اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَي ما أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً ﴿42﴾ وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مَنتَصِراً ﴿43﴾ هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً ﴿44﴾ وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً ﴿45﴾ الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً ﴿46﴾
قرآن كريم چون براي هدايت همهٴ مردم است گذشته از آن مطالب تخصّصي و علمي آن معارف را به صورت داستان يا مَثل تنزّل ميدهد تا دامنهٴ مطلب پايين بيايد اولاً, در دسترس فهمِ ضعاف قرار بگيرد ثانياً, حجّت خدا بر اينها تمام بشود ثالثاً, اگر مطلب عميق باشد كسي قدرت آن ژرفبيني را ندارد يا خيلي بلند باشد كسي قدرت بلندپروازي ندارد حجّت خدا بر او تمام نيست اما اگر مطلب عميق را با مَثل بالا آوردند كه در دسترس ساحلنشينها قرار بگيرد يا مطلب بلند را با مَثل پايين آوردند تا در دسترس ذيلنشينها قرار بگيرد حجّت خدا تمام هست اين مطلب اول.
مطلب دوم اينكه جريان دنيا و زرق و برق دنيا مكرّر در قرآن كريم و همچنين در روايات اهل بيت(عليهم السلام) آمده است و اين موعظهها تكرار شده سرّش آن است كه مطالب علمي را يكبار كه انسان فهميد بار ديگر اگر بازگو بشود خسته كننده است اما مطالب اخلاقي, مطالب تربيتي هر چه تكرار بشود سودمند است به دليل اينكه وسوسه تكرار ميشود و هر روز است مگر شيطان يكبار وسوسه ميكند يا هر روز دارد وسوسه ميكند؟ او نه در خواب انسان را رها ميگذارد نه در بيداري اگر در هر حال او وسوسه ميكند خب وقتي خطر هر لحظه هست, دشمن هر لحظه هست, دفاع هم بايد هر لحظه باشد ديگر. سرّ تكرار موعظه گفتند در هر نماز جمعه در هر خطبهاي شما تقوا را بازگو كنيد خدا غريق رحمت كند مرحوم شيخ انصاري را او فتوا داده است همانطوري كه قبل از نماز جمعه خطبه خوانده ميشود و در خطبه سفارش به تقوا ميشود قبل از عقد ازدواج هم خطبه خوانده بشود و در آن خطبه سفارش به تقوا بشود اين فتواي ايشان است در هر كاري سفارش به تقوا, چرا؟ چون در هر كاري وسوسه است لذا جريان اينكه متاع دنيا زرق و برقش گذراست اين مكرّر ذكر شده هم به عنوان يك داستان هم به عنوان يك تمثيل, هم دنيا را معرّفي كرده هم برايش مَثل زده هم قصّهاش را گفته آن قصّهٴ ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ﴾[1] كه «له جنّتان» آن يك داستان, ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ يك بخش, ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ بخش ديگر. اين سه بخش براي آن است كه وسوسه از هر سه جهت حمله ميكند اين هم مطلب دوم.
مطلب سوم آن است كه جهانبيني اين شخص ملحد اين بود كه مبدئي ـ معاذ الله ـ نيست يا اگر باشد شركاي فراواني دارد و معادي هم نيست انسان كه ميميرد ميپوسد نه از پوست به در بيايد اين دربارهٴ كلّ امور و خودش هم مقتدر ميديد و اين مال را هم نمير ميپنداشت اهل و فرزند و قبيله و عشيره را هم داراي قدرت دفاع ميپنداشت پس پنج, شش وهم او را احاطه كرده دربارهٴ مبدأ گرفتار وهم بود, دربارهٴ معاد گرفتار وهم بود, دربارهٴ خودبيني به جاي معرفت نفس گرفتار وهم بود, دربارهٴ مال دنيا و زرق و برق دنيا گرفتار وهم بود, دربارهٴ اولاد و عشيره و قبيله گرفتار وهم بود اين محفوف به وهم بود قرآن كريم كارش اين بود كه اين اوهام را تحليل كرد از چهار, پنج ناحيه و به همهٴ اين چهار, پنج وهم هم پاسخ داد گفت اين اول وقتي وارد باغ شد گفت ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[2] و بعد هم ﴿مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾[3] بعد هم خود را صاحبقدرت ميپنداشت و ميگفت ﴿لَئِن رُّدِدتُّ إِلَي رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾[4] بعد هم ميگفت ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾[5] اين اوهام پنج, ششگانهٴ او بود وقتي حادثهٴ تلخ پيش آمد و عذاب الهي فرا رسيد باغ او پژمرده شد و سوخته شد و از بين رفت و اين سقفهاي منزل يا عروش اين انگورها اينها فرو ريختند و آن ديوارها روي اين سقفها فرو ريخت چون در اينگونه از موارد دارد كه ﴿فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ﴾[6] يا امثال اينها ﴿خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا﴾ عروش كه جمع عرش است يعني سقف اينكه ميگويند «ثبّت العرش» نه «ثبّت الأرض», «ثبّت العرش ثمّ النقش» يعني اول شما سقف را محكم بچين بعد رنگآميزي كن اينكه ميگويند يك «كان» ناقصه فرع بر «كان» تامّه است مثالش همين است اول سقف درست بكن بعد رنگآميزي كن عرش يعني سقف وقتي حادثه مثل زلزله يا امثال زلزله ميآيد اين سقف فرو ميريزد روي ساكنان اينها را خفه ميكند بعد ديوارها فرو ميريزند روي سقف لذا فرمود بيوت اينها و امثال اينها ﴿خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا﴾ يعني اول عروش پايين ميآيد, سقفها پايين ميآيد بعد ديوارها روي سقف ميريزد در زلزلهها اينطور است, در خطرهاي ديگر اينطور است, خب.
فرمود اين حادثه كه پيش آمد ﴿أُحِيطَ بِثَمَرِهِ﴾ اين واژهٴ ﴿أُحِيطَ﴾ چه معلومش چه مجهولش ناظر به احاطهٴ خطر است و «اُحيط» يعني «اُهلك» آنجا كه دارد چه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» چه در سورهٴ مباركهٴ «قلم» چه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» كه بعضي با فعل معلوم بعضي با فعل مجهول آمده در همهٴ موارد به معناي اهلاك و احاطهٴ خطر است وقتي كه وجود مبارك يعقوب به فرزندانش فرمود با هم باشيد مواظب باشيد ﴿إِلَّا أَن يُحَاطَ بِكُمْ﴾[7] يعني مگر اينكه شما محاط به خطر باشيد ﴿أُحِيطَ بِثَمَرِهِ﴾ يعني «اُهلك» اين ثمرش به هلاكت رسيد آن خطر محيط شد و اين ثمر محاط شد پس آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» هست در سورهٴ «يوسف» هست در سورهٴ «قلم» هست در همهٴ موارد يعني اهلاك اينجا هم ﴿أُحِيطَ بِثَمَرِهِ﴾ يعني اين ثمر به معناي اعمّ از كشاورزي و دامداري و نقدين و امثال ذلك اينها محاط شدند و خطر فراگير شد. پس ﴿أُحِيطَ بِثَمَرِهِ﴾ يك قرينه, ﴿يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَي ما أَنفَقَ فِيهَا﴾ قرينهٴ دوم, خب اگر اين باغها از بين نرفته باشد مالها از بين نرفته باشد كه كف روي كف زدن و غصّه خوردن و پشيمان شدن ندارد كه, خب هر چه خرج كرده الآن هست ديگر اين هم دو قرينه و بيوت و اين جدار و اين باغ خاويه است يعني ساقط است ﴿عَلَي عُرُوشِهَا﴾ اين سه قرينه, پس كلّ اوضاع به هم خورد حالا ميماند جهانبيني اين شخص, اين شخص كه خود را مقتدر ميدانست الآن ﴿مَا كَانَ مَنتَصِراً﴾ قدرت انتصار يعني انتقام ندارد اينكه ميگفت من فرزنداني دارم, قبيله و عشيرهاي دارم ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾[8] ﴿لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ پس جهانبيني او كلاً فرو ريخت به خود متّكي بود معلوم ميشود ضعيف است, به مال متّكي بود ميگفت ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[9] معلوم ميشود اين فرو ريخت, به قبيله يا عشيره يا فرزندانش متّكي بود ﴿لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ به خدا متّكي نبود الآن ميخواهد به خدا متّكي بشود تا مالش برگردد گفت ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾ اين نه يعني «آمنت بالله» اين همان بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است كه بعضيها لعوقانه و لَعِقانه مسلماناند يعني مسلمان آدامسي اين كسي كه آدامس در دهنش است مادامي كه لذيذ است ميجود وقتي به صورت يك پوسته در آمده تُف ميكند ديگر فرمود: «لَعق علي ألسنتهم يحوطونه ما درّت», «يحوطونه» همين است «ما درّت به معايشهم فإذا محصوا بالبلاء قل الديانون»[10] الآن هم كه در روز خطر ميگويد ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾ خيال ميكند كه اگر موحّد باشد فوراً مالش برميگردد اين توحيد را براي باغ ميخواهد نه براي سعادت ابد, خب اگر كسي واقعاً موحّد بشود در حال خطر باز ذات اقدس الهي نجاتش ميدهد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت فرمود ما يك عده را در فشار داديم كه چرا نگفتيد در آن وقت «يا الله» ما وقتي آنها را به فشار گرفتيم چرا ﴿مَا يَتَضَرَّعُونَ﴾[11] چرا تضرّع نكردند؟ ما اصلاً اينها را فشار داديم كه بگويند «يا الله» نگفتند «يا الله» اين گِلهٴ قرآن كريم اين است كه اين حالت خطر براي اينكه انسان بگويد «يا الله» نگفت كه الآن هم كه ميگويد ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾ براي اينكه باغش برگردد. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهاي است كه از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند آيا ذات اقدس الهي به معدومات علم دارد حضرت فرمود نه تنها معدوم عادي به ممتنعات علم دارد يك, به ممتنعات بر فرض وجود چه ميشود هم علم دارد دو, بعد به اين آيه سورهٴ مباركهٴ «انعام» استشهاد كردند فرمودند وقتي دنيا بساطش برچيده شد دنيايي نيست تا كافر از جهنم در بيايد به دنيا كه, چون بساط دنيا كلاً برچيده شد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ شد, ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[12] شد كلّ دنيا بساطش برچيده شد حالا اينها در جهنماند اين كسي كه در جهنم است ميگويد كه اگر خدا برگرداند ما را ما عمل صالح انجام ميدهيم خدا ميفرمايد اينچنين نيست ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[13] بر فرض محال هم حالا كه دنيا نيست بر فرض محال هم اين ملحد از دوزخ برود دنيا باز همان طور ميشود اين شخص هم كه گفت ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾ از همين قبيل بود وگرنه انسان در حال خطر هم حالا به حال احتضار نرسيده البته بگويد «يا الله» ذات اقدس الهي ممكن است بپذيرد خب اين تحليل قرآني است جهانبيني اين شخص را دربارهٴ مبدأ و معاد و مرگ بيان كرد و ابطال كرد, نظر اين شخص را دربارهٴ باغ و راغ بيان كرد و ابطال كرد, نظر اين شخص را دربارهٴ خود و فرزندانش بيان كرد و ابطال كرد و اين معنا براي خيليها هست لذا اين را هم با آن قصّه بيان كرده, هم با ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ بيان كرده, هم با ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ بيان كرده اين حبّ الدنيا نه تنها رأس كلّ خطيئه است خطر مستمرّ هم همين است اگر اين خطر سالي يكبار به سراغ آدم ميآمد اينقدر تكرار نميشود اما هر لحظه, هر ساعت است آدم هر چيزي را ديد دلش ميخواهد هر منظرهاي را ديد دلش ميخواهد ﴿يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ مَا اُوتِيَ قارُون﴾[14] حرف خيليهاست حالا چه بگويند چه نگويند چون از اين طرف وسوسه زياد است از آن طرف هم موعظه بايد دائمي باشد و تكرار هم سودمند است.
پرسش: ربوبيت الهي را ضامن قبول داشته.
پاسخ: ربوبيّت ربّالعالميني را قبول داشتند نه ربوبيّتي كه هر لحظه كار به دست اوست مشركين هم ربوبيّت خدا را به عنوان مدير عامل كلّ جهان قبول دارند او را ربّالأرباب ميدانند اما كار الآن به دست چه كسي است؟ كار به دست اين بتهاست اينها بايد ـ معاذ الله ـ ما را به خدا نزديك كنند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[15] خب اگر او ربّالعالمين است كه «أقرب الينا من حبل الوريد» است چرا اين بت را بپرستيم مشكل مشركان اين نبود كه خدا را به عنوان ربّالأرباب قبول ندارند در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «يونس» آمده كه اگر از آنها سؤال بكني ﴿مَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ﴾[16] مديرعامل كل چه كسي است؟ آن مدير كل چه كسي است؟ خداست, خب حالا چرا اگر رزق ميخواهي, اگر شفا ميخواهي, اگر حلّ مشكل ميخواهي نميگويي «يا الله» ميگويي اين كارها به دست ارباب متفرّقه سپرده شده است تمام خطر در اين است كه اينها گرفتار تفويضاند قرآن كريم فرمود اولاً اينها هيچ كارهاند و ثانياً ذات اقدس الهي ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[17] بنابراين مشكل اساسي اين است كه الآن ما بايد حرف چه كسي را گوش بدهيم؟ آن كسي كه با او ارتباط تنگاتنگ داريم يعني حيات ما, ممات ما, سلامت ما و رزق ما و شفاي ما و رفاه ما به دست اوست بايد حرف او را گوش بدهيم اينها اين را نميپذيرفتند حالا اين در حال خطر پذيرفته تا باغش برگردد نه اينكه سعادت پيدا كند, خب.
پرسش: در قرآن هم داشتيم در اين مورد كه ﴿لَئِن رُّدِدتُّ إِلَي رَبِّي﴾[18].
پاسخ: «لئن» است ديگر اگر باشد, قيامتي نيست ـ معاذ الله ـ فكر نكنم قيامتي باشد مثل اينكه فكر او منشأ كار است بر فرض هم باشد همانطوري كه اينجا من پيدا كردم به من دادند آنجا هم ميدهند با ضرس قاطع ميگويد, ميگويد ﴿لَئِن رُّدِدتُّ إِلَي رَبِّي لَأَجِدَنَّ﴾ خب از كجا ﴿لَأَجِدَنَّ﴾ اين به خود متّكي است ديگر خيال ميكند قدرتي دارد يا كرامتي دارد كه به او ميدهند يا ميگيرد خب اگر يك ﴿لَأَجِدَنَّ﴾ است امروز كه خطر رسيده چرا خودت انتقام نميگيري؟ ﴿مَا كَانَ مَنتَصِراً﴾ يعني «ما كان منتقما» اين نتوانست از خودش دفاع بكند حالا آن روز ميگويد اگر به قيامت هم رفتم باز هم آنجا مييابم, خب پس همهٴ اين اوهام را قرآن كريم طرح كرده و يكي پس از ديگري ابطال كرده, اما اينكه فرمود: ﴿وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ﴾ اين معلوم ميشود شبْ خطر رسيد اين صبح كرده ديده كلّ باغ سوخت يا كلّ باغ ويران شد اين ﴿فَأَصْبَحَ﴾ نشان ميدهد كه اين خطر شبانه آمده نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «قلم» آمده است در سورهٴ مباركهٴ «قلم» آيهٴ هفدهم به بعد اين است ﴿إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ عدهاي بودند باغدار و سوگند ياد كردند ﴿إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ﴾ گفتند ما صبح فردا با سوگند پيمان بستند كه برويم ميوههاي اين باغ را بچينيم ﴿وَلاَ يَسْتَثْنُونَ﴾ ديگر انشاءالله نگفتند كه اگر خدا بخواهد ﴿فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ﴾ شب در حال خواب آن عذاب الهي رسيد دور اين را گرفت اين طواف كردن تعبير ديگري از آن احاطه پيدا كردن است اين عذاب الهي اينها را احاطه كرده طيفي از عذاب كه طائف بود بر اينها دور زد اينها را ﴿فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيِم﴾ اين باغ مَصروم شد, مقطوع شد, بُريده شد سيف را ميگويند صارم همين جهت است ﴿فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ﴾ اينها كه خبر نداشتند چه شد كه, به يكديگر صبح كه شد يكديگر را خبر كردند ندا دادند بياييم محصول باغ را بچينيم ﴿أَنِ اغْدُوْا عَلَي حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ ٭ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ﴾ آرام آرام ميرفتند كه فقرا نفهمند, كسي نفهمد اينها ميخواهند محصول باغ را بچينند در آن بحثهاي قبلي هم داشتيم كه از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه چيدن ميوهٴ باغ در شب مكروه است براي اينكه فقرا و رهگذر ميوههاي اين باغ را روز قبل ديدند شما شب بچينيد و اينها نبينند و بهرهاي نبرند روا نيست روز بچينيد كه لااقل چيزي به اين عزيزان بدهيد. چيدن ميوهٴ درخت شبانه گفتند مكروه است اين را در باب اجتناع ثمار در كتاب فقهي ملاحظه بفرماييد ﴿فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ﴾ اخفات, آرام نماز اخفاتي يعني آرام, يعني آرام آرام زير گوش هم ميگفتند كه يواش برويم كسي نفهمد كه ﴿أَن لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِسْكِينٌ ٭ وَغَدَوْا عَلَي حَرْدٍ قَادِرِينَ ٭ فَلَمَّا رَأَوْهَا﴾ وقتي آمدند ديدند يك باغ سوخته است بعد گفتند ما عوضي آمديم راه را گُم كرديم جاي ديگر آمديم اينجا راه نبود اينكه باغ ما نيست ﴿إِنَّا لَضَالُّونَ﴾ ما راه را گُم كرديم بعد ديگري گفتند نه, راه را گم نكرديم باغ ما همين باغ است راه هم همين راه است منتها محروم شديم ﴿بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ٭ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ٭ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ يَتَلاَوَمُونَ﴾ يكديگر را ملامت ميكردند ﴿قَالُوا يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ٭ عَسَي رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَي رَبِّنَا رَاغِبُونَ ٭ كَذلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾ خب.
اين قصّهاي كه در سورهٴ مباركهٴ «قلم» است مشابه همين است كه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» محلّ بحث است و آنچه هم كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» بود آن به نحو اصل كلي است. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود آنچه را كه ما به شما داديم اين معيار كرامت و عزّت نيست اينها آزمون الهي است آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم﴾ اين ﴿أَنَّمَا﴾ هم از آنجاهايي است كه نبايد متّصل نوشته ميشد ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ﴾ خير است ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ ما قدري مال فراوان داديم, قدري فرزندان فراوان داديم يعني به اينها خيرات فراوان داديم يا اينها آزمون است؟ ﴿بَل لاَّ يَشْعُرُونَ﴾ اينها شعور ندارند نميدانند كه اينها آزمون است خير در چيز ديگر است ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ پس خير اين است آنها آزمون است, خب.
اما اينكه فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اين گاهي تفصيل است گاهي اجمال, گاهي تلفيقي بين تفصيل و اجمال است گاهي ميگويد آنچه كه غير خداست به شما داده شد آزمون است اعمّ از منقول و غير منقول, اعمّ از ذي حيات و غير ذي حيات اين متن است و اجمال, گاهي نيمه تفصيل و اجمال است مثل همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «كهف» كه فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اين مالْ متن است در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اوايل سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين را باز كرده كه فرمود اين مالي كه ما ميگوييم ﴿زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اين چند بخش دارد بعضي جمادند, بعضي نباتاند, بعضي حيوان آيهٴ چهارده سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ﴾ كه اينها محبوبهاي انسانياند ﴿وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ﴾ كه محبوبهاي جمادياند ﴿وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ﴾ كه محبوبهاي حيوانياند ﴿وَالْحَرْثِ﴾ يعني كشاورزي كه محبوبهاي گياهياند بالأخره از اين چهارتا كه بيشتر نيست يا كمتر از چهارتا هم كه نيست همه را به صورت جداگانه اين آيهٴ چهارده سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بيان كرده. محبوب آدم يا از سنخ انسان است يا از سنخ حيوان است يا از سنخ نبات است يا از سنخ جماد يا نقدين است ذهب و فضّه و امثال ذلك است يا زمين است و مانند آن كه جماد است يا درخت و كشاورزي و باغداري و امثال ذلك است كه نبات است يا دامداري است كه از سنخ حيوان است يا زن و فرزند است كه از سنخ انسان است اين را به صورت باز در آيهٴ چهارده سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» تبيين كرده ولي نيمه تفصيل و اجمال در همين آيه محلّ بحث بيان فرمود كه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اما ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ﴾ مستحضريد اين باقيات الصالحات مصاديق فراواني داشت بر نمازهاي پنجگانه تطبيق شد به علم صائب و عمل صالح تطبيق شد, به ولايت تطبيق شد, به ازكيٰ تسبيحات اربعه تطبيق شد همهٴ اينها مصداق اين باقيات و صالحات ميتوانند باشد حصر نيست در هيچ كدام ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ﴾ اگر چيزي عند الله خير بود باقي است ديگر چون ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اگر چيزي را خدا خير دانست خب اين معلوم ميشود ميماند ديگر, اگر عند اللهي بود اين ميشود صغرا براي آن كبرا كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» است اين خيرٌ عند الله ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[19] ديگر پس ميشود باقي و اگر صالح نباشد كه خير نيست ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً﴾ پاداش خوب دارد و آرزوي خوب هم همين است أمل في نفسه بد نيست أمل يعني آرزو حالا تا انسان به چه چيزي آرزومند باشد, خب پس سرّ تكرار اين جريان عبارت از همين خواهد بود آنكه اول فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[20] به منزلهٴ متن است و اين آيات چندگانه هم به منزلهٴ شرح تطبيق اين به موارد فراوان هم آسيبي نميرساند براي اينكه هيچ كدام درصدد حصر نيست, خب.
اگر اين شخص واقعاً موحّد شده باشد خب لطف خدا ممكن بود شامل حال او بشود ولي اينچنين نبود اين براي همان باغش ميگفت كه, چون ديد كه رفيقش گفته بود ﴿لكِنَّ﴾ يعني «لكن أنا» ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلاَ أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً﴾[21] اين هم ميگويد در چنين حالي ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً﴾ نه اينكه من ربّم كارِ جزئي مرا هم او به عهده دارد تربيت و تربيب مرا هم به عهده دارد او به عنوان ربّالعالمين قبولش داريم اما كار به دست ارباب جزئي است در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «يونس» هست ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ﴾[22] مواردي هم هست كه وقتي از آنها سؤال بكني ﴿مَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ﴾ آنها ﴿فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ﴾ يعني ربّالأرباب خداست و اين بتها را ما عبادت ميكنيم تا ما را به آن ربّالأرباب نزديك كنند شفيع ما بشوند به آن ربّالأرباب اين ـ معاذ الله ـ انكار شفاعت يا توسّل نيست همان ربّالأرباب فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[23] اگر ما به غير خدا تمسّك بجوييم به عنوان ابزار و وسيله به دستور خود خداست اما حالا اين وسيله چيست؟ به خود اين آيه ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ نميشود تمسّك كرد كه پس فلان چيز وسيله است اين تمسّك به عام در شبههٴ مصداقيه خود آن عام است اينكه احدي اجازه نداد ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ ثابت ميكند كه توسّل با توحيد سازگار است اما «ما الوسيله و ما التوسّل» آن را با ادلهٴ خارجي بايد ثابت كرد در روايات هست, در دعا هست, در مناجاتها هست كه «جعلت الاقرار بالذنب إليك وسيلتي»[24] خدايا! همين كه من اقرار دارم گناه كردم اين وسيلهٴ من است «يتوسّل اليك بربوبيّتك»[25] همين كه من معتقدم تو ربّ مني اين وسيلهٴ من است ولايت وسيله است, ﴿اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[26] اينها وسيلهاند گفتند مشكلي داريد دو ركعت نماز حاجت بخوانيد نماز وسيله است, روزه وسيله است, عرض ارادت به اهل بيت وسيله است, زيارت اينها وسيله است, طلب مغفرت از خدا به بركت اينها وسيله است اينها به وسيلهٴ ادلهٴ خاص روشن شده است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ كهف, آيهٴ 32.
[2] . سورهٴ كهف, آيهٴ 35.
[3] . سورهٴ كهف, آيهٴ 36.
[4] . سورهٴ كهف, آيهٴ 36.
[5] . سورهٴ كهف, آيهٴ 34.
[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 52.
[7] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 66.
[8] . سورهٴ كهف, آيهٴ 34.
[9] . سورهٴ كهف, آيهٴ 35.
[10] . بحارالأنوار, ج44, ص383.
[11] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 76.
[12] . سورهٴ زمر, آيهٴ 67.
[13] . سورهٴ انعام, آيهٴ 28.
[14] . سورهٴ قصص, آيهٴ 79.
[15] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[16] . سورهٴ يونس, آيهٴ 31.
[17] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[18] . سورهٴ كهف, آيهٴ 36.
[19] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.
[20] . سورهٴ كهف, آيهٴ 7.
[21] . سورهٴ كهف, آيهٴ 38.
[22] . سورهٴ يونس, آيهٴ 3.
[23] . سورهٴ مائده, آيهٴ 35.
[24] . بحارالأنوار, ج91, ص97.
[25] . اقبال الأعمال.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 153.