اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ (۲۷) أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ (۲۸) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ القَرَارُ (۲۹) وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ (۳۰) قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلالٌ (۳۱)﴾
بعد از اينكه حكم دو گروه را بازگو فرمود و آن حكم را با دو مثل تبيين كردند نتيجه دو گروه را هم باز ذكر ميفرمايند ميفرمايند كساني كه مؤمن بودند ذات اقدس الهي آنها را تثبيت ميكند ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ملاحظه فرموديد كه اين ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ را بعضيها مثل فخررازي و همفكرانشان متعلق به ﴿آمَنُوا﴾ گرفتند و عده زيادي هم متعلق به ﴿يُثَبِّتُ﴾ كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اين كار را كرده كه متعلق به ﴿يُثَبِّتُ﴾ است منتها در مجمعالبيان و ساير كتابهاي تفسيري بعد از ارجاع اين ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ به ﴿يُثَبِّتُ﴾ اختلاف در اين است كه «يثبت بالقول الثابت» يعني چه؟ به وسيله قول ثابتي كه در دنيا داشتند يا با قول ثابت اينها را تثبيت ميكنند به هر تقدير ظاهرش اين است كه همان طوري كه زمخشري در كشاف ظاهرش نه صريحش اين است كه ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ متعلق به ﴿يُثَبِّتُ﴾ است اينچنين باشد كه خداي سبحان افراد را با قول ثابت تثبيت ميكند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است كه انفاق باعث تثبيت خود آدم است يعني هر كار خيري كه انسان انجام ميدهد مثل آن است كه يك ظرف آبي به پاي نهال هستي خود ميريزد درخت اگر چنانچه ادراكي ميداشت قدرتي ميداشت حركتي ميداشت ميرفت كنار جويي يك سطل آب ميآورد به پاي خود و ريشه خود ميريخت اين زحمت او براي تثبيت خود او بود منتها حالا توان آن كار را ندارد انسان هر كار خيري كه انجام بدهد چه كارهاي خير علمي چه كار خير عملي اين مثل آن است كه زير پايهٴ خود و ريشه خود آب بريزد ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بحثش گذشت كه آنها براي تثبيت موقعيت خود انفاق ميكنند خب اگر انفاق براي آيه 265 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ اينها براي چند كار يكي براي تحصيل رضايت الهي انفاق ميكنند يكي اينكه خودشان را از اين لرزش و نوسان و اضطراب نجات بدهند موقعيت خود را تثبيت كنند اين كار خير از همان كوثر گرفته شده به ريشه خود آدم ميرسد خود آدم را ثابت قدم نگه ميدارد در دوران امر بين قناعت و طمع ثابت قدم است به طرف قناعت ميرود در دوران بين حرص و قناعت به طرف قناعت ميرود در دوران بين حلال و حرام ثابت قدم است به طرف حلال ميرود در دوران بين انفاق و اكتناس به طرف انفاق ميرود در همه موارد به طرف خير گرايش دارد اين نشانه تثبيت موقعيت خود آدم است يذبذبون نيست لا الي هولاء و لا الي هولاء نيست و مانند آن اين كريمه از آن غرر آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه ميفرمايد كار خير براي تثبيت موقعيت خود آدم است ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ آن گاه مثل جنتي است به ربوه و مانند آن اينهايي كه ريشه خود را محكم كردهاند ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ﴾[1]اند بالأخره كسي كه بيريشه است يا نظير اين بوتههاي عادي اينها تثبيتي ندارند اينها با يك حادثهاي رخت برميبندند اگر ريشه دارد ريشه را خودش بايد تثبيت بكند بعد از اينكه تثبيت شد آن گاه ذات اقدس الهي نميگذارد حوادث ديگر اين را ريشهكن كند خب بنابراين اين ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ دو وجه است مختار خيليها اين است كه به ﴿يُثَبِّتُ﴾ برميگردد منهم سيدنا الاستاد مختار بعضي هم مثل فخررازي اين است كه به ﴿آمَنُوا﴾ بر ميگردند ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ رواياتي كه هست تأييد ميكند كه اين ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ به ﴿يُثَبِّتُ﴾ برميگردد اين روايات از آن روايات پر بركت اخلاقي ماست كه در حال احتضار چه وضعي پيش ميآيد در برزخ چه پيش ميآيد چه سؤالي ميكنند چه جوابي ميدهند از ابتداييترين مسائل ديني از ما سؤال ميكنند ديگر مسائل و مشكلات كتابهاي حكمت و فقه و اصول كه از ما سؤال نميكنند مسئله ترتب و مسئله شبهه ابنكمونه و اينها را سؤال نميكنند الف باي دين را از ما سؤال ميكنند خداي تو كيست؟ پيامبر تو كيست؟ دين تو چيست؟ قبله تو كجاست؟ كتاب تو چيست؟ همينها منتها حادثه مرگ به تعبير ديني تامه مرگ كه «مابعد الموت أحلم»[2] تامه مرگ آن قدر سنگين است كه اين الف باي دين هم آدم يادش نيست مگر هر كسي يادش هست كه دين او اسلام است انسان يك حصبه ميگيرد خيلي از چيزها از يادش ميرود برخي از بيماريها بسياري از خاطرات را از ياد انسان ميبرد مسئله مرگ اينچنين نيست كه تحملپذير باشد اگر تحملپذير بود كه آدم نميمرد كه بنابراين حادثه مرگ يك حادثه عادي نيست نظير سل و سرطان و حصبه و اينها نيست و هيچ چيزي به اندازه مرگ در تمام اعضا و جوارح و سلولهاي انسان اثر نميگذارد آن قدر بايد اين ملكات رسوخ بكند كه در كشاكش مرگ از ياد آدم نرود وگرنه انسان چه عادل باشد چه فاسق چه اهل نماز باشد چه ـ معاذاللهـ نباشد بالأخره ميداند مسلمان است و كتاب او قرآن است اما خيليها يادشان نيست در روايات معاد هست كه بعد از احقابي از عذاب تازه به يادشان ميآيد ميگويند نام مبارك حضرت به يادشان نميآيد ميگويند پيامبر ما كسي است كه قرآن بر او نازل شده آن كه با درود فرستادن بر حضرت رابطه نداشت با خاندان عصمت و طهارت رابطه نداشت نام مبارك حضرت بعد از هفتاد هشتاد سال هم باز يادش نميآيد فقط همين مقدار يادش هست كه وقتي ميگويند «من نبيك» بعد از احقابي از عذاب يادش ميآيد كه پيامبر ما كسي است كه قرآن بر او نازل شده رواياتي كه در ذيل اين آيه است حتماً ملاحظه بفرماييد بسيار روايات پر بركتي است.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره روح كه تاكنون در خدمت تن بود الآن ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[3] سفر ميكند ـ معاذاللهـ در بحثهاي قبلي داشتيم كه بعضي تهيدلاند تهيمغزند چيزي در دلشان نيست تمام محبوبهاي آنها زخرف الحيات الدنيا بود كه از دستشان رفت چشمشان همين دنيا را ميديد گوششان همين دنيا حرفها را ميشنيد و گرايشهاي آنها اشتياق آنها نسبت به همينها بود اينها هم كه رخت بربست چيزي كه بايد چشمي كه بايد متاع آنجا گوشي كه بايد صداي آنجا قلبي كه بايد مطالب آنجا را بپذيرد اين را هم كه فراهم نكرده آنجا يك سلسله كالاهايي است كه اينجا نيست اينجا يك سلسله كالاهايي است كه آنجا نيست كالاهاي اينجا را رها كرده براي خريد و فروش اين عالم براي تجمل اين عالم براي رفاه اين عالم مجاري ادراكي و تحريكي خوبي فراهم كرده اينجا هم كه بساطش برچيده شد لذا نسبت به آنجا نابيناست ناشنواست و مانند آن آشنا نيست آنجا چه خبر است ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ الآن ببينيد تمام قيمتها را تمام كالاها را تمام خروج و ورود تمام تيترهاي روزنامهها را ميخواند اما حالا شب و روز چقدر قرآن بخواند چقدر دعا ميكند اينها براي او مطرح نيست خب وقتي از اينجا رفت به جاي ديگر چون اين كالاهاي اينجا را از دست داد ابزار ادراكي اينجا را هم از دست ميدهد آنجاها يك سلسله مطالبي است كه او چشم و گوش آنها را فراهم نكرده قلب هم كه از آن معارف خالي بود ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[4] اين دلها تهي بود لذا يادش نيست اين است كه مشكلات دين را در قبر از او سؤال نميكنند سؤال نميكنند كه مثلاً اگر فلان حادثه پيش آمد روزهات باطل است يا نه؟ اينها دقايق فقهي را سؤال نميكنند اگر دقايق اصولي را سؤال نميكنند همان الف باي دين را سؤال ميكنند اين الف با هم سواد خيليها نيست اگر كسي بتواند پاسخ فرشته را بدهد اين هنر كرده است كه بگويد: «الله جلّجلاله ربي».
پرسش ...
پاسخ: آن براي برخي از افراد است كه مرحوم شيخ مفيد (رضوان الله عليه) نظرش اين است كه بعضي افراد اينچنيناند ولي آن چيز نيست.
پرسش ...
پاسخ: الآن هستند ديگر خيلي از مردم الآن خواباند بعد وقتي كه مردند بيدار ميشوند ميبينند كه چيزهايي كه آنجا تهيه كردهاند اينجا به درد نميخورد چيزهايي كه اينجا به درد ميخورد آنها تهيه نكردهاند اين است كه در زحمتاند خب.
ولي افراد با ايمان را ذات اقدس الهي تثبيت ميكند روايات كه در ذيل همين آيه نوراني وارد شده است اين است كه در برابر فرشتهها كه از او سؤال ميكنند او با قول ثابت پاسخ ميدهد هم درباره توحيد هم درباره نوبت هم درباره امامت هم درباره خطوط كلي ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ يك روايت نوراني كه مرحوم طبرسي (رضوان الله عليه) در مجمعالبيان نقل كرده است در جوامع روايي ما هم هست كه انسان در حال احتضار آن آخرين لحظه مال او براي او متمثل ميشود فرزند او براي او متمثل ميشود و عمل او براي او متمثل ميشود اين خيلي اين روايت پر بركتي است انسان چشمش بسته است جايي را نميبيند اگر هم باز باشد كسي را نميبيند كسي را نميشناسد بستگانش را پرستارانش را نميشناسد ولي ان حالتي كه به او دست ميدهد فرزند خودش را ميبيند مال خودش را ميبيند عمل خودش را هم ميبيند فرزند به او ميگويد من با تو هستم تا لب گور تمام اموالش براي او متمثل ميشوند ميگويند از من حقي نداري مگر به مقدار كفن عمل ميگويد من با تو هستم هر كجا باشي من با تو هستم در دنيا با تو هستم در قبر با تو هستم در برزخ با تو هستم قيامت با تو هستم و مانند آن خب اينها نشان ميدهد كه اين ﴿بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾ به آن ﴿يُثَبِّتُ﴾ برميگردد ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: نه خب البته در جمله قبل فرمود: ﴿آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ هرگز ايمان بدون عمل صالح اين اثر را ندارد چون در جمله قبل در آيه قبل يعني آيه 23 همين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود: ﴿وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.
مطلب ديگر اين است كه در اين جا سخن از حيات دنيا و آخرت است از برزخ سخني به ميان نيامده در قرآن كريم گاهي از دنيا گاهي از آخرت گاهي از برزخ سخن به ميان ميآيد نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هست كه ميفرمايد: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[5] آيه 98 به بعد اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ اين نشان ميدهد كه الآن در حال دنيا هستند ميخواهند دنيا را ترك كنند بعد از دنيا برزخ است و در برزخ ميمانند «الي يوم البعث» پس ميشود سه عالم دنيا برزخ روز قيامت كه فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم﴾ اين يك عالم ﴿بَرْزَخٌ﴾ دو عالم ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ كه ميشود سه عالم گاهي كه اين گاهي غالب موارد قرآن كريم است سخن از دنيا و آخرت است سرّش اين است كه برزخ به لحاظ دنيا كسي كه در دنياست برزخ جزء آخرت محسوب ميشود يعني كسي كه مرد وارد آخرت ميشود دالان ورودي قيامت برزخ است و كسي كه وارد صحنه قيامت شده است برزخ و حساب ارض ميآيد كه وقتي كساني كه وارد در قيامت شدند از يكديگر سؤال ميكنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾[6] منظورشان از اين ارض در همين برزخ است خب بنابراين برزخ براي كساني كه در دنيا هستند جزء آخرت محسوب ميشود براي كساني كه وارد صحنه قيامت شدند جزء محدوده ارض به حساب ميآيد اين است كه در آيات ديگر اين سه عالم كنار هم ذكر نشده است دنيا و برزخ و قيامت ولي در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» براي تفكيك اين عوالم سهگانه فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ آن گاه فرمود: ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ﴾ يكي از مصاديق ظلم همان كفران نعمت الهي است كه در آيه 28 بازگو ميكند ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ كه دو وجه در اين تبديل نعمت به كفر ياد شده است ﴿وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ﴾ در بحث ديروز اشاره شد كه همان طوري كه زمين يا دائر است يا بائر زمينه زندگي هم يا دائر است يا بائر در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» به بائر بودن برخي از نقشهها و حيلهها اشاره فرمود، فرمود كه مكر اينها بائر است آيه ده سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است كه ﴿وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾ مكرشان دائر نيست بائر است يعني ميوه نميدهد بالأخره ﴿ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾[7] ولي ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾[8] اينهايي كه دارند نقشه ميكشند آيا خارج از حوزه علم و قدرت خدا نقشه ميكشند؟ آنكه فرض ندارد او ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[9] است ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[10] است و مانند آن پس در حوزه علم و اقتدار واجب دارند نقشه ميكشند و مكر ميكنند لذا فرمود: ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ چون ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾[11] بائر است خدا نميگذارد اين نقشهها عليه اسلام به ثمر برسد پس آنها اگر نقششان و نقشه سياسي شان خارج از حوزه علم و اقتدار الهي باشد ـ معاذاللهـ ممكن است اثر بكند اما چون داخل در حوزه علم و اقتدار الهي است لذا فرمود: ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ خب اگر مكر آنها در مشهد و محضر خداي سبحان است هرچه هم اينها در پشت درهاي بسته دارند تصميم ميگيرند شب نشينيها دارند بيتوتهها دارند تبييت دارند اما فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ القَوْلِ﴾[12] همين كه پشت درهاي بسته دارند بيتوته ميكنند و شب نشينيهاي سرّي دارند خدا آنجا حضور دارد ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ القَوْلِ﴾ خب اگر پشت درهاي بسته خدا حضور دارد هنگام نقشه كشيدن حضور دارد ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾[13] هست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ﴾ هست خب چنين مكري هميشه بائر است ديگر به ثمر نميرسد لذا فرمود: ﴿وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾[14] اما مردان الهي كه با تثبيت موقعيّت خود دارند با خداي سبحان داد و ستد ميكنند در همان سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيه 29 به اين صورت آمده ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ اينها ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اينها به اميد تجارتي هستند كه دائر است بائر نيست هميشه سودآور است بالأخره آنهايي كه تجارتشان بائر است درباره آنها فرمود: ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[15] اما اينهايي كه تجارتشان سودآور است ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[16] درباره تجارت اين تاجران فرمود: ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[17] اما خود قوم گاهي بورند گاهي مستحضريد همان طوري كه در طرف خير و صلاح و فلاح دو قسم است يك قسم اين است كه عمل صالح است ولي گوهر آن عامل هنوز ممكن است به صلاح نرسيده باشد و قسم دوم آن است كه گوهر آن عامل صالح است لذا بين ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[18] با ﴿الصَّالِحِينَ﴾[19] خيلي فرق است در جريان سيئه هم همينطور است بعضيها اعمالشان طالح و گناه است بائر هست دائر نيست بعضي گوهر وجودي ايشان بائر است فرمود: ﴿وَكُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾[20] اين ﴿وَكَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ كه آيه هجده سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است ناظر به همين است پس همان طوري كه در طرف حسنه وخير گاهي عمل صالح است گاهل عامل جزء صالحين است در طرف سيئه هم گاهي عمل سيء و حرام است بائر است به ثمر نميرسد گاهي هم گوهر وجودي اين عامل بائر است درباره اينها يك مثلي ذكر فرمود فرمود مثال اينها مثال آن بندهاي است كه ﴿أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لاَ يَأْتِ بِخَيرٍ﴾[21] فرمود برخي از بردهها هستند كه به هر كاري شما اين را بفرستيد بياثر برميگردد ﴿أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لاَ يَأْتِ بِخَيرٍ﴾ هيچ كاري از او ساخته نيست هر كاري به دست او بدهي ميبينيد بيثمر است از عهداش برنميآيد اين معلوم ميشود گوهر هستي او مشكل پيدا كرده البته اين به سوء اختيار خود تو را به اين صورت در آورده وگرنه ذات اقدس الهي او را مستوي الخلقه آفريده با الهام فجور و تقوا خلق كرده به او سرمايه داده است اين سرمايهاش را باخته پس در آيه هجده سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود آنهايي كه خدارا فراموش كردند ﴿وَكَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ در اينجا هم كه فرمود اينها به ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ ميرسند نتيجهاش همين است يعني كساني كه بائر بودند قوم بور بودند مكر بائر داشتند به ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ ميرسند دارالهلاك ﴿جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا﴾ اين ﴿جَهَنَّمَ﴾ بيان آن ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ است ﴿وَبِئْسَ القَرَارُ﴾ بد جايي است كه منظور از قرار اين است كه يبرون نميآيند گرچه آنجا آرامشي ندارند اينها در دنيا گذشته از اينكه ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ مشكلي هم براي ديگران ايجاد ميكردند ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ﴾ اينها براي خدا ندّ و مثل قرار دادند يعني بتپرستي را راه انداختند بتپرستي در هر عصر و مصري فرق ميكند گاهي سنگ و چوب را ميپرستند گاهي هوا و هوس را ميپرستند كه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[22] گفتند گرچه اكثف بتها غليظترين بتها همين سنگ و چوبي است كه تراشيدهاند ﴿ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[23] ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾[24] و مانند آن لكن لطيفترين صنم و وثن همان هوا و هوس است اينكه ميگويد من هرچه بخواهم ميكنم هرچه دلم بخواهد ميكنم اين گرفتار ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ است ديگر آنكه ميگويد هرچه خدا دستور داد من انجام ميدهم اين بنده خداست اما آنكه ميگويد من هرچه بخواهم ميكنم اين گرفتار ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ است اينهايي كه براي خدا ندّ و ضدّ قرار دادهاند هم خودشان گرفتار ميشوند بنابر اينكه ﴿لِّيُضِلُّوا﴾ خوانده شود اين قرائت معروف كه ﴿لِّيُضِلُّوا﴾ است اين لامش ميتواند لام غايت باشد نه تنها لام عاقبت براي اين كه اينها براي خدا انداد و شركا قرار دادند تا جامعه را گمراه كنند اگر ﴿لِّيُضِلُّوا﴾ بود اين لام لام عاقبت بود يعني پايان كار كساني كه مشركاند و شرك ورزيدند ضلالت است اما چون ﴿لِّيُضِلُّوا﴾ است ميتواند لام غايت هم باشد لام عاقبت نظير اينكه گفتند ذات اقدس الهي فرمود فرعون و آلفرعون اين بچه را موساي كليم را گرفتند ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[25] تا دشمن اينها بشود خب آنها كه گفتند ﴿عَسَي أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً﴾[26] آنها براي اينكه بچه شان بشود و از او بهره ببرند آن كودك را از صندوق در آوردند ولي قرآن ميفرمايد به اينكه اينها را گرفتند ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ اين ميشود لام عاقبت يعني پايان كار وجود مبارك موساي كليم عداوت با آل فرعون است اين ميشود لام عاقبت چون غايت در پايان كار ظهور ميكند اگر كسي به پايان بد رسيد اين پايان بد كه عاقبت اوست به منزله غايت است گرچه هدف او اين نبود غرض او اين نبود غرض او چيز ديگر بود ولي چون پايان كار او مثل غايت آخر عمل ظهور ميكند از اين جهت لامي كه براي غايت وضع شده است در عاقبت به كار ميرود خب ﴿لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ﴾ آن گاه ذات اقدس الهي به رسولش ميفرمايد كه اينها را تهديد كن ﴿قُلْ تَمَتَّعُوا﴾ اين ﴿تَمَتَّعُوا﴾ يعني بهره ببريد تمتع و لذت ببريد و دنيا هم كه جاي لذت است ﴿إِنَّمَا هذهِ الحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ﴾[27] اين براي جاي لذت است خب در نوبتهاي قبل هم اشاره شد كه ذات اقدس الهي گاهي دستور تقوا ميدهد كه آن غالب موارد قرآن است كه ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾[28] يعني پرهيز كنيد گاهي هم ديگر دستور تقوا نميدهد سرّش آن است كه دستور تقوا يعني دستور پرهيز آن بيماري كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[29] كار آنها از پرهيز و درمان گذشت به آنها دستور پرهيز نميدهند اگر يك بيماري كارش از معالجه گذشته باشد آن طبيب به چنين بيماري ميگويد شما پرهيز نداريد يعني هر غذايي خواستيد ميل كنيد يعني كارتان گذشته است منتها اين بايد بفهمد كه كار گذشته است اينجا كه ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[30] هر چه خواستيد بكنيد ديگر اتقوا ندارد يا در محل بحث ميفرمايد ﴿تَمَتَّعُوا﴾ هر چه خواستيد بهره ببريد ديگر دستور تقوا ندارد براي اينكه كارشان گذشته ساليان متمادي حجت الهي بالغ بود اينها ﴿نبذَ ... كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِم﴾[31]، ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ﴾ خودشان كجراهه رفتند راه ديگران را هم بستند ضلالت خود و اضلال ديگري را به عهده گرفتند ﴿بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ شدند كارهاي اينها همهشان بائر بود لذا فرمود: ﴿تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ﴾ در قبال فرمود اين حرف را اين پيام انذاري را كه به تبهكاران كافران و منافقان ابلاغ ميكنيد به بندگان صالح ما هم اين پيام را ابلاغ بكن ﴿قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾ جريان اقامه نماز اين نماز دو خصوصيت دارد يكي اينكه عمود دين است يكي اينكه امام اعمال است لذا اين بحث هم قبلاً بازگو شد كه قرآن كريم اصرار دارد كه ما را به خواندن نماز دعوت نكند به اقامه نماز دعوت كند براي اينكه كتاب حكيم حرفهايش حكيمانه است خب اگر نماز نظير آيات و سور تلاوت كردني بود ميفرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِم﴾[32] كذا و كذا آيات را تلاوت كنيد ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ القُرآنِ﴾[33] و مانند آن اما اگر نماز عمود دين شد ستون دين شد ستون را اقامه ميكنند نميخوانند اينطور نيست كه ستون خواندني باشد كه اگر در يك جايي دستور ميدادند كه شما نماز بخوانيد آن وقت جاي اين اشكال بود كه ستون كه خواندني نيست چرا قرآن گفت: اقروا الصلاة ولي چون ستون خواندني نيست نماز ستون دين است همه جا سخن از ﴿أَقِيمُوا﴾، ﴿يُقِيمُوا﴾، ﴿مُقِيمَ﴾[34] امثال ذلك است ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾[35] اين ستون را نگه بداريد اين روي عمود بودنش است در روايات هم دارد كه «كل شيء من عملك تبع لصلاتك»[36] اين در روايات ماست فرمود تمام كارهايتان مأموماند و نماز شما امام آنهاست يعني واقعاً اگر نماز درست باشد كارهاي ديگر هم درست است كه آن ﴿تَنْهَي عَنِ الفَحْشَاءِ وَالمُنكَرِ﴾[37] انسان با خداي خود گفتگو دارد و با او تعهد ميكند او را عبادت ميكند و از او كمك ميگيرد از كجراهه و بيراهه رفتن بر حذر است يك چنين چيزي ميتواند سعادت او را در همه شئون تامين بكند چون در روايات دارد «كل شيء من اعمالك تبع لصلاتك» پس نماز چون عمود دين است دستور اقامه است چون امام اعمال است به او اصرار دارند كه اصرار دين متوجه آن است كه اين را خيلي مواظب باشيد اين را اول وقت بخوانيد اين را با حضور قلب بخوانيد اين براي نماز براي رسيدگي به نياز نيازمندان هم فرمود آنچه را كه ما به شما داديم مبادا خيال كنيد كه خودتان كسب كرديد خيليها ميروند به سراغ كسب و چيزي گيرشان نميآيد به زحمت بتوانند خودشان را اداره كنند اينطور نيست كه عالم تصادف باشد يا حساب و نظم و كتابي از طرف مبدأ فاعلي ملحوظ نباشد فرمود شما كه از رزق ما برخورداريد ﴿وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ شما چه علن در جاهايي كه براي تشويق ديگران مطرح است كمك كنيد يك بنايي دارند ميسازند وقتي شما علناً كمك كرديد خب ديگران تشويق ميشوند جشن عاطفه هر سال گرفته ميشود شما كه علناً كمك كرديد ديگران تشويق ميشوند اين به برنامههاي تلويزيون و اينها براي تشويق مردم است ديگر اينها مواردي است كه انفاق علنياش مطلوب است و محبوب جايي هم كه بايد آبرو محفوظ باشد ارحام آدم است آبرو بايد محفوظ باشد خب آنجا جايي است كه انفاق سري مطلوب است فرمود: ﴿وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾ اين ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ﴾ براي هشدار است كه ﴿لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾ بالأخره شما يك روزي در پيش داريد كه محتاجانه در آن روز بايد زندگي كنيد آن روز وسائل زندگي را با چه فراهم ميكنيد اينجا كه از اين وسائل اين عالم كه خبري در آن عالم نيست اين ﴿مِن قَبْلِ﴾ هم دليل است براي ﴿يُقِيمُوا﴾ هم دليل است براي ﴿يُنفِقُوا﴾ اهل اقامه نماز و ايتاء زكات مستحب و واجب و صدقات باشيد براي اينكه شما يك روزي را در پيش داريد كه آن روز گرچه همه يكجا جمعاند ﴿إِنَّ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[38] اينها براي حساب ميآيند اما زندگي زندگي فردي است نه جمعي همه با هماند اما زندگي با هم نيست در دنيا حالا يا جامعه وجود دارد يا انسان حيثيت اجتماعي دارد زندگياش زندگي جمعي است يعني با روابط و ضوابط دارد زندگي ميكند با ضوابط زندگي ميكند خريد و فروش دارد اجاره و استيجار دارد عقود اسلامي دارد و مانند آن اينها ضوابط تجاري است با روابط خانوادگي و دوستي و فاميلي دارد زندگي ميكند مشكلاتشان را با روابط حل ميكند آن روز نه ضوابط است و نه روابط خودت بايد تمام زندگي را تأمين بكني بخواهي چيزي بخري چيزي بفروشي جاي خريد و فروش نيست اجاره كني عاريه كني جاي خريد و فروش و عاريه و عقود اسلامي نيست پس بيع نيست بيع نيست يعني اصلاً تجارت نيست چون مستحضريد كه مهمترين كار تجاري همان بيع است وقتي گفتند كه در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» دارد كه وقتي كه صداي اذان را شنيديد ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَيْعَ﴾[39] نه يعني بيع را رها كن اما اجاره و عقود ديگر عيبي ندارد اين بيع آن نموداري است از همه تصرفات مثل اينكه ميگويند: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ﴾[40] اين ﴿لاَ تَأْكُلُوا﴾ معنايش اين نيست كه فقط خوردن مال مردم حرام است ولي گرفتن زمين مردم و خانه مردم فرش مردم كه خوراكي نيست حرام نيست ما هم در ادبيات فارسي ميگوييم مال مردم را خورد اگر زمين كسي را ببرد فرش كسي را ببرد اتومبيل كسي را ببرند اين يك ادبيات مشترك بين تازي و فارسي و اينهاست مال مردم را نخوريد يعني دست به مال مردم نزنيد چه خوراكي چه غير خوراكي يعني برخورد نكنيد منتها چون خوردن مهمترين كاري است كه انسان با او روبهروست كه حيات آدم را تعيين ميكند خوردن را ياد كردند در جريان كارهاي تجاري هم بيع مهمترين كار است وگرنه منظور آيه سوره «جمعه» اين نيست كه ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَيْعَ﴾ عقد بيع را رها كنيد ولي مضاربه و مساقات و اجاره و اينها عيب ندارد نهخير يعني كل معاملات تجاري را اينجا هم همين است كه لا بيع نه يعني بيع نيست ولي اجاره و عقود ديگر هست اصلاً داد و ستد نيست خب وقتي داد و ستد نبود روابط تجاري نيست ضوابط تجاري نيست آن وقت چطوري انسان مشكلش را حل ميكند خب از راه دوستي از راه قوم و خويش فاميل ارحام واجب النفقه اينها هم كه نيست ﴿يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[41] ﴿خِلالٌ﴾ و خله و مخاله و خليل بودن و دوستي هم رخت برميبندد كه با روابط انسان مشكلاتش را آنجا حل بكند امروز كالايي را از خليلش از دوستش به عنوان امانت ميگيرد دوست او مشكل او را حل ميكند آن روز دوستي هم در كار نيست فقط متقيان دوستان يكديگرند كه دستشان پر است وگرنه ساير دوستي آن روز به دشمني تبديل ميشود ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ﴾ او را در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» به اين صورت بيان فرمود آيه 67 به بعد سوره «زخرف» اين است ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ ٭ يَا عِبَادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ اليَوْمَ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ اين متقيان كسانياند كه ﴿لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ اليَوْمَ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ﴾اند و با دست پر ميروند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 24.
[2] ـ بحارالانوار، ج6، ص141.
[3] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[4] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[5] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.
[6] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 112.
[7] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 46.
[8] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 46.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 20.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[11] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.
[12] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 108.
[13] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 46.
[14] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[16] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 10.
[17] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 29.
[18] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 23.
[19] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 9.
[20] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 12.
[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 76.
[22] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[23] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 95.
[24] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 67.
[25] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 8.
[26] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 9.
[27] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 39.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[30] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 40.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 101.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[33] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.
[34] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 40.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[36] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 27.
[37] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[38] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.
[39] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
[40] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[41] ـ سورهٴ عبس، آيات 34 و 35.