اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ (٤۷) يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (٤۸) وَتَرَي المُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ (٤۹)سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ (۵۰) لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ (۵۱) هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الالبَابِ (۵۲)﴾
بعد از اينكه جريان مكر افراد را بازگو كرد البته مكرهاي لطيف براي يك صنف از زنهاست انسانهاست كه در ﴿نفاسات في العقد﴾ مشخص فرمود و مكرهاي خشن هم براي صنف ديگر است بعد از اينكه توطئه بيگانگان را ذكر فرمود به وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب كرد كه امت اسلامي آگاه بشود كه خداي سبحان هرگز خلف وعده نخواهد كرد دينش را ياري ميكند زيرا خدا عزيز است نه ذليل و در عين حال كه مهربان است منتقم هم هست آنگاه عزت و انتقام الهي را تشريح ميكند چه اينكه جزاي الهي را هم تبيين ميكند كه خدا چگونه انتقام ميگيرد و چگونه جزا ميدهد؟ در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه جزاي الهي تقريباً به سه قسم تقسيم ميشود يك سلسله جزاهاي فقهي و حقوقي است كه به محاكم و دستگاههاي قضايي يا محاكمان و واليان به عنوان تعذير اجازه ميدهد كه براي تهديد، تنبيه يك عدهاي را با شلاق يك عدهاي را با زندان تنبيه كنند اين هم البته با حفظ تناسب هست اما اين جزاي فقهي و حقوقي است البته براي تأمين عدل و آزادي جامعه است نه براي تشفي يك سلسله جزا و انتقام به عنوان سنّت الهي در دنيا مطرح است كه عدهاي را با زلزله عدهاي را با سيل عدهاي را با قهرهاي ديگر نظير ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ﴾[1] مطرح است نظير ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ﴾[2] مطرح است نظير طوفان نوح مطرح است و مانند آن، كه اينها بيتناسب نيست ولي جزء سنن الهي است براي رهايي جامعه و نصرت انبيا (عليهم السلام) قسم سوم انتقامي است كه و جزايي است كه در قيامت عطا ميكند آن ديگر يك جزاي كلامي است آن جزا، جزاي فقهي و حقوقي نيست يك كلامي محض است و آن نتيجه اعمال است كه حقيقت عمل در اين دنيا كه واقع ميشود به صورت همان عذاب خاص در قيامت در ميآيد هر عملي به صورت خاص خود ظهور ميكند منتها منتقم خداست مبدّل خداست يعني اين چنين نيست كه خود به خود اين عمل به صورت قطران در بيايد يا به صورت نار در بيايد يا به صورت صفد و زنجير در بيايد و مانند آن كسي هست كه تبديل ميكند آن همان عزيز منتقم است الآن اگر كسي غذاي سمي را خورد بعد مسموم شد و بيمار شد خود غذا خود به خود اين كار را انجام ميدهد يا يك دستگاهي هست كه غذاي مسموم را وارد دستگاه گوارش ميكند و تبديل ميكند به سم با دستگاه گوارش در گير ميكند دستگاه گوارش را از كار مياندازد بالأخره يك مبدأ فاعلي لازم است يا خود به خود همين اثر را دارد اين چنين نيست كه اگر كسي گناه كرده خود گناه خواه ناخواه بدون نياز به مبدأ فاعلي خود به خود به صورت قطران در بيايد يا به صورت مقام من حديد در بيايد يا به صورت آتش در بيايد يك منتقمي ميخواهد لذا اگر آن منتقم مصلحت ديد ممكن است كه عفو كند اين است كه كار به دست خداي منتقم است اين چنين نيست كه كسي كه معصيت كرده ديگر تمام شده بين اين معصيت و بين آن صورت اخروي فاصلهاي هست و آن فاصله تأثير مبدأ فاعلي است آن خداست كه اين گناه را به آن صورت در ميآورد منتها رابطه طبيعي بين جزاي عمل و خود عمل برقرار است آنگاه هم مجازات و كيفر معناي خاص خودش را پيدا ميكند و هم منتقم بودن ذات اقدس الهي هم انتقام الهي انتقام كلامي خواهد بود در جريان قيامت از سنخ انتقام فقهي و حقوقي نيست يك از سنخ انتقام سنت و كيفرهاي اجتماعي نيست دو بلكه كلامي است مثلاً در جريان ملحداني كه عليه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) به مبارزه برخواستند عدهاي كار فرعون را ميكردند عدهاي كار قارون را ميكردند عدهاي كار هامان را ميكردند اين هر سه گروه عليه موسي و هارون (سلام الله عليهما) قيام كردند ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿فَكُلاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ﴾[3] ما همه اينها را گرفتيم ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾[4] در جريان قارون و اينها نشان ميدهد كه همه اينها را خداي سبحان گرفتار كرده است اما اين طور نبود كه همگي به يك سبك گرفتار بشوند فرمود: ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾ در سوره مباركه «عنكبوت» آيه 39 و چهل اين است ﴿وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَي بِالبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ﴾ آنها جلو نيفتادند كه قضا و قدر ما بشود مسبوق آنها بشوند سابق و از دست انتقام ما دربروند كه ما بشويم مسبوق آنها بشوند سابق اين چنين نيست آنها سابق نبودند بلكه آنها را گرفتيم ﴿فَكُلاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اما همه اين چهار گروه در قيامت ميروند به جهنم غرض آن است كه سه گونه ذات اقدس الهي انتقام ميگيرد آن انتقام فقهي و حقوقي يك مسئله است آن انتقامي كه مربوط به سنن الهي است در دنيا يك جريان است آن انتقام كلامي كه در جهنم است يك جريان اين يك مطلب.
پرسش ...
پاسخ: بله خوب قسم اول را ذات اقدس الهي چون در دنيا بنا بر عمل كردن به علم غيب نيست گاهي ممكن است كسي مخفيانه گناه بكند شاهدي در كار نباشد سوگندي هم در كار نباشد محكمه اطلاع نداشته باشد و اگر چنانچه امامان معصوم (سلام الله عليه) به علم غيب عالم است چه اينكه عالم است بنا بر اين نيست كه به غيب عمل بكند فرمود: «انما اقضي بينكم بالبينات والإمان»[5] فرمود من مادامي كه در دنيا هستم بين شما هستم حالا يك وقتي كرامت و معجزه اقتضا ميكند آن يك مطلب ديگر است وگرنه در جريان آتي بنا نيست كه امام و پيغمبر روي علمشان عمل بكنند در دو جاي سوره مباركه «توبه» هست فرمود هر كاري كه ميكنيد وجود مبارك پيامبر ميداند ائمه (عليهم السلام) ميدانند و اينها ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُؤْمِنُونَ﴾[6] كه منظور ائمه (عليهم السلام) است خوب اما وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود بنا بر اين نيست كه ما با علم غيب دستگاه قضايي را اداره كنيم «انما اقضي بينكم بالبينات والإمان» آنجا كه ميگويند قاضي به علم خود عمل نميكند يعني به علمي كه از شواهد عادي به دست بيايد يعني قاضي پرونده را مطالعه كرده شواهد را بررسي كرده قرائن را ارزيابي كرده ادله طرفين را ديده وجنات طرفين را ديده از مجموع اينها يك استنباط كارشناسي كرده به يك مطلبي پي برد اينجاست كه ميگويند علم قاضي حجّت است آن هم موردش مشخص است كه حق الله چيست حق الناس چيست و مانند آن اما بنا بر اين نيست كه ائمه (عليهم السلام) با علم غيب دستگاه قضايي را اداره كنند يا با علم غيب در دنيا زندگي كنند با اينكه وجود مبارك حضرت امير عالم است، يقين دارد برابر آن علم ملكوتي كه امشب همان شب است مع ذلك به مسجد ميرود آن علم حجت فقهي نيست بنا نيست كه با آن علم كسي عمل بكند وجود مبارك امام مجتبي (سلام الله عليه) اين است وجود مبارك سيد الشهداء (سلام الله عليه) اين است فرمود: «انما اقضي بينكم بالبينات والإمان»[7] آن علم فوق آن است كه با او فقه و اصول اداره بشود نبايد گفت كه امام ميدانست يا نميدانست آخر اين خلط ملكوت با ملك است بله اگر كسي با علم عادي بداند موظف است خودش را را حفظ بكند اما علم غيب فوق تكليف است فوق فقه است فوق اصول است مطلب ديگر است فرمود من هم ميدانم كه شما چه كرديد و ميكنيد بايد حواستان جمع باشد اين را وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود اگر كسي در محكمه حاضر شد يك شاهد زوري او را همراهي كرد يا قسم باطلي در محكمه افشا كرد و من به استناد شهادت باطل با قسم دروغ او حكم كردهام و مال را برد مبادا بگويد خوب محكمه اسلام است از پيغمبر گرفتهام و مال من حلال است «فكأنه قطعة من النار» يك شعله آتش را داريد ميبريد بنا بر اين نيست كه ما اسرار را فاش كنيم اينجا بنا بر اين است كه هركسي محفوظ باشد تا اختيار محفوظ باشد و گرنه هر كسي هر كاري در خانهاش بكند خوب ما بگوييم كه تو اين كار را كردهاي مردم مجبور ميشوند به اينكه گناه نكنند اينكه كمال نيست ولي بدانيد محكمه من محكمه قضايي است ما به علم غيب عمل نميكنيم ما به همين علوم عمل ميكنيم حكم قاضي كه نظير ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ البَيْعَ﴾[8] نيست كه حرام را حلال كند كه اين ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ البَيْعَ﴾ مبيع كالا كه براي ديگري بود تصرف در اين مال قبلاً حرام بود الآن با اين بيع حلال شده خوب اين نقل و انتقال واقعي است كسي كه مال را خريده مالك ميشود ديگر ثمن كه قبلاً براي مشتري بود و تصرف در او حرام بود الآن با اين خريد و فروش براي فروشنده فرش حلال است ديگر اما دستگاه قضايي كه كارش خريد و فروش نيست كارش تبديل نيست حكم ظاهري است نه حكم ظاهري نظير اصل يعني برابر با عمارات و برابر بيّنات و سوگند حكم ميكنند فرمود مبادا بگوييد من از پيغمبر گرفتهام از محكمه پيغمبر گرفتهام و حكم به نفع من صادر شده است اين مال حلال است خير اين «فكأنه قطعة من النار» را داريد همراه ميبريد اين را هم فرمود آن را هم فرمود غرض آن است كه بنا بر اين نيست كه در دنيا آن احكام الهي جاري بشود حالا اگر كسي گناهي كرده يا اصلاً پاي او به محكمه قضا نرسيده يا رفته آنجا و با شاهد دروغ و سوگند دروغ مسئله را به سود خود ختم كرده ولي در آخرت همه اعضا و جوارح شهادت ميدهند ديگر جا براي كتمان نيست خوب.
بنابراين اينكه فرمود خداي سبحان منتقم است انتقام فقهي و قضايي مسئلهاي است انتقام سنن الهي در دنيا مسئلةٌ ثانيه انتقام كلامي در آخرت مسئلة ثالثه.
پرسش ...
پاسخ: نه آنجا چون كل آسمان و زمين روايات فراواني دارد كه در قيامت اين زمين تبديل ميشود به فضه آسمان تبديل ميشود به طلا يا زمين تبديل ميشود به كُره نقيه خبز نقي يا زمين تبديل ميشود «الي أرضٍ لم يعصي عليها» كه بخشي از اين روايات را مرحوم فيض (رضوان الله تعالي عليه) در تفسير شريف صافي نقل كردند بخشي هم در تفسير نورالثقلين صاحب جوامع روايي است اين الف لام ﴿الارض﴾ و ﴿السماء﴾ مربوط به همين الف لام عهد است و ناظر به جريان قيامت است در قيامت اين چنين ميشود كه كل مجموع ميشود آن وقت سرابيلشان من قطران است ﴿وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ و ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ وگرنه در دنيا اين چنين نيست كه ما جامه قطراني داشته باشيم نظير قير كه به بعضي بدنش اين طوري ميشود و چهرهشان آتش ميگيرد خب.
پرسش ...
پاسخ: بله آن هم تا حدودي به علمشان عمل ميكنند احتياجي به آن شواهد دروغ و اينها نيست نظير كارهايي كه وجود مبارك [حضرت] خضر (سلام الله عليه) كرده اما خضر در بعضي از موارد اين كارها را انجام دادند نه اينكه در جميع موارد اين چنين ميشود وگرنه يك عده هم چنان بر دين باطلشان باقياند حضرت از آنها جزيه ميگيرد خوب معصيت هم واقع ميشود لذا عدهاي هم دست به شهادت آن وجود مبارك ميزنند.
پرسش ...
پاسخ: خوب تا انسان در دنيا هست مكلف است و گرنه ميشود مجبور تا انسان در دنيا هست آزاد است اگر طوري باشد كه هر كاري بكند بگويد خوب من را ميبينند اين ديگر با الجاء و اضطرار دست از گناه بر ميدارد اين است كه تا انسان در دنيا هست آزاد است جلوي اسرار مردم گرفته نميشود.
فرمود اين چنين است پس بنا بر اين هم جزاي الهي مشخص خواهد شد و هم انتقام الهي كه فرمود خداي سبحان عزيز است و ذوانتقام اما اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ﴾ يعني انتقام الهي در اين روز ظهور ميكند كه الف لام ﴿الأَرْضُ﴾ و الف لام ﴿السَّماوَاتُ﴾ الف لام عهد است يعني همين ارض معهود همين سما معهود تبديل ميشوند به چيز ديگر عمده آن است كه حقيقت سماء محفوظ است حقيقت ارض محفوظ است اين زمين اگر تبديل بشود به كُره نان باز زمين است و آسمان اگر تبديل بشود به يك كُره طلا باز حقيقتش محفوظ است حالا چگونه حقيقت محفوظ است؟ اين مطلب ديگر است ولي اصل حقيقت محفوظ است براي اينكه همين زمين بايد شهادت بدهد يا شكايت كند و همان سما هم بايد شهادت بدهد و شكايت كند براي اينكه اطلاع دارد خوب زمين شهادت ميدهد كه فلان شخص در روي من نماز خوانده يا اطاعت كرده يا شكايت بكند كه معصيت كرده مسجد شهادت ميدهد مسجد شكايت ميكند كساني كه همسايه مسجد بودند در مسجد نماز خواندند او شفاعت ميكند كساني كه حرمت مسجد را نگه نداشتند شكايت ميكند پس عين اين حقيقت بايد محفوظ باشد معلوم ميشود در عين حال كه عين حقيقت در عين حال كه تبديل ميشود «الي ارض لم يعصي عليها» تبديل ميشود به كُره نقره يا تبديل ميشود به ارض نقي يا تبديلهاي ديگر اصل حقيقت محفوظ است در آن شكايتها و شهادتها ﴿ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ ٭ وَتَرَي المُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ﴾ مقرن يعني مسدود يعني بسته آزاد نيست آنها كه واقعاً حُرّ هستند اينها در همه نشئات آزادند هم در دنيا حُرّند هم در حال احتضار و مرگ آزادند گرفتار فشار نيستند هم در قبر و برزخ آزادند هم در ساحره قيامت آزادند هم در بهشت آزادند دست و بال آنها بسته نيست اما آنها كه گرفتار حرص و آز و طمعاند بين حفظ موجود و طلب مفقود تلاش و كوشش ميكنند گرفتار شحاند هستند گرفتار بخل هستند گرفتار آز و حرص و طمعاند و هرگز سير نميشوند اينها واقعاً بستهاند يعني بين اين دو ديوارآهني فشار ميبينند آنچه را كه دارند تلاش و كوشش ميكنند بخيلانه و ممسكانه آن را حفظ كنند حفظ الموجود يك جدار آهني است آن را كه ندارند حريصانه به دنبال او ميدوند به عنوان طلب المفقود تا پيدا كنند بين اين حفظ الموجود و آن طلب المفقود اينها پِرِساند هميشه با قرص بايد بخوابند با اينكه همه نعمتها را دارند خوب چه عذابي بدتر از اين چه عذابي بدتر از اينكه انسان هيچ آزادي ندارد پس در دنيا يك هم چنين آدمي واقعاً در فشار است بسته است همين معنا به نام فشار جان دادن در موقع مرگ ظهور ميكند بعد همين معنا به عنوان ذقته قبر، فشار قبر در برزخ ظهور ميكند همين معنا به صورت به عنوان مقرن في الاصفاد در صحنه قيامت ظهور ميكند همين معنا به عنوان بستگي در عذاب در جهنم ظهور ميكند كه ﴿القُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ﴾[9] اين طور نيست كه آنها را در جهنم مياندازند بگويند همين جا باش و بسوز اينها را بسته ميسوزانند چون بسته زندگي كرده اينها را بسته وارد صحنه قيامت ميكنند اينها را بسته وارد قبر ميكنند براي اينكه خودش را بست ديگر بين دو فشار شما در تمام اين آيات سير ميكنيد ميبينيد درباره اين گونه افراد هرجا صحبت است صحبت از بستگي است اين طور نيست كه جاي وسيعي را پر از آتش بكنند بگويند بگير و بسوز كه اين قدرت دست و پا زدن را هم ندارد بيچاره چه اينكه در دنيا هم قدرت دست و پا زدن را هم نداشت حالا اين آيات را ملاحظه بفرماييد اين چنين نيست كه حالا اين فقط ذقته قبر هم همين است حالا ما فعلاً در برزخ نيستيم از برزخ به حسب آيات عبور كرديم اينها در صحنه قيامت اينها را بسته ميآورند مقرن يعني بسته حالا يا خودشان را تنها بستهاند يا با شيطاني كه ﴿نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[10] بسته است يا چند نفر را با يك زنجير ميبندند ولي بستهاند بالأخره در جريان جهنم هم اين طور است كه باز و آزاد نيستند آيه سيزده سوره مباركه «فرقان» را ملاحظه بفرمائيد در سوره «فرقان» آيه دوازده و سيزده اين است ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ آتش وقتي اينها را از دور ببيند نعره ميزند اين چنين نيست كه جريان قيامت هم مثل جريان دنيا باشد خبري از حيات نباشد ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوَانُ﴾[11] جهنمش چيز ميفهمد بهشتش چيز ميفهمد صحنه قيامت صحنه زنده است چيزي در آنجا مرده نيست نفرمود فقط بهشت حيوان است ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوَانُ﴾ جهنمش حي است بهشتش حي است اگر دار آخرت حي است ظواهر اين آيات حجت است ديگر لازم نيست ما بر مجاز حمل بكنيم نميتوانيم فرمود اين آتش جهنم كفار را از دور ببيند نعره ميزند خوب رؤيت را به جهنم نسبت ميدهد تغيظ و زفير را به جهنم نسبت ميدهد پس معلوم ميشود كه او ميبيند و ميفهمند اينكه دارند ميآورند كيست؟ ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ يك جا دارد كه «اذا رأوها» وقتي جهنميها جهنم را از دور ديدند آن يك حكم خاص خودش را دارد اما در اين آيه دوازده و سيزده سوره مباركه «فرقان» اين است كه وقتي جهنم جهنمي را از دور ميبيند نعره ميزند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ خوب اينها را ميخواهند بيندازند روي آتش اين چنين نيست كه دست و بالشان باز باشد بتوانند دست و پا بزنند ﴿وَإِذَا القُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً﴾ اولاً جهنم آتشش زياد است اما مگر شما همين جا بايد بسوزيد تكان هم نبايد بخوريد اين هم عذاب فوق عذاب است دست و پا هم نبايد بزني عذاب فوق است خوب همين صدام و امثال صدام كه مردم را به اين روز درآورد به آن روز برسد كسي كه فشار آورد بر محرومان اين گونه جان مردم را گرفت پايانش هم همين طور است خيليها هم هستند كه به اين وضع مبتلا هستند اينها فشاري كه بر مردم وارد ميكنند در دنيا هم گرفتار فشاراند در قبر و برزخ به نام زقته فشار قبر ميبينند در صحنه قيامت هم ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ﴾ اينها را حاضر ميكنند در جهنم هم ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ﴾[12] اينها را ميسوزانند ﴿القُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ﴾ ميگويد: ﴿دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً﴾[13] همهاش تقاضاي مرگ ميكنند همهاش هلاكت ميطلبند به آنها گفته ميشود ﴿لاَ تَدْعُوا اليَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً﴾[14] شما هرچه فرياد بزنيد و درخواست مرگ اينجا جاي مرگ نيست ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[15] خوب پس اين چنين نيست كه ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ﴾ مخصوص صحنه قيامت باشد همراه اينها هست تا دوزخ، «سرابيل» هم يعني جامه و لباس پيراهن و مانند آن در سوره مباركه «نحل» آيه 81 از «سرابيل» سخن به ميان آمد فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الجِبَالَ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾ جامههايي براي شما قرار داد كه شما را از سرما و گرما حفظ ميكند از جنگ و صلح شما را حفظ ميكند «سرابيل» يعني جامهها اختصاصي به سربال ندارد «سرابيل» يعني جامهها خوب بدن گفتند ظاهرش اين است كه سر جداست غير از بدن است فرمود كل بدن را قطران پوشانده ميماند صورت چون مهمتر بود آن را جداگانه ذكر كرد ﴿وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ خوب حالا اگر كل بدن را قيراندود كردند و چنان ناري را با چنين ماده مشتعل روبهرو شد چيزي نميماند كه لذا ﴿وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ خوب ﴿سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِيَجْزِيَ اللَّهُ﴾ هم جزا معنا ميشود هم انتقام الهي جزا چيست؟ ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾ نه «بما كسبت» يعني همين فشار بر مردم به آن صورت در ميآيد همين كفر و الحاد به آن صورت در ميآيد همين ربا و رشوه به آن صورت در ميآيد منتها اين چنين نيست كهـ معاذاللهـ نيازي به مبدأ فاعلي نداشته باشد خود به خود اين غذاي سمي به صورت سرطان در بيايد مگر اين ميشود؟ حركت محرك نميخواهد؟ مبدأ فاعلي نميخواهد؟ ناظم نميخواهد؟ يا اينكه كسي هست اين كار را انجام بدهد مگر ميشود يك چيزي در چيزي اثر بگذارد و مبدأ فاعلي نخواهد؟ يا به صورتي دربيايد و مبدأ فاعلي نخواهد؟ اينكه نميشود هر حركتي بالأخره يك محرك لازم است هر تبدّلي يك مبدل لازم است فرمود ما اين كار را انجام نداديم كه پس ذات اقدس الهي كه جزا ميدهد جزاي او مشخص شد خداي سبحان منتقم است انقامش هم مشخص شد فرمود ما كاري نكرديم چيزي را از جاي ديگر نياورديم در بحثهاي قبل اين سه ضلع مبسوطاً گذشت الآن اگر بخواهند يك چيزي را بسوزانند آب بكنند يا داغ بكنند اين كورههاي بلند ذوب آهن آنجا چكار ميكنند؟ اولاً يك مقدار مواد اوليه به عنوان سوخت و سوز به عنوان زغال سنگ حاضر است بعد آن ماده تي ان تي يا آن ماده منفجره را به آن ميزنند اين كل كوره ميشود مشتعل بعد آن آهن يا آن چيز ديگر را خواهند بريزند ميريزند آبش ميكنند كار كوره همين سه كار است اول آن مواد اوليه را ميآورند مثل زغال سنگ حالا يا نفت يا بنزين يا گازوئيل بالأخره روي مواد اوليه ميآورند بعد با تي ان تي يا ماده منفجره ديگر به اين آشنا ميكند اين مشتعل ميشود گُر ميگيرد بعد چيزي را كه ميخواهد اينجا بريزد ميريزند همين صحنه را ذات اقدس الهي در جهنم ترسيم كرد فرمود ما مواد اوليه را از خود اين انسانها ميگيريم اين چنين نيست كه يك هيزمي باشد يك زغال سنگي باشد ما حالا از آن اسرار آن عالم خبر نداريم ظاهر اين آيات اين است چيزهاي ديگر را ممكن است خداي سبحان فراهم بكند اينها را ميفهميم كه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾[16] گفتند اين سنگهايي كه تراشيديد بتپرستي كرديد و ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[17] اين گونه از چيزها يا حالا احياناً چيزها ديگر ولي بخشي از مواد اوليه سوخت و سوز جهنم خود انساناند خوب فرمود: ﴿وَأَمَّا القَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[18] آنها كه به جاي قِسط و عدل، قَسط و جور اعمال كردند قاسط بودند يعني جائر بودند نه مقسط و عادل اينها مثل زغال سنگاند مثل گازوئيل و بنزيناند اينها هيزم جهنماند اين يك اين مواد اوليه ﴿وَأَمَّا القَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اين هيزمها را ميريزند در جهنم بعد آتشزنه يا آتشگيرهاي كه اين هيزمها را بگيروند كه به آن ميگويند وقود، وقود «ما توقد به النار» است آن هم سران كفراند كه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ نمونهاش را هم ذكر كرد كه فرمود: ﴿وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[19] كساني هم كه فرعونمنشاند اينها آتشگيره جهنماند در دنيا با آتش اينها خيلي سوختند در جهنم هم با آتش اينها خيليها گرفته ميشوند اينها را مياندازند وقتي اينها را انداختند در جهنم، جهنم گُر ميگيرد وقتي كه اين چنين شد بقيه ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾[20] حالا بقيه را وارد اين ميكنند پس مواد اوليه همين انسان خاطي است آن مواد تي ان تي و انفجاريش هم رهبران كفراند بقيه هم كه دنبالهرو اينها هستند اينها را ﴿القُوا مِنْهَا مَكَاناً﴾[21] اينها را مياندازند اين تو خوب در اين كوره غير از انسان چيز ديگر نيست يك نفتي باشد يك گازوئيلي باشد يك چيز ديگر باشد يعني بدون اينها هم حاصل است حالا ذات اقدس الهي مواد ديگري را خلق بكند يمكن دليلي بر حصر نداريم ولي اينها را قرآن را تهديد كرده فرمود انساني داريم كه هيزم جهنم است انساني داريم كه وقود نار است انساني هم داريم كه خوب اين سومي را انسان روشن ميفهمد مياندازند در اين آتش ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾ آن وقت اين كوره ذوب آهن ميبينيد كه گُر ميگيرد همه چيز را يك هم چنين صحنهاي است بالأخره.
پرسش ...
پاسخ: خوب البته عقل را هم كه تشكيل داد براي همين است كه حكومت الهي تشكيل بدهد حالا ملاحظه بفرمائيد اينكه ميبينيد حالا درمورد ائمه (عليهم السلام) حساب ديگري است شاگردان اينها گاهي آياتي ميخواندند ضجه ميزدند كه اين حرفها را باور كردند خيلي هم فاصله هست كه مثلاً در آن طرف آسمان نه خير همين كه انسان مُرد بالأخره يا «روضة من رياض الجنة» يا «حفرة من حُفَر النيران» است ديگر اين چنين نيست كه معطل بكنند كه اينكه آنها صيحه ميزدند ضجه ميزدند خوابشان نميبرد ميفهميدند چه خبر است آن چيزي كه جامعه را ميسازد مسئله قيامت است وگرنه مسائل علمي ثمره علمي دارد در سوره مباركه «ص» فرمود مشكلشان اين است كه ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الحِسَابِ﴾[22] اينها اصلاً نميدانند كه خيانت به جامعه خيانت به بيتالمال يعني چه ظلم به مردم يعني چه حالا يك فقيري در اين هواي سرد زمستان در كنار خيابان جان ميدهد اين يعني چه كه فرمود اين چيزها را اينها نميدانند كه واقع آنهايي را كه ضجه ميزدند روي همين جهت است فرمود اين جزاي الهي است پس اگر خداي سبحان جزا ميدهد يا انتقام ميگيرد راهش اين است ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَت﴾ نه «بما كسبت» و اين كار هم زود انجام ميشود اين طور نيست كه حالا طول بكشد نه خير ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ﴾ زود حسابرسي ميكند بعضيها گفتند آيا اين كتاب الهي نامي دارد؟ چون اگر بخواهند كتابي چاپ بكنند يك اسمي برايش ميگذارند حالا غير از قرآن و نور و اينها ظاهراً قرطبي است بعضيها سؤال كردند كه بالأخره اين كتاب نامي دارد يا ندارد؟ گفتند بله نامش در پايان سوره مباركه «ابراهيم» است ﴿هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ﴾ اين كتاب براي رساندن مطلب به مردم است و رساند و ميرساند اول ابلاغ در كنار ابلاغ البته هم تبشير است هم انذار تبشير و انذار در بسياري از آيات كنار هم ذكر ميشود اما قبلاً هم ملاحظه فرموديد هيچ جا قرآن كريم به صورت حصر نفرمود پيامبر فقط مبشر است يا قرآن فقط مبشراست اما جريان انذار به صورت حصر آمده ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ﴾[23] ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾[24] ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[25] كه فقط حصر ميكند در انذار حالا تأثير انذار بيش از تبشير است حالا ببينيد اين همه فضائل در مورد نماز شب ذكر شده كساني كه موفقاند كم هستند اما نماز صبح را همه ميخوانند از ترس جريان «خوف من النار» يك مطلب است تبشير يك مطلب ديگر است اكثريت مردم با انذار راه ميافتند اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ﴾[26] ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[27] نه «قم فبشر و انذر» يا «قم فبشر» اساس بر انذار است براي اينكه اكثريت مردم اين چنيناند لذا فرمود: ﴿هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ﴾ يك ﴿وَلِيُنذَرُوا﴾ به اين قرآن دو آنچه كه در بين اين معارف مهم است علم خيلي اهميت دارد ولي علم توحيد در حد اعلاي اهتمام است سه ﴿وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ چهار بعد از اينكه انسان ترسيد و عالم شد مگر همه علما موفقاند كه از صراط به آساني بگذرند فقط آن لبيبهاشان آن عاقلهايشان آنها كه جان كندند علم را به عقل تبديل كردند اينها متذكراند يادشان است فراموش نميكنند اينها هميشه يادشان است اين معارف يادشان است خوب اگر كسي باشد كه يادش باشد كه به بيراهه نميرود كه راه كسي را هم نميبندد ﴿وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الالبَابِ﴾ نه العلماء اگر كسي مدتها زحمت كشيد عالم شد يك و مدتها جان كند و به عقل تبديل كرد شده لبيب و ذو لب اين همه چيز يادش است وقتي يادش بود خوب يك نوري نه به بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد نه اهل فتنه است و تمام تلاش و كوشش آن است كه فتنهها را خاموش كند ﴿وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الالبَابِ﴾ ببينيد اين ﴿أولُوا الالبَابِ﴾ نظير ﴿أولِي الأَبْصَارِ﴾[28] از آن خطابهاي خاصي است كه ذات اقدس الهي درباره تقريباً اوحدي از انسانها مطرح ميكند يك خطاب ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[29] است يك كه خوب اين عمومي يك خطاب ﴿يَا أَهْلَ الكِتَابِ﴾[30] است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ﴾[31] است ﴿يَا أَهْلَ الكِتَابِ﴾ است «يا ايها اليهود» است «يا نصاري» است اين طور از اين بالاتر خطاب به «يا ايها المؤمنون» است اين سه از اين بالاتر خطاب به علماست و اينهاست ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾[32] هستند اين چهار از اين برتر خطاب به ﴿أولُوا الالبَابِ﴾ و ﴿أولِي الأَبْصَارِ﴾[33] و اينهاست پنج و شش از اين بالاتر خطاب به رسل است ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا﴾[34] هفت و از همه اينها اخص الخواص ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[35] است كه خطاب به شخص مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است هشت كه از اين بالاتر خطابي در قرآن كريم نيست خطابي كه منحصراً به وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد غرظي اين است كه اولوا الالباب شدن بعد از آن است كه انسان به علم و عمل عنايت كرد هر دو را جمع كرد و از علم به عقل رسيد آنگاه ميشود ﴿أولُوا الالبَابِ﴾.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 40.
[2] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 81.
[3] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 40.
[4] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 40.
[5] ـ كافي، ج7، ص414.
[6] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 105.
[7] ـ كافي، ج7، ص414.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 275.
[9] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[10] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 36.
[11] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 64.
[12] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[13] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[14] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 14.
[15] ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 13.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.
[17] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 95.
[18] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.
[19] ـ سورهٴ آلعمران، آيات 10 و 11.
[20] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 72.
[21] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[22] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 7.
[24] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 65.
[25] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 97.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 7.
[27] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.
[28] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[30] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 64.
[31] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 47.
[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 28.
[33] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[34] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 51.
[35] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.