اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (30) وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)﴾
علت ذكر صيغه مذكّر در قضيه قذف و افك
برخي از نكاتي كه مربوط به بحثهاي سابق بود اين است كه در جريان اِفك آنچه معيار بحث بود مقذوفه و مَرميه بالقذف چون مؤنث بود در آيه 23 و مانند آن تعبير مؤنث آورد كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ﴾ لكن در آيهٴ 26 به صورت جمع نهايي هم خبيثات و خبيثون را ذكر فرمود هم طيّبات و طيّبون را كه حرفهاي خبيث براي مردان خبيث است و افراد خبيث با حرفهاي خبيث سر و كار دارند چه اينكه حرفهاي طيّب براي مردان طيّب است و مردان طيّب با كلمات طيّبه سر و كار دارند. تعبير «خبيثين» و «خبيثون» براي تغليب است كه زنها را هم شامل ميشود تعبير «طيّبين» و «طيّبون» اين هم تغليب است مردها را هم شامل ميشود سرّ مذكر آوردن اين «طيّبين» براي آن است كه در جريان اِفك تنها آن زن, مقذوفه نبود صَفوان هم مقذوف بود لذا در قذف گذشته از اينكه زن مطرح است مرد هم مقذوف ميشود به فساد تغليباً جنبه مذكر رعايت شد فرمود: ﴿أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ﴾[1] نه اينكه «اللّواتي مبرّئات» سرّ اينكه مذكّر آورد اين است كه در جريان افك و قذف صفوان هم مقذوف بود تغليباً لجانب الذكورة علي الاُنوثه, مذكّر ذكر فرمود.
دو حكم فقهي مردان در پوشش چشم و اندام
اما مسائلي كه مربوط به آيات تلاوت شده است دو حكم فقهي در آيه سي براي مردها بيان كرده است فرمود اينها هم بايد چشمشان را نگه دارند و چشمپوشي كنند و هم اندام تناسلي خودشان را مستور كنند اين دو حكم; وظيفهٴ مردهاست ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ و حذف متعلّق هم دليل بر عموم است اينها به طور عام يا مطلق موظّفاند نگاه نكنند «الاّ ما خرج بالدليل»; ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ اينها بايد چشمشان را بپوشانند; اينكه مُهمَل نيست مُجمَل نيست حذف متعلّق «يدُلّ علي العموم». اگر فقيهي خواست بگويد نظر به وجه و كفّين جايز است او بايد دليل بياورد كه با تخصيص يا تقييد از اين عموم يا اطلاق خارج شده است كه دليلي ندارد پس ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ اصل اين است كه اين چشمپوشي كند «الاّ ما خرج بالدليل».
استثنا دو گروه از حرمت نگاه به نامحرم
حكم فقهي ديگر پوشيدن اندام تناسلي است; در نماز و غير نماز حكم مرد يكي است در همه حالات بايد اعضاي تناسلي را بپوشاند ﴿وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ﴾ بيش از اين محتاج به دليل ديگر است اين دو حكم فقهي براي مرد. مستحضريد كه تمام احكامي كه براي مسلمان هست غير مسلمان هم در احكام شريكاند تنها در اصول دين نيستند حق اين است كه در فروع دين هم شريكاند لكن بعضي از احكام مخصوص حوزه اسلامي است وظيفه بينالمللي نيست. در جريان نگاه كردن نگاه به مو و بدن زن مسلمان جايز نيست ولو با رِيْبه همراه نباشد به قصد تلذّذ هم نباشد نگاه به بدن و موي زن مسلمان جايز نيست براي اينكه او از حرمت خاص برخوردار است. دو گروه مستثنا هستند: يك گروه زن غير مسلمان; نگاه به مو و بدن زن غير مسلمان اگر با لذّت و رِيْبه همراه نباشد جايز است براي اينكه او محترم نيست حرمت ندارد. از اينجا معلوم ميشود كه نگاه به زن كه جايز نيست براي آن است كه او يك ذخيره اجتماعي است مثل خانه مردم است, خانه مردم فرش كه نامحرم نيست پرده كه نامحرم نيست ولي آبروي اشخاص ايجاب ميكند كه انسان خانه آنها را نگاه نكند چرا نگاه به خانه مردم حرام است خب پرده نامحرم است فرش نامحرم است يخچال و تلويزيون نامحرم است يا حرمت مؤمن ايجاب ميكند كه آدم خانهاش را نگاه نكند اينچنين نيست كه تَطَلّع خانه مؤمن حرام است براي اينكه آنجا نامحرم هست. نه حالا عدّهاي نشستند فقط مردند ما يقين داريم در اين خانه همسايه غير از مرد كس ديگري نيست اينها نشستند جلسه دارند نگاه به اتاق آنها از راه پنجره حلال است يا حرام خب حرام است ديگر اين حرمت براي نامحرمي نيست براي حرمت و احترام خانه مؤمن است. زن مسلمان حرمتي دارد نميشود مويش را نگاه كرد بدنش را نگاه كرد زن غير مسلمان اين حرمت را ندارد پس نبايد گفت حالا اگر كسي قصد لذّت ندارد يا قصد ريبه ندارد ميتواند به زن نامحرم نگاه كند زناني كه اهل باديه هستند كه «اذا نُهِين لا يَنتهين»[2] نهي از منكر ميشوند ولي ترتيب اثر نميدهند با همان موي باز با همان دست برهنه در جامعه ظهور دارند هر چه هم بگويي اثر نميكند اين گروه هم نگاه به موي اينها نگاه به بدن اينها بدون لذّت و با نجات از خطر ريْبه حرام نيست.
فلسفه حرمت نگاه به زنان نامحرم
خب بنابراين نگاه معلوم ميشود كه يك قسمت حرمتش براي آن است كه «سَهمٌ مِن سهام ابليس» انسان در معرض خطر گناه قرار ميگيرد يك مقدار براي اينكه حيثيت او و آبروي او و امنيت اجتماعي او آسيب ميبيند همان طوري كه نگاه به اتاق ديگران حرام است; چرا نگاه به خانه مردم حرام است براي اينكه ما به امنيت اينها داريم آسيب ميرسانيم با اينكه اينجا غير از مرد كس ديگري نيست يا نه اصلاً كسي نيست فقط پرده و در و ديوار و يخچال است اين چرا نگاه حرام است [در حالي كه] اين نگاه براي لذّت يا ريبه نيست اين حرمت نگاه براي آن است كه امنيت مردم محفوظ باشد.
تنها سخن از نگاه نامحرمانه و تلذّذ جنسي نيست بنابراين اگر كسي بخواهد موي زن مسلمان بدن زن مسلمان را نگاه كند به حيثيت او آسيب رسانده از اين جهت حرام است ولو با لذّت همراه نيست و اين حرمت در زنهاي غير مسلمان نيست (يك) در زناني كه اهل باديهاند «اذا نُهِين لا يَنتهين»[3] نيست (دو) اگر آدم نگاه كرد كه همراه با لذّت نبود خطر ريبه نبود جايز است (سه).
پرسش:...
پاسخ: خب اگر افراد طورياند كه مصداق «اذا نُهِين لا يَنتهين» شدند عمداً حرمت خودشان را از دست دادند آنگاه است كه اگر با لذّت همراه نباشد (يك) اگر خطر «سَهمٌ مِن سهام ابليس»[4] او را همراهي نكند (دو) مثل اينكه آدم ديوار را نگاه ميكند (سه) بله اين نگاه عيب ندارد اما آدم بداند كه مثل اينكه ديوار را نگاه ميكند.
نقد دليل محقق خويي در حكم نگاه به وجه و كفّين زن
درباره مردها اين دو حكم مشخص شده پس نميشود گفت مرد ميتواند وجه و كفّين را نگاه كند اين دليل ميخواهد. نميشود به تعبير مرحوم آقاي خويي كه فرمودند اصل, برائت است[5] به برائت تمسّك كرد اين دليل ميخواهد براي اينكه حذف متعلّق «يَدُلّ علي العموم» اين آيه كه مُهمل نيست مُجمل نيست فرمود مردها چشمشان را بپوشانند خب معلوم است كه منظور در و ديوار كه نيست يعني مردها چشمشان را از زنها بپوشانند اگر بخواهد كسي فتوا بدهد كه مرد ميتواند وجه و كفّين زن را نگاه كند او بايد دليل بياورد نه اينكه اصل, برائت است اين آيه منع ميكند ديگر, معلوم است كه منظور اين نيست كه آسمان و زمين را نگاه نكند در و ديوار را نگاه نكند اين معلوم است ديگر. آنچه از اين آيه برميآيد اين است كه به زن نگاه نكند اين مطلق است حذف متعلّق هم «يدلّ علي العموم» اگر كسي خواست فتوا بدهد كه نگاه به وجه و كفّين جايز است او بايد دليل بياورد نه اينكه اصل, برائت است ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ بالقول المطلق; اينها نسبت به جنس مخالف بايد چشمپوشي كنند آن وقت ﴿وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ﴾ اندام تناسلي خودشان را هم بايد حفظ بكنند بيش از اين بر اينها واجب نيست اما بيش از اين بر اينها واجب نيست معنايش اين نيست كه زنها هم ميتوانند بدن مرد را نگاه كنند.
حرمت نگاه زن به مرد نامحرم الاّ با دليل
ميبينيد در خيلي از موارد در آن مراسم عزاداري كه لخت ميشدند سينه ميزدند خيلي از فقها احتياط ميكردند يا فتوا ميدادند يا ميگفتند اقواست كه بالأخره زنها حضور نداشته باشند و نگاه نكنند و اگر در جايي زنها حضور دارند اينها لخت نشوند سينه بزنند, اين را گفتند ديگر. خب زنها هم ﴿يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ﴾ بالقول المطلق; زن اگر بخواهد عضوي از اعضاي مرد را نگاه كند او دليل ميخواهد چون معلوم است كه منظور آيه اين نيست كه زن آسمان و زمين را نگاه نكند منظور اين است كه زن نامحرم را نگاه نكند. خب اگر حذف متعلّق «يدلّ علي العموم» اگر ما خواستيم فتوا بدهيم كه زن ميتواند بدن مرد را نگاه كند دليل ميطلبد پس زن هم بايد مواظب چشم و گوشش باشد مرد هم بايد مواظب چشم و گوشش باشد تا جامعه بشود طيّب و طاهر.
نگاه به نامحرم سهمي از سهام ابليس
اين نگاه همان طوري كه زمخشري نقل كرد پيامآور آن گناه است[6] ائمه(عليهم السلام) كه فرمودند: «النظرةُ سَهمٌ مِن سهام ابليس»[7] تير است ديگر, خب تيراندازي كه همهاش لازم نيست برسد كه در اين تيراندازيها مگر همهاش به هدف ميخورد گاهي ميخورد گاهي نميخورد ولي آدم بايد در معرض تير نباشد ديگر, خب شايد خورد مگر همه تيرها به هدف ميخورد خيلي از تيرهاست اشتباه ميشود تيراندازي شيطان هم بشرح ايضاً خب آن وقتي كه خورد چه بايد كرد؟ انسان در معرض تير قرار نگيرد «النظرةُ سَهمٌ مِن سهام ابليس». در همين روايات دارد كه شما پشت سر شير ميتواني راه بروي ولي دنبال زن راه نرو[8] زن دارد جلو ميرود شما راهت را عوض بكن با اينكه پوشيده است اين جاذبهاي كه ذات اقدس الهي خلق كرده است اين خطرآفرين است اين را بايد بجا مصرف كرد «النظرةُ سَهمٌ مِن سهام ابليس»[9] كه يك روايت, به دنبال شير ميتواني حركت كني ولي اگر زني جلو رفته تو راهت را عوض بكن (دو) اينها براي پرهيز است ديگر.
بيان محدوده ستر نفسي و ستر عن الغير
مسئله بعدي آن است كه دو ستر در اسلام مطرح است يك سَتْر نفسي است يك سَتْر عن الغير است. سَتْر نفسي همان است كه در مسئله صلات مطرح است بر زن واجب است در موقع نماز خودش را بپوشاند چه كسي او را ببيند چه كسي او را نبيند يا بر مرد پوشاندن اندام تناسلي در نماز واجب است چه كسي او را ببيند چه كسي او را نبيند اما در غير نماز كه مثلاً ميرود حمام و غير حمام كه وجوب نفسي ندارد اين وجوب نفسيِ سَتْر بما أنّه ستر اين مخصوص حال صلات است اما نسبت به غير كه اگر غير هست و نگاه ميكند بله بايد اندام تناسلي خودش را حفظ بكند اين براي مرد است زن هم بايد اندام تناسلي خودش را حفظ بكند بالقول المطلق اين هم براي زن.
مقدار وجوب و عدم وجوب پوشش نسبت به نامحرم
اما ميماند دو حكم ديگر كه مربوط به زن است كه آن را دارد ذكر ميكند فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ اين ناظر به سَتْرِ نفسي است; بر زن چقدر واجب است كه بپوشاند نه اينكه نشان بدهد چقدر ميتواند نپوشاند.
دو مطلب است يكي اينكه چقدر ميتواند نشان بدهد كه با «لام» ذكر شده آن سرّ تكرار ﴿لاَ يُبْدِينَ﴾ براي آن است كه اِبدا گاهي به معناي نپوشاندن است گاهي به معناي نشان دادن است آن اوّلي فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ اِبدا نكند يعني واجب است بپوشاند مگر آن مقداري كه ظاهر است وجه و كفّين كه به طور عادي است, اين به معني نشان دادن نيست «اَبديٰ» يعني «أظهر» يعني «لم يَستُر» بر زن پوشاندن واجب است مگر آن مقداري كه ظاهر است كه وجه و كفّين است اما حالا به چه كسي ميتواند نشان بدهد اين را مشخص كرد دو مسئله و دو مقام كاملاً از هم جداست تكرارش طبق بيان مرحوم شيخ طوسي كه فرمود براي تأكيد است[10] نميباشد تأكيد نيست اين تأسيس است اين دو مطلب كاملاً از هم جداست. سؤال اول [و] مسئله اُوليٰ: بر زن چقدر واجب است بپوشاند و نپوشاندن حرام است؟ فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ يعني «يَجب عليهنّ سَتْر جميع الأعضاء الاّ ما ظهر منها». مسئله ثانيه: زن چقدر ميتواند بدن خود را نشان بدهد اينجا ديگر فقط همين چند گروهاند اينجا ديگر به استثناي اندام تناسلي نسبت به اشخاصي كه جزء محارماند ميتواند خود را نشان بدهد.
پس فهاهنا امران: يكي اينكه زن چقدر را بايد بپوشاند همه را بايد بپوشاند ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾. مسئله ثانيه به چه كساني ميتواند نشان بدهد به اشخاص معيّن لذا يك جا با «لام» ذكر شده يك جا بي «لام» ذكر شده.
مراحل چهارگانه امر به معروف و نهي از منكر
پرسش:...
پاسخ: بله امر به معروف است ديگر منتها امر به معروف مستحضريد كه چهار مرحله دارد امر به معروف و نهي از منكر چهار مرحله دارد يك مرحلهاش آن انزجار قلبي است كه بر همه ما واجب است قلباً از بيحجابي منزجر باشيم و آثار اين انزجار هم در برخورد ما مشخص باشد. مرحله دوم امر كردن است نه نصيحت كردن و سخنراني كردن و موعظه كردن, موعظه و نصيحت, امر به معروف نيست اگر كسي نميداند از باب تعليم جاهل واجب است كه بگوييم چقدر را بايد بپوشاني چقدر واجب نيست و اينها, تعليم جاهل كاري به امر به معروف ندارد. يك وقت است كسي غافل است تنبيه غافل مربوط به امر به معروف نيست. سوم كسي يادش رفته تذكرهٴ ناسي و ساهي كاري به امر به معروف ندارد. چهارم كسي است عالماً عامداً مسئله را ميداند متذكّر هم است غفلت نيست و حجاب را رعايت نميكند اينجا جاي امر است امر غير از موعظه است غير از تذكره است غير از تنبيه است تنبيه غافل است غير از تعليم است.
وظايف مردم و حكومت در مراحل چهارگانه
اين امر, ولايتي است كه ذات اقدس الهي براي مؤمنين به عنوان ولايت متقابل قرار داده كه ﴿الْمُؤْمِنونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[11] اگر كسي امر كرد و آن شخص به اين امر مؤتمر نشد دو گناه, دو گناه يعني دو معصيت كرده يكي اينكه حجاب را رعايت نكرده يكي اينكه امر اين مولا را اطاعت نكرده اين يك ولايت متقابلي است چه كار دارد امر به معروف به موعظه و نصيحت و تنبيه و تذكره؟! اين فرمان است اگر كسي عالماً عامداً دارد معصيت ميكند اينجا جاي فرمان است و اگر اين فرمانِ مولاي خود را اطاعت نكرد دو گناه كرد يكي اينكه آيه حجاب را عمل نكرد يكي اينكه آيه امر به معروف را عمل نكرد اين يك ولايت متقابلي است كه ﴿بَعْضُهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ نه «بعضهم مبلّغون بعضهم معلّمون, بعضهم مرشدون, بعضهم ناصحون, بعضهم واعظون» آنها بحثش جداست امر به معروف چيز ديگر است آنها چيز ديگرند اين دو مرحله بر همه ما واجب است.
ميماند مرحله سوم و چهارم آن جلوگيري و برخورد و حتي زدن اين يك مرحله است كه براي حكومت است بخش ديگر كه مرحله اعدام است و قتل است كه آن هم براي حكومت است. تنبيهي كه حكومت درباره امر به معروف و نهي از منكر ميكند اين است كه حالا كسي قصد انفجار دارد حرف را گوش هم نميدهد خب پليس كه نميشود اينجا نصيحت بكند يا او را بازداشت بكند ميبيند اين الآن حالت انتحاري و انفجاري دارد الآن ميرود عدّهاي را از پا در ميآورد خب همانجا بايد اين را بكُشد ديگر اين امر به معروف كه مرحله چهارم است جلوي خلاف را گرفتن است اين را ميكُشد تا فساد واقع نشود اين كاري به دستگاه قضايي ندارد.
فرق جوهري مرحله سوم و چهارم با حدود و تعزيرات
فرق جوهري مرحله سوم و چهارم امر به معروف با مسئله حدود و تعزيرات اين است كه قاضي ميزند يا حكم اعدام ميدهد كه چرا كردي اما [در مرحله سوم و چهارم] امر به معروف و نهي از منكر ميزنند كه نكن! بنابراين مرحلهٴ سوم يا مرحلهٴ چهارم در اختيار حكومت اسلامي است تا جلوي فساد گرفته بشود و اين هيچ احتياجي به دستگاه قضايي ندارد امر به معروف و نهي از منكر چيز ديگر است. دستگاه قضايي براي جُرم واقعشده است اگر كاري معلوم شد كه جُرم است (يك) اين جُرم به اين شخص استناد پيدا كرد (دو) استنادش هم به نحو عمد بود نه به نحو خطا (سه) دستگاه قضايي شروع ميكند به حد (چهار) كه چرا كردي؟! پس آن زدن يا كشتن دستگاه قضايي مربوط به بعد از ارتكاب جرم است آن زدن يا كشتن مأموران انتظامي قبل از جرم است كه جلوي جرم را بگيرد حالا اگر كسي معلوم شد كه اين درصدد شهيد كردن استاد شهرياريهاست خب پليس وقتي يقين پيدا كرد اين درصدد آن است نه تنها جايز است بر او واجب است كه تيراندازي كند اين ولايت است اين مولاست اين مولا دارد بندهٴ خودش را هدايت ميكند ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾[12] اين چه كار دارد به آيه سورهٴ «احزاب» كه ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ﴾[13] يا آيات ديگر مثل ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾[14]؟! امر به معروف چيز ديگر است.
ملازم نبودن عدم وجوب ستر با جواز نظر ديگران
مطلب ديگر اينكه اگر وجه و كفّين كه جزء ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ است پوشاندن, واجب نبود معنايش اين نيست كه نگاه نامحرم هم واجب است كما تقدّم مراراً; هيچ تلازمي بين عدم وجوب ستر از يك طرف و جواز نظر از طرف ديگر نيست گذشته از اينكه جواز نظر بالقول المطلق در آيه قبل ممنوع شده ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ و گذشته از اينكه خيلي از موارد است كه بزرگاني از فقها(رضوان الله عليهم) فتوا دادند كه پوشاندن بدن بر مرد واجب نيست حالا يا مشغول كارگري است يا نانواست يا كار يدي دارد يا بنّاست اين با يك زيرپيرهن دارد بنّايي ميكند دستش لخت است سينهاش لخت است بر اين مرد پوشاندن واجب نيست اما معنايش اين نيست كه زن ميتواند نگاه كند عدم وجوب سَتْر مستلزم جواز نظر طرف مقابل نيست اگر از آيه ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ استفاده شد كه وجه و كفّين را زن واجب نيست بپوشاند معنايش اين نيست كه پس مرد ميتواند نگاه كند هيچ تلازمي هم بين آنها نيست (اولاً) و اطلاق ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ كه حذف متعلّق از آن منشأ اطلاق است (ثانياً) دليل بر منع است.
ردّ نظر محقق خويي در معيار بودن زينت
﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ برخيها مثل مرحوم آقاي خويي خواستند بگويند كه ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ خود زينت است به دليل اينكه در پايان فرمود: ﴿وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ﴾ اين زنها موقع راه رفتن آرام راه بروند پايشان را محكم به زمين نزنند كه آن خلخال پايشان صدا بكند و معلوم بشود كه در پايشان خلخال است پس معلوم ميشود كه معيار زينت است[15] راه رفتن كه ممنوع نيست محكم راه رفتن هم كه ممنوع نيست دليل منع از محكم راه رفتن اين است كه آن خلخال صدا ميكند نامحرم ميشنود نه ميبيند پس معلوم ميشود زينت, معيار است. خب حالا شما چرا رفتيد از آخر آيه داريد قرينه ميآوريد در كنار همين كه فرمود: ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ﴾ كه به صورت شفاف موضع زينت را مطرح كرده است اين را قرينه بگيريد, اين را قرينه بگيريد كه منظور از ﴿زِينَتَهُنَّ﴾ موضع زينت است براي اينكه اين ميگويد مقنعه را بايد به سر بگذارد (يك) آن قدر وسيع باشد كه جيد و گردن را بپوشاند (دو) آن قدر وسيع باشد كه جيب و گريبان را هم بپوشاند (سه).
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نور, آيهٴ 26.
[2] . من لا يحضره الفقيه, ج3, ص470.
[3] . من لا يحضره الفقيه, ج3, ص470.
[4] . الكافي, ج5, ص559; من لا يحضره الفقيه, ج4, ص18.
[5] . موسوعة الامام الخوئي, ج32, ص46.
[6] . الكشاف, ج3, ص230.
[7] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص18.
[8] . مستدرك الوسائل, ج14, ص275.
[9] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص18.
[10] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص429.
[11] . سورهٴ توبه, آيهٴ 71.
[12] . سورهٴ توبه, آيهٴ 71.
[13] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 39.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129.
[15] . موسوعة الامام الخوئي, ج32, ص41.