اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿54﴾ وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ ﴿55﴾ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿56﴾ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأَُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿57﴾
القاء شبهات شيطان در برابر رسالت عامه پيامبران
بعد از اينكه عناصر محوري سورهٴ مباركهٴ «حج» مشخص شد و تكذيبِ معاندان هم مطرح بود ذات اقدس الهي براي تسلّي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از يك سو و تعليم امّت اسلامي به صبر و پايداري از سوي ديگر, قصص برخي از انبيا(عليهم السلام) را ذكر كرد كه آنها همين مصيبتها و آسيبها را ديدند و تحمل كردند و پيروز شدند بعد به عنوان يك اصل كلي براي نبوّت عام, مطلبي را نازل فرمود و آن اينكه هر كسي كه از طرف خداي سبحان رسالتي دارد خواه رسالتش با كتاب همراه باشد كه ميشود از انبياي اولواالعزم يا كتاب مستقل نداشته باشد حافظ شريعت پيامبر اولواالعزم باشد كه ميشود نبيّ در برابر رسول. بالأخره اينها پيام الهي را به جامعه منتقل ميكنند. هر پيامبري كه از طرف خدا احكام و حِكم الهي را به جامعه منتقل كرد شيطان در اجراي برنامهٴ آنها, در جامعه آشوب ميكنند يك عدّه را اغوا ميكنند يك عدّه را وسوسه ميكنند يك عدّه را با وهم و خيال يك عدّه را با شهوت و غضب گرفتار شبهات ميكنند و از مسير جدا ميكنند اين يك اصل كلي است بعد ذات اقدس الهي ميفرمايد خداوند اين صحنه را به خوبي مديريت ميكند اين يك آزمون الهي است در اين آزمون دو گروه آسيب ميبينند يك گروه پيروزمندند. آنهايي كه بيماردلاند يا قسيّالقلباند آسيب ميبينند و به دنبال اين آشوبِ شياطين حركت ميكنند يا گرفتار شهوتِ عملياند يا به دنبال شبههٴ علمي. آنها كه از علم برخوردارند از علمِ نافع برخوردارند هم اين آشوب را شناسايي ميكنند هم دفاع ميكنند و هم خودشان را حفظ ميكنند.
بررسي جعل دروغ و افتراء بر عليه پيامبر(ص)
مطلبي كه دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در برخي از تفاسير نقل شده است كه در طليعهٴ بحث آن قصّهٴ جعلي بازگو شد اين بود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در هنگام تلاوت سورهٴ مباركهٴ «نجم» ـ معاذ الله ـ اين جملهها را اضافه كرده كه دربارهٴ بتها اينها «الغرانيق العُليْ إنّ شفاعتهنّ لترجيٰ» كه مشركين از شنيدن اين حرف خوشحال شدند كه پيامبر ـ معاذ الله ـ از بتهاي اينها به نيكي ياد كرد (يك)، بتهاي اينها را به رسميّت شناخت (دو)، بتپرستي را امضا كرد (سه)، حقّ شفاعت به بتها داد (چهار). اين افسانه و فسانه را برخيها نقل كردند.[1] در بين مفسّران فخررازي بيش از ديگران در گذشته تلاش و كوشش كرد كه اين مطلب بيّنالغي را ابطال كند ولي بزرگان ديگر گفتند اين آن قدر بيّنالغي است كه نيازي به تلاش و كوشش نيست فخررازي از هفت وجه دليلهاي عقلي و قرآني اقامه كرده از چندين وجه دليل روايي اقامه كرده تا ثابت كند كه اين امر، امر بيّنالغي است[2] ولي لطيفهاي كه عدّهاي از علما(رضوان الله عليهم) فرمودند كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) هم در رديف اينهاست اين است كه حديثي است از وجود مبارك پيامبر نقل شد كه فرمود: «ستكثر بعدي القالة عليّ»[3] «القالة» يعني افرادي كه دروغ جعل ميكنند. فرمود عدّهاي بعد از من رواياتي را به نام من جعل ميكنند آنچه را كه از من نقل كردند شما بر قرآن كريم عرضه كنيد اگر مخالف قرآن بود رد كنيد اين بزرگان كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) هم از اين بزرگان است فرمودند حتماً رواياتي را به نام پيامبر جعل كردند براي اينكه اين روايت چه دروغ باشد چه راست باشد معلوم ميشود يك چيزهاي جعلي هست،[4] اگر اين روايت راست باشد پس معلوم ميشود كه پيامبر فرمود به نام من دروغ جعل ميكنند و اگر اين روايت دروغ باشد خب همين دليل است كه به نام پيامبر چيزي جعل كردند ديگر براي اينكه به پيامبر نسبت دادند. جريان «الغرانيق العُليْ وإنّ شفاعتهنّ لترجيٰ»[5] كه يقيناً دروغ است ولي همين جعل كردن و وارد كردن چنين افسانهاي در كتابهاي تفسير نشان همان است كه ﴿أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾[6] شيطنتِ شياطين باعث جعل اين افسانه شد باعث ادخال اين افسانه در كتابهاي تفسير شد مايه سرگرمي عدّهاي شد مايه پذيرش افراد سفيه شد،
اثبات سه مرحله از مراحل معصوميت پيامبر(ص)
بنابراين گرچه اصل اين قصّه يقيناً محال و باطل است ولي نفوذ اين قصّه در بين برخي از مفسّران نشانهٴ آن است كه گروه آشوبگر دست از دين برنميدارند، اما بيّنالغي بودنش براي آن است كه اين قصّه يا ـ معاذ الله ـ پيامبر عمداً اين حرفها را زده يا سهواً و هر دو محال است براي اينكه خداي سبحان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در سه منطقه معصوم معرفي كرده كه چندين بار گذشت هم در منطقهٴ تلقّي وحي، هم در منطقهٴ حفظ و صيانت و نگهداري وحي در حافظه، هم در منطقهٴ ابلاغ و انشاء و املا در افق لب. در منطقهٴ تلقّي فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[7] خب وقتي علم لدنّي است لديالله شد آنجا جا براي نفوذ شيطان و غير شيطان نيست حضوراً و شفاهاً ذات اقدس الهي مطلبي را القا ميكند و بين متكلّم و شنونده احدي فاصله نيست و خداي سبحان القا ميكند اين هم علم لدنّي آنجا كه ديگر جاي غفلت نيست و اگر بود كه تلقّي تعبير نميكرد اين براي تلقّي. در مقام حفظ و نگهداري هم فرمود: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾[8] اين ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾[9] از مواردي است كه استثنا براي تأكيد مستثنيٰمنه است نه براي اخراج چيزي از مستثنيٰمنه، در كتابهاي نحوي ملاحظه فرموديد كه گاهي استثنا براي تثبيت و تأكيد مستثنامنه است اين مستثنامنه قابل دست خوردن نيست اين از آن موارد است مگر اينكه خدا بخواهد خدا هم كه خواست تو معصوم باشي خدا كه نميخواهد كه تو وحي را از ياد ببري پس ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾ مرحلهٴ سوم، مرحلهٴ ابلاغ و انشاء و املاست كه فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[10] پس آنچه را ذات اقدس الهي فرمود پيامبر صحيحاً تلقّي كرد (يك)، صحيحاً در حافظهٴ شريف حفظ و نگهداري كرد (دو)، صحيحاً از لبان مطهّرش به ما رسيد (سه)، از اين به بعد مردم مختارند يا ميپذيرند يا رد ميكنند.
وسوسه هاي شيطاني وسيله امتحان الهي
خب، اگر بيان قرآن اين است كه آنچه را خداي سبحان فرمود به جامعه ميرسد و عين همان مطلب را خداي سبحان براي ما نقل ميكند ديگر جا براي اين افسانه و امثال افسانه نيست لكن عمل كردن، قبول كردن، پذيرفتن با وسوسههاي شيطان همراه است سه گروه ميشوند يك عدّه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾،[11] يك عدّه ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[12] يك عدّه هم ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ آنها كه ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ هستند بهرهٴ صحيح ميبرند و دفاع ميكنند. منظور آن است كه شيطان در كار خدا دخالت نميكند شيطان يك كلب معلّمي است كه وظيفهٴ او وسوسه كردن است و وسوسه هم چيز بسيار خوبي است اگر وسوسه نباشد كه جهاد با نفس نيست، اگر وسوسه نباشد كه تهذيب نيست كسي به جايي نميرسد يا بالاتر از انسان متعارف است مثل فرشتهها يا پايينتر از انسان است مثل حيوان اصلاً انسان آن است كه در گير و دار خيالات و وساوس و اوهام و خاطرات باشد مبارزه كند تا به جايي برسد بيش از وسوسه هم حق ندارد ولي اين وسوسه كردني كه شيطان به عهده گرفته خداي سبحان دارد اين را مديريت ميكند فرمود او درصدد گمراه كردن است به نحو جِدّ ولي ما اين را به عنوان كلاس امتحان تبديل ميكنيم ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ﴾[13] كذا و كذا معلوم ميشود كه او در كارِ خدا دخالت نميكند به اذن خدا، وسايل امتحان را فراهم ميكند همين، مديريت امتحان به عهدهٴ ذات اقدس الهي است آن وقت خداي سبحان همان طوري كه در جبهههاي جنگ نظامي ميفرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[14] در جبهههاي جنگ فرهنگي هم به علما ميفرمايد: «وما نسختم اذ نسختم ولكن الله نسخ و ما أحكمتم إذا أحكمتم و لكن الله أحكم» فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ﴾[15] با اينكه علما قيام كردند شبهات را برطرف كردند آن وقتي كه اسرار هزار سال نوشتند سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) چند روزي درس را تعطيل كرد و كشف الأسرار نوشت مرحوم علامه طباطبايي كه كار خودشان را كردند امام موساي صدر(حفظه الله و سلّمه الله تعاليٰ) كار خودش را كرده همهٴ اينها كار خودشان را دارند ميكنند اما همهٴ اينها بر اساس عنايتهاي الهي و رهبريهاي الهي است خدا كار آنها را بعد از قبول به خودش اسناد ميدهد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[16] به مجاهدان ميفرمايد شما اين كار را نكرديد خدا اين كار را كرده ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ كاري را كه خدا قبول بكند به خودش اسناد ميدهد ديگر وقتي قبول كرد معنايش اين است كه اين كار، كار الهي است نه يعني امضا ميكند كه شما اين كار را كرديد اين ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[17] اين عملِ صالح يك مبارزهٴ نظامي، مبارزهٴ فرهنگي بالا ميرود اين مثل دود نيست كه بالا برود كه اين به همراه فرشتهها بالا ميرود وقتي بالا رفت الهي شد مقبول حق ميشود خدا به خودش اسناد ميدهد ميگويد من اين كار را كردم.
پذيرش توبه و اخذ صدقات به يد خداي سبحان
وقتي كسي وجوه شرعي را به مرجعي به فقيهي عطا ميكند يا به مستحقّي يا به سيّدي عطا ميكند خدا قبول ميكند اينكه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[18] يعني اخذ ميكند اينكه بزرگان وقتي يك كار خيري كردند دستشان را ميبوسند وجود مبارك امام سجاد اين كار را ميكرد ميگفت اين دست به دستِ بيدستي الله رسيده است[19] براي اينكه او گرفته خب اين يك باور ميخواهد يك عمل صالح ميخواهد يك مال طيّب ميخواهد يك اخلاص نيّت ميخواهد ميبيند اين عمل بالا رفته و قبول شده و كار، كار الهي است لذا اين دست را ميبويسد ميگفت كه دست به دستِ بيدستي الله رسيده است ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ نه «يُثيب علي الصدقات» نه اينكه خدا ثواب ميدهد صدقه را ميگيرد خب پس اگر اينچنين شد كه كسي در صحنهٴ مبارزهٴ فرهنگي موفق شد شبههشناسي كند كتابي بنويسد سخنراني كند شبهه را برطرف كند «لله سبحانه و تعاليٰ» اين كار را خدا به خودش اسناد ميدهد فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[20] اين شخص ميشود مظهر عليمِ حكيم چون انسان ميتواند خليفهٴ الله باشد، اگر خليفهٴ الله شد كه حرف مستخلفعنه را ميزند، كار مستخلفعنه را ميكند.
تأثير القائات شيطان بر افراد بي تقوا
غرض آن است كه شيطنت براي هميشه هست اما اين طور نيست كه شيطان جزء كِلاب هِراش باشد سگِ هرزه باشد بتواند هر كاري در عالَم بكند عالم همه چيز بر اساس نظم است اين نظير كلب معلَّم است چهارتا شبهه ايجاد ميكند آن وقت خداي سبحان مديريت ميكند فرمود: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[21] كسي اينها را مريض نكردند اينها خودشان مريض شدند ناپرهيزي كردند تقوا يعني پرهيز ديگر اينكه در بعضي از آيات فرمود: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[22] به تعبير بعضي از بزرگان فرمود اينها بايد كارشان را بفهمند تمام شده ديگر، يعني اگر يك بيماري در اثر بيماريِ مُزمن يا غدّههاي درگير كارش به جايي رسيد كه طبيب به او گفت شما ديگر پرهيز نداريد او بايد بفهمد كار گذشت اينكه طبيب ميگويد شما پرهيز نداريد يعني تمام شد اين منتها نميفهمد خيال ميكند خوب شده خداي سبحان به بعضيها ميفرمايد: ﴿اتَّقُوا﴾،[23] ﴿أَنْ تَتَّقُوا﴾،[24] ﴿يَتَّقُوا﴾[25] اينها براي افرادي است كه قابل درمان است اما آن كسي كه ديگر به جايي رسيده كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[26] فرمود: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[27] يعني ديگر جا براي تقوا نيست ديگر.
خلقت انسان براساس فطرت توحيدي
پرسش:...
پاسخ: عامل دروني آن قدرت را ندارد براي اينكه با فطرتِ توحيد انسان خلق شده است اگر از راه پدر و مادر، از راه دوست كه جزء ﴿شَياطِينُ الإنْس﴾[28]اند كودكي را كسي اغوا نكند اين اصلاً دروغ ياد نميگيرد خداي سبحان همان طوري كه دستگاه گوارش ما را، خلقت ما را طرزي آفريد كه با سمّ سازگار نيست يك ذرّه سمّ به كام اين كودك بريزي اين بالا ميآورد اين مثل ظرف خالي نيست كه هر چه بدهي بپذيرد دروغ را هم بالا ميآورد خيانت را هم بالا ميآورد خداي سبحان بر اساس اينكه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[29] هيچ كسي را بيتفاوت خلق نكرد (يك)، كسي را دروغ و خيانت ياد نداد (دو)، بچه تا دروغ را ولو از راه شوخي، خيانت را ولو از راه بازي، نبيند ياد نميگيرد براي اينكه با فطرتِ توحيدي خلق شد با ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ خلق شد سمّ با گوارشِ او سازگار نيست معصيت هم با فطرت او سازگار نيست همه از بيرون ميآيد، اما جن اين طور نيست جن ميتواند اينچنين باشد براي اينكه با آن فطرت توحيدي خلق نشده لذا شيطان، جن است ديگر شيطان، شيطان ديگر ندارد. غرض آن است كه هر كاري كه در صحنهٴ دين قرار ميگيرد ذات اقدس الهي مديريت ميكند ما بايد تلاش و كوشش بكنيم كه بيگانه اين سمّ را در فضاي دين نريزد (اولاً)، اگر ريخت در حدّ خودمان قيام بكنيم و سمّزدايي كنيم (ثانياً) تا فضا سالم بشود. اين كار را كه خداي سبحان به دست عدّهاي ميكند يقيناً ما دعا بكنيم و بكوشيم كه ما جزء اين گروه باشيم همين «واجعلني ممّن تنتصر به لدينك و لا تستبدل به غيري»[30] خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني يقيناً آن توفيق را بده كه دينت به دست ما حفظ بشود. غرض اين است كه شيطنتِ شيطان اين طور نيست كه مستقيماً در حوزهٴ دين بخواهد دخل و تصرّف كند ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾
ناتواني کافرين بر تدارک اعمال و رفع عذاب
خب، چون خداي سبحان دينش هم مبشّر است هم مُنذِر فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ ولي ﴿وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين صناديد مكّه آنها كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[31] هستند، آنها كه ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[32] هستند اينها هرگز ايمان نميآورند مگر اينكه صحنهٴ قيامت بيايد يا «اشراطالساعه» را ببينند يا عذاب اَليم را درك كنند و مانند آن. چه آن قيامت بيايد چه اشراطش در حال برزخ بيايد چه اين گونه از عذابها گرچه كلمهٴ ﴿عَقِيم﴾ را در بخش پاياني ذكر فرمود ولي هيچ راه براي نتيجهگيري اينها نيست اگر صحنهٴ مرگ بغتةً بيايد كه اين بغته عَقيم است عقيم يعني بينتيجه يك وقت انسان بخواهد تدارك كند جبران بكند وقتي بغتةً خانه سرش خب اين چطوري جبران بكند از كجا ميتواند فرار بكند بغتةً يعني دفعتاً صحنهٴ قيامت يا مرگِ اينچنيني مايه مبهوت شدن است خيليها ميبينند صحنه عوض شده است اصلاً نميدانند كه مُردند چطور شده نميدانند فقط ميبينند صحنه عوض شده بعدها ميفهمند كه مُردند خب اگر اين ساعت بغتةً بيايد راه براي تدارك نيست (يك). برخي از عذابها هم هست حالا يا اشراطالساعه است يا عذابهاي درگير ديگر كه اين عذابِ عقيم است يعني راه را براي درمان و تدارك و جبران ميبندد نازا ميكند بادي كه بيخاصيّت است نه ابرها را باردار ميكند نه مايهٴ بارداري گياهان ميشود ميگويند ريحِ عَقيم خب، يعني نازا. برخي از بادهاست كه اين ابرها را تلقيح ميكند باردار ميكند يا گياهان را تلقيح ميكند باردار ميكند كه فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[33] حالا حوزهٴ تلقيح كجاست بايد در ذيل آن آيه مشخص بشود آيا ابرها را تلقيح ميكنند، آيا گياهان را تلقيح ميكنند يا هر دو را تلقيح ميكنند گاهي ابرها نازا هستند گاهي اين درختان نازا هستند ميوهاي نميآورند گاهي هم زايمان دارند
عدم پذيرش ايمان در لحظه عذاب و صحنه آخرت
خب، اگر حادثهاي بيايد كه جبرانناپذير باشد ميشود عذابِ عَقيم فرمود اينها ساليان متمادي فرصت ايمان داشتند ولي ايمان نياوردند وقتي روز عذابِ عَقيم كه آمد ديگر آنها ميفهمند و نميتوانند ايمان بياورند اينكه ميفهمند و نميتوانند ايمان بياورند عذابي است روي عذاب ما تا زندهايم هم بخش انديشهٴ ما فعّال است هم بخش انگيزهٴ ما يعني هم ميتوانيم بفهميم هم ميتوانيم ايمان بياوريم و بپذيريم، اما وقتي كه مُرديم ديگر بخش پذيرش تعطيل است بالكل، ايمان آوردن، اعتقاد پيدا كردن، باور كردن كلاً تعطيل است فقط بخش انديشه باز است انسان خيلي از چيزها را ميبيند خيلي از چيزها برايش كشف ميشود به او جهنم را نشان ميدهند، اهل جهنم را نشان ميدهند، دركات جهنم را نشان ميدهند اما او ديگر نميتواند باور كند بگويد خدايا! من قبول كردم باور دارم شما را باور كردم جهنم را باور دارم تمام درد اين است كه انسان وقتي كه مُرد اين بخش پذيرشش كلاً تعطيل است اگر تعطيل نباشد خب آنجا اينها ايمان ميآورند راحت ميشوند اينكه وجود مبارك حضرت امير اين را در نهجالبلاغه نقل كرد كه «إنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[34] همين است كه بعد از مرگ انسان خيلي از چيزها را ميفهمد اما نميتواند ايمان بياورد بين نفس و بين ايمان، اراده فاصله است كه الآن تعطيل شد اما بين نفس و علم، اراده فاصله نيست همين كه اين صحنه را به انسان نشان دادند انسان ميفهمد در دنيا هم همين طور است در دنيا وقتي مبادي حاصل شد مباني پيدا شد هيچ كس نميتواند بگويد من نميفهمم اين فهميده اين را ميگويند مضطرّ است براي اينكه در برابر ضروري قرار گرفته ضروري چيزي است كه انسان وقتي در برابر او قرار گرفت ميشود مضطرّ مثل دو دوتا چهارتا ميگويند ضروري است ثبوت شيء لنفسه ضروري است سلب شيء از نفس محال است ضروري است اينها چون ضرورياند وقتي نفس در برابر اينها قرار ميگيرند مضطرّ به فهميدن است بين نفس و بين فهم اراده فاصله نيست اين ميتواند بگويد من گوش نميدهم مطالعه نميكنم اينها فعل است اما وقتي اين مبادي حاصل شد نفس الاّ ولابد ميفهمد، اما بين نفس و پذيرش و تديّن، ايمان و مانند آن، اراده فاصله است ممكن است مطلبي براي كسي صد درصد ثابت شده باشد ولي آن را قبول نكند.
ناتواني انسان بر انجام اعمال حسنه در قيامت
پرسش:...
پاسخ: مؤمنان هر عملِ خيري كه در دنيا انجام بدهند تا آن عملِ خير هست عمل خودشان است، سنّت حسنهاي را احداث كردند تا آن عمل هست نتيجهٴ عمل خودشان را ميبينند چه اينكه عدّهاي سنّت سيّئه گذاشتند اين جريان چهارشنبه سوري را باب كردند تا اين سنّت سيّئه هست اينها در عذاباند اينها محصول كار خودشان است اما يك كارِ جديدي را انسان بكند با آن كارِ جديد كيفر ببيند يا ثواب ببيند اين بعد از موت نيست استكمالهاي علمي فراوان است (يك)، استكمالهاي عملي يعني نتيجهٴ اعمال دنيايشان كه سنّت حسنه گذاشتند به آنها ميرسد (دو)، اما يك كار جديدي بكند ايماني بياورد، يك ذكري بگويد، فعلي داشته باشد كه ثواب ببرد اين ممكن نيست وگرنه آنجا جاي شريعت بود و وحي و رسالت و قانون بود اين ديگر ميشود دنيا ديگر آخرت نبود. فرمود اين كار عَقيم است بنابراين سه مطلب شد: يكي اينكه استكمالهاي علمي فراوان است دوم اينكه استكمالهاي عملي كه نتيجهٴ اعمالِ قبلي دنياست فراوان است سه اينكه عمل جديدي بكند كه با آن عمل ثواب ببرد يا كيفر ببيند اين ممكن نيست از اين جهت صحنهٴ قيامت ميشود عَقيم بعضي از عذابها هم حتي در دنيا ممكن است عقيم باشد يعني فرصت را از انسان ميگيرد. فرمود اينها تا آن روزِ عقيم را نديدند در مِريه و ترديد و شكّاند وقتي كه ديدند مِريهٴ اينها به علم تبديل ميشود ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ديگر نميگويند «آمَنَّا» ميگويند ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[35] ميبينند آنجا جاي ايمان نيست ميگويند ما را به دنيا برگردان كه ما عمل صالح انجام بدهيم وگرنه آنجا اگر جايِ ايمان بود كه ميگفتند «تُبْنا وآمنّا» و نجات پيدا ميكردند آنجا جاي ايمان نيست لذا از او به عنوان يوم عقيم ذكر كرده است
درک حاکميت الهي بر مُلک و ملکوت در آخرت
خيلي از مطالب عميق براي انسان روشن ميشود يكي از آن مطالب اين است كه ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ اين ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ كه آيهٴ بعد است يعني آيهٴ 56 معنايش اين نيست كه در قيامت قدرت مديريت براي خداست بلكه در قيامت ظاهر ميشود كه ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[36] از يك سو، ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[37] از سوي ديگر، مُلك به دست خدايي است كه از اسماي حسناي او تبارك است، ملكوت به دست خدايي است كه از اسماي او سبحان است، سبحان مناسب با ملكوت است، تبارك مناسب با مُلك است چه در دنيا چه در آخرت، منتها مردان الهي، مؤمنان اين را هم در دنيا ميفهمند هم در آخرت، غير مؤمن در دنيا نميفهمد و در آخرت ميفهمد كه ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ آنجا كه گفته شد ﴿لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً﴾[38] يا ﴿وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[39] اينها همه ظرفِ ظهور اين توحيد الهي است نه ظرف حدوث اينها نه اينكه امروز كار به دست ديگران است فردا دست خدا يا امروز قدري كار دست خداست قدري دست ديگران فردا فقط دست خداست اينچنين نيست «الأمر في الدنيا و البرزخ و القيامة بيد الله سبحانه و تعاليٰ» همه مأموران الهياند.
کيفيت تعذيب و ابتلاي الهي پس از اتمام حجت
اما دربارهٴ عذابها، عذابها هم چند قسم است اگر خداي سبحان بخواهد كسي را عذاب بكند بعد از اِتمام حجّت عذاب ميكند اما ابتلا غير از عذاب است يك مطلب است كه فرمود: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ﴾[40] اينها ابتلاست تا كسي كه صابر است اجر خودش را بيابد تا كسي كه صابر نيست از اجر محروم باشد اين يك. مطلب دوم مسئلهٴ تَعذيب است خداي سبحان اگر بخواهد عذاب بكند تنها مسئلهٴ قوم نوح نيست چون نوح به ذات اقدس الهي عرض كرد كه پروردگارا! ﴿وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾[41] اينها ديگر اهل اصلاح و هدايت نيستند بچههاي اينها هم كافر خواهند بود خداي سبحان عذاب را فرستاد خب، طبق آن روايتي كه در عللالشرايع هست جريان طوفان عالَمي و جهاني بود آيا در سراسر عالَم همه عَقيم شدند يا همان منطقهاي كه وجود مبارك نوح به سر ميبرد عقيم شدند تا چهل سال كسي بچه پيدا نكرد. [42] دليلي طبق آن روايت و مانند آن نداريم كه تمام مردم روي زمين عَقيم شدند در ظرف چهل سال هيچ كس بچهاي به بار نياورد براي اينكه طوفان نوح ميخواهد بيايد به حيات آنها خاتمه بدهد اين يكي، و ثانياً بسياري از عذابهايي كه آمده ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[43] به عمر همهٴ اينها خاتمه داد در حالي كه بچه و غير بچه در آن بودند فرمود: ﴿كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ﴾[44] بچه و غير بچه در آن بودند.
ناتواني بشر در جلوگيري از سخط و عذ اب الهي
مطلب بعدي آن است كه هرگز جلوي عذاب الهي را نميشود گرفت كه خدا فرمود ﴿مَا لَهُ مِن دَافِعٍ﴾[45] اگر كسي، ملّتي، امّتي، جمعيتي مورد سَخط الهي قرار گرفت بعد از اتمام حجّت با پيشرفت علم هرگز نميشود جلوي عذاب الهي را گرفت بعد فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾[46] الآن ميبينيد اينها در ژاپن يا غير ژاپن به فكر اين هستند كه «به زير آورند چرخ نيلوفري را»[47] به زعم خودشان اما يك مختصر تكاني اين زمين خورد در حدّ نُه ريشتر، اصلاً نُه ريشتر نسبت به ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾[48] قابل قياس نيست اين نُه ريشتر ميبينيد عدّهاي را خاك كرده خب اينها كه ساليان متمادي نه خدايي نه قيامتي نه پيغمبري نه اهل بيتي هيچي را نميشناسند چه توقّعي است كه اينها مشمول رحمت الهي باشند اين همه نعمت را خدا به اينها داده اينها يا ملحدند يا بتپرست، بنابراين بچهها هم كه به دنيا بيايند از همين قبيلاند الآن ديگر با بودِ اين انقلاب اسلامي و ظهور اسلامي و پيامهاي اسلامي و كتابهاي اسلامي كسي نميتواند بگويد حجّت خدا بر من تمام نيست اصلاً اينها را افسانه ميدانند وقتي افسانه ميدانند خب اگر اينچنين شد به همان گرفتاريها مبتلا ميشوند ديگر فرمود: ﴿وَكَأَيِّن مِن قَرْيَةٍ أمْليتُ لَها وَهِيَ ظَالِمَةٌ﴾[49] اين طور نيست كه حالا خدايي كه ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمين﴾[50] است همهٴ نعمت را به اينها داده اينها هم هر كاري دستشان برآمد يا الحاد يا كفر كردند و ميكنند، هيچ چيزي براي آنها ارزانتر از مبارزه با دين نيست شما ميبينيد بالأخره الآن آنچه در خاورميانه ميگذرد در مرئا و منظر همهٴ اينهاست مسئول سازمان ملل هم از همينهاست اينها ميبينند مرتّب جوانها را دارند ميكُشند مردان را ميكشند زنها را دارند ميكشند كودكان را دارند ميكشند هيچ كس تكان نميخورد خب اين جريان قذافي است آن جريان امام موساي صدر است(حفظه الله و سلّمه الله) هيچ كس تكان نخورده قيام نكرده كه از زندان آزاد كند از وضعش باخبر باشد خب چه توقّعي داريم ذات اقدس الهي در همين آيات فرمود: ﴿فَكَأَيِّن مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ﴾[51] ده سال، بيست سال، صد سال، پانصد سال به اينها مهلت داد همهٴ امكانات را به اينها داد اينها يا ملحدند يا بتپرست اصلاً هيچ به اين فكر نيستند كه مرگ چيست خيال ميكنند مُردن، پوسيدن است و ديگر هيچ خب همهٴ امكانات را اينها دارند اينها حتي لساناً اين كار را ابطال نكردند محكوم هم نكردند يك اعتراض قولي هم نكردند كه چرا اين طور شما نسلكُشي ميكنيد هيچ فرقي هم بين اينها و آن سلاطين حجاز و سلاطين اردن و امثال ذلك نيست فرقي نميكند اينكه امام فرمود اسلامِ آمريكايي يعني همين ديگر، بنابراين اينها يا ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[52] هستند يا ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[53] اگر يك وقت عذاب الهي آمده برابر همين آيات است او كه ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمين﴾[54] است اما هيچ كسي را بدون بيّنه عذاب نميكند اين بيّنات الهي است از اين بيّنات روشن نيست.
پرسش:...
پاسخ: به چه كسي كمك نكنيم؟
پرسش:...
پاسخ: چرا، ما كمك بكنيم براي اينكه اينها هدايت بشوند كه اسلام ميگويد به نجات كافر هم بشتاب اين يك راه تبليغي است اگر آنها بفهمند كه دين ميگويد اگر كسي دارد غرق ميشود نجاتش بده ولو كافر باشد منتها نميفهمند بايد بفهمد چون جهلِ به اختيار يا سوء به اختيار «لا ينافي الاختيار» اما آنچه كه الآن بر ما لازم است و خطّ مقدم است ياري كردن همين عزيزان عربستان است، جريان بحرين است، جريان ليبي است در كشورهاي اسلامي است چه اينها كه «يا للمسلمين» ميگويند، «الله اكبر» ميگويند، «سبحان الله» ميگويند، دعاي فرج ميخوانند اينها را جهان اسلام بايد ياري بكند ديگر. غرض اين است كه هيچ كسي را خداي سبحان بدون اتمام حجّت عذاب نميكند اگر يك وقت عدّهاي بدون حجّت آسيب ديدند اين ابتلاست و خداي سبحان جبران ميكند. همهٴ بحثها هر ثوابي كه دارد براي اهل بيت(عليهم السلام) است امروز مخصوصاً ثواب نثار روح مطهّر كريمهٴ اهل بيت فاطمهٴ معصومه(صلوات الله و سلامه عليها) است ولي اين را ما بايد بدانيم كه درس و بحث ثوابش كمتر از تعطيلي نيست. كسي تعطيل ميكند و كاري هم انجام نميدهد كسي ميرود پاي بحث قرآن ميگويد خدايا اين را قبول كن ثوابش را نثار روح مطهّر كريمهٴ اهل بيت بكن هر تعطيلي معادل تحصيل نيست اين بايد جزء مسائل روشن فرهنگي حوزه باشد ـ انشاءالله ـ .
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . مجمع البيان، ج7، ص144؛ الدر المنثور، ج4، ص366 . 367.
[2] . التفسير الكبير، ج23، ص237 ـ 240.
[3] . المعتبر (محقق حلّي)، ج1، ص29؛ ر.ك: بحارالأنوار، ج2، ص225.
[4] . بحارالأنوار، ج2، ص225.
[5] . مجمع البيان، ج7، ص144.
[6] . سورهٴ حج، آيهٴ 52.
[7] . سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[8] . سورهٴ اعليٰ، آيهٴ 6.
[9] . سورهٴ اعليٰ، آيهٴ 7.
[10] . سورهٴ نجم، آيات 3 و 4.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 10؛ سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[12] . سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[13] . سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[14] . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.
[15] . سورهٴ حج، آيهٴ 52.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.
[17] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.
[18] . سورهٴ توبه، آيهٴ 104.
[19] . عدة الداعي، ص68.
[20] . سورهٴ حج، آيهٴ 52.
[21] . سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[22] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 40.
[23] . سورهٴ بقره، آيهٴ 48.
[24] . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[25] . سورهٴ انعام، آيهٴ 32.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[27] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 40.
[28] . سورهٴ انعام، آيهٴ 112.
[29] . سورهٴ شمس، آيهٴ 8.
[30] . الكافي، ج2، ص589.
[31] . سورهٴ بقره، آيهٴ 10؛ سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[32] . سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[33] . سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[34] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[35] . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[36] . سورهٴ ملك، آيهٴ 1.
[37] . سورهٴ يس، آيهٴ 83.
[38] . سورهٴ انفطار، آيهٴ 19.
[39] . سورهٴ انفطار، آيهٴ 19.
[40] . سورهٴ بقره، آيهٴ 155.
[41] . سورهٴ نوح، آيهٴ 27.
[42] . علل الشرايع، ج1، ص30.
[43] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[44] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[45] . سورهٴ طور، آيهٴ 8.
[46] . سورهٴ نازعات، آيهٴ 27.
[47] . ر.ك: ديوان ناصرخسور، قصيده 6.
[48] . سورهٴ زلزله، آيهٴ 1.
[49] . سورهٴ حج، آيهٴ 48.
[50] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 151.
[51] . سورهٴ حج، آيهٴ 45.
[52] . سورهٴ بقره، آيهٴ 10؛ سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[53] . سورهٴ حج، آيهٴ 53.
[54] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 151.