اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً ﴿150﴾ أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا ﴿151﴾ وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا ﴿152﴾ يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسي سُلْطانًا مُبينًا﴿153﴾
بعد از اينكه فرمود عدهاي ميخواهند بين خدا و انبياي او فرق بگذارند كه خدا را قبول دارند ولي انبيا را قبول ندارد كلاً يا بعضاً، آنگاه بهانه اين كساني كه خدا و بعضي از انبيا را قبول دارند و بعضي ديگر را نميپذيرند ذكر ميكند.
پاسخ به منكرين نبوّت عامّه و خاصه
اينكه فرمود آنها بين خدا و انبيا فاصله گذاشتند در حقيقت، منكر خدا هستند در بحث ديروز ملاحظه فرموديد؛ عدهاي نبوت عامه را نميپذيرند عدهاي بعضي از بخشهاي نبوت خاصه را انكار ميكنند. آنها كه نبوت عامه را نميپذيرند يعني اصل نبوت را انكار ميكنند در حقيقت، خدا را نشناختند يا انكار ميكنند. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه 91 فرمود: ﴿وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ﴾؛ آنها كه نبوت را انكار كردهاند در حقيقت، خدا را نشناختند خدا را منكرند، زيرا اگر خدا را ميشناختند و باور داشتند خدا مدبر و مربي همه موجودات است، انسان را هم بايد بپروراند پرورش انسان جز از راه وحي و شريعت ممكن نيست. اگر كسي منكر وحي و شريعت بود در حقيقت، خدا را نشناخت. آنها بين نبوت عامه و مبدأ فاصله گذاشتند. ولي گروهي بين نبوت خاصه و مبدأ فاصله گذاشتند؛ مثل يهوديها كه اصل نبوت را ميپذيرند نبوت موساي كليم و انبياي قبلي(عليهم السّلام) را ميپذيرند، نبوت عيسي به بعد را نميپذيرند و همچنين مسيحيها كه نبوت عيسي و انبياي قبلي(عليهم السّلام) را ميپذيرند و نبوت خاتم(صلوات الله و سلامه عليه) را نميپذيرند. بنابراين اينها بين خدا و بين نبوت عامه يا بين خدا و بين نبوت خاصه فرق گذاشتند در نتيجه، اصل مبدأ را نشناختند و انكار كردند.
مطلب دوم آن است كه كساني كه كافرند درباره آنها فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا﴾ ولي كساني كه مؤمناند، صرف ايمان به خدا و انبيا مايه ايمان محض نيست. درباره اينها نفرمود «أُولئِكَ هُمُ الْمؤمنونَ حَقًّا» [بلکه] اينها اصل ايمان را دارند.
مشخصات مؤمنين محض
مؤمنين محض، همان طوري كه در بحث گذشته در سورهٴ مباركهٴ «انفال» ملاحظه فرموديد كسانياند كه آن نشانهها را دارا باشند؛ آيه دو به بعد سوره «انفال» اين است كه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ يعني مؤمنون كامل، كسانياند كه ﴿الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ٭ الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ آنچه فعلاً در سوره «نساء» محلّ بحث است فرمود اينها كه مؤمناند، خدا اجرهاي اينها را به آنها عطا ميكند كه ﴿أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتيهِمْ أُجُورَهُمْ﴾ يعني هر كسي به اندازه خاص خود ايماني كه دارد به همان اندازه اجر ميبرد. ولي درباره مؤمنيني كه در سوره «انفال» ذكر شد، فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾، فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ﴾ كه اين تنوين، تنوين تفخيم است؛ درجات عظيمي برای اينها نزد خداست. غرض آن است كه درباره كساني كه كافرند ولو بعضي از عقايد را ميپذيرند اينها كافر محضاند، حق و الكفر را دارند. ولي كساني كه مؤمناند به خدا و پيغمبر و كتابهاي آسماني، اينها مؤمن محض نيستند. مؤمن محض كسي است كه وقتي نام خدا و ياد خدا برده ميشود او قلباش بتپد. آيات الهي بر او تلاوت بشود مايه مزيد ايمان باشد اين مؤمن محق است. براي چنين گروهي درجات است نزد پروردگارشان. ولي براي مؤمنيني كه محل بحثاند در سوره «نساء» فرمود خدا اجرهاي اينها را به اينها اعطا ميكند. پس اينها ايمانشان ممكن است محض باشد ممكن است نباشد، درجاتشان ممكن است اعلا باشد ممكن است عالي باشد ممكن داني و متوسط
تعيين مقام بحث
خب، حالا كه معلوم شد گروهي خواستند بين نبوت خاصه و بين اصل توحيد فرق بگذارند بهانه آنها را قرآن ذكر ميكند. آن گروه اختصاص به يهود ندارد، مسيحيها هم همينطورند. لذا فرمود: ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ﴾؛ ﴿أَهْلُ الْكِتابِ﴾ شامل يهودي و مسيحي ميشود. اينها از آن نظر كه از نژاد اسرائيلاند يك سلسله مشتركاتي دارند و يك سلسله مختصات. به مشتركات آنها در همين بخش از آيات سوره «نساء» اشاره شد به مختصات آنها هم اشاره شد، پس از اين جهت بحث در سه مقام خواهد بود: يك مقام مربوط به مشتركات بين يهوديها و مسيحيها؛ يك مقام، بحثهاي مختص به يهوديها؛ يك مقام، بحثهاي مختص به مسيحيها. فعلاً بحث در مشتركات بين يهوديها و مسيحيها است؛ اما بعداً وارد بحثهاي مختص به يهوديها ميشوند تا اينكه ميرسند به آيه 171 همين سوره «نساء» كه ميفرمايد: ﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ﴾ كه اين خطاب به مسيحيهاست كه شما غلو نكنيد، او غير از بنده خدا و رسول خدا سمت ديگر ندارد؛ نه ابنالله است و نه ـ معاذ الله ـ محل حلول الله.
بيان اقسام سؤال در قرآن
اينكه فرمود: ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾ سؤال در قرآن كريم به چند قسم ياد شده است: اولاً ذات اقدس الهي خودش را معرفي كرد به اينكه منشأ همه كمالات است، بعد به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾[1]؛ اگر كسي چيزي از تو سؤال كرد او را نران و نرنجان! ولي در همين قرآن كريم به سه قسمت از اقسام سؤال اشاره شد.
الف: سؤال عالي داراي جواب
يك قسمت سؤالات عادي است كه جواب دارد، نظير ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾[2] جواب فرمود، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ﴾[3] جواب فرمود، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾[4] جواب فرمود، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامي﴾[5] جواب فرمود، ﴿وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ﴾[6] جواب فرمود، ﴿يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ﴾[7] جواب فرمود. اين سلسله سؤالات يك سؤالات علمي است و براساس استفهام است و سؤال واقعي است به همه اينها پاسخ داده شد.
ب: سؤال بالاتر از فهمِ سائل
يك قسم سؤالي است كه بالاتر از فهم سائل است آن خودش را به زحمت انداخته. مقدمات فراواني دارد يا بر فرض كه آن مقدمات حاصل بشود آن مطلب، يك سلسله مقدمات مطوي دارد كه به اين زودي درك نميشود. در اينجا بهترين راه جواب ندادن است؛ مثل ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[8]، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ ايّان مرساها﴾[9] به اين سلسله سؤالات خدا جواب نداد يا درباره روح اگر جواب داده باشد ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّي﴾ درباره قيامت جواب نداد. گاهي ذات اقدس الهي به پيغمبر ميفرمايد اينها پشتسر هم از تو سؤال ميكنند كه قيامت، چه موقع قيام ميكند؛ مثل اينكه تو از جريان قيامت با خبر باشي: ﴿كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها﴾[10]، فرمود به اينها جواب نده براي اينكه درك آنها به حوزه اين سؤال نميرسد ولي به آنها اجمالاً بفهمان كه براي شما فهميدن، سخت است ﴿هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[11] قيامت، مطلبي نيست كه تحملاش براي يك موجود عادي مقدور باشد. آسمانها و زمين نميتوانند قيامت را تحمل كند وقتي قيامت قيام ميكند بساط همه بر چيده ميشود، آنها ميخواهند بفهمند قيامت چطور است، قيامت چه موقع قيام ميكند. اينها خيال ميكنند قيامت در يك گوشه عالم است در فلان سال ميلادي يا قمري يا شمسي واقع ميشود. غافل از اينكه همين كه سؤال كردند چه موقع يا كجا، معلوم ميشود كه اصلاً مطلب را متوجه نشدند. وقتي قيامت قيام ميكند كه همه چه موقعها برداشته بشود و همه كجاها برداشته بشود يعني همه تاريخها چه ميلادياش چه قمرياش چه شمسياش رخت بر ميبندد و همه كجاها، آسمانها و زمين رخت برميبندد. آنگاه اينها سؤال ميكنند قيامت چه موقع قيام ميكند كجا قيام ميكند؟ بعد ميفرمايد: ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[12]؛ چيزی كه مقدور شما نيست سؤال نكنيد.
ج: سؤال لجوجانه مانند آيهٴ محل بحث
يك وقت است كه اصلاً سؤال، لجوجانه است؛ دنبال بهانه است. از آن قبيل، همين آيه محلّ بحث است در سوره «نساء» فرمود: ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾؛ اين اهل كتاب يهوديها و مسيحيها گرچه نقل شده است كه گروهي از يهوديها به حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيدند گفتند كتابي براي ما نازل كن، آن طوري كه موساي كليم نازل كرده است[13] ولي اين اختصاصي به يهوديها ندارد. قرآن ميفرمايد كه اينها به دنبال چه ميگردند؟ اگر به دنبال اصل المعجزه ميگردند تو الآن صداي نبوتات به گوش همه رسيده است صداي معجزهات به گوش همه رسيده است؛ سيزده سال در مكه بودي الان دو سه سال است كه در مدينه هستي يا بيشتر، چون اين سورهٴ مباركهٴ «نساء» بعد از سوره «بقره» و اينها در مدينه نازل شد. الآن بيش از پانزده سال است كه معجزهات جهانگير شد، اينها دنبال چه ميكردند؟ اين همه آيات و سوري كه در مكه نازل شد اينها شنيدند. اين همه آيات و سوري كه در مدينه آمد اينها شنيدند، اينها دنبال چه ميگردند؟ اصل المعجزه است كه آوردي، كتاب آسماني است كه آوردي اينها چه ميخواهند؟ ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾ اين سؤال، جواب ندارد براي اينكه نظير آن سؤالات ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾[14] و مانند آن نيست و نظير ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ﴾[15] هم نيست. اينها كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ﴾ لجوج نيستند، ميخواهند بفهمند ولي فوق فهم اينهاست. اصولاً بشر تشنه است بفهمد كه قيامت چه موقع قيام ميكند، عذاب قبر چطور است بزرگان فن اخلاق گفتند كه آن چه را كه بشر بايد به دنبال او تلاش كند او را متأسفانه گذاشته كنار، آن كه براي او فقط ثمره علمي دارد نه ثمره عملي به دنبال او تلاش ميكند. خيليها ميخواهند بفهمند عذاب قبر چطور است قبر چطور است با اين بدن است با بدن ديگر است، غافل از اينكه بالأخره قبري هست و عذاب قبري هست و بدني هست و روحي هست به نحوي كه به هيچ وجه آن عذاب، قابل تحمل نيست. بايد كاري كرد كه مار و عقرب نيايد. حالا چطور است با چه نحوه است آن را نه از ما خواستند نه اثري دارد، اثر عملي كه ندارد، بالأخره يك قبري هست و يك عذابي هست به هيچ وجه قابل تحمل نيست. آن مقدار كه بشر بايد به دنبال او تلاش كند او را گذاشته كنار، آن مقداري كه از او نخواستند ميخواهد بفهمد. البته اگر كسي مقدورش باشد بفهمد ﴿طُوبي لَهُ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ ولي نقشي ندارد، بالأخره يا به اين سبك است يا به آن سبك ديگر يك مار و عقربي است [که] به هيچ وجه قابل تحمل نيست
در جريان قيامت هم همينطور است. اينها را قرآن با مهربانيها حل ميكند ميفرمايد براي شما سودمند نيست خودتان را به زحمت نياندازيد و... اما اين سؤالات، سؤالات لجوجانه است فرمود اينها چه ميخواهند؟ اصل المعجزه ميخواهند الان پانزده سال است دارد معجزه ميآوري. اصل الكتاب ميخواهند، اين همه سور و آيات مكي و مدني آيات الهي است ديگر كتاب الله است ديگر اينها چه چيزي ميخواهند. پس اينها به فكر معجزه نيستند كه با معجزه، ايمان بياورند، بهانه دارند ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾؛ حالا يا ميگويند چرا كتابي مثل الله موسي نياوردي يا ميگويند چرا تدريجاً سور و آيات نازل ميكني، يكجا سوره و آيه نازل نميكني، نظير آنچه در سوره «فرقان» است. يا ميگويند ما هم ببينيم چطور نازل ميشود، هنگامي كه ملك ميآيد آيه نازل ميكند مثل اينكه ما قطرات باران را ميبينيم اين هم بايد ببينيم كه چگونه نازل ميشود، خيال كردند نزول قرآن هم نظير نزول قطرات باران است. به هر تقدير، به هر كدام از اين بهانهها تفسير بشود معلوم ميشود سؤال آنها لجوجانه است ﴿يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾. حالا نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آمده است آيه 32 :﴿وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً﴾؛ بالأخره اين كلام الله است، مصلحت الهي در اين است كه گاهي سوره يكجا نازل بشود نظير سورهٴ مباركهٴ «فاتحةالكتاب» يا سوره «انعام» كه گفتند هفتاد هزار فرشته اين سوره را بدرقه كردند، هفتاد اسم از اسماي الهي در اين سوره است[16] با يك تفاوت و ادغام و اندراج بعضيها در بعضي. گاهي هم تدريجاً نازل ميشود، نظير آيات سوره «بقره» آيات سوره «نساء» آيات سوره «آل عمران» و مانند. آن فرمود اينها به دنبال چه بهانه ميگردند؟ ميگويند چرا دفعتاً واحدتاً نازل نشده، ما به تدريج نازل ميكنيم چون اين كتاب، كتاب موعظه محض نيست كه يكسان نظير الواح موسيٰ ما نازل بكنيم. حوادثي بايد پيش بيايد در جنگ و صلح يك سؤالي ميكنند، ما جواب تازهاي به وسيله وحي انزال ميكنيم، حادثهاي رخ ميدهد ما دستور جديد را به وسيله وحي نازل ميكنيم و هكذا؛ يك كتاب اينچنيني نميشود تدريجي نباشد. البته يك مقام دفعي هم دارد كه آن مقام دفعي را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تلقي كرده است خب، پس اينهايي كه ميگويند چرا كتابي نازل نشده است سؤال آنها لجوجانه است.
علّت اِسناد حرفِ نسل گذشته به نسل خاص در آيهٴ 153
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ﴾ و گفتند به موساي كليم كه ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ که حالا آن سؤال را بعداً آيه شرح ميدهد، سائلين عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يعني اين گروهي كه اعتراض كردند غير از معترضين عصر موساي كليم بودند؛ بينشان چندين قرن فاصله بود. قرآن ميفرمايد كه اگر از توي پيغمبر چيزي خواستند اينها از موساي كليم بدتر از اين را خواستند خب، در حالي كه آنها كه از موساي كليم خواستند الآن چند قرن است كه منقرض شدند، اينها يك گروهي ديگرياند. سرّش را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً ملاحظه فرموديد كه چطور قرآن كريم حرف نسل گذشته را به نسل حاضر اسناد ميدهد. آيه 118 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً ملاحظه فرموديد اين بود: ﴿وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا اْلآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾؛ فرمود مردمي كه هم اكنون چنين سؤالات و اعتراضات لجوجانه را به عرضتان ميرسانند، قبلاً هم گروه ديگري بودند كه اينچنين فكر ميكردند. اينها ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾؛ دلهاي اينها شبيه هم است. لذا كاري كه به گذشته نسبت داده ميشود به فعليها هم نسبت داده ميشود، چون اينها يك سنخاند طرز فكرشان يكي است به افكار و آراي گذشته هم معتقدند؛ براساس تشابه قلوب آنچه را كه گذشته انجام داد نسل حاضر راضي است، لذا قرآن كريم به نسل حاضر دو مطلب را اسناد ميدهد. ميگويد اينها اگر از تو سؤال ميكنند و از تو طلب ميكنند كه كتابي نازل بشود، همينها از موساي كليم يك سؤال مهم تري كردند ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ﴾.
درخواست مشاهدهٴ جهري خداوند از سوي موسي(عليه السلام)
اينها اگر درباره اينها اگر درباره نبوت از تو سؤالي دارند، اقوام گذشته اينها درباره خداوند سؤالي داشتند و آن اين است كه ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ﴾ آن سؤالي كه بزرگتر از مسئله نبوت و وحي است، مسئله اولوهيت است ﴿فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ گفتند خدا را به صورت باز و روشن به ما نشان بده! چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت كه گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ اين گروه از موساي كليم خواستار مشاهده جهري اله بودند؛ آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾ يعني قرآن كريم به يهوديهاي عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد شما به موساي كليم گفتيد كه ما به تو ايمان نميآوريم، مگر به صورت روشن ـ معاذ الله ـ خدا را ببينيم خب، اين براساس همان تشابه قلوب است ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾. اينجا هم يعني در سوره «نساء» هم ميفرمايد اگر از تو سؤالي درباره رسالت و نبوت كردهاند ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾.
وجود تفكر مادّيت در نوع مردم مصر
اين تفكر، همان تفكر ماديت است كه تا چيزي را ما نبينيم باور نميكنيم و همان تفكري كه در بنياسرائيل بود، فرعون هم همان تفكر را داشت؛ فرعون فكر ميكرد خدا ديدني است لذا به هامان گفت كه براي من حالا يا رصد خانه يا وسايل ديگر بساز من كه در زمين از خداي موسي خبر ندارم، بلكه در آسمان خداي موسي را پيدا كنم يا در فضا خداي موسي را پيدا كنم[17]. اين خيال ميكرد كه اگر كسي رب است بايد ديده بشود. يك چنين فكري آن روز در نوع مردم مصر بالأخره بود، در اينجا هم ميفرمايد: ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ خب، اين كار محال است.
مطاعن و نقطه ضعف جعلي بنياسرائيل
آنگاه براي اثبات لجاجت اينها ذات اقدس الهي ميفرمايد كه ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾؛ اينها در اثر اينكه ظلم به نفس كردند و معارف الهي را به ماديت تبديل كردهاند و در همين مرحله ماده ماندهاند، خداوند اينها را گرفتار صاعقه كرده است. بعد هم مشمول رحمت خود قرار داد و اينها را حيات مجدد بخشيد كه در همان آيات سوره «بقره» يعني آيه 55 به بعد فرمود: ﴿فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ*ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ منتها اينجا مسئله بعث بعد از صاعقه را ياد نفرمود، فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾؛ بعداً مشمول عنايت الهي شدند و حيات مجدد باز يافتند. با اينكه گرفتار صاعقه شدند و بعد حيات مجدد نصيبشان شد و آيات الهي را در جان خود مشاهده كردهاند، باز به دنبال گوساله راه افتادند ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ﴾؛ اين همه بينات را مشاهده كردند ولي دوباره به دنبال گوساله راه افتادند، براي اينكه يك چيز ديدني را سامري به اينها ارائه كرد. خب، قومي كه اصالة الماده بر آنها حاكم است و با محدوده حس ميانديشند آنها به جاي اله موسيٰ به دنبال دست پرورده سامري حركت ميكنند: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ﴾. باز ميفرمايد: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ﴾ آن پيشنهاد رؤيت آشكار خدا را كه كفرآميز بود داديد، گرفتار صاعقه شديد در اثر ظلم، ما شما را حفظ كرديم. بعد به دنبال سامري حركت كرديد [و] گوسالهپرستي را ترويج كرديد بعد از آن همه آيات الهي ما شما را عفو كرديم و به موساي كليم سلطان مبين داديم، حجت بالغه داديم هم قدرتهاي علمي داديم هم قدرتهاي عملي داديم و شما از نزديك اين آيات الهي را مشاهده كرديد، بعد هم كفر ميورزيديد. حالا ساير مطاعن و مسالب و مفاسد و نقطه ضعفهاي اينها را يكي پس از ديگري ذكر ميكند.
اينکه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنات فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ﴾ نشان ميدهد كه اينها مكرر، بد رفتاري كردند و خداوند هم مكرر از سيئات اينها گذشت.
عدم درك معجزات مطرح شده در قرآن توسط برخي مفسّرين
بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِميثاقِهِمْ﴾[18]؛ شما با موساي كليم تعهد بستيد و نقض عهد كرديد، ما اين كوهها را بلند كرديم نظير يك قطعه ابر در فضا قرار داديم كه بر سرتان فرود بيايد و شما از ترس، ايمان آورديد. در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد كه درك اين معجزات براي بعضي از اهل تفسير سخت بود؛ مثلاً ميبينيد در تفسير المنار نوع اينها تشبيه شده براي او سخت است مسئله معجزه را خوب حل كنند. چندين معجزه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه اين براساس همان تفكر وهابيت، ناخودآگاه زير همه اينها را آب ميبندد. درك معجزات براي اين روشنفكرها سخت است، قهراً ناخودآگاه حرف خودشان را به صورت مرموزي بالأخره منتشر ميكنند.
إحياي مسألهٴ معجزات قرآني با تفسير الميزان
آن وقتها كه تفسير قيم الميزان در حوزه نبود و خيليها علاقهمند بودند كه تفسير بخوانند. همين المنار في ضلال القرآن كم و بيش آمد و ناخدا آگاه در دلهاي يك عده اثر گذاشت و بازدهاش را هم شنيديد كه چه بود. اما وقتي الميزان آمد معجزات را احيا كرد در حقيقت و به بركت روايات اينها را معنا كرد. قهراً معجزه معناي خود را يافت كه هيچ محذوري ندارد كه دوباره مرده زنده بشود، هيچ محذوري ندارد كه كوه از جاي خود برخيزد، هيچ محذوري ندارد كه چهار مرغ را بكشد و اجزايش را بكوبد و مخلوط بكند و دوباره به اذن خدا زنده بشود، اينها هيچ محذوري ندارد و وقتي هم آن هدفها را اثبات ميكند كه به ظاهرش عمل شده باشد. به هر تقدير، اين ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ﴾[19] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت، حرفهاي المنار هم آنجا گذشت و اين حرفها هم نقد شد. واقعاً كوه را بلند كرد كه آنها از ترس ايمان آوردند ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِميثاقِهِمْ﴾ حالا يا براي اين است كه حدوثاً ميثاق ببندند يا براي آن است كه ميثاقشكني نكنند. به هر تقدير، اين كار شده ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِميثاقِهِمْ﴾، آنگاه فرمود: ﴿وقُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ﴾[20] كه قصه ديگر و فصل ديگر است.
«و الحمد لله رب العالمين»
- سوره ضحي ، آيه10
- سوره بقره، آيه189
- سوره انفال، آيه1
- سوره بقره، آيه219
- سوره بقره، آيه220
- سوره بقره، آيه222
- سوره بقره، آيات215و219
- سوره اسراء، آيه85
- سوره اعراف، آيه187؛ سوره نازعات، آيه42
- سوره اعراف، آيه187
- سوره اعراف، آيه187
- سوره اعراف، آيه187
- مجمع البيان، ج3، ص205
- سوره بقره، آيه189
- سوره اعراف، آيه187؛ سوره احزاب، آيه63؛ سوره نازعات، آيه42
- تفسيرنورالثقلين، ج1، ص696
- ر.ک: سوره غافر، آيات36و37
- سوره نساء، آيه154
- سوره نساء، آيه154
- سوره نساء، آيه154