اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً ﴿25﴾ فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً ﴿26﴾ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً ﴿27﴾ يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً ﴿28﴾ فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً ﴿29﴾ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً ﴿30﴾ وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً ﴿31﴾ وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً ﴿32﴾ وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً ﴿33﴾ وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً ﴿34﴾ ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ﴿35﴾
اين يك صفحه تقريباً شناسنامه وجود مبارك عيساي مسيح است كه در پايانش ميفرمايد عيسي اين است. در بخش طمأنينهٴ وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) مستحضريد صِرف اينكه چيزي معجزه باشد, كرامت باشد حتّي براي انبياي اولواالعزم مشكل را برطرف نميكند مادامي كه مردم جاهلاند در جريان همان خطبهٴ چهارم نهجالبلاغه كه وجود مبارك حضرت امير فرمود سرّ اينكه موساي كليم در ميدان مسابقه ترسيد اين بود كه اگر من اين عصا را بيندازم و به صورت يك مار در بيايد ساحران هم با عصاها و طنابها مار ساختند و اين مردم نتوانند بين سِحر آنها و معجزهٴ من فرق بگذارند من چه كنم ديگر نميشود گفت سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار چطوري آدم دل خوش دارد براي خود آدم حل است ولي براي جهل مردم چه كار بكند لذا وجود مبارك موساي كليم ترسيد كه اگر مردم نتوانند تشخيص بدهند چه كنم كه خداي سبحان به اين مقطعش هم پاسخ داد كه ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي﴾[1] در جريان مريم(سلام الله عليهما) هم همين طور بود فرمود: ﴿وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِّلنَّاسِ﴾[2] فرشتهها با او سخن گفتند ﴿أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ﴾[3] فرشتهٴ وحي براي او متمثّل شد ﴿أَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[4] براي خود مريم(سلام الله عليها) بينها و بين الله مسئله حل شده بود اما همين معجزه را به مردم القا كنند آنها نفهمند و نپذيرند چه بكنند خداي سبحان فرمود در اين مقطع ما كاري ميكنيم كه آنها ساكت بشوند يعني آيت را آيهٴ بيّنه ميكنيم در قرآن كريم كم جايي است كه آيهٴ الهي معجزهٴ الهي به وصف بيّنه موصوف شده باشد دربارهٴ وجود مبارك موساي كليم كه قومش گرفتار حس و تجربهٴ حسّي بودند آنجا فرمود: ﴿آتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾[5] دربارهٴ جريان مكه هم فرمود: ﴿فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾[6] اما دربارهٴ ساير آيات و معجزات تعبير به بيّنه نشد يعني آفتابي و روشن وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) داشتن معجزه و آيت را براي مردمي كه هيچ نميفهمند كافي نميدانست عرض كرد خدايا ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾[7] براي اينكه اينها نه آن درك را دارند كه معجزه را بفهمند, نه سابقهٴ ما را حرمت مينهند و نه ما را از تهمت رها ميكنند در چنين موقعيّتي وجود مبارك عيسي سخن گفت يا جبرئيل سخن گفتند كه ما تأمين ميكنيم و تأمين كردنش هم از همين جاها شروع شده اصرار قرآن كريم بر اين است كه بفرمايد اين به جذع نخله آمده جذع نخله را تكيه داده, جذع نخله را تكان داده ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾[8] نه «إلي النخله» ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ نه «هُزيّ إليك نخله» درخت خرما نبود درختي بود كه سرهايش از بين رفت سرشاخههايش از بين رفت يك تَنهٴ خشكش مانده تكرار اينكه حتماً جِذع را كلمهٴ «جذع» را قرآن كريم ذكر ميكند براي اثبات اين مطلب است كه يك تَنهٴ خشك درخت خرما بود نه درخت خرما فرمود ما از همين جا آيات را بيّنه ميكنيم, شفاف ميكنيم كه تو مطمئنتر بشوي ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾.[9]
پرسش: حاج آقا حضرت مريم(سلام الله عليها) قبل از اينكه بچهدار بشود مائده را آماده يافته؟
پاسخ: بله بله, اما مائده كه از بهشت بيايد فرشته بياورد يك راه است، با دستان مريم(سلام الله عليها) اين تَنهٴ خشكيدهٴ درخت سرشاخه پيدا كند شاخههاي سبز پيدا كند در فصل زمستان كه فصل خرما نيست ميوهٴ خرما بدهد به دست خود مريم اين يك مطلب ديگر است.
پرسش: در آيات هيچ اشارهاي به مائده بودن غذاهايي كه براي حضرت مريم(سلام الله عليها) آمده نشده.
پاسخ: چرا ديگر آن ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[10] همين بود ديگر.
پرسش: آخر خيلي از طلبهها ميگويند كه خيلي از اوقات كه يك چيزي «من حيث لا يحتسب» به آنها برسد ميگويند من عند الله بود.
پاسخ: بله، مِن عند الله آمد و درست هم هست اما معجزه نيست خداي سبحان دل كسي را هدايت ميكند به اينكه وظيفهٴ خودش را انجام بدهد طعام هم فرق ميكند همان طعام عادي است اما طعامي كه براي مريم(سلام الله عليها) بود طعام غير عادي بود نه تنها زمان و زمينش غير عادي بود اصلاً طعام غير عادي بود نظير آن طعامي كه براي صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) آمده نظير آن طيرِ مَشوي خود اين طعام غير عادي است. خب، اگر كرامتهايي را وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) پشت سر گذاشت اما هيچ كدام با دست او انجام نشده الآن با دستان او كرامتها به صورت آيات بيّن يكي پس از ديگري ظهور ميكند اين كم كم زمينهٴ آرامشاش فراهم ميشود بنابراين اگر خدا بفرمايد: ﴿وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِّلنَّاسِ﴾[11] خب بسياري از آيات بود كه انبيا ميآوردند و مردم ميگفتند اين سِحر است جريان شقّالقمر بود اين سحر است، جريان اين روايت را چند بار خوانديم وجود مبارك حضرت امير در خطبهٴ «قاصعه» فرمود مشركان مكه جمع شدند به حضرت عرض كردند كه اگر معجزه بياوري ما باور ميكنيم حضرت فرمود چه كنم؟ فرمود اين درختي كه اينجا هست دستور بدهيد دو نيم بشود يك نيم بيايد نيمي بماند كه قصّهاش مفصّل است كه از روي همان خطبهٴ قاصعهٴ نهجالبلاغه خوانديم حضرت فرمود اين درخت دو نيم شد آمد حركت كرد شاخههايش روي دوش من قرار گرفت روي دوش پيغمبر قرار گرفت دو نيم شد آنها گفتند آن نيم ديگر هم حركت كند حضرت اين كار را كرد عرض كردند دوباره دستور بده اين دو نيم مثل حالت اول به هم ملحق بشود حضرت اين كار را كرد، عرض كرد دستور بده اينها به جاي خودشان برگردند اين كار را كرد اينها ديگر تاريخ بيهقي و نميدانم ناسخالتواريخ و اينها كه نيست اين خطبهٴ «قاصعه» حضرت امير است فرمود اين را ديدند و ايمان نياوردند كاري بايد كرد كه دهن اينها را بست و اگر دهن اينها بسته نشود خب همين تهمت هست ديگر اين است كه جاي نگراني براي موساي كليم بود در آن صحنه، جاي نگراني براي مريم(عليها سلام) هست در اين صحنه ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا﴾.[12]
پرسش: فقط فرقشان اين بود كه حضرت مريم(سلام الله عليها) پيامبر نبود و دخلي هم ندارد و مردم هم نيازي نداشتند.
پاسخ: خب چرا، وقتي كه دودمان كسي كه تربيتشدهٴ زكرياست كسي كه از خاندان طيّب و طاهر است آلوده در بيايد مردم را آلوده ميكند ديگر آنها مشكلشان اين نبود كه تو پيغمبري يا امامي مشكلشان اين است كه تو از دودمان خوبي يك، در تحت تكفّل زكريا كه پيغمبر است تربيت شدي دو، چرا اين كار را كردي خب اگر كسي عضو يك خانوادهٴ شريف باشد در تحت تكفّل يك مربّي مثل زكريا بشود بعد خلافكار در بيايد راه براي خلافكارها باز است آنها سهتا برهان اقامه ميكردند ميگفتند اُخت هاروني يك، پدرت امرئه سوء نبود دو، مادرت بَغي نبود سه، از طرفي هم در تحت تكفّل زكريا بودي چهار، اين چه كار بود كردي اگر چنين كسي تبهكار در بيايد راه براي توجيه تبهكاري تبهكاران باز است آنها نگفتند كه تو كه پيغمبري چرا اين كار را كردي كه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) هم عمري را به خدمت معبَد گذرانده ميخواهد حافظ دين پروردگار باشد لذا درخواست مرگ كرد، بنابراين صِرف اينكه وجود مبارك مريم سوابق فراواني از آيات داشت آن مشكل فعلي را حل نميكند بايد آيات بيّن باشد به دست خود مريم انجام بشود تا آنچه دربارهٴ شخص مريم هم هست مشكلش را حل بكند اصرار قرآن كريم اين است كه نَخله نبود، جذع نخله بود ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾،[13] ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ خب اگر درخت خرماست خب ميگويند درخت خرما را تكان بده ديگر چرا ميگويند اين تَنهٴ خشكش را تكان بده اينكه سرشاخه ندارد اينكه سرسبز نيست اين تَنهٴ خشك را تكان بده ببين چه چيزي در ميآيد خب اينها را كه ديد ديگر تقريباً دارد مطمئن ميشود ديگر.
پرسش: حاج آقا اين چيزها براي مردم است, انبيا نيازي به معجزه ندارند كه باور كنند نگراني ندارند هم به سمت دريا فرار ميكنند هم به سمت.
پاسخ: بله، براي خودشان و بين خودشان و خداي خودشان داراي نفس مطمئنّه هستند اما از نفهمي مردم رنج ميبرند اينها نيامدند كه مشكل خودشان را حل كنند آمدند مردم را هدايت كنند اگر اين مردم گفتند اين سِحر است چه كنيم اين خطبهاي كه ديروز خوانديم خطبهٴ چهار نهجالبلاغه اين بود وجود مبارك حضرت امير فرمود: «مَا شَكَكْتُ في الْحَقِّ مُذْأُرِيتُهُ» بعد اين جواب سؤال مقدّر است كه اگر شما شك نميكني براي اينكه معصومي خب چطور وجود مبارك موساي كليم شك كرد و ترسيد ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَي﴾[14] آن را به عنوان جوابِ سؤال مقدّر دارد جواب ميدهد كه موسي «لَمْ يُوجِسْ مُوسَي خِيفَةً عَلَي نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ»[15] اين گفت خب اگر من هم اين كار را بكنم اين عصا بشود مار و اينها نتوانند بين معجزه و سِحر تشخيص بدهند من چه كنم.
پرسش: بله; اما اين معجزه فقط شامل حضرت مريم(سلام الله عليها) است نه مردم.
پاسخ: خب نه، منظور آن است كه وجود مبارك مريم از تهمت مردم ميترسيد ديگر.
پرسش: اين جذع النخله فقط شامل حضرت مريم است مردم كه نيستند.
پاسخ: خب خدا ميخواهد به مريم بفهماند كه نگران نباش ما مسئله را به صورت آيت بيّنه حل ميكنيم دهن اينها را ميبنديم و بست اينها ديگر نميتوانند بگويند كه تو ـ معاذ الله ـ از راه خلاف مادر شدي وقتي كسي كه در گهواره است اين طور سخن بگويد معلوم ميشود حق است ديگر فرمود ما آيت را آيت بيّنه ميكنيم حتي صلاح نيست تو يك جمله با آنها حرف بزني كما سيظهر بنابراين پس نگراني مريم بهجا بود.
پرسش: حاج آقا ناراحتياش از اين است كه چرا حضرت عيسي(عليه السلام) تشريف بياورد و ناراحتي حضرت مريم(سلام الله عليها) از اين توقع بيجا بود.
پاسخ: آن وقت مدتها بايد طول بكشد كه.
پرسش: خب, هنوز كه به دنيا نيامده بود كه, دارد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾.
پاسخ: نه، بسيار خب، الآن مادامي كه در بين مردم نبود كه فرزند را نميديدند چون.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره اين بايد بيايد مردم كم كم با عيسي آشنا بشوند آيت حق است كودكي او را ببينند، معجزه بودن او را ببينند بعد به او ايمان بياورند.
پرسش: همان نخل و همان مائده كافي بود براي مردم.
پاسخ: مردم كه آن صحنه نبودند كه، مردم كه آن صحنه نبودند چون ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً﴾[16] بعد ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا﴾.[17]
پرسش: اين نخل بيخودي كه خشك نشد چون نخلي نبوده درختي نبوده.
پاسخ: نبودند مردم تا ببينند كه جاي دوردستي بود ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً﴾ از مردم خيلي فاصله گرفت حالا كجا رفت معلوم نيست جاي دوردستي اين حادثه اتفاق افتاده نگراني مريم(سلام الله عليها) اين است كه من اگر اين بچه را ببرم در جامعه، ببرم در شهر بگويند از كجا آوردي من چه كنم؟ درست است كه اين آيهٴ خداست اما آيهاي كه آنها با اين آيه كنار نيايند من چه كنم آن وقت با اين مسئله آيات بيّنهاي درست كرد كه با دست خود مريم(سلام الله عليها) كرامتهاي شفاف و روشن يكي پس از ديگري ظهور كرده.
مطلب ديگر اينكه اين ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾ چون با «فاء» ذكر شده و مترتّب شد بر ﴿هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ معلوم ميشود كه اين اكل و شرب محصول همين درخت خرماست نه نظير ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ﴾[18] محصول آن غذاهاي غيبي باشد وگرنه با «فاء» تعبير نميكرد چون با «فاء» تعبير كرده معلوم ميشود مأكول و مشروب او همين نتيجهٴ اين نهر و اين درخت خرماست اگر سَريّ منظور نهر باشد نه از قبيل ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ﴾ است.
مطلب ديگر اينكه قرطبي نقل كرده ديگران هم آوردند كه حال معصومين، حال انبيا، حال اوليا يكسان نيست وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) كه در محراب عبادت مشغول بود اين مُستغرَق در عبادت بود لذا نيازي نداشت كه از وسايل و ابزار عادي كمك بگيرد اما وقتي مادر شد و علاقهاش تقسيم شد و يك مقدار به خدا متعلّق شد و يك مقدار هم به عيسي(سلام الله عليهما) لذا خداي سبحان او را ارجاع داده كه شما بايد از درخت با تكان دادن روزي بگيري اين وجهي است گفته شد دليلي هم بر بطلانش نيست اما اثباتش محتاج به برهان است كه مثلاً حالا فرق كرده باشد استغراق توحيدي وجود مبارك مريم قلبش قبلاً ممُهّز بود، متيَّم بود به حبّ الهي الآن هم حبّ الهي را دارد هم حبّ روح الله را دارد اينها مقداري حرف سستي است.
پرسش: حاج آقا منافات ندارد كه حضرت مريم(سلام الله عليها) هم به فرزند حب داشته باشد هم به خدا.
پاسخ: خب بله منافات ندارد ولي منظور اين است كه اگر كسي قلبش متيّم به حبّ الهي بود چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾[19] آن محبوب كه آمد جاي خالي نميگذارد تا ديگري آنجا جا پيدا كند.
پرسش: حاج آقا اينكه حضرت مريم(سلام الله عليها) آرزوي مرگ كرده به خاطر زن بودن حضرت نبوده.
پاسخ: نه، زن و مرد بودن نيست همان جريان تهمت و اينهاست، خب.
﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً﴾ مطلب ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾ چون با «فاء» عطف شده معلوم ميشود كه نتيجهٴ آن سَريّ و نتيجهٴ آن جذع نخل است از ابنعباس نقل شده است كه نهري بود در آن منطقه خشك شده بود و اين نهر آبِ روان پيدا كرد سَريان پيدا كرد شده سَريّ نهر را سريّ ميگويند براي سَريان مستحضريد كه اين اسناد الي غير ما هو له است رودخانه جاري نيست چون رودخانهٴ خانهٴ رود است اين خانه جريان ندارد رود است كه جريان دارد آن آب سَريّ است نه نهر هرگز رودخانه كه خانهٴ رود است اين تكان نميخورد رودي كه در بستر خانه است و در اين خانه ميگذرد او سَريّ است نه نهر و اگر نهر را گفتند سَريّ است نظير «جَري النهر» اسناد الي غير ما هو له است و مجاز است به هر تقدير آن هم كه ابنعباس گفته احتياج به اثبات دارد ولي دليلي هم بر منعش نيست. مسئلهٴ قُرّةالعين است در جريان قرّةالعين قبلاً هم اين تعبير گذشت كه اشك چشم گاهي بر اساس غم و اندوه است ميگويند اشكِ حُزن گرم است گاهي بر اساس نشاط و خوشحالي است و سرور است اين اشك، اشك خنك است يك وقت انسانِ مصيبتديده اشك ميريزد اين اشك ميگويند گرم است يك وقت كسي منتظر دوستش، پسرش و برادرش بود كه از سفر دور بيايد حالا كه موفقانه آمده است اين اشكِ شوق ميريزد اين اشك خنك است اين قُرّةالعين را گفتند از قارّ آمده قارّ يعني سرد هوا قارّ است در برابر قارّ يعني سرد، اشكِ خنك را ميگويند قُرّه و اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «قُرّةُ عيني في الصلاة»[20] يعني در صلات من اشك شوق دارم چون حبّاً دارم عبادت ميكنم نه اشك غم كه «خوفاً من النار» باشد و مانند آن، يا براي آنكه محبوب خود را در نماز ميبيند لذا چشمش با آن اشك شوق روشن ميشود اين معروف است ولي برخيها آن طوري كه در جامعالمقاصد قرطبي آمده گفتند اشك مطلقا گرم است و اشكِ خنك و اشك گرم ندارم اشك مطلقا گرم است و اين قرّةالعين از قارّ به معناي خنك و بارد نيست از قَرار است انسان وقتي يك موفقيت و كاميابي را ميبيند قلبش قرار ميگيرد، چشمش آرام ميشود، اعضاي بدنش مطمئن ميشود اين از قرار است نه از قُرّه به معناي سردي. به هر تقدير آن آرامش مريم را با اين معجزه فراهم كرده فرمود آرام باش هيچ اضطرابي نداشته نباش شايد اين ﴿قَرِّي عَيْناً﴾ با آن اضطرابي كه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) داشت سازگارتر باشد يعني آرام باش.
پرسش: پس چرا عيناً فرمود قلباً ميفرمود.
پاسخ: بله، اين تعبير ادبي است ديگر اين محاوره محفوظ و روشن است ميگويند چشمتان روشن وقتي گفتند چشمتان روشن يعني آرام باش يعني قلبتان خنك چون انسان اول با ديدن قلبش آرام ميشود.
خب، ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾ هر كس را ديدي هيچ حرفي با كسي نزن اينها لايق نيستند تو يك جمله هم با آنها حرف بزني اين قومي كه بين معجزه و سِحر فرقي نميگذارند و بين عصمت و بيعفّتي فرق نميگذارند يك كلمه هم با اينها حرف نزن نگاه كنيد ببينيد با يك كلمه وجود مبارك مريم اگر حرف ميزد مطلب حل ميشد ديگر نيازي به اشاره نبود و نيازي به آن صوم صمت نبود اما خدا نميخواهد او با اين مردم يك كلمه هم حرف بزند ﴿فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ كه اين در بحث ديروز اشاره شد «قولِي» يعني بگو يا نه، قول اعم از لفظ و اشاره است در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» اين گذشت كه گاهي قول بر چيزي اطلاق ميشود كه سخن از لفظ نيست در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آيهٴ 77 اين بود كه وقتي آن جام و سُواء مَلِك را در كنار گندم برادر يوسف پيدا كردند و آنها گفتند كه ﴿نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ﴾[21] مأموران مَلِك مصر و عزيز مصر اين قافله را برگردادند برادران يوسف با همين برادري كه پيمانه در ظرف او پيدا شد همه آمدند حضور يوسف(سلام الله عليه) اينها به وجود مبارك يوسف اين حرف را زدند به يوسف عرض كردند ﴿قَالُوا إِن يَسْرِقْ﴾ اگر اين شخص سُواء و پيمانهٴ مَلك را به سرقت بُرد ﴿فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ﴾ اين برادري هم داشت كه آن برادرش هم سابقهٴ سرقت دارد ـ معاذ الله ـ اين مطلب را يوسف(سلام الله عليه) شنيده بود از اينها ﴿فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ﴾ اين قصّه را وجود مبارك يوسف در دلِ خود به عنوان سرّ نگه داشت ﴿وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ﴾ اين قصّه را براي اينها آشكار نكرد كه يوسف سابقهٴ سرقت نداشت ﴿قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً﴾[22] به اينها گفت شما خيلي مكان و مكانتتان شرّ است خب حضرت يوسف كه با آنها اين حرف را نزد اين ﴿قَالَ﴾ يعني «في نفسه» نه ﴿قَالَ﴾ يعني «بلسانه» حضرت به اينها نگفت كه شما آدمهاي بدي هستيد كه فقط حرفهاي اينها را شنيده پس معلوم ميشود كه گاهي قول بر همان راز دروني و مانند آن اطلاق ميشود حالا يا با اشاره فهمانده يا با رازداري تفهيم كرده بالأخره قول بر چيزي اطلاق ميشود كه لفظ نيست اينجا هم خدا فرمود: ﴿قُولِي﴾ اگر اينها آمدند كسي را ديدي ﴿قُولِي﴾ يا بگو كه اين تخصيصاً خارج ميشود يا با اشاره بفهمان كه تخصّصاً خارج ميشود ﴿فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ و اين صوم در آن روز مشروط به صَمْت و سكوت بود با «فاء» تفريع فرمود: ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾ امروز چون من نذر روزه كردم و يكي از مبطلات اين روزه حرفزدن است يا يكي از شرايط صحّت اين روزه صَمت و سكوت است من با بشر حرف نميزنم اما تكلّم با خدا، تكلّم با فرشته اينها مبطل صوم نيست ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾ كه خدا نخواست يك جمله هم وجود مبارك مريم با اين قوم حرف بزند اين دستور داد وجود مبارك مريم با اين دستور از آن مكان قصيّ حركت كرده بيايد شهر ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾ اين حَمل را تكرار كرده با كلمهٴ «به» مطلب فهميده ميشد اما چون محور اساسي اين قصّه آوردن اين كودك به صحنه است اين را تكرار كرده فرمود: «فأتت مريم بقومها» در حالي كه «تَحمل مريم عيسي» را يعني قبلاً حَمل بود الآن حِمل است قبلاً در رَحم حمل كرده بود ﴿فَحَمَلَتْهُ﴾ الآن در روي دست يا روي دوش يا روي آغوش حمل ميكند وقتي قوم او اين صحنه را ديدند ﴿قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ فَريّ آن منكرِ قبيحِ عظيم را ميگويند كه ﴿يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ﴾[23] از همين قبيل است فِريه هم از همين قبيل است. اينها با سه جهت وجود مبارك مريم را محكومه كردند گفتند تو اولاً برادرت هارون است هارون از اوليا و صُلحاي آن عصر بود يا نه، هاروني كه برادر موساي كليم بود و به تعبير زمخشري هزار سال بينشان فاصله است چون مريم از نسل آن هارون بود از اين جهت گفته شد ﴿يَا أُخْتَ هَارُونَ﴾ اين يك، دو ﴿مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ﴾ پدرت پدرِ پاكدامني بود. سه، ﴿وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ تو با داشتن برادر خوب يا نسل خوب، پدر خوب، مادر خوب چرا اين كار را كردي قبلاً هم گذشت كه اين «بَغيّ» وصف خاصّ زنِ زانيه است لذا نيازي به «تاء» تأنيث نداشت آنجا هم وجود مبارك مريم فرمود: ﴿لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيّاً﴾[24] نه «بغيّةً» اينجا هم فرمود: ﴿وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ چون وصف خاص است نيازي به «تاء» نداشت. وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) طبق دستور الهي هيچ حرفي نزد اين قوم قابل مكالمه و مشافحه نبودند ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ گفت جوابتان را از اين كودك بپرسيد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ حالا گوينده يكي از محتملات اين است كه وجود مبارك زكريا اين حرف را زده ولي خب اثبات آن آسان نيست ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ چون ضمير جمع دارد ﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿فَأَشَارَتْ﴾ وجود مبارك مريم به اين كودك، آنها كه اعتراض كرده بودند ﴿قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ﴾ در حالي كه صبيّ است هم تكرار است و حال تأكيدي است، هم در گهواره است، هم كودك است فوراً وجود مبارك عيساي مسيح سخن گفته اين ديگر ميشود آيهٴ بيّنه ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ يك عدّه افراطي بودند كه مريم(سلام الله عليها) را به فَريّ و فِريه و تهمتهاي ديگر مبتلا ميكردند، يك عده هم قائل به حلول و تثليث و امثال ذلك بودند وقتي حرف زد مادر را تطهير كرد، وقتي گفت ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ ديگر سخن از اقانيم ثلاثه و حلول و اتّحاد و تثليث و ابنالله بودن و امثال ذلك را ابطال كرد ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾ اين مستقبل محقّقالوقوع چون در حكم ماضي است از او به فعل ماضي ياد كرده ﴿وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ اين هم چون مستقبل محقّقالوقوع است در حكم ماضي است ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه فرمود: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ «أي نفّاعاً للناس» من هر جا باشم به نفع مردم حركت ميكنم ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً ٭ وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ رابطهٴ بين خود من و خود من با طهارت است، رابطهٴ بين من و خداي من با عبادت است، رابطهٴ من با خاندان من با بِرّ و نيكي و احسان است پس بنابراين من از هر جهت مشمول عنايت الهيام ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ كه بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) كه فرمود سه مقطع حسّاس است لذا من اين سه مقطع سلام داده شده ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ طه, آيهٴ 68.
[2] . سورهٴ مريم, آيهٴ 21.
[3] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 39.
[4] . سورهٴ مريم, آيهٴ 17.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 101.
[6] . سورهٴ نور, آيهٴ 1.
[7] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.
[8] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.
[9] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.
[10] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 37.
[11] . سورهٴ مريم, آيهٴ 21.
[12] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.
[13] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.
[14] . سورهٴ طه, آيهٴ 67.
[15] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 4.
[16] . سورهٴ مريم, آيهٴ 22.
[17] . سورهٴ مريم, آيهٴ 27.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 37.
[19] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 4.
[20] . الكافي, ج5, ص321.
[21] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 72.
[22] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 77.
[23] . سورهٴ ممتحنه, آيهٴ 12.
[24] . سورهٴ مريم, آيهٴ 20.