21 12 2011 4779536 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 34 (1390/09/30)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55) وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56) لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57)

تبيين نشانه هاي قرب متقابل خداو بشر

بعد از بيان آن خطوط كلي توحيد و ساير معارف فرمود ذات اقدس الهي با بشر نزديك است چه اينكه بشر هم مي‌تواند به خدا نزديك بشود بر اساس بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه اين مضمون در صحيفه مباركه هست «الدانی في علوّه و العالی في دنوّه»[1] خداوند هم در مسئله دعا به بندگانش اجازه داد كه با او منادات داشته باشند (اولاً) بعد مناجات داشته باشند (ثانياً) بعد مستمع مناجات خدا باشند (ثالثاً) كه خدا مناجات كند و اينها بشنوند اينها عصاره آن «مناجات شعبانيه» است اينها در مسئله دعا و نيايش. از نظر مسائل فقهي به بندگانش اجازه عهد داد كه انسان با خدا معاهده برقرار مي‌كند مي‌گويد «عاهدت الله» من با خدا عهد بستم كه فلان كار را انجام بدهم يا فلان خلاف را نكنم اين تعهّد با خدا نشانه قرب الهي است كه «أنّ الراحل إليك قريب المسافة»[2] آن قدر فيضش و لطفش به ما نزديك است كه به ما اجازه مي‌دهد با او عهد ببنديم. مرحله سوم همين وعدي است كه خدا به ما داده است خدا وعده مي‌دهد به ما ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ از اين وعده‌ها در قرآن كم نيست حالا يا مسائل عبادي است يا مسائل اجتماعي است يا مسائل جهادي است و مانند آن.

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ اين وعده نسبت به كساني است كه از نظر عقيده مؤمن‌اند و از نظر عمل, كارهاي خير و لازم را انجام مي‌دهند.

بررسي نشانه هاي واقعي كمال صالحان

مسئله بعدي آن است كه راجع به استخلاف است. صِرف استخلاف كمال نيست كه عدّه‌اي را خدا ببرد عدّه ديگر را جانشين آنها قرار بدهد چه اينكه نمونه‌هايي از آن قبلاً گذشت بعد از جريان قوم نوح, عاد و ثمود مطرح شدند اينكه ثمود و عاد بعد از قوم نوح آمدند نه يعني بعد از آن هشتاد نفر يعني بعد از قوم نوح كه به هلاكت رسيدند ثمود و عاد پديد آمدند.

خب اصل استخلاف نشانه كمال نيست عمده آن شرايط و وعده‌هايي است كه خدا بر اساس آن شرايط عطا مي‌كند درباره اصل استخلاف [مثلاً] فرمود: ﴿جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ[3] منظور از قوم نوح همانهايي بودند كه هلاك شدند ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾[4] نه هشتاد نفر يا كمتر و بيشتري كه ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ[5] عمده در كمال اين است كه فرمود: ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ﴾ اين امور را نصيب كساني مي‌كند كه از نظر عقيده مؤمن‌اند و از نظر عمل واجبها را انجام مي‌دهند و محرّمات را ترك مي‌كنند ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ﴾ آن دين خداپسند را كه فرمود: ﴿رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾[6] براي اينها متمكّن مي‌كنند كه اينها در همه ابعاد بتوانند اين را پياده كنند.

پرسش...

پاسخ: البته جزء مصاديق هست ديگر ولي طبق رواياتي كه در ذيل اين آيه آمدند آيه مربوط به وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) است.

تطبيق آيه﴿ليمكن لهم دينهم الذي ارتضي لهم﴾ براساس روايات بر حضرت حجت(عج)

پرسش: يك روايت هم نقل مي‌كند از خود حضرت علي(عليه السلام) مي‌فرمايد هر كس به من نگويد خليفه چهارم لعنت خدا بر او.

پاسخ: خب بله براي اينكه آن سه نفر را كه دين امضا نكرده غرض اين است كه طبق رواياتي كه در ذيل اين آيه آمده است ـ آن طوري كه در كنزالدقائق آمده ـ اين آيه مربوط به وجود مبارك حضرت حجّت است. [7] مي‌بينيد الميزان چقدر در مسير روايت حركت مي‌كند با اينكه وجوه فراواني در اينجا گفته شد ايشان سعي كردند همه اين وجوه را بررسي كنند ضعف همه آنها را تبيين كنند بعد بفرمايند كه منطبق مي‌شود بر حضرت حجّت[8] رواياتي كه مي‌بينيد, مي‌بينيد كه بر حضرت حجّت تطبيق شده اين هماهنگي الميزان است با روايات منتها تمام وجوهش را بررسي مي‌كند در هر جايي كه روايت يك مطلب قابل اعتمادي دارد يك وقت يك روايت ضعيف است يا مرسل است با او نمي‌شود مسير آيه را تعيين كرد يا تغيير داد ولي يك روايت معتبري باشد به هر وسيله‌ است ايشان سعي مي‌كنند مسير آيه را با روايت هماهنگ كنند يكي از موارد هم همين‌جاست.

غرض اين است كه آنچه در روايات آمده كه بر وجود مبارك حضرت تطبيق مي‌شود اين نكته‌اي را هم به همراه دارد و آن اين است كه اگر منظور اين ارض كلّ ارض باشد بله همين روايت كنزالدقائق است كه بر وجود مبارك حضرت حجّت منطبق مي‌شود اما اگر «أرض كلّ عصرٍ و مصرٍ» ملاحظه بشود ممكن است كه مصاديق ديگر هم داشته باشد منتها آن مصاديق ديگر في‌الجمله است نه بالجمله آن طوري نيست كه حالا گسترده باشد همه اقطار را بگيرد يا همه ازمان را بگيرد اين دو اصل همگاني را هميشگي را به همراه داشته باشد اگر اين‌چنين شد آدم احتمال مي‌دهد كه در منطقه‌اي اگر چند صباحي دين حاكم بود اين هم مصداق آيه است ولي اگر ﴿فِي‌ الأرْضِ﴾ را گفتيم ظاهرش كلّ ارض است بله اين مخصوص حضرت مي‌شود.

رد نظريه برخي علماي اهل سنت و تطبيق آيه بر خلفاي راشدين

خب ﴿كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ﴾ آن دين خداپسند. همان راهي را كه جناب زمخشري در كشّاف رفت[9] همان راه را جناب فخررازي در تفسير كبيرشان مي‌روند[10] خب مستحضريد كه هر دو ناصواب است. ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ قبلاً بودند دشمن داخلي داشتند دشمن خارجي داشتند امنيّتي در كار نبود حالا در كمال امنيّت‌اند امنيّت هم از بهترين نعمتهاي الهي است ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان اين بيان را دارد كه برخيها خواستند اين را بر خلفاي راشدين تطبيق كنند براي اينكه مثلاً خليفه دوم تلاش و كوشش كرده است از مدائن كسرا تا خراسان و تا سجستان همه را فتح كرده است و حكومت اسلامي را مستقر كرد بنابراين اين مشمول آيه خواهد بود. نقد ايشان اين است كه خب اگر شما گستره اسلام ظاهري را مي‌خواهيد بگوييد بعد از ايشان در عصر اموي ايام معاويه فتوحات كه بيشتر بود اينها در غرب خيلي پيشرفت كردند در حالي كه آنجا خبر از اسلام نبود[11] اين حرفها از اين به بعد ديگر در فرمايش مرحوم شيخ طوسي نيست قبل از مرحوم شيخ طوسي جناب ابوريحان بيروني اين مطلب را نقل كرد جناب ابوالحسن عامري نقل كرد اينها قبل از مرحوم شيخ طوسي بودند. نقل كردند كه وقتي معاويه به حكومت رسيد يك رابطه تجاري با سلاطين بت‌پرست هند برقرار كرد ببينيد به عنوان حكومت اسلامي به عنوان خليفه مسلمانها چطور بت‌فروشي و بت‌پرستي را ترويج مي‌كردند خب اين دو حكيم از بزرگان جهان اسلام‌اند هم ابوريحان بيروني در تحقيق ماللهند اين را فرمودند هم ابوالحسن عامري بالأخره در طيّ اين هزار سال اينها به عظمت علمي شناخته شدند اين دو بزرگوار نقل مي‌كنند كه وقتي معاويه به قدرت رسيد بخشي از مغرب زمين را فتح كرد آن قسمتها بت‌پرستي رواج داشت اين منطقه خاورميانه بت‌پرستي در كار نبود هندِ دور اين بت‌پرستي را داشت معاويه همين بتهايي كه از بتكده‌هاي مغرب زمين به دست آورد اينها را مزيّن كرد مرصّع كرد به سلاطين هند منتقل كرد و پول زياد گرفت[12] بت‌فروشي كرد يك خليفه رسمي مسلمانها با اين داشت حكومت مي‌كرد. حرف مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين است كه صرف گسترش نظامي و پيروزي ظاهري مشمول اين آيه نخواهد بود اگر شما بگوييد دومي از مدائن كسرا تا خراسان و سجستان را فتح كرد خب مشابه اين يا بيش از اين طرف مغرب زمين را ايام معاويه فتح كردند. آن فرمايش دو بزرگواري كه قبل از مرحوم شيخ طوسي بودند اين است خب اين چه اسلامي است كه بتها را مزيّن مي‌كند و مرصّع مي‌كند و به سلاطين بت‌پرست هند مي‌فروشد چنين ديني را داشتند ترويج مي‌كردند ديگر خب بنابراين آنها يقيناً منظور نيست ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ كه اينها در كمال امنيّت موحّدانه خدا را عبادت كنند ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ كه اين نكته كه جمله دوم بر جمله اول عطف نشده است و باهم ذكر شدند نظير «لا إله إلاّ الله» خواهد بود ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾

توجيه يكي از دوكلمه كفر وفسق در تبيين آيه﴿ومن كفر بعد ذلك...﴾

 بعد فرمود: ﴿وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ خب فِسق ضعيف‌تر از كفر است چطور مي‌فرمايد اگر كسي كافر بود فاسق مي‌شود يا منظور آن أفحش مراتب فسق است يا نه, منظور از كفر, كفران نعمت است بالأخره يا بايد در كفر تصرّف كرد يا در فسق اگر كفر معناي معهود خود را دارد آن فسق, خروج أفحش است «فَسَق» يعني «خَرج عن الصراط» خب اگر فسق پايين‌ترين دركه‌اش اينجا مراد است بله اين مي‌تواند بعد از كفر باشد بالأخره يا بايد در كفر تصرّف كرد و گفت كفر, كفر در مقابل ايمان نيست يعني بعد از اينكه ما اين حكومت را اين نعمت را اين نظام اسلامي را به اينها داديم اگر كسي كفران نعمت بكند مي‌شود فاسق يا اگر در كفر تصرّف نكرديم در فسق بايد تصرّف بكنيم.

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آنجا سخن از كفران نعمت مطرح شده; آيه دوازده سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾ اين كفران نعمت است در مقابل شكر. اين كفران نعمت منتهي به فسق خواهد شد يا خودش نوعي از فسق است به هر تقدير در احدي‌اللفظين بايد تأمّل كرد و آن را توجيه كرد.

لزوم تحكيم رابطه انسان با خدا و مردم و حكومت اسلامي

 بعد فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ در چنين فضايي سه اصل را شما بايد رعايت كنيد كه امور ديگر به همين سه اصل برمي‌گردد رابطه‌تان را با خدا بايد هميشه مستحكم كنيد كه نماد اين تحكيم ارتباط, نماز است فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾ يعني ارتباط با ذات اقدس الهي بايد كاملاً محفوظ باشد ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ رابطه‌تان را با خلق خدا بايد رعايت كنيد اين «زكاة كلّ شيء بحسبه» وقتي كه آيات زكات در سوَر مبارك مكّي نازل شد آنجا بحثش گذشت كه منظور زكات مال نيست چون زكات فقهي مال در مدينه نازل شد در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾[13] اين به تزكيه نفس تزكيه اخلاقي يا زكات مستحبّي و مانند آن برمي‌گردد وگرنه زكات فقهي در مدينه نازل شده در بخشي از سوَر مكّي سخن از زكات مطرح است در حالي كه زكات فقهي مراد نيست آنجا رواياتي هم كه در زمينه «زكاة كلّ شيء بحسبه» مطرح بود يادآور شد كه «زكاةُ الجمال العفاف»[14] هر مكلّفي موظف است عفيف باشد آن كس كه از جمال بيشتري برخوردار است وظيفه او بيشتر است هر كسي موظف است در راه خدا جهاد كند آن كسي كه شجاعتش بيشتر است وظيفه‌اش بيشتر است «زكاة الشجاعة الجهاد في سبيل الله»[15] زكات علم, تعليم است[16] زكات جاه رسيدگي به امور ديگران است[17] اينها را ائمه(عليهم السلام) فرمودند.

بنابراين در چنين نظامي انسان رابطه‌اش را با خدا صحيحاً برقرار مي‌كند (يك) رابطه‌اش را با خلق خدا صحيحاً برقرار مي‌كند (دو) رابطه‌اش را با حكومت اسلامي درست برقرار مي‌كند (سه) كه فرمود: ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ خب اين ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ ناظر به مسائل فقهي و عبادي و امثال ذلك كه نيست چون آن را در صورت صلات و زكات و امثال ذلك بيان فرمود, فرمود آنچه را كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند آن را اطاعت كنيد. در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اصل كلّي است كه فرمود هرگز مؤمن حق ندارد وقتي چيزي را كه پيامبر فرمود اين امتناع بكند آيه 36 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً﴾ براي اهميت مسئله نام زن را در كنار نام مرد جداگانه برد فرمود وقتي خدا حكمي كرد پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حكمي كرد كسي حق ندارد بگويد من نظرم اين است. خب پس اين سه عنصر محوري همه دستورها را زيرمجموعه خود دارد آنچه به خدا برمي‌گردد آنچه به خلق خدا و امّت برمي‌گردد آنچه به حكومت برمي‌گردد اگر چنين نظامي مستقر شد ديگر كسي حق ندارد در هيچ كدام از اين اضلاع سه‌گانه تخلّف بكند.

دستور كتاب و سنت بر مرتبط كردن اجزاءِ و اقامه نماز در جامعه

مطلب بعدي آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «حج» كه آيه‌اش قبلاً خوانده شد يعني آيه 41 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ﴾ نماز را هم فرمود: ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ درباره نماز هم بارها ملاحظه فرموديد كه سخن از اقامه نماز است يعني ابزار و مصالح اوّليه نماز كه قرائت چيست ركوع چيست سجده چيست ذكر سجده چيست اين در كتاب و سنّت آمده شما بايد دو كار بكنيد يكي اينكه اين اجزا و شرايط را شناسايي بكنيد و به هم مرتبط بكنيد دوم اينكه اين را به صورت يك ستون نگه بداريد آن مطلبي كه بارها تكرار شد اين بود كه شما مي‌بينيد هيچ جا سخن از خواندن نماز نيست براي اينكه اگر دين, خود را به عنوان يك كتاب حكيم و مكتب حكيم معرفي كرد فرمود: ﴿يس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾[18] حرفش بايد حكيمانه باشد خب اگر دين خود را به حكمت معرفي كرد همين دين فرمود: «الصّلاة عمود الدين»[19] بعد همين دين بخواهد بگويد نماز بخوان اين ديگر سخن حكيمانه نيست براي اينكه ستون را كسي نمي‌خواند ستون خواندني نيست اگر گفتي ستون است بگو ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ يا نگو نماز ستون دين است يا اگر گفتي نگو نماز بخوان براي اينكه ستون خواندني نيست قرائت شدني نيست ستون را اقامه مي‌كنند لذا شما مي‌بينيد هر جا سخن از نماز است اقامه صلات است ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاةَ,[20] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ,[21] ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ همه جا اقامه است فرمود ما اين مصالح اوّليه را به شما داديم شما اين را به صورت يك ستون در بياوريد.

معرفي نماز بعنوان ستون خيمه جهاد

مطلب بعدي آن است كه خب روي زمين ستون براي چيست؟ براي اينكه تكيه بدهيم اين را كه نمي‌گويند ستون, خيمه‌اي لازم است عمود دين نماز است[22] خيمه دين جهاد است اين جهاد خيمه درست مي‌كند اين نماز ستون اين خيمه است حالا «جهاد كلّ شيء بحسبه» جهاد فرهنگي هست جهاد اخلاقي هست جهادهاي اصغر هست اوسط هست اكبر هست و مانند آن بالأخره ما خيمه‌اي لازم داريم كه در زير اين خيمه به بركت ستون نماز زندگي كنيم اينكه تعبير فرمود: ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾ براي همين جهت است ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾.

پرسش: يكي از دلايل مظلوميت قرآن در حوزه‌هاي علميه يا در تاريخ شيعه در مقابله فقه اين نوع استدلال نبوده كه بگويم زكات در ..

معناي مهجوريت قرآن و لزوم جامعيت حوزه در علوم ثلاثه

پاسخ: بالأخره فقهاي بزرگوار كارهاي خودشان را كردند ولي اينكه فرمودند: ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[23] مستحضريد كه اين مهجور به معناي متروك نيست ما يك هجرت و هَجر به معني ترك داريم يك هُجر به معناي هذيان داريم كه ـ معاذ الله ـ در جريان ارتحال حضرت گفتند «إنّ الرجل» ـ معاذ الله ـ «ليهجر»[24] اين مهجور آن مهجور است براي اينكه قوم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن وقت قرآن را در جانشان نگه مي‌داشتند همان چند نفري كه ايمان آورده بودند قرآن را حفظ كردند سحرها مي‌خواندند در نمازها مي‌خواندند خيلي از افراد حافظ قرآن بودند آن روز كسي قرآن را مهجور نكرد متروك نكرد منتها قوم يعني قريش قرآن را به استهزا گرفتند گفتند ـ معاذ الله ـ اين هُجر است هذيان است فسون است و فسانه. متأسفانه مهجور بودن قرآن به معني متروك بودن در حوزه‌هاست ديگر اين ديني كه به ما گفته «طلب العلم فريضة»[25] اين ديني كه به ما گفته «اطلبوا العلم ولو بالسين»,[26] «ولو بخوض اللجج»[27] اين همه ترغيبي كه كرده عالِم بشويد گفته چه بخوان گفته «إنّما العلم ثلاثة آيةٌ محكمة أو فريضة عادلة أو سنّة قائمة»[28] ما گفتيم «آية محكمة» فقه و اصول, «فريضة عادلة» فقه و اصول, «سنّة قائمة» فقه و اصول اين حوزه ما به اين صورت در آمد «آية محكمة» چه كار به فقه و اصول دارد اين مربوط به جهان‌بيني است فلسفه است كلام است خدا هست يا نه, واحد هست يا نه, رابطه خلق و خالق چگونه است بعد معاد چگونه است بهشت چگونه است برزخ چگونه است دوزخ چگونه است اينها به «آية محكمة» برمي‌گردد اينها در حوزه‌ها مطرح نيست فقه مطرح است البته آن هم فقه به همين صورت كه ملاحظه مي‌فرماييد ولي بالأخره اين حرفها در كتابها آمده ديگر اگر هر كدام از ما بالأخره يك گوشه اين علوم را بگيريم بعضيها آيه محكمه بعضيها فريضه عادله بعضيها سنّت قائمه ـ ان‌شاءالله ـ حوزه به جامعيّت خودش مي‌رسد.

 

معناي معروف و منكر و وظيفه اوليه انسان و ناهي بودن نماز از منكرات

خب عمده امر به معروف و نهي از منكر است كه ما الآن در ماه محرّم هستيم اين ماه, ماه امر به معروف و نهي از منكر است. امر به معروف و نهي از منكر در بحث ديروز اشاره شد كه اين سهل‌المئونه است خيلي هم اثر دارد يعني اگر كسي را مجرم شد حالا يا مجرم اقتصادي است يا مجرم اخلاقي است بالأخره روشن شد يك جرم مشهودي دارد مردم مي‌دانند كه او چه كاره است اين اگر در جامعه زندگي مي‌كند كسي هيچ اعتراضي نسبت به او نكند فقط اين كار آسان را كه نازل‌ترين مرتبه امر به معروف است و بر همه ما واجب هم است انجام دهيم كه او را با يك چهره عبوس نگاه كنيم به او لبخند نزنيم اينكه بر همه ما واجب است مقدور همه ما هم است اگر يك زن بي‌حجابي دارد مي‌گذرد تمام اين خانمها وقتي او را نگاه مي‌كنند با چهره غضبان نگاه كنند متنفرانه نگاه كنند خب او يقيناً خودش را جمع مي‌كند ديگر اين وجوه مكفهرّه كه فرمودند[29] همين است ديگر.

اين امر به معروف و نهي از منكر چند قسم است فرمود نماز جلوي منكر را مي‌گيرد منكر يعني چيزي كه خدا او را به رسميّت نشناخت قرآن او را به رسميّت نشناخت اهل بيت آن را به رسميّت نشناختند نزد اهل بيت نكره است نزد عقل نكره است. معروف يعني چيزي كه خدا او را به رسميّت شناخت نزد اهل بيت معرفه است نزد قرآن معرفه است نزد عقل معرفه است يعني او را به رسميّت شناختند نماز چنين كاري مي‌كند جلوي منكر را مي‌گيرد نهي مي‌كند. خب در اينكه نماز هر كسي ناهيِ اوست اين حرفي در آن نيست ما حالا لازم نيست كه بميريم و ترازوي اعمالي نصب بكنند كه بفهميم اعمال ما قبول شد يا نه, آن مرحله كامل است اما مراحل عادي‌اش ديگر خدا علامت را به ما داد ديگر فرمود من ميزان نازل كردم[30] يعني قرآن ترازوست ديگر ما كاملاً مي‌توانيم بفهميم اين نماز ظهر و عصري كه خوانديم قبول شد يا قبول نشد اگر تا غروب ـ ان‌شاءالله ـ آلوده نشديم معلوم مي‌شود اين قبول شد ديگر براي اينكه «الصلاة ما هي» جنس و فصلش را قرآن مشخص كرد فرمود نماز آن است كه نهي از فحشا و منكر مي‌كند ما خوشحاليم كه تا عصر آلوده نشديم و نماز ظهرين ما مقبول شد اما اگر ـ خداي ناكرده ـ آلوده شديم بعد از اينكه از مسجد و حسينيه در آمديم تن به تباهي داديم اين ديگر مي‌فهميم كه نماز مقبول نيست ديگر صحيح است قضا و اعاده ندارد اما قبول نشده آن حكم كلامي كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[31] در آن نيست اين مشخصات را دين فرمود حالا آن اسرار و رموز اين حقايق در قيامت عندالحساب روشن مي‌شود ولي اين خصوصيات را كه خدا فرمود من ترازو فرستادم مشخص مي‌شود.

غرض اين است كه نماز افراد, ناهي خود آن افراد است نماز جماعت ناهي آن جماعت است نماز جمعه ناهي نمازگزاران جمعه است اگر فضاي مملكت فضاي نماز بود بايد اين فضا عطرآگين باشد اين امّت را اين مملكت را از فحشا و منكر باز بدارد اگر اين نماز مقبول باشد اگر نماز فُرادا نماز جماعت نماز جمعه قبول شد كشور عطرآگين مي‌شود و اگر ـ خداي ناكرده ـ كشور آلوده شد معلوم مي‌شود اين نمازها مقبول نيست اينها معيارهاي است كه قرآن كريم مشخص فرمود, فرمود: ﴿وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[32] خب «زكاة كلّ شيء بحسبه» زكات هر چيزي به حسب خودش است «زكاة الشجاعة الجهاد في سبيل الله»[33] در اينجا كه فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ همه اين مراتب را بازگو فرمود.

 

 

ناتواني كفار در عاجز كردن دين و اراده الهي

مي‌ماند مطلب ديگري كه بعضيها خيال كردند با قدرتشان مي‌توانند در برابر دين خدا بايستند فرمود اينها كه كافرند بسيار خب حالا قبول نكردند دين را نپذيرفتند ولي اين را بايد بفهمند كه كاري از آنها ساخته نيست ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ﴾ اينها مي‌خواهند دين را از پا در بياورند مسلمانها را از پا در بياورند نظام اسلامي را از پا در بياورند از اينها كاري ساخته نيست اينها مُعجِز نيستند معجز به كسي مي‌گويند كه ديگري را عاجز بكند فرمود هيچ چيزي در عالم پيدا نمي‌شود كه اراده خدا را عاجز بكند و هيچ چيزي در عالم پيدا نمي‌شود كه جلو بيفتد و اراده خدا را عقب بزند اين دو اصل را قرآن كريم بالصراحه بيان كرد فرمود ما هرگز عقب نمي‌افتيم ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ[34] كه كسي جلو بزند ما عقب بيفتيم اراده او خواست او قدرت او جلوي مكتب ما دين ما را بگيرد اين‌چنين نيست.

پرسش: كسي جلوي عمل صالح را بگيرد خداوند اراده عمل صالح را كرده و اين جلوي آن را گرفته.

پاسخ: خب جلوي آن آقا را گرفته و آن آقا به مقصد رسيده است و ذات اقدس الهي از راه ديگري همين آقا را تأييد مي‌كند و آن شخص را هم سر جايش مي‌نشاند.

در اين قسمت فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ مبادا خيال بكنيد آنها كه قدرت دارند جلوي مكتب را بگيرند جلوي قرآن و عترت را بگيرند اين شدني نيست ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ اينها در يك گوشه زمين بخواهند جلوي دين را بگيرند نمي‌شود مگر اينكه خود افراد دين‌دار نباشند اگر افراد اين شرايطي كه ما گفتيم داشتند هرگز بيگانه نمي‌تواند اينها را به زانو در بياورد مكتب را يعني دين را عاجز بكند ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ كاري در دنيا از آنها ساخته نيست

تبيين ماوي كافران و بخشي از اسرار قيامت در آيات

 از لحاظ آخرت هم ﴿وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ آتش جاي اينهاست بعد مصير اينها هم آتش است يعني اينها مسير را كه همان سيّئات و گناهان باشد طي مي‌كنند تا مي‌شوند آتش. اسرار قيامت براي خيلي از ماها روشن نيست و دسترسي هم نداريم اما بخشي از اين اسرار را در آيات قيامت به خوبي مي‌شود فهميد ما جريان جهنم را كه شنيديم, نديده باور داريم دركات جهنم را كه قرآن و روايات فرمودند باور داريم شعله‌هاي جهنم را باور داريم اما درختِ نسوز جهنم چطور است كه ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾[35] درختي است كه با آتش آبياري مي‌شود اينها چطور است هيزمي است كه با آتش دوام پيدا مي‌كند و هيزمي است كه آتش جهنم با آن هيزم مخصوص افروخته مي‌شود اينها را قرآن مشخص كرده فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[36] كسي كه قاسط است اهل قَسط است قَسط يعني جور در قبال قِسط به معناي عدل, قَسط به معني جور يعني هيزم جهنم خود اين ظالمان‌اند يعني خود اين ظالم گُر مي‌گيرد اين مقدار را كه مي‌فهميم اما حالا هيزم ديگر دارد ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[37] آن ناسش را مي‌فهميم اين حجاره همان حجاره‌اي است كه به صورت بت در مي‌آوردند مي‌پرستيدند و مانند آن فهم اينها ممكن است ولي غرض اين است كه اين گونه از آيات را آدم به خوبي مي‌فهمد كه بعضي افراد گُر مي‌گيرند و نمي‌سوزند, نمي‌سوزند يعني خاكستر نمي‌شوند براي اينكه يك هيزم نسوزند هيزم نسوز مرتّب در سوخت و سوز است براي اينكه در سورهٴ «نساء» گذشت كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[38] ديگر خب اين دائماً دارد مي‌سوزد ديگر آن درخت كه ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ اين مي‌شود ائمه كفر اينها هم مي‌شوند ظالمين خب ظاهر اينها را كه آدم مي‌فهمد كه شخص خودش مرتب مي‌شود مَصير بنابراين اين مصير سر جايش محفوظ است سبيلِ غيّ هم مسير است كه آن هم سر جايش محفوظ است اين كسي كه راه گناه را دارد طي مي‌كند اين سبيل غيّ است و مسير است وقتي كه به قيامت رسيده خود اين شخص مي‌شود هيزم جهنم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[39] هيزم جهنم مي‌شود لذا اين مصير سر جايش محفوظ است.

عبرت گيري از نجاك افتادن جبهه گيران مقابل اراده خدا در تاريخ

خب در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» فرمود نه تنها اينها هيچ چيزي در عالم نيست كه جلوي اراده خداي سبحان را بگيرد; آيه 44 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْ‏ءٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾ آخر قدري اينها تاريخ بخوانند قدري آثار باستاني را ببينند كساني را ما خاك كرديم كه چند برابر اينها قدرت داشتند نه تنها آنها و شما بلكه چيزي در عالم پيدا نمي‌شود كه در برابر اراده خدا بايستد ﴿مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْ‏ءٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾ چون او قدير مطلق است, عليم محض است. در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» فرمود اين صناديد قريش مگر چقدر سرمايه دارند چقدر عِدّه و عُدّه دارند ما كساني را خاك كرديم كه اينها يك دهم قدرت آنها را ندارند; در آيه 45 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ رسول من! كساني قبل از اين صناديد قريش انبياي گذشته را تكذيب كردند ما آنها را خاك كرديم كه اين صناديد مكه اين سرمايه‌داران مكه يك دهم قدرت آنها را ندارند خود حجاز يك حياط خلوتي براي اين دو امپراطوري بود چه چيزي داشت حجاز كه حالا اينها بنازند فرمود: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ اين جريان عاد و ثمود را ما از بين برديم اينها چه مي‌خواهند بگويند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾ وقتي من مي‌خواهم بگيرم خوب مي‌گيرم خب بنابراين اگر كسي بخواهد در برابر دين بايستد اين پوزش به خاك ماليده مي‌شود به اسوء وجه رسوا خواهد شد اين خيال نكند كه با فردي طرف است. اين با حق طرف است اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه يك كشتي‌گير است كه پشت همه را به خاك مي‌مالد و آن حق است «مَن صارع الحقّ صَرَعَه»[40] مصارعه يعني كشتي‌گيري اگر كسي بخواهد با حق كشتي بگيرد حتماً پشتش به خاك مي‌افتد هر كس با حق كشتي گرفت شكست خورد «مَن صارع الحقّ صَرَعَه» حق او را به زمين مي‌زند همه جا همين طور است حالا يك وقت در برابر اصل مكتب است يك وقت در برابر يك انسان مظلوم است كه حق با اوست و انسان مي‌خواهد او را از پا در بياورد.

بررسي شبهه اي پيرامون تطبيق آيه استخلاف ارض بر حضرت حجت(عج)

بنابراين آنچه در بخشهاي ديگر آمده ناظر به همين قسمتهاست كه اين آيه اصل كلي را مشخص كرد فرمود اصل كلي توحيد است و اطاعت خداست از يك سو و اطاعت پيامبر است در فرمايشاتي كه آن حضرت به ما فرمودند. اگر منظور از اين ارض مقطعي باشد شامل خيليها مي‌شود و اگر منظور از ارض كلّش باشد مخصوص حضرت حجت(سلام الله عليه) است و رواياتي كه كنزالدقائق ذكر كرده همين جريان حضرت حجّت(سلام الله عليه) است[41] منتها مي‌ماند يك شبهه كه اين آيه كه به صورت وعده ذكر شده ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اگر درباره حضرت حجّت(سلام الله عليه) باشد هيچ كدام از آنها كه در زمان نزول آيه نبودند آيه با چه كسي دارد حرف مي‌زند اين ﴿مِنْكُم﴾ خطاب با چه كسي است هيچ فردي هيچ جمعيّتي هيچ كدام از آنها كه در زمان حضرت حضور دارند الآن نيستند و هيچ كدام از اينها كه الآن هستند و به حسب ظاهر مخاطب‌اند آن وقت نيستند. سرّش اين است كه آيات الهي چند نحو است چند صنف است چند قسم است يك قسم‌اش درباره اشخاص مخصوص است مثل قسمت مباهله مثل آيه تطهير مثل آيه ولايت كه اينها مخصوص است يك قسمت مخصوص به يك قوم خاص است مثل مهاجرين مثل انصار اينها هم مخاطب خاصّ خودش را دارد يك قسمت به عنوان قضيه حقيقيه است راجع به عنوان است شما دنبال چه كسي مي‌گرديد اگر كسي گفت «كلّ نارٍ حارّ» شما مي‌گوييد الآن اينجا كه آتش نيست خب نباشد ما كه نه قضيه شخصيه داريم (يك) نه قضيه خارجيه داريم (دو) يك قضيه حقيقيه است قضيه حقيقيه «كلّ نار حارّ» كه احتياج ندارد كه الآن آتشي باشد اين به صورت يك قضيه حقيقيه است هر قومي هر عصر و مصري اگر اين شرايط را داشت ذات اقدس الهي آنها را تأييد مي‌كند منتها در عصر حضرت حجّت اين شرايط حاصل مي‌شود.

فتحصّل كه آيات قرآن گاهي مربوط به شخص است يك نفر يا چند نفر مثل آيه مباهله يا آيه تطهير يا آيه ولايت اينها مرزش مشخص است يك وقت است راجع به قوم است نظير مهاجرين نظير انصار آنها محورش مشخص است يا قضيه شخصيه است نظير آيه ولايت و تطهير و مباهله يا قضيه خارجيه است نظير مهاجرين و انصار و امثال ذلك يا قضيه حقيقيه است نظير همين گونه از آيات اين وعده‌هاي الهي كه مخصوص يك گروه خاص نيست اين‌چنين نيست كه مخصوص آنها باشد آنها موفق مي‌شوند اين را پياده كنند امروز اگر حضرت ظهور بكند پياده بكند همين طور است قبلاً هم اگر حضرت ظهور مي‌كرد پياده مي‌كرد همين طور بود آيه مخصوص نيست آنها اين توفيق را دارند كه مشمول آيه باشند آيه به صورت قضيه حقيقيه است اگر كسي گفت هر وقت لامپ فلان روشن كرديد فضا ديگر از تاريكي نجات پيدا مي‌كند اين يك قضيه حقيقيه است حالا الآن آن لامپ نيست يا الآن آن نورافكن نيست حساب ديگر است هر كسي موفق شد نورافكني ايجاد كرد فضا را كاملاً زير نظر دارد آن وقت حضرت نورافكني دارد ﴿أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[42] و كلّ زمين ـ ان‌شاءالله ـ اصلاح مي‌شود.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . الصحيفة السجادية, دعاي 47.

[2] . مصباح المتهجّد, ص583.

[3] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 69.

[4] . سورهٴ نوح, آيهٴ 25.

[5] . سورهٴ صافات, آيهٴ 77.

[6] . سورهٴ مائده, آيهٴ 3.

[7] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص338 و 339.

[8] . الميزان, ج15, ص156.

[9] . الكشاف, ج3, ص252.

[10] . التفسير الكبير, ج24, ص413.

[11] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص456 و 457.

[12] . تحقيق ماللهند, ص87.

[13] . سورهٴ مؤمنون, آيات 1 ـ 4.

[14] . غررالحكم و دررالكلم, ص256, ح5409.

[15] . غررالحكم و دررالكلم, ص333, ح7666.

[16] . الكافي, ج1, ص41; غررالحكم و دررالكلم, ص44, ح131 و 132.

[17] . غررالحكم و دررالكم, ص376, ح8472 و ص381, ح8649.

[18] . سورهٴ يس, آيات 1 و 2.

[19] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 3.

[21] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 78.

[22] . الكافي, ج2, ص19; الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[23] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 30.

[24] . الطرائف, ج2, ص432.

[25] . الكافي, ج1, ص30.

[26] . روضة الواعظين, ج1, ص11.

[27] . بحارالأنوار, ج75, ص277.

[28] . الكافي, ج1, ص32.

[29] . الكافي, ج5, ص59.

[30] . سورهٴ شوري, آيهٴ 17; سورهٴ حديد, آيهٴ 25.

[31] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.

[32] . سورهٴ حج, آيهٴ 41.

[33] . غررالحكم و دررالكلم, ص333, ح7666.

[34] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 60; سورهٴ معارج, آيهٴ 41.

[35] . سورهٴ صافات, آيهٴ 64.

[36] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.

[37] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24.

[38] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.

[39] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.

[40] . نهج‌البلاغه, حكمت 408.

[41] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص338 و 339.

[42] . سورهٴ زمر, آيهٴ 69.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق