27 04 2011 4782403 شناسه:

تفسیر سوره مومنون جلسه5 (1390/02/07)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ (10) الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (11)﴾

بيان نكته ادبي درباره آيه دوم و سوم اين سور‌ه

بعد از اينكه اوصاف مهمّ مؤمنان را ذكر فرمود, پاداشي كه براي آنها ذكر مي‌كند اين است كه اينها وارث بهشت‌اند نه تنها اهل بهشت.

در جريان ازدواج مستحضريد كه ازدواج مثل غذا خوردن براي حفظ انسان است انسان هم بايد شخصاً بماند هم بايد نوعاً محفوظ باشد حفظ شخصِ انسان با غذاست حفظ نوع انسان با نكاح است و هر دو را ذات اقدس الهي به عنوان ضروري مطرح كردند و چون تحمّل اين كارها دشوار است يا آسان نيست يك سلسله لذايذ را در هويّت انسان تأمين كرد تا انسان براي رسيدن به آن لذّت تن به اين كار بدهد اينها در حقيقت مُزد كار است نه هدف. انسان اگر غذا نخورد مي‌ميرد انسان اگر نكاح نداشته باشد منقرض مي‌شود انسان مثل فرشته نيست كه بدون غذاي طبيعي بماند و غذاي او ذكر خدا باشد انسان مثل فرشته نيست كه نياز به نكاح نداشته باشد و محفوظ باشد هم به غذا محتاج است براي حفظ شخص هم به نكاح محتاج است براي حفظ نوع چون اين كارها دشوار است تأمين غذا و تهيّه غذا سخت است زيرا انسان مثل حيوان نيست كه غذاي او در سفرهٴ طبيعت حاضر باشد او علف‌خوار نيست او نياز به پخت و پَز و دستگاه تغذيه دارد بنابراين اين كار دشوار است براي اينكه او اين دشواري را تحمّل كند لذّتي در فضاي كام او پيدا مي‌شود و همچنين نكاح براي حفظ نسل است اين كار ضروري است نظير مسئلهٴ غذا و چون اين كار دشوار است تأمين خانواده, تأمين هزينهٴ آنها, تربيت فرزند مشكل است چند كار را ذات اقدس الهي به عنوان پاداش اين كار دشوار قرار داد يكي لذّت نكاح است و يكي محبّت اولاد. اين انسان خيال مي‌كند كه اين لذّت هدف است يا آن محبّت هدف است در حالي كه اگر پدر و مادر به كودك علاقه نداشته باشند مشكلات او را تحمّل نمي‌كنند اين مُزد آن كار است انسان خيال مي‌كند كه محبّت اولاد براي او يك اصل است يا لذّت نكاح براي او اصل است در حالي كه اين مُزد آن كار است اين لذّت غذا خوردن مُزد تحمّل اين دشواري است و چون اين افراد عادي نمي‌دانند كه اين لذّت، مُزد آن كار است تا مي‌توانند مي‌خورند

عوارض عدم درك فلسفه تغذيه و نكاح

و اكثر بيماريها هم مستحضريد كه در اثر بدخوري و پرخوري است اين دين دستور داده تا اشتها به غذا نداريد كنار سفره نرويد, يك مقداري مانده كه سير شويد از كنار سفره برخيزيد و هيچ انسانِ پرخوري خوش‌استعداد و خوش‌فهم نخواهد بود اين جزء بيانات نوراني حضرت امير بود كه بارها خوانده شد فرمود: «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ»,[1] «لا تَجْتمع الفِطنة وَ البطنة»[2] پرخوري با فِطانَت, بَطين بودن با فَطِن بودن جمع نمي‌شود هيچ آدم پرخوري مُلاّ نخواهد شد هيچ آدم بدخوري هم خردمند نمي‌شود به مقداري كه بدن نياز دارد آدم بايد غذا بخورد. خب اين را گفتند آن كه نمي‌فهمد بشر چرا بايد غذا بخورد پرخوري مي‌كند آن كه نمي‌فهمد بشر چرا محتاج به نكاح است دنبال هرز‌گي است فرمود شما مواظب غذايتان باشيد مواظب اندام تناسلي‌تان باشيد اين هم يك مطلب و مبادا خيال كنيد اين نكاح براي آن است كه شما لذّت ببريد اين نكاح براي آن است كه نسل بشر محفوظ بماند همان طوري كه در پرخوري و بدخوري، اينها خيال مي‌كنند كه انسان براي لذّت غذا مي‌خورد نه براي ماندن, لذا به ماندنِ خودشان آسيب مي‌رسانند كه به لذّت برسند در جريان نكاح هم همين طور است اگر خانواده حفظ نشود و فرزند صالح تربيت نشود ما امّت اسلامي, جامعهٴ اسلامي, جامعهٴ متمدّن نخواهيم داشت زيرا جوامع را خانواده‌ها تشكيل مي‌دهند و عواطف در همان دوران خردسالي است متمّم قانون همان عاطفه و اخلاق است جايي كه عاطفه نباشد اخلاق نباشد قانون هر چه كامل باشد نمي‌تواند مشكلات جامعه را حل كند لذا قرآن كريم براي خانواده خيلي حرمت قائل است خيلي تأكيد مي‌كند همان طوري كه براي عقل, حرمت قائل است دو چيز را پشت سر هم با تعبيرهاي گوناگون تحريم كرده يكي خَمر يكي زنا براي اينكه نه مي‌گذارند خانواده سامان بپذيرد نه مي‌گذارند جامعه شكل بگيرد.

ديدگاه علامه طباطبايي درباره جايگاه و محدوده نكاح دائم و منقطع

سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد در الميزان بعد از آن بحث ايمان كه ايمان از چه سنخ است وارد مسئلهٴ اجتماعي شدند كه اين آيات، مسائل اجتماعي را خوب تفهيم مي‌كند و براي اينكه پاسخ المنار و امثال المنار را هم بدهد مي‌فرمايد شما مستحضريد كه همهٴ انسانها و همهٴ افراد بخواهند نكاح دائم داشته باشند مقدورشان نيست نه مي‌شود جلوي غريزه را گرفت (يك) نه مي‌شود جلوي ضرورت نسل را گرفت (دو) و نه مي‌شود براي همهٴ جوانها زندگي دائم و ازدواج دائم فراهم كرد (سه), لذا قرآن كريم هم ازدواج دائم را هم ازدواج موقّت را ترسيم كرده است منتها فرهنگ عمومي بايد طوري باشد كه وقتي گفتند ازدواج موقّت يعني آن جوان متديّني كه مقدورش نيست ازدواج موقّت كند نه كسي كه متأهّل است خب اين به هم زدن اساس دين است به دست همين متديّنين صوري, نفرمودند شما كه متأهّل هستي باز به دنبال نكاح موقّت برو, گفتند آن جواني كه مقدورش نيست او به دنبال نكاح موقّت برود كه هم آلوده نشود و هم بتواند موقتاً خانواده تشكيل دهد هم فرزنددار شود همهٴ اينها هست. ايشان يك بحث مبسوط دارند كه مسئولان قانون‌گذاري اين ازدواجها را سامان ببخشند[3] وگرنه همين كه مي‌بينيد يا بياباني يا خياباني در مي‌آيد و رفتند جلوي ازدواج موقّت را بگيرند زنا را ترويج كردند فرمود اين خطر هست در صدر اسلام در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدهای ازدواج موقّت داشتند اين امانتِ الهي است اين دين, امانت است به دست ما, بگذاريم آن جوان متديّني كه راه ندارد اين از اين راه استفاده كند تو كه متأهّل هستي چرا به دنبال اين مي‌روي.

بيان اهميت و آثار مواظبت بر نماز در ابتداي اين سور‌ه

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ[4] در تعبير به «فروجهم» هم مستحضريد كه نه آن روز اين كلمه به آن عضو تناسلي گفته مي‌شد نه امروز, هر دو كنايه است الآن شما مي‌بينيد در بسياري از موارد همين كلمهٴ فروج به كار مي‌رود اين براي آن است كه براي آن عضو تناسلي نيست ادب را قرآن كريم حفظ كرده است دورترين كنايه را رعايت كرده,

نظام برده‌داري از نظر اسلام

اما در جريان مِلك يمين كه اسلام بساطش بر آزادي بود مستحضريد بيش از پنجاه كتاب به عنوان كتاب فقه مطرح است هيچ كدام از آنها كتاب الرِق نيست ما در اسلام كتاب العِتق داريم نه كتاب الرّق اين عِتق براي آن است كه دستور آزادي مي‌دهند شما مي‌بينيد كسي به عنوان خادم حرمين لشگركشي مي‌كند از راه دور مي‌آيد در مسجد شيعه‌ها قرآني كه خودش چاپ مي‌كند مي‌سوزاند شما چطور مي‌خواهيد اين را تربيت كنيد مگر اينكه اين را چند روزي به عنوان برده داشته باشي آدم بكني رها بكني اين‌چنين نيست كه بردگي نظير خَمرخوري يا نظير زِنا ذاتاً حرام باشد اين با آزاديِ بشر سازگار است اما اينها ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[5] خب از يك طرف قرآن چاپ مي‌كنيد از طرفي از راه دور لشگركشي مي‌كنيد و يقين داريد اين مسجد پُر از قرآن است همين طور مرتّب مي‌سوزانيد آخر اين با كدام منطق هماهنگ در مي‌آيد اگر اين را كسي بگيرد بايد چند روزي به عنوان برده داشته باشد آدم بكند ولي مستحضريد هيچ كاري در اسلام نسبت به برده‌ها كه با حيثيّت او هماهنگ نباشد تجويز نشده فحش دادن, بدگويي كردن, غيبت كردن, اهانت كردن, مگر غيبت برده جايز است؟ مگر اهانت به برده جايز است؟ مگر تحقير برده جايز است؟ ولو مولايش هم باشد بر او حرام است كه غيبت كند نسبت به برده, تحقير كند او را اينها هست ديگر در احكام اسلامي ما.

 در بحثهاي قبل هم داشتيم كه قرآن تحقير نكرده كسي را, تحقيق كرده فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آخر شما ببينيد با هيچ منطق هماهنگ در نمي‌آيد اين بحريني‌ها تمام مساجدشان دو ماه محرّم و صفر «يا حسين, يا حسين» با كسي كاري ندارند شما اين طور لشگركشي كرديد از آن طرف آمديد داريد مسجد اينها را مي‌سوزانيد زن و مرد را همه را مي‌كُشي اگر يك وقت حكومت اسلامي پيروز شود وليّ مسلمين دربارهٴ اينها چه تصميم مي‌گيرد اينها را رها مي‌كند يا مي‌گويد اينها مدّتي بايد باشند آدم بشوند نه اينكه اينها را بزند اينها را مي‌خواهد عاقل كند بعد رها كند, اگر استرقاق الي يوم القيامه هست براي همين موضوع است. در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم خوانديم فرمود شما با كفّار بجنگيد يعني مثل صهيونيست مثل استكبار و امثال ذلك نه براي اينكه كافرند با بسياري از كفّاري كه روي زمين زندگي مي‌كنند يك زندگي مسالمت‌آميز داريم قبلاً هم گذشت كه در قانون اساسي همين آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» هم آمده[6] كه خدا مي‌فرمايد با كفّاري كه با شما كاري ندارند روابط خوب داشته باشيد ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾ با اينها عادلانه رفتار كنيد اما دربارهٴ يك عدّه‌ فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ[7] نه «لا اِيمان لهم» فرمود با اينها بجنگيد نه براي اينكه ايمان ندارند و كافرند خب خيليها هستند كه كافرند ولي شما با اينها زندگي مسالمت‌آميز داريد اينها اَيمان ندارند نه اِيمان يعني قطع‌نامه, كنوانسيون, پيمان, عهدنامه, تفاهم هيچ چيزي را رعايت نمي‌كنند خب شما با كسي كه اصلاً اَيمان يعني عهدنامه, امضا, تفاهم هيچ چيزي را رعايت نمي‌كند زير پا مي‌گذارد چطور مي‌خواهي زندگي كني. فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ اين همه قطع‌نامه عليه صهيونيست‌ها صادر شده هيچ كدامش را آمريكا رعايت نكرده چطور مي‌خواهي با او زندگي كني؟! اگر بر او مسلّط بشوي اين را رها مي‌كني براي اينكه بردگي ممنوع است؟! بردگي انسان ممنوع است اين برهان قرآن كريم است فرمود شما با چه كسي مي‌خواهي زندگي كني هيچ امضايي را محترم نمي‌شمارد هيچ عهدي را محترم نمي‌شمارد اين ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ نشان مي‌دهد دين با كسي مي‌جنگد كه «لا أيمان له» نه «لا اِيمان له» قرآن فرمود با كفّار مي‌توانيد زندگي مسالمت‌آميز داشته باشيد ما با خيلي از كفار روابط حَسنه داريم كاري با ما ندارند ما هم با آنها كاري نداريم اما كسي كه هيچ تعهّدي را رعايت نمي‌كند آخر با اينها چطور شما مي‌خواهيد زندگي كنيد؟! بله, بردگي ممنوع است اما براي انسان ممنوع است اما اينها كه هيچ اصلي از اصول انساني را رعايت نمي‌كنند چطوري مي‌خواهيد با آنها زندگي كنيد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ اين قرآن بوسيدن دارد!

﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ﴾ اين ﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ﴾ براي آن است كه بگويند اينها شما را بهشت نمي‌برد درست است كه ما گفتيم معامله‌اي هست ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم[8] اما همهٴ اينها تشويقي است چيزي شما نداريد كه بدهيد و بهشت بخريد بهشت با كسب به دست نمي‌آيد با ارث به دست مي‌آيد شما تلاش و كوشش را بكنيد همهٴ اين كارها براي اين است كه شناسنامه پيدا كنيد به جايي مرتبط بشويد وقتي مرتبط شديد اثر آن رابطه, ارث است آدم وقتي با كسي پيوند دارد از او ارث مي‌برد حالا صدها سال درس بخواند زحمت بكشد كه از فلان شخص ارث نمي‌برد اين اگر بخواهد از فلان شخص ارث ببرد بايد رابطه داشته باشد با او, فرمود اين كارهاي شما, شما را به اهل بيت نزديك مي‌كند به خدا نزديك مي‌كند وقتي نزديك شديد از سهم‌الوراثه بهره مي‌بريد ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ[9] چه ارضِ دنيا چه ارضِ آخرت, بهشتيها وقتي وارد سرزمين بهشت شدند مي‌گويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ[10]  ما اين را به ارث برديم نه به كسب.

پرسش:...

پاسخ: خب بله, مورِّث خود ذات اقدس الهي است بر اساس تفضّل, كسب نيست تعبير كسب كه فرمود: ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ[11] يا ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي[12] همهٴ اينها تعبير تشويقي است ما چه چيزي داريم كه بفروشيم فرمود: ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[13] و فرمود درست است كه من اصلِ مالكيّت را امضاء كردم اما مالكيّت نسبت به خود شما, هر كسي كار كرده كسب كرده مالك است مِلك طلق اوست اما نسبت به خدا چطور؟ يعني شخصي كه كاسب است يا كشاورزي يا دامداري كه مال فراهم كرده در برابر خدا مي‌تواند بگويد كه اين مال من است من كسب كردم مستقلّم به نظر خودم بايد عمل بكنم يا مال نسبت به ذات اقدس الهي ايتاء الهي است كه فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ[14] بله, نسبت به ديگران ما مالكيم اصل مالكيّت امضا شده است اما نسبت به ذات اقدس الهي كه كسي حق ندارد بگويد من اين را خودم كسب كردم مالكم. فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ پس نسبت به خداي سبحان ما مالك نيستيم هر چه او دستور داد بايد عمل كنيم و چون جان و مال ما, مِلك اوست چيزي نداريم كه بفروشيم اين تعبيرات [كسب و امثال ذلك در قرآن كريم] تشويقي است, اگر به فرمان او عمل كرديم به او نزديك مي‌شويم رابطه برقرار مي‌كنيم رابطه كه برقرار كرديم به ما چيزي عطا مي‌كند مي‌شود ارث. فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[15] درست است كار كرديم اما اين كار به عنوان كسب نيست به عنوان پيوند است وقتي پيوندتان محفوظ شد ارث مي‌بريد. بهشتيها هم وقتي كه وارد سرزمين بهشت شدند حق‌شناس‌اند حق‌شناسي مي‌كنند مي‌گويند آن را به ما ارث داد ما كاري نكرديم كه از راه كار ببريم, بنابراين اينكه در بعضي از روايات دارد كه ﴿يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ چون هر كسي براي او جايي در بهشت معيّن شده عدّه‌اي خودشان را محروم كردند سهم آنها به اينها مي‌رسد[16] اين بايد توجيه بشود خب سهمِ خود اينها كه به اينها مي‌رسد چطور؟ همه كه از راه ديگري نيست سهم خود اين مؤمن هم كه به اين مي‌رسد ارث است. فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ براي ايجاد پيوند است لذا آنها مي‌گويند خدا را شكر مي‌كنيم كه ما را وارث خود قرار داد.

كيفيت احراز ارث‌هاي ملكي و ملكوتي

 در بخش پاياني بحث ديروز رسيديم به اينكه «إنّ العلماءَ ورثةُ الأنبياء»[17] حالا العلماء, المؤمنون اينها هم ورثهٴ انبيايند هم قدري بالاتر ورثةالله‌اند وارثان خدايند در ارثهاي ملكوتي وارث بايد بميرد نه مورِّث. در ارثهاي مُلكي تا مورِّث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد در ارثهاي ملكوتي تا وارث نميرد چيزي به او نمي‌دهند نه مرگِ طبيعي، آن مرگِ ارادي در روايات ما هم هست كه «زِنوا أنفسكم مِن قبل أن توزَنوا وَ حاسبوها مِن قبلِ أن تُحاسبوا»,[18] «موتوا قبل أن تموتوا»[19] قبل از اينكه بميرانند, بميريد قبل از اينكه شما را به محاسبه دعوت كنند حسابرس خود باشيد قبل از اينكه شما را وزن كنند خود را توزين كنيد خب اينكه فرمودند: «موتوا قبل أن تموتوا» همين است بعدها ادباي ما گفتند «مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُود» يعني اين مفعول است نه فاعل, اگر كسي به «موتوا قبل أن تموتوا» عمل كند بله, اينجا مي‌شود گفت «مات زيدٌ», «مات» فعل «زيد» فاعل, اما آن كه نَفَسش تمام شده اجازهٴ دفن مي‌دهند او مفعول است «أماته الله» نه اينكه او بميرد و بشود فاعلِ اين فعل به هر تقدير كسي ارث مي‌برد كه با موتِ ارادي بميرد البته موت ارادي براي همه هست كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾,[20]

مفهوم و جايگاه فردوس در بهشت

﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ فردوس را به چند معنا ذكر كردند اقسام فردوس, احكام فردوس, آيا فردوس آن مرحلهٴ عاليه بهشت است يا وسط بهشت را مي‌گويند فردوس؟ در يكي از دعاهاي روزهاي ماه مبارك رمضان اين است كه «و أسْكنِّي ببركته بحبوحة جنّاتك [فيه بحبوحات جناتك]» [21] بحبوحه يعني وسط, يك وقت يك وسط است كه شرفي نمي‌آورد يك وقت است نه, آن هستهٴ مركزي را مي‌گويند وسط, اگر اين باشد خب خصوصيّتي را فردوس دارد كه ساير بخشها ندارد فرمود: ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ چون اين اوصاف را دارند اگر يك وقت مثلاً آسيبي در زندگي اينها مشهود باشد اينها يا در دنيا درمان مي‌شوند يا عندالاحتضار يا در برزخ يا در ساهرهٴ قيامت يا عندالعرض يا عندالحساب يا عندالصراط بالأخره تطهير مي‌شوند ولي وقتي وارد فردوس شدند ديگر ﴿هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . نهج‌البلاغه, خطبه 241; غررالحكم و دررالكلم, ص483, ح11170.

[2] . غررالحكم و دررالكلم, ص360, ح8157.

[3] . الميزان، ج15، ص17و18.

[4] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 5.

[5] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 179.

[6] . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران, اصل چهاردهم

[7] . سورهٴ توبه, آيهٴ 12.

[8] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.

[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 128.

[10] . سورهٴ زمر، آيهٴ 74.

[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 286.

[12] . سورهٴ توبه،آيهٴ 111.

[13] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.

[14] . سورهٴ نور، آيهٴ 33.

[15] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 72.

[16] . تفسير القمي, ج2, ص89.

[17] . الكافي, ج1, ص32.

[18] . نهج‌البلاغه, خطبه 90.

[19] . بحارالأنوار, ج69, ص59; تفسير ابن عربي, ج1, ص60; تفسير المحيط الأعظم, ج1, ص59.

[20] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 185; سورهٴ انبياء, آيهٴ 35; سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 57.

[21] . اقبال الأعمال, ص206.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق