اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَي وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)﴾
تعريف معروف و منكر و دعوت خدا و شيطان به آن
اين بخش مبسوط, ظاهراً مرتبط به همين قصّه افك است قصّه طولاني و مبسوطي است. در اين قصّه ذات اقدس الهي براي پاسداشت حرمت حريم نبوي از هر نظر, آيات را متقن و محكم نازل كرد كه فرمود: ﴿أَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾[1] بعد از اصل قصّه افك و هنوز به پايان نرساندند, فرمود دو راه است يك راه منكر يك راه معروف, راه منكر همان است كه شيطان پيروانش را به آن راه فرا ميخواند راه معروف, راهي است كه ذات اقدس الهي جامعه بشري را به آن فرا ميخواند (اولاً) و كساني كه صلاحيّت و استحقاق و استعداد داشته باشند آنها را تزكيه ميكند (ثانياً) و چون خداي سبحان برابر مشيئت و اراده خود كار ميكند و اراده او حكيمانه است, بيحكمت كار نميكند (ثالثاً) تشخيص موارد استحقاق هم در اثر اينكه خداي سبحان سميع است و عليم خطا راه پيدا نميكند (رابعاً).
منكر چيزي است كه نزد عقل و نزد نقل نكره باشد اگر چيزي نزد عقل و نزد نقل نكره بود معلوم ميشود نزد شريعت نكره است و اگر نزد شريعت نكره بود معلوم ميشود نزد خداي سبحان ناشناخته است يعني خدا او را به رسميّت نميشناسد. منكر معنايش مجهول نيست معنايش آن است كه عقل او را به رسميّت نميشناسد نقل او را به رسميّت نميشناسد دليل عقل و دليل نقل دو چراغ تشخيص صراطاند معلوم ميشود شريعت او را به رسميّت نميشناسد چنين چيزي ميشود منكر. معروف يعني چيزي كه عقل او را به رسميّت ميشناسد نقل او را به رسميّت ميشناسد عقل و نقل كه دو چراغ كاشف از صراط شريعتاند روشن ميكنند كه نزد شريعت اين به رسميّت شناخته ميشود وقتي نزد شريعت به رسميّت شناخته شد معلوم ميشود ذات اقدس الهي او را به رسميّت ميشناسد.
شيطان انسان را به سَمت منكر دعوت ميكند يعني جايي كه عقل و نقل او را به رسميّت نميشناسد ذات اقدس الهي به معروف دعوت ميكند و تزكيه ميكند برابر مشيئت خودش.
عدم تبديل حكمت خدا با توسّل و دعا
مستحضريد كه در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه دارد كه خداي سبحان برابر با حكمت كار ميكند و هيچ توسّل و وسيلهاي مسير حكمت خدا را عوض نميكند «يا مَن لا تُبدّل حكمته الوسائل»[2] كسي بخواهد وسيله بگيرد تقرّبي دعايي نالهاي كه خدا ـ معاذ الله ـ كاري را بر خلاف حكمت انجام بدهد هرگز اينچنين نيست «يا مَن لا تُبدّل حكمته الوسائل» پس او حكيمانه كار ميكند. براي اينكه روشن بشود چه كسي استحقاق دارد چه كسي استحقاق ندارد كجا صلاحيّت هست كجا صلاحيّت نيست.
اثرات تبعيت از اوامر الهي و خطوات شيطاني
فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ او اسرار را آگاه است اقوال را آگاه است درون را ميداند بيرون را ميداند گذشته را ميداند آينده را ميداند لذا ميداند كه كجا مصلحت است و كجا مصلحت نيست. فرمود: ﴿يا أيُّهَا الّذينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ﴾ كه بين گام و خطوه هم فرق بود كه گذشت ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ اين هنوز عِقاب را ذكر نكرده است راز اين نهي را ذكر ميكند, چرا ﴿لاَ تَتَّبِعُوا﴾ براي اينكه او امر به منكر ميكند در حقيقت شما به دنبال منكر نبايد حركت كنيد ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[3] در قبال نماز كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ است شيطان ﴿يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ و خداي سبحان با همين هدايتهاي قولي از يك سو با هدايتهاي فعلي از سوي ديگر كه گرايشي علاقهاي در قلب نسبت به معروف ايجاد ميكند فضل خود را و رحمت خود را شامل اين گروه ميكند ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ چون انسانها غالباً هم گرفتار دشمن دروناند به نام شهوت و غضب و از طرفي وهم و خيال و هم مبتلا به دشمن بيروناند كه خود شيطان سوگند ياد كرد و خدا هم اعلام كرد كه اين عدوّ مبين است[4] براي شما و سوگندش هم اين بود كه ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾.[5]
رحمت خدا و فضل خدا دو قسم است: آن فضل ابتدايي كه عام است ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[6] است همگان را هدايت كرده به همگان جانِ آگاه داده كه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم درون همه را با چراغِ نفس ملهمه روشن كرد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] در درون هيچ كسي تاريكي روا نداشت و در درون همه چراغ نفس ملهمه را روشن كرد در بيرون هم چراغ را براي همه روشن نگه داشت, فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ اگر كعبه ساخت ﴿قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾[8] است و اگر قرآن نازل كرد ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است براي همگان از درون و بيرون چراغ روشن كرده است پس فضل عمومي است; اما اين فضل خاص كه پاداش و عنايت است آن ديگر براي همه نيست اگر كسي دستورهاي الهي را اعتنا كرده چند قدم با دين رفته و عمل كرده از آن به بعد نسبت به او اين مراحل دين آسان ميشود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[9] اين به آساني نماز شب ميخواند به آساني نماز اول وقت ميخواند به آساني نماز با طمأنينه ميخواند به آساني از نامحرم ميگذرد به آساني از مال حرام ميگذرد براي او سخت نيست ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾[10] اين به جان كَندن به زحمت بخواهد خودش را از نامحرم حفظ بكند يا از مال حرام حفظ بكند ميبيند خيلي سخت است براي او عقبهٴ كئود است براي اينكه راه را نرفته خب اين پاداشي كه ذات اقدس الهي عطا ميكند برابر مشيئت اوست و مشيئت او طبق حكمت است و هيچ عاملي حكمت او را دگرگون نميكند و او هم تشخيص ميدهد چون سميعِ عليم است كجا مصلحت حكيمانه است ﴿وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.
حوادث متعدد در جريان افك
در جريان اِفك چند حادثه پيش آمد يكي همين قصّه معروف كه دربارهٴ عايشه بود يكي هم درباره پدر عايشه. يكي از كساني كه اين اِفك را دامن زد از بستگان ابيبكر بود (يك) جزء مهاجرين بود (دو) جزء فقرا و نيازمندان بود (سه) و اين طوري كه اين مورّخين و يا برخي از مفسّرين نقل كردند مورد اعتناي ابيبكر بود ابيبكر به او كمك ميكرد و احسان ميكرد (چهار). بعد از اين جريان افك, ابيبكر سوگند ياد كرد كه احسانش را قطع كند به او كمك نكند. طبق نظر بسياري از مفسّران اهل سنّت آيه نازل شد كه اولواالفضل ايتلا نكنند «ائتليٰ» يعني سوگند ياد كرد يا تقصير كرد يا ترك كرد هر سه معنايي كه براي «ائتليٰ» كه باب افتعال است آمده اينجا ميتواند روا باشد ﴿لاَ يَأْتَلِ﴾ مجزوم فعل مضارع همين ايتلاست يعني قسم نخورد ترك نكند تقصير نكند آن كسي كه داراي فضل مالي است اينكه گذشت كند احسان كند فقير را دريابد و مانند آن ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ﴾ آنها كه اهل بخشش بودند (يك) وضع ماليشان خوب بود (دو) اينها كوتاهي نكنند كه ﴿أنْ يُؤتُوا﴾ ايتا كنند بدهند برسانند ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ را, مساكين را مهاجرين را.
اين كسي كه در اين قصّه اِفك دستي داشت از بستگان ابيبكر بود و نيازمند بود و جزء مهاجرين. ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ او را شامل ميشود ﴿الْمَسَاكِينَ﴾ او را شامل ميشود ﴿الْمُهَاجِرِينَ﴾ او را شامل ميشود. در اين آيه فرمود آنها كه اهل فضلاند يعني تفضّلي دارند گذشتي ميكنند (يك) و اولواالسّعه هستند وضع مالي آنها خوب است گشاددستاند توانگرند (دو) اينها سوگند ياد نكنند كوتاهي نكنند ترك نكنند كه ايتاء كنند برسانند بدهند مالي را به كساني كه جزء اولواالقرباي آنها هستند كساني كه جزء مساكيناند كساني كه جزء مهاجريناند البته في سبيل الله اين كار در راه خدا باشد ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا﴾ از لغزشهاي اينها عفو كنند و صَفْح كنند كه بالاتر از عفو است يك وقت انسان ميگذرد يك وقت صفحه خاطرات را برميگرداند اصولاً در اين صفحه چيز ديگر نيست كه صفح بالاتر از عفو است. خب چرا اينها كوتاهي نكنند براي اينكه اگر شما نسبت به ديگران احسان كرديد ايتاء كرديد عفو كرديد صفح روا داشتيد ذات اقدس الهي لغزشهاي شما را هم ميبخشد ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين دو صفت ممتاز براي خدا هست اگر ميخواهيد خداي سبحان از لغزشهاي شما بگذرد شما هم از لغزشهاي ديگران بگذريد بسياري از مفسّران اهل سنّت گفتند اين دربارهٴ ابيبكر نازل شده است ابيبكر هم از اين به بعد گفت من دوست دارم خداي سبحان نسبت به ما محبت و لطف روا بدارد من هم از اين بسته ما كه در اين قصّه افك, دستي داشت گذشتم نسبت به او آن كمكهايي كه روا ميداشتم الآن روا ميدارم.[11]
بيان برخي نكات ادبي آيه افك و ولايت در قرآن
دو نكته حسّاس و مهم است يكي اينكه در اين بخشها ملاحظه فرموديد آياتي هم كه بعد ميآيد از همين قبيل است, اين ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم همين طور است; يكي درباره عايشه است يكي دربارهٴ ابيبكر. همه اين تعبيرات جمع كه گفته شد كه فرمود محصنات را افك ميكنند يا دربارهٴ ﴿لاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ كه دربارهٴ ابيبكر است اين دو جريان, آياتي است كه با جمع مذكّر سالم دربارهٴ ابيبكر آمده با جمع مؤنث سالم دربارهٴ عايشه آمده. لفظ جمع, مفهوم جمع دارد (يك) معناي جمع در آن معنا و مفهوم جامع به كار ميرود (اين دو) اين هيئت جمع در آن مفهوم استعمال ميشود, لفظ در مفهوم استعمال ميشود اين دو. بعد از اينكه لفظ در مفهوم استعمال شد بر مصداق منطبق ميشود و مصداق, تحت او مندرج ميشود لفظ در مصداق خارجي استعمال نميشود (اين سه) خب همه اينها جمع است. ابيبكر يك نفر بود عايشه يك نفر است اينجا كه شد اشكال نميكنند كه چگونه جمع آورده اما آيه ولايت و آيه زكات مكرّر اشكال ميكنند كه خب ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[12] اينها جمع است در حالي كه علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) يك نفر بود آنجا مرتب اشكال ميكنند اما اينجا دو مورد است شما اينجا چطور حل ميكنيد شما ميگوييد درباره ابيبكر نازل شد ما هم قبول ميكنيم شما ميگوييد دربارهٴ عايشه نازل شد ما هم قبول ميكنيم اما همهاش جمع است مگر لفظ در مصداق خارجي استعمال ميشود تا شما اشكال بكنيد؟! لفظ در مفهوم جامع استعمال ميشود حالا مصداق قَلّ أو كَثُر. در جريان افك غير از عايشه كس ديگري نبود در جريان ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ غير از حضرت امير كس ديگري نبود در جريان قسم خوردن اينكه ديگر چيزي به اين شخصي كه افك را دامن ميزد نميدهم غير از ابيبكر كس ديگر نبود خب ما كه حرفي نداريم لفظ در مفهوم استعمال ميشود نه در مصداق خارجي چه مصداق داشته باشد چه نداشته باشد حالا كه مصداق دارد چه كم چه زياد. اگر شما در اين مورد اشكال نداريد چه اينكه ما هم اشكال نداريم آنجا هم نبايد اشكال كرد براي اينكه جا براي اشكال ادبي نيست اگر لفظ در مصداق استعمال ميشد كه مطلب بيّنالغيّاي است خب اشكال شما وارد ما هم ميپذيرفتيم اما لفظ در مفهوم استعمال ميشود ميخواهد مصداق داشته باشد ميخواهد نداشته باشد ميخواهد مصداقش كم باشد ميخواهد زياد باشد خب اين همه كه ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ است ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾ است ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ است همه اينها درباره عايشه است اين هفت هشت جمعي كه آمده همهاش دربارهٴ ابيبكر است درباره آن كسي كه اين افك را دامن ميزد او هم چند جمع آمده ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ آمده يك، ﴿الْمَسَاكِينَ﴾ آمده دو، ﴿الْمُهَاجِرِينَ﴾ آمده سه او هم يك نفر بود خب چطور آنجاها شما دهنتان بسته است اينجا ميآييد درباره ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ اشكال ميكنيد غرض آن است كه هر دو جا درست است حالا براي ما فرق نميكند كه اين شأن نزولي كه شما گفتيد فلان شخص بود يا نبود ما هم داعي نداريم بگوييم كه نبود خب جزء بستگان او بود و اين هم احساس كرد كه اين جزء اولواالقرباي اوست جزء بستگان اوست چرا درباره دخترش چنين كاري كرده البته جاي گِله هم داشته اين دو مطلب مهمّي است كه بايد در اذهان شريفتان باشد.
تفاوت ذوالفضل بودن با فضيلت
پرسش: ابيبكر را جزء اولواالفضل آورده چطور؟
پاسخ: فضل است نه فضيلت، از اين فضلها زياد است ديگر اولواالفضل يعني مالدار.
اين سوگند ياد كرده كه ديگر چيزي به اين فاميلش ندهد! فرمود شما مگر نميخواهيد خدا از لغزشهاي شما بگذرد خب شما هم از لغزشهاي ديگران بگذريد اينكه فضيلت نيست اين فضل است يك وقت است رحمت با فضل همراه است يك وقت سِعه با فضل همراه است آنها كه وضع ماليشان خوب است سفرهٴ پهني دارند اينها محروم نكنند بستگان فقيرشان را اينكه فضليت نيست.
پرسش:...
بررسي حكم ترويج دسيسه منافقانه افك
پاسخ: بله خب كسي كه گناهي كرده بعد توبه كرده ذات اقدس الهي از او ميگذرد وگرنه وجود مبارك حضرت نسبت به او حد جاري ميكرد به آن حد نرسيده بود او چيزي شنيده گفته و ابابكر از فاميلش توقّع نداشت كه چيزي را كه شنيده بگويد او كه دسيسه اوّلي را نداشت دسيسه اوّلي يك عدّه منافقين بودند اين ميگويد جزء بستگان شماست اين منتها غفلت كرده آگاه نبوده مواظب زبانش نبوده چيزي را شنيده آن را هم گفته شما حالا چرا با او درگير ميشويد مگر نميخواهيد خدا از لغزشهاي شما بگذرد اگر ميخواهيد از لغزشهاي شما بگذرد شما هم از لغزشهاي آنها بگذريد اما حالا آنهايي كه دامنزنان اين فتنه بودند ملاحظه بكنيد خدا لعنت دنيا و لعنت آخرت را بر آنها نثار كرده اين معلوم ميشود اينكه از بستگان ابيبكر بود جزء آن گروه نبود. ملاحظه فرموديد فرمود آنهايي كه قذف كردند حدّ شرعيشان اين است عذاب دنيويشان اين است اين يك, بعد هم فرمود اينها ﴿لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ حكم كلاميشان اين است حكم فقهيشان هم آن است چيزي را فروگذار نكرده حالا اگر در بين اين جمعيت يك نفر هم مواظب زبانش نبود آن طور نبايد ابيبكر و امثال ابيبكر او را گرسنه بگذارند, بنابراين اين قسمتها كاملاً از هم جداست.
اجرا و عدم اجراي حد قاذف توسط پيامبر در جريان افك
مطلب ديگر اينكه دربارهٴ اين حد كه آيا وجود مبارك حضرت حد جاري كرد يا نه بعضي ميگويند جاري كرد بعضي ميگويند جاري نكرد[13] اگر به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) احكام قذف قبلاً نازل شده بود خب چطور وجود مبارك پيغمبر اين حد را جاري نكرد[14] اينها كه قذف كردند بايد در محكمه چهار شاهد بياورند اگر نياوردند بايد حد جاري بشود ديگر لذا اگر در بعضي از نقلها دارد كه حد جاري نشده شايد براي همين باشد كه اين آيات حدّ قذف بعداً نازل شده است. ترتيب آيات به ترتيب نزول نيست چه اينكه ترتيب سوَر هم به ترتيب نزول نيست. اگر حدّ قذف قبلاً نازل شده بود خب وجود مبارك پيامبر حد جاري ميكرد چه اينكه برخيها نقل كردند كه حضرت عدّهاي را حد زده اما آنهايي كه ميگويند رسول خدا حد جاري نكرد براي آن است كه حدّ قذف بعد از جريان افك نازل شده.
كذب خبري و مخبري بودن جريان افك
مطلب ديگر اينكه در آيه چهارم همين سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ممكن است كه كسي ديده ولي چهار شاهد نبود و نميدانست كه بايد چهار شاهد بياورد اين قذف كرده و از ارائه چهار شاهد مانده است اين فاسق است ولو واقعاً صادق باشد در فضاي شريعت محكوم به فسق است براي اينكه بايد مواظب زبانش ميبود و با آبروي افراد بيجهت بازي نكند اما در جريان افك چون واقعاً دروغ بود لذا فرمود اينها كاذباند قدر متيقّن در مقام تخاطب هم همين بود كه اينها كاذب بودند هم كذب خبري بود هم كذب مُخبري لذا فرمود: ﴿فأُولئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذبُونَ﴾[15] خب فرمود: ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَي وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين را چه درباره ابيبكر باشد چه درباره غير ابيبكر باشد مطلبي است حق, فضيلتي براي آنها نيست خب.
پرسش:...
درجات غفران الهي و تطهير قلب از سيئات اهل بهشت
پاسخ: نه خب ديگر، غفران درجاتي دارد اصلِ خود غفران يعني پوشاندن, اين كُلَهخود را كه ميگويند مِغفَر براي اينكه سر را ميپوشاند. آن مسئله بخشش نهايي با مغفرت حاصل نيست ستّار بودنِ خدا به يك مرحله است غفّار بودن خدا به يك مرحله است عفوّ بودن خدا به يك مرحله است و ذوالفضل بودن او به مرحله ديگر. اين طور نيست كه همهٴ مراحل براي همه افراد باشد البته تا تمام اين مراحل به پايان نرسد كسي وارد بهشت نميشود حالا يا در برزخ مشكلاتش حل ميشود يا در ساهره قيامت يا در دالان ورودي, بالأخره بعد از اينكه تطهير كامل شد وارد بهشت ميشود آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[16] آنجا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[17] آنجا هيچ يادي از گناه نيست الآن بشر هر قدر توانمند باشد نميتواند كاري بكند كه لغزشهاي تائب برطرف بشود اگر كسي نسبت به يك انسان كامل و شريفي بد كرده باشد او حدّاكثر ميتواند عفو كند صفح كند كاري به او نداشته باشد گِلهاي هم نكند نام او را به زشتي نبرد (يك) بعد نسبت به او احسان هم بكند او را در كنار سفرهاش بنشاند (دو) همين كارها را ميكند اما هر چه احسان اين شخص بيشتر ميشود آن شخص خاطي در درون خود شرمندهتر خواهد شد اين شخصي كه نسبت به او بد شده بخواهد آن مشكل دروني آن تبهكار را برطرف كند مقدورش نيست, چه كار ميتواند بكند؟! اما ذات اقدس الهي اين كار را ميكند يعني صفحه قلب را شستشو ميكند كسي كه تبهكار بود توبه كرد مشرك بود بتپرست بود توبه كرد ـ در صدر اسلام مشركين توبه ميكردند و موحد ميشدند ـ اصلاً اينها يادشان نيست كه در برابر بت سجده ميكردند وگرنه شرمنده ميشوند در بهشت جا براي شرمندگي نيست. اصلاً حضرت حرّ(سلام الله عليه) يادش نيست كه آن جنايت را كرده وگرنه بدترين عذاب بود براي او، او اصلاً در بهشت يادش نيست كه اين كار خلاف را كرده اگر يادش باشد كه عذاب اليم است براي او اين كار فقط از خدا برميآيد اين «مقلّبالقلوب»[18] است شستشو ميكند انسا ميكند گاهي، تذكره دارد گاهي، صحنهٴ قلب را آن قدر تطهير ميكند كه اصلاً يك تبهكار يادش نيست گناه ميكرد, آن بتپرست يادش نيست بتفروشي و بتسازي ميكرد و بتكده را رواج ميداد وگرنه در بهشت در عذاب اليم بود اگر ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[19] است «نزعنا ما في صدورهم» از خاطرات بد از افكار بد از نيّات بد از سابقهٴ بد اين تطهير كامل ميشود وارد بهشت خواهد شد اگر هم سخت باشد مشكلاتش را بايد تحمل كند حالا يا در برزخ است يا در ساهره قيامت است اين پنجاه هزار سال بودن به همين مناسبت است.
مؤمنان در بهشت به منزلهٴ شئون نفسي يك نفس كاملاند به منزلهٴ فرشتگان بهشتاند هيچ فرشتهاي غبطه فرشته ديگر را نميخورد ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[20] مگر اينها غصّه ميخورند كه چرا درجه آنها را ندارند؟! مگر شئون نفس ما غصّه ميخورد كه چرا من فاقد شأن ديگريام؟! چنين طهارتي براي بهشتيها حاصل ميشود.
كلام زمخشري در جريان افك و بلهائيت اكثر بهشتيان
دو مطلب است كه زمخشري در كشاف دارد يك مطلبش اين است كه شما همه قرآن را ملاحظه كنيد هيچ جايي به عظمت قصّه افك, ذات اقدس الهي تهديد نكرده چندين آيه پشت سر هم لعن دنيا لعن آخرت حدّ قذف همه اينها را ذكر كرده اين براي آن است كه حريم نبوي را حفظ بكند اين ادّعا ميكند كه من در هيچ بخشي از بخشهاي قرآن كريم درباره ملحدان, مشركان, كفار, منافقين اين طور ده دوازده آيه پشت سر هم ببينم كه بخواهد عدّهاي را بكوبد نسبت به دنيا نسبت به آخرت تعبيرات فراوان داشته باشد, براي اينكه حريم پيغمبر محفوظ بماند اين يك تعبير ايشان است در كشاف. تعبير ديگر همان مطلب لطيفي است كه مرحوم خواجه طوسي در شرح اشارات بوعلي هم دارد كه «أكثر أهل الجنّة الْبُله»[21] نه بلهاء بُلْه جمع اَبله است «أكثر اهل الجنّة الْبله» بُلْه نه يعني سفيه نه يعني كمخِرَد يعني انسان سليمالصدر, انساني كه اصلاً به فكر دسيسه و وسوسه و كينه و فتنه و دغلبازي و اين بازيگريها نيست يك انسان وارسته و خردمدار و عاقلي است اين را ميگويند ابله, ابله يعني سليمالصدر نه يعني نابخرد. اين تفسير مرحوم خواجه است در اشارات و تنبيهات در آن نمط نهم و اينها قبل از مرحوم خواجه جناب زمخشري در كشاف دارد همين, اين ﴿الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ يعني كساني كه در اين فضاها نيستند اصلاً به فكر گناه نيستند اين يك غفلتِ محمود و ممدوحي است اصلاً در فكر بازي نيست منظور از بُله اين است. اكثر اهل الجنّة اين طور هستند اقلّشان كسانياند كه ميتوانند اما سعي ميكنند خودشان را حفظ بكنند اما اكثر كساني هستند كه اصلاً به فكر اينها نيستند.
پرسش:...
پاسخ: سليمالصدرند نه اينكه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[22] كه درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) است بلكه اصلاً به فكر گناه نيست مشغول كار خودش است اينها را ميگويند سليمالصدر, كساني كه به فكر بازي نيستند نه به اين فكرند كه راه كسي را ببندند نه به اين فكرند كه بيراهه بروند كار خودشان را انجام ميدهند اينها آدمهاي سليمالصدرياند يك وقت است كه نه, كم و بيش به اين فكر هستند منتها با زحمت و تلاش ميگويند حالا چرا اين كار را بكنيم بد است اما آنها اصلاً به اين فكر نيستند كه راه كسي را ببندند يا بيراهه بروند.
اوصاف مظلومانه مقذوف و حكم فقهي و كلام قاذف
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ اگر كسي محصنهاي را رَمْي بكند نشان مظلوميّت اوست, دو ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ كسي كه سليمالصدر است اصلاً در اين فضاها نيست كه بگويد من فلان كار را بكنم بعد بگويد «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اصلاً در اين فضاها نيست ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ با ايماناند, خب اين سه وصف بر عايشه يا يك همسر ديگر پيامبر قابل تطبيق است اين سه دليل بر مظلوميّت است كساني كه اين گروه را قذف ميكنند گذشته از آن جريان حدّ قذف كه مسئله فقهي است مسئله كلاميشان اين است كه ﴿لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ از اينكه چطور درباره عايشه كه يك نفر است جمع آورده شده زمخشري ميگويد اين درباره ازواج نبي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است لذا جمع آوردند يا عايشه چون اُمّالمؤمنين است به اين مناسبت جمع آورده شده[23] ولي نيازي به هيچ كدام از اين جوابها نيست جواب اساسي آن است كه لفظ در معناي جامع خود به كار ميرود مصداقش قلّ أو كَثُرَ. محكمه دنيا كه حكمش حدّ قذف بود كه مشخص است: ﴿ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾.[24]
دو قرينه قرآني بر گنهكار بودن نفس انسانها
در محكمه الهي اعضا و جوارح اينها عليه اينها شهادت ميدهد تا ميروند انكار بكنند حرفي كه زدند زبان, شهادت ميدهد كاري كه كردند دست شهادت ميدهد جايي كه نبايد ميرفتند رفتند پا شهادت ميدهد. دو تعبير قرآني نشان ميدهد كه مسئول, جان آدم است نه تن آدم يكي اينكه اين اعضا و جوارح را شاهد معرفي ميكند نه معترِف و مُقرّ, اگر تبهكاري كاري را كرده باشد و آن كار را پذيرفته باشد ميگويند اقرار كرد نميگويند شهادت داد اگر دستي كه سيلي زد زباني كه دروغ گفت يا قذف كرد پايي كه به جايي رفت كه نبايد ميرفت اگر پا گناه كرده باشد دست گناه كرده باشد زبان گناه كرده باشد بايد گفته ميشد كه اينها اقرار كردند در حالي كه دارد اينها شهادت ميدهند شهادت براي بيگانه است يعني آن گنهكار, كسي است شاهد ديگري است معلوم ميشود اعضا و جوارح, ابزار كارند فاعل و آن عامل و آن مسئول نفس است اين يك قرينه, قرينه ديگر هم بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني عمل براي خود شخص است زبان او, دست او, پاي او ابزار كار اوست او با زبان دروغ گفت ولي دروغ گفت نه زبان او با دست سيلي زد يا حرام گرفت ولي او سيلي زد يا حرام گرفت نه دست اگر دست گناه كرده بود ميفرمود دست اقرار كرده اگر زبان گناه كرده بود ميفرمود زبان اقرار كرده در حالي كه دارد زبان شهادت ميدهد دست شهادت ميدهد پا شهادت ميدهد معلوم ميشود گنهكار, نفسِ انساني است گذشته از اينكه بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فرمود: ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ﴾ عليه اينها شهادت ميدهند ﴿أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين دو يعني دو مطلب و قرينه جداست حالا گاهي در بعضي از آيات دارد كه ما دهن اينها را مُهر ميكنيم ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾[25] كه با اين بايد جمع بشود چگونه دهنِ مُهرشده حرف ميزند آيا موقف فرق ميكند يا راهي را كه امينالاسلام و ديگران ارائه كردند[26] آن راه, رفتني است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نور, آيهٴ 1.
[2] . الصحيفة السجاديه, دعاي 13.
[3] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 168.
[5] . سورهٴ ص, آيهٴ 82.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[7] . سورهٴ شمس, آيات 7 و 8.
[8] . سورهٴ مائده, آيهٴ 97.
[9] . سورهٴ ليل, آيات 5 ـ 7.
[10] . سورهٴ ليل, آيات 8 ـ 10.
[11] . التفسير الكبير, ج23, ص340; الكشاف, ج3, ص222.
[12] . سورهٴ مائده, آيهٴ 55.
[13] . الجامع لأحكام القرآن, ج13, ص201.
[14] . الميزان, ج15, ص105.
[15] . سورهٴ نور, آيهٴ 13.
[16] . سورهٴ طور, آيهٴ 23.
[17] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 34.
[18] . تهذيب الأحكام, ج2, ص74.
[19] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 43; سورهٴ حجر, آيهٴ 47.
[20] . سورهٴ صافات, آيهٴ 164.
[21] . الكشاف, ج3, ص223; شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات, ج3, ص355.
[22] . سورهٴ صافات, آيهٴ 84.
[23] . الكشاف, ج3, ص224.
[24] . سورهٴ نور, آيهٴ 4.
[25] . سورهٴ يس, آيهٴ 65.
[26] . مجمع البيان, ج7, ص211; جامع البيان في تفسير القرآن, ج18, ص84.