16 11 2009 4799225 شناسه:

تفسیر سوره مریم جلسه 35 (1388/08/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً ﴿58﴾ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً ﴿61

سورهٴ مباركهٴ «مريم» كه در مكه نازل شد عناصر محوري او عقايد اصلي است و خطوط كلي اخلاق و خطوط كلي فقه و حقوق است ترسيم خطوط جزئي فقه و حقوق در مدينه بيان شده بعد از اينكه اين غرض در اول سور‌ه ذكر شده است كه ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا[1] جريان برخي از انبياي الهي و همچنين جريان حضرت مريم(سلام الله عليها) كه از انبيا نبود ذكر فرمود آن‌گاه در وسط سور‌ه كه يك واسطةالعِقدي بين آغاز و انجام سور‌ه است هم اول سور‌ه را به آخر سور‌ه ختم مي‌كند هم جمع‌بندي را در وسط سور‌ه ارائه مي‌كند اين آيات را نازل فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾ از جريان زكريا و يحيي(عليهما السلام) از جريان مريم و عيسي(عليهما السلام) از جريان ابراهيم و اسحاق و اسماعيل(عليهما السلام) و از جريان موسي و عيسي(عليهما السلام) اينها را كه ذكر فرمود, فرمود اينها كساني‌اند كه از نعمت ويژه الهي برخوردار بودند ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾ با ﴿أُولئِكَ﴾ كه اشاره به بعيد است مي‌خواهد مقام و منزلت اينها را ذكر بفرمايد وگرنه مي‌خواهد مقام و منزلت اينها را ذكر فرمايد وگرنه اينها اسامي‌شان در همين آيات قبلي ذكر شده است ممكن بود بفرمايد «هولاء» اما فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾ ذات اقدس الهي به اينها نعمت ويژه داد ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ اين «مِن» براي تبعيض است نه براي بيان براي اينكه در بين اين مُنعَم‌عليهم وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) هست كه از نبيين نيست اگر «مِن» ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ براي بيان باشد ديگر شامل حضرت مريم(سلام الله عليها) نخواهد شد لذا در بين اين دو قول كه آيا «مِن» براي بيان است يا براي تبعيض همان تبعيض اُولاست اما «مِن» بعدي براي بيان است البته ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ﴾ براي اينكه اجداد حضرت نوح هم ذكر بشود مثل ادريس ﴿وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ كه وجود مبارك ابراهيم هم كه ذريّهٴ ﴿مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ است ذكر شده باشد. ﴿وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ﴾ كه اسحاق و يعقوب و اسماعيل(سلام الله عليهم) است ذكر شده باشد بنا بر اينكه منظور از اين اسماعيل, اسماعيل‌بن‌ابراهيم باشد و ذريّهٴ اسرائيل كه انبياي اسرائيلي مثل وجود مبارك موسي و عيسي(عليهما السلام) شامل شده باشد ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا﴾ اين «من» ديگر «مِن» بيانيه است اين ديگر تبعيض نيست كساني كه ما آنها را هدايت كرديم و آنها مُجتباي ما هستند جِبايه‌اند, برچين‌اند اين هدايت, هدايت پاداشي است يك هدايت ابتدايي, هدايت تشريعي است كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ[2] است خداي سبحان همه را هدايت كرده كسي نيست كه اهل تكليف باشد و خداي سبحان او را هدايت نكرده باشد هم با عقل و فطرت از درون, هم با وحي و نبوّت از بيرون ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ را تدوين كرده است همه را هدايت كرده آنهايي كه پذيرفتند و همراه انبيا حركت كردند يك هدايت پاداشي خدا نصيب اينها مي‌كند يك گرايش خوبي در اينها پيدا مي‌شود علاقه‌اي پيدا مي‌كنند بعضي مي‌بينيد مي‌گويند ما از خواندن قرآن يا دعا يا زيارت مثلاً خسته مي‌شويم يا بي‌رغبتيم يا احساس نشاط نمي‌كنيم ولي برخيها نشاطشان در اين امور است اين گرايشها به دست كسي نيست اين گرايشها پاداشي است كه خداي سبحان به انسان عطا مي‌كند كه فرمود: ﴿مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[3] اين هدايت پاداشي است ديگر يا ﴿إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا[4] اگر آن هدايت ابتدايي باشد كه اتحاد مقدّم و تالي و اتحاد موضوع و محمول و ضرورت بشرط المحمول است كه فرمود: ﴿مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[5] معلوم مي‌شود هدايت ديگر است ديگر وگرنه خود ايمان نحوه‌اي از هدايت است يا ﴿إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ معلوم مي‌شود هدايت ديگر است ديگر اين هدايت, هدايت پاداشي است نه هدايت ابتدايي و اينها مُجتباي ما هستند جبايه‌اند, برچين‌اند خداي سبحان همه را به عنوان يك درخت ثمر بخش در جهان هستي آفريد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً[6] خب اين باغ را خداي سبحان با اين نهالها آباد كرد نهالها را غرس كرد و انسانها به منزلهٴ نهالهاي الهي‌اند و باغبان ذات اقدس الهي است كه بايد ميوه بدهد بعضي شجرهٴ طيّبه مي‌شوند كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ[7] بعضي شجرهٴ خبيثه مي‌شوند كه ﴿اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ[8] بنابراين اين باغ را خداي سبحان احداث كرد درختها را كاشت طيّب و طاهر بود حالا آبهاي هرز را بعضي مي‌خورند بعضي نمي‌خورند خداي سبحان بخواهد ميوهٴ اين باغ را بچيند مثل آن باغبان ماهري كه سعي مي‌كند بهترين ميوه را انتخاب بكند جِبايه يعني برچين كردن, مُجتبيٰ يعني برچين‌شده نظير مصطفاست و نه عين مصطفيٰ فرمود اينها مجتباي ما هستند, جبايه شده‌اند, برچين‌اند حالا اگر كسي مهمان داشته باشد بنا باشد از يك طبق ميوه مقداري انتخاب بكند آن درشتها و سالمها و شادابها را انتخاب مي‌كند ديگر فرمود اينها برچين‌شدهٴ ما هستند ما اينها را برچين كرديم مُجتباي ما هستند ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾ نشانهٴ اين جبايه و اجتباي ما اين است كه ديگران هم قرآن را مي‌خوانند اما اينها قرآن را طرز ديگر مي‌خوانند ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ خودشان كه مي‌خوانند كه معلوم است چطور مي‌خوانند ديگران اگر آيات الهي را بر اينها بخوانند اينها به خاك مي‌افتند, سجده مي‌كنند, گريه مي‌كنند حالا يا واقعاً سجده است يا نشانهٴ خضوع و خشوع كامل است. زمخشري در ذيل اين آيه نقل مي‌كند كه كسي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در عالَم رؤيا ديد و بخشي از قرآن را خدمت آن حضرت خواند حضرت فرمود: «هذه القراءة فأين البكاء»[9] يعني مردان الهي دو خصيصه دارند يكي اينكه قرآن مي‌خوانند يكي اينكه به دنبال قرآن بالأخره سجودي هست, گريه‌اي هست گريه‌ات كجاست حالا قرآن را خواندي اينكه فرمود: «هذه القراءة» يعني خواندن قرائت هست اما «فأين البكاء» اين «فأين البكاء», «فأين السجود» را هم البته به همراه دارد. قرآن كريم اين نعمتها را به سه قسم تقسيم كرده در قيامت هم سه قسم است در دنيا هم سه قسم است و آن حديث نوراني كه از وجود مبارك حضرت امير آمد از وجود مبارك ابي‌عبدالله(عليه السلام) آمد از همين آيات گرفته شده بعضيها بر اساس ترس ايمان مي‌آورند براي اينكه آبرويشان نرود ايمان مي‌آورند براي اينكه آبرويشان نرود امين‌اند, صادق‌اند, خيانت نمي‌كنند, ظلم نمي‌كنند و مانند آن, بعضيها براي اينكه حيثيتي پيدا كنند, وِجهه‌اي پيدا كنند, محبوبيّتي پيدا كنند دست به كارهاي زشت نمي‌زنند, بعضيها هم حُبّاً لله اين كار را نمي‌كنند دربارهٴ بهشت هم همين طور قيامت هم همين طور است بعضيها «خوفاً من النار» است بعضي «شوقاً الي الجَنّة» است برخيها «حبّاً لله» است اين تثليثي كه دربارهٴ قيامت آمده است در آن دوتا روايت معروف برگرفته از اين آيات است قرآن كريم يك عده را «خوفاً من النار» معرفي مي‌كند كه اينها دست به گناه نمي‌زنند, يك عده «شوقاً الي الجنة» يك عدّه هم «حبّاً لله» آنهايي كه «خوفاً من النار» است اين هراس از دوزخ نعمتي است يا «شوقاً الي الجنة» است كه اين هم نعمتي است دربارهٴ اين گونه افراد مي‌‌فرمايد: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ[10] بالأخره اين نعمت را من به شما دادم شما نگهبان اين نعمت باشيد آنهايي كه برتر از اين فكر مي‌كنند نمي‌فرمايد: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ فرمود: ﴿فاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ[11] شما مُحبّ من هستيد خب همين را داشته باشيد من هم محبّ شما مي‌شوم ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ[12] بنابراين آنهايي كه متنعّم به محبت الهي‌اند متنعّم به محبوب بودن الهي هم هستند فرمود شما به ياد من باشيد من به ياد شما هستم ديگران سخن از تقدير مضاف و امثال ذلك نيست ﴿اذْكُرُونِي﴾ نه يعني «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ» آن ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ براي آيات ديگر است اينها هم همين طورند آنچه در بحث ديروز از بعضي از اهل معرفت نقل شده است كه منظور از اين گريه, گريهٴ شوق است شايد تام نباشد براي اينكه رحماني كه در قرآن كريم مطرح است ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ هست, ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ[13] هست در قرآن هم آيات خوف هست هم آيات رجا هست هم آيات دوزخ هست هم آيات بهشت هست, همين خدايي كه معلّم قرآن است اگر آيات رحمان خوانده بشود عدّه‌اي ﴿سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ خواهند بود خب آيات الرحمان بخشي مربوط به جهنم است بخشي مربوط به عذاب است بخشي مربوط به رضوان است كه ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ[14] پس اين بكاء اختصاصي به گريه و شوق اينها ندارد مي‌تواند دو قِسم گريه البته شوق است يك قسم گريه خوف گرچه گريهٴ خوف هم مي‌تواند دو قسم باشد آن دو قسمي كه گريهٴ شوق است براي بهشت است يا شوق به لقاي خداست براي دوزخ يك گريهٴ خوف است البته خوف هم مي‌تواند دوتا گريه داشته باشد يك گريهٴ خوف هست كه گرفتار جهنم مي‌شود, يك گريهٴ خوف است كه گرفتار هجران الهي مي‌شود «صَبَرْتُ عَلي‏ عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلي‏ فِراقِكَ وَهَبْني‏ صَبَرْتُ عَلي‏ حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلي‏ كَرامَتِكَ»[15] اين ديگر گريهٴ فراق ذات اقدس الهي است پس بنابراين هم در اين طرف دوتا گريه مي‌تواند باشد هم در آن طرف اقسام چهارگانهٴ گريه را شامل مي‌شود حالا تا تالي قرآن از چه سنخي باشد ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾.

مطلب ديگر اين است اين «مِن» در ﴿مِمَّنْ هَدَيْنَا﴾ چون بيانيه است نه تبعيض بر خلاف «مِن» اول كه «مِن» تبعيض است شامل غير انبيا هم مي‌شود چه اينكه شامل مريم(سلام الله عليها) هم شد اگر شامل غير انبيا مي‌شود اين روايتي كه در بحث ديروز از وجود مبارك امام سجاد نقل شده است كه منظور ماييم يعني ما و امثال ما اولياي الهي, ائمه الهي و مانند آنيم اين مشكلي ندارد در تفسير روح‌المعاني اين روايت را نقل مي‌كنند به همان سبك خاصّ خودشان طعني دارند مي‌‌گويند در تفسير اماميه روايتي هست كه علي‌بن‌الحسين(سلام الله عليهما) فرمود اين براي ماست و شما مي‌دانيد كه روايات اماميه نيازي به نقل ندارد «لا يَخفيٰ علي أهل التمييز» كه اينها چه چيزهايي نقل مي‌كنند و چطور نقل مي‌كنند البته ما حرفهاي مُتقن و قول سديد و بنيان مرصوص فراوان داريم لازم نيست كه چيزي كه سند معتبر ندارد نقل بكنيم تا چنين بهانه‌اي به دست اينها بيايد الآن بهترين تفسير رايج همان تفسير قبل از الميزان تفسير شريف مجمع‌البيان بود شما نگاه كنيد آلوسي در تفسير روح‌البيان خودش نسبت به مجمع‌البيان چه تعبيراتي دارد اصلاً مي‌گويد آن قابل مطالعه نيست اين طور, اين طور نسبت به مثلاً روايات و تفسير شيعه بي‌مِهري مي‌كنند. خب, اگر مثلاً دقت مي‌كردند مشكلات بهتر از اين و زودتر از اين حل مي‌شد اما ما موظفيم هم خوب حرف بزنيم هم حرفِ خوب هر دو هم فراوان است هم قول سديد فراوان است روايات مطلق فراوان است ادلهٴ متقن فراوان است كه خدا غريق رحمت كند مرحوم اميني را مرحوم شرف‌الدين را اين طور آدم دست به قلم مي‌كند مي‌نويسد و هم خوب حرف زدن روايتي كه صحيح نيست ضعيف است پايه‌اي ندارد مُرسل هست ممكن است مصرف داخلي داشته باشد اما اين را آدم بخواهد عمومي ذكر بكند مصلحت نيست الآن هر چه شما بنويسيد تنها مصرف داخلي ندارد داخل و خارجش يكي است. خب, چون اين «مِن», «مِن» بيانيه است و شامل غير انبيا مي‌شود پس بنابراين اگر وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) بفرمايد ما مصداق اين آيه‌ايم حق گفته است ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ حالا يا خودشان بخوانند يا ديگري بخواند ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ مطلب ديگر اينكه تنها سجده و گريهٴ ظاهري نيست چه اينكه آن آيه كه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا[16] معنايش اين نيست كه ساكت باشيد معنايش اين است كه در برابر قرآن ديگر بايد تسليم بود خدا اين‌چنين فرمود ما هم نظر ما اين است اين سخن درست نيست نه يعني فقط گوش بدهيد, گوشِ شنوا داشته باشيد ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ در برابر قرآن حرف نزنيد مي‌دانيد عقل چراغ است از چراغ فقط روشن كردن كارِ او برمي‌آيد حقّ حرف ندارد كه اگر كسي بگويد عقل من ـ معاذ الله ـ در برابر دين چنين مي‌گويد اين ادّعا كرده كه عقل او هم سراج است هم صراط در حالي كه خود عقل مي‌گويد من فقط سراجم من نشان مي‌دهم در عالَم چه خبر است قبل از اينكه من خلق بشوم اين بنا خلق شده است خداي سبحان عالَم را آفريد, فرشته‌ها را آفريد, سماوات و ارض و موجودات را آفريد بعد مهمان دعوت كرد ما را آورد كاري كه از عقل بشر ساخته است سراج بودن اوست و نه صراط بودن راه را خدا نشان داد از كجا شروع بكنيد به كجا ختم بشود اين راه را برويد به كدام مقصد مي‌رسيد آن راه را برويد به كدام مقصد مي‌رسيد معماري و مهندسي به عهدهٴ او بود فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً[17] حالا عقل بيايد بگويد كه بايد اين كار را كرد, نبايد آن كار را كرد اين بايد و نبايد را عقل به عنوان چراغ بايد خبر بدهد نه انشاء بكند قانوني را خودش وضع بكند اين‌چنين نيست او قانون‌شناس خوبي است البته مثل نقلِ معتبر, بنابراين اگر گفته شد اينها سجده مي‌كنند يعني در برابر او حرفي نمي‌زنند گريه مي‌كنند يعني در برابر او خاضع‌اند هم معناي آن ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اين است كه چراغِ خوبي باشيد خب چراغ فقط كارش سكوت است ديگر روشن مي‌كند همه جا را نشان مي‌دهد ديگر حرف نمي‌زند كه آنجا بايد راه درست بشود آنجا نبايد راه درست بشود مي‌گويد آنجا راه هست بايد رفت آنجا راه نيست نبايد رفت اين بايد و نبايد را به عنوان هدايت مي‌گويد نه اينكه من اين قانون را وضع كردم اينجا را من راه قرار دادم آنجا را من چاه قرار دادم اين نيست.

پرسش: استاد عقل برهان را دارد.

پاسخ: برهان دارد براي اينكه واقع چه هست نه واقع چه بايد باشد واقع را هم كه عقل نساخت چراغ اگر حرف بزند بله برهان دارد مي‌گويد آقا آنجا راه هست پايانش هم بهشت است, اينجا راه نيست پايانش هم دوزخ است به اين دليل, به اين دليل, به اين دليل يك وقت اما خداي سبحان برهان دارد مي‌گويد من اين طور خلق كردم من آنجا را بهشت كردم من آنجا را جهنم كردم من اينجا را وِيل قرار دادم من آنجا را امن قرار دادم, ما يك قانون داريم يك, يك قانونگذار داريم دو, يك قانون‌آور داريم سه, يك قانون‌شناس داريم چهار. قانون همان دين است عقايد و اخلاق و فقه و حقوق و اين قوانين به نام قانون است قانونگذار اراده و علم ازلي ذات اقدس الهي است و لا غير كه كسي بگويد اين‌چنين بايد باشد آن‌چنان نبايد باشد اين نيست قانون‌آور وحي است و لا غير ما در فصل چهارميم فصل چهارم يعني فصل چهارم فقط چراغ دست ماست كه چه هست چه نيست, چه چيزي بد است چه چيزي خوب است اين‌چنين نيست كه ما وضع كرده باشيم خب حالا به عقل مي‌گوييم كاري از تو ساخته است اگر كسي خلاف كرد تو دست به شلاق مي‌كني يا ديگري دست به شلاق مي‌كند آن ديگري كه دست به شلاق مي‌كند همان است كه قانون وضع كرده تو چراغي مبادا اشتباه بكني امر بر تو مُشتبَه بشود يك سراج خود را صراط بداند يا واضع صراط بداند اينكه مي‌بينيد الآن اينها مي‌گويند مگر علوم مي‌شود اسلامي باشد اينها اين عقل را مصادره كردند خيال كردند عقل اين حرفها را آورده چراغ كشف مي‌كند كه خدا چنين كرد, چنين كرد, چنين كرد, چنين كرد, چنين كرد اصلاً ما علمِ غير اسلامي نداريم يك زمين‌شناس, يك درياشناس, يك صحراشناس, يك سپهرشناس مرتّب دارد نظام تكوين را تفسير مي‌كند الآن يك مفسّر مي‌تواند بگويد من علمم اسلامي نيست نمي‌تواند بگويد چرا, چون قدم به قدم مي‌گويد خدا چنين گفت, خدا چنين گفت, خدا چنين گفت, يك زمين‌شناس هم نمي‌تواند بگويد علم من سكولار است براي اينكه او هم قدم به قدم مي‌گويد خدا چنين كرد, خدا چنين كرد, خدا چنين كرد, خدا چنين كرد اين گفتن حرفِ اوست اين فهميدن چراغِ اوست اين چراغ را او روشن كرده كاري كه از انسان ساخته نيست خب اگر قدم به قدم اينها دارند خلقت خدا را تفسير مي‌كنند ما چيزي به نام طبيعت و طبيعيّات و علوم طبيعي نخواهيم داشت ما هر چه داريم خلقت است و علوم خِلقي هست و خلقت‌شناسي مي‌شود خلقت‌شناسي اسلامي نباشد اينها آمدند خلقت را به طبيعت تبديل كردند معلوم را عوض كردند اين علم را كه سراج است اين را صراط دانستند بعد گفتند اينها بشري است اسلام چه چيزي آورده اينها خيال مي‌كنند اسلام همان است كه در قرآن و روايات است البته در قرآ‌ن و روايات مطالب فراواني دربارهٴ اينهاست اما خود قرآن و روايت مي‌گويد كلّ صحنهٴ عالَم خلقت خداست و اين چراغ را هم خدا به شما داده بنابراين ما در فصل چهارميم يعني اصلِ قانون را بايد بشناسيم كه دين چيست, دين مجموعهٴ قوانين اعتقادي, اخلاقي, فقهي, حقوقي است اين فصل اول كه اگر كسي دربارهٴ اين بخواهد بحث كند كه «الدين ما هو؟» يك رسالهٴ دويست, سيصد صفحه‌اي است بعد بخواهد بحث كند كه «الدين هل هو؟» دين را چه كسي آورده خب اين را غير از ذات اقدس الهي كسي نمي‌تواند قانون وضع كند كه چه كسي وضع كرده خدا, سوم اينكه از طرف خدا چه كسي آورده ما كه رابطه با خدا نداريم كه ما از كجا بفهميم خداي سبحان چه قانوني وضع كرده وحي انبياست, چهارم ما از كجا بفهميم كه انبيا چه آوردند آن را با عقلِ برهاني و نقل معتبر مايي كه در فصل چهارميم اينها دورخيز برداشتند رفتند در فصل اول ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[18] شدند و نمي‌دانند دارند چه مي‌گويند, مي‌گويند بشر اين‌چنين   گفته است, بشر اين‌چنين فهميده است, بشر اين‌چنين كشف كرده است اينها علوم بشري است نتيجه‌اش هم همين است.

پرسش: علوم اعتباري چه طوري است؟

پاسخ: علوم اعتباري هم نشأت‌گرفته از اينهاست علوم اعتباري ما يك بايد و نبايد داريم كه اعتبار اندر اعتبار است اساسي هم ندارد بايد و نبايد و قوانين اعتباري كه از عادات, آداب, سنن, رسوم و رسوب و فرهنگِ مردم گرفته مي‌شود اين اعتباري به آن ندارد برهان‌پذير هم نيست اما يك سلسله بايد و نبايدي داريم كه از بود و نبود گرفته مي‌شود هم مسبوق است به مِلاكات واقعي, هم ملحوق است به حقايق    واقعي به نام بهشت و جهنم اين كاملاً برهان‌پذير است چون به حقيقت تكيه مي‌كند اين مثل طب است همان طوري كه طب واقعيّتي است خبر مي‌دهد براي بدن خوب است يا نه, بيماريهاي اخلاقي, گناهان واقعاً براي روح ضرر است و براي روح خطر است و براي روح مرض است اگر در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود كسي كه به نامحرم نگاه مي‌كند مريض است يعني مريض است اين تعارف ندارد ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً[19] اين مرض است مگر مي‌شود مرض يك امر اعتباري است يا اگر كسي بيماري وابستگي به بيگانه دارد در سورهٴ «مائده» فرمود اينها كه وابسته به بيگانه‌اند بيماري سياسي دارند قلبشان مريض است ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ[20] همين است فرمود اينها كه چشمشان به مشركين مكه است اينها مريض‌اند بعد فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ[21] مگر مي‌شود طب را آدم بگويد امر اعتباري است بنابراين اينها كه اخلاقشان, احكامشان بر اساس رسوم گرفته شده كاملاً كنوانسيون دارند نمي‌دانم مي‌گويند حقّ زن دارد ضايع مي‌شود زن با مرد چه فرقي دارد اما آن كه زن آفريد آن كه مرد آفريد بايد جايشان را مشخص كند اين به حقيقت تكيه مي‌كند مسبوق است به مِلاكات واقعي از قبل و ملحوق است به بهشت و جهنم از شرق.

پرسش: منظورشان واقعي است اما محكّي واقعي ندارند

پاسخ: چرا, براي اينكه اين رابطه واقعيّت است ما چون در عالَم اعتبار زندگي مي‌كنيم اين است وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آخر تو دهانت بسته است و شامّه‌ات گرفته است بعضيها كه مي‌آمدند حضرت بيني‌اش را مي‌گرفت مي‌گفت اَه آدم اين‌قدر بدبو فرمود: «تعطّروا بالإستغفار لا تفضحنّكم روائح الذّنوب»[22] خودتان را با استغفار معطّر كنيد كه بوي بد گناه رسوايتان نكند همه كه بيني‌بسته نيستند كه واقعاً گناه لجن است, واقعاً بدبوست آنها كه شامّه دارند استشمام مي‌كنند خب اين همه افراد پيراهن وجود مبارك يوسف را آوردند آن را كسي بو استشمام نكرد كه آن در فاصلهٴ هشتاد فرسخي تازه پيراهن از دروازهٴ مصر دارد مي‌گذرد وجود مبارك يعقوب در محدودهٴ كنعان اين فاصلهٴ هشتاد فرسخي با جملهٴ اسميه با تأكيد ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ[23] خب اين شامّه بسته است براي بعضيها.

پرسش: ولي بايد و نبايد اخلاقي ما به ازاي خارجي ندارد.

پاسخ: چرا, ما به ازاء خارجي نمي‌خواهد كه, ما به ازاء خارجي كه ما نشان بدهيم آقا گناه اين است اين لازم نيست اگر چون اينكه ما به ازاء ندارد دو قِسم است يا براي اينكه اصلاً وجود ندارد يا براي اينكه وجود دارد ولي ديدني نيست وقتي مُمثَّل شد به عالَم خيال آمد عداوت را انسان در عالَم رؤيا به صورت مار دَمان مي‌بيند تا به عالَم مثال نيايد ديده نمي‌شود چيزي كه ديده نمي‌شود دليل بر نبودن نيست دليل بر محسوس نبودنِ اوست دو وقت محسوس مي‌شود يا متمثِّل مي‌شود در عالَم مثال يا مُتجسِّد مي‌شود در قبر و عالم ديگر بنابراين اگر ما اخلاق را, فقه را, حقوق را از عادات و آداب مردم بگيريم بله اين برهان‌پذير نيست روزها هم عوض مي‌شود يك وقت سليقه‌شان اين است, يك وقت سليقه‌شان اين است مي‌گويند اينها مربوط به خصوصيّاتهاي قومي است اما اگر نه, از واقعيّتها به مِلاكهايي بپذيريم كه بالأخره انسان حقيقتي است با جهان خارج وابسته است همهٴ كارها براي او يكسان نيست بعضي برايش بد است بعضي برايش خوب است همين معنا را به صورت طب قرآن بيان كرده به صورت شفا و مرض قرآن بيان كرده و پايين او هم جهنم است بارها اينجا به عرضتان رسيد كه در جهنم سوخت و سوز هست بدون ترديد, اما موادّ تي‌ان‌تي و هيزم و زغال و گازوئيل و بنزين در كار نيست جايي كه مثل كوره‌هاي بلند ذوب آهن اگر بخواهند جايي آتش كنند چيزي را سوخت و سوز كنند بسوزند چه كار مي‌كنند اول آن موادّ خام مثل زغال سنگ يا هر چه هست آنها را جمع مي‌كنند سابق هيزم بود الآن مثلاً زغال سنگ است يا موادّ ديگر اين كارِ اول, بعد يك موادّ تي‌ان‌تي منفجركننده‌اي را به اين ضميمه مي‌كنند مي‌شود دو اين گُر مي‌گيرد بعد آنكه مي‌خواهند داغ كنند مي‌اندازند اين سو كارِ اين كارخانه‌هاي ذوب آهن و ذوب نمي‌دانم فولاد و اينها همين است ديگر غير از اين كه چيز ديگر نيست كه همين اضلاع سه‌گانهٴ مثلث را ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود, فرمود اينها همه‌شان انسان‌اند فرمود آن موادّ اول كه بعد مي‌خواهيم اينها را بسوزانيم همين طبقهٴ ظالمين‌اند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[24] آنهايي كه قاسِط‌اند, اهل قَسط‌اند, اهل جورند اينها هيزم‌اند حَطب‌اند ديگر از اين شفاف‌تر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هيزمها را كه جمع كردند يك سلسله وقود مي‌آورند وقود «ما يوقد به النار» قبلاً در روستاها اين طور بود در شهرها هم همين طور الآن هم آنجايي كه گاز و نفت نرفته همين طور است اينها براي اينكه آتش را نگه دارند در آن آشپزخانه‌شان اين هيزمهاي ضعيف و ريز اينها بعد از مدّتي خاكستر مي‌شوند يك هيزم قوي از آن ريشه‌ها از آن چوبهاي قويّ دوام‌دار را كنار آن مطبخشان نگه مي‌دارند كه هميشه آتش دارد بعد ظهر يا شب كه مي‌خواهند غذا بپزند هيزم مي‌آورند اين هيزمهاي نو را با آن آتشِ قديم مي‌گيرانند او وقود است كه «يوقد به النار» فرمود ما يك سلسله وقود داريم كه رهبران كفرند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ[25] بخش سوم وقتي كه ظالمين را انداختند و هيزمها را انداختند و وقود هم انداختند و اين گُر گرفته جهنميها را مي‌آورند ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ[26] ما ديگر آنجا زغال سنگ و نمي‌دانم نفت و گازوئيل و اينها كه نيست اين هم عين واقعيت است در همين جا كه فرمود: ﴿فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ يعني همين يعني عين اين كار را آن روز مي‌بينيد خب اگر عين اين كار را مي‌بينيد به واقعيّتي تكيه مي‌كند كه هم قبلاً از مِلاك واقعي نشأت گرفته هم بعداً, تمام قضاياي نظريِ اخلاق و فقه و حقوق به قضاياي بديهي خودش مي‌رسد كه آن حُسن عدل است و قبح ظلم.

پرسش:

پاسخ: نه, پيامبر يعني نقلِ معتبر, نقل معتبر نه اينكه واقعاً وحي مي‌گيرد از آن جهت كه ذات اقدس الهي ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[27] بله ممكن است چنين كسي تعبيري مجاز باشد بكند اين الهام را آن نبوّت به معني اعم است نه نبوّت تشريعي, نبوّت تشريعي مخصوص انبياي بيرون است اينكه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[28] اگر نبوّت به معناي دريافت كردنِ الهام باشد بله اين عيب ندارد ولي بالأخره اين گيرندهٴ علوم الهي است اين گيرندهٴ علوم الهي كشف مي‌كند چراغ است كه سراج چيست و واقعيّت را به ما نشان مي‌دهد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ مريم, آيهٴ 2.

[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[3] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 11.

[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 54.

[5] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 11.

[6] . سورهٴ نوح, آيهٴ 17.

[7] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 24.

[8] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 26.

[9] . تفسير قرطبي, ج9, ص2.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 40.

[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 152.

[12] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 31.

[13] . سورهٴ الرحمن, آيات 1 و 2.

[14] . سورهٴ توبه, آيهٴ 72.

[15] . اقبال‌الأعمال, ص708.

[16] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 204.

[17] . سورهٴ انعام, آيهٴ 153.

[18] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 23.

[19] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.

[20] . سورهٴ مائده, آيهٴ 52.

[21] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.

[22] . بحارالأنوار, ج6, ص22.

[23] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 94.

[24] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.

[25] . سورهٴ آل‌عمران, آيات 10 و 11.

[26] . سورهٴ غافر, آيهٴ 72.

[27] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.

[28] . سورهٴ شمس, آيات 7 و 8 .


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق