اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَليمًا ﴿138﴾ الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴿139﴾
توقّف تفسير آيهٴ 137 بر تفسير آيهٴ قبل
اين آيه اگر با سياقش مطرح بشود, چون در آيهٴ قبل كه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾[1] چند وجه ياد شد, اين آيه ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا﴾ هم برابر همان وجوه قابل تفسير است. آنهايي كه گفتند: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ يعني اي كساني كه در ماضي و حال مؤمن بوديد,[2] در آينده هم مؤمن باشيد يعني كساني كه حدوثاً ايمان آورديد بقائاً هم مؤمن باشيد, آنگاه برابر آن تفسير, اين آيه كه ميفرمايد: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا﴾ يعني حدوثاً ايمان آوردند ولي بقائاً مؤمن نماندند; بقائاً كفر ورزيدند اين با او هماهنگ ميشود و اگر آن آيه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ﴾ به اين معنا تفسير شد; اي كساني كه ظاهراً ايمان آورديد باطناً مؤمن بشويد آيهٴ ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا﴾ يعني كساني كه ظاهراً ايمان آوردند ولي باطناً كفر ورزيدند و اگر آن آيهٴ قبل اينچنين تفسير شد اي كساني كه به موسي(عليه السّلام) و تورات او ايمان آورديد به انجيل و بعد از انجيل به قرآن و به رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايمان بياوريد اگر معنا شد, ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا﴾ به اين معنا تفسير ميشود; كساني كه به موسي و توراتاش ايمان آوردند بعد به انجيل كفر ورزيدند و بعد كفرشان افزون شد براي اينكه به قرآن و رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايمان نياوردند و اگر آن وجه مختار, تفسير شد يعني «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اجمالاً آمنوا تفصيلاً» و در همه شئون مؤمن باشيد; اينچنين نباشد كه در بعضي از امور كه مطابق با ميل و مصلحت شماست مؤمن باشيد, مطابق با ميل و مصلحت شما نيست كفر بورزيد, آيه ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا﴾ اينچنين ميشود كه عدهاي ايمان آوردند بعد در بخشي از مسائل كه مطابقِ مصلحت و منفعت آنها نبود كفر ورزيدند, باز اگر آيهاي, حكمي كه مطابق با ميل و مصلحت اينها بود ايمان ميآوردند و اگر حكمي نازل ميشد كه مطابق ميل و مصلحت اينها نبود كفر ميورزيدند و همچنين.
پرسش:...
پاسخ: بله به لحاظ متعلقش, مثل اينكه ميگويند ايمان به جميع ما جاء به النبي. در همين آيهاي كه گفته شد: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ﴾[3] اين معلوم ميشود كه قابل تفصيل است, چه اينكه فرمود: ﴿وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾[4] و كذا و كذا; ايمان به لحاظ متعلَّق, اجمال و تفصيل برميدارد. چه اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾, بعد ﴿كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾.[5]
مصلحتي بودن ايمان برخي مردم
پرسش:...
پاسخ: ايمان اصولاً به معني مستقر نيست, چون اگر مستقر باشد ديگر با كفر بعدي هماهنگ نيست; چطور ميشود هم ايمان باشد هم كفر؟ ايمان يك تصديق قلبي است و اقرار لساني و عمل اركان, اينهم شدت و ضعف دارد كه حالا درجاتش خواهد آمد و هم اجمال و تفصيل. عدهاي ايمانشان براساس مصلحت است, نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آمده: ﴿وَ يَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلّي فَريقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ﴾ چرا مؤمنين نيستند؟ براي اينكه ﴿وَ إِذا دُعُوا إِلَي اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ ٭ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ﴾;[6] اگر يك جا حكم به سود اينها باشد ميآيند اگر به سود اينها نباشد نميآيند چنين گروهي در حقيقت, منفعتپرستند نه خداپرست. گاهي ايمان به خدا با منفعت اينها هماهنگ است مؤمن ميشوند, گاهي هماهنگ نيست كفر ميورزند.
در همان آيهٴ سورهٴ مباركه «نور» اين را تحليل كرد فرمود: ﴿وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ﴾, چنين گروهي يك پايگاه فكري ثابتي ندارند نه در كفر نه در ايمان و اين پايگاه ثابت نداشتن, خودش كفر است, لذا حالات گوناگون اينها را در صور مختلف بيان كرد. اول در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش قبلاً گذشت اوايل همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود; آيهٴ چهارده: ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾. چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» بعد از چند آيه خواهد آمد يعني آيهٴ 143 اين است كه: ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ﴾; يك انسان سرگردانياند تابع منفعتاند. اينكه فرمود: ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ﴾ در مقام عمل اينچنيناند, در مقام لفظ اينچنيناند ولي در روز خطر و آزمون فرمود كفر دروني اينها ظاهر ميشود: ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾;[7] روز خطر كه روز امتحان الهي است كفر اينها نزديك ميشود اينها كاملاً به كافر نزديكتر از مؤمناند, بينابين نيستند كه ﴿لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾ وقتي به خطر برسند ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾ چنين گروهي قابل بخشايش نيستند.
بيان مسائلي دربارهٴ مذبذبين در قرآن
قرآن كريم درباره اينها سه مسئله را ذكر كرد. فرمود گذشته اينها را خدا نميآمرزد (يك), نسبت به اينها لطفي هم اعمال نميكند كه به عنوان هدايت پاداشي گرايشي بدهد و لطفي بدهد يك كششي در قلب اينها ايجاد بشود يك رقت قلبي نصيب اينها بشود اين نيست (اين دو). ولي آن هدايت عمومي كه هدايت تشريعي است هست; اينها تا زندهاند مكلفاند و مكلف, هدايت طلب ميكند و اين ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾[8] براي آنها هم هست همه اموامر و نواهي آنها را به اطاعت و ترك عصيان دعوت ميكند.
خب اينكه فرمود: ﴿لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ﴾ نسبت به گذشتههاي اينها گناهان گذشته اينها را هرگز خدا نميآمرزد (يك), ﴿وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾ بخواهد يك لطف جديدي نسبت به اينها اعمال بكند گرايشي [و] كششي در اينها ايجاد بشود اينهم نيست, چون لطف را خدا چند بار نسبت به اينها اعمال كرد اينها ترك كردند; اما آن هدايت عمومي هست كه ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾ هست. برابر آن هدايت عمومي كه اينها تا آخرين لحظه مكلفاند, بعيد است چنين افرادي توبه بكنند ولي اگر توبه كردند قبول است. آن حكم فقهي مربوط به توبه مرتد آن چهار حكم حسابش جداست ولي الآن بحث بحث تفسيري و كلامي است. از نظر بحث كلامي توبه مرتد مقبول است ولو مرتد فطري باشد يعني بين او و بين خدا او پذيرفته شده است و عذاب او كم ميشود يا عذاب او برطرف ميشود و مانند آن.
سنّت خدا دربارهٴ مذبذبين
پرسش:...
پاسخ: بله به معناي بيان سنت خداست. سنت خدا بر اين نيست كه اين گونه از افراد را ببخشد. البته فاسق را ميبخشد ممكن است ببخشد, وعده كلي نداد وعده اجمالي داد. اگر كسي مسلمان بود گناه كرد بيتوبه, ممكن است خدا او را ببخشد; اما چنين گروهي كه روزانه مرتد ميشوند و مسلمان و اسلام و كفر براي اينها ملعبه است, سنت خدا بر اين جاري نشده كه اينها را ببخشد هرگز نميبخشد. حالا اگر اينها توبه واقعي كردند ديگر آن تلوّن و آن ملعبه بازي را رها كردند, ديگر ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ﴾[9] نبود مؤمن واقعي شدند, ﴿إِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ﴾[10] نبودند واقعاً مؤمن شدند در چنين فضا چون موضوع بر ميگردد نظير انقلاب خمر خلاً, خب پاك ميشود.
خب حالا اگر اينها برگشتند و واقعاً توبه كردند يعني كل موضوع را عوض كردند آيا باز خدا ميبخشد يا نه؟ خب البته ميبخشد چون موضوع عوض شده. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه فعلاً محلّ بحث است, بعد از اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيرًا﴾, فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ﴾.[11]
شرط و بخشيده شدن افراد متلوّن
همين سياق وقتي به پايان ميرسد, ميفرمايد اگر آنها واقعاً توبه كردند و مخلص شدند ﴿مَعَ الْمُؤْمِنينَ﴾ او را خدا ميبخشد. توبه افراد عادي را با همين ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾ اكتفا ميكند. توبه چنين گروه متلوني را كه يك روزي مسلمانند بعد كافرند بعد مسلماناند بعد كافرند بعد كفر بعد كفرشان افزوده ميشود به صرف ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾ اكتفا نميكنند, ميفرمايد: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾ (يك), بعد آن ويرانيها را هم اصلاح بكنند, چون اين تلون خيليها را متزلزل كرده است بايد اينها اصلاح بكنند آنچه را كه افساد كردهاند ﴿وَ أَصْلَحُوا﴾ و براي اينكه دوباره نلغزند, يك متمسك كافي و كامل بايد داشته باشند بايد به حبل الله معتصم بشوند كه ديگر بار نلغزند ﴿وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ﴾ (اين سه) و براي اينكه اين اعتصامشان هم يكسان و خالص باشد قيد چهارم را ياد كرد, فرمود: ﴿وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ﴾ (اين چهار), آنگاه فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ﴾ در ساير موارد, ديگر اين قيود چهارگانه را ذكر نميكند. حالا كسي معصيت كرد و توبه كرد كافي است; اما كسي كه روزانه كفر و ايمان خريد و فروش ميكند او اگر واقعاً بخواهد ايمان بياورد بايد اين اصول چهارگانه را رعايت بكند بايد توبه بكند اولاً و گذشتهها را اصلاح بكند ثانياً و براي اينكه نلغزد به يك عصمت الهي معتصم بشود ثالثاً و در اين اعتصام هم مخلِص باشد رابعاً.
مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آن اين بود كه يك وقت است كه انساني گناه كرد بعد توبه ميكند, خب مقبول است. يك وقت است يك كسي در اثر نوشتن كتابي تحريف افكاري, تبليغ سوئي آلوده شد حالا بخواهد مؤمن بشود و توبه بكند, توبه آن به اين نيست كه بگويد «استغفر الله و اتوب اليه» توبه او به اين است كه برود همه آن فسادهاي فكري را به صلاحهاي فكري تبديل بكند. توبه كساني كه كتاب آسماني را تحريف كردند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا﴾ توبه احبار و رهبان را كه ذكر ميكند فرمود اينها بايد براي مردم تشريح كنند. بايد همه آن فسادهاي فكري را به صلاحهاي فكري تبديل بكنند. خب پس اگر موضوع عوض شد ذات اقدس الهي ميبخشد; اما خب عوض شدن چنين موضوعي سخت است. حالا كجا كلب به نمكزار بيفتد «و صار الكلب ملحا» ولي اگر بشود پاك خواهد بود; اما كم اتفاق ميافتد. اينجا هم خيلي كم اتفاق ميافتد كه چنين گروهي به چنان اعتصام و اخلاصي راه يابند.
درجات ايمان و دركات كفر
در همين آيه فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ اين ازدياد كفر, مثل ازدياد ايمان خواهد بود براي ايمان و مؤمنين درجات است براي كفر و كافران, دركات. براي مؤمنين آيات فراواني است كه اينها درجات دارند, چه اينكه مزيد ايمان هم است: ﴿وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾,[12] ازدياد ايمان هست. چه اينكه شدت ايمان هم فرض دارد شدت ايمان به همان است كه علاقهشان به خدا بيشتر باشد كه ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾,[13] خب پس بهلحاظ متعلق زياده و نقص دارد به لحاظ خودش هم شدت و ضعف. اينكه فرمود: ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ چون حب, يكي از درجات كامله ايمان است ديگر. بعضي خوفاً مؤمناند بعضي شوقاً مؤمناند بعضي حباً مؤمناند كه ايمان احرار است, اين اختصاص به نماز ندارد [و] در همه امور ديني اين طور است.
اگر ايمان درجاتي دارد و شدت و ضعفي, براي كفر هم دركاتي هست و شدت و ضعفي. دركات كفر همين است كه فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ آنها كه كفرشان افزوده ميشود در پايان همين بخش كه باز مربوط به منافقين است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾[14] اين كه كفر او افزون است اين در دركِ اسفل مستقر است آن كه كفر او افزون نيست در اواسط جهنم معذب است, چه اينكه مؤمنين هم كه ايمانشان برتر است از درجات عاليه كه ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوي﴾[15] متنعماند.
پرسش:...
پاسخ:اين اگر پايين شد ميشود دركات, بالا شد ميشود درجات. همين نردبان را اگر به طرف چاه ببرد كه دركات و اگر به طرف بام ببرد ميشود درجات, اين صعود و سقوط است ديگر صعود است هبوط است ديگر, ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾.
علّت تعبير به تبشير در رساندن خبر عذاب به منافقين
بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ﴾ در حقيقت اينها, ايمانشان ايمان منافقانه بود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾ اين تقديم خبر هم دلالت ميكند بر يك نوع حصري. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه تبشير آن وضع اوليش اين بود, آن خبري كه اثرش در بشره است ظاهر ميشود آن را ميگويند تبشير خواه فرحناك باشد خواه غمبار. خبري كه اثرش در بشره شنونده ظاهر ميشود آن را ميگويند تبشير; منتها حالا اصطلاح بر اين است كه تبشير در خبرهايي است كه مسرتبخش است و براساس همين اصطلاح, تبشير در مقابل انذار قرار ميگيرد ﴿مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾,[16] ﴿بَشيراً وَ نَذِيراً﴾[17] براساس آن معناي جامع اگر به كار برود ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ﴾ يعني گزارشي بده, خبري بده كه آثار غمبارياش در چهره و بشره اينها ظهور ميكند براساس آن معناي مصطلحاش اگر به كار برود اين تبشير, در مورد منافقين به معناي تهكّم و استهزاء است. مثل كسي كه در امتحانات قبول نشد ميگويند (وقتي خبر ردي او را به او گزارش ميدهند) تبريك ميگوييم, اين يك تهكّم و يك استهزاء است و مانند آن. به هر تقدير ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ﴾[18] كه در قرآن كريم راجع به كافر و منافق آمده است از اين دو باب خارج نيست ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾.
علّت گرفتاري منافقين در عذاب دردناك
در بسياري از اين موارد, قرآن بر اساس ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[19] برهان مسئله را هم ذكر ميكند ميفرمايد ميدانيد چرا منافقين گرفتار آن عذاب دردناكاند و ايمان و كفرشان مايه تلوّن اينهاست براي اين است كه ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ اينها يك ارتباطي ولايي با كافران دارند. ما گفتيم ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[20] اين اصل كلي قرآني است كه رابطه ولايي بايد بين شما باشد; خواه ولاي حكومت خواه ولاي قضا خواه ولاي نصرت خواه ولاي محبت, هر كدام از اين معاني ولاء باشد مؤمنين نسبت به يكديگر بايد داشته باشند و به هيچ وجه كافر بر مؤمن سلطه ولايي ندارد: ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾[21] چه اينكه سلطه برهاني هم ندارند.
اين منافقين كسانياند كه كافر را اوليا قرار ميدهند من دون المؤمنين اين نشان ميدهد كه روحاً اينها كافرند. يك وقت است كه چند تا وليي از مؤمن انتخاب ميكنند و چند تا وليي از كافر اين ميشود ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ﴾[22] يك وقت است نه, در تصميم گيري نهايي اصلاً مؤمنين را راه نميدهند: ﴿يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ در تصميم گيريهاي سياسي, رابطهشان با كافر برقرار است. در روابط اجتماعي هم با هم هستند. اينچنين نيستند كه واقعاً اينها برايشان مؤمن و كافر فرق نكند, نه برايشان مؤمن و كافر فرق ميكند ارتباطشان را با كافران حفظ ميكنند, اصلاً مؤمنين را در آن اندرون راه نميدهند اينچنين است كه فرمود: ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾. از آن طرف, مؤمنان واقعي كسانياند كه به هيچ وجه كافران را در درون خود راه نميدهند; آيهٴ شانزده سورهٴ «توبه» اين است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَة﴾; خدا ميخواهد شما را بيازمايد كساني را خدا در آزمون ميپذيرد كه غير از خدا و غير از رسول خدا و غير از مؤمنين, احدي را وليجه و اندرون خود راه ندهد: ﴿يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ﴾[23] يعني وارد ميكند اندورن ﴿يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي اْلأَرْضِ﴾[24] يعني فرو ميرود مؤمن كسي است كه در نهان جان او, غير از محبت خدا و رسول و مؤمنين چيزي ولوج نكند اين ولوج روح, ولوج روح همين است. وليجهاي ندارند اينها, خب منافقين وليجهاي غير از كافران ندارند مؤمنين وليجهاي غير از خدا و پيغمبر و مؤمنين ندارند فرقشان اين است: ﴿وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾[25] اين را به عنوان دليل و سرّ ذكر ميكند ميفرمايد سرّ اينكه ما گفتيم اينها بخشوده نميشوند اينها از لطف خاص, طرفي نميبندند براي اين است كه رابطه اينها با كفار محفوظ است.
هدايت تشريعي منافقين: منحصر بودن عزّت در خداوند
بعد دارد اينها را هدايت ميكند; اينچنين نيست كه هدايت نكند اينها را [و] رها كند, دارد برهان اقامه ميكند اين آيه در همان زمان نفاق نازل شد ديگر. ميفرمايد كه شما براي چه با كافران رابطه بر قرار ميكنيد؟ ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ ما حالا آدرس ميدهيم كه عزت, نزد كيست و راهش را هم به شما نشان ميدهيم, خب اين هدايت هدايت تشريعي است ديگر يعني آيه نازل كردن, راهنمايي كردن تا آخرين لحظه است. اينها تا آخرين لحظه مكلفاند و تا آخرين لحظه هم خدا آيه نازل ميكند راهنمايي ميكند به عنوان ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾;[26] اما ميل و گرايشي در آنها ايجاد بكند اين نيست فرمود كه ما ميدانيم شما رابطه سياسيتان با كافران است (اين يك) و ميدانيم به فكر عزيز شدن هستيد (دو) ولي بيراهه ميرويد. عزت آنجا نيست [بلكه] عزت نزد خداست راهش هم مشخص است چيست, حالا ميماند اين چند مطلب.
بيان ارتباط منافقين با كافرين در آيات ديگر
از اينكه فرمود اينها با كافران رابطه بر قرار ميكنند اين را در بخشهاي گذشته و آينده دارد; چه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» چه در سورهٴ «آل عمران» درباره كساني كه با كافران ارتباط ولايي برقرار كردند آياتي گذشت; آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» اين بود: ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ في شَيْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللّهِ الْمَصيرُ﴾[27] آيهٴ 86 به بعد سورهٴ «آل عمران» اين بود: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ﴾; ﴿كَيْفَ يَهْدِي﴾ يعني هدايت تشريعي نه, هدايت تكويني به معناي لطف, گرايش, ايجاد و افاضه. چگونه خداوند افرادي را كه بعد از ايمان, كفر ورزيدند هدايت كند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ ٭ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ ٭ خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُون ٭ إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ كه همان حرف است. فرمود باز راه باز است; منتها توبه كردن اينها سخت است.
معناي عزّت و انحصار كامل آن نزد خداوند
اين گروه, تلاششان اين است كه با كافران رابطه برقرار كنند به خيال خام عزت كه عزيز بشوند. عزت را هم همان طور كه قبلاً ملاحظه فرموديد به معني صلابت است; آن زمين سخت نفوذ ناپذير را ميگويند اَرض عزاز و لازمه عزت كه صلابت و نفوذ ناپذيري است, لازمه اين صلابت و شدت و سختي, غلبه و پيروزي است. آن كسي كه شديد است و متصلب است نفوذ ناپذير است و پيروز ميشود وگرنه عزت به معني غلبه نيست. خب اينكه در آن دعاهاي نوراني گفته ميشود: «عزيز عليَّ ان أري الخلق و لا تُري»[28] يعني برايم سخت است عزت يعني سختي, دشوار است خلاصه, شديد است برايم. عزت يعني نفوذ ناپذيري و صلابت كه لازمه مُلك و قدرت مطلقه است. فرمود اينها كه به كافران وابستهاند و ارتباط ولايي برقرار ميكنند به خيال عزت است, اينچنين است؟ ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ اين را بايد بدانند كه بيراهه ميروند, چون ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾. نظير همان آيهاي كه قبلاً بحث شد كه اينها چه ميخواهند, اگر دنيا ميخواهند دنيا و آخرت فقط نزد خداست. آن آيه قبل هم همين طور بود; آيهٴ اسبق: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ﴾ شما كفر ميورزيد كه چه كنيد دنيا داشته باشيد؟ دنيا كه نزد غير خدا نيست, ايمان بياوريد كه هم دنيا داشته باشيد هم آخرت اينجا فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾, اين ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ بيانگر همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «منافقون» به اين صورت ياد شده است, آيهٴ هشت سورهٴ «منافقون» اين است كه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾.
اين كه فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾ با آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿إنّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ اين نشانه آن است كه اگر رسول الله عزيز است به اِعزاز الهي عزيز است و اگر مؤمنين عزيزند, به بركت عزت الهي عزيزند, ديگر سه تا عزيز باذات مستقل كه در عالم نيست, عزيز باذات مستقل فقط ذات اقدس الهي است. اين بحث را در جريان قوت هم ملاحظه فرموديد در بحث شفاعت هم ملاحظه فرموديد. خدا يك عده را به عنوان قوي معرفي كرد بعد فرمود كه نميدانند ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾,[29] يك عده را به عنوان شفيع معرفي كرد شافعين آورد[30] بعد فرمود: ﴿لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعًا﴾[31] مسئله شفاعت مسئله قوت مسئله عزت اگر براي غير خدا ثابت است اينها همه به بركت الهي و عنايتهاي الهي است, خب فرمود: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» راه نشان داد خب حالا فرمود عزت نزد خداست. آيا رسيدن به اين عزت, ميسر است يا نه اگر ميسر است راهش چيست, آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «فاطر» مشخص كرد حالا آدرس كه مشخص شد; اما راه را معين ميكند. فرمود: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا﴾ بسيار خب, حالا ما ميخواهيم عزيز بشويم راهش چيست؟ شما كه گفتيد همه عزت نزد خداست راهش چيست؟ فرمود: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا﴾ نه تنها «العزه» الف و لام دارد نه تنها كلمه «جميعاً» تأكيد است, بلكه خبر هم مقدم است از هر جهت مفيد حصر است ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا﴾, بعد فرمود: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[32] آدم خوب, كار خوب. اگر معتقد بوديد كلمه طيب داشتيد, ايمان داشتيد حسن فاعلي داشتيد آن ركن اول. كار خوب كرديد حسن فعلي داشتيد ركن دوم, مؤمن كه كار خوب بكند ميشود عزيز, مؤمن باشد ولي كار خوب نكند يك ركن را از دست داد عزيز نخواهد شد. كار خوب بكند و حسن فعلي داشته باشد ولي به خدا و قيامت و رسول معتقد نباشد چون حسن فاعلي ندارد عزيز نيست, خب اينها همه هدايت است ديگر.
اصرار برگناهان بزرگ و تكرار كفر دو مانع بزرگ از هدايت خاصّهٴ الهي
اينكه فرمود خداوند افراد منافق و متلوّن را هدايت نميكند نه يعني هدايت تشريعي, اين همه آيات است اين همه برهان است اين همه استدلال است ديگر كه نازل شده خب اينها هدايت كرده با اينها دارد حرف ميزند; اما اينكه قلب كسي بتپد و به نام خدا گرايشي پيدا كند اين نصيب هر كسي نميشود, آن يك چيز ديگر است. شما ميبينيد جنازهاي دارند از جايي به جايي ميبرند خيليها به طور عادي ميگذرانند [اما] بعضي واقعاً متنبه ميشوند. در يك مجلسي خيليها به طور عادي شركت ميكنند ميآيند ميروند, يك عده واقعاً متنبه ميشوند. آيهاي تلاوت ميشود خيليها ميشنوند يك عده واقعاً متحول ميشوند. آن تنبه آن تحول لطف الهي است آن هدايت خاصه است كه ﴿يَهْدي مَنْ يَشاءُ﴾;[33] اين ﴿يَهْدي مَنْ يَشاءُ﴾ قيدي هم دارد كه ﴿يَهْدِي إلَيهِ مَنْ أناب﴾[34] يك حالت انابه و گرايشي بايد در افراد باشد تا ذات اقدس الهي لطف خاص را اعمال بفرمايد. اما آن گروه كه بر كفرشان اصرار ميورزند, در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» دارد كه سرّ اينكه اينها اصحاب شمالاند: ﴿وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ ٭ فِي سمومٍ وَ حَمِيمٍ ٭ وَ ظِلِّ مِنْ يَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ ٭ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ ٭ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنْثِ الْعَظيمِ﴾[35] اصرار همين است اصرار بر گناهان بزرگ همين است, مكرر توبه ميكنند بعد ميشكنند ايمان ميآورند بعد كفر ميورزند, اين ميشود اصرار يا دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارًا﴾[36] يا دارد ﴿وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنْثِ الْعَظيمِ﴾[37] خب چنين گروهي از آن هدايت خاص طرفي نميبندند ولي از اين هدايت الهي كه هدايت تشريعي است كاملاً حجت الهي بر اينها تمام است پس اينكه فرمود: ﴿وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾ يعني آن هدايت پاداشي و لطف را نسبت به اينها اعمال نميكنند وگرنه اين همه آيات را بعد نازل كرد استدلال كرد فرمود اگر عزت ميخواهيد برگرديد عزت نزد خداست راهش هم مشخص است ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ خب پس شما نزد يك افراد ذليل, عزت طلب كرديد, چون ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ﴾[38] شما به يك عده ذليلها پناهنده شديد تا بشويد عزيز خب ﴿ضَلَّ ضَلالاً بَعيدًا﴾[39] همين است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن براي آن است كه خدا به ما ميفرمايد: ﴿كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾[40] ما ميگوييم و عمل نميكنيم وگرنه آنچنان نيست, خب همه انبيا آمدند كساني را كه ميگفتند: ﴿أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي﴾[41] همه اينها را انداختند در دريا ديگر, اينچنين نيست كه اگر كسي قيام بكند ذات اقدس الهي به او پاسخ نميدهد و همه اينها با اين دست خالي حركت كردند, بعد فرمود: ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[42] همه اينها را ريختيم در دريا, با اينكه او ميگفت: ﴿أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي﴾. اگر كسي به كافر وابسته شد به خيال خام عزت, اين به استقبال ذلت رفته است, چون عزت فقط براي مؤمنين است و راهش هم ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾.[43]
پرسش:...
پاسخ: سرّش اين است كه وجود مبارك حضرت امير در همان بيان نهجالبلاغه دارد كه حالا در آن جريان اينكه قدرت دست امويان بود و رفتن جلوي آب را بستند, حضرت فرمود چرا به من ميگوييد؟ به شمشيرهايتان بگوييد «رَوُّوْا السّيوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوا مِن الماءِ»;[44] آمدند به حضرت امير عرض كردند اينها رفتند جلوي آب را گرفتند فرمود حالا ميآييد به من ميگوييد كه من بروم با مشك برايتان آب بياورند, خب به شمشيرهايتان بگوييد شما بجنگيد و از حقتان دفاع بكنيد و همان كار را هم كردند.
ايمان واقعي نتيجهٴ عمل به تمام دستورات دين
حالا يك وقت انسان مينشيند ميگويد كه اين همه نعمتها براي خداست و ما ايمان آورديم ايمان را همين آيه كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بود قرائت شد; آيهٴ سورهٴ شانزده اين است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً﴾ خب بخش مهمي از اين آيات, در مدينه نازل شد. بسياري از اين مؤمنين به همين خوشحال بودند كه نماز پنج وقت را پشت سر بهترين امام جماعتهاي اولين و آخرين ميخواندند چون نماز پنج وقت را بيشتر با پيغمبر ميخواندند ديگر كدام امام جماعت مثل پيغمبر بود پاي منبر پيغمبر بودند با آن مصافحه ميكردند و خوشبخت بودند كه اهل بهشتاند مسجد الحرام افضل المساجد است, بعد از مسجد الحرام خب مسجد النبي است ولي احدي از اولين و آخرين به اندازه پيغمبر كه نبود, به عظمت پيغمبر كه نبود خب همه اينها نماز پنج وقت را پشت سر همين در مسجد النبي ميخواندند ديگر, چه فضيلتي بالاتر از اين! اين آيات در اين فضا نازل شد اين آيات كه در مكه نازل نشد, اينها در مدينه نازل شد. فرمود اينها كافي نيست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدخوا الجنّة وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ﴾[45] اين طور نماز جماعت خواندن آدم را به بهشت نميبرد. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا﴾; ما همه شما را رها بكنيم و ﴿وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا﴾, خب معلوم ميشود كه آدم, نماز پنج وقت را در مسجد النبي پشت سر پيغمبر بخواند بهشتش تأمين نيست بايد به دستور همان پيغمبر عمل بكند جهادش را بكند هجرتش را بكند مسائل مالياش را تسويه بكند ديگر ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[46] كه صحيح نيست. حالا اگر كسي در مدينه بنشيند بگويد ما به همين اكتفا ميكنيم, خب باز عزت نصيب او نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 136.
[2] . ر.ك: التفسير الكبير, ج11, ص242.
[3] . سورهٴ نساء, آيهٴ 136.
[4] . سورهٴ نساء, آيهٴ 136.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 285.
[6] . سورهٴ نور, آيات 47 ـ 49.
[7] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 167.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[9] . سورهٴ نساء, آيهٴ 143.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 14.
[11] . سورهٴ نساء, آيات 145 و 146.
[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 2.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 165.
[14] . سورهٴ نساء, آيهٴ 145.
[15] . سورهٴ نجم, آيهٴ 15.
[16] . سورهٴ نساء, آيهٴ 165.
[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 119.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 21; سورهٴ توبه, آيهٴ 34.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129.
[20] . سورهٴ توبه, آيهٴ 71.
[21] . سورهٴ نساء, آيهٴ 141.
[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 143.
[23] . سورهٴ حج, آيهٴ 61.
[24] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 2.
[25] . سورهٴ توبه, آيهٴ 16.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[27] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 28.
[28] . اقبال الأعمال, ص298.
[29] . سورهٴ بقره, آيهٴ 165.
[30] . ر.ك: سورهٴ مدثر, آيهٴ 48.
[31] . سورهٴ زمر, آيهٴ 44.
[32] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 10.
[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 213.
[34] . سورهٴ رعد, آيهٴ 27.
[35] . سورهٴ واقعه, آيات 41 ـ 46.
[36] . سورهٴ نوح, آيهٴ 7.
[37] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 46.
[38] . سورهٴ بقره, آيهٴ 61.
[39] . سورهٴ نساء, آيهٴ 136.
[40] . سورهٴ صف, آيهٴ 3.
[41] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 51.
[42] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40.
[43] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 10.
[44] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 51.
[45] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 142.
[46] . سورهٴ نساء, آيهٴ 150.