05 11 2011 4779006 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 18 (1390/08/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31) وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (32)﴾

بيان احكام مشترك زن و مرد با صيغه جمع مذكر

احكام اسلام مشترك بين زن و مرد است مگر آن احكامي كه مخصوص مرد يا مخصوص زن است غالباً در احكام مشترك فقط به صورت جمع مذكّر سالم ذكر مي‌شود نظير آنچه در طليعه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آمد كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ تا پايان كه در آنجا زن و مرد هر دو مشمول آن آيات‌اند اختصاصي به مرد ندارد در محاوره وقتي مي‌گويند مردم اين‌چنين مي‌گويند اعم از مردان و زنان است تعبير عرفي عرب هم همين طور است يك وقت مي‌گويند مردان در مقابل زنان است يك وقت مي‌گويند مردم چنين مي‌گويند مردم انقلاب كردند اينجا ديگر در قبال زن نيست. تعبيرات قرآن معمولاً شبيه همين فارسي است كه ديگر زن را در برابر مرد ذكر نمي‌كند مگر در احكام مهم و احكام مختصّه زن كه جدا مطرح مي‌شود مثلاً جريان اقتصاد كه در جاهليّت براي زن يك استقلال اقتصادي قائل نبودند قرآن كريم بالصراحه براي زن يك استقلال اقتصادي قائل است جداگانه مردان را در برابر زنان قرار مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[1] كه اينجا سخن از مردان و زنان‌اند نه سخن از مردم.

در بخشي از آيات براي اينكه روشن بشود خطوط كلي اسلامي مشترك بين زن و مرد است آنجا هم بالصراحه مسئله زنان را در برابر مردان ذكر مي‌كند مثل آيه 35 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾ كه خطوط كلي اسلام را بيان فرمود كه زن و مرد در احكام اسلامي مشترك‌اند و بازگشتش البته به نفي ذكورت و انوثت است نه اينكه حقيقت انسان دو صنف است يك صنفش مذكّر يك صنفش مؤنّث و اينها با هم برابرند بازگشتش به اين است كه روح انسان نه مذكر است نه مؤنث بدن انسان يا اين‌چنين ساخته شده يا آن‌چنان و اين احكام مشترك است اما در جريان حجاب و عفاف براي اهميت مسئله, اينها را جداي از هم و در دو آيه مستقل ذكر فرمود; آيه سي همين سورهٴ «نور» اين است ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ تا پايان, آيهٴ 31 اين است ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ﴾ تا پايان.

فروعات چهارگانه مستفاد از آيه 31 سوره نور

مطلب ديگر آن است كه از مجموع اين بحثها, فروع چهارگانه به دست مي‌آيد كه مرد نسبت به مرد, زن نسبت به زن, مرد نسبت به زن, زن نسبت به مرد حفاظش حجابش عفافش [چگونه باشد] اين فروع چهارگانه به خوبي از اين آيات به دست مي‌آيد.

حصر نسبي و اضافي دوازده گروه در آيه 31 سور‌ه نور

مطلب بعدي آن است كه اين حصرها حصرهاي نسبي و اضافي است حصر مطلق و نفسي نيست اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا﴾ اين دوازده گروه را استثنا فرمود عمو و دايي را ذكر نكرد آسيبي نمي‌رساند چون درصدد حصر نفسي و مطلق نيست چه اينكه در بعضي از موارد كمتر از اين مقدار دوازده‌گانه را ذكر كرد; آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است كه ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلاَ نِسَائِهِنَّ﴾ آن بقيه را ذكر نكرد بنابراين ديگر آن نكته‌اي كه حالا چون عمو و دايي اگر ببينند ممكن است براي پسرعمو و پسردايي ذكر بكنند آن يك نكته ذوقي است دليل بر حصر نيست چون اين حصرها, حصرهاي اضافي است نه مطلق و نسبي است نه نفسي, به دليل اينكه در آيات ديگر از اين دوازده‌تا هم مقداري حذف شده و نقل نشده.

تفاوت معناي دو ابداء و امو رچهارگانه در ستر و نگاه

مطلب بعدي آن است كه اين اِبدا مستحضريد كه دو بخش داشت يكي ﴿وَلاَ يُبْدِينَ﴾ بود كه اِبداي نفسي است بدون «لام» استعمال شده دوم اِبدايي بود براي ديگران; ابداي اول معنايش آن است كه بايد بپوشاند ابداي دوم اين است كه مي‌تواند نشان بدهد ابداي اول كه فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ يعني سَتْر واجب است مگر آن مقداري كه به طور عرف و عادت ظاهر است نظير وجه و كفّين به معناي نشان دادن نيست به معناي نپوشاندن است ولي اِبداي دوم كه با «لام» به كار رفته فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ اين حق ندارد به ديگران نشان بدهد مگر به اين دوازده گروه لذا با «لام» به كار رفته. خب تلازمي بين وجوب حفظ و حرمت نظر هست هر جا گفتند زن بايد بپوشاند يعني مرد نبايد نگاه كند اينجا تلازم هست و اگر مرد مي‌توانست نگاه كند خب زن چرا بپوشاند اگر گفتند زن حتماً بايد مو را بپوشاند جِيد و جَيْب; گردن و گريبان هر دو را بپوشاند يعني نگاه مرد به مو گردن گريبان زن حرام است اما اگر گفتند فلان عضو پوشاندنش واجب نيست معنايش اين نيست كه مرد مي‌تواند نگاه كند ما چنين تلازمي را از كجا استفاده كنيم به دليل اينكه بر مرد پوشاندن گردن و گريبان و امثال اينها واجب نيست اما بر زن نگاه جايز نيست ممكن است پوشاندن واجب نباشد ولي نگاه هم جايز نباشد پس بين اين امور چهارگانه فرق است هر جا گفتند سَتْر واجب است در مقابلش نظر مي‌شود حرام اين دو امر, هر جا گفتند ستر واجب نيست در مقابلش جواز نظر را ما نمي‌توانيم كشف بكنيم اين امور چهارگانه.

جواز ابداء زينت نزد زنان مسلمان و اطفال غير مميّز

اما اينكه فرمود: ﴿أَوْ نِسَائِهِنَّ﴾ فخررازي نقل مي‌كند كه بعضي از خلفا بالصراحه دستور دادند كه در حمامها زنهاي مسيحي و يهودي با زنهاي مسلمان يكجا شركت نكنند حمامشان بايد جدا باشد[2] براي اينكه اين ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ نشان مي‌دهد كه زن مسلمان فقط مي‌تواند خود را به زن مسلمان نشان بدهد به زن غير مسلمان نمي‌تواند نشان بدهد لذا در آن بخش از حكومت اسلامي بالصراحه حمامها تفكيك شده يعني حمامهاي زنهاي مسلمان از حمامهاي زنهاي غير مسلمان جدا شد اما در مردها اين‌چنين نبود كه حالا حمام مردانه مسلمان و غير مسلمان جدا باشد ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ هم كه ملاحظه فرموديد مخصوص كنيزان است نه اينكه عبد و غلام هم بتواند مولات خود و مالكه خود را نگاه كند. كلمهٴ «طفل» گرچه مفرد است ولي چون به منزلهٴ جنس است تعبير جمعي درباره او به كار رفته ﴿أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ﴾ نه «الذي».

اقسام و كيفيت توبه و خطاب آن به چهار گروه

مسئله توبه دو قسم است يك وقت انسان توبه مي‌كند و استغفار مي‌كند و صرف‌نظر مي‌كند اين ديگر توبه كرد و تمام شد و رفت اما آن ندامت و پشيماني بايد مستمر باشد اين ﴿تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً﴾ يعني استمرار بدهيد مسئله ندامت را كه «كفي بالنّدم توبةً»[3] حالا اگر كسي گناهي كرد استغفار كرد و طلب بخشش كرد از ذات اقدس الهي و از آن كار صرف‌نظر كرد و پشيمان هم بود اما ديگر استغفار مرتّب واجب باشد اين‌چنين نيست درخواست مغفرت همان بار اول كافي است لكن ندم و پشيماني بايد مستمر باشد اين‌چنين نيست كه نسبت به گناه بي‌تفاوت باشد يا دلش به آن گناه علاقه‌‌مند باشد اين ديگر با توبه هماهنگ نيست بنابراين توبه يك فعل محدود دارد و يك وصف نامحدود, فعل محدودش همان درخواست مغفرت است ترك گناه است و مانند آن اما پشيماني بايد مستمر باشد. مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در بحارالأنوار نقل مي‌كند كه اگر كسي بيست سال قبل گناهي كرده است الآن در يك مجلس وعظي نشسته است خداي سبحان آن گناه بيست سال قبل را به ياد اين مي‌آورد كه اين يك ندامت جديد داشته باشد درخواست مغفرت جديد داشته باشد تا فيض تازه‌اي نصيب او بشود[4] او توبه كرده است ديگر توبه بر او واجب نيست چون توبه حاصل شد و صرف‌نظر كرد و امثال ذلك لكن اين استغفار جديد مزيد لطف است اين ندم جديد, مزيد لطف است ﴿وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً﴾ اين ﴿جَمِيعاً﴾ به همه اين چهار گروه خطاب دارد كه هر كدام لغزشي كرده‌اند يعني مرد نسبت به مرد, زن نسبت به زن, مرد نسبت به زن, زن نسبت به مرد هر كدام از اينها لغزشي كردند توبه كنند ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ اين ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ پايان اين آيه نظير ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آغاز سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است كه اين به زبان محاوره عادي است مثل اينكه مي‌گويند مردم نه مردان گرچه تعبير, تعبير مذكر است ولي مؤمنات را هم شامل مي‌شود يعني در آيه سي خصوص مردان مطرح شدند در آيه 31 زنان مطرح شدند در پايان آيه 31 مردم مطرح شدند كه اعم از مردان و زنان‌اند ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.

دستور آداب اجتماعي جهت عفاف عمومي

در جريان استيذان مستحضريد فرمود تا به شما اذن ندادند وارد نشويد درباره منزل پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ادب مجلس پيغمبر در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده اين است كه سه دستور رسمي است براي شرفيابي كه ـ ان‌شاءالله ـ در جاي خودش مطرح مي‌شود اما براي منزل افراد عادي قبلاً فرمود تا به شما اجازه ندادند وارد نشويد حالا كه وارد شديد تمام اتاقها را بررسي نكنيد كه چطور ساخته شده چه كالايي در آن هست چطور هست اين طور نباشد با غضّ بصر وارد بشويد با غمض عين وارد بشويد گرچه براي كوي و برزن هم هست گرچه براي همه رفتارهاي مرد در برابر زن هست ولي به دنبال استيذان ورود در منزل ديگران اگر اجازه ورود دادند به عنوان مهمان يا غير مهمان رفتيم ديگر حالا تمام اتاق را برانداز كنيم ببينيم كه چه چيزي دارد چطور چيده اين ديگر روا نيست اينكه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[5] بعد از جريان استيذان نشان همين است اين يك ادب اجتماعي است اين ادب اجتماعي باعث آن عفاف عمومي است.

كلام فخررازي در پوشش انسان در نماز و غير نماز

مطلب ديگر آنكه فخررازي نقل مي‌كند درست است انسان در حال صلات فقط بايد به آن وضع, اندام تناسلي را بپوشاند در غير صلات هم چون در محضر ذات اقدس الهي است به عنوان ادبِ مع الله, «الله احق أن يستحييٰ منه»[6] انسان شايسته است كه خود را بپوشاند باز نباشد اين ادب مع الله است كه در سورهٴ مباركهٴ «علق» آمده كه ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي[7] اين ادب مع الله اقتضا مي‌كند كه انسان در غير موارد قضاي حاجت بالأخره خود را بپوشاند. روايتي كه آمده است كه هر جا كه [در قرآن درباره] حفظ [فرج] آمده حفظِ از زناست مگر اين آيه كه راجع به حفظ مِن النظر است[8] اين هم يك حصر نسبي و اضافي است براي اينكه اختصاصي به نظر ندارد لمس را هم شامل مي‌شود شنيدن صداي نامحرمانه نامحرم را هم شامل مي‌شود گرچه صوت مرأه, عورت نيست اما آهنگ نارواي او كه عورت است بنابراين اين يك حصر نسبي است.

ازدواج, راه‌حلّ مشكلات بي‌عفافي جامعه

حالا راه‌حلي كه قرآن كريم نشان مي‌دهد چيست؟ يك وقت است مي‌گويد آ‌ن كار را نكنيد بسيار خب نفي, آسان است اما راه‌حلّي بايد نشان داد فرمود راه‌حلّش اين است كه ازدواجتان را تأخير نيندازيد بيش از اين هم غريزه نمي‌طلبد اين حرام نيست اين حكمت الهي است انسان مثل فرشته نيست كه بماند اين نسل بايد محفوظ بماند اوّلين هدف ازدواج هم ﴿مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ﴾[9] است يا ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ﴾[10] همه جا سخن از فرزند صالح است اين ﴿قَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ﴾ يعني به فكر فرزند صالح باشيد خب انسان كه مثل فرشته نيست از مرگ مصون باشد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ[11] براي حفظ نسل, نكاح را ذات اقدس الهي مقرّر كرده بيش از اين هم نياز نيست مثل غذا خوردن است, بالأخره انسان يك مقدار معيّني به غذا نيازمند است بقيه اشتهاي كاذب است و مرض‌آور است نكاح را گفت سنّت من است[12] نيمي از دين به وسيله ازدواج حاصل مي‌شود «مَن تزوَّج فقد أحرز نصف دينه»[13] و نكاح سنّت من است و ذات اقدس الهي زن را براي سَكينت و آرامش مرد آفريده ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾[14] اگر اين گونه از موارد جزء مَنهيات است محرّمات اسلام است آن هم راه‌حل نشان داد فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ ملاحظه مي‌فرماييد كه جامعه را مسئول قرار داده اين ﴿أَنكِحُوا﴾ خطاب به امّت اسلامي است خطاب به جامعه است به جوان نمي‌گويد زن بگير به دختر جوان نمي‌گويد شوهر انتخاب بكن آن آيات ديگر است و وظيفه ديگر و روايات ديگر اما اين آيات كه جامعه را دارد متمدّن مي‌سازد كه در خيابان و بيابان چطور رفتار كنند چطور نگاه كنند جامعه را مسئول قرار داده كه امر ازدواج را تسهيل كنيد اِنكاح كنيد فرزندانتان را نكاح بدهيد. يك وقت است به پدر و مادر خطاب مي‌كند آن يك مسئوليّت محدودتري است يك وقت امّت اسلامي را مخاطب قرار مي‌دهد كه شما وسيله‌اي فراهم كنيد كه جوانها ازدواج كنند هم جهيزيه و مهريه را تعديل كرد فرمود بهترين زن آن است كه «أقلهنّ مَهراً»[15] باشد و اگر مهريه بالا اثر مي‌كرد دستور مي‌دادند جهيزيه هم بشرح ايضاً. در ذيل آيه سورهٴ «نحل» گذشت كه فرمود اگر كسي باايمان بود ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾[16] حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «هي القناعة»[17] حيات طيّبه را خود انسان عقل‌مدار مي‌سازد فرمود قناعت است. ما اگر بدانيم طرزي زندگي كردن كه باري روي دوش جامعه و خود ما نباشد اين حيات, حيات طيّبه است راحتيم منتها درك ما بايد مقداري بالا بيايد اينها اول حيات طيّبه را معنا كردند بعد گفتند جهيزيه فراوان كمال نيست مهريه فراوان كمال نيست آن وقت جامعه را هم وادار كردند كه جوانها اعم از دختر و پسر را انكاح كنند ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي﴾ أياميٰ جمع أيِّم است, أيِّم اعم از دختر و پسر است يعني آن كسي كه عيال ندارد چه پسر باشد مي‌گويند اَيّم چه دختر باشد مي‌گويند ايّم, برخيها اَيّمه به كار بردند ولي «اَياميٰ» جمع أيّم است يعني «مَن لا زوج له» نه «من لا زوجة له» زوجه خيلي فصيح نيست هم مرد زوج است هم زن زوج است زن زوجه نيست لذا در قرآن كريم هيچ جا زوجه به كار نرفته زوجات به كار نرفته همه‌اش ازواج به كار رفته خب.

اقسام وصيت و وصيت تمليكي جهت ازدواج اياما

﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ برخيها اين توفيق را داشتند كه مقداري وقف مي‌كردند براي مَهريه مقداري وقف مي‌كردند براي جهيزيه و مانند آن بالأخره انسان دو وصيّت دارد يك وصيّت عهدي دارد كه بعد از مرگ من چه كسي غسل بدهد چه كسي تهنيط كند چه كسي تكفين كند چه كسي نماز بخواند كجا دفن كنيد اينها را مي‌گويند وصيتهاي عهدي اين گونه از وصيتهاي عهدي نيازمند به وصيّ است چون مربوط به بعدالموت است. قِسم دوم وصيّت تمليكي است كه با ثلث من چه بكنيد در وصيّت تمليكي كه در مقابل وصيّت عهدي است وجود مبارك حضرت امير فرمود: «كُن وصيّ نفسك»[18] خودت وصيّ خودت باش همين ثلث را كه بعد از مرگ بخواهند عمل بكنند كه آيا بكنند يا نكنند در زمان حيات خودت عمل بكن حالا يا با وقف يا غير وقف. جامعه بداند سعادت آنها در اين است كه به جوانها همسر بدهند ما نبايد فقط به جوانها بگوييم چرا ازدواج نمي‌كني به دختر بگوييم چرا همسر قبول نمي‌كني ما هم نزد خدا مسئوليم كه اينها را همسر بدهيم فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ نه اينكه اينها نكاح بكنند, البته اينها هم بايد آمادگي‌شان را اعلام بكنند پدر و مادر هم بايد زحمت بكشند ولي جامعه مسئول است حكومت اسلامي مسئول است ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ﴾ اينجا صالحين به معناي انسان وارسته و باتقوا نيست كسي قدرت اداره زندگي دارد صلاحيّت همسرگيري دارد كسي كه همسر ندارد ولي قدرت اداره ندارد يا بيمار است يا ضعف فكري دارد آنها خيلي تحت امر نيستند اما آنهايي كه تحت امرند يعني كسي كه شايسته است خانواده را اداره كند, همسر را اداره كند, اين باشد. ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي﴾ مطلق است ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾ آ‌ن روزي كه متأسفانه بساط برده‌داري بود فرمود آنها هم نگذاريد بي‌همسر باشند چه رسد به فرزندانتان, اين اَياميٰ غير از عَبيد و اِماست آنها كه عبيد و اِما هستند قدرت اداره دارند فرمود آنها هم نگذاريد بي‌همسر باشند چون در جريان حفظ نظر كه فرقي بين عبد و اَمه و حرّ نيست لذا در مسئله نكاح اول فرمود پسران و دختراني كه شما داريد جامعه دارند اَيّم و بي‌همسرند آنها را همسر بدهيد اگر متأسفانه عصري بود كه عصر عبد و اَمه بود آنها را هم همسر بدهيد ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾.

خداوند متكفّل رزق مخلوقين

مي‌ماند مشكل مالي, فرمود: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فرمود شما با خدا معامله كنيد بالأخره اين دختر خانم يك روزي دارد آن آقا پسر هم يك روزي دارد مجراي رزق اينها هم برمي‌گردد اين يكي در اين خانه زندگي مي‌كند آن يكي در آن خانه زندگي مي‌كند وقتي با هم زير يك سقف رفتند مسير رزق هم برمي‌گردد براي اينكه روزي هر كسي مشخص است اين طور نيست كه اين اگر در خانه پدر باشد رزق داشته باشد وقتي به خانه همسر آمده رزق نداشته باشد اين‌چنين نيست. در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» هم فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ[19] در سورهٴ مباركهٴ «هود» هم فرمود در دفتر من تمام مار و عقرب سهميه دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[20] هيچ ماري هيچ عقربي هيچ حيوان دريايي هيچ حيوان صحرايي نيست فرمود من متكفّلم اينها عائله من هستند اين خداست! منتها مقداري ما بايد عاقلانه زندگي كنيم آن وقتي كه لذّت زندگي است دهه سوم است يعني از بيست سالگي تا سي سالگي بعد ديگر از سي كه گذشت كم كم فرود است ديگر حداكثر كساني كه هشتاد سال زندگي مي‌كنند دوران غنيمت عمرشان تا چهل سالگي است از چهل سال به بعد دوران غرامت است مثل اينكه انسان چهل سال مي‌رود بالاي كوه چهل سال ديگر از آن طرف سرازير مي‌شود بيماريها و خوردن قرص و اينها از چهل سال به بعد است ديگر, اگر زندگي لذّتي داشته باشد تا چهل سال اول است كه غنيمت است آن چهل سال دوم دوران غرامت است فرمود بالأخره شما از زندگي بخواهيد لذّت ببريد با آرامش كه ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾[21] باشد بايد با قناعت زندگي كنيد ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾. خدا دو روزي داد: يكي روزي كه فرمود اينها همه عائله من هستند در دفتر من حساب و كتابي است كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» است يكي فرمود من يك بخشش زائدي هم دارم از آن بخشش زائد هم به اينها مي‌دهم.

