اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ﴿5﴾ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ﴿6﴾ يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ يَحْيَي لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً ﴿8﴾ قَالَ كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴿9﴾
رحمت خدا كه شامل حال زكريا(سلام الله عليه) شد شئون گوناگوني دارد كه بخشهايي از آن شئون در سورهٴ مباركهٴ «مريم» مطرح است بخشهايي هم در سوَر ديگر. وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) عرض كرد من ميترسم پسرعموهاي من بعد از من به زندگي من دسترسي پيدا كنند من از اينها ميترسم اين نشان ميدهد كه يك مسئلهٴ خانوادگي است كه اگر زكريا(سلام الله عليه) به آن مطلب نرسد اين پسرعموهاي او و بستگان برادري او به خاندان او آسيب ميرسانند قهراً اين به مسئلهٴ خانوادگي برميگردد مربوط به نبوّت و ارث نبوّت و امثال ذلك نيست. ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي﴾ اين يك, ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ همسر من الآن كه در دوران سالمندي است قبلاً كه در دوران جواني بود و در دوراني بود كه همسالان او مادر ميشدند او عاقر و عقيم بود و شما هم مسئلهٴ عُقر و عُقم را برابر حكمت دامنگير بعضيها ميكنيد آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيهٴ 49 و 50 آمده است اين است كه ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ﴾ خدا به بعضيها دختر ميدهد به بعضيها پسر ميدهد ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً﴾ يا به بعضيها هم پسر ميدهد هم دختر, گروه چهارم كسانياند كه ﴿وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾[1] اين برابر حكمت و مصلحتي است كه خداي سبحان دارد و شما هم عُقر را نصيب همسرم كرديد ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ اما درخواست من از نزد شما كه به عنوان كرامت غيبي است اين است كه ﴿فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً﴾ كه اين چراغ خانهٴ مرا او روشن نگه بدارد اموال من به دست او برسد بيگانه يعني پسرعموهاي من كه نااهلاند به امور خانوادگي من دسترسي پيدا نكنند. ﴿فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ هم وارث خاندان من بشود هم همسر من كه خواهر مريم است و از فرزندان سليمانبنداود است و از آليعقوب به شمار ميرود از او ارث ببرد اين خود زكريا از اين جهت از آليعقوب نبود اما همسر او كه خواهر مريم(سلام الله عليهما) است دختر عمران بود و فرزند هارون و از فرزندان و احفاد يعقوب(سلام الله عليهم اجمعين) ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ و چون فرزندها عموماً فتنهاند يعني آزموناند و برخي از فرزندان دشمناند طبق دو آيه كه ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[2] اين آزمون عمومي است كه هر فرزندي بالأخره آزمون است دربارهٴ بعضي از فرزندها هم فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾[3] پس هر فرزندي و هر مالي به نحو موجبهٴ كليه آزمون الهي است كه ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ آزمون است, اما همهٴ فرزندها دشمن نيستند, همهٴ همسران دشمن نيستند ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾ چون مسئلهٴ فتنه و آزمون از يك سو, مسئلهٴ عداوت از سوي ديگر دربارهٴ فرزندها مطرح است وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) برابر آيهٴ سورهٴ «آلعمران» عرض كرد ﴿مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾[4] كه ديگر فتنه نباشد براي ما, دشمن ما نباشد. در اينجا فرمود: ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾ كه ديگر فتنهاي در كار نباشد عداوتي در كار نباشد اين رضيّ اگر به معناي مرضي بود مسبوق به رضوان است يعني وقتي بنده راضي به قضا و قدر الهي بود, راضي به احكام و حِكَم الهي بود, راضي به دستورهاي پروردگار بود چنين بندهاي مرضيّالمذهب است اگر رضي به معناي مرضي باشد و اگر رضي به معناي راضي باشد اگر كسي راضي بود به قضاي الهي, قدر الهي, دستورهاي الهي يقيناً خدا هم از او راضي است اگر ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾[5] دو جمله است و از دو معنا حكايت ميكند چون تحقيق در مسئله اين است كه استعمال لفظ در اكثر از معنا جايز است و هيچ محذور عقلي پيش نميآيد اين ﴿رَضِيّاً﴾ هم ميتواند به معناي راضي باشد هم ميتواند به معناي مرضي قهراً مشمول ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[6] هستند حالا در آن آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «فجر» سه فضيلت ذكر شده يكي مقام طمأنينه, يكي راضي بودن, سوم مرضي بودن. اگر ﴿رَضِيّاً﴾ در هر دو معنا استعمال بشود مقام طمأنينه را بايد از جاي ديگر كسب كرد كه آيا اين داراي نفس مطمئنه است يا نه و فعلاً از حوزهٴ بحث هم بيرون است ولي بالأخره اين ﴿رَضِيّاً﴾ يا بالمطابقه يا بالالتزام هر دو را ميفهماند هم ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ﴾ را ميفهماند, هم ﴿رَضُوا عَنْهُ﴾ را ميفهماند هم ميشود راضي هم ميشود مرضي و كسي كه راضي به قضاي الهي است و دين و عمل صالح او مرضيّ خداست چنين فرزند صالحي نه فتنه است براي پدر و مادر و نه دشمن براي اينكه آن پيش نيايد عرض كرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نبوّت آخر ارثي نيست ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[7] رسالت, نبوّت, امامت اينها به عصمت برميگردد اينها ارثي نيست.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همين طور است ديگر اين ميراث كتاب به معناي اينكه نبوّت را ارث بردند نيست كتاب را پيامبر به امّت ارث ميدهد يعني براي آنها مثل اينكه فرمود: «إنّي تاركٌ فيكم الثقلين»[8] از ارث به تَريكه ياد ميكنند و ما ترك در تعبيرات ديني تَريكه ياد شده است ما هم تعبير عرفيمان اين است كه تَركهٴ ميّت چيست حضرت هم فرمود ميراث من قرآن و عترت است «إنّي تاركٌ فيكم الثقلين» اين تَريكه, اين ارث در بين شما هست به اين معنا خب همه چيز براي همه امّت چه ظالم, چه صالح, چه طالح ارث است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر, وقتي كه وجود مبارك زكريا از ذات اقدس الهي فرزند ميخواهد چون طبق دو آيه دو خصيصهٴ تلخ براي فرزندها ذكر شده براي اينكه به آن دو خصيصه مبتلا نشود هم در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» به خدا عرض كرد ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾ يعني فرزند طيّب, هم در اين سوره و در آيه سورهٴ مباركهٴ «مريم» عرض كرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾.
در مسئلهٴ ارث اقوال متعدّدي است گفتند ميراث منظور نبوّت است يك, ميراث علم و حكمت است دو, ميراث مال هست سه, اين اقوال سهگانه را در غالب كتابهاي تفسيري مخصوصاً در جامع قرطبي آمده منظور نبوّت نيست براي اينكه نبوّت امر ارثي نيست بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[9] ارثي نيست و هيچ كدام از انبيا نبوّت را از نبيّ قبلي ارث نبردند سلسلهٴ انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) از وجود مبارك حضرت ابراهيم و انبياي بعدي اينها هر كدام بر اساس اعطاي الهي به نبوّت رسيدند نه اينكه ارث برده باشند. دربارهٴ علم حكمت «العلماء ورثة الأنبياء»[10] اين سرِ جايش محفوظ است كه اينها وارثان انبيا هستند براي اينكه انبيا معلّم كتاب و حكمتاند و اينها هم علم و حكمت را از انبيا به ارث ميبرند اين هم اختصاصي به هيچ پيغمبري ندارد. ميماند مسئلهٴ مال, در جريان مسئلهٴ مال كه قول سوم است اختصاصي به ما شيعهها ندارد عدهاي هم از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب مثل ابنعباس و ديگران اينها اين ارث را ارثِ مال دانستند ما بايد ببينيم كه اين ارث, ارث مال است يا غير مال. روايتي را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كافي نقل ميكند كه انبيا درهم و دينار را به ارث نميگذارند اينها علم را به ارث ميگذارند[11] اين روايت را كه مرحوم كليني نقل كرد حق است يعني بناي انبيا بر اين نيست كه اينها مال جمع بكنند مال را به ديگري منتقل بكنند اينها نيست آنچه محور نزاع بين دو فرقه است آن ذيلي است كه جعل شده «ما تركناه صدقه»[12] اين «ما تركناه صدقه» را كه آنها نقل كردند سند ندارد و جعلي است و در جوامع روايي معتبر نيامده و در كتاب شريف كافي هم نيست آنها اين را جعل كردند تا بگويند اين فدك و امثال فدك صدقه است وقتي صدقهٴ عمومي شد به بيتالمال ميرسد وقتي به بيتالمال شد به حاكم وقت منتقل ميشود و همين كار را هم كردند. ما براي اينكه ببينيم اين روايت درست است يا نه, اولاً متن اين روايت به همين جمله ختم ميشود كه مرحوم كليني در كافي نقل كرده كه انبيا «لا يورّثوا» مثلاً درهماً و لا دينار اينها علم را ارث ميگذارند. آن «ما تركناه صدقه» در جوامع روايي معتبر نيست اين يك, و ثانياً در حجّيت روايت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولاً و بالذّات بايد بر كتاب خدا عرضه بشود اين دو طايفه روايات است كه هر دو را مرحوم كليني نقل كرد بزرگان ديگر هم در جوامع روايي ما آوردند يك طايفه مربوط به عنوان نصوص علاجيه است كه در كتابهاي اصولي فراوان مطرح است كه اگر دو خبر متعارض بودند چه بكنيم؟ حضرت فرمود: «ما وافق كتاب الله» ميشود حجّت, «ما خالف كتاب الله فدعوه»[13] و مانند آن, اينها به عنوان نصوص علاجيه است كه روايتهايي كه معارض هماند معيار حجّت و لا حجّت يا ترجيح احديالحجّتين عرض بر قرآن كريم است. طايفهٴ ديگر رواياتي است كه مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) و همچنين ائمه(عليهم السلام) فرمودند به نام ما حديث جعل ميكنند ولي به نام خدا آيهٴ قرآن را نميتوانند جعل بكنند «ستكثر عليّ القالة»[14] به نام ما روايات جعلي زياد است هر روايتي كه از ما به شما رسيد بر كتاب خدا عرضه كنيد اگر مطابق با كتاب خدا نبود مخالف كتاب خدا بود اين حجّت نيست و حرف ما نيست خدا غريق رحمت كند مرحوم علامه مجلسي(رضوان الله عليه) را ايشان ميفرمايد طبق همين روايت معلوم ميشود كه چيزهايي را به نام پيغمبر جعل كردند براي اينكه اين روايت «ستكثر عليّ القالة» يا صادر شده يا صادر نشده, اگر صادر شده و پيغمبر فرمود كه به نام من دروغ جعل ميكنند معلوم ميشود احاديث موضوع داريم و اگر اين روايت صادر نشده باشد همين دليل بر جعل است براي اينكه همين را از پيغمبر نقل كردند لذا ايشان ميفرمايد اين روايت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است يعني معلوم ميشود كه به نام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) احاديثي جعل ميكنند پس هر روايتي چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد بايد بر قرآن كريم عرضه بشود لذا اول ما بايد خطوط كلي قرآن را ارزيابي كنيم بعد روايت را بر قرآن عرضه كنيم وقتي آيات قرآن را بررسي ميكنيم ميبينيم عموماتي دارد اطلاقاتي دارد و خصوصيّاتي هم عموم و اطلاقش شامل انبيا و غير انبيا ميشود, هم آنچه مخصوص انبياست عموم و اطلاقش تمام اين اطلاقات از ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾[15] از ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[16] از مسئلهٴ جهاد, از مسئلهٴ حج, از مسائل امر به معروف و نهي از منكر همهٴ تكاليف شامل انبيا(عليهم السلام) و معصومين هم ميشود البته آنها احكام مختصّ هم دارند نظير وجوب نماز شب بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مانند آن, ولي ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم﴾[17] اين گونه از عمومات شامل پيغمبر ميشود مسئلهٴ ارث را تبيين ميكند همهٴ اينها مشمولاند يك, اينها عمومات. آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[18] كه طبقات ارث را تبيين ميكند شامل انبيا ميشود دو, قصهٴ ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[19] دربارهٴ خصوص نبوت است سه, اينجا هم ﴿وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ ظاهرش مال است چهار, براي اينكه ارثِ نبوّت يا ارث علم يا ارث حكمت اينها قرينه ميخواهد وقتي عرفاً گفتند ارث يعني مسئلهٴ مال ديگر, فلان كس وارث است, فلان كس ارث برد يعني مال ديگر درست است كه ميشود گفت فلان شخص وارث علم فلان كس است, وارث حكمت فلان كس است ولي معالقرينه است با قرينه ميشود ارث را دربارهٴ مسائل علم و حكمت مطرح است ولي بيقرينه همان مسئلهٴ ارث مال است ديگر لغتاً اين طور است, عرفاً اين طور است, اعتبار عقلا اين طور است, پس اين چهار دليل نشان ميدهد كه انبيا همانند افراد ديگر مشمول اين عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) است در حضور همهٴ مهاجر و انصار با اطلاع وجود مبارك امام زمانش يعني عليبنابيطالب(سلام الله عليه) حضرت باخبر بود كه وجود مبارك صديقه كبرا چگونه دارد احتجاج ميكند از كساني كه اين خطبه را حفظ كرد و نقل كرد همان زينب كبرا(سلام الله عليها) بود كه اين خطبه را حفظ كرده بود و براي ديگران نقل كرد يكي از رُوات اين خطبه همان زينب كبراست حالا شما ملاحظه بفرماييد اين خطبه نوراني حضرت از چند بخش تشكيل ميشود و از چند جهت حضرت استدلال ميكند البته اين خطبه طليعهاي دارد اين بزرگان يعني معصومين(عليهم السلام) آن بخشي را كه با مردم حرف ميزنند بالأخره قابل فهم هست با تبيين, اما آن بخشي كه با خدا حرف ميزنند آنها را اوحدي ميفهمند اين دعاها اين طور است, اين «مناجات شعبانيه» اين طور است شما الآن اين بيست جلد وسائل را كه ميبينيد غالب اينها قابل فهم است يعني كسي پنج, شش سال درس بخواند بالأخره اگر هم به كتاب لغت بخواهد مراجعه كند مقدورش است اين روايات را به خوبي ميفهمد اما وقتي بخواهد صحيفهٴ سجاديه را مطالعه كند يا نهجالبلاغه را مطالعه كند اين طور نيست كه با هفت, هشت سال درس خواندن فقه و اصولي حل بشود خطبه مثلاً همين «مناجات شعبانيه» از اين قبيل است آن بخشي كه با خدا حرف ميزنند خب تودهٴ مردم ميخواهد بفهمد ميخواهد نفهمند «هَبْ لي كمال الانقطاع»[20] اين قطع چيست, انقطاع چيست, كمال انقطاع چيست, حضرت چرا مرحلهٴ سوم را خواسته اينها نه با بناي عقلا حل ميشود نه با لغت حل ميشود نه با عرف حل ميشود اينها با درسهاي ديگر حل ميشود خطبهها از اين قبيل است خطابهها حساب ديگري دارد ميبينيد وجود مبارك حضرت امير وقتي خطبه ميخواند با خدا حرف ميزند حمد و ثنا دارد ازليّت خدا را تشريح ميكند بسياري از افراد متوجّه نميشوند اما وقتي ميگويد «يا ايّها الناس! يا ايّها الذين آمنوا» دستور ميدهد خب آنها ميفهمند. يك خطبهٴ نوراني دارد وجود مبارك حضرت امير مرحوم كليني آن خطبه را نقل ميكند چون بسياري از اين خُطَبي كه در نهجالبلاغه آمده است مرحوم صدوق نقل كرده مرحوم كليني نقل كرده ديگران نقل كردند بعدها مرحوم سيّد رضي انتخاب كرده گزيدههايي از آنها را ذكر كرده. خطبهاي در كافي شريف در همان جلد اول در مسئلهٴ توحيد هست كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اين خطبه را نقل ميكند بعد ميگويد كه اين مرحوم كليني مستحضريد كه حرف در كافي خيلي كم دارد غالباً حديث است اما بعد از آن خطبه اين جملهها را دارد, دارد كه عليبنابيطالب(سلام الله عليه) اين خطبه را ايراد كرده اين خطبه به قدري اوج دارد كه اگر تمام جن و انس جمع بشوند و در بين آنها پيغمبر نباشد بخواهند مثل اين حرف بزنند مقدورشان نيست اين حرفِ مرحوم كليني است ميگويد كسي كه «بأبي و اُمّي» پدر و مادر من فداي او اين مقدورشان نيست اين فرمايش مرحوم كليني است در اصول كافي در جلد اول در بحث توحيد بعد از نقل اين خطبه. اصول كافي را عدهٴ زيادي شرح كردند مهمترين شرح براي مرحوم صدرالمتألّهين است بعد مجلسي اول, مجلسي دوم, بعد ملا صالح مازندراني اينها شروحي بود كه بعدها پيدا شد گوشههايي از اصول كافي را مرحوم ميرداماد استاد ايشان شرح كردند ولي شرح عميق براي مرحوم ملا صدراست ايشان به شرح اين قسمت كه رسيدند اضافه ميكنند ميگويند كه جناب كليني اگر اين جمله را اضافه ميكرد بهتر بود كه اگر همهٴ جن و انس جمع بشوند و در بين آنها پيغمبران هم باشند اما پيغمبران اولواالعزم نباشند نميتوانند مثل علي حرف بزنند يعني شماي كليني كه گفتي انبيا هم ميتوانند مثل او حرف بزنند بگوييد انبياي اولواالعزم وگرنه انبياي ديگر هم بعيد است كه اين طور بتوانند حرف بزنند اين از آن خطبههاست. آن خطبه شاهبيتي دارد و بيتالغزلي دارد واسطةالعِقدي دارد كه آن واسطةالعقد را گِرهاش را مرحوم ميرداماد در شرح اصولي كافي گشود آن واسطةالعقد آن شاهبيت آن نقطهٴ برجستهٴ خطبهٴ علي(سلام الله عليه) در خطبهٴ فاطمه(سلام الله عليها) است و عصارهٴ آن مطلب اين است كه آن مادهاي كه شبههٴ ازليت عالم را مطرح ميكنند ميگويند آيا خدا عالَم را از مادهاي خلق كرد پس معلوم ميشود ماده قبلاً بود قبل از خدا بود قبل از خلقت خدا بود به خدا محتاج نبود, عالَم را مِن شيءٍ خلق كرد پس معلوم ميشود آن شيء ازلي بود يا مِن لا شيء خلق كرد لا شيء كه نميتواند مبدأ چيزي باشد كه خدا از لا شيء چيزي را خلق بكند و شيء هم كه از نقيضين بيرون نيست مِن شيء باشد محال, مِن لا شيء باشد محال اين شبهه, آنكه ميرداماد(رضوان الله عليه) از خطبهٴ حضرت امير و همچنين از خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله عليهما) ميتوان استفاده كرد و جواب داد اين است كه نقيض مِن شيء, مِن لا شيء نيست وگرنه هر دو ميشود موجبه نقضي مِن شيء, لا مِن شيء است نه مِن لا شيء شبهه اين است كه عالَم را مِن شيء خلق كرد يا مِن لا شيء هر دو محال است مِن شيء خلق كرده باشد محال, مِن لا شيء خلق كرده باشد محال رفع نقيضين هم كه محال. پاسخش اين است كه نقيض مِن شيء, لا مِن شيء است «نقيض كلٍّ رفعٌ أو مرفوع» نقيض مِن شيء, مِن لا شيء نيست وگرنه هر دو ميشود وجودي نقيض مِن شيء, لا من شيء است اين نكته هم در خطبهٴ وجود مبارك حضرت امير هست هم در خطبهٴ وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) آغاز اين خطبه اين است كه بعد از چند جمله «ابتدع الأشياء لا مِن شيء»[21] خدا بديع السماوات و الأرض است نوآور است عالَم را از چيزي خلق نكرد نه از لا شيء خلق كرد «ابتدع الأشياء لا مِن شيء» نه من لا شيء اين جمله هم در خطبهٴ نهجالبلاغه است هم در خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله عليهما) با اين تفاوت كه وجود مبارك حضرت زهرا تقريباً 25 سال قبل از حضرت امير اين را گفته چون خطبههاي وجود مبارك حضرت امير در زمان حكومتشان و خلافتشان اين خطبهها را ايراد ميكردند وگرنه آن وقتي كه خانهنشين بودند يا كشاورزي ميكردند كه جاي سخنراني نداشتند اين خطبه را هم مرحوم كليني نقل كرده فرمود وقتي كه بار دوم سپاهيانش را براي شام در تتمّهٴ جنگ صفين اعزام كرده بود «فلمّا حشد الناس قام خطيباً»[22] اين ايراد كرده تقريباً 25 سال بعد يا نزديك سي سال اين خطبه آن خصيصه را دارد بعد از آن حمد و ثناء و توحيد الهي و جريان وحي و نبوّت و اينها و اينكه ايمان اثرش چيست, نماز اثرش چيست, زكات اثرش چيست به اين جملهها ميرسند به مسئلهٴ ارث ميرسند كه به مهاجر و انصار در مسجد خطاب ميكنند بعد به دستگاه حكومت هم خطاب ميكند «﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[23] أفلا تعلمون بليٰ قد تجلّيٰ لكم كالشمس الضاهية أنّي ابنته» بعد فرمود: «أيّها المسلمون! أ اُغلبُ علي إرثيه يأبن أبيقحافه أ في كتاب الله أن ترث أباك و لا أرث أبي» در قرآن آمده كه تو ارث ميبري ولي من از پدرم ارث نميبرم «﴿لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾[24]», «أ فعلي عمدٍ تركتُم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم إذ يقولُ ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾[25] و قال فيما اقتصّ مِن خبر يحييبنزكريا(عليه السلام) إذ قال ربّ ﴿فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾» پس اين آياتي است مربوط به انبيا كه ارث ميبرند و همچنين «و قال: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ الله﴾[26] و قال ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[27] و قال ﴿إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي الْمُتَّقِينَ﴾ و زعمتم ألاّ حُظوة لي و لا أرث مِن أبي و لا رَحِمَ بيننا أ فخصّكم الله بآيةٍ أخرج منها أبي»[28] يك آيهٴ خاصّي داريم دليل مخصوصي داريم كه پدرم ارث نميگذارد؟! بعد هم آن جملهٴ جگرسوز را فرمود كه مسئلهٴ در و پيكر زدن با اين جمله اصلاً قابل قياس نيست فرمود شما هيچ دليلي نداريد كه مرا از ارث محروم كنيد مگر اينكه بگوييد ـ معاذ الله ـ نقل نكنم.
خب, بعد در آن جملههاي بعدي اين خطبه را ادامه ميدهد در بعد از يك صفحه ميفرمايد: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبي» به مردم خطاب كرد «و أنتم بمرأًي مِنّي و مسمعٍ و منتديً و مَجمَع»[29] همهتان حاضريد داريد ميبينيد ارث مرا دارند هضم ميكنند شما در نهجالبلاغه ميبينيد وجود مبارك حضرت امير وقتي حضرت زهرا(سلام الله عليها) را ميخواهد دفن كند اين جملهها را گفته در خطبهٴ 202 نهجالبلاغه آمده است كه هنگام دفن رو كرد به قبر مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَالسَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» تا به اين جمله فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا» اين هضم همان است كه در خطبهٴ حضرت زهرا آمده «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبي و أنتم بمرأي مِنّي»[30] همهتان ميبينيد روز روشن دارند ارث مرا ميبرند اينجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ»[31] بنابراين اطلاقات حاكم است عمومات حاكم است دليل خاص دربارهٴ ارث انبيا حاكم است مهمتر از همه تفصيل و تبيين و تشريح صديقه كبرا(سلام الله عليها) حاضر است و قبلاً هم بحث گذشت كه وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) مطلبي را بفرمايد مثل اينكه اميرالمؤمنين فرمود, امام صادق فرمود, امام باقر فرمود معيار حجّيت عصمت گوينده است نه امامت او ميخواهد امام باشد ميخواهد نباشد اگر كسي معصوم بود خب قولش حجّت است ديگر, بنابراين اين تفسير كه منظور از ارث, ارثِ مال است ميشود مُحكَّم عمومات و اطلاقات هم حاكماند و دليلي خاصّي هم كه بود تأييد ميكند و تفصيلي هم كه از حضرت زهرا(سلام لاله عليها) شده است تبيين ميكند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 50.
[2] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 15.
[3] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 14.
[4] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 38.
[5] . سورهٴ مائده, آيهٴ 119.
[6] . سورهٴ فجر, آيات 27 و 28.
[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.
[8] . مستدرك الوسائل, ج7, ص255.
[9] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.
[10] . الكافي, ج1, ص34.
[11] . الكافي, ج1, ص34.
[12] . بحارالأنوار, ج29, ص329.
[13] . مستدرك الوسائل, ج17, ص304.
[14] . تفسير الميزان, ج5, ص273.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 43.
[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 183.
[17] . سورهٴ نساء, آيهٴ 11.
[18] . سورهٴ انفال, آيهٴ 75.
[19] . سورهٴ نمل, آيهٴ 16.
[20] . بحارالأنوار, ج91, ص99.
[21] . بحارالأنوار, ج29, ص221.
[22] . الكافي, ج1, ص134.
[23] . سورهٴ مائده, آيهٴ 50.
[24] . سورهٴ مريم, آيهٴ 27.
[25] . سورهٴ نمل, ايهٴ 16.
[26] . سورهٴ بقره, ايهٴ 180.
[27] . سورهٴ نساء, ايهٴ 11.
[28] . بحارالأنوار, ج29, ص226 و 227.
[29] . بحارالأنوار, ج29, ص228.
[30] . بحارالأنوار, ج29, ص228.
[31] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 202.