20 11 2011 4779275 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 26 (1390/08/29)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (39) أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ (40) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (41)﴾  

بهره‌مندي نظام تكوين و تشريع از نور خدا

بعد از اينكه نظام كلي را ترسيم فرمود كه كلّ هستي به بركت ذات اقدس الهي روشن است و خداوند نور آسمان و زمين است در نظام تكوين به هر موجود مستعدّي هستي عطا مي‌كند و در نظام تشريع, انسان را به مقصد هدايت مي‌كند و نورِ تشريع را در كنار نورِ تكوين در مراكز خاص مثل مسجد حرم مراكز عبادي قرار مي‌دهد و عدّه‌اي از اين نور بهره مي‌برند و همواره به ياد خدايند در عين حال كه در متن زندگي‌اند نه بيراهه مي‌روند نه راه كسي را مي‌بندند نه اهل بازي‌اند نه كسي را بازي مي‌دهند نه بازيِ كسي در اينها اثر مي‌گذارد از سه جهت منزّه از بازيگري‌اند اينها اعمالشان را خداي سبحان به بهترين وجه پاداش مي‌دهد و از فضل خود اينها را برخوردار مي‌كند به قدري به اينها پاداش عطا مي‌كند كه به حساب در نمي‌آيند.

بيان دو مثل خداوند براي انسانهاي گمراه (ملحدان, منافقان)

لكن در همين نظام تكوين كساني‌اند كه در اثر سوء رفتار, اول گرفتار مكروهات‌اند بعد معاصي صغيره بعد معاصي كبيره طوري كه اين گناه چركي روي آينه دل اينها مي‌شود ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[1] آن‌گاه يا اصلاً نمي‌بينند يا بد مي‌بينند كسي كه بدبين است يا نابين است اين همواره در خطر است براي مردان الهي مثالي ذكر فرمود كه آن مثال عبارت از مشكاتي است ﴿فِيهَا مِصْبَاحٌ[2] مصباح در زجاجه است آن زجاجه مانند ستاره پرفروغ آسمان است اين مصباح از شجره مباركه تغذيه مي‌كند و مانند آن. براي چنين افراد گمراهي دو مثال ذكر مي‌كند يك مثال براي كساني كه بينا هستند ولي بدبين‌اند مثل انساني كه اَحول است مثل انساني كه اَعور است بي‌جا مي‌بيند بد مي‌بيند درست تشخيص نمي‌دهد يا نابيناست جا براي ديدن نيست. آن كه در ظلمات متراكم است اهل ديدن نيست آن كه در بيابانِ بازي است و كرانه افق را كه آب‌نماست آب مي‌بيند و حرفِ راهنماياني كه در اين منطقه وسيع, حضور آگاهانه دارند گوش نمي‌دهد اين ديدش ناصواب است برابر ديد ناصواب حركت بي‌جا مي‌كند.

دو مَثل ذكر مي‌كند براي اينكه آن ممثّل را تنزّل بدهد تا دستِ فكر توده مردم به اين مطلب برسد آن مطلب اين است كه هر كسي بالأخره كمالي را مي‌طلبد سعادتي را مي‌طلبد (يك) براي وصول به آن كمال, كاري را انتخاب مي‌كند (دو) به خيال خود اين كار, رابط بين او و سعادت و كمال است (سه) هر چه صاحب‌نظران مي‌گويند نه آنچه شما هدف قرار دادي هدف است نه راهي كه شما در پيش گرفتي شما را به مقصد مي‌رساند شما هم ضالّيد هم غاوي, غوايت يعني بي‌هدفي, ضلالت يعني بي‌راهي بعضيها يكي را دارند بعضي گرفتار هر دو هستند بعضي نمي‌دانند كجا بروند اينها غاوي‌اند ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَي﴾[3] ناظر به اين است كه رهبر الهي شما هم اهل مقصد است هم اهل راه; نه گرفتار ضلالت است كه بيراهه برود نه گرفتار غوايت است كه بي‌مقصد باشد او هدف‌مند است (يك) راه‌بلد است (دو) ديگران يا بي‌هدف‌اند نمي‌دانند براي چه خلق شدند يا اگر بدانند راه را گم كردند اين گروه شيئي را مقصد قرار دادند در حالي كه مقصد نيست اموري را راه ارتباطي قرار دادند كه به وسيله اين امور به آن مقصد مي‌رسند در حالي كه اين‌چنين نيست عدّه‌اي عزّت مي‌طلبند قدرت مي‌طلبند كمال و سعادت مي‌طلبند و فكر مي‌كنند كه بت‌پرستي يا كارهاي ديگري كه كفّار دارند مي‌تواند آنها را به مقصد صحيح برساند قرآن مي‌فرمايد عملِ اينها دويدنِ بي‌جاست مقصد اينها موهوم و سراب است اينها به دنبال سراب مي‌دوند وقتي به پايان راه رسيدند مي‌بينند كه از آب خبري نيست نه به كمال رسيدند چون عطششان همچنان هست نه راه برگشت دارند چون تمام اعضا و جوارح را از دست دادند در پايان راه آن كسي كه در كمينشان بود به نام خدا او را مي‌بينند و ذات اقدس الهي در پايان راه كيفر تلخ اينها را به اينها مي‌رساند اين عصارهٴ مَثل براي ملحدان مشركان كافران منافقان و مانند آن است.

مراد از كفر و تشبيه اعمال گمراهان به سراب

در قبال مَثلي كه براي مؤمنان ذكر كرده بود مَثلي كه براي مؤمنان ذكر كرده بود در آيهٴ 35 اين بود كه ﴿مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ بعد در آيه 36 فرمود: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ و در آيهٴ 37 فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ﴾ در آيهٴ 38 پاداش اينها را ذكر كرد اما در آيهٴ 39 و بعد از آن اين دو مَثل را براي كفّار و ملحدان و مشركان و منافقان ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين كفر در مقابل ايمان است نه در مقابل شرك و الحاد; همه آنها را شامل مي‌شود كسي كه مؤمن نيست خواه ملحد باشد خواه مشرك باشد خواه كافر باشد يعني اهل كتاب باشد كه به وحي و نبوّت خاص ايمان ندارد خواه منافق همه اين گروههاي چهارگانه را شامل مي‌شود ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ﴾ سراب براي اينها مقصد است آن عبادت بتها كه ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا[4] براي اينها دويدن و حركت و كوشش است آن خدماتي كه به خيال خود دارند كه ﴿يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ[5] اين اعمال اينهاست اعمال اينها مثل سرابي است ﴿بِقِيعَةٍ﴾ قيعه و قاع آن صحراي وسيعي است كه در پايان كرانه, آب به نظر مي‌آيد سبزه و سبزي به نظر مي‌آيد در حالي كه آنجا نه سبزه و سبزي و چمن هست و نه آب, قاع صف صف اين است قيعه اين است ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ خب خيليها اين سراب را مي‌بينند ولي عاقل هيچ فكر نمي‌كند يا كسي كه سيراب است به دنبال اين نمي‌رود آن جاهلِ تشنه به سراغ اين مي‌رود چون جاهل است اين را آب مي‌بيند چون تشنه است به اين سَمت مي‌دود ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ البته ضَمْآني كه كافر و جاهل باشد چون مَثل براي كفار است.

حضور خداوند در اول و پايان كار كافران

خب لطيفه اين تعبير آن است كه ذات اقدس الهي همان طوري كه در آغاز سير اين كافران سخن مي‌گويد در پايان كار كافران هم حضور دارد. يك وقت است كسي فقط در مبدأ با كافران حضور دارد اين يك نحو بايد حرف بزند يك وقت است كسي در آن پايان راه در كرانه افق حضور دارد او بايد يك نحو حرف بزند يك وقت است كسي همه جا حضور دارد ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[6] اين يك نحو ديگر حرف مي‌زند كه راه سوم است. خداي سبحان وقتي از آغاز راه او سخن مي‌گويد, مي‌گويد اين شخص تشنه از دور آن را آب مي‌بيند و حركت مي‌كند اگر خداي سبحان فقط در مبدأ با اين شخص بود بايد مي‌فرمود «حتّي إذا بَلَغ» وقتي كه رسيد مي‌بيند آب نيست اما خدا در پايان راه هم هست ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[7] مي‌فرمايد: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتي آمد معلوم مي‌شود آنجا هم خداست اگر كسي بخواهد مَثل ذكر كند مي‌گويد يك جاهل تشنه از دور سراب مي‌بيند و دوان دوان به آن سَمت حركت مي‌كند وقتي كه رسيد مي‌بيند خبري نيست اين طرز حرف زدن است اما نمي‌گويد وقتي آمد, خب شما كه در اول راهيد نبايد بگوييد آمد بايد بگوييد وقتي كه رفت اما چون ذات اقدس الهي «مع كلّ شيء»[8] ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ در آغاز راه با او هست مي‌فرمايد: ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ در پايان راه هم با او هست مي‌فرمايد: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ﴾ وقتي اينجا آمد مي‌بيند خبري نيست فقط ما را مي‌بيند ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾ نه «وجده لا شيء» عدم, قابل يافت نيست نمي‌شود گفت كه يافت كه نبود; يافتن به عدم تعلّق نمي‌گيرد عدم, تحت وجدان شيئي قرار نمي‌گيرد لذا به صورت قضيه سالبه ذكر فرمود فرمود: ﴿لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾ مي‌بيند چيزي نيست ﴿وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا را آن وقت آنجا مي‌بينند انسان تا قدرت صوري و ظاهري دارد كسي را نمي‌بيند وقتي كشف غطاء شد در سورهٴ مباركهٴ «ق» دارد ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[9] وقتي كشف غطاء شد مثل عند الموت و مانند آن آن‌گاه الله را مي‌بيند در اينجا فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ﴾ خدا همه جا حضور دارد ولي او در پايان عمر خدا را مي‌بيند ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾ حساب او را تسويه كرده; در برابر مؤمنان كه فرمود: ﴿لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[10] اينجا فرمود: ﴿فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾. بعد فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾ چون اگر كسي بخواهد اعمال گذشته يك انسان هفتاد سال يا هشتاد ساله را بررسي كند طول مي‌كشد اما وقتي كلّ شيء عنده حاضر باشد او ﴿سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾ است. اين يك مَثل; براي كسي است كه بينش دارد ولي بد مي‌بيند حق را باطل مي‌بيند باطل را حق مي‌بيند.

تفاوت ثمرات كار موحدان و منكران خدا و قيامت

پرسش...

پاسخ: اينها آثار دنيايي دارد در دنيا به مال مي‌رسند به عزّت مي‌رسند به قدرت مي‌رسند اما اگر كاري را كسي براي بعد از مرگ نكرد و بعد از مرگ را منكر بود كار تا زمان مرگ ادامه دارد چون كار را نيّت پيش مي‌برد اگر نيّتْ الهي بود براي آخرت بود اين كار دوام دارد اما اگر كسي گفت ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[11] ديدِ او تا گور بود و كار او هم تا گور بود همه منافع كار او هم تا گور است مال پيدا مي‌كند شهرت پيدا مي‌كند احترام دنيايي پيدا مي‌كند و مانند آن و اگر اهل حيله نباشد ممكن است اين كارها باعث تخفيف عذاب او در جهنم بشود اين دو اما اينها را به بهشت ببرند شدني نيست براي اينكه كسي كه معتقد نيست ماوراي اين عالَم عالمي هست چنين انساني شايسته ورود به بهشت نيست.

مثل دوم خداوند براي انسانهاي گمراه

مثال ديگر آن است كه اصلاً نمي‌بيند قدرت ديد ندارد ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ﴾ يعني اعمال اينها و روش و سيره اينها مثل اين است كه در ظلمتهاي متراكم باشد چندين ظلمت و تاريكي باشد كه نگذارد او از نور استفاده كند ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ﴾ چون ما براي ديدن هم نيروي بيننده مي‌خواهيم و هم نورِ خارج وگرنه انسان در شب تار با اينكه چشمش سالم است جايي را نمي‌بيند ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ﴾ لُجّي را آن طوري كه جناب زمخشري و امثال ايشان معنا كردند يعني درياي پر آب,[12] لازمهٴ چنين دريايي هم موّاج بودن است لُجّه بحر به معناي موج است اما بحر لُجّي يعني درياي عميق پرآب, اقيانوس, اين لُجّي موجي دارد خب اين نشان مي‌دهد كه اين ظلماتي كه در اينجا آمده است ظلمات متفرّق و پراكنده نيست ظلمات متراكم است و متراكب. ﴿يَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ شخص در درياست بالاي دريا هم موجب است بالاي موج هم موج است بالاي اين امواج هم ابر است خب اگر روز است اين نور آفتاب را نمي‌بيند اگر شب است نور ماه و ستاره را نمي‌بيند, بالأخره چه شب چه روز او در تاريكي است ﴿يَغْشَاهُ مَوْجٌ﴾ (يك) ﴿مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ﴾ (دو) ﴿مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ﴾ (سه) لذا فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ نه ظلمات پراكنده يك وقت است ابر است پراكنده است هر گوشه‌اي يك سحاب است يا دريايي است موّاج هر گوشه‌اي يك موج است اما اگر اين امواج متراكب و سحاب هم متراكم باشد اين به هيچ وجه ديدي ندارد چه روز باشد چه شب. اين شخص به قدري در ظلمت فرو رفته است كه ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ دست انسان عضوي است كه كاملاً در اختيار انسان است يعني قبض و بسطش بالا و پايين كردنش شمال و جنوب بردنش شرق و غرب بردنش دور و نزديك كردنش همه و همه در اختيار انسان است اين شخص هر چه مي‌خواهد دست خود را ببيند نه تنها نمي‌بيند نزديك ديدن هم نيست نفرمود «إذا أخرج يده لا يراها» فرمود: ﴿لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾, «كادَ» يعني «قَرُب» نزديك ديدن هم نيست به هيچ وجه دست خودش را نمي‌بيند خب وقتي دست خودش را نديد چگونه مي‌تواند فضاي ديگر را ببيند و خودش را نجات بدهد گاهي انسان نزديك‌ترين فاميل خود را نزديك‌ترين ارحام خود را نزديك‌ترين دوستان خود را در اثر آن بيماري دروني كه دارد نمي‌بيند ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ اين شخص از هيچ راهي نمي‌تواند نور بگيرد چرا, براي اينكه آن كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[13] است الله است اين شخص با ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ رابطه‌اي ندارد خب قهراً ﴿مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾ اگر ذات اقدس الهي ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ـ كما هو الحق ـ كلّ روشني به بركت الهي است اگر كسي با خدا رابطه نداشت چه نوري پيدا مي‌كند. اين دو مَثل نشان مي‌دهد كه اينها يا اهل ديدن نيستند مثل جاهلهاي اينها يا اگر اهل نظرند بد مي‌بينند بي‌جا مي‌بينند سراب را آب مي‌بينند مثل دانشمندان آنها.

مثل خداوند براي مفسدان اقتصادي در سور‌ه بقره و ابراهيم

اين مثالها را ذات اقدس الهي در موارد ديگر هم ذكر فرمود. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 264 مثال كسي كه بيراهه مي‌رود گناه مي‌كند مال خودش را در راه فساد صرف مي‌كند و مانند آن فرمود ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ فرمود اينها كه بيراهه رفتند مال را از راه حرام به دست آوردند در راه حرام صرف كردند مثل آن است كه يك سنگ اَملص بزرگي يك جا باشد يك مختصر خاك و غباري روي اين سنگ باشد «وابل» يعني آن تندباران; باران فراوان در قبال «طَل» كه فرمود: ﴿فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ﴾ آن رگبار را مي‌گويند وابل اگر بارانِ رگبار تندي بيايد به اين سنگ اصابت كند ﴿فَتَرَكَهُ صَلْداً﴾ همه اين خاكها و غبارها را مي‌شويد مي‌برد ديگر چيزي نمي‌ماند اعمال اينها مثل يك مُشت خاك است روي چنين سنگي كه وقتي رگبار باران آمد همه را از بين مي‌برد ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ﴾ يعني سنگ صاف و بزرگ كه ﴿عَلَيْهِ تُرَابٌ﴾ يك مقدار خاك روي اين سنگ بزرگ باشد ﴿فَأَصَابَهُ وَابِلٌ﴾ باران رگباري تند درشت‌دانه به اين سنگ برسد ﴿فَتَرَكَهُ صَلْداً﴾ يك سنگ صاف مي‌كند كه ﴿لاَ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا﴾ اين يك مَثل.

مَثل ديگري هم در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» بيان كرده آيهٴ هجده سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» اين است ﴿مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ﴾ مثل يك مشت خاكستري باشد كه بعد باد بوزد چيزي از اين خاكستر را نمي‌گذارد كه يا بالأخره مثل آن خاك روي صفوان است يا يك مشت خاكستري است كه طوفان باد آن را كاملاً پراكنده مي‌كند ﴿لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَي شَيْ‏ءٍ﴾ ديگر نمي‌توانند اين را جمع بكنند بنابراين گاهي به صورت سراب مثال مي‌زنند گاهي به صورت ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ مثال مي‌زنند گاهي به صورت صفواني كه ﴿عَلَيْهِ تُرَابٌ مثال مي‌زنند گاهي به صورت رمادي كه ﴿اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ مثال مي‌زنند يعني چيزي دستشان را نمي‌گيرد بالأخره, چون باطل همين طور است ديگر گاهي به صورت كَف آب مثل درست مي‌كند خود اين عمل كف آب است براي اينكه اگر باطل باشد بي‌مغز است. دربارهٴ اينها فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾.

پاداش كفلين از رحمت خداوند براي مؤمنين

اما دربارهٴ مؤمنان فرمود كِفليني از رحمت را ذات اقدس الهي به اينها عطا مي‌كند; آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ اگر رحمت قرآن و عترت باشد مضاعف است اگر رحمت عامّه و خاصّه باشد مضاعف است اينها دو رحمت دارند چون قرآن و عترت با اينهاست رحمت عام و خاص با اينهاست و مانند آن چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» دارد كه خدا اينها را در رحمت خاصّ خودش داخل مي‌كند; آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين است كه ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ﴾ پس كفّار ـ كافر به معني اعم يعني اعم از ملحد و مشرك و كسي كه به نبوّت خاصّه ايمان ندارد و منافق و مانند آن ـ ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اما مؤمنان كه ﴿كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ﴾ دارند, ﴿فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ﴾ دارند چه اينكه وقتي آن رحمت عام را در آيه 156 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾, فرمود: ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ درست است كه اين ضمير به آن رحمت برمي‌گردد ولي يك شبه استخدامي هم در ارجاع ضمير هست آن رحمت عام كه ﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ فرمود: ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾  اما آن رحمت خاصّه را من براي متّقيان لازم مي‌دانم ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ وگرنه آن رحمت كه ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ ديگر متّقي و غير متّقي را در برمي‌گيرد. خب بنابراين براي كفّار اين دو مَثل را ذكر فرمودند. اما دربارهٴ اينكه اينها چرا بيراهه رفتند اين به سوء اختيار خودشان است كه فرمود: ﴿مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾.

مقاطع سه‌گانه صدق و عدم صدق زمان و مكان در صحنه قيامت

آنچه مربوط به مسئله قبل بود دربارهٴ قيامت و معاد آن را ملاحظه فرموديد كه سه مقطع است يكي اينكه اين آسمان و زمين تا چه موقع ادامه دارند البته تا آسمان هست و زمين هست «متيٰ» و «ايّان» معنا دارد اين يك. مقطع دوم آن است كه اين آسمان و زمين برچيده مي‌شوند كه ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[14] در مقطع دوم كه ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[15] ديگر جا براي «چه وقت» و «متيٰ» و امثال ذلك نيست براي اينكه كلّ زمان دارد برچيده مي‌شود كلّ مكان دارد برچيده مي‌شود. مقطع سوم اين است كه دوباره مي‌خواهد اين بساط را پهن بكند زمين را ايجاد كند آسمان را ايجاد كند تا زمين را ايجاد نكرد تا آسمان را ايجاد نكرد نه «چه وقت» معنا دارد نه كجا معنا دارد مثل اينكه در آغاز امر, قبل از اينكه آسمان را خلق كند زمين را خلق كند جسم را خلق كند نه «چه وقت» معنا داشت نه كجا معنا داشت بعد از آسمان و زمين, زمان پيدا مي‌شود مكان پيدا مي‌شود اجسام‌اند كه زمان و مكان را به همراه دارند پس سه مقطع است تا اينها هستند «ايّان» و «متيٰ» هست در مقطع دوم و سوم كه اساس كار آنجاست «چه وقت» و «متيٰ» معنا ندارد براي مقطع اول اشراط الساعه ذكر كردند كه انسان قُرب قيامت را قرب رجعت را قرب ظهور حضرت(سلام الله عليه) را با آن اشراط‌الساعه مي‌تواند كم و بيش تشخيص بدهد براي اينها تا هستند اشراط‌الساعه ذكر كرد چون زماني و زميني‌اند اما دربارهٴ آن مسئله فقر و غنا, فقر و غنا غير از مسئله «من بسط الله له الدنيا»[16] است يك وقت است كسي بسط دنيا دارد كه آ‌نجا حضرت فرمود اين تحقيري را به همراه دارد وگرنه يك زندگي عادي آبرومندانه اينكه بسط دنيا نيست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 14.

[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.

[3] . سورهٴ نجم, آيهٴ 2.

[4] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.

[5] . سورهٴ انفال, آيهٴ 36.

[6] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.

[7] . سورهٴ فجر, آيهٴ 14.

[8] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 1.

[9] . سورهٴ ق, آيهٴ 22.

[10] . سورهٴ نور, آيهٴ 38.

[11] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 37.

[12] . الكشاف, ج3, ص244; التفسير الكبير, ج24, ص400.

[13] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.

[14] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.

[15] . سورهٴ زمر, آيهٴ 67.

[16] . ر.ك: نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160; «فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ».


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق