اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (27) اذْهَب بِكِتَابِي هذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ (28) قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (29) إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (31) قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ (32) قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ (33) قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)﴾
تعبير حضرت در برابر سخن هدهد اين بود كه ما بررسي ميكنيم ببينيم راست گفتي يا جزء كاذبين هستي, تقابل بايد أصَدَقْتَ أم كَذَبْت باشد ولي در موارد مبالغه, تعبير ﴿أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ مطرح است نظير ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[1] آنجا هم براي مبالغه است پس تقابل اصلي بين «صَدَقْتَ» و «كَذَبْت» است لكن براي مبالغه در آن وصف, ﴿كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ مطرح است حضرت به هدهد فرمود اين نامه را ميبري چندتا كار انجام ميدهي اين نامه را به دست مَلكه سبا ميرساني بعد مقداري فاصله ميگيري بعد خوب گوش ميدهي ببيني اينها در گفتگو با يكديگر چه ميگويند وقتي نامه رسيد اين مَلكه سبا به صورت ويژه مطرح كرد كه من باخبرم و اين نامه سرّي به من رسيده است اين كلمه ﴿إِنِّي﴾ نشان همين مطلب است ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ﴾ كتابي كه با كرامت است به دست من رسيده ممكن است نشانههاي كرامتي هم در نامه از نظر تاريخ باشد ولي آن دليلي كه نشان كرامت اين نامه است به حسب محتواي قرآن همين دو چيز است ﴿أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ﴾ سبب كرامت اين كتاب هم يكياش اين است كه ﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ﴾ چون صِيت و آوازه سليمان(سلام الله عليه) پيچيده بود و خود امرئه سبا هم طبق آيه 42 همين سورهٴ «نمل» گفته بود ﴿وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[2] ما قبل از اينكه به حضور شما بياييم از جريان شما باخبر بوديم اين خود سليمان(سلام الله عليه) به عنوان يك مَلِك معروف بود (اين يك) و عظمت توحيد هم در آن مطرح است (دو) ﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ﴾ (يك) ﴿وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ (دو) تقديم سليمان بر تَسميه اين در آن نامه نبود كه در نامه اينچنين نوشته بشود نامهاي است از طرف سليمان بعد ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اين طور نيست وقتي نامه را تنظيم ميكنند اول به نام خداست بعد مطلب نوشته ميشود بعد در پايانِ نامه امضا ميشود وقتي اين نامه به دست طرف مقابل رسيد آن طرف مقابل ميگويد نامهاي از فلان شخص به اين مضمون رسيده است اينچنين نيست كه اين كلمه سليمان در نامه, قبل از تسميه نوشته شده باشد بلكه در بيان امرئه سباست كه نامهاي از طرف سليمان آمده است كه در آن نامه نوشته بود ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾.
﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ مشركين بالأخره الله را به عنوان ربّالأرباب, الهالآلهه قبول داشتند منتها گرفتار شرك در ارباب متفرّقه بودند وگرنه مشركين ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[3] الله را فوق آن ميدانستند كه بشر بتواند با او رابطه برقرار كند او را عبادت كند از او چيزي بخواهد ولي اسلام كه آمده فرمود: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[4] يك ربّ بيشتر در جهان نيست و همه امور هم به دست اوست. خب ﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ اما شواهد ديگر اگر اين نامه مُهر شده بود نامه علايم خاص داشت با خطّ خوب نوشته ميشود با املاي خوب, اينها ديگر جزء تشريفاتي است كه برخي از مفسّران نقل كردند بايد دليل اقامه كنند ولي آنچه از قرآن برميآيد سبب كرامت اين نامه همين دو چيز ياد شده است ممكن است جهات ديگري هم آنها را همراهي بكند.
فرمود كرامت اين نامه از جهت آن است كه نويسندهاش يك پادشاه مقتدري است و در صدرش هم نام مبارك خدايي است كه رحمان و رحيم است اما مضمون آن نامه اين است كه شما بايد تابع حكومت مركزي باشيد نه اينكه در متن نامه اين نوشته شده باشد ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ وگرنه جايي براي گفتن اين كلمه «أن» در ﴿ألاَّ﴾ نيست اين «أن» مفسّره براي چيست؟ در اول نامه بايد بگويد «لا تعلوا عليّ وأتوني مسلمين» اما ميفرمايد: ﴿أَلَّا﴾ اين «أن» دارد چه چيزي را تفسير ميكند بنابراين معناي حرف امرئه سبا اين نيست كه در متن نامه اين كلمه نوشته شده اين لفظ نوشته شده كه ﴿أَلَّا تَعْلُوا﴾ بلكه نقل به معناست وقتي از او سؤال كردند كه عصاره نامه چيست؟ گفت اينكه ـ «اينكه» تفسير آن جواب است ـ منقاداً بايد تابع حكومت مركزي باشيد وگرنه در متن نامه كه نمينويسند ﴿أَلَّا تَعْلُوا﴾ مينويسند «لا تعلوا».
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك سليمان جزء انبياي اولواالعزم نبود كه حكومتش كلّ زمين را بگيرد اين در اردن و اطراف اردن حكومت داشت در قبالش يمن بود در قبالش مصر بود در بخشهاي ديگر خاورميانه حكومتهاي ديگري هم بود ولي آن حكومت اسلامي و ديني كه سليمان(سلام الله عليه) تشكيل داد در همان محدوده اردن و اطراف اردن بود وقتي حضرت هم به زيارت خانه خدا رفتند ظاهراً در همان سفر و همان محدوده بود كه هدهد از يمن باخبر شد و چنين صحنهاي پيش آمد. وجود مبارك سليمان در تعبير اوّلش نفرمود «ألا تعلوا علي الله» اين تعبير ﴿لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ﴾ حرفي است كه وجود مبارك موساي كليم و مانند آن براي دعوت به توحيد به كار ميبردند آيه نوزدهم سورهٴ مباركهٴ «دخان» اين است ﴿وَأَن لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ شما داعيه ربوبيّت نداشته باشيد بر خدا برتري نجوييد خدا رب است و شما مربوب, او خالق است و شما مخلوق شما كه ميگوييد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[5] و مانند آن اين عُلوّ علي الله است ﴿وَأَن لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ اما وجود مبارك سليمان در آغاز امر نفرمود «ألا تعلوا علي الله» فرمود: ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ﴾ شما بايد تابع حكومت ما باشيد آن وقت وقتي تابع حكومت ما شديد از نظر عقيده و اعتقاد مسائل ديني, برهاني ميشود بعد از برهان هم شما ميپذيريد و مؤمن ميشويد چه اينكه همين كار هم شده همين كه وجود مبارك سليمان مرقوم فرمود: ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ با ردّ و بدل هدايا و امثال هدايا امرئه سبا فهميد كه اين حكومت, حكومت الهي است نه سلطنت مادي و به صورت مُنقاد وارد محدوده حضرت سليمان شد بعد براهين توحيدي برايش روشن شد آنگاه گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ من و سليمان و امثال ما همه تابع خداييم بعد از اينكه منقاداً وارد حكومت مركزي سليمان(سلام الله عليه) شد براهين توحيدي براي او روشن شد در آن اواخر گفت: ﴿أَسْلَمْتُ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «نمل» آمده است آيه 44 در آن آخرها يعني بعد از اينكه برهان برايش روشن شد گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ وقتي وارد قصر شد ﴿قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا﴾ وجود مبارك سليمان فرمود: ﴿إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِن قَوَارِيرَ﴾ اين كاخ بلورين است اين استخر آب نيست ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.
﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ﴾ (يك) ﴿وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ (دو) اين سبب كرامت است حالا علل ديگري باعث كرامت آن نامه باشد و در تاريخ ثبت شده باشد ممكن است ولي از آيه بيش از اين دو مطلب برنميآيد, مضمون, دليل بر كرامت نيست براي اينكه مضمون, مضمون آمرانه است كه بايد بيايي اينكه ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ دستور آمرانه و حاكمانه است اين سبب كرامت نيست. خب اين عصاره نامه, بعد همين امرئه سبا با دولتمردانش مشورت كرد ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي﴾ براي اينكه من مسئول اداره مملكتم اداره مملكت به عهده شما نيست شما مجريانيد آن كسي كه مسئول است مدير مملكت و مدبّر مملكت است كلمه فَتيٰ و فتوا كه ناقص يايي است در برخي از كتابهاي لغتي كه براي لغتشناسان اصيل است دو اصل برايش ذكر شده يكي جواني و طراوت و سرسبزي و شادماني است كه فَتی از آن باب است باب ديگر و اصل ديگر به نام فتواست كه جواب سؤال از احكام و حِكم است كه دو اصل است و دو باب است و هر دو ناقص يايي است اما وقتي اين ياء تبديل به همزه شد كلاً مسير عوض ميشود نظير آنچه درباره وجود مبارك يعقوب گفته شد كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آيه 85 گذشت: ﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ﴾ آنجا فَتَأ است يعني مهموزاللام است كلاً باب عوض ميشود ﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ﴾ پس مادامي كه ناقص يايي است دو اصل و دو باب دارد يكي فتوّت است و جواني و جوانمردي و شادابي يكي هم فتواست كه جواب احكام و حِكم است اگر اين ياء به همزه تبديل شد ديگر مهموزاللام بود نه ناقص يايي كلاً باب عوض ميشود و معنا هم عوض ميشود. [6] بر طبق اين آيه ذات اقدس الهي ميفرمايد امرئه سبا گفته است كه ﴿أَفْتُونِي﴾ آن ﴿يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ﴾,[7] كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مبسوطاً گذشت از همين ناقص يايي است يا به يوسف صديق گفتند: ﴿أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ﴾[8] همين است فتوا اختصاصي به مسئله فقهي ندارد از هر صاحبنظري كه در رشته خاصّ خود تخصّص علمي دارد ميشود استفتا كرد و از او فتوا گرفت.
پرسش: با توجه به اينكه دو اصل دارد برداشتي كه حضرتعالي ديروز فرموديد چطور ميشود؟
پاسخ: بله خب بيگانه نيستند چون هر دو را در يك باب ذكر ميكنند دو اصل است در يك باب اگر دو باب بود بله, الآن شما ببينيد در مقاييس اللغة اين هر دو را در يك باب ذكر كرد مفردات راغب هر دو را در يك باب ذكر ميكند[9] اينكه دو اصل در دو باب نيست در يك باب است تناسب را هم تثبيت ميكند.
پرسش: تناسب اينها لفظي است نه معنايي.
پاسخ: اگر تناسب لفظي باشد كه ميشود اشتراك لفظي ديگر ميشود دو باب, اگر تناسب معنوي باشد يك باب است اگر تناسب لفظي باشد خب در دو باب ذكر ميكنند.
ميفرمايد: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ﴾ من در هيچ كاري بدون مشورت شما و حضور فكريِ شما تصميم نميگيرم نه شهود فيزيكي و حضور بدني چون حضور بدني كه براي قوّه مجريه است آنها بايد اجرا بكنند ولي حضور فكري لازم است تا در تصميمگيري من بتوانم راسخ باشم ﴿مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ﴾ يعني «تشهدوني» و اين نامه را به آنها گفت كه مضمون نامه اين است آنها گفتند ما براي مبارزه كردن و دفاع كردن و جنگيدن حاضريم اما نظر نهايي با شماست ﴿قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ﴾ چون محدوده يمن در اختيار اين بانو بود بخشي از مصر در اختيار سلطان ديگر بود اين بخش اردن و اطراف اردن در اختيار سليمان بود كه ميگفتند مُلك سليمان همين محدوده بود آن حضرت هم كه جزء انبياي اولواالعزم نبود در جريان ارث هم كه گفته شد ﴿وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[10] اين ارث در بسياري از موارد هست همين كه از قبلي به بعدي ميرسد اين ارث است ﴿اَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبادِي الصَّالِحون﴾[11] يا ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[12] يا ﴿أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ﴾[13] اينكه خدا ميفرمايد ما زمينهاي آنها, اموال آنها و سرزمين آنها را به شما ارث داديم اينكه ارث مصطلح نيست كه پسري از پدر ارث ببرد, اينكه ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[14] از همين قبيل است ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از همين قبيل است همين كه از قبلي به بعدي برسد يك نحوه ارث است وگرنه آن ارث مصطلح فقهي اگر بود بايد به ساير ورثه هم ميرسيد در حالي كه داوود(سلام الله عليه) فرزندان فراواني داشت مال آن حضرت را همه وارثان ارث بردند اما سلطنت فقط به سليمان رسيد پس اگر گفته شد سلطنت را سليمان از داوود(سلام الله عليهما) به ارث برد نه يعني سلطنت موروثي است ارث در ﴿أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ﴾ يا ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾[15] يعني «نَقَلْناهم» ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾ از همين قبيل است ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از همين قبيل است در بسياري از موارد آيات قرآن كريم ارث را به معني مطلق انتقال به كار برده در بخشي از موارد احكام فقهي را هم به همراه دارد البته. پس ﴿وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾ يعني آن مُلك و حكومت بعد از حضرت داوود به سليمان(سلام الله عليهما) رسيد.
﴿قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ﴾ اين درباريان و دولتمردان سليمان گفتند ما آماده مبارزه و جنگيم و قدرت هم داريم اما ﴿وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ﴾ تصميم نهايي با شماست شما نظر كنيد نظريه بدهيد هر چه امر بدهيد ما امتثال ميكنيم. اين مجموعه را اينها گفتگو كردند و اين را هدهد ميشنود بعد اين امرئه سبا در اين گفتگو گفته بود كه شما كه پيشنهاد جنگ ميدهيد يا آماده جنگ هستيد بدانيد جنگ چه ما برنده بشويد چه آنها برنده بشوند طرفين بازندهاند در هيچ جنگي خير و صلاح و فلاح نيست چه ما پيروز بشويم چه آنها پيروز بشوند جز ذليل كردن عزيزان و ويراني مملكت چيز ديگر نيست پس ما پيشنهاد جنگ نميدهيم آماده جنگ نيستيم راهحلّي هم هست وگرنه در جنگ چه ما پيروز بشويم چه آنها پيروز بشوند نتيجه جز ويراني چيز ديگر نيست ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً﴾ اينها اگر پيروز بشوند چه اين گروه چه آن گروه, من هم مَلِك هستم او هم مَلِك است ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً﴾ چندين خطر به بار ميآورند اول: ﴿أَفْسَدُوهَا﴾ خود آن شهر را ويران ميكنند دوم: ﴿وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ بالأخره در درجه اول با حكمرانان و دولتمردان درگيرند ديگر با طبقه پابرهنه كه درگير نيستند آن خطرات تبعياش دامنگير اينها ميشود اين عبارت ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ اگر سخن خود اين امرئه باشد كه لازم نبود اين جمله را بگويد ولي وقتي گفت و ذات اقدس الهي اين را نقل كرد و رد نكرد معلوم ميشود اين حرف درست است و اگر اين ﴿كَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ كلامالله باشد كه امضاي اين روش است كه بله, دولتمردان دنيايي وقتي جنگي را شروع كردند همين كار است تخريب ديار و جَعْل اَعزّه, ﴿أَذِلَّةً﴾ است اين ﴿كَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ ميشود حجّت وگرنه آن حرف امرئه شواهد تاريخي دارد البته اما حجّت باشد كه همه جا همين طور است اين نيست مگر [به استناد] اين ذيل كه ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: ممكن است باشد, اينچنين نيست كه بيگُدار او را مَلك كرده باشند حرفِ آنها آمادگي براي جنگ بود يك نفر در آنها نبود كه بگويد ما تحقيق ميكنيم جنگ گزينه خوبي نيست اما اين ميگويد جنگ گزينه خوبي نيست ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا﴾ (يك) كه مربوط به خود كشور است ﴿وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ (دو) اين ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ امضاست خب پس معلوم ميشود كه كار ملوك اين است اما كار انبيا اين نيست انبيا وقتي وارد بشوند اينچنين نيست ميفرمايد: «إذهبوا فأنتم الطلقاء»[16] اين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه وقتي فاتحانه وارد مكّه شد فرمود: «إذهبوا فأنتم الطلقاء» حتي خانه ابوسفيان را هم بَست قرار داد اينكه زينب كبرا(سلام الله عليه) در شام فرمود: «أمِنَ العدل ياابن الطلقاء»[17] همين است خب اين خيلي فرق است انبيا وقتي داخل بشوند و پيروز بشوند ميگويند: «إذهبوا فأنتم الطلقاء» هرگز ﴿جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ نيست ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا﴾ و اين را هم خدا امضاء كرده اما «إنّ الأنبياء إذا دخلوا قرية قالوا إذهبوا أنتم الطلقاء» خب اين سر تا پا نور است اين كجا آن كجا الآن صحبت در سلطنت و سياست و حكومت و امثال اينهاست هيچ ارتباطي به مسائل ديني ندارد چون خدا امضا كرده فرمود: ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 136.
[2] . سورهٴ نمل, آيهٴ 42.
[3] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25; سورهٴ زمر, آيهٴ 38.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 186.
[5] . سورهٴ نازعات, آيهٴ 24.
[6] . معجم مقاييس اللغة, ج4, ص473 و 474.
1.سورهٴ نساء، آية 126.
2 .سوره يوسف، آيه 46.
[9] . المفردات في غريب القرآن, ص625.
[10] . سورهٴ نمل, آيهٴ 16.
[11] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 105.
[12] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 180; سورهٴ حديد, آيهٴ 10.
[13] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 27.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 128.
[15] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 137.
[16] . الكافي, ج3, ص513.
[17] . اللهوف, ص182.