30 11 2009 4802688 شناسه:

تفسیر سوره مریم جلسه 42 (1388/09/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَي الرَّحْمنِ عِتِيّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَي بِهَا صِلِيّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً ﴿72

سورهٴ مباركهٴ «مريم» همان طوري كه عنايت فرموديد در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول اعتقادي است يعني توحيد و وحي و نبوّت و مقداري هم به خطوط كلي اخلاق و حقوق و تزكيه نفس اشاره مي‌كند چون در اين سور‌ه عناصر محوري همين اصول دين است گاهي ابتدائاً اين اصول مطرح مي‌شود با ذكر ادلهٴ اجمالي يا تفصيلي، گاهي سؤالهاي انكارآميز منكران مبدأ و معاد و وحي مطرح مي‌شود با ارائه جواب، در اين بخش اعتراضها و سؤالهاي انكارآميز منكران معاد ذكر شده كه فرمود: ﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ اين عطف است بر آن آيهٴ 59 به بعد كه فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ اين گروه حرفهاي انكارآميزي هم دارند بخشي از اينها سؤال جدّي‌شان دربارهٴ معاد است اصرار قرآن كريم در سوَر مكّي راجع به معاد به مراتب بيشتر از مسئلهٴ مبدأ است زيرا آن اصل سازندهٴ انسان مسئلهٴ معاد است وگرنه اعتقاد به مبدأ كه واجب‌الوجود در عالَم هست يك، و خالق كلّ عالَم است دو، ربّ‌الأرباب، رب‌ّ‌العالَمين ربّ كل است سه، اينها از اصول پذيرفته‌شدهٴ مشركان بود و ضرري هم براي آنها نداشت كه از نظر اعتقادي قبول بكنند كه واجب‌الوجودي در عالَم هست و او كلّ اين نظام را خلق كرد و مدير كلّ اين نظام هم هست اما دو مطلب حسّاس است كه با مردم رابطه دارد اين دو مطلب را نمي‌پذيرفتند يكي اينكه سر و كار ما با چه كسي است، ربّ ما چه كسي است، ربّ ما همان ربّ‌العالمين است يا ارباب متفرّقه ما با او رابطه داريم يا نيازمنديم به اين بتها كه ما را به او نزديك بكند اين دربارهٴ مبدأ و مهم‌تر از اين قسمت مسئلهٴ معاد است اينها معتقد بودند انسان با مُردن مي‌پوسد نه اينكه از پوست به در بيايد خب اگر كسي باورش اين هست كه انسان پوچ مي‌شود خب هر چه از دستش برمي‌آيد مي‌كند ديگر هيچ يعني هيچ مسئوليتي براي او نيست كسي نيست از او سؤال بكند كه چه مي‌كني چه خوب، چه بد همين كه از بين رفت مُرد نابود مي‌شود خب اين هيچ ضامن اجرا ندارد اخلاق با اين رويّه كه لذا بسياري از آيات سوَر مكّي دربارهٴ معاد است چون مهم‌ترين اصلي كه سازندهٴ انسان است احساس مسئوليت است كه اين عمل زنده است و من در رهن اين عملم در بحث ديروز هم اشاره شد كه قبور را دين به عنوان رهائن ياد مي‌كند اموات رهائن‌القبورند يعني ما بدهكاريم و ما را گِرو مي‌گيرند خب آن كه بدهكار است بايد گِرو بسپارد گِرو او كه خانه و املاك منقول و غير منقول نيست خود او را گِرو مي‌گيرند اگر اين به صورت يك افسانه در آمده باشد ـ معاذ الله ـ آن وقت انسان هر چه از دستش برمي‌آيد مي‌كند ديگر در سورهٴ مباركهٴ «ص» و امثال «ص» هم دارد كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوْا﴾ اينها گرفتار عذاب شديد مي‌شوند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[1] چون حساب را فراموش كردند لذا قرآن كريم مسئلهٴ معاد را عموماً و در سوَر مكّي خصوصاً با تعبيرات گوناگون نقل مي‌كند گاهي به صورت برهان تا ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ[2] عملي بشود، گاهي به صورت جدال احسن تا ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[3] عملي بشود از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جدال كرد يا نه، فرمود بله، يقيناً جدال كرد براي اينكه خدا امر فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اگر خدا در آن آيه به سه چيز امر كرد يكي دعوت به حكمت، يكي موعظهٴ حَسنه، يكي جدال احسن چگونه پيغمبر جدال نكند و بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «يس» را ذكر مي‌فرمايد كه حالا بعد مي‌خوانيم اين جزء جدال احسن است جدال احسن آن است كه مقدماتي كه در قياس اخذ مي‌شود يقيني باشد يك، معقول باشد يك، و مقبول باشد دو، چون صبغهٴ مقبوليّت دارد رقيب تسليم مي‌شود چون تسليم مي‌شود و اين مقدّمه مسلّمِ طرفين است مقدّماتي كه صبغهٴ تسليمي دارند اگر در قياس اخذ بشوند آن قياس مي‌شود جدل و اگر يكي از اين مقدّمات باطل باشد ولي طرف در اثرش جهلش قبول كرده اين جدال باطل است ديگر و جدال باطل اصلاً در حريم قرآن كريم و روايات راه ندارد جدال احسن راه دارد. در اين آيه مي‌فرمايد انسان مي‌گويد مگر ما مُرديم دوباره زنده مي‌شويم بيش از پنجاه مورد قرآن كريم از انسان ياد كرده است همه‌اش با مذمّت و آنچه به فطرت انسان است از او با جلال و شكوه ياد مي‌كند، آنچه به طبيعت انسان است از او با مذمّت ياد مي‌كند اگر فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[4] آنچه به روح الله برمي‌گردد به صبغهٴ الهي برمي‌گردد فطرت است و الهام است و قرآ‌ن است و به نيكي ياد مي‌كند آنچه به طين و طبيعت برمي‌گردد همين محذورات است ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً﴾،[5] ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾،[6] ﴿كَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾،[7] ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً[8] اينهاست بيش از پنجاه مورد مذمّت انسان است براي اينكه به آن اوصاف طبيعي برمي‌گردد يكي از آن مواردي كه در مذمّت انسان است همين آيه ﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ گرچه برخيها گفتند اين «الف» و «لام»ش ناظر به انسانِ كافري است كه در بخشهاي قبل آمده ولي مي‌تواند جنس مراد باشد اين جنس طوري است كه اگر او را رها كني حس‌گراست و خيال مي‌كند مُردن فوت است نه وفات و مرگ پوسيدن است اين سه، چهار مطلب عميق را قرآن با زبان خاصّ خودش آورده اينكه گفته مي‌شود قرآن زبان خاص دارد نه يعني عربي مبين است خب همهٴ ما مي‌دانيم عربي مبين است زبان قرآن يعني فرهنگ قرآن اين است كه مرگ از پوست به در آمدن است يك، و انسان مرگ را مي‌ميراند نه مرگ انسان را بميراند دو، اين حرفها، حرفهاي تازه است و انسان با مردن هجرت مي‌كند مرگ يك ميلاد جديد است اين سه، و چون ميلاد جديد است اين لغت فوت و امثال اينها را كنار زده وفات را آورده توفّي، وفات امثال ذلك يعني اخذ تام نمي‌گويد انسان فوت مي‌كند مي‌گويد انسان وفات مي‌كند «تاء» وفات جزء كلمه نيست آنكه جزء كلمه است «واو» است و «فاء» است و «ياء» به معناي استيفا، به معناي اخذ تام، به معناي عدم ترك شيء و مانند آن، خدا متوفّي هست، فرشته‌ها متوفّي‌اند، عزرائيل(سلام الله عليه) متوفّي هست و انسان متوفّاست توفّي يعني اخذِ تام هيچ چيزي از انسان فرو نمي‌ماند انسان با مُردن چيزي را به زمين نمي‌گذارد چيزي از او كم نمي‌شود بتمام حقيقته و هويّته وارد يك مرحلهٴ ديگري مي‌شود اينها مي‌شود فرهنگ قرآن، اگر ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا[9] است، اگر ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[10] يا كساني كه مرگشان فرا نرسيد ﴿لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا[11] همين است انسان خيال مي‌كند فوت مي‌كند قرآن مي‌گويد نه تو وفات مي‌كني، انسان خيال مي‌كند مرگ او را از بين مي‌برد قرآن مي‌فرمايد نه خير تو مرگ را از بين مي‌بري براي اينكه تو ذائق موتي نه موت ذائقِ تو ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ[12] نه «كلّ نفس يذوقه الموت» هر ذائقي مذوق را هضم مي‌كند الآن اگر كسي يك ليوان شربت يا آب گوارا نوشيد اين آب را هضم مي‌كند نه آب او را از بين ببرد ما مرگ را هضم مي‌كنيم، ما مرگ را مي‌ميرانيم مرگ يعني تحوّل و تغيّر و دگرگوني ما اين دگرگوني را محو مي‌كنيم به دارالقرار مي‌رسيم اگر مرگ را ما مي‌ميرانيم و اگر مرگ پوسيدن نيست و از پوست در آمدن است انسان هر چه كرد مي‌بيند و مسئول است فرمود: ﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ﴾ همين انسان به صورت فعلِ مضارع هم فرمود براي اينكه اين شبهه فراگير است از عهد كهن تا عهد جديد هميشه بود اين شبهه ﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً﴾ در برابر اين قرآن كريم مي‌فرمايد بله، در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيهٴ 55 مي‌فرمايد: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ بله، بيرون مي‌آييد شما، اگر بگوييد چگونه مي‌گوييم بهتر از اين و سنگين‌تر از اين را شما پشت سر گذاشتيد ولي يادتان نيست شما آن روزي كه هيچ چيزي نبوديد خدا شما را ايجاد كرده الآن كه همه اجزايتان موجود است اگر بگوييد چرا يعني اينكه از مبدأ غايي سؤال بكنيد هدف چيست، هدف اين است كه انسان به دارالقرار برسد مگر مي‌شود حركت بي‌مقصد باشد اينجا جاي حركت است همه در تلاش و كوشش‌اند خب حركتِ بي‌مقصد مي‌شود عبث، حركت طلبِ اول است قدم اول است انسان دائماً بگردد كه هيچ، اين مي‌شود عبث فرمود: ﴿مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ[13] حركت، طلبِ اول است به سوي چيزي رفتن است ممكن نيست حركت باشد، كوشش باشد مقصد نباشد آن كه كوشش مي‌كند بي‌مقصد او گرفتار لهو و لعب است و نتيجه‌اي هم ندارد و عمرش هم هدر داده و بعد هم مسئول است اما اصلِ حركت كه عالَم بر او قرار گرفته است طلب است به سوي چيزي رفتن است حركت همان طوري كه بدون محرّك محال است، بدون متحرّك محال است بدون مبدأ و منتها هم محال است الاّ ولابد بايد به مقصد برسد مقصد هم همان‌جاست كه از او به عنوان دارالقرار ياد مي‌كنند ديگر انسان كه دائماً نمي‌تواند حركت كند حركت با دوام سازگار نيست اگر حركتي دائمي ما داشته باشيم يعني پوچي طلب بي‌مقصد، طلب بي‌وصول اينها محال است اگر حركت هست الاّ ولابد منقطع مي‌شود به مقصد وقت به مقصد رسيد دارالقرار است ديگر، پس در اينجا باز دو مطلب اشاره مي‌كنند يعني امكان معاد، يكي ضرورت معاد، امكان معاد را با اين جمله مي‌فهماند كه اينها انسان مي‌گويد ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً﴾ مگر مي‌شود دوباره مُرده زنده بشود، پاسخش اين است كه ﴿أَوَلاَ يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً﴾ ما سنگين‌ترش را كه انجام داديم الآن شما يك «ليس» ناقصه داريد ما تأمين مي‌كنيم قبلاً كه «ليس» تامّه داشتيد قبلاً هيچ نبوديد ما شما را انسان كرديم الآن كه همهٴ اجزايتان وجود دارد منتها پراكنده است روحتان وجود دارد كه تحوّلي و تغيّري و زوالي در او نيست بدنتان پراكنده مي‌شود ما دوباره جمع مي‌كنيم اين براي امكان، اما براي ضرورت كه نه تنها مسئلهٴ معاد ممكن است مسئلهٴ معاد ضروري است ضرورت همان طوري كه قبلاً هم ملاحظه فرموديد در اصطلاح قرآن به جاي اينكه بفرمايد بالضروره مي‌فرمايد: ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ كه در قرآن كريم راجع به مبدأ ذكر مي‌شود، راجع به وحي و نبوّت ذكر مي‌شود، راجع به معاد ذكر مي‌شود يعني بالضروره ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ[14] يعني «ربّنا إنّك جامع الناس ليوم القيامه بالضروره» اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ كه در قرآن كريم است همان بالضروره منطقي است يعني حتماً هست هيچ ترديد برنمي‌دارد خب امر ضروري كه ترديد برنمي‌دارد امر بديهي كه ترديد برنمي‌دارد به جاي آن اصطلاح معروف ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ را به كار مي‌برد قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ[15] است، ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[16] است اين كتاب هدايت است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ بالضروره هادي است، معاد بالضروره حق است ﴿أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[17] خدا «ممّا لا ريب فيه» است اين «ممّا لا ريب فيه» يعني بالضروره از اين بالضروره خدا با سوگند ياد مي‌كند كه قسم به پروردگار تو من اينها را جمع مي‌كنم يعني امر حقيقي است ديگر يعني اين كار را بالضروره من مي‌كنم منتها وجود مبارك پيغمبر كه انسان كامل است «و اوتي جوامع الكَلم» و آ‌نچه جهان دارد او دارد گاهي خداي سبحان بالتفصيل سوگند ياد مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ[18] در بعضي از آياتي كه قسم به مجموعهٴ آسمانها و زمين مي‌خورد گاهي هم به عصارهٴ خلقت قسم مي‌خورد مي‌فرمايد: ﴿فَوَرَبِّكَ﴾ اين مي‌شود اجمال آن مي‌شود تفصيل، اين مي‌شود متن آن مي‌شود شرح فرق نمي‌كند آنكه كلّ جهان را داراست همان «أوّل ما خلق الله» است كه نور نبيّنا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) پس هر دو مقام را اينجا اشاره كرده فرمود: ﴿وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً﴾ بله، يقيناً اين هست امكان دارد چطور امكان دارد براي اينكه ﴿أَوَلاَ يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً﴾ اگر در اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «مريم» در جريان حضرت زكريا آنجا هم فرمود آيهٴ شش و هفت و اينها فرمود آيا مي‌شود من در دوران سالمندي پدر بشوم خدا مي‌فرمايد بله، ﴿إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً[19] خداي سبحان فرمود ما افرادي را خلق كرديم و تو را هم خلق كرديم و آيهٴ نُه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾ شما نبايد نگران باشيد كه اين كار چطور است كلّ جهان مقدور ذات اقدس الهي است منتها عادت بر اين شد كه از اين راهِ پدر و مادر جوان كسي صاحب فرزند بشود گاهي هم از راه غير عادي به عنوان اعجاز ممكن است پس از اينكه خداي سبحان «كان» تامّه داد «ليس» تامّه را به «كان» تامّه مبدّل كرد «ليس» ناقصه را هم به «كان» ناقصه مبدّل مي‌كند اين راه دارد اينجا هم فرمود خب مگر انسان سابقهٴ خودش را كه هيچ چيز نبود و ما او را هستي داديم يادش نيست اين البته جدال احسن است اين نسبت به كساني كه ملحدانه مي‌انديشند و مي‌گويند ﴿مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ يعني آيهٴ 25 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين نسبت به آنها كافي نيست براي اينكه آنها مبدأ را هم قبول ندارند چه رسد به معاد مي‌گويند ما بر اساس تصادف آمديم روي كار ديگر آيهٴ 24 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين است كه ﴿وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ يك عده زنده مي‌شوند يك عده مي‌ميرند ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ همان طوري كه جز دهر و طبيعت چيزي ما را به بار نياورد جز دهر و طبيعت چيزي هم ما را از بين نمي‌برد بعد مي‌فرمايد: ﴿وَمَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ[20] اينها برهان ندارند فقط خيال مي‌كنند اين وهم و گمانشان هم كه حجّت نيست اما كساني كه نظير مشركان حجاز ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[21] از اينها بپرسي ﴿مَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ[22] اينها الله را به عنوان خالق كل، خالق آسمان و زمين، خالق انسان قبول دارند نسبت به اينها مي‌شود جدال احسن، نسبت به ديگران بايد برهان جداگانه اقامه بشود كه مي‌كنيم. اما مقام ثاني كه ضرورت است فرمود: ﴿فَوَرَبِّكَ﴾ قسم به پروردگار تو گاهي مي‌فرمايد قسم به خودم ﴿وَاللَّهُ﴾ خودش به خودش قسم مي‌خورد گاهي به ربّ تو كه همان ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است سوگند ياد مي‌كند كه ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطينَ﴾ اينها را با شياطيني كه با آنها هستند محشور مي‌كنم بالأخره اين وسوسه مبدأيي دارد اين خيال باطل مبدأيي دارد اين‌چنين نيست كه حادثه‌اي در صحنهٴ نفس ايجاد بشود مبدأ نداشته باشد چون بخت و اتّفاق و شانس و تصادف كلاً خرافات است اگر هيچ فعلي بدون فاعل نيست اين وسوسه و اين خيال باطل مبدأيي دارد چون ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[23] تمام مغالطه‌ها در اثر وسوسهٴ شيطان است كسي در اتاقش تنها دارد مطالعه مي‌كند اما نمي‌داند عدهٴ زيادي با او همراه‌اند هر جا انسان موضوعي را به جاي موضوع ديگر، محمولي را به جاي محمول ديگر نشانده و اشتباه كرده و مغالطه كرده در اثر دخالت شيطان است ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ خب اگر اين القائات و اين ابهامات كار شيطان است و انسان به جاي اينكه گوش به حرف فطرت و انبيا بدهد گوش به حرف شيطان داد با او محشور مي‌شود كه ﴿نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[24] چون با شياطين هست با شياطين هم محشور مي‌شود فرمود قسم به پروردگار تو من اينها را با شياطين يكجا با هم محشور مي‌كنم يعني «الحشر حقٌّ بالضروره»، «الحشر ممكنٌ» به دليل اول، «الحشر حقٌّ بالضروره» به اين دليل آيه ديگر ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً﴾ ما اولاً اينها را سر از قبر برمي‌داريم اينها زنده مي‌شوند، بعد اينها را كشان كشان به كنار جهنم زانوزده جمع مي‌كنيم «جَثا» يعني «جَثا علي رَكْبتين» انساني كه قدرت قيام ندارد زانو مي‌زند زانو زدن، زانو زدن كنايه از عجز است «جاثي» يعني زانو زد سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» هم به همين مناسبت است اين سورهٴ «جاثيه» كه قبل از سورهٴ مباركهٴ «احقاف» است فرمود اينها آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين است ﴿وَتَرَي كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً﴾ اينها به زانو مي‌زنند، به زانو مي‌افتند يعني با عجز اينها را ما جمع مي‌كنيم كنار جهنم به زانو زده، به زانو افتاده كه قدرت قيام ندارند به اين حال مي‌آوريم برخيها احتمال مي‌دادند كه «جَثْوه» همين تپّه و تلّ ماهوري و اينها باشد اينها را كُپّه كُپّه، تپّه تپّه اينها را جمع مي‌كنيم اينجا كنار جهنم اما خب آن معناي «جاثيه» يعني به زانو افتاده و زانو زده به ظاهر مناسبت‌تر است.

دربارهٴ آن شبههٴ اول كه گفتند ما وقتي مُرديم نابود مي‌شويم در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آنجا فرمود چيزي از شما از بين نمي‌رود آيه ده و يازده سورهٴ مباركهٴ «سجده» اين است ﴿وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ ما مي‌رويم در زمين گُم مي‌شويم پراكنده مي‌شويم اين ديدِ جاهليت ديروز و امروز در قرآن مي‌فرمايد: ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ به پيامبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ شما متوفّا مي‌شويد نه گُم تمام هويّت شما به دست فرشته است روحتان كه اصلاً نابود نمي‌شود هويّتتان كه مجموع روح و بدن است اصالتش براي روح است كه او كه نابود نمي‌شود اين بدن چند روزي پراكنده است بعد جمع مي‌كنيم اصلِ بدن را كه نبود ذرّاتي نداشت ما آفريديم حالا پراكنده‌ها را جمع كردن كارِ دشواري نيست كه.

پرسش: حاج آقا سؤال از جسم كردند جواب داد از روح؟

پاسخ: بله، اينها خيال مي‌كردند انسان گُم مي‌شود قرآن باز كرد نه خير، انسان هويّت دارد گُم‌شدني نيست يك، روحي دارد كه اصالت براي اوست گُم‌شدني نيست دو، اينها در زمين نمي‌روند بدنش در زمين پراكنده مي‌شود كه جمع مي‌كند اين سه، فرمود: ﴿كُمْ﴾ آن هويّت شما در دست ماست بدن را مي‌گوييد خب بدن شما هر روز كه در دنيا هستيد اين دارد تغيير مي‌كند يعني كسي كه هشتاد سال سن كرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده به تدريج دارد عوض مي‌شود آدم خيال مي‌كند مثلاً اين خالي كه روي دستش است خال مادرزادي است اين چندين بار عوض شده مگر انسان ثابت است پشت سر هم اين اجزاء مي‌آيد و مي‌رود منتها چون ظريف است انسان خيال مي‌كند اين دست همان دست سي سال قبل است.

خب، پس اگر كسي هشتاد سال زندگي كرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده آن كه حافظ وحدت است روح است پس هويّت انسان محفوظ است يك، روح كه اصلاً تغييرپذير نيست دو، بدن هم تابع روح است اين بدنِ پراكنده را دوباره جمع مي‌كند سه، اين كجايش مشكل دارد فرمود: ﴿قُلْ﴾ در جواب بگو شما در زمين گُم نمي‌شويد ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[25] بعد رجوع مي‌كنيد خب يك متحرّك اگر زنده است حركت مي‌كند به او مي‌گويند برگشت ديگر، خب پس از اين جهت هيچ محذوري ندارد در سورهٴ مباركهٴ «روم» قبلاً اين آيه گذشت كه قرآن كريم برهان اقامه مي‌كند البته به عنوان جدال احسن لكن مي‌فرمايد اين را ما در حدّ فهم آن مستشكِلها گفتيم وگرنه جريان حق اين‌چنين نيست آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است كه ﴿وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ ذات اقدس الهي دنيا را آفريد بعد هم معاد را به عهده دارد ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ معاد آسان‌تر از مبدأ است چرا، براي اينكه در بار اول انسان كه هيچ نبود خداي سبحان ذرّات او را آفريد بعد انسان ساخت در جريان معاد و محشر تمام ذرّات انسان هست در عالَم روح كه اصلاً معدوم نشد اين ذرّات پراكنده هم جمع مي‌كند بعد مي‌فرمايد جريان معاد آسان‌تر از جريان مبدأ است اول است ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ بعد تدارك مي‌كند مي‌فرمايد اين را ما براي فهم شما گفتيم وگرنه ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾ معناي اينكه خداي سبحان قادرتر نسبت به معاد است معنايش اين است كه نسبت به ذات اقدس الهي و قدرت نامتناهي‌اش بعضي آسان است بعضي آسان‌تر در حالي كه محال است در برابر قدرت بيكران اگر موجودي با اراده كار مي‌كند اين ابزار نمي‌خواهد اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه كه فرمود: «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَي الْحَرَكاتِ»[26] همين است اگر كسي با اراده كار مي‌كند نه با ابزار معنا ندارد كه يكي آسان باشد يكي آسان‌تر فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾ ما اين را براي تفهيم شما گفتيم مبادا خيال بكنيد كه قيامت براي خدا آسان‌تر از دنياست همه‌اش آسان است علي وزانٍ واحد است اگر كسي با اراده كار مي‌كند الآن هم شما تصوّر كنيد يك قطره آب را تصوّر كنيد اقيانوس اطلس را براي شما سختي ندارد براي اينكه با اراده اقيانوس را تصوّر كرديد با اراده يك قطره را تصوّر كرديد اگر كار با اراده است نه با اعضا و جوارح و ادوات فرقي بين آسان و آسان‌تر، دشوار و دشوارتر نيست ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾. خب، در اينجا فرمود حتماً ما اينها را محشور مي‌كنيم.

پرسش: در اينجا كدام ذرّات كه جمع مي‌شود.

پاسخ: هر ذرّه‌اي كه جمع بشود عين بدن انسان است مثل دنيا ديگر، در دنيا تمام اين ذرّات بدن ما هشت، ده بار عوض شده هر ذرّه‌اي را كه روح ما پذيرفت و او را پروراند ماييم، بدن ماست اگر كسي در بيست سال قبل سرقتي كرده و محكوم شده به قطع يد بعد تصادفي كرده و دستهايش قطع شده و كساني كه به ضربهٴ مغزي از بين رفتند هنوز دستشان گرم بود آن دست را به اين دست اين شخص پيوند زدند دستِ او گرفته دستِ اوست بعد از اينكه او را به محكمه بردند دستش را قطع مي‌كند اين ديگر نمي‌تواند بگويد آقا اين دست، دست ديگري است كه هر ذرّه‌اي كه بدن ما، روح ما آن را بپذيرد و بپروراند بدنِ ماست اگر اين شخصي كه بيست سال قبل سرقت كرد و محكوم شد به قطع يد در تصادفي اين دستش قطع بشود و كسي كه گرفتار مرگِ مغزي شد دستش گرم بود فوراً به اين دست پيوند بزنند و بگيرد و بعد از چند سال اين گرفتار محكمهٴ عدل اسلامي بشود اين دست همان دست است ديگر اين ديگر نمي‌تواند بگويد آقا اين دستم پيوندي است كه، اگر ذرّات پشت سر هم در تغيير است و اگر اين پيوندها هم هست و مصحّح هويّت ماست معلوم مي‌شود كه ذرّهٴ خاص بدنِ خاص در هويّت ما دخيل نيست هر ذرّه‌اي را كه روح ما بپذيرد بدن ما خواهد بود.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ ص, آيهٴ 26.

[2] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.

[3] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125; بحارالأنوار, ج2, ص126.

[4] . سورهٴ ص, آيات 71 و 72.

[5] . سورهٴ نساء, آيهٴ 28.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 11.

[7] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 100.

[8] . سورهٴ معارج, آيهٴ 19.

[9] . سورهٴ زمر, آيهٴ 42.

[10] . سورهٴ سجده, آيهٴ 11.

[11] . سورهٴ زمر, آيهٴ 44.

[12] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 185.

[13] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 16.

[14] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 9.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 2.

[17] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 10.

[18] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 23.

[19] . سورهٴ مريم, آيهٴ 5.

[20] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 24.

[21] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25.

[22] . سورهٴ يونس, آيهٴ 31.

[23] . سورهٴ انعام, آيهٴ 121.

[24] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 36.

[25] . سورهٴ سجده, آيهٴ 11.

[26] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 1.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق