اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَي أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27) فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (29)﴾
جهل و زوالناپذيري خداوند
در اثناي آياتي كه مربوط به دعوت به حجاب و عفاف بود و طرح مسئلهٴ اِفك, فرمود خداي سبحان حقّي است كه زوالپذير نيست (يك) جهلپذير نيست (دو) چون «هُوَ الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ»[1] است پس زوالپذير نيست چون ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[2] است جهلپذير نيست, اگر عدّهاي درباره ذات اقدس الهي شناختي ندارند اين به نفي علمِ به علم برميگردد نه اصلِ علم, اصلِ علم, ذاتيِ هر موجودي است نسبت به ذات اقدس الهي, براي اينكه هر موجودي را خداي سبحان آيت خود قرار داد.
اقسام دوگانه آيت و نوع آيت بودن ممكنات نسبت به خدا
در بحثهاي قبل اين مطلب روشن شد كه آيت يعني علامت و نشانه گاهي اعتباري است گاهي حقيقي; علامتهاي اعتباري از بحث بيرون است مثل اينكه پرچم فلان كشور علامت خاص دارد و درجهٴ فلان ارتشي يك علامت مخصوص دارد و مانند آن اينها علامتهاي قراردادي است اما اگر گفتند چمن علامت آب است يا دود علامت آتش است اين قراردادي نيست پس آيت و علامت بودن دو قسم است: يك آيت اعتباري و قراردادي كه به اختلاف قراردادِ قرارداد دارندگان فرق ميكند يك علامت, تكويني و حقيقي است كه در هر زمان و زميني باشد راهنماست و نشان ميدهد. جهان, آيت و علامت وجود ذات اقدس الهي است يعني قراردادي نيستند تكوينياند آن طوري كه درخت علامت آب است چمن علامت آب است و مانند آن اما اين علامت بودن جهان كه نشان خداي سبحان است به عنوان عرضِ قريب نيست كه گاهي باشد گاهي نباشد به عنوان عرضِ ذاتي هم نيست كه هميشه باشد ولي متأخّر از ذات باشد نظير زوجيّت اربعه از اين قبيل هم نيست زيرا گرچه زوجيّت اربعه, عرض ذاتي و عرض لازم است و هرگز از اربعه جدا نميشود ولي در حريم ذات اربعه نيست بالأخره لازمِ ذات است لازم از ملزوم جداست اربعه در مقولهٴ كمّ است و زوجيّت در مقولهٴ كيف از كيفيّات مختصّ به كميّات است زوجيّت, فرديّت و مانند آن اين طورند. و هيچ لازمي در مرتبهٴ ذات ملزوم نيست اگر آيت بودنِ ممكن نسبت به ذات اقدس الهي از قبيل زوجيّت اربعه باشد معنايش اين است كه در مقام ذات, موجود امكاني, آيت حق نيست.
اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾,[3] فقر الي الله نه عرض قريب است نه عرض ذاتي وگرنه لازمهاش اين بود كه در حريم ذات راه نداشته باشد. وقتي آيت بودن و فقير بودن, عرضِ ذاتي نيست بايد بدانيم كه ذاتي است ذاتي هم دو مرحله دارد: يك ذاتي به معناي جنس و فصلِ ماهيّت يك ذاتي به معناي هويّت. آيت بودن ممكنات براي ذات اقدس الهي از قبيل حيوان ناطق بودن انسان هم نيست فقير بودن موجودات نسبت به ذات اقدس الهي از قبيل حيوان ناطق بودن انسان نيست كه ذاتي به معناي ماهيّت باشد زيرا ماهيّت چون امر اعتباري است و بعد از وجود است در رتبهٴ وجود كه اصيل و حقيقتدار است نيست ذات اقدس الهي هستي عطا ميكند و از حريم اين هستي, ماهيّت انتزاع ميشود آنچه حاكي از اين هستي است ماهيّت است و حاكي در مرتبهٴ مَحكي نيست اگر حاكي در مرتبه محكي نباشد پس ناطقيّت و حيوانيّت كه به اصطلاح, ذاتيِ باب ايساغوجياند [يعني] ذاتي ماهوياند, در آن حرمِ امن هويّت راه ندارند در متنِ وجود راه ندارند براي اينكه تابع وجودند. آيت بودن و فقير بودنِ موجودات امكاني نسبت به ذات اقدس الهي از سنخ حيوان و ناطق انسان هم نيست كه تابع هويّت باشد. ميماند مرحله چهارم, پس عرض قريب نيست عرض ذاتي نيست ذاتي باب ايساغوجي نيست ميشود ذاتي به معني هويّت. خب اگر عين هويّت موجودي نشانِ آن بينشان باشد ممكن نيست كه از او آگاه نباشد و عالِم نباشد هيچ موجودي نيست كه خدا را نشناسد.
روشن شدن حقائق معلوم و مغفول در قيامت
اين روايت نوراني كه روز چهارشنبه از جلد اول كافي مرحوم كليني [صفحه 91] خوانديم كه وجود مبارك امام(سلام الله عليه) فرمود خداوند «معروفٌ عند كلّ جاهل» همين است هيچ ممكن نيست كسي خدا را نشناسد هيچ ملحدي هيچ مشركي منتها در اثر آن رسوبات و غفلتها علم به علم ندارند وقتي اين پردهها و غفلتها كنار رفت ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «ق» فرمود ما تو را عالِم نكرديم بلكه پرده را برداشتيم (اين يك) پرده را از روي اسرار عالم برنداشتيم از جلوي چشم تو برداشتيم (دو); اين دو كار از سورهٴ مباركهٴ «ق» به خوبي برميآيد آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است كه ما چيزي در قيامت به شما نفهمانديم كه شما را عالم بكنيم چيزي به شما تعليم بكنيم نبود و از واقعيّت و حقيقت اشياء پرده را برنداشتيم زيرا اشياء بيپرده خلق شدند پردهاي روي اسرار عالم نيست فقط يك مطلب سومي است كه ما در قيامت انجام داديم و آن اين است كه پردهاي كه خودت جلوي چشم خودت آويختي ما اين پرده را كنار زديم ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ غفلت براي آن است كه شيئي موجود باشد انسان به او توجه نداشته باشد فرمود فقط بيتوجهي است نه بيعلمي; معلوم, موجود بود (يك) علم, موجود بود (دو) تو علم به علم نداشتي غافل بودي (سه) ما اين پرده را از جلوي چشم تو برداشتيم الآن فهميدي ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ (چهار); فرمود: ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ نه «عنّا غطائنا» يا «عن الواقع غطائه» واقع بيپرده است خدا هم ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[4] است ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ امروز چشمت حِدّت دارد تيزبين است خيلي از جاها را ميبيند.
بنابراين در معاد براي همه روشن ميشود آن حقيقتي كه ميدانستند ولي از او غفلت داشتند آن كيست و چيست ﴿وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ ذات اقدس الهي در معاد با اين دو اسمِ حَسَن تجلّي دارد يكي حق بودن او ـ در بين اسماي حسناي الهي يكياش «حق» است ـ يكي مبين بودن او مبين يعني آشكار, بر خلاف مُبيِّن است كه آشكاركننده است مبين است يعني شفاف است ﴿وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾.
ارشاد افراد به غرايز جهت حضور دين در جامعه
بعد فرمود جامعه بايد مواظب باشند هم خودشان را بشناسند هم ديگران را بشناسند محفلي كه مناسب آنها نيست نروند برنامههايي كه مناسب آنها نيست گوش ندهند براي اينكه ﴿الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ﴾[5] اين ارشاد به آن غرايز مردمي است در درون هر كسي يك گرايش و جاذبهاي هست فرمود خداي سبحان به شما توفيق طهارت داد خودتان را هر جا نبريد كه آلوده بشويد حرفهاي طيّب و طاهر براي مردان و زنان طيّب و طاهر, حرفها و كارهاي ناپاك براي مردان و زنان ناپاك شما كه طيّب و طاهريد حريمتان را حفظ بكنيد بعد فرمود: طيّبون و طيّبات از جريان افك و امثال افك مبرّا هستند (يك) رزق كريم دارند (دو) كه اين كرامت يك وصف ممتازي است كه ذات اقدس الهي به بندگان خاصّش عطا ميكند. بعد براي حضور دين در جامعه اين دستورها را ميدهد مستحضريد كه جامعه ما يك جامعه مسلمان است يعني حسينيه و مسجد نماز و روزه حج و عمره همه سر جايش محفوظ است ولي آن طوري كه دين بايد در متن زندگي حضور داشته باشد [آن طور نيست و] كمرنگ است حضور دارد ولي كمرنگ است خيلي از چيزها با اينكه برنامهٴ رسمي دين ماست در متن زندگي ما حضور ندارد.
يك تعبير لطيفي زمخشري در كشّاف ذيل همين آيه دارد كه ميگويد گويا اين امور جزء شريعت منسوخه هستند[6] در حالي كه اينچنين نيست. به عنوان نمونه اين ديد و بازديدهاي ما رفت و آمدهاي ما اذن و عدم اذن ما را قرآن كريم در اين سوره مبسوطاً ذكر كرده. بسياري از مسائل مربوط به نماز و روزه را به وسيله روايات به ما فهمانده اما اينها كه مسائل زندگي ماست در متن زندگي حضور دارد خودش عهدهدار شده است. ميفرمايد اولاً شما بدون وقت قبلي خانه كسي نرويد دفتر كسي نرويد حالا يك وقت بدون وقت قبلي رفتيد در زديد صاحبخانه بود ولي كار داشت فرصت ملاقات نداشت به شما گفت برگرديد, برگرديد به شما برنخورد اين در زندگي ما نيست يعني اگر ما رفتيم در خانه دوستمان زنگ را زديم صاحبخانه بود گفت ببخشيد من الآن فرصت ملاقات ندارم ما هرگز تحمّل نميكنيم اين كتاب كه آمده فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[7] فرمود تزكيهٴ شما طهارت جامعه در اين است كه اگر بدون وقت قبلي به خانه كسي رفتيد وقت ملاقات نگرفتيد و صاحبخانه فرصت نداشت گفت ﴿ارْجِعُوا﴾, ﴿فَارْجِعُوا﴾ به شما برنخورد ولي به ما برميخورد! سرّش اين است كه دين در زندگي ما نيامده يعني نماز ميخوانيم روزه ميگيريم ممكن است نماز شب هم بخوانيم حج و عمره مستحب هم داشته باشيم ولي اين طوري كه دين به عنوان يك گلاب در برگ گُلِ زندگي بيايد اين طور نيست ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا﴾ خب قرار قبلي كه نداشتيد وقت ملاقات هم كه نگرفتيد او هم خب كاري دارد بالأخره يا حالش مناسب نيست اينها را در سورهٴ مباركهٴ «نور» مشخص كرد, فرمود اينها را به خانوادههايتان بياموزيد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ﴾, چرا ﴿غَيْرَ بُيُوتِكُمْ﴾ دارد؟ اين ﴿غَيْرَ﴾, ﴿غَيْرَ﴾ توضيحي است. يك وقت خانه است يك وقت اتاق است ممكن است خانهاي چند اتاق داشته باشد هر اتاقي كسي زندگي كند كه قبلاً اينچنين بود. فرمود در اتاق خاصّ خودتان مختاريد كه كليد در اختيار شماست و حتي در اتاق خاصّتان وقتي از بيرون هستيد به تعبير برخي از مفسّران تنحنحي داشته باشيد[8] ذكري, تنحنحي و امثال ذلك داشته باشيد.[9]
لزوم استئذان و رعايت ادب هنگام دخول در منزل
زمخشري نقل ميكند كسي در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد كه اين دستور هست كه ما وقتي وارد خانهاي ميشويم اذن بگيريم من خانهاي دارم كه فقط من هستم و مادرم بايد استيذان كنم؟ فرمود بله. عرض كرد «ليس لها خادمٌ غيري» تنها خدمتگزار مادرم خود من هستم من هر وقت از بيرون ميآيم بايد اذن بگيرم اطلاع بدهم؟ فرمود بله, براي اينكه ممكن است او بخواهد جامه و لباسش را عوض كند جامهاش را عوض كند شما بايد اذن بگيريد[10] خب اين دين است كه مادر هست و خادمي هم غير از پسرش ندارد, فرمود بالأخره وارد حوزهٴ مسائل شخصي انسان نشويد ﴿لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا﴾ اين استيناس را به استيذان معنا كردند,[11] چه اينكه در موارد ديگري تعبير به استيذان شده; مثل اينكه دربارهٴ منزل شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده در آيهٴ 53 سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾ بدون اذن نرويد يا وقت قبلي بگيريد يا اگر رفتيد دمِ در اذن بگيريد بعد اگر به شما اذن دادند وارد بشويد. اينجا هم استيناس يعني استيذان, چه اينكه درباره فرزندان هم تعبير كردند. فرمودند پدر و مادر موظّفاند حالا در همان آيات بعدي همين سوره است كه طرزي در منزل زندگي كنند كه اگر آن اتاق مشترك است كه خب زن هست و شوهر هست و فرزندان اما اگر يك اتاق مختصّي است مربوط به پدر و مادر, فرزندها را ياد بدهيد كه بدون اينكه اذن بگيرند وارد اتاق شما نشوند كه مبادا شما را در يك لباس آزاد ببينند.[12] بعد فرمود: ﴿وَتُسَلِّمُوا عَلَي أَهْلِهَا﴾ اين ادبِ اجتماعي را رعايت كنيد; سلام تحيّت درخواست سلامت از طرف ذات اقدس الهي اين را هديه كنيد ﴿ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ تا به دستورات الهي آشنا بشويد. ﴿فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَداً﴾ اگر آمديد ديديد كسي در خانه نيست در اين اتاق نيست ﴿فَلاَ تَدْخُلُوهَا﴾ تا به وسيله اطلاع قبلي پيامي غير پيامي به شما اذن بدهند تا وارد آن خانه بشويد ﴿فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾ اگر به شما گفتند كه نه, الآن ما وقت ملاقات نداريم يا الآن شما نميتوانيد وارد آن اتاق بشويد ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾ اين دين كه آمده ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[13] مهمترين و برجستهترين راه تزكيه اين است كه اين غرور و خودخواهي را از ما بگيرد. خب چه دليل دارد كه اگر ما بدون وقت قبلي بدون اذن قبلي بدون دعوت قبلي رفتيم در خانه كسي دقّالباب كرديم او كار داشت گفت ببخشيد وقت ديگر, ما بدمان بيايد؟! هيچ دليلي نيست مگر خودخواهي, اين ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾ براي رفع اين خودخواهيهاست همان طوري كه ما مال را خيلي دوست داريم ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[14] اين غرور ما هم محبوب ماست.
پرداخت زكات و وجوهات, بهترين راه تزكيه انسان
اين جريان حبّ مال را در سورهٴ مباركهٴ «توبه» ملاحظه فرموديد كه فرمود با دادنِ زكات, خودتان را تطهير كنيد; آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بود كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ اگر گفته شد دين ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ است ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾ است بهترين راه تزكيه اين است كه اين ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ را تعديل بكند خب وقتي انسان حقوقِ واجب را داد خود شخص, پاك ميشود نه مال را پاك ميكند. اينكه گاهي ميگويند ما رفتيم نزد فلان مرجع مال را پاك كرديم اين تعبير صحيحي نيست بايد گفت ما رفتيم نزد امام يا نايب امام خودمان را تطهير كرديم, تعبير قرآن اين نيست كه «تطهّرها» فرمود: ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾, ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ كه صدقه مال را پاك نميكند خود شخصي كه بايد وجوهات بدهد آلوده است پاك ميشود ﴿صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ كه اين جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد براي ﴿صَدَقَةً﴾ اين وجوهات, خود شخص را پاك ميكند خود شخص را تزكيه ميكند نه مال را پاك بكند, مال طيّب و طاهر است نقصي ندارد كه قدرياش براي امام است قدرياش براي خود شخص. خب پس خود شخص پاك ميشود اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ به اشخاص برميگردد ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾ به اشخاص برميگردد پرداخت وجوه شرعيه, خود اشخاص را پاك ميكند اين غرورشكني خود اشخاص را پاك ميكند فرمود: ﴿فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾ برگرديد به شما برنخورد, بگذاريد دين در متن زندگي شما راه پيدا كند و اگر خواستيد وارد بشويد حتماً با اذن باشد.
اگر وسط اين بحث آمد كه فرمود: ﴿هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾ اين براي شما باعث طهارت است معلوم ميشود كسي كه پرتوقّع است و مغرور است, انسان خبيثي است حالا لازم نيست كه حتماً در مسائل جنسي باشد آدمي كه وجوه نميدهد جزء خبيثون است كسي كه ميگويد به من برخورد ما رفتيم دمِ در راهمان نداد جزء خبيثون است خبيث و طيّب, مقابل هماند مزكّا و غير مزكّا مقابل هماند اين ﴿أَزْكَي لَكُمْ﴾ همين است. خب اگر كسي غرورشكني كرد ميشود طيّب و طاهر.
هلاكت انسان با تقدّم چشم بر گوش در مسئله استيذان دخول
يك بيان لطيفي را حتماً ملاحظه بفرماييد كه در جوامع روايي ما كجا هست ولي زمخشري اين را در كشاف نقل كرده كه «مَن سَبَقت عينه استئذانه فقد دَمَر»[15] اين هم از آن لطايف روايات است, فرمود: «مَن سَبَقت عينه استئذانه فقد دَمَر» كسي كه چشمش قبل از گوش وارد صحنه ميشود اين به هلاكت رسيده. خب هنوز صاحبخانه كه به شما نگفت بفرماييد كجا را نگاه ميكني چرا اتاق را نگاه ميكني چرا حيات را نگاه ميكني اين دين است اين چشم بايد عقب بيفتد گوش بايد جلو بيفتد اگر صاحبخانه ميگويد بفرما! بعد او نگاه بكند برود. اگر چشم قبل از گوش راه افتاد «هَلَك» اين ميشود دين, اين دين هميشه ماندني است ديگر حالا فقط مسئله ورود نيست مسائل ديگر هم همين طور است اينها به عنوان تمثيل است نه تعيين. ما بايد اين غرور را بشكنيم تا ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ دربارهٴ ما كه ميخواهد ما را تطهير كند روشن بشود.
بيان راههاي تزكيه نفس جهت تنظيم روابط جامعه در قرآن
مكرّر قرآن به ما دارد ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾, ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾ خب راه تزكيه چيست اينها كه كليگويي است اگر فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[16] در سورهٴ «شمس» يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾[17] در سورهٴ «اعليٰ» اينها كليگويي است راه اجرايي و عملياتياش هم در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است در سورهٴ مباركهٴ «نور» است فرمود وجوهات شرعيتان را بدهيد حقوق فقرا را بدهيد تا پاك بشويد, [18] ادب اجتماعي را رعايت كنيد تا پاك بشويد ﴿هُوَ أَزْكَي لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾. آنگاه اصرار قرآن كريم در اين گونه از موارد اين است كه هم از يك طرف نهي ميكند هم از يك طرف امر ميكند. در بعضي از موارد يا امر است يا نهي, كم اتفاق ميافتد كه بين امر به شيء و نهي از ضدّ او يكجا جمع بشود اينجا فرمود اگر كسي نبود اذني نبود حقّ ورود نداريد آنجا نايستيد اگر به شما گفتند آقا چرا دمِ در ميايستيد برويد زود برويد ديگر. سه مرحله است يك وقت ورود در خانه است اين اذن ميخواهد اين امر اول, امر سوم رجوع و بازگشت است امر دوم در دم در معطّل شدن است فرمود اينجا نايستيد دمِ در مردم, برگرديد ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا﴾ نهي از دخول, يك مطلب, امر به رجوع مطلب سوم, مطلب وسط اين است كه نايستيد اينجا.
همين زمخشري نقل ميكند از ابوعبيد كه من هرگز درِ خانه عالِمي را نزدم همين طوري راه بيفتيم درِ خانهٴ اين, خب دارد مطالعه ميكند كار دارد مكرّر زنگ ميزنيم مكرّر وقت ميخواهيم آخر اينكه ادبِ ديني نيست گفت «ما قرعتُ باباً علي عالِمٍ قطّ»[19] اين را هم ايشان نقل ميكند. بنابراين نه تنها نهي از دخول است بلكه امر به رجوع است يعني دمِ در بايستيد تا صاحبخانه بيايد اين چه كاري است ميكنيد اين ميشود ادبِ ديني. بسياري از اين امور است كه روابط جامعه را تنظيم ميكند و جزء اصول دين نيست جزء واجبات نيست ولي جزء امور تمدّني است كه خود قرآن آنها را به عهده گرفته اما بسياري از مسائل نماز و روزه و حج و عمره است كه به وسيله روايات مشخص شده.
استثنا مورد واحد از استئذان دخول بيوت
فرمود حالا اگر مكاني است در حضر يا سفريد مكان عمومي است اتاق عمومي مسافرخانه است متاعي داريد يا تمتّعي ميخواهيد استراحت كنيد ـ متاع هم به معناي كالا هم به معني استمتاع و بهرهوري ـ مقداري خستگي رفع كنيد هيچ كسي آنجا نيست و جزء مشتركات است و كسي نيست بله آنجا عيب ندارد كه برويد ﴿لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتاً﴾ كه ﴿غَيْرَ مَسْكُونَةٍ﴾ اين عدم ملكه است يعني كسي در آن نيست نه اينكه فعلاً كسي در آن نيست, خانهٴ غير مسكون عدم ملكه است يعني اصلاً كسي اينجا زندگي نميكند ﴿فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ﴾ حالا يا كالاي شما آنجاست يا نه ميخواهيد مقداري آنجا استراحت كنيد تمتّع و بهرهبرداري و اينهاست اين عيب ندارد ولي ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ﴾ در نهان و نهاد شما چيست چه چيزي را اظهار ميكنيد چه چيزي را كتمان ميكنيد همه آنها را ذات اقدس الهي ميداند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . بحارالأنوار, ج94, ص136.
[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.
[3] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 15.
[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.
[5] . سورهٴ نور, آيهٴ 26.
[6] . الكشاف, ج3, ص254.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[8] . مجمعالبيان, ج7, ص213; جامعالبيان في تفسير القرآن, ج18, ص88.
[9] . الميزان, ج15, ص109.
[10] . الكشاف, ج3, ص227.
[11] . التفسير الكبير, ج23, ص358.
[12] . سورهٴ نور, آيهٴ 58.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[14] . سورهٴ فجر, آيهٴ 20.
[15] . الكشاف, ج3, ص227; ر.ك: تخريج الأحاديث و الآثار (زيلعي), ج2, ص428.
[16] . سورهٴ شمس, آيهٴ 9.
[17] . سورهٴ اعلي, آيهٴ 14.
[18] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.
[19] . الكشاف, ج3, ص228.