تمسّك حكّام جور به صبر در رفع مسئوليتها

خدا غريق رحمت كند مرحوم حاج آقا رضاي همداني را مرحوم كاشف‌الغطاء فتوا به نجاستِ جبري و مفوّضه داد[22] فرمود حالا شما يك خردمند و فقيه و حكيميد براي شما روشن است اما براي بسياريها مسائل جبر و اختيار مسائل نظري است مسائل ضروري نيست[23] جريان جبر را خيلي از اين سلاطين دامن زدند براي اينكه مسئله جبر, مسئوليت حكّام را كم مي‌كند همه مسئوليتها را متوجه الله مي‌كند ـ معاذ الله ـ يك تورّم و گراني بود معاويه خواست اين را توجيه كند گفت ايّها الناس! شما معتقديد كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» خدا فرمود: ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[24] خدا به قَدَر معلوم نازل مي‌كند گفتند بله, گفت خدا براي شما به همين قدر نازل كرده است خب خيليها كه تفكّر جبري داشتند يا ساده‌نگر بودند رفتند كه قانع بشوند, آن بزرگوار برخاست گفت معاويه اينجا سه مسئله است و تو داري مغالطه مي‌كني مسئله اول اين است كه در مخزن الهي همه نعمتها هست كسي حرفي ندارد مطلب دوم آن است كه خداي سبحان به اندازه نياز بشر هر چه را كه خودش حكمت بداند نازل مي‌كند ﴿وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اين هم ما حرفي نداريم مطلب سوم اين است كه ذات اقدس الهي به اندازه نياز ما نازل كرده است تو به جاي اينكه به ما بدهي به خزانه خودت ريختي ما اشكالمان بر اين مطلب سوم است.[25] الآن قيام مردم غرب هم همين است ديگر خدا به اندازه نياز نازل كرده است آنها گرفتند گذاشتند در مخزن خودشان. غرض اين است كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ غير از آن روزي كه همگان سهمي دارند, فضل الهي هست, چون ﴿وَاللَّهُ وَاسِعٌ﴾ است منتها عليم است كه به چه كسي عطا كند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.

[2] . التفسير الكبير, ج23, ص365.

[3] . الكافي, ج2, ص426.

[4] . ر.ك: الكافي, ج2, ص437; ر.ك: بحارالأنوار, ج6, ص41.

[5] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.

[6] . التفسير الكبير, ج23, ص363.

[7] . سورهٴ علق, آيهٴ 14.

[8] . الكافي, ج2, ص36.

[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 110; سورهٴ مزمل, آيهٴ 20.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 223.

[11] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 185; سورهٴ انبياء, آيهٴ 35; سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 57.

[12] . جامع الأخبار, ص101.

[13] . الامالي (شيخ طوسي), ص518.

[14] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.

[15] . الكافي, ج5, ص324.

[16] . سورهٴ نحل, آيهٴ 97.

[17] . نهج‌البلاغه, حكمت 229.

[18] . نهج‌البلاغه, حكمت 254.

[19] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.

[20] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.

[21] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.

[22] . كشف الغطاء (ط ـ الحديثه), ج2, ص356.

[23] . ر.ك: مصباح الفقيه, ج7, ص297.

[24] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.

[25] . ر.ك: متشابه القرآن, ج1, ص123; ر.ك: تفسير القرآن العظيم (ابن‌ابي‌حاتم), ج7, ص2260 و 2261.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق