04 01 2010 4802967 شناسه:

تفسیر سوره مریم جلسه 52 (1388/10/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً ﴿73﴾ وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً ﴿74﴾ قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلاَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّي إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَاناً وَأَضْعَفُ جُنْداً ﴿75﴾ وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً ﴿76﴾ أَفَرَأيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً ﴿77﴾ أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿78﴾ كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ﴿79﴾ وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْداً ﴿80

در ذيل آيات 58 و 59 به بعد همين سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت كه مشكلات مردم حجاز مثل بحثهاي مردم اعصار ديگر دو چيز بود يكي شبههٴ علمي بود يكي شهوت عملي بعضيها مشكل علمي داشتند بعضيها مشكل علمي نداشتند خواستند برابر شهوت عمل كنند كه اين دو قسمت را سورهٴ مباركهٴ «القيامه» بيان كرده كه فرمود اينها ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ[1] لكن ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[2] يعني او شبههٴ علمي ندارد براي اينكه ما اصلِ هستي اين موجودات را به آنها داديم اصل هستي انسان را به او داديم دوباره يقيناً مي‌توانيم او را زنده كنيم او مشكل علمي ندارد شبههٴ علمي ندارد شهوت عملي دارد مي‌خواهد جلويش باز باشد ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ در ذيل آيهٴ 59 گذشت كه ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ اين شهوتها نمي‌گذارد حبّ الدنيا نمي‌گذارد كه درست به معارف الهي عمل بشود در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «مريم» كه براهين عقلي اقامه شده بر حقّانيّت مبدأ و معاد و وحي فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ كفّار به مؤمنين مي‌گفتند كه چون وضع مالي ما خوب است ما در رفاه و امكانات رفتيم پس حق با ماست خب اينكه مطلب علمي نيست شما بر اساس غارتگري و امثال آن مالي به دست آورديد اينها رعايت عدل كردند به آن مال نرسيدند اينكه نشانهٴ حقّانيّت شما نيست پس اين بخشها به آن شبهات عملي برمي‌گردد.

مطلب ديگر آن است كه اينگه گفتند ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ اين دو آيه‌اي كه در وسط هست يكي ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا﴾، يكي ﴿قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلاَلَةِ﴾ تا ﴿حَتَّي إِذَا﴾ يا جمله معترضه است به تعبير زمخشري در كشّاف يا نه، اگر جملهٴ معترضه باشد آن‌گاه اين ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا﴾ جواب آنهاست آنها گفتند ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾، جواب ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا﴾ وقتي شما ببينيد يا عذاب دنيا يا صحنهٴ قيامت را آن وقت معلوم مي‌شود حق با چه كسي است. اگر جمله معترضه نباشد اين ﴿حَتَّي﴾ به ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ برمي‌گردد يعني ذات اقدس الهي به يك عده امكانات مي‌دهد تا صحنهٴ مشاهدهٴ عذاب پس در ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا﴾ دو نظر هست كه هر دو نظر را جناب زمخشري مطرح كردند كه يا اين ﴿حَتَّي﴾ در برابر ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّي﴾ ديگر متّصل است ديگر چيزي به عنوان معترضه وسط واقع نشده يا نه، آن چند جمله، جمله‌هاي معترضه هستند ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا﴾ جواب است براي اين سؤال كه ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً﴾ جواب، آن صحنه‌اي كه ذات اقدس الهي با قَهر و انتقام با شما عمل مي‌كند معلوم مي‌شود.

مطلب ديگر اين است كه بين بديهي و نظري يك رابطه هست يعني مطلب نظري با مطلب بديهي يقيناً يك صراط مستقيمي بينشان هست كه منطق عهده‌دار آن است، اگر چيزي مجهول بود يقيناً مي‌شود معلوم بشود چرا، براي اينكه بالأخره علّتي دارد، علامتي دارد يا از علّت او پي به او مي‌بريم كه يك راه جزمي‌تري است يا از علامتهاي او پي به او مي‌بريم كه شبيه جزم است بالأخره اين شيء در عالَم لوازمي دارد، ملزوماتي دارد، ملازماتي دارد، عللي دارد، معاليلي دارد از هر كدام از اين راهها مي‌شود به آن رسيد پس بين مطلب نظري و مطلب بديهي صراط مستقيم هست يك، و اين صراط مستقيم معصوم است يعني ديگر دوتا راه نيست بين علّت و معلول، بين لازم و ملزوم، بين ملازم و ملازم يك صراط مستقيم است و اين معصوم است دو، سالك اين راه كه حالا يا فقيه است يا منطقي است يا حكيم است يا محدّث هر كسي در رشتهٴ خودش اين سالك گاهي اشتباه مي‌كند گاهي اشتباه نمي‌كند، گاهي موضوع را جابه‌جا مي‌كند گاهي محمول را جابه‌جا مي‌كند همين مغالطات سيزده‌گانه لفظي دامنگيرش مي‌شود اين در عبور از بديهي به نظري در بين راه مي‌لغزد اشتباه مي‌كند اين سه، چون عبور از بديهي به نظري براي همگان آسان نيست معصومين(عليه السلام) حسابشان جداست لذا در دنيا ممكن نيست حق آن طوري كه هست براي همه روشن بشود چون همه مي‌خواهند از راه بديهي به نظري برسند از راه فكر مي‌خواهند برسند اين راه فكر يك پيچ و خمي دارد يك فراز و فرودي به تعبير شيخ عطّار دارد اين نشستي دارد مغالطات در راه است شيطان هم كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[3] مغالطه پيش مي‌آيد جايي بايد باشد كه سخن از مفهوم نباشد، انتقال از بديهي به نظري از راه مفهوم نباشد يك، و شيطان رهزني نكند دو، چنين عالَمي عالَم قيامت است در عالَم قيامت ديگر سخن از استدلال مفهومي و انتقال از بديهي به نظري و اينها نيست خود حق روشن مي‌شود ﴿يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾،[4] ﴿كَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[5] شيطان هم كه آن روز ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ[6] بسته است روزي است كه بالأخره حق به تمامه براي انسان روشن مي‌شود اين يكي از ادلهٴ ضرورت معاد است براي اينكه بالأخره حق در عالَم اين مكتبهاي گوناگون بالأخره روزي بايد معلوم بشود حق با چه كسي است دنيا جاي روشن شدن نيست دنيا ممكن است غالباً روشن بشود ولي دائماً روشن نمي‌شود بر فرض ما غلبه را هم كافي بدانيم با غلبه هم مسئله حل نمي‌شود اين جنگ 72 ملّت هميشه هست اين مكاتب گوناگون در دنيا هست جايي بايد باشد كه حق روشن بشود و هيچ ابهامي در آنجا نيست و هيچ رهزن و مغالطه‌گر و امثال ذلك نيست اين مسئلهٴ معاد است لذا مي‌فرمايد وقتي كه ذات اقدس الهي به عنوان حقّ تام فيضش را نشان داد براي شما معلوم مي‌شود كه ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ شما خيريد يا نه، ﴿أَضْعَفُ جُنْداً﴾ و مانند آن اين است ﴿فَسَيَعْلَمُونَ﴾ برهان است براي آن مسئله كه ﴿فَسَيَعْلَمُونَ﴾ در آن لحظه ﴿مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَاناً وَأَضْعَفُ جُنْداً﴾.

مطلب ديگر اينكه اين كلمهٴ ﴿مَنْ﴾ به لحاظ لفظ مفرد است و به لحاظ معنا جمع لذا هم ضمير مفرد براي ﴿مَنْ﴾ آورده شد هم ضمير جمع، ضمير مفرد آورده شد فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي الضَّلاَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ﴾ كه مفرد آورده به لحاظ لفظ، بعد به لحاظ معنا فرمود: ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّي إِذَا رَأَوْا﴾ چون جمعيّت كفّار بيش از يك نفر بودند جمعيّت بود بالأخره تعبير به جمع كرده است پس اين ﴿مَنْ﴾ به لحاظ لفظ مفرد است ضمير مفرد آورده شده به لحاظ معنا جمع است ضمير جمع آورده شده ضرورت معاد هم از همين راه است. بعد فرمود در برابر «مدّ» كه ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ براي اينكه بهانه را بگيرند كه يك وقت نگويند اگر ما عمر طولاني پيدا مي‌كرديم مثلاً توبه مي‌كرديم اما خداي سبحان اينها را در همان تاريكي عمر طولاني مي‌دهد مال و فرزند مي‌دهد و مانند آن مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «يونس» گذشت آيهٴ يازده سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ﴾ اگر هر كسي تبهكار بود فوراً خدا انتقام مي‌گرفت كه بساط برچيده مي‌شد سريعاً، اما ﴿فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَيَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ مدّتي ما اينها را در همان طغيانشان نگه مي‌داريم اينها عَمَه، تاريكي، كوري، تيرگي بر اساس سفه دارند به سر مي‌برند اينها در تاريكي ادامه مي‌دهند در تيرگي ادامه مي‌دهند دفعتاً بيدار مي‌شوند بنابراين اين ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ با همان ﴿فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَيَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ از همين قبيل است عَمَه يعني نابينايي در تاريكي، كم‌بيني ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود قسم به جان تو اينها در تاريكي دارند راه مي‌روند ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ[7] اينها مستانه مي‌روند حالا يا سُكر مقام است يا سُكر مال است يا سُكر جواني است و مانند آن. در برابر ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً﴾ آنها زمينهٴ تيرگي را فراهم مي‌كند آنها به سوء اختيار خودشان در تاريكي مي‌دَوند از اين طرف فيض الهي نصيب مردان مهتدي مي‌شود هدايت اينها را روزافزون مي‌كند افزوني هدايت يك مطلب است، افزايش درجهٴ مهتديان مطلب ديگر است يك وقت است آدم گرايشي به اعمال خير دارد اين گرايشش بيشتر مي‌شود كاري دربارهٴ خيرات انجام مي‌دهد اكنون بيشتر خير انجام مي‌دهد مستحضريد اينكه مي‌گويند رعايت شئون، رعايت شئون اين مربوط به مسائل مالي است دنيايي است اگر كسي مي‌خواهد خانه تهيه كند، فرش تهيه كند، ماشين تهيه كند خب برابر شأنش بايد تهيه كند بيش از اين مي‌شود اسراف حق ندارد اما در كار خير براي كسي شأن معيّن نكردند حالا اهالي محلّي مي‌خواهند مسجد بسازند آن كسي كه وضع مالي‌اش خوب است يك مبلغ بيشتري داد آن كسي كه همّتش بلند است ولي وضع مالي‌اش خوب نيست او هم دارد به همين مبلغ مي‌دهد كه نمي‌شود گفت آقا تو شأنت اين نيست كه مگر بهشت رفتن و درجات بهشت و كار خير هم آنجا هم شأن است چه كسي گفته آن آقا بايد درجات بيشتر بهشت برود و ما نرويم مسئلهٴ شأن و امثال ذلك براي شئون مادّي و لوازم مادّي و اثاث‌البيت مادّي است اما كمك به حسينيه و مسجد و مراكز خيريه و درمانگاه و امثال ذلك كه شأن‌پذير نيست اين مي‌شود زيادي هدايت كسي گرايش به كار خير داشت اين گرايشش بيشتر مي‌شود كارهاي خير و عبادات انجام مي‌داد الآن كار خير بيشتري و عبادات بيشتري انجام مي‌دهد اين مي‌شود زيادي هدايت اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» است آن ترفيع درجه است كه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[8] ما درجات اينها را در بهشت بالا مي‌بريم ترفيع درجه به عنوان پاداش هدايت مُهتديان است اما افزايش مراتب هدايت يعني اينها را سريع‌تر، سابق‌تر در اين راه پيش مي‌بريم اگر گفتيم ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ[9] به او توفيق مي‌دهيم كه هميشه نمازش را اول وقت بخواند، اگر گفتيم ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ[10] به او توفيق مي‌دهيم كه در مسابقات خير او از ديگري سبقت بگيرد اينها توفيقات است در اِستباق به خير او موفق مي‌شود، در سرعت به خير او موفق مي‌شود اينها مزيد هدايت است اما درجات و غُرف مبنيه بهشت و اينها مربوط به ترفيع درجات است فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ﴾ پس آنچه شما پنداشتيد كه معيار ارزش است آنها معيار نيست چون آ‌نكه نزد شماست عندكم است آنكه باقيات الصالحات است ﴿عِندَ رَبِّكَ﴾ است اين صغرا، برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ[11] كبرا، پس معلوم مي‌شود آنكه عند الله است باقي است خير است ديگر براي اينكه آنكه شما خير پنداشتيد مشكل شما را اضافه مي‌كند شما جان كَنديد تا او را تهيه بكنيد بعد هم طولي نمي‌كشد كه از شما گرفته مي‌شود اين دو خطر، خطر سوم كه جان‌كاه است و عذاب از آنجا شروع مي‌شود اين است كه محبوب شما را مي‌گيرند محبّت در شما هست اين فشار پيدا مي‌شود اين‌چنين نيست كه انساني كه مي‌ميرد اگر اموال و فرزند را از او بگيرند تعلّق را هم از او بگيرند كه اگر تعلّق را گرفتند كه او راحت است عذاب نمي‌چشد درد حال احتضار و مرگ به بعد اين است كه متعلّق را از انسان مي‌گيرند يك، تعلّق مي‌ماند دو، عذاب شروع مي‌شود سه، خب انسان از اينكه به چيزي وابسته است و به او دسترسي پيدا نمي‌كند درد مي‌كشد يك معتاد همين كه به بند افتاد چون مواد را از او گرفتند، اعتياد هست، دادش بلند است عذاب قبر همين است، در برزخ همين است، در حال احتضار همين است فرمود آنكه دردآور است وابستگي شماست ما اين وابستگي را از شما نمي‌گيريم ما مي‌خواهيم شما را عذاب بكنيم پس چيزي تهيه كنيد كه با شما باشد كه و آن ﴿عِندَ رَبِّكَ﴾ است اينكه فرمود: ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ﴾ اين صغراست، كبرايش هم كه در سورهٴ «نحل» گذشت كه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ[12] خب اگر ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ انسان محبوبش را عنداللّهي قرار داد هم حب هست هم محبوب لذّت شروع مي‌شود اما اگر محبوبش عندالناس بود و حبّش در درون جان او اين محبوب گرفته مي‌شود و حب هست و درد شروع مي‌شود لذا فرمود: ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً﴾ مستحضريد كه ثواب با مَرَد گرچه مفهوماً دوتا هستند ولي نزديك هم‌اند مصداقاً نزديك هم‌اند ثواب از «ثاب» به معني «رَجَع» است «ثابَ» يعني «رَجَع» و پاداش را مي‌گويند ثواب چون رجوع نتيجهٴ عمل انسان به انسان است لغتاً فرقي بين بهشت و جهنم نيست هم جهنم ثواب است هم بهشت ثواب است براي اينكه جهنم «ثاب و رجع عمل الكافر إليه» بهشت هم «ثاب و رجع عمل المؤمن إليه» لكن غالباً استعمال كلمه ثواب و مَثوبت در خير و بهشت و امثال ذلك است گاهي هم در شرّ استعمال مي‌شود نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» به اين صورت آمده است آيهٴ شصت سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ﴾ مي‌خواهيد برايتان روشن كنيم آن ثوابِ بد كدام است همان جهنم است «ثاب» يعني «رجع» منتها غالباً مسئلهٴ ثواب در خير به كار مي‌رود اينجا هم كه با قرينه همراه است ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً﴾.

مطلب ديگر اين آيهٴ بعد است كه تفاوت فراواني بين تفسير سيدناالاستاد علامه(رضوان الله عليه) است و مفسّران ديگر. معروف بين اهل تفسير اين است كه اين ﴿أَفَرَأيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ اين را برابر با آن شأن نزولي كه ذيلش نقل مي‌كنند معنا مي‌كنند مي‌گويند عاص‌بن‌وائل دِيْني نسبت به آن خَبّاب داشت بدهكار بود يا آن خبّاب غِيْن بود غين يعني آهنگر اينكه در مجمع‌البيان دارد كه «كان غنيّاً» با غِين اين شايد يا نسخه تام نيست يا اينكه مثلاً برابر با نقل ديگر است كه عاص دِيْني به خبّاب بدهكار بود او هم طلبي داشت ولي آنكه در تاريخ هست به عنوان شأن نزول اين بود كه اين خبّاب غِيْن بود آهنگر بود كاري را براي عاص‌بن‌وائل كرد بعد رفته اجرتش را دريافت بكند اين گفت كه بايد ـ معاذ الله ـ دست از دينت برداري تا اين اجرت را به تو بدهم گفته كه ممكن نيست من دست از دين بردارم بعد عاص به او گفته كه خب شما كه معتقديد انسان بعد از مرگ زنده مي‌شود ما وقتي كه زنده شديم در آن عالَم اين طلبت را به تو مي‌دهيم كه اين را به عنوان استهزا و تمسخر ذكر كرد براي اينكه در آنجا وضع ما خوب است مثل دنياست آنجا هم متمكّنيم سرمايه‌داريم مثل دنيا و آنجا طلبت را مي‌دهيم اين را غالب مفسّران اين‌چنين معنا كردند كه ﴿أَفَرَأيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا﴾ گفتند مربوط به عاص است عاص‌بن‌وائل و به طلبكارش گفته كه بعد از مرگ كه زنده شديم دوباره من دِيْن شما را به شما مي‌دهم براي اينكه آنجا ما از مال و ولد برخورداريم ﴿وَقَالَ لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ بعد ذات اقدس الهي مي‌فرمايد او از كجا مي‌داند كه در قيامت به او مال مي‌دهند آيا علم غيب دارد آيا تعهّدي از خداي سبحان گرفته اين‌چنين نيست بلكه ما اين حرف او را تثبيت مي‌كنيم براي عذاب در دنيا و مانند آن، اما آنكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) معنا مي‌كنند مي‌فرمايند اين چند آيه‌اي كه اينجا آمده اين چهار آيه معادل آن چهار آيه‌اي است كه از آيهٴ 73 شروع شده يعني از ﴿قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً﴾ شروع شده شعار رسمي مشركان حجاز اين بود كه هر كسي كافر و مشرك باشد وضع مالي‌اش بهتر است دنياي او بهتر است او متمدّن‌تر است سرمايه‌دارتر است و مانند آن، اين فكر منحوس باعث شد كه برخيها به اين فكر گرايش پيدا كنند و مِيل پيدا كنند به همين شرك و الحاد و گفتند كه ما اگر به طرف شرك و الحاد برويم ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ در دنيا نه سخن از آخرت. برهاني كه سيدناالاستاد اقامه مي‌كنند بخشي در بحث تفسيري است سه، چهار وجه هم در بخش روايي است كه مي‌فرمايند اين روايت ديگر مطابق با آيه نمي‌تواند باشد قسمت مهمّ فرمايش‌شان اين است كه آن طوري كه شما يعني غالب مفسّرين معنا كرديد اين ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ مي‌شود در حدّ استهزا و مسخره براي اينكه او كه به قيامت معتقد نيست و قرآن كريم كتاب حجّت است نه اينكه مسخرهٴ عده‌اي را نقل بكند بعد به آن پاسخ بدهد قرآن دوتا پاسخ داد فرمود: ﴿أَطَّلَعَ الْغَيْبَ﴾ يعني «أ إطّلع علي الغيب»، ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ خب اگر كسي مسخره كرده قرآن كه مسخره را نقل بكند و بعد دوتا دليل اقامه بكند براي بطلان او از اين قبيل نيست كه، پس بايد جايي را محمِل آيه قرار داد كه قابل احتجاج باشد آنها كه معتقد بودند هر كس مشرك بود متمدّن‌تر است و دنياي او پررونق‌تر گفتند ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ ما اگر مشرك بشويم وضع مالي ما خوب مي‌شود آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد شما كه الله را قبول داريد يا بايد مطّلع بر غيب باشيد كه اگر كسي مشرك شد وضع مالي‌اش خوب مي‌شود يا بايد پيماني، عهدي از خدا گرفته باشيد «والتالي بِكلا قِسميه محال والمقدّم مِثله» اين قياس استثنايي است كه اگر شما اين حرف را مي‌زنيد اين حرف شما وقتي حق است كه يا عالِم غيب باشيد يا تعهّدي از خدا گرفته باشيد هيچ كدام از اين دو كه نيست پس بنابراين از كجا مي‌گوييد ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ و اما آن طوري كه اكثر مفسّران معنا كردند كه اين مربوط به استهزاي اين شخص است به عنوان اينكه شما كه از ما طلب داري وقتي ما دوباره زنده شديم طلب شما را برمي‌گردانيم اين دارد مسخره مي‌كند ديگر قرآن كه مسخره و استهزا را نقل نمي‌كند قرآن كه به مسخره و استهزا پاسخ نمي‌دهد حالا اين دو نظر باشد تا ببينيم كدام يك از اين دو نظر به آيات نزديك‌تر است اصلِ اين مطلب روشن بشود. ايشان مي‌فرمايند اين ﴿أَفَرَأيْتَ الَّذِي كَفَرَ﴾ اين شخصي كه ﴿كَفَرَ﴾ به طرف كساني حركت كرده كه گفتند ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ يعني كفّاري كه در مكّه حكمشان رايج بود فرهنگي كه در حجاز رواج داشت اين شخص به اين طرف رفته گفته من اگر به طرف شرك و كفر بروم وضع مالي من خوب مي‌شود يكي از جهاتي هم كه باز سيدناالاستاد مي‌فرمايند اين است كه اگر اين مربوط به معاد باشد كه در معاد سخن از ولد نيست اين دارد ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ آنجا كه جاي توالد نيست نه قرآن سخن از توالد معاد را بيان كرده نه در صدر اسلام هيچ موحّدي چنين حرفي زده كه در قيامت توالد هست و ما فرزنداني خواهيم داشت اين ﴿وَلَداً﴾ كه اين شخص گفته دليل سوم يا چهارم است بر اينكه منظور دنياست نه در جريان آخرت حالا اين دو وجه باشد تا ببينيم كدام يك از اينها اوجه است. ﴿أَفَرَأيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا﴾ در مقابل آ‌ن چهار آيه‌اي كه گذشت ﴿قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ﴾، ﴿وَقَالَ لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ در دنيا طبق نظر ايشان، در آخرت طبق نظر اكثر مفسّران. پاسخ ذات اقدس الهي اين است كه ﴿أَطَّلَعَ الْغَيْبَ﴾ كه اين همزه، همزهٴ استفهام است و الف باب افتعال حذف شده «أ إطّلع الغيب» در حالي كه اين‌چنين نيست او علم غيب ندارد تا از غيب خبر بدهد ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ چون ايشان يعني مشركين حجاز الله را قبول داشتند، الرحمان را قبول داشتند ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي[13] ناظر به همين است الرحمان را، الله را به عنوان واجب‌الوجود به عنوان خالقِ كل، به عنوان ربّ الأرباب و مدير العالمين، مدير الأرباب، ربّ كل همه قبول داشتند منتها ارباب جزئيه را نمي‌پذيرفتند براي انسان، براي زمين، براي دريا، براي صحرا ارباب جزئي قائل بودند. خب، مي‌فرمايد: ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ تعهّدي از خدا گرفته! ﴿كَلَّا﴾ يعني هر دو قِسم باطل است يعني اين حرفي كه شما مي‌زنيد وقتي حق است كه يا علم به غيب داشته باشيد يا تعهّدي از خدا گرفته باشيد آن مقدّم اين تالي، «لكنّ التالي بشقّيه باطل فالمقدّم مِثله» اين ﴿كَلَّا﴾ ناظر به بطلان اين دو قِسم است يعني نه شما عالِم به غيبيد نه پيماني از خداي سبحان گرفتيد ﴿كَلَّا﴾ حالا كه اين‌چنين است اين سخن باطل است ما اين گفتار باطل او و روش زشت او را تثبيت مي‌كنيم ﴿سَنَكْتُبُ﴾ يعني تثبيت مي‌كنيم آنچه را كه او گفته است ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ اين نشان مي‌دهد كه كلمهٴ «مَدْ» دائماً در خير نيست امداد در خير است مَدْ در شر است اينجا هم مَد در شرّ است البته شرّ كاربرد دارد آنجا ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ[14] كه امداد بود دربارهٴ خير بود البته اينجا هم در شرّ است كه مَد دربارهٴ شرّ به كار رفته در قبال امداد كه در خير است. ﴿كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ٭ وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ﴾ كه اين ﴿مَا يَقُولُ﴾ مي‌تواند بدل اشتمال باشد ما او را ارث مي‌بريم يعني به ما مي‌رسد كه خداي سبحان زمين و اهلش را ارث مي‌برد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا[15] همهٴ اينها به ذات اقدس الهي برمي‌گردند مِلك طلق او مي‌شوند چه اينكه مِلك طلق او هم بودند ﴿وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ﴾ يعني «نَرث ما يقول» چه اينكه خود او را هم ارث مي‌بريم ﴿وَيَأْتِينَا فَرْداً﴾ حالا بر فرض مال و ولد هم داشته باشد ﴿فَرْداً﴾ مي‌آيد چون ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً[16] هر كسي همان طوري كه به دنيا آمده تنها بود وقتي هم كه مي‌رود تنهاست چيزي با او نيست صحنهٴ برزخ و همچنين صحنهٴ قيامت صحنهٴ جمع است نه اجتماع، يعني همه يكجا جمع‌اند اما بي‌ارتباط، اگر در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ[17] اما فرمود: ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ[18] هر كسي گرفتار كار خودش است در آنجا كه آفتاب و قمر و امثال ذلك نيست ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً[19] بهشت اين طور است، جاي ديگر هم همين طور است هر كسي نور را بايد به همراه خودش ببرد لذا در صحنهٴ قيامت بعضيها جلوي پايشان را نمي‌بينند كه چطور پا بردارند بعضيها هم به اندازهٴ مَدّ البصر فضاي روشني دارند آن نور را خود اين شخص به همراه مي‌برد كه ﴿نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ[20] زندگي آنجا هم ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ[21] هست و مانند آن، همه با هم‌اند اما هيچ ارتباطي هم با هم ندارند لذا اگر فرمود اينجا جمع‌اند نه يعني مُجتَمِع‌اند منافات ندارد بين آيهٴ ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ با آيهٴ ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ تك مي‌آيد چيزي هم با انسان نيست فرزندان او هستند اما فرزندان او همه از خاك برخاستند چه اينكه خودش هم از خاك برخاست آنجا ديگر توليد و والِد و ولد در كار نيست كه همه از خاك برخاستند چون همه از خاك برخاستند ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ ديگر نسبتي در كار نيست.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر، نظير آيه‌اي كه قبلاً فرمودند ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ﴾ خب. لذا مي‌فرمايند ما اين عذاب را بايد عذاب دنيا بگيريم، ﴿سَنَكْتُبُ﴾ را بايد دنيا بگيريم تا مسئلهٴ قيامت تكرار نشود اما آن آقايان گرفتار تكرار مي‌شوند مي‌فرمايند بر اساس نظر ما ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ﴾ يعني تثبيت مي‌كنيم آنچه را كه او گفته است ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ در دنيا، آن‌گاه ﴿وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْداً﴾ در آخرت بنابراين تكرار نيست اما بنا بر قول آن آقايان اين مي‌شود تكرار.

پرسش:...

پاسخ: به قرينهٴ مَن قضيٰ عنه المبدأ است «كان في الدنيا أخيه».

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر به لحاظ دنياست.

پرسش:...

پاسخ: يعني به لحاظ دنيا، يعني كسي كه در دنيا برادرش بود فرزندش بود از او فرار مي‌كند وگرنه چون همهٴ اينها ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ﴾ برمي‌خيزند همهٴ اينها از خاك برمي‌خيزند اگر همهٴ اينها از خاك برمي‌خيزند ديگر كسي والد ديگري نيست كه يكي برادر ديگري نيست كه اينها به لحاظ «إن قضي عنه المبدأ» هستند كه آنهايي كه در دنيا برادر بودند، آنهايي كه در دنيا فرزند بودند و اينها ﴿يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ[22] وگرنه اگر همه خاك شدند دفعتاً همه از خاك برمي‌خيزند ديگر والد و ولدي در كار نيست. مي‌فرمايند اگر ما اين‌چنين معنا بكنيم ديگر تكراري در كار نيست ﴿كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ٭ وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ﴾ هر چه كه او گفت نزد ماست ديگر ديگر نمي‌تواند انكار بكند ﴿وَيَأْتِينَا فَرْداً﴾ بعد مي‌فرمايد مشكل اينها اين است كه اينها به دنبال عزّت بودند ولي عزّت كاذب را از عزّت صادق تشخيص ندادند ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ كَلَّا[23] عزّت مي‌خواهيد ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ﴾.[24]

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ قيامت, آيات 3 و 4.

[2] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 5.

[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 121.

[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 25.

[5] . سورهٴ ق, آيهٴ 22.

[6] . سورهٴ ص, آيهٴ 85.

[7] . سورهٴ حجر, آيهٴ 72.

[8] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.

[9] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 133.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 148.

[11] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.

[12] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.

[13] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 110.

[14] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 55.

[15] . سورهٴ مريم, آيهٴ 40.

[16] . سورهٴ مريم, آيهٴ 95.

[17] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.

[18] . سورهٴ عبس, آيهٴ 37.

[19] . سورهٴ انسان, آيهٴ 13.

[20] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 8.

[21] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 101.

[22] . سورهٴ عبس, آيهٴ 34.

[23] . سورهٴ مريم, آيات 80 و 82 .

[24] . سورهٴ نساء, آيهٴ 139.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق