ولي به هر تقدير حضرت فرمود راه ناز براي بشر في‌الجمله باز است براي ماها همان راه نياز كه بهترين راه است راه اساسي است آن «مناجات شعبانيه» حضرت هم كه دارد خدايا! اگر به من بگويي چرا گناه كردي من مي‌گويم تو چرا نبخشيدي خب اين حرف چه كسي است؟! پروردگارا! «اِنْ اَخَذْتَني‏ بِجُرْمي‏ اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَاِنْ اَخَذْتَني‏ بِذُنُوبي‏ اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ»[30] اگر تو به من اعتراض بكني كه چرا گناه كردي من مي‌گويم تو چرا نبخشيدي اين حرف چه كسي است بالأخره خواندنش حداقل براي شاگردان اهل بيت است. غرض اين است كه خدا مي‌فرمايد مبادا كسي خيال كند كه حالا چون مؤمن بود چون عمل صالح داشت از ما طلبكار است طلبكارانه به بهشت مي‌رود نه خير او هم بدهكارانه به بهشت مي‌رود ﴿لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بر اساس فضل خدا براي اينكه

آن يكي جودش گدا آرد پديد٭٭٭ وان دگر بخشد گدايان را مزيد[31]

خدا با يك دست گدا خلق مي‌كند يعني مستعد و نيازمند, با دست ديگر به گدا پاسخ مثبت مي‌دهد به يك دست استعداد مي‌دهد به يك دست مستعدّله را به مستعد مي‌رساند همه‌اش ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ است.

پرسش: بهشت را به بها مي‌دهند يا به بهانه؟

پاسخ: به بها مي‌دهند ولي بهايش از خود اوست مثل هبه است به بهانه نمي‌دهند به بها مي‌دهند منتها بهايش هم از خود اوست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . التوحيد (شيخ صدوق), ص434 و 435.

[2] . نهج‌البلاغه, خطبه 185.

[3] . الكافي, ج1, ص117 و 118; وسائل الشيعه, ج7, ص191.

[4] . سورهٴ روم, آيهٴ 27.

[5] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 45.

[6] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 46.

[7] . سورهٴ ق, آيهٴ 44.

[8] . سورهٴ كافرون, آيهٴ 6.

[9] . سورهٴ نمل, آيهٴ 34.

[10] . سورهٴ  بقره, آيهٴ 205.

[11] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 40; سورهٴ قمر, آيهٴ 34.

[12] . ميرزا محمود قمی.

[13] . سورهٴ مائده, آيهٴ 64.

[14] . سورهٴ مائده, آيهٴ 14.

[15] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 187.

[16] . تفسير ابي‌السعود, ج7, ص63.

[17] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص132.

[18] . سورهٴ حجر, آيهٴ 22.

[19] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 20.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 29.

[21] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 9.

[22] . سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[23] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 9.

[24] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.

[25] . الكشاف, ج3, ص483.

[26] . سورهٴ القارعه, آيات 1 ـ 4.

[27] . سورهٴ يس, آيهٴ 59.

[28] . مصباح المتهجد, ص582.

[29] . تهذيب الأحكام, ج3, ص109.

[30] . اقبال الأعمال, ص686.

[31] . مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش 131.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق