بسم الله الرحمن الرحيم
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ٭ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾
مقطعيبودن نبوت برخي انبيا و جهانيبودن معجزات تمامي ايشان
در جريان اعجاز مطالب فراواني بود و هست كه بخشي از آنها در سوره مباركه بقره و ساير سور ارائه شد بخش ديگرش اين است كه معجزه هر پيغمبري بايد جهاني باشد خواه نبوت آن پيغمبر جهاني باشد يا نه خواه خود آن پيغمبر از انبياي اولوالعزم باشد يا نه نبوت به اين سه قسم تقسيم ميشود ولي معجزه بيش از يك قسم نيست پيغمبر يا مقطعي و عصري و مصريست نظير انبياي غير اولوالعزم (عليهم السلام) كه براي زمان مخصوصي در سرزمين خاصي رسالت داشتند مثل لوط مثل داوود مثل سليمان و بسياري از انبيا ديگر بالاتر از اينها انبياي اولوالعزم هستند كه براي جميع مرم عصر خودشان نبوت و رسالت دارند اما الي يوم القيامه كه بشود هميشگي نبوت آنها همگاني هست ولي هميشگي نيست مثل وجود مبارك حضرت ابراهيم وجود مبارك حضرت موسي (عليهم السلام) قسم سوم كه مال حضرت ختمي مرتبت (صلّي الله علي و آله و سلم) است اين از آن اولوالعزمهاييست كه هم همگانيست هم هميشگيست يعني براي همه مردم الي يوم القيامه داراي مقام شريف نبوّت و رسالت است اين اقسام سه گانه نبوت ولي معجزه نظير نبوت حضرت ختمي مرتبت (صلّي الله علي و آله و سلم) هم همگاني است هم هميشگي خواه آن پيغمبر مقطعي باشد خواه آن پيغمبر از انبياي اولوالعزم باشد خواه نظير حضرت ختمي مرتبت باشد اگر پيامبري معجزه آورد اعجاز او نسبت به جميع مردم هم الي يوم القيامه يعني هيچ فردي چه از آن عصر چه در اعصار ديگر مثل اين معجزه را نميتواند بياورد
راه علمينداشتن معجزه، دليلي بر جهانيبودن آن
بيان ذلك اين است كه معجزه از سنخ علم نيست از سنخ فنون تحصيلي نيست كه كسي درس بخواند چند سال يا زحمت بكشد بتواند معجزه بياورد و راه فكري ندارد كه انسان از راه علوم حصولي نظير سحر و شعبده و جادو و كهانت و طلسم و امثال ذلك كه مثلا پيش استاد درس بخواند و ياد بگيرد كه چگونه مرده را زده كند چگونه اكمه و اعمي را و ابرص را درمان كنند و مانند آن بلكه به قداست روح آن انسان وابسته است كه تحت ولايت خدا شده ولي الله و به اذن ذات اقدس اله كار ميكند چنين چيزي راه فكري ندارد يعني كسي برود درس بخواند مثلا به حضرت مسيح (سلام الله عليه) بگويد تو چگونه مرده را زنده ميكني تا من هم زنده بكنم اين از اين سنخ نيست راه درسي نيست راه فكري نيست تو چگونه قدس داري چه قداستي داري اينها نيست به اذن ذات اقدس اله وابسته است ﴿و الله أعلم حيث يجعل رسالته﴾[1] همراه او است و مانند آن
نمونهاي قرآني در تفاوت ميان علم و معجزه
پس سنخ معجزه با سنخ علوم فرق جوهري دارد اينطور ننيست كه كسي بتواند سالها زحمت بكشد درس بخواند معجزه بياموزد وقتي سنخ اعجاز اين چنين شد به قداست روح آن نبي وابسته بود و تحت اذن ذات اقدس اله بود چنين انساني چه در مشرق عالم چه در مغرب عالم اگر باشد پيغمبر است غير از پيغمبر انسانهاي عادي هرگز توان آوردن آن كار را و آن معجزه را ندارند ولو صاحب اين معجزه داراي نبوت مقطعي باشد نظير حضرت داوود نظير حضرت سليمان (سلام الله عليهما) كه اينها جزء انبياي الوالعزم نبودند مثل حضرت موسي و عيسي (عليهما السلام) و هميشگي هم نبود نظير حضرت ختمي مرتبت اما و النا له الحديد اين جزء فنون نيست مثلا صنعت زره بافي اين علم است كه انسان چگونه ميتواند زره ببافد خوب اين درس نبوّت و اين سياحت بافي است چگونه ميشود آهن را مثلا در كارگاه ذوب آهن به اين صورتهاي گوناگون دربياورند حلقات زنجير در بياورند يك زره درست كنند در قرآن كريم از جريان زره بافي حضرت داود (سلام الله عليه) فرمود ﴿و علمناه صنعتة لبوس لكم﴾[2] اين تعلّم است ما يادش داديم خوب ديگران هم ميتوانند از اين ياد بگيرند چه اينكه ياد گرفتند اما حالا آنكه اين آهن سرد و سخت را به صورت موم درميآورد و حلقات زنجيري درست ميكند اين كه ديگر علم نيست فرمود ﴿و النا له الحديد﴾[3] نه اعلمناه الانة الحديد﴾ نه اينكه ما يادش داديم چگونه اين آهن را مثل موم بكند بالأخره آدم ميتواند آهن را به كارخانه ذوب آهن ببرد در كوره ذوب ببرد و نرمش بكند اما با اراده نرم بكند اين علم نيست چون معجزه است اين به قداست روح وابسته است اين به اذن الهي وابسته است فرمود ما آهن را مثل موم در دست او نرم كرديم چنين كاري معجزه است احدي از افراد عادي نه در گذشته نه آن وقت نه آينده الي يوم القيامه نميتواند درس بخواند با درس خواندن آهن را مثل موم نرم بكند با دستش ميتواند با كارخانه كوره ذوب آنرا نرم بكند اما با دست نميتواند نرم بكند مثل اينكه آدم با ابزار فني ميتواند از پشت كوه خبر داشته باشد از پشت ديوار خبر داشته باشد و مانند آن اما اينجا نشسته از پشت كوه و ديوار با خبر باشد اين ميشود علم غيب وگرنه انسان با ابزار فني دوربين بگذارد آنها را ببيند اين كه ميشود چشم مسلّم اين كه علم غيب نيست اين علم به شهادت است هيچ انساني چه در آن عصر چه اعصار آينده نميتواند كار حضرت صالح را انجام بدهد كار حضرت داوود را انجام بدهد كار حضرت سليمان را انجام بدهد وگرنه كشف ميشد به اينكه اين يك فني است او بلد بود و مردم بلد نبودند اگر معجزه يك پيغمبري را يك فرد عادي بتواند از راه علم انجام بدهد يعني ياد بگيرد و انجام بدهد بدون وسيله همان كاري را كه پيغمبر ميكرد بكند معلوم ميشود اين پيغمبر نبود اين يك علم خاصي داشت از عوامي مردم از جهل مردم معاذ الله سوء استفاده كرد و ادعاي نبوت كرد بنابراين معجزه هر پيغمبري از اين انبياي سه گانه هم همگاني است و هم هميشگي معجزه جهاني است ولو نبوت جهاني نباشد ولو نبوت از سنخ انبياي اولوالعزم نباشد اين يك مطلب.
ختم نبوّت، مستلزم عموميت و دوام معجزه پيامبر اكرم(صلّيالله عليه و آله)
مطلب ديگر راجع به اين است كه اگر نبوت همگاني شد به طريق اولا معجزه بايد همگاني باشد مثل قرآن نبوت پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) همگاني بود و هميشگي بود يعني لجميع الناس الي يوم القيامه بود معجزه اش هم به طريق اولي منتها در طليعه امر بخش مهم اعجاز قرآن همان جنبه فصاحت و بلاغت و امثال ذلك بود گرچه جناب فخر رازي اصراري دارد كه مثلاً تنها راه همين فصاحت و بلاغت است مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) قبل از او بي ميل نبود اصرار داشته باشد مرحوم امين الاسلام طبرسي هم بي ميل نيست كه آن محور عنصري و اصلي قرآن را همين فصاحت و بلاغت بداند ولي بايد اين چنين گفت يكي از بهترين راه اعجاز قرآن همين فصاحت و بلاغت است اين ترديدي در اين نيست اما راه منحصر نيست در همين شواهدي كه گفته شده براي اينكه اگر دعوت جهاني است ديگران از آوردن يك سطر عربي عادي عاجز هستند چه رسد به قرآن به عربي فصيح
قدرت انبيا برآوردن انواع معجزات و تفاوت معجزات به تناسب زمان
سوال: .. جواب: آن يك بيان نوراني از امام رضا (سلام الله عليه) است در علل اختلاف شرايع علل اختلاف معجزات دوتا مطلب است يكي اينكه معجزه انبياي قبلي را اينها تكرار نميكنند بله طبق آن علل شرايع كه حضرت فرمود اين چنين است يك وقت اين است كه آيا ميتوانند يا نه؟ بله ميتوانند گاهي هم ميآورند مثل آن اما آني كه حضرت در علل الشرايع دارد اين است كه چون علوم و فنون در اعصار مختلف فرق ميكند نيازها فرق ميكند پيغمبر هر عصري با پيشرفته ترين صنعت آن عصر روبرو ميشود كه كارشناسان فراواني در آن رشته در آن عصر وجود دارند پيغمبر آن عصر (عليه السلام) معجزهاي ميآورد كه كارشناسان آن عصر بتوانند كاملا تشخيص بدهند كه اين از سنخ كار آنها نيست از سنخ معجزه است شرايع مختلف هم به همين دليل است پس دو مطلب است يكي اينكه تمام كارهايي كه انبياي گذشته كردند انبياي بعدي مخصوصاً حضرت خاتم صلي الله (عليه الصلاة و عليه السلام) ميتوانند بياورند گاهي هم مشابه آن را ميآورند مطلب دوم آن است كه آن عنصر محوري معجزهٴ هر عصري مناسب با پيشرفتهترين فن آن عصر است مطلب بعدي آن است كه
سوال: ... جواب: بله ميتوانند اما حالا داعي ندارند بياورند لازم نيست بياورند لازم نيست الان مسئله عصا را به صورت اژدها دربياورند وگرنه وجود مبارك پيغمبر ميتوانست و مانند آن، آن روزها چون سحر رواج داشت بهترين رشتههاي آنها رشته سحر بود شبيه سحر به حسب ظاهر و مخالف سحر به حسب واقع چيزي بود كه وجود مبارك حضرت موسي گفت و كارشناسهاي آن عصر هم تشخيص دادند لذا قبل از همه آن كارشناسها باور كردند يك عدهاي هم به دنبال آنها ايمان آوردند براي اينكه آنها فهميدند به اينكه اين از سنخ سحر نيست هم آن سحره آن سحّاران كه از بلاد مختلف در آن ميدان مبارزه جمع شدند اول كسي كه به موسي كليم (سلام الله عليه) ايمان آورد همين اين كارشناسان ارشد بودند اينها فهميدند از سنخ معجزه است از سنخ سحر نيست ديگر
سوال: .. جواب: مرحوم شيخ مفيد را؟
نقد مرحوم علامه بر انحصار مدار تحدي قرآن در فصاحت و بلاغت
سوال: .. جواب: نظم نيست منظور اين است كه ايشان اين راه را قبل از فخر رازي بيان كردند بعد فخر رازي گفته بعد امين الاسلام گفته كه قسمت مهم اين است ولي بايد توجه داشت كه اين براي گوشهاي از مردم جهان كافي است اكثري مردم بوسيله فصاحت و بلاغت نميتوانند معجزه بودن قرآن را بدست بياورند چون عرب نيستند عرب در بين مردم كشورهاي جهان يك درصد ضعيفي هستند و اگر كتاب جهاني بود الي يوم القيامه بود و عرب زبانها نسبت به مردم يك درصد ضعيفياند بايد معجزه را كل جهان تشخيص بدهند معلوم ميشود جهات ديگر هم سهم تعيين كنند دارد كه به بخشي از اين جهات اشاره شد
خصوصيت عدد «ده» در آيه محل بحث
مطلب ديگر اين است كه گاهي سوال ميشود چه خصوصيتيست بين عدد 10 براي عدد 10 كه فرمود ﴿فاتوا بعشر سور مثله مفتريات﴾ به 10 سوره تحدّي فرمود اگر اين كلمه ده مسبوق يا محلوق به رقم ديگر نباشد بايد تفحص كرد كه چه خصوصتي براي عدد ده است مثلا در طواف ميگويند اشواط هفت گانه در سعي بين صفا و مروه ميگويند اشواط هفت گانه در رمي جمره ميگويند به اينك ارقام هفت گانه وملهاي هفت گانه و مانند آن اينها بايد بحث كرد كه چه خصوصيتي براي عدد هفت است اما اينجا هيچ خصوصيتي براي عدد ده نيست بدليل اينكه كمتر از ده را هم تحدي كرده است فرمود ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[4] چه در سوره مباركه بقره چه در سوره مباركه يونس فرمود به يك سوره هم بياوريد و اكتفا كردند معلوم ميشود نظير آن ارقام و اعداد بسته نيست كه خصوصيتي داشته باشد كمتر از او هم تحدي شده
در جريان تقديم و تأخّر برخيها امام رازي از جناب ابن عباس نقل ميكند كه اين ﴿فأتوا بعشر سور﴾ اين ده سوره از بقره است تا سوره هود يعني بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف و انفال و توبه و يونس و هود اين ده سوره مقصود از ﴿بعشر سور مثله مفتريات﴾ است اين را از ابن عباس نقل ميكند بعد خود جناب فخر رازي نقل ميكند كه اينها كه به اين ترتيب نازل نشدند كه اين سوره هود و سوره يونس در مكه نازل شده آن سوره بقره در مدينه نازل شده هنوز نازل نشده بود اين چنين نيست كه اين ترتيب تدويني همان ترتيب نزول باشد كه شما چه شاهدي داريد كه منظور از اين ده سوره از سوره بقره است تا سوره هود اين نقدي است كه جناب فخر رازي نسبت به.
ديدگاه مفسران در ترتيب آيات تحدي
ميماند اين اشكال چون بسياري از اين بزرگان اين اشكال را تعرّض كردند هر كدام به يك وجهي جواب دادند آن جوابي كه مرحوم امين الاسلام در مجمع البيان ذكر فرمود ملاحظه فرمودند كافي نبود براي اينكه ايشان از اصل تنوّع پاسخ داده اند نه ترتيب يعني چرا گاهي خداوند فرمود كه ﴿بمثل هذا القرآن﴾[5] گاهي دارد ﴿بعشر سور﴾ گاهي دارد ﴿بسورة من مثله﴾[6] ايشان فرمود براي تنوّع تنوع گاهي به قليل تحدّي ميشود گاهي به كثير نقد سيّدنا الاستاد به ايشان اين بود كه بحث در اين نيست كه چرا گاهي دهتا گاهي يكي بحث در اين است كه چطور اول فرمود يكي بعد ميفرمايد ده تا خوب اگر آنها از آوردن يك سوره عاجزند يقينا از آوردن ده سوره عاجزند وقتي به تحدّي به يك سوره است بعد تحدي به ده سوره به چه معنا است جناب فخر رازي از اين پاسخ ميدهند ميگويند ظاهرا اين تحدّي ده سوره قبل از تحدي يك سوره است اين حكم عقل است شواهد نقلي نسبت به سوره بقره و سوره هود اين را تاييد ميكند شواهد نقلي نسبت به يونس و هود ما مثلا در دسترس نداريم ولي دليل عقلي تاييد ميكند بيان ذلك اين است كه عقل ميگويد بايد ترتيبي اين چنين باشد اول تحدي به مثل تمام قرآن بعد تحدي به ده سوره بعد تحدي به يك سوره اين دليل عقلي را نسبت به سوره بقره دليل نقلي تاييد ميكند براي اينكه سوره بقره مدني است و سوره بقره بعد از سوره هود نازل شده است پس اول در سوره هود در مكه به ده سوره تحدي فرمود بعد در مدينه در سوره بقره به يك سوره تحدي فرمود ميماند سوره يونس و سوره هود كه هر دو مكياند در سوره يونس فرمود ﴿بسورة مثله﴾[7] در سوره هود دارد ﴿بعشر سور مثله مفتريات﴾ اينجا دليل تقدّم سوره هود بر سوره يونس برهان عقلي ست عقل ميگويد اين شاهد عقلي داريم كه اين لابد قبل نازل شده اين خلاصه سخنان جناب فخر رازي است ولي اين در حد يك استحسان است كه تمام رموز هنوز روشن نشد اين در حد يك استحسان است سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) كه از شواهد داخلي كمك گرفتند فرمودند سوره يونس قبل از سوره هود است بايد به اين معضل بپردازند و پاسخ بدهند ايشان در اثناي همان بحثهاي آيات قبلي همين سوره مباركه بقره گذشت ايشان شاهد اقامه كردند كه سوره يونس قبل از سوره هود بود زيرا در سوره هود اين چنين آمده است آيه هشتم سوره هود كه قبلا بحثش گذشت اين بود ﴿و لئن إخّرنا عنهم العذاب الي أمّة معدوده ليقولن ما يحبسه ألا يوم يأتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا بهم يستهزئون﴾[8] كه فرمودند اين عذاب ناظر به عذاب دنيا است نه عذاب قيامت چون عذاب قيامت را در آيه هفت فرمود ﴿و لئن قلت إنكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين﴾[9] ميفرمايد آيه 8 سوره هود ناظر به عذاب دنيا است عذاب دنيا در جايي است كه پيغمبري از طرف خدا بيايد و اتمام حجت بكند بعد از ذعوت قول مبين داشته باشد حجت بالغه داشته باشد و عدهاي عالماً عامداً در برابر آن موضع بگيرند و ايمان نياورند و در صدد براندازي باشند در چنين فضايي خداي سبحان عذاب نازل ميكند و آن را از آيه سوره يونس استفاده كردند آيه 47 سوره يونس فرمودند ﴿و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون﴾[10] هر امتي پيغمبري دارد آن پيغمبر كه آمد بلاغ مبين دارد تبشير دارد انذار دارد حجج بالغه دارد تا به نصابش برسد اگر مردم در برابر اين حجت بالغه موضع گرفتند به عناد و لجاج پرداختند به هيچ وجه دعوت پيغمبر را نپذيرفتند ﴿قضي بينهم بالقسط﴾[11] ذات اقدس اله با قسط و عدل داوري ميكند عدهاي را نجات ميدهد عدهاي را عذاب ميكند اين برابر آيه سوره يونس ايشان ميفرمايد چون در سوره يونس اين اصل تثبيت شده است و به استناد اصل تثبيت شده در سوره يونس در سوره هود فرمود به اينكه ما اينها را عذاب ميكنيم ﴿و لئن أخّرنا عنهم العذاب إلي أمّة معدوة ليقولن ما يحبسه﴾ معلوم ميشود هود بعد از سوره يونس نازل شده است اين استدلال ايشان هم في الجمله تام است نه بالجمله از سوره مباركه هود برميآيد اگر امتي در برابر پيغمبرشان بايستند خدا عذاب ميكند في الجمله برميآيد اما هيچ آيهاي قبلا در اين زمينه نازل نشده است مگر آيه سوره يونس اين بايد اثبات بشود چون سوره هود كه جزء عتايق نيست يعني عتيق نيست يعني در اوايل بعثت نازل نشده يعني در اوايل رسالت كه نازل نشده نظير ﴿والضحي﴾[12] و علق و امثال ذلك اين مدتها بعد از رسالت نازل شده اگر هيچ آيهاي در اين زمينه قبلاً نازل نشده باشد فقط آيه سوره يونس باشد بله اين تأييد ميكند كه آن آيه قبل از جريان سوره هود نازل شده اما اين اول كلام است اين نياز به فحص بليغ و بالغ دارد تا ثابت بشود كه در هيچ جاي قرآني قبلاً چنين تهديد داوري به ميان نيامده و عمل نشده خوب پس آن هم نياز به توضيح دارد
كافيبودن آوردن مثل براي پيروزي در مقابل تحدي
مطلب بعدي آن است كه در جريان مسابقه حتماً انسان بايد افضل و اكمل بياورد تا بشود برنده در جريان مبارزه همين كه مماثل را بياورد برنده است بيان ذلك اين است كه در مسابقه در ﴿فاستبقوا الخيرات﴾[13] ﴿سابقوا الي مغفرة﴾[14] بعد از دستور سرعت كه به ﴿و سارعوا﴾[15] يعني اهل سير و سلوك باشيد سرعت بگيريد تند حركت كنيد و از ديگران جلو بزنيد در مسابقه جلو بزنيد اگر كسي تقي است شما أقوي باشيد اگر كسي عالم است شما اعلم باشيد اگر كسي عادل است شما اعدل باشيد تا سابقوا صدق كند كه در مسابقه بشويد برنده كه سبقت بگيريد اگر هر دوتان سرعت گرفتيد هر دو گروه سرعت گرفت ولي هيچ كدام برنده نشد خوب در اين مسابقه برندهاي ندارند اين هيچ كدام برنده نيست اما در جريان تحدي همين كه شما مثل كار پيغمبر را انجام بدهيد برندهايد چرا؟ براي اينكه او مدّعي است من نبيام و سند نبوت من اين معجزه است كه كلام خداست يا فعل خدا اين معجزه است شما ميگوييد اين فريه است نبي نيستي و كار شما هم مثل كار او بود قول شما هم مثل قول او بود همين كه قول شما مثل قول او بود يك سوره مثل قرآن آورديد معلوم ميشود كه اين معجزه نيست قهراً معلوم ميشود كه او نبي نيست معلوم ميشود شما برنده شديد حرف شما درست است شما كه ميگوييد اين شخص پيغمبر نيست شما برندهايد در تحدي در مبارزه آوردن مثل براي پيروزي كافيست در مسابقه است كه انسان بايد أفضل و اعلم بياورد لذا چه در ﴿فليأتوا بحديث مثله﴾[16] چه ﴿فليأتوا بمثل هذا القرآن﴾[17] چه ﴿سورةٍ من مثله﴾[18] چه ﴿سورةً مثله﴾[19] چه ﴿بعشر سور مثله مفتريات﴾ در همه اين پنج طايفه سخن از مثل است نه اعلم و أفضل نه بالاتر از اين همين كه مثل اين بياروي برندهايد چون اگر مثل اين آورديد معلوم ميشود اين كلام بشر است نه كلام الله و حرف شما كه ميگوييد فلان كس پيغمبر نيست اين حرف شما صادق ميشود و شما موفق ايد لذا به مثل اكتفا كرده.
علّت تكرار قصه حضرت موسي (عليه السلام) در قرآن كريم
سوال: ... جواب: تكرار نيست در هرجايي يك گوشهاي از اسرار آن داستان پيغمبر يا آن امت بازگو شده بيش از صد مورد نام مبارك موسي كليم در قرآن كريم آمده اما هر جا از يك منظر خاصي هر جا از جهت مخصوصي قرآن كريم نظر دارد صدر آيه ذيل آيه سابق آيه لاحق آيه نشان ميدهد كه آنجا كه وجود مبارك حضرت موسي مثلاً در مدين است يا در طور هست يا در مصر هست يا در طور هست يا در وادي ديگر است اين خصوصيات را داشت اگر تكراري هست نام مبارك موسي تكرار است نه آن هدف و نه آن مطلب علمي وگرنه در هر جايي يك مطلب خاصي را در نظر دارند و بيان ميفرمودند
ترتيب معقول آيات تحدي
سوال: ... جواب: خوب آن به طريق اولي اگر ترتيب باشد اگر اول بفرمايد ده سوره حالا كه نميتوانيد ده سوره يك سوره بياوريد اين ترتيب ترتيب معقول و مقبولي است اما اگر به عكس باشد اول به يك سوره تحدي بكند مبارز طلب بكند تحدي يعني مبارز طلب كردن تحداه يعني او را به مبارزه دعوت كرده اگر اول خداي سبحان تحدي كرده باشد به يك سوره به پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) فرموده باشد به مردم بگو اگر شما در نبوت من ترديد داريد يك سوره مثل قرآن بياوريد اينها عاجز شدند ديگر بعداً نميفرمايد اگر ترديد داريد ده سوره بياوريد اول يك سوره بعد ده سوره اين جاي سوال است اما اول به ده سوره تحدي بكنند بعد ميفرمايد حالا كه نميتوانيد ده سوره بياوريد لااقل يك سوره بياوريد اين جاي سوال نيست
دعوت به هماوردي مثل قرآن، ناظر به نفي موضوع
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود ﴿فأتوا بعشر سور مثله﴾ نه معنايش اين است كه مثل دارد شما آن مثل را بياوريد اين ارشاد به نفي موضوع است يعني اين لا مثل له است يعني اين قرآن كلام خدايي است كه ﴿ليس كمثله شيء﴾[20] اين هم آيت همان خدا است كه ﴿ليس كمثله شيء﴾[21] اگر متكلمش نظير ندارد كلام او هم نظير ندارد نه اينكه نظير دارد شما جستجو كنيد بياوريد و نميتوانيد اين ارشاد به نفي مثل است نه عدم قدرت بر اتيان مثل موجود يك وقت است ميفرمايد اين كار هست ولي شما نميتوانيد آن را انجام بدهيد يك وقت ميفرمايد اصلا اين كار وجود ندارد البته خود ذات اقدس اله همه اين سور را نازل كرده است آن ديگر از بحث بيرون است تمام قرآن را آن حضرت نازل كرده است اما قرآن ده سوره قرآن يك سوره قرآن كلاً مصداق اين هستند چون همهشان كلام خدايي هستند كه ﴿ليس كمثله شيء﴾[22] بنابراين هيچ كدام زا اينها مثل ندارند ﴿فاتوا بسورة﴾[23] بعد فرمود ﴿فان لم تفعلوا و لن تفعلوا﴾[24] اگر نكرديد و هرگز نميتوانيد بكنيد در سوره مباركه بقره گذشت بدانيد كه اين كلام خدا است و معجزه است نه يعني مثل دارد ولي شما نميتوانيد آن را بياوريد اين انشاي به نفي موضوع است در بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه فرمود «لو كشف الغطا مازددت يقينا»[25] يكي از آن وجوه ظريف هم به همين برميگردد يعني براي من غطايي نيست ارشاد به نفي موضوع است نه اينكه واقعا غطايي پيش من هست يا جلوي چشم من هست بين من و قيامت هست ولي اين غطا اگر كنار برود براي من فرقي نميكند خوب يقيناً اگر غطايي باشد بعد غطا برداشته بشود فرق ميكند چگونه فرق نميكند؟ اين ارشاد به نفي موضوع است يعني لا غطا لي آن غطائي كه براي شما هست و اليوم هست و غدا برداشته ميشود ﴿فكشفنا عنك غطائك و فبصرك اليوم حديد﴾[26] براي من غطا نيست در حقيقت غطا روي بهشت و جهنم نيست در آن آيه سوره مباركه ق هم نفرمود ما از بهشت و جهنم و از واقعيت قيامت پرده برداشتيم نفرمود و كشفنا عن النارعن الجنة غطائهما فرمود ﴿فكشفنا عنك غطاءك﴾[27] اين تار و پود پرده زخيمي كه خودت بافتي و جلوي چشمت آويختي ما گفتيم كه نباف بافتي گفتيم كنار بزن نزدي حالا ما كنار ميزنيم حالا ﴿فبصرك اليوم حديد﴾[28] خوب هر كسي بالاخره پرده را خودش ميبافد وجود مبارك حضرت امير اهل دوخت و دوز پرده نبود يعني براي من پرده نيست من همان طوري كه «أفاعبد ربا لم اره»[29] درباره قيامت هم همين طور است خوب كسي كه خدا را با چشم دل ميبيند بهشت و جهنّم را هم به طريق اولي ميبيند اين ناظر به آن است كه ما پردهاي نينداختيم و ندوختيم و روي واقعيت پردهاي آويخته نشده روي چشم شماست ارشاد به نفي موضوع است ميفرمايد «لو كشف الغطا مازددت يقيناً»[30] اين جا هم ارشاد به نفي موضوع است يعني قرآن لا مثل له نه اينكه مثل دارد و شما نميتوانيد بياوريد
دعوت قرآن از مشركان براي ارائه برهان ناظر به نفي موضوع شرك
مثل آن جريان ﴿هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين﴾[31] اينجا هم ﴿ان كنتم صادقين﴾ دارد ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين﴾ در جريان توحيد هم فرمود اگر شما در توحيد الهي معاذ الله ترديد داريد در بطلان سمن و وثن شك داريد ﴿هاتوا برهانكم﴾[32] دليلتان را بياوريد ﴿ان كنتم صادقين﴾[33] يعني لا برهان لكم نه اينكه دليل هست شما نميتوانيد بياوريد اگر چند سال برويد درس بخوانيد ميتوانيد براي شرك دليل بياورديد اين ﴿هاتوا برهانكم﴾[34] نظير ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[35] است اين ﴿فأتوا بسوره من مثله﴾[36] نظير ﴿هاتوا برهانكم﴾[37] است يعني لا برهان للشرك اينجا هم لا مثيل للقرآن دنبالش نرويد كه وجود ندارد
مثل نداشتن قرآن كريم مستلزم حقانيّت وحي و اثبات توحيد
در جريان توحيد بازتر فرمود فرمود ﴿و من يدعوا مع الله اله آخر لا برهان له به فانما﴾[38] اينجا بايد وقف كرد نه اينكه ومن يدعوا مع الله اله آخر لا برهان له به اين طور نيست ﴿و من يدع مع الله الهاً آخر لا برهان له به﴾[39] اين ﴿لا برهان له به﴾[40] وصف لازم ﴿اله آخر﴾[41] است ﴿اله آخر﴾[42] برهان پذير نيست مثل اينكه كسي بگويد اگر كسي ادعا كند كه دو دوتا پنج تا است كه دليل ندارد پس اين كار را بكند اين دليل ندارد لازمه دو دوتا پنج تا است دودوتا پنج تا برهان پذير نيست ﴿و من يدع مع الله الهاً آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه﴾[43] .. اين اين طور راست اينجا هم ﴿فاتوا بسورة من مثله﴾[44] كه اين مثل ناظر به اين است كه لا مثل له است نه اينكه مثل دارد و شما نميتوانيد بياوريد به دليل اينكه جن و انس را كه جمع كرديد برابر سوره اسراء خيلي از شما با جنها ارتباط داشتيد با كهنه با قافه و مانند آن ارتباط داشتيد از آنها مدد بگيريد در موارد اضطرار و غير اضطرار از بتهايتان كمك ميگرفتيد در جنگ و غير جنگ به زعم باطلتان كه از اين بتها كاري ساخته است حالا هم داريد ﴿وادعوا شهدائكم من دون الله﴾[45] اينجا هم ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ از اين بتها هم كمك بگيريد خوب اگر از بتها كمك گرفتيد و نشد از فصحا و بلغا مدد گرفتيد و نشد از جن و انس كمك گرفتيد و نشد بفهميد غير از خدا احدي نيست يك اين ميشود توحيد بفهميد پيغمبر درست ميگويد اين ميشود نبوّت لذا فرمود اگر براي شما ثابت نشد اين دو مطلب را بدانيد ﴿فالم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله﴾
وجود تلازم ميان حقانيت سخن نبي اكرم (صلّيالله عليه و آله) با كلاماللهبودن قرآن
قبلا هم اشاره شد كه اين رسم الخط قرآني با آنچه كه در ادبيات ما رايج است فرق ميكند اين بايد أنّ ما نوشته ميشد اما ﴿انما﴾ نوشته ميشود رسم الخط نظير ﴿واعلموا أنّما غنمتم من شيء﴾[46] كه اين ما اسم ان است نظير «انما الاعمال بالنيات»[47] و انما كذا و كذا نيست كه جمعاّ يك حرف باشد اين رسم الخط قرآني با آنچه كه الان رايج است فرق ميكند ما در اين مايي كه اسم أنّ است كه متصل نمينويسيم مينويسيم إنّ ما أن ما اين ما ميشود اسم ان و أن اينجا هم همينطور است ﴿فاعلموا أنّ ما انزل بعلم الله﴾ ممكن است كتابت قرآن و قرائت قرآن أنّما خوانده ميشود ﴿فاعلموا انّما انزل﴾ اين به اذن الله است پس نوبت ثابت شد و از طرفي هم هيچ خدايي هم غير از الله نيست توحيد را هم بايد باور كنيد براي اينكه از اين صنم و وثن هرچه خواستيد كاري ساخته نبود كه الان بحث در توحيد نبود اما نتيجه توحيد را گرفت چرا؟ براي اينكه شما مگر به اصنام و اوثانتان معتقد نيستيد آنها ره نميپرستيد تضرع كرديد ناله كرديد زاري كرديد كاري از او خواستيد نتوانستند بكنند پس معلوم ميشود اينها هيچ كارهاند هم توحيد ثابت ميشود و هم نبوت ثابت ميشود پس اينكه فرمود ﴿فأتوا بعشر سور مثله﴾ يعني ﴿لا مثل للكلام لانه آيه للمتكلم الذي ليس كمثله شيء﴾
سوال: ...جواب: پيغمبر هم بالاخره به اذن خدا ميآورد ديگر يعني خدا ميآورد ديگر.
سوال: .. جواب: نه آن ديگر «معاذ الله» ميشود بشر عادي وجود مبارك پيغمبر هم به اذن خدا مياورد چون ما ينطق عن الهوي پيغمبر هم از آن جهت كه پيغمبر است رسول است به قداست روح مؤفّق است و متنعم است از طرف ذات اقدس اله ميآورد از خودش كه نميآورد در بحث سوره يونس هم گذشت كه گفتند كم و زياد بكن آيه 15 سوره مباركه يونس اين بود كه ﴿و اذا تتلي عليهم آياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا او بدّله﴾[48] گفتند يا همين قرآن را حفط بكند منتها خطوط كلياش را عوض بكن كه به سود ما باشد يا يك كتاب ديگر بياور خداي سبحان به پيغمبر فرمود به آنها بگو ﴿قل ما يكون لي أن ابدله من تلقاء نفسي﴾[49] من اصلا قدرت ندارم كه خودم كم و زياد بكنم وحي الهي را كه نميشود كم و زياد كرد اول كسي كه به وحي الهي ايمان ميآورد خود پيغمبر است ﴿آمن الرسول بما اُنزل إليه من ربه﴾[50] بعد ﴿والمومنون﴾[51] اين چنين نيست كه پيغمبر لولا نبوتش لولا رسالتش لولا قداست وحي يابياش خوب اين كلام را داشته باشد كلام الله است ديگر،
تفاوت آيات قرآن كريم با كلام فصيح اميرمؤمنان (عليه السلام)
سوال: .. جواب: نه أبدا من حيث النبوه همه حرفها كلام او است ديگر اول تا آخر آخر تا اول همه از زبان مطهّر آن حضرت در آمد ديگر منهاي نبوت بر فرض محال او پيغمبر نباشد نه الان شما ببينيد يك آيه خوب اين نهج البلاغه حضرت امير ديگر فحل در بين فصاحت و بلاغت است ابن ابي الحديد ميگويد من آن خطبه نوراني كه حضرت ا نشاء كردند بعداز قرائت ﴿الهٰيكم التكاثر﴾[52] آن ها از 50 سال قبل تا الان بيش از هزار بار من اين خطبه را خواندم «منذ خمسين سنه و الي الان اكثر من ألف مرة»[53] اين را در دوران معمرياش گفته از 50 سال قبل تا الان من اين خطبه را بيش از هزار بار خواندم هر بار كه ميخواندم «أحدثت عندي روعة و خوفا و عظة»[54] برايم تازگي داشت اين علي است با اين خطبه يك آيه كوچك در آن خطبه قراء حضرت امير اگر جا بگيرد ميبينيم مثل واسطة العقد دارد ميدرخشد قرآن چيز ديگر است نهج البلاغه چيز ديگر و عين سخنان ذات اقدس اله است بدون اينكه يك واو كم شود يا يك الف زياد بشود يا كم بشود وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) هر چه دارد بر اساس ﴿و ما ينطق عن الهويٰ﴾[55] از او دارد ديگر اگر سخن خدا نبود اگر وحي نبود اگر نبوت نبود اگر رسالت نبود خداي سبحان فرمود: ﴿ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان﴾[56] ﴿و لا تخط بيمينك﴾[57] فرمود اين همه را ما گفتيم و تو گفتي اگر ما نگفته بوديم تو اينها را چه ميدانستي چگونه است ﴿فعلمك ما لم تكن تعلم﴾[58] نه تنها نميدانستي نميتوانستي هم ياد بگيري براي اينكه بشري ديگر آن آيه دارد ﴿و علم الانسان ما لم يعلم﴾[59] ﴿و علمك ما لم تكن تعلم﴾[60] و مانند آن يك بخش است آن چيزي را كه نميدانستي خدا به تو آموخت اما اين ﴿لم تكن﴾[61] كه كان منفي است هم در باره امت است هم درباره خود حضرت ﴿و علمك ما لم تكن تعلم﴾[62] تو اوني نبودي كه بداني بالاخره غيب است ديگر اخبار غيبي انسان چه ميداند چند صد سال قبل چه گذشت نوح چه كسي بود چه گفت كتابي كه بر نوح نازل شد چه بود انبياي ديگر چه بودن اينها همه اخبار غيبي است كه فرمود ﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك﴾[63] در بحثهاي قبلي هم مكرر اشاره شد كه ذات اقدس اله به پيغمبر قدم به قدم آدرس ميدهد ميگويد تو آنجا نبودي قضيه از اين قرار بود تو ان صحنه نبودي قضيه از اين قرار است ﴿و ما كنت ثاوياً في اهل مدين﴾ [64]... قضيه از اين قرار است ﴿ما كنت بجانب الطور﴾[65] قضيه از اين قرار است ﴿و ما كنت بجانب﴾[66] كذا قضيه از اين قرار است ﴿و ما كنت لديهم اذ يلقون أقلامهم﴾[67] ولي قضيه از اين قرار است تو در جريان پرستاري مريم نبودي تو در جريان كوه طور نبودي تو درجريان مدين نبودي تو در جريان غرق شدن نبودي ولي قضيه از اين قرار است از اين قرار از اين قرار است.
سوال: ... جواب: پايان نوار
[1] _ سورهٴ انعام، آيهٴ 124
[2] _ سورهٴ انبياء، آيهٴ 80
[3] _ سورهٴ سباء، آيهٴ 10
[4] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[5] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88
[6] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[7] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 38
[8] _ سورهٴ هود، آيهٴ 8
[9] _ سورهٴ هود، آيهٴ 7
[10] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 47
[11] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 47
[12] _ سورهٴ ضحي، آيهٴ 1
[13] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 148
[14] _ سورهٴ حديد، آيهٴ 21
[15] _ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 132
[16] _ سورهٴ طور، آيهٴ 34
[17] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88
[18] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[19] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 38
[20] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 11
[21] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 11
[22] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 11
[23] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 38
[24] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 24
[25] _ بحار الانوار، ج 40، ص 153
[26] _ سورهٴ ق، آيهٴ 22
[27] _ سورهٴ ق، آيهٴ 22
[28] _ سورهٴ ق، آيهٴ 22
[29] _ بحار الانوار، ج 10، ص 118
[30] _ بحار الانوار، ج 40، ص 153
[31] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 111
[32] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 111
[33] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 111
[34] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 111
[35] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[36] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[37] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 111
[38] _ سورهٴ مومنون، آيهٴ 117
[39] _ سورهٴ مومنون، آيهٴ 117
[40] _ سورهٴ مومنون، آيهٴ 117
[41] _ سورهٴ مومنون، آيهٴ 117
[42] _ سورهٴ مومنون، آيهٴ 117
[43] _ سورهٴ يونس ، آيهٴ 117
[44] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[45] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23
[46] _ سورهٴ انفال، آيهٴ 41
[47] _ وسائل الشيعه، ج 1، ص 48
[48] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 15
[49] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 15
[50] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 285
[51] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 285
[52] _ سورهٴ تكاثر، آيهٴ 1
[53] _ شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 153
[54] _ شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 153
[55] _ سورهٴ نجم، آيهٴ 3
[56] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 52
[57] _ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 48
[58] _ سورهٴ نساء، آيهٴ 113
[59] _ سورهٴ علق، آيهٴ 5
[60] _ سورهٴ نساء، آيهٴ 113
[61] _ سورهٴ نساء، آيهٴ 113
[62] _ سورهٴ نساء، آيهٴ 112
[63] _ سورهٴ هود، آيهٴ 49
[64] _ سورهٴ قصص، آيهٴ 45
[65] _ سورهٴ قصص، آيهٴ 46
[66] _ سورهٴ قصص، آيهٴ 46
[67] _ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 44