13 02 2013 4762942 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 16 (1391/11/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33) لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35) وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)

تبيين مراحل تكامل وجود انسان و ابعاد سه‌گانه وجودي او

بعد از بيان ادله توحيد و وحي و نبوّت و معاد و تقويت آن ادله به يك تمثيل, نتيجه‌گيري كردند فرمودند پس چهره هويّتتان را به سَمت خداي متعال متوجه كنيد. در انسان‌شناسي خداي سبحان نه بدن انسان را به مثل مجسمه و سراميك دستي ساخته كه بعد در آن روح بِدَمد نه روحِ خالي از معارف را به او داد بلكه بدن از مرحله جماد تا مرحله حيوان چه در درون رَحِم چه در بيرون رحم اين مراحل را يا به سرعت يا به طور عادي مي‌گذراند كه دو بُعدي نيست سه بعدي است يعني تمام دستگاه گوارش و قلب و رِيه و روده و معده و همه اينها را داراست وقتي اين مراحل طي شد روحِ آگاه به معارف را به اين بدن متعلّق مي‌كند كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي[1] با داشتن نفس مُلهَم به فجور و تقوا.

مشروط بودن پناهندگي به خدا در موقع درماندگي به حفظ فطرت

چنين انساني را متوجه خودش كرد فرمود اگر انسان آن فطرت خود را حفظ كند در موقع درماندگي به سراغ خدا مي‌رود ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم﴾ اين براي حفظ فطرت است كه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در بخش پاياني‌اش هم همين معنا آمده فرمود: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[2] و اگر فطرت را فراموش كرد كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ يا به آن حالت اضطرار نرسيد يك انسان شناور و سرگرداني است كه مختصر نفعي به او برسد راضي است مختصر آسيبي به او برسد ناراضي است آن رحمتي كه مختصر است به او برسد آن يك فضل الهي است آن مختصر آسيبي كه دامنگير او مي‌شود در اثر سيّئه اوست لذا يكي را به خودش اسناد مي‌دهد خداي سبحان به خود اسناد مي‌دهد ديگري را كه سيّئه است به انسان. بنابراين اين دو آيه هماهنگ‌اند اين‌طور نيست كه مخالف هم باشند در آيه 33 فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ﴾ در آيه 36 فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ﴾ نااميد مي‌شوند اين نااميدي براي شرايط عادي است آن تضرّع و التجاء براي آن فطرت است اگر كسي فطرت خودش را حفظ كند در موقع درماندگي چه بيماري چه فقر و مانند آن به خدا پناه مي‌برد كه در آيه 33 فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ﴾ بر اساس همان فطرت كه تتمّه بحث فطري است ﴿ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً﴾.

اِخبار قرآن از واگرايي بعضي از افراد يا جامعه نجات‌يافته از درماندگي

 اينها, نه همه اينها, وقتي حالشان به جا آمد نعمت الهي دريافت كردند گروهي از آنها شرك مي‌ورزند پس بر اساس فطرت هر كس درمانده شد به خدا پناه مي‌برد و بر اساس ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[3] برخي‌ها وقتي مشكلشان حل شد به حالت عادي برمي‌گردند ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ و اگر جامعه, جامعه آلوده به شرك و فرورفته در نسيان باشد مشمول آيه سورهٴ «عنكبوت» است كه فريق نفرمود, فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ در آ‌نجا سخن از همه است در اينجا سخن از گروه است اينجا فرمود: ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ ولي در آيه 65 سورهٴ «عنكبوت» فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ نه ﴿فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ پس دو مسئله است يك وقت يك عده مؤمن صالح‌اند يك عده كافر طالح‌اند اينها فرق مي‌كنند آنها كه كافر طالح‌اند بعد از اينكه مشكلشان حل شد ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ و اما اگر صدر و ساقه جامعه آلوده شد ﴿إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ نه ﴿إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ اين يك مطلب.

نااميدي از رحمت الهي ثمره سرگرداني انسان‌هاي دور از توحيد

مطلب ديگر در آيه 36 همين سورهٴ «روم» فرمود افراد شناور, افراد سرگردان كه «اتباع كلّ ناعق» هستند که «يَميلون مع كلّ ريح»,[4] اينها اگر مختصري فيض به آنها برسد خوشحال‌اند مقداري نگراني دامنگيرشان بشود در اثر بدرفتاري‌شان نااميدند اين نااميد بودن در برابر آن سُرور, اين حالت مقطعي براي انسان‌هاي سرگردان است.

بررسي دوگونه تهديد بر فراموشكاران توحيد بعد از نجات از درماندگي

فرمود شما حالا كه وضعتان اين است كه در موقع فشار به خدا متوجه مي‌شويد و در موقع رفاه خدا را فراموش مي‌كنيد هم با امر غايب هم با امر حاضر اينها را تهديد كرد فرمود: ﴿لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ﴾ اگر اين «لام», «لام» عاقبت باشد نظير ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً[5] يعني پايان كار اينها كفر است ولي «لام», «لام» عاقبت نيست «لام» امر غايب است يعني حالا كه كفر مي‌ورزيد كفرتان را ادامه بدهيد چون فضا, فضاي كفر است. ﴿لِيَكْفُرُوا﴾ امر غايب, ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾  اين امر حاضر.

تهديد بودن امر به ناسپاسي و بهره‌جويي بر فراموشكاران توحيد

در بحث‌هاي قبل هم ما داشتيم كه دستور تقوا در قرآن كريم براي افرادي است كه قابل درمان‌اند يعني خدايي كه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ اين ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً[6] را هم دارد دستور تقوا يعني پرهيز براي آن بيماري است كه قابل درمان باشد در ادبيات پزشكي هم اين حرف هست يعني وقتي طبيبي ببيند اين بيمار قابل درمان است مي‌گويد اين دارو را مصرف كن و از آن غذاها هم پرهيز كن دستور پرهيز مي‌دهد چون قابل علاج است اما اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ گرفتار يك غدّه مُهلك باشد و اواخر عمرش را بگذراند طبيب ديگر به او دستور پرهيز غذايي نمي‌دهد نمي‌گويد فلان غذا را ميل كن فلان غذا را ميل نكن اين مي‌گويد شما پرهيز نداريد, وقتي طبيب گفت شما پرهيز نداريد يعني كارتان از معالجه گذشت قرآن كريم با همين ادبياتي كه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ دو نحوه حرف دارد يك نحوه افراد تبهكاري‌اند كه قابل درمان‌اند به آنها دستور تقوا مي‌دهد ﴿اتَّقَوْا﴾,[7] ﴿فَلْيَتَّقُوا﴾,[8] ﴿اتَّقِ[9] و مانند آ‌ن, يك عده هستند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ[10] قابل درمان نيستند به آنها مي‌فرمايد هر كاري خواستيد بكنيد اين ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾ كه امر حاضر است اين ﴿لِيَكْفُرُوا﴾ كه امر غايب است نظير همان آيه سورهٴ مباركهٴ «فصلت» يعني آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «فصلت» است كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَي فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَن يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ بعد خطاب مي‌كند به اين ملحدان مي‌فرمايد هر چه خواستيد بكنيد خب هر چه خواستيد بكنيد ـ معاذ الله ـ اباحه‌گري كه نيست يعني كار شما از دستور تقوا گذشت شما باور نداريد ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ به اينها دستور تقوا نمي‌دهد اگر طبيب بفهمد اين مريض قابل علاج نيست مي‌گويد شما پرهيز غذايي نداريد خداي سبحان به ملحداني كه به انبيا مي‌گويند چه بگوييد چه نگوييد براي ما يكسان است به اينها مي‌فرمايد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر كاري مي‌خواهيد بكنيد, بكنيد اين تهديد است نه ترخيص ـ معاذ الله ـ اباحه‌گري نيست اين تهديد است مثل اينکه كسي به انسان نافرمان بگويد تو هر كاري مي‌خواهي بكن ولي من انتقامم را مي‌گيرم. اينكه فرمود: ﴿لِيَكْفُرُوا﴾ امر غايب است ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾ امر حاضر است آن امر غايب و اين امر حاضر نظير امر حاضر آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «فصلت» در مقام تهديد است وگرنه آنها كفرشان بالفعل است نه اينكه عاقبتشان كافر باشند.

تبيين ادبي «لام» در ﴿لِيَكْفُروا﴾ و دلالت آن بر امر

اين تفاوت‌هايي كه در اين دو آيه هست ناظر به اين است كه اگر فطرت محفوظ باشد در حال آسيب با انابه به طرف خدا برمي‌گردند اگر مسئله فطرت و آن فشار سخت نباشد حالت عادي باشد انسان‌هاي شناور و سرگردان كه «اتباع كل ناعق» هستند «يَميلون مع كل ريح» هستند اينها به اندك نشاطي خوشحال‌اند و به اندك آسيبي نااميد. فرمود: ﴿لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ هم آن امر غايب هم اين امر حاضر اين نشان مي‌دهد كه در مقام تهديد است.

حجت ‌طلبي از مشركان بعد از اقامه براهين بر توحيد

بعد به دنبال مسائل قبلي كه مسئله توحيد است برمي‌گردند مي‌فرمايند ما برهان اقامه كرديم كه خدايي هست و واحد است و شريك‌بردار نيست آن برهان را با تمثيل, تبيين كرديم يعني در آيه ﴿ضَرَبَ لَكُم مَثَلاً﴾ تبيين كرديم تا مسئله توحيد براي شما حل بشود يعني در همين سورهٴ «روم» آيه 28 اما شما كه شرك مي‌ورزيد دليل بياوريد يا عقلي يا نقلي, دليل را حجّت مي‌گويند براي اينكه «به يَحتجّ أحدهما علي الآخر» كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت فرمود ما انبيا فرستاديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما اگر انبيا نمي‌فرستاديم كتاب و صحف آسماني نمي‌فرستاديم در قيامت مردم عليه خدا احتجاج مي‌كردند به خدا عرض مي‌كردند خدايا تو كه مي‌دانستي ما بعد از مرگ چنين جايي مي‌آييم ما كه باخبر نبوديم بعد از مرگ چه خبر است خب تو مي‌خواستي راهنما بفرستي در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نساء» دارد كه ما انبيا فرستاديم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[11] آنجا هم روشن شد كه اين ﴿بَعْدَ﴾ كه ظرف است مفهوم ندارد ولي چون در مقام تحديد است مفهوم را مي‌رساند يعني بعد از رسل ديگر حجت نيست قبل از رسل حجت هست اگر خدا پيامبر نمي‌فرستاد مردم در قيامت عليه خدا احتجاج مي‌كردند مي‌گفتند ما كه نمي‌دانستيم بعد از مرگ به چنين جايي مي‌خواهيم بياييم تو كه مي‌خواستي ما را اينجا بياوري چرا راهنما نفرستادي چرا ره‌توشه بيان نكردي لذا فرمود ما انبيا فرستاديم. از آن آيه استفاده شد عقل در عين حال كه لازم است يقيناً كافي نيست خود عقل مي‌گويد من محتاج به راهنما هستم [اگر براي اينها راه عذر و احتجاج بسته نبود] اينها طبق عقل احتجاج مي‌كنند خود عقل مي‌گويد وقتي مسافري به جايي مي‌رود و از آنجا خبر ندارد كسي كه او را به سفر آورده بايد همراه او راهنما بياورد.

طولي بودن دعوت رسول و اولي‌الأمر دالّ بر عدم شرك

پرسش: اين ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ[12] دليل بر شرك نمي‌شود؟

پاسخ: نه ديگر چون رسول همان حرف خدا را دارد مي‌گويد. مي‌بينيد گاهي تثنيه است گاهي جمع است ولي ضمير مفرد است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» دارد كه ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ[13] نه «دَعَواكم» تثنيه ديگر نيست پيامبر دعوتش ابلاغ دعوت خداست اين‌طور نيست كه خداي سبحان يك دعوت داشته باشد پيامبر يك دعوت داشته باشد ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ﴾ نه «دعواكم».

پرسش: درباره ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾؟[14]

پاسخ: آن هم همين‌طور است چون ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾ هم طبق دستور رسول خدا و رسول خدا هم طبق دستور ذات اقدس الهي دستور مي‌دهند ﴿مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ[15] فلان, اطاعت از رسول به فرمان خداست رسول يا حكم ولايي دارد كه به امر خداست يا ابلاغ پيام خدا اگر ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي[16] بنابراين كلام الله را دارد ابلاغ مي‌كند.

معناي «سلطان» در آيه و دليل عقلي و نقلي بر نفي آن از مشركان در شرك‌ورزي

فرمود ما حرفمان را بيان كرديم با برهان بيان كرديم با تمثيل بيان كرديم به شما عقل داديم كه بفهميد بدون وحي و نبوّت كار پيش نمي‌رود و وحي, ضروري است بعد فرمود حالا حرفتان چيست ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ﴾ شما سلطان داريد حجّت را حجّت مي‌گويند براي اينكه هر كدام از اين طرفين به وسيله اين احتجاج مي‌كنند و پيروز مي‌شوند حجت را دليل مي‌گويند چون راهنماست حجت را سلطان مي‌گويند چون مسلّط بر وهم و خيال است و مسلّط بر مغالطه است بر هر انديشهٴ مادون عقل سلطه دارد از اين جهت مي‌گويند سلطان فرمود ما از درونِ شما سلطانِ عقلي فرستاديم, نداريد, سلطان نقلي فرستاديم حجتي از كتاب آسماني نداريد پس شما سلطان نداريد پس چرا شرك مي‌ورزيد و براي خدا سبحان شريك قائليد ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً﴾ اين جامع بين عقل و نقل است مشابه اين قبلاً هم بحث شد و از آيات سورهٴ مباركهٴ «احقاف» هم كمك گرفته شد سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آيه چهار اين است ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما غير خدا را هم مي‌خوانيد الله را به عنوان مدبّر كل قبول داريد اما آنچه به آ‌نها پناهنده مي‌شويد و از آنها رفع نياز مي‌كنيد ارباب متفرّقون است اين بت‌ها و اصنام يا آن ملائكه و قدّيسين بشر كه مورد تقديس عبادي شما هستند دليل عقلي داريد دليل نقلي داريد يكي از اينها را اقامه كنيد ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ .

دليل عقلي بر نفي صلاحيت از پرستش خدايان ساختگي

شما كه براي اينها احترام عبادي قائليد احترام ربوبي قائليد اينها بايد يكي از اين كارها را كرده باشند: يا خالق باشند كه نيستند يا شريك خالق باشند كه نيستند يا دستيار و كمك خالق باشند كه نيستند اينها بي‌كاره هستند خب چرا بي‌كارهها را مي‌پرستيد فرمود اينها كه شما مي‌پرستيد براي اينها حرمت ربوبي قائليد اينها چه كاره‌اند ﴿أَرُونِيَ﴾ يعني «أخبروني» ﴿مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ﴾ اينها چه كار كردند چيزي را در زمين براي شما آفريدند حالا ما كاري به آسمان نداريم يك موجود زميني را اين بت‌ها خلق كردند نه, ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾ در زمين كه كاري نكردند شريك خدايند ـ معاذ الله ـ در كارهاي آسماني آن هم كه دليل نداريد آن هم كه برهان بر خلافش است. اين حرف‌ها را برهان عقلي كه نداريد براي اينكه اگر اينها خالق باشند يا شريك خالق باشند يا دستيار خالق باشند قابل تقديس و تكريم ربوبي‌اند هيچ كدام از اينها نيستند يعني مطابق قياس استثنايي اين‌چنين مي‌شود كه اگر اينها ربّ باشند استحقاق ربوبيت و تكريم ربوبي داشته باشند (اين مقدم), يا براي خالقيت آنهاست يا براي مشاركت در خلقت است يا براي مظاهرت و دستياري است «والتالي بأسره محال فالمقدم مثله» اين قياس استثنايي. خب حالا يك بيكار را چرا شما مي‌پرستيد به عنوان ربّ قرار مي‌دهيد اين دليل عقلي, اگر دليل نقلي است خب ما اين همه صحف براي انبيا فرستاديم در يكي از اين كتاب‌ها شما بياوريد كه شرك حق است ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ اين مي‌شود دليل نقلي يا آثار علمي بياوريد يا آثار عقلي بياوريد يا آثار نقلي بياوريد هيچ چيزي نيست.

استدلال قرآني بر نفي صلاحيت از ارباب متفرّق در پناهندگي و پرستش

در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين را بازتر كرده در آ‌نجا فرمود اينها كساني را عبادت مي‌كنند و مي‌پرستند كه هيچ كاري اينها انجام ندادند نه بالاستقلال نه بالمشاركه نه بالمظاهره آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ غير خدا كاري از او ساخته نيست هيچ كدام از اين سه كار ياد شده ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾ يك ذرّه در اختيار اينها نيست كه اينها خلق كرده باشند و مالك آنها باشند (يك) ﴿وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ﴾ يك ذرّه را بالاستقلال مالك نيستند در يك ذرّه بالمشاركه سهيم نيستند (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾ در يك ذرّه ظَهير و دستيار و پشتوان و پشتيبان خدا هم نيستند (سه) خب بيكاره‌اند اينها هم مثل شما هستند. كلّ نظام را ذات اقدس الهي آفريد و اداره مي‌كند غير خدا هيچ كاره است اگر غير خدا هيچ كاره است خب شما چرا به غير خدا پناهنده مي‌شويد غير خدا را چرا مي‌پرستيد اين تفصيل آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» با آن روشمندي آيه چهار سورهٴ مباركهٴ «احقاف» تبيين مي‌كند كه دليل يا عقلي است يا نقلي, عقلي هم يا تجريدي است يا حسّي و تجربي شما نه دليل تجربي داريد نه دليل تجريدي داريد نه دليل نقلي داريد كه اثبات كنيد آنها بالاستقلال ذرّه‌اي را مالك‌اند يا در ذرّه‌اي شريك‌اند يا در ذرّه‌اي ظهير و پشتوان و پشتيبان‌اند هيچ كاره‌اند خب اگر هيچ كاره‌اند چرا اينها را مي‌پرستيد؟! ما سلطان نفرستاديم نه سلطان عقلي نه سلطان نقلي بلكه براهين، بر خلاف اين توهمات شماست فرمود: ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ﴾ اگر كلام به معناي هدايت و راهنمايي باشد اِسناد تكلّم به سلطان, حقيقت است اما اگر تكلّم، منظور لفظي باشد اِسناد تكلّم به سلطان مجاز است اينكه ما مي‌گوييم اين دليل، گوياست اين حالا يا مجاز شهرت يافته است يا حقيقت است ﴿فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ﴾ بعد وضع اينها را باز دوباره بررسي مي‌كند.

تبيين «الناس عبيد الدنيا» و لَعِقانه زندگي كردن اكثري مردم

يك بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) دارد اين از غرر بيان آن حضرت است البته همه فرمايشاتشان از قرآن كريم است وجود مبارك سيدالشهداء فرمود: «إنّ الناس عَبيد الدنيا» البته ناس يعني اكثري مردم, كساني كه با معارف قرآن‌ و عترت آشنا نيستند «إنّ الناس عَبيد الدنيا و الدين لَعق علي ألسنتهم» اكثري مردم گرفتار دنيايند همين است كه ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ﴾ اينها دين دارند از دين دم مي‌زنند حرف دين را به ميان مي‌آورند ولي دين اينها لَعِقانه و لعوقانه است لَعق و لعوق آن است كه قبلاً چيزي بود كه كودكان مي‌جويدند مختصري طراوت داشت وقتي پلاسيده مي‌شد تُف مي‌كردند آن را مي‌انداختند مي‌گفتند مَستكي الآ‌ن مي‌گويند آدامس, دين بسياري از مردم آدامسي است يعني در فضاي دهن مي‌گردانند «يحوطونه ما دَرَّت معائشهم فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الديّانون»[17] اين دينِ آدامسي همين است مادامي كه به سود آنهاست مي‌پذيرند مادامي كه از آن استفاده مادي نمي‌برند رها مي‌كنند «فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الديّانون»  اين را در دهن مي‌گردانند مادامي كه در كام اينها شيرين باشد «يحوطونه ما دَرَّت معائشهم فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الديّانون».

دوري از زندگي لَعوقانه سرّ دستور به علم‌آموزي تا آخرين نفس

اينكه گفتند شما نفس مي‌كشيد با علم نفس بكشيد براي اين است كه اگر بخواهيد با جامعه لعوقانه زندگي كنيد بايد خون دل بخوريد بخواهيد خودتان به سر ببريد همين‌طور سرگردانيد اين است كه گفتند انسان تا نفس مي‌كشد بايد در صدد تحصيل علم باشد همين است فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً﴾ اينها كاري نكردند كه ما به اينها رحمت بدهيم نفرمود: «بما قدّمت أيديهم» در اثر كار خوب آنها نه خير, «مِنَتك ابتداء»[18] اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه است خدايا تمام بخشش‌هاي تو ابتدايي است نه اينكه ما كاري كرديم سابقه‌اي داريم استحقاقي داريم طلبي داريم «مِنتك ابتداء» تمام منّت‌ها و نعمت‌هاي تو ابتدايي است اما كيفرهاي تو آنجايي كه عفو كردي تخفيف دادي كه كردي آنجايي هم كه عفو نكردي ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾ است لذا فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾ اما آن فرح و بركت اين‌چنين نيست كه «بما قدّمت أيديهم» باشد آن منّت‌ها ابتدايي است ﴿إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ﴾.

توبيخ عدم ثبات انسان در نشاط و نااميدي و كسب آن با عمل صالح

بعد مي‌فرمايد چرا اين تُندروي‌تان, كُندروي‌تان, خوشحالي‌تان, نااميدي‌تان تنظيم شده نيست شما بايد كساني باشيد كه در سرّاء و ضرّاء ثابت باشيد شما ايماني داشته باشيد كه شجره و نهال دين شماست (يك) با عمل صالح اين ايمان را تثبيت كنيد كه بار بدهد ميوه بدهد كه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ[19] (دو) آن وقت در سرّاء و ضرّاء ثابت هستيد (سه) اين ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ[20] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت برابر ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ[21] است در آيات ديگر هم داريم كه ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً[22] اين عمل صالح مثل برگ درخت است كه درخت از راه برگ نفس مي‌كشد كه اگر اين برگ‌ها را قطع بكنند راه نفس او بسته است اين نفس‌هاي تازه كه از راه برگ نصيب درخت مي‌شود ريشه‌اش عميق‌تر مي‌شود عمل صالح اين است انسان را تثبيت مي‌كند يعني اگر كسي خيري انجام داد مثل آن است كه يك ظرف آب پاي نهال خودش بريزد فرمود اين تثبيت است وقتي اين‌چنين شد در سرّاء و ضرّاء ثابت است اينها ثابت قدم‌اند اگر نشد ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ﴾ ما عذابي بر او تحميل نكرديم در جريان رحمت به صورت متكلّم مع‌الغير به خود اسناد داد فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا﴾ ما چشانديم اما در مورد رنج و دشواري نفرمود «إذا أصَبْناهم» فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ﴾ اگر سيّئه‌اي برسد آ‌ن هم ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾ اينها ﴿يَقْنَطُونَ﴾ پس معلوم مي‌شود كه ثابت نيستند و منشأ تزلزل اينها هم اين است كه عمل صالح انجام ندادند كه ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ بشود تا ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شامل حالشان بشود يا ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً﴾ بشود.

عدم تلازم بين عمل سوء با تثبيت شيطنت در انسان

پرسش: جناب استاد ببخشيد عمل سوء هم باعث تثبيت شيطنت در شخص مي‌شود؟

پاسخ: آن ديگر تثبيت نيست اين مثل درختي است كه بي‌ريشه است در همان آيه مباركه كه فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ[23] در كنار آن فرمود: ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ[24] اين روي زمين جثّه گرفته اين ريشه ندارد اگر ريشه مي‌داشت دلِ زمين بايد آن را قبول مي‌كرد اين كجا ريشه دارد اين مقداري طوفان خاكي و شني برداشته اين بالا آمده حالا در بحث ربا بيان مي‌شود كه ربا اين برجستگي چه برجستگي‌اي است فرمود اين جثّه‌اش روي خاك است اين ريشه ندارد شما يك فشار بدهيد مي‌افتد ﴿مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ بر خلاف كلمه طيّبه كه ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ اين شجره خبيثه كجا مي‌خواهد ثابت باشد زمين كه آن را قبول نمي‌كند دريا لاشه را قبول نمي‌كند به ساحل مي‌اندازد كدام درياست كه لاشه را قبول كرده زمين, شجره خبيثه را قبول نمي‌كند نفرمود «كشجرة خبيثة أصلها ثابت» آن اصلي ندارد بنابراين اين خيال مي‌كند كه ثابت است با اندك بادي برمي‌گردد براي اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «فاطر» بود كه ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ[25] فرمود خيلي‌ها بودند ده برابر اينها سرمايه داشتند ما بساط اينها را برچيديم.

مطابق مشيئت الهي بودن بسط يا ضيق رزق انسان

اينكه فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾ يعني كار به قدري شفاف است كه يا به رأي عقلي‌تان بايد توجه كنيد يا به رؤيت شهودي‌تان, اگر حكيمانه نبود و اگر عارفانه نبود لااقل بر اساس حس و تجربه بايد تشخيص بدهيد كار به دست ديگري است خيلي از موارد است كه دو نفر در كنار هم مغازه دارند ارحام هم هستند برادر هم هستند اما مشتري‌ها به يك سَمت مي‌آيند به سمت ديگر نمي‌آيند اين بسط رزق يا تضييق رزق به دست ديگري است اينها البته آزمون است فرمود: ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ﴾ روزيِ فراوان مي‌دهد ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾.

آزمون بودن فقر و ثروت در فرهنگ توحيدي

البته به عنوان آزمون است ﴿وَيَقْدِرُ﴾ اين قَدَرَ, يَقْدِرُ غير از قَدَرَ, يَقدُر است قَدَرَ, يَقدُر به معناي قدرت است قَدَرَ, يَقْدِرُ به معناي ضيّق يُضيّق است ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ[26] يعني گمان كرد ما به او فشار نمي‌آوريم «لن نضيّق» نه ـ معاذ الله ـ «لن نقدُرَ» اين ﴿يَقْدِرُ﴾ يعني فشار مي‌آورد ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ اگر كسي اهل ايمان باشد مبتلا به آن شرك نباشد معلوم مي‌شود همه اينها آزمون است در سورهٴ مباركهٴ «فجر» هم شواهدش بازگو شد كه ما براي هيچ كسي سفره كرامت پهن نكرديم كرامت فقط در قيامت است و در دنيا براي انبيا و اوليا و مؤمنان و امثال ذلك است اين نعمت‌هاي مادي كه مي‌دهيم همه‌اش آزمون است برخي‌ها خيال مي‌كنند وقتي كه انسان وضع مالي‌اش خوب شد از كرامت الهي برخوردار است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلاَّ[27] خيال مي‌كنند كه ما آنها كه وضع مالي‌شان خوب است را گرامي داشتيم نه خير, برخي‌ها را به ثروت مبتلا كرديم برخي‌ها را به فقر مبتلا كرديم هر دو ابتلاست الآن كه ما بحمدالله به عنوان انسان سالم در اين مسجد نشسته‌ايم مبتلا به سلامتيم آنهايي كه ـ خدا شفايشان بدهد ـ در بيمارستان هستند مبتلا به مرض‌اند هم سلامتِ ما ابتلاست يعني آزمون است هم بيماري آنها ابتلاست يعني آزمون است فرمود ما دو ابتلا و دو كلاس امتحان داريم ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾, ﴿كَلَّا﴾ اين نيست ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ﴾, ﴿كَلَّا﴾ اين نيست ما داريم امتحان مي‌كنيم خب اگر بسط و قبض برابر آزمون است نه بسط خوشحالي دارد نه قبض نگراني دارد هر دو امتحان است.

تفسير ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي...﴾ و بيان مكّي يا مدني بودن آن

بعد مي‌فرمايد حالا كه اين‌چنين است سهم ذي‌القربي را بده سهم مساكين را بده سهم ابن‌السبيل را بده. اين آيه اگر در مدينه نازل شده باشد چون مستحضريد برخي از سوَر مكّي‌اند كه آيات مدني هم به دستور حضرت در آنجا درج شده است اگر اين آيه در مدينه نازل شده باشد منظور از ذي‌القربي همان قُرباي وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ناظر به خمس است و مسئله انفال و امثال ذلك و اما اگر در مكه نازل شده باشد اين مطلق قرباست چه اينكه منظور از اين ايتاء هم زكات نيست چون زكات در مدينه نازل شد نه در مكه. فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ اگر در مدينه نازل شده باشد مربوط به زكات باشد زكات هشت مصرف دارد كه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ ابن‌السبيل است, في سبيل الله است, غارمين است, في الرقاب است, مؤلفة قلوبهم است و مانند آن,[28]

سرّ بيان سه مورد از مصارف هشت‌گانه زكات در آيه

اما ذكر اين سه گروه بالاختصاص براي نيازمندي اينهاست چون در بعضي از موارد نيازمندي شرط نيست اگر كسي زكات را خواست به كسي كه پژوهشگر و محقّق است و دارد تحقيق ديني مي‌كند بدهد اين ديگر فقر شرط نيست, چون اين في سبيل الله است بخواهد به مسجد بدهد حسينيه بدهد به مجاهدان بدهد آنجا فقر شرط نيست اگر مصرفش فقير و مسكين بود بله آنجا فقر شرط است ولي اگر شخصيت حقوقي بود ديگر فقر شرط نيست غارمين, فقر شرط است في الرقاب فقر شرط است و مانند آن اما مؤلفة قلوبهم فقر شرط نيست في سبيل الله فقر شرط نيست كسي مي‌خواهد برود جبهه وضع مالي‌اش هم خوب است شما يك اتومبيل به او بدهيد كه او كار جبهه‌ را انجام بدهد خودش هم متمكّن است مي‌تواند فراهم بكند ولي شما از باب زكات اين كار را مي‌توانيد بكنيد كسي دارد محقّقانه كتابي مي‌نويسد شما وسيله‌اي براي او تهيه مي‌كنيد از باب زكات كه اين كتاب را عميقاً بنويسد وضع مالي‌اش هم خوب است مي‌تواند خودش هم تأمين بكند اين‌چنين نيست كه حالا في سبيل الله شد فقر لازم باشد نظير وجوهات شرعي كه فقر شرط نيست اما در جريان زكات اگر مورد مصرف, فقير و مسكين و امثال ذلك باشند البته فقر شرط است اگر اين آيه در مدينه نازل شده باشد مصارف هشت‌گانه را سورهٴ مباركهٴ «توبه» بيان كرده اينجا سه مصرف بيان شده براي شدّت نياز اينها و اگر در مكه نازل شده باشد كه كلّ سور‌ه در مكه است خب اين زكات استحبابي است كه زكات مستحب در مكه مطرح بود, اين مربوط به مسائل مالي است. ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ﴾.

تفاوت رسيدگي به نيازمندان در فرهنگ توحيدي با الحادي

 اما ﴿لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ شما اين كار را بكنيد لوجه الله يك وقت است انسان براي عاطفه اين كار را مي‌كند اين رسيدگي به نيازمندان در كشورهاي كفر و شرك هم هست اين‌طور نيست كه حالا حمايت از فقرا را فقط ما به عنوان كميته امداد داشته باشيم كميته امداد ما الهي است يعني قربة الي الله است اما حمايت از فقرا و واماندگان در كشورهاي كمونيستي در كشورهاي الحادي كشورهاي شرك هست هيچ كشوري نيست كه به وامانده‌ها كمك نكند اما آنها كمكشان عاطفي است نه الهي فرمود اگر مي‌خواهيد به جايي برسيد اين مالي كه مي‌دهيد قربة الي الله باشد نه براي اينكه دلتان سوخته خب اين دلسوزي در حيوانات هم هست اين را نمي‌گويند صدقه, صدقه يعني كاري كه باعث تصديق ايمان است نشان مي‌دهد كه اين شخص مؤمن است صداقتِ ايمان او در صدقه ظهور مي‌كند ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اما اگر اين كار را نكرديد البته گرفتار عذاب نمي‌شويد اما بهره‌اي نمي‌بريد حالا مي‌ماند مسئله ربا كه ربا در مكه به چه معناست در مدينه به چه معناست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.

[2] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 65.

[3] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.

[4] . نهج‌البلاغه, حكمت 147.

[5] . سورهٴ قصص, آيهٴ 8.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.

[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 48.

[8] . سورهٴ نساء, آيهٴ 9.

[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 206.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 6; سورهٴ يس, آيهٴ 10.

[11] . سورهٴ نساء, آيهٴ 165.

[12] . سورهٴ نساء, آيهٴ 59.

[13] . سورهٴ انفال, آيهٴ 24.

[14] . سورهٴ نساء, آيات 59 و 83.

[15] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.

[16] . سورهٴ نجم, آيات 3 و 4.

[17] . تحف العقول, ص245.

[18] . الصحيفة السجاديه، دعای45.

[19] . سورهٴ رعد, آيهٴ 35.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 265.

[21] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 27.

[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 66.

[23] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 24.

[24] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 26.

[25] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 45.

[26] . سورهٴ انسان, آيهٴ 87.

[27] . سورهٴ فجر, آيات 15 ـ 17.

[28] . سورهٴ توبه, آيهٴ 60.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق