اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾
جريان اصحاب كهف را ذات اقدس الهي به عنوان يك آيت الهي مطرح فرمود. براي آيات الهي حِكَم فراواني است خداوند برخي از حكمتهاي اين آيه بزرگ الهي را تبيين كرد گذشته از آن معارف توحيدي كه در اين قصّه تعبيه شد ادبِ اجتماعي اصحاب كهف را هم ملحوظ داشت اينها در هنگام حُكم كردن يا خواستن هرگز امر نميكنند يك, و جنبهٴ فردي را لحاظ نميكنند دو, فكرِ جمعي را ملحوظ نگه ميدارند و كسي را هم مورد خطاب شخصي قرار نميدهند كه كار را بر او تحميل كنند اين فرهنگ محاوره با مواسات و مساوات و برادري و هماهنگي همراه است ملاحظه بفرماييد تعبيراتي كه اينها دارند اين است كه بالأخره يك نفر در بين اينها يك سنّ بيشتري شايد داشت اما هيچ كسي را به عنوان شخص معيّن خطاب نكرد كه تو برو بازار, تو برو شهر چيزي تهيّه كن و خودش هم دستور نداد كه چه كسي به بازار برود, چه كسي به شهر برود ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَكُم﴾ شما يك نفر را انتخاب بكنيد كه از طرف شما به شهر برود آذوقه تهيه كند اين احترام به افكار ديگران گذاشتن فكرِ جمعي را ملحوظ داشتن و داعيه رياست نداشتن اين جاذبهاي براي قلوب هست ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ به فكر اينكه ارزانتر چيز, «أرخص طعاماً» نفرمود كه چه كسي ارزانتر ميدهد فرمود چه كسي طيّب و پاكتر و حلالتر ميدهد به دنبال ارزاني نباشيد به دنبال طهارت و طيّب بودن آن غذا باشيد ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ﴾ يك وقت است كه رجم به وسيلهٴ محكمهٴ قضايي است آن يك حكم خاصّي دارد يك گروه مخصوصي در شرايط خاصي آن حكم را اجرا ميكنند يك وقت جنبهٴ عمومي دارد يعني فرهنگ اين مردم اين است كه شما را سنگسار ميكنند چون همهٴ اينها شما را مهدورالدَم ميدانند وقتي ملّتي كسي را مهدورالدم دانست او را سنگسار ميكند همگان در قتل شما شركت ميكنند نه اينكه محكمهاي باشد و شما را محكوم به رجم بكنند نظير بعضي از احكام قضايي اسلام آنطور نيست همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» يا يونس آنگونه از سُوَر گذشت ميگفتند ﴿لَنُخْرِجَنَّكُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾[1] يعني ما همهٴ مردم شما را سنگسار ميكنيم اين نشانِ آن است كه كفر و شرك براي اينها يك اصل شد توحيد را مزاحم شرك ميپنداشتند گفتند: ﴿إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ آنگاه فرمود ما در اين شرايط صِرف اينكه اينها را كه فِتيهٴ خاصّ الهي بودند, فتنهاي بودند مؤمن شدند اينها را از معارفمان برخورد كنيم غرض اين نبود خواستيم مردم شهر را هم از اين آيه الهي برخوردار كنيم آنها كه مؤمن بودند مؤمنتر ميشوند, آنها كه مؤمن نبودند ايمان ميآورند خواه در مبحث توحيد, خواه در مبحث معاد اين گروهها هستند آنها كه در جريان توحيد و خداشناسي موحّد بودند مؤمنتر ميشوند, آنها كه دربارهٴ معاد مؤمن بودند مؤمنتر ميشوند اين خاصيت را دارد آنهايي هم كه شك داشتند برهان براي آنها اقامه ميشود اين ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[2] براي آنها عملي خواهد شد اگر تاكنون حجّتي بر اينها اقامه نشده است اكنون حجّتي اقامه ميشود كه خداوند هيچ ملّتي را بدون حجّت نميگذارد حالا يا نبيّ است يا امام است يا عالِمان و نايبان ائمهاند يا اينگونه از آيات الهي است. فرمود در چنين شرايطي ما مردم را بر اوضاع اينها مطّلع كرديم هم اينها كه عالِم بودند آگاهتر بشوند, هم آنها كه جاهل بودند آگاه بشوند كه وعد الهي حق است اين وعد در برابر وعيد نيست جامع وعد و وعيد است يعني خداوند وعده داد و همچنين وعيد داد پارسايان را و تبهكاران را كه بعد از مرگ حسابي هست, كتابي هست, دوزخي هست, بهشتي هست اينها وعد الهي است و قيامت را هم يوم الميعاد ميگويند خدا وعده داده است كه در آينده اينها را زنده كند و به حساب اينها «ان كان حقّاً» برسد, «إن كان باطلاً» هم برسد ﴿وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا﴾ هم اينها كه عالِم بودند عالمتر بشوند, هم آنها كه جاهل بودند عالِم بشوند, هم در مسئله مبدأ هم در مسئله معاد كه يك قدرت غيبي دارد جهان را اداره ميكند ﴿لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾ قيامت شكبردار نيست مشابه اين تعبير قبلاً هم گذشت اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ كه در قرآن كريم آمده معادل آن بالضرورهاي است كه در كتابهاي عقلي مطرح است وقتي گفتند «الأربعة زوجٌ» جهت قضيه بالضروره است يا گفته شد ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾ يعني بالضروره ﴿وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ﴾[3] يعني بالضروره اينها قضاياي ممكنه نيست اگر خواستيم به اينها جهت بدهيم جهت اينها ضرورت است. دربارهٴ قرآن هم اينچنين است اگر گفتيم «إنه حقّ», «إنه هدي», «إنه علم» اينها قضيه است اگر خواستيم به اين قضيه جهت بدهيم اينها را موجّه كنيم ميگوييم ﴿لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾, ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ﴾ اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[4] است يعني حق است بالضروره, معاد ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[5] يعني بالضروره, «المعاد حقٌّ لا ريب فيه», «القرآن حقٌّ لا ريب فيه» اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ قرآن به مثابهٴ بالضرورهاي است كه در كتابهاي عقلي است يعني هيچ جاي ترديد نيست يعني بيّنالرشد اينجا هم فرمود: ﴿وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾ خبر محذوف است يعني «إنّ الساعة آتية بالضروره», «إنّ المعاد آتٍ بالضروره».
پرسش: اين بزرگواران خودشان ميگفتند ﴿رَبُّنا رَبُّ السّماوات وَالأرض﴾ اين قضيه با اين همه طول و تفصيلش يعني سبب ميشود كه اينها بفهمند؟
پاسخ: نه, اينها نه اينها يك گوشه بودند اكثري مردم شهر بودند اينها اشاره شد عالِم بودند علمشان بيشتر ميشود براي اينكه آيات انفسي را در خود مشاهده كردند اما تودهٴ مردم ميفرمايد: ﴿وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ﴾ عُثور يعني اطلاع, «أعثَر» يعني مطّلع كرد فرمود ما مردم شهر را با اين جريان كه يكي رفت غذا تهيه بكند مطّلع كرديم كه يك عده در كهف هستند چرا ما اين كار را كرديم؟ تا مردم شهر اگر عالِم بودند عالمتر بشوند, اگر جاهل بودند عالِم بشوند چه دربارهٴ مبدأ, چه دربارهٴ معاد هم بفهمند كه وعد الله حق است ﴿وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾ يعني «أنّ الساعة آتية بالضروره», خب.
چه موقع ما اينها را مطّلع كرديم؟ ﴿إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ﴾ اين كسي كه رفته حالا اين وَرِق را, اين سكه را حالا يا مضروب يا غير مضروب يا سكه بود يا شمش نقره بود بالأخره اين وَرِق بر هر دو اطلاق ميشود هم بر سكّهٴ مضروب هم بر غير مضروب. مردم شهر مطّلع شدند كه عدهاي در كهف هستند اين مردم دربارهٴ اينها بعد هم اينها ديگر رحلت كردند ديگر حياتشان را ادامه ندادند چون قرآن كتاب تاريخ و داستان و اينها نيست كه اينها مثلاً چند ساعت زنده بودند بعد چطور شدند آن نكات حسّاس قصّه را ذكر ميكند كه بشود بالحق, مردم دربارهٴ اينها تنازع ميكردند كه ما چه كنيم با اينها؟ حالا درِ كهف را ببنديم كه كسي آن منطقه نرود يا نه, راهِ ديگري و اثر ديگري داشته باشيم آنها كه بالأخره كاملاً مطّلع شدند يا زمام امر را به دست گرفتند يا تفكّر اين اصحاب كهف در آنها يك رشد و بلوغي ايجاد كرد كه رهبري گروهي را به عهده گرفتند اينها گفتند ما اينجا را مسجد ميسازيم, عدهاي گفتند ما دهنهٴ اين غار را ميبنديم كه كسي از حال اينها باخبر نشود مزاحمشان نشود رفت و آمد نشود عدهاي گفتند نه, ما اينجا را مسجد ميسازيم براي تبرّك. مسجد هم مستحضريد كه يك اصطلاح توحيدي است, يك اصطلاح الهي است آنها يعني مشركان عبادت داشتند ولي از محلّ عبادتشان به عنوان معبد ياد ميكردند نه به عنوان مسجد آنها كه ميگفتند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[6] آن بُتكده يا امثال بتكده را معبد ميناميدند ولي مسجد نميگفتند مسجد يك اصطلاح الهي و قرآني است يعني انبياي ديگر هم همين عنوان را داشتند ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾[7] هم شاهد اين اصطلاح قرآني و الهي بودن اوست, خب درباره اينكه ما چه بكنيم تنازع ميكردند قبل از جريان بيداري اصحاب كهف و آمدن يكي از اينها به شهر كسي از حال اينها باخبر نبود «و الا لو كان لبان» اطلاع مردم شهر از اصحاب كهف از آن وقتي شروع شد كه اينها بيدار شدند يكي از اينها به شهر رفت براي اينكه طعام زكيّ تهيه كند قبلاً كسي عبور نكرده بود و آگاه نشده بود بعد از اينكه از اين وضع آگاه شدند كه عدهاي سه قرن خوابيدند و بعد بيدار شدند عدهاي گفتند براي اينكه كسي مزاحم آنها نشود ما دهنهٴ غار را ببنديم حالا بعد از اينكه اينها مُردند, عدهاي گفتند نه, حيف است كه ما اينجا را رها كنيم اينجا بايد منشأ بركت باشد ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً﴾ در اين فضايي كه مردم دربارهٴ اينها اختلاف ميكردند ما اينها را از اين صحنه آگاه كرديم كه به آن هدف اصلي برسند حالا يا اينجا مسجد ميشود يا نميشود يا دهنهٴ غار را ميبنديد عمده آن است كه شما به مبدأتان عالِم بشويد, به معادتان عالم بشويد بدانيد كه ﴿اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾ عمده آن است.
پرسش: اين ﴿ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴾[8] دليل بر اين نيست كه مردم ميدانستند اينجا خبري هست؟
پاسخ: نه, اين «لو» است ديگر به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود منظرهٴ آنها طوري بود كه اينها در عين حال كه خوابيده بودند ﴿تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾[9] اين چشمها باز بود اين منظره, منظرهٴ هولناك بود كه هر كس آن منظره را ميديد از ترس فرار ميكرد اين منظره را ذات اقدس الهي براي صيانت و نگهباني اينها به اين حالت به اينها داد وگرنه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در آن عصر نبود به صورت «لو» ذكر كرد فرمود به قدري وضع اينها غير عادي بود كه اينها خواب بودند ولي هر بينندهاي اينها را زنده ميديد و اگر تو يعني أيّها المخاطب آنجا ميرفتي ﴿وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ فرار ميكردي ﴿لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾.
پرسش: حاج آقا بيان قرآن بر اينكه اينجا مسجد ساخته بشود جواز يا عدم جواز است چه ميتواند باشد؟
پاسخ: اين حرف آنهاست قرآن نفي نكرده اين كار را حالا انشاءالله عرض ميكنيم اينكه برخي از وهّابيت و عدهاي هم اصرار دارند رواياتي هم آوردند كه مبادا شما قبر را مسجد قرار بدهيد حالا آن روايات را هم از تفسير مراغي و غير مراغي عرض ميكنيم, خب.
قرآن نفي نكرده اين سخن را كه اين سخن, سخن باطلي است اگر اين سخن, سخن باطل بود قرآن نفي ميكرد, خب. ﴿قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً﴾ بعد ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود عدهاي درباره رقم اين اصحاب كه اينها اصحاب كهفاند رقيم هم هستند, مرقوم هم هستند از عدد اينها و رقم اينها هم در آن ديوان و لوح و امثال اينها ثبت شده بود اينها اختلاف كردند ﴿سَيَقُولُونَ﴾ كه اصحاب كهف ﴿ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ﴾[10] سه نفر بودند آن سگ گلّه هم در راه اينها را همراهي كرده است ﴿وَيَقُولُونَ﴾ قول دوم آن است كه ﴿خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ﴾ اينها پنج نفر بودند ششمي اينها سگِ اينها بود اين حرفها ﴿رَجْماً بِالْغَيْبِ﴾ است در تاريكي تير انداختن است و هدف را نشناختن است و آگاه نبودن است اينها نه به دليل عقلي تمسّك كردند نه به دليل نقلي كسي كه چيزي را نميداند ميشود رجم به غيب ﴿وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ﴾ قول سوم آن است كه گفتند اصحاب كهف هفت نفر بودند هشتمي اينها سگ اينها بود خب اين هم رجم به غيب است فرمود: ﴿قُل رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم﴾ خدا ميداند كه اينها چند نفر بودند اين براي شما فايدهاي ندارد حالا يا سه نفر يا چهار نفر يا هفت نفر ﴿مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ﴾ انبيا و اوليا و اهل بيت(عليهم السلام) ميدانند قليلي از افراد مؤمن ميدانند ﴿فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ شما وقتي بخواهيد مِراء كني, جدال كني, گفتگو كني بايد گفتگوي ظاهر داشته باشي حالا يا نص يا ظاهر يك دليل معتبر داشته باشي اگر ظهوري در كار نيست يك تعبير ظاهري نداري, يك دليل ظاهري نداريد خب نبايد مراء كنيد ديگر قولِ باطل است بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِيهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾[11] از اينها استفتا نكن چون فتواي اين مطلب نزد اينها نيست انبيا و اوليا از راه علم غيب ميدانند كه حالا تفسير اين انشاءالله مربوط به روز بعد.
اما مطالبي كه مربوط به سؤالهاي قبلي است يكي از آن مطالب اين است كه گفته شد اين «إيّاكم و خضراء الدمن»[12] اختصاصي به جريان نكاح ندارد هر جا يك زرق و برقي هست, هر جا يك ظاهرسازي هست ولي باطنش آلوده است پرهيز كنيد گفتند كه كسي كه حرفهاي خوب ميزند ولي معتقد نيست باور ندارد شما هم باور نكنيد ممكن است اين تعبير با «لا تَنظر الي مَن قال و انظر اليٰ ما قال»[13] مثلاً هماهنگ نباشد يا با «خُذ الحكمة ولو مِن المشركين»[14] هماهنگ نباشد مشابه اين بحث قبلاً گذشت كه يك وقت كسي يك فكر علميِ محض دارد اين فكرِ علميِ محض در مسائل رياضي, در مسائل طبيعي يا مسائل ديگر علميِ محض ولو انسان در كتابي ببيند كه اصلاً از مؤلّفش باخبر نيست ولو روي ديوار نوشته باشد كه از كاتبش بيخبر است, يك تكّه كاغذي به دست او رسيد اين مطالب در آن نوشته از كاتبش بيخبر است چون در بحثهاي علمي هيچ كاري به آن گوينده نيست اينجا جاي «اُنظر الي ما قال» است, جاي «خُذ الحكمة» است و مانند آن, اما يك وقت كسي ميخواهد زمام تربيتي خود را به دست كسي بدهد به دنبال او حركت كند از حرف او طَرْفي ببندد او را الگوي خود قرار بدهد يا رفيق خود قرار بدهد يا امين خود قرار بدهد يا وكيل خود قرار بده و مانند آن, يك كارِ عملي ميخواهد با او انجام بدهد اينجا هم «اُنظر الي ما قال», هم «اُنظر الي مَن قال» اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» فرمود اين مطلب حق است «لا حكم الاّ لله»[15] ولي شما بخواهيد به دنبال اينها كه اين شعار را بدهند حركت بكنيد سر از خوارج در ميآوريد شما نميدانيد اينها چه مقصود بدي دارند كه در اينگونه از موارد كه بخواهي به دنبال كسي راه بيفتي يا كسي را به دنبال خودت بياوري يا با هم به دنبال كسي حركت كني صحابتي, رفاقتي, شركتي در رأي باشد هم «اُنظر الي ما قال», هم «اُنظر الي مَن قال» اين «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» براي اين زمينه است. در سورهٴ مباركهٴ «عبس» آنجا كه دارد ﴿فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾[16] آنجا كه دارد ﴿فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾ خب مستحضريد از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين حديث هست ﴿فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾ أي إلي «علمه الّذي يأخذه عمَّنْ يأخذه»[17] حضرت فرمود اينكه خداي سبحان فرمود هر كسي نظر كند و نظريه بدهد كه چه غذايي ميخورد يعني هر كس نظر كند نظريه بدهد كه كتاب چه كسي را ميخواند, درس چه كسي ميخواهد برود, پاي منبر چه كسي ميخواهد بنشيند, كتاب و مقاله چه كسي را ميخواهد بخواند «فلينظر علمه الذي يأخذه عمّن يأخذه» آخر اين ميخواهد به اين عمل كند, باور كند, به دنبال اين راه بيفتد پس اينچنين نيست كه انسان وقتي بخواهد استادي انتخاب بكند رفيقي انتخاب بكند شاگرد انتخاب بكند ميخواهد براي كسي درس بگويد حالا «اُنظر الي ما قال» هم «اُنظر الي ما قال», هم «اُنظر الي مَن قال» براي كسي ميخواهد درس بگويد مگر براي هر كسي ميشود درس گفت, با كسي ميخواهد مباحثه كند مگه با هر كسي ميشود مباحثه كرد؟ فرمود: «فلينظر علمه الذي يأخذه عمّن يأخذه» بنابراين جمع بين اينها آن است كه يك وقت يك مطلب علمي است آدم كار ندارد گويندهاي كيست, يك مطلب رياضي يا غير رياضي است ميخواهد حل كند اينجا ولو منافق هم باشد اما يك وقت ميخواهد ترتيب اثر علمي بدهد, با او هماهنگ باشد, او را به شاگردي بپذيرد يا همبحثي بپذيرد يا استادي بپذيرد اين هم «اُنظر الي ما قال», هم «اُنظر الي مَن قال» «إيّاكم و خضراء الدمن»[18].
اما اينكه شهدا وارد برزخ ميشوند شهيدانه و زنده وارد برزخ ميشوند مستحضريد كه انسان دوتا مرگ دارد يك مرگِ بدني دارد كه اثرش همين جواز دفن است كه طبيب ميگويد اين مُرده است, مرگي مربوط به روح اوست و قلب اوست كه حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود يك عدّه مُردند «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[19] كه اين از بيانات نوراني آن حضرت در نهجالبلاغه است, خب بعضيها مُردند قلبشان مُرده است, جانشان مُرده است ولي چون بدن زنده است اجازهٴ دفن ندارند وقتي اين بدن از نظر طبيب مُرد اجازهٴ دفن ميدهند اين ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ براي اجازهٴ دفن است اما آن مرگ خير, اينچنين نيست بعضيها زندهاند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ اين تازه اول حيات اوست اينكه نميميرد وقتي انسان برابر سورهٴ مباركهٴ «انفال» زنده شد ديگر مرگ براي او نيست اگر همين موقعيّت را حفظ بكند شهيد اين را بارور كردند, شكوفا كردند اين حيات را حياتِ بالغه كردند و باخبرند فقط بدنشان مُرده است كه اجازهٴ دفن دارند و ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هست اما آنكه باخبر ميشود, آگاه ميشود و مطّلع است جانِ آنهاست آنها ميدانند كه چه كسي راه آنها را ادامه داده, چه كسي در چه مقطع خاصّي از راه اوست اينها ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[20] اين براي آنكه شهيد زنده وارد برزخ, البته عالِمان دين هم اينچنيناند آنها هم زنده وارد برزخ ميشوند آنها ميدانند چه كسي به تشييع جنازهشان ميآيد و چه حالتي دارند براي چه منظور ميآيد همهٴ اينها را ميفهمند و طلب مغفرت هم ميكنند البته.
مطلب بعدي آن است كه اين جريان كه گفته شد ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً﴾ اين در تفسير مراغي و امثال مراغي اين حرف هست چندتا روايت اينها نقل كردند كه شما قبور را مسجد قرار ندهيد البته در فقه ما اماميه هم هست كه نماز در قبرستان مكروه است اين كراهتها هم به معني «أقلّ ثواباً» هست نه آن حضاضتي كه در كراهتهاي ديگر است ولي اگر آن مقبور و آن قبر بركتِ الهي باشد نظير حرمها, حُكم مسجد را خدا غريق رحمت كند مرحوم صاحب جواهر را ايشان در بحث مكان مصلّي دارد بالأخره اين ذوات قدسي كه خليفهٴ الهياند اسامي اينها ملحق به اسامي مبارك ذات اقدس الهي شد و خانهٴ اينها, قبر اينها ملحق به خانهٴ الهي يعني مسجد شد هم مساجد جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[21] هستند, هم حرمهاي اهل بيت(عليهم السلام) جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ هستند آنوقت ثوابهايي كه براي نماز در حرم هست ايشان ميشمارند كه معادل با كدام مسجد است ثواب نماز در حرم كدام شخصيّت معادل با ثواب نماز كدام مسجد است؟ اين را ايشان هم ذكر كردند خب اينها مستثناياند براي اينكه جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ هستند اينها نه تنها مكروه نيست بلكه مستحب است و فضايل فراواني دارد. مشكل اساسي اينها اين است كه اينها معناي توسّل, معناي تقرّب اينها را درك نكردند خيال ميكنند كه كسي از غير ذات اقدس الهي حاجت ميخواهد خير, شما كه قبول كرديد نماز وسيله است اين ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[22] را كه امضا كرديد اين اصلِ اول, كسي به اين آيه استدلال نميكند كه توسّل به اولياي الهي را با اين آيه درست كند وگرنه اين تمسّك به عام در شبههٴ مصداقيه خود عام است كه احدي تجويز نميكند اين دو, اما ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ توسّل را تثبيت ميكند توسّل به غير خدا براي آن است كه خود ذات اقدس الهي دستور داد اين كار شما را زودتر و بهتر به من نزديك ميكند يا پيام و اجابت مرا زودتر و بهتر به شما ميرساند نماز وسيله است, روزه وسيله است, عبادتهاي ديگر وسيله است, توبه وسيله است, اقرار به گناه وسيله است اين ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[23] خب صبر مگر واجبالوجود است يا فعلي از افعال ماست؟ ما كه به صبر استعانت ميجوييم, ما كه به صلات استعانت ميجوييم اين صبر و صلات كه فعلاند موجودِ خارجيِ ممكناند به انسان وابستهاند ما از اينها كمك ميخواهيم درست است كه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[24] اما آنها توحيد است اينها وسيلهٴ آن توحيد است در شرك كه فرقي نيست شما بخواهيد به فعل استعانت كني يا به شخص استعانت كني يا به شيء استعانت كني الآن ما شب و روز از هوا استفاده ميكنيم, از نور استفاده ميكنيم, از آفتاب استفاده ميكنيم, از ماه استفاده ميكنيم ما وقتي احتياج به نور داريم يا ميخواهيم گرم بشويم مگر از شمس استفاده نميكنيم يا از نورِ ماه استفاده نميكنيم حالا چه صنايع ما بخواهد انرژي هستهاي داشته باشد از آسمان كمك بگيرد يا بدنهاي ما مرتّب ما داريم استفاده ميكنيم ما براي رفع عطشمان مگر از آب استفاده نميكنيم, ما براي رفع خستگيمان از هواي آزاد استفاده نميكنيم اينها وسيلهٴ نِيل ما به كمالات عادي ماست, خب اگر ما از شمس و قمر استفاده ميكنيم براي اينكه نور بگيريم اين توسّل است اولياي الهي علي و اولاد علي كه از هزارها شمس و قمر بالاترند حالا ما اگر از اينها كمك گرفتيم به جايي مشكل برميخورد مگر ما آفتابپرستيم ـ معاذ الله ـ يا ماهپرستيم ولي بالأخره از اينها كمك ميگيريم يا نميگيريم اين توسّل به شمس است ديگر ذات اقدس الهي اين شمس را نيّر قرار داده براي اينكه ما بهره بگيريم اگر كسي خفّاش بود كور بود طَرْفي نميبندد و اگر كسي بينا بود استفاده ميكند اگر كسي از انسان كاملي كه به مراتب از شمس و قمر بالاتر است كمك گرفت نور خواست اين محذوري پيدا ميكند؟ بنابراين توسّل به معناي عبادت نيست عبادت را ذات اقدس الهي به خود اختصاص داد ما هم ميگوييم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[25] اين حصر است و خودش فرمود اينها وسيلهاند شما را زودتر و بهتر ميرسانند ما ميگوييم «فقد جعلت الإقرار بالذنب اليك وسيلتي»[26] خدايا من بايد توسّل داشته باشم ديگر شما گفتي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ من اقرارِ خودم را وسيله قرار ميدهم خب اين فعل من است ديگر خب آنها كه به مراتب از اين بالاترند كه بنابراين معناي توسّل اين نيست كه كسي قائل باشد اينها مستقلاند, ذاتاً كار انجام ميدهند نه خير اينها موجودات شريف الهياند ذات اقدس الهي اينها را با آن نورانيّت آفريده و منشأ خيراتاند براي همه خود آنها هم با همين دعاها را هم خودشان خواندند هم اين مناجات شعبانيه را هم آن صلواتهاي مخصوص هنگام زوال روز ماه پربركت شعبان را, ادعيه ماه رجب را خواندند به ما هم آموختند شما بگوييد «فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسيلَتي» خدايا گفتي وسيله بياور من اقرارم را وسيله قرار دادم «فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسيلَتي», اعتقاد به اينكه تو ربّ مني اين اعتقاد يك موجود امكاني است ديگر اين را وسيله قرار دادم بنابراين آنچه را كه در تفسير مراغي و امثال مراغي آمده كه خليفهٴ دوم وقتي آگاه شده از عراق كه قبر دانيال آنجاست, قبر دانيال نبي را تخريب كرد يا دستور داد مسمور كنند و اثري از آن قبر نباشد اين سخنها ناصواب است و هيچ اثري عليه توحيد نخواهد داشت يعني اين توسّلها و هيچ زمينهاي هم براي مكتبهاي باطل اينها به همراه نخواهد داشت, خب.
مطلب ديگر اينكه در همان جريان قبر دانيال گفتند كه الواحي بود, اوراق بود كه ملاهم و اخبار خوب در آن بود آن را هم گفتند دفن كنيد اين بسياري از بركات را از بين برده است با اينكه اينها جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[27] است توحيد معنايش اين است كه صدر و ساقه عالَم را خدا اداره ميكند, تأثيرات را ذات اقدس الهي ميدهد خداي سبحان آنها را منشأ بركت قرار داده و براي ما در تشريع و تكوين هيچ فرق ندارد ما الآن شب و روز در تكوين از توسّل بهره ميگيريم هيچ كس نميگويد كه حالا من چون موحّدم درِ اتاق را چرا باز كنم از آفتاب كمك بگيرم يا از قمر كمك بگيرم اينكه با خودِ خداي واحد احد اين دستور را به ما داده است, خب بنابراين اين سخن, سخن ناصواب است اين ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً﴾ اگر يك سخن باطلي بود قرآن يقيناً ابطال ميكرد.
اما ارقام اينها سه نفر بودند يا چهار نفر يا پنج نفر بودند اينها اساسي ندارد مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان ميفرمايد اينكه برخيها گفتند هفت نفر بودند و هشتميشان كلب بود و براي اينكه قبلاً ﴿سَيَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ﴾[28] اينجا «واو» آورد معلوم ميشود كه اين «واو» همان «واو» ثمانيه است كه در كتاب مغني و اينها مستحضريد كه مطرح كردند كه «واو», «واو» ثمانيه است وقتي عدد تمام شد ما هم در فارسي همينطور است ديگر وقتي در فارسي چند چيزي ميخواهيم ذكر بكنيم اينها را با يك ويرگول مينويسيم آن آخري را با «واو» مينويسيم اين شايد همان است اين مشخص نميكند كه اينها هفت نفر بودند اين را هم مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نفي ميكند كه ما دليلي نداريم كه اينها هفت نفر بودند اين هم رجم به غيب است خب شما وقتي ميخواهيد بشماريد ميگوييد فلان كس, فلان كس و فلان كس اين معنايش اين نيست كه پايان در همهجا همينطور است ديگر.
پرسش: ﴿رَجْماً بِالْغَيْبِ﴾ استاد قبل از اين آمده بعضيها جداي از آن دوتاي قبلي آوردند.
پاسخ: اينها هم همينطور است ديگر اينها هم اينچنين نيست كه اينهايي كه ميگويند خداي سبحان به پيامبرش فرمود تو ﴿فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾[29] آنها نه از وحي استفاده كردند نه آنجا حضور داشتند ميشود ﴿رَجْماً بِالْغَيْبِ﴾ ديگر اين ﴿رَجْماً بِالْغَيْبِ﴾ يك واسطةالعِقد است كه قبلي را به بعدي, بعدي را به قبلي وصل ميكند خب اينها از كجا ميدانند با اينكه فرمود: ﴿مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ﴾ اين قليل همين انبيا و اوليا هستند كه از راه وحي ميفهمند ديگر وگرنه از كجا معلوم ميشود كه هفت نفر بودند چون هيچ سندي ندارد و خود ذات اقدس الهي اين سه جمله را فرمود, فرمود هيچ كسي جز افراد كم نميدانند يك, تو هم بخواهي مِرا كني, جدال كني مرايي كه ظاهرالحجّيه باشد بكن تو از كسي از آنها استفتا نكن براي اينكه آنها بلد نيستند كه كجا ميتوانند بدانند ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِيهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾[30] اين نكره هم در سياق نفي است فرمود از اينها بخواهي استخبار كني كه اينها ميدانند كه چند نفر بودند از كجا بدانند اينها كه هيچ كسي باخبر نبود از رقم و عدد اينها كه بنابراين ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِيهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾ چون اينها نميدانند و آنهايي هم كه ميدانند انبيا الهياند كه از راه وحي ميدانند تو هم كه بخواهي مِرا كني مِراي ظاهر, حالا تتمّه مطالب انشاءالله براي روز بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 13.
[2] . سورهٴ انفال, آيهٴ 42.
[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 103.
[4] . سورهٴ بقره, آيات 1 ـ 2.
[5] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 9.
[6] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[7] . سورهٴ جن, آيهٴ 18.
[8] . سورهٴ كهف, آيهٴ 18.
[9] . سورهٴ كهف, آيهٴ 18.
[10] . سورهٴ كهف, آيهٴ 22.
[11] . سورهٴ كهف, آيهٴ 22.
[12] . الكافي, ج5, ص332.
[13] . غررالحكم و دررالكلم, ص58.
[14] . مشكاةالأنوار, ص134.
[15] . نهجالبلاغه, حكمت 198.
[16] . سورهٴ عبس, آيهٴ 24.
[17] . الكافي, ج1, ص50.
[18] . الكافي, ج5, ص332.
[19] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 87.
[20] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[21] . سورهٴ نور, آيهٴ 36.
[22] . سورهٴ مائده, آيهٴ 35.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.
[24] . سورهٴ فاتحه, آيهٴ 5.
[25] . سورهٴ فاتحه, آيهٴ 5.
[26] . بحارالأنوار, ج91, ص97.
[27] . سورهٴ نور, آيهٴ 36.
[28] . سورهٴ كهف, آيهٴ 22.
[29] . سورهٴ كهف, آيهٴ 22.
[30] . سورهٴ كهف, آيهٴ 22.