اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿37﴾ إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ ﴿38﴾ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴿39﴾ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ ﴿40﴾
صبغه بين المللي بودن مناسک حج
بعد از اينكه جريان حج را ذكر فرمود به صبغهٴ بينالمللي بودن اين عبادت هم اشاره كرد. فرمود جريان حج يك جريان بينالمللي است بخشي از عبادتها مخصوص يك ملّت است اما برخي از عبادتها براي همه مِلل الهي و اسلامي است هيچ ملّتي نيست كه مَنسِك و جريان قرباني و اينها را نداشته باشد فرمود: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾[1] بنابراين در هر ملّتي هست منتها حالا زمان و زمينش ممكن است فرق بكند بر اساس ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[2] ممكن كه زمان قرباني، زمين قرباني، خود شيء آن قرباني فرق بكند، ولي هر ملّتي بالأخره داراي قرباني بوده و هست.
بيان برخي از مصاديق و اوصاف <مخبتين>
آنگاه فرمود مُخْبِتين را بشارت بدهيد در عين حال كه چند گروهي كه اهل بشارتاند مطرحاند نام مُخبتين را بالاختصاص ذكر فرمود براي اينكه اينها برجستهترين آنها هستند يعني در بين «صابرين» همه مُخبِت نيستند برخي مخبتاند برخي غير مخبت، در بين «مُقِيمِينَ الصَّلاَةَ» همه مخبت نيستند، در بين «الْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» همه مخبت نيستند مخبتين يك گروه خاصّياند كه آن قدر سر در برابر ذات اقدس الهي خم ميكنند كه حتّي برخيها گفتند اگر پرندهاي بالاي سر اينها باشد تكان نميخورند كه آن پرنده حركت كند اين قدر خضوع و سِلْم در برابر ذات اقدس الهي دارند، بنابراين آن گروهها يعني «الصَّابِرِينَ» و «مُقِيمِينَ الصَّلاَةَ» و «الْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» آنها هم اهل بشارت هستند لكن مُخبتين از يك بشارت ويژهاي برخوردارند.
تشريح برخي از منافع و اهداف قرباني
به دنبال آن فرمود جريان قرباني كه براي هر ملّتي هست سه مسئله مطرح است يكي اينكه گوشت و خون و امثال ذلك كوچكتر و كمتر از آن هستند كه به طرف خدا صعود كنند (يك)، دوم اينكه تقوا با خدا رابطه دارد، سوم اينكه تقوا به خدا ميرسد نه اينكه خدا به تقوا برسد خدا از كفر و ايمان جهانيان بينياز است در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود: ﴿إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الأرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾[3] اينچنين نيست كه ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهي محتاجِ تقواي متّقيان باشد كه تقواي متّقيان محتاجِ به پذيرش الله است تقوا چون يك عبادت خالصي است ميتواند بالا برود و مقبول خدا قرار بگيرد. پس سه مسئله شد، اما اصرار اينكه ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا﴾ براي آن است كه قبلاً فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[4] آنچه را كه ما به آنها داديم آنها ميبخشند درست است اصل مالكيّت را ذات اقدس الهي امضا كرده ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[5] اصلِ مالكيّت را بر خلاف مرام بلشويكي و كمونيستي و مانند آن اثبات كرده تثبيت كرده امضا كرده، اما بشر در برابر الله مالك نيست كه بگويد من مالكم و حاضر نيستم اين كار را انجام بدهم مِلك خود او هست در جوامع بشري نسبت به اشياء و اشخاص ميتواند بگويد من مالكم نسبت به اين راضيم نسبت به آن ناراضي اين حقّ مسلّم اوست، اما نسبت به ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾[6] اين طور نيست كه ذات اقدس الهي ـ معاذ الله ـ تفويض كرده باشد اختيار را واگذار كرده باشد به انسان تا انسان بگويد من مال خودم است و نميدهم حرفِ قاروني بزند بگويد ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[7] خب بنابراين فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ نحوهٴ انفاقش هم اين است كه لحوم را به مستمندان عطا بكند و تقوا را در تهيه اين لحوم (يك)، در بذل اين لحوم (دو)، رعايت بكند اين تقوا آن لياقت را دارد كه به الله برسد (اين سه)، پس خدا به تقوا نميرسد چون او مرجع كل است او غنيّ مطلق است تقوا نياز دارد كه به الله برسد و ميرسد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ بعد فرمود ما اين حيوانهايي كه ميتوانست جَموح باشد چه اينكه جنسِ ديگر اينها يا صنف ديگر اينها جموحاند و شما به آنها دسترسي نداريد اينها را هم مثل آنها جموح قرار ميداديم لكن ما مسخّرتان كرديم كه همهٴ بهرهها را ببريد يكي از آن فوايدي كه نصيبتان ميشود بهرهٴ عبادي است كه قرباني كنيد و الله اكبر بگوييد خدا را بزرگ بشماريد هم از نظر قلب، تعظيم و تكبير الهي را در دل جا بدهيد هم از نظر زبان آن ذكر مخصوص «الله أكبرُ علي ما هَدانا»[8] يادتان نرود ﴿لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ﴾
بيان برخي از مصاديق و اوصاف محسنين
بعد ميفرمايد: ﴿وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ احسان مستحضريد كه سه بخش دارد يك بخشاش اين است كه كسي كار خوب ميكند كه اينجا احسان يعني صاحبِ فعلِ حَسن ديگر متعدّي نيست گرچه از يك جهت كه فعلي از فاعل صادر ميشود فعلِ حَسَن متعدّي است اما احسان به معناي دوم انجام كار خير نسبت به ديگري مشكل مردم را حل كردن، عيادت كردن، قرضالحسنه دادن، رعايت حقوق ديگران كردن اين احسانِ به غير است. قِسم سوم آن است كه نه به معناي اول است يعني فعلِ حَسن نه به معناي دوم است كه احسانِ به غير باشد احسان، مقامي از مقامات سالكان است هم شيعهها نقل كردند هم سنّيها نقل كردند كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند كه «الإحسان ما هو؟» حضرت فرمود: «أن تَعبد الله كأنّك تراه فإن لم تَكن تراه فإنّه يَراك»[9] احسان مقامي است براي عابدان و آن اين است كه شما طرزي خدا را عبادت بكنيد كه گويا خدا را ميبينيد با چشمِ جان و اگر به اينجا نرسيديد بدانيد كه خدا شما را ميبيند پس مرتبهٴ قويّ احسان آن است كه دو ديد داشته باشيد يكي اينكه ديد داشته باشيد در مَشهد و محضر خداييد، يك ديد هم داشته باشيد كه او را ببينيد «كأنّ» نه «أنّ» آن «أنّ» براي حضرت امير و امثال حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «ما كنتُ أعبدُ ربّاً لم أره»[10] محال نيست ديگران به مقام «أنّ» برسند اما آنچه كه اوساطي از مؤمنان و اولياي الهي ميرسند مقام «كأنّ» است فرمود احسان يعني «أن تَعبد الله كأنّك تراه»[11] بدانيم كه اگر ما او را نميبينيم او ما را ميبيند خب اين مقام احسان است كسي كه معاني نماز در ذهن او هست و با حضور قلب دارد نماز ميخواند نماز خوبي است نماز مقبولي است ثواب خوبي ميبرد اما به مقام احسان نرسيده است احسان چيز ديگر است
بشارت الهي در دفاع از محسنين و مخبتين
اين ﴿بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ يعني به افرادي كه اهل احساناند بشارت بدهيد شايد به معني سوم نظر نداشته باشد همان معناي اول، كساني كه وظايف دينيشان را انجام ميدهند مؤمناند واجبات را انجام ميدهند محرّمات را ترك ميكنند اين قدر متيقّن احسان است خب به اينها چه چيزي بشارت بدهيم؟ به اينها بشارت بدهيم كه يك حكم بينالمللي خداي سبحان دارد كه براي اسلام است نه براي شريعت و منهاج همهٴ مسلمانها اين اصل را دارند و آن اين است كه بايد در برابر ظلم مبارزه بكنند و خدا قادر است (يك)، ناصر است (دو)، وعدهٴ نصرت ميدهد (سه)، انجاز وعده را هم به عهده دارد (چهار). اين بشارتِ محسنان است در پيروزي صحنهٴ مبارزه درست است مسئلهٴ بهشت و حُسن خاتمت و درجات برتر جزء بشارتهاست اما سياقي كه در اينجا مطرح است پيروزي در مبارزه است. ﴿وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ چرا؟ به چه چيزي بشارت بدهيم؟ به اين دليل كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خب احسان هم كه به معناي اين بود كسي كه عقيدهٴ خوب، اخلاق خوب، عمل صالح داشته باشد حالا معناي دومي خيلي مهم نيست معناي سوم مهم است آن نشد، نشد خداي سبحان از مؤمنين دفاع ميكند با اينكه دفع متعدّي است از فعل مفاعله استفاده شد كه مفيد مبالغه است در اينجا خداوند از مؤمنين خيلي دفاع ميكند ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ چرا؟ براي اينكه آنها كه مؤمن نيستند دو رذيلتي دارند كه از اين جهت منفور خدايند آنها خَوّاناند، خائناند امانتي را خدا به آنها داده اينها خيانت كردند امانتِ دين را، امانتِ قرآن را، امانتِ عترت را، امانتِ فطرت را به اينها داد اينها خيانت كردند و همهٴ اينها نعمتهاي الهياند به جاي شكر نعمت كفران كردند خب خداي سبحان هم خَوّانِ كفور را دوست ندارد حالا خَوّان مستحضريد در بحثهاي صيغهٴ مبالغه هم آنجا گفته شد گاهي انسان چندين بار كاري را انجام ميدهد مثلاً دروغ ميگويد ميگويند اين كذّاب است يا حرفهٴ او اين است ميگويند كذّاب است يا يك وقت يك خبر مهمّي را جعل ميكند اين شايد اوّلين دروغ او باشد ولي چون خيلي مهم است ميگويند كذّاب، اَفّاك جريان جعفر كذّاب گفتند از همين قبيل است او يك آدمِ پردروغ نبود اما دعوي امامت يك دروغ بزرگي است ولو قبلاً هم دروغ نگفته باشد اَفّاك بودن از همين قبيل است، كذّاب بودن از همين قبيل است بنابراين گاهي انسان خيانتهاي فراوان دارد در مسائل مالي گاهي به ولايت اهل بيت خيانت ميكند، به قرآن خيانت ميكند اين ميشود خوّان لازم نيست كه پيشهٴ او، حرفهٴ او، سابقهٴ او خيانتِ ممتد باشد هر كسي خوّان شد يا در اثر كثرتِ خيانت يا در اثر شدّت خيانت چنين كسي يقيناً محبوب خدا نيست كفور هم بشرح ايضاً كفران نعمت هم همين طور است يك وقت نعمتهاي مادّي را پشت سر هم كفران ميكند يك وقت نعمتِ امامت اهل بيت را، محبّت اهل بيت را كفران ميكند ولو يك بار هم ـ خداي ناكرده ـ كفران بكند ميشود كفور اينچنين نيست كه حالا لازم باشد عنوان كفور، عنوان خوّان بر كسي اطلاق بشود كه پيشهٴ او، حرفهٴ او اينهاست نظير جعفر كذّاب هم همين طور است خب، پس دو قضيه آنجا ذكر فرمود، فرمود خداي سبحان يقيناً به طور كامل از مؤمنين دفاع ميكند يك و يقيناً خداي سبحان خوّانِ كفور را دوست ندارد دو، اين دو مطلب را به محسنين بشارت بدهيد ﴿وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ به اينها بگو كار به دست خداست خدا از مؤمنين دفاع ميكند خدا كاري هم به خوّانِ كفور ندارد آنها منفور نزد خدا هستند اين طليعه است براي جريان اذن مبارزه
بررسي صدور اولين آيه تجويز مبارزه مسلحانه
آنگاه در آيهٴ 39 فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾ اين اذن، اذن تشريعي است (يك) جمله، جملهٴ خبريه است (دو)، به داعي انشاء القا شده است (سه)، فاعل ﴿أُذِنَ﴾ للتعظيم حذف شده است (چهار) آذِن ذات اقدس الهي است كه «بِيَده الحُكم» خب، ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ﴾ به چه كساني اذن داده شد؟ به بيگناهاني كه يك عدّه تبهكاران به جنگ اينها ميآيند اينها كه شروع به مبارزه نكردند كه اينها مقاتِل نيستند اينها مقاتَلاند چون در بخشهاي ديگري از قرآن كريم كه قبلاً خوانده شد فرمود: ﴿هُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[12] اينها شروع به جنگ كردند شما كه شروع به جنگ نكرديد اين ﴿هُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ نشانه آن است كه شما حجّت بالغه داريد آنها حمله كردند نه شما، شما مقاتَليد نه مقاتِل حالا كه شما مقاتَليد به شما اذن داده ميشود كه مقاتِل باشيد از خودتان دفاع كنيد و خدا از شما دفاع ميكند نصرت ميدهد و مراكز را هم حفظ ميكند ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾ چرا؟ براي اينكه اينها مظلوماند و خدا حامي مظلومان است حالا ظاهر اين ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ﴾ آن است كه اوّلين آيهاي كه تجويز مبارزهٴ مسلّحانه صادر شده است به وسيلهٴ همين آيه است برخيها خواستند بگويند كه درست است در مكّه مبارزهٴ مسلّحانه اجازه داده نشد براي اينكه امكانات نبود لكن در مدينه اوّلين آيهاي كه دستور مبارزهٴ مسلّحانه داده شد آيهٴ 190 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است[13] كه فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ برخيها گفتند اوّلين آيهاي كه دستور مبارزهٴ مسلّحانه را صادر كرد آيهٴ 111 سورهٴ مباركهٴ «توبه» است[14] كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً﴾ فرمود خداي سبحان با مؤمنين معامله كرده جانِ اينها را از اينها خريده به اينها بهشت داده اين جان براي خداست و چون جان براي خداست اينها اميناللهاند بايد امانت را حفظ بكنند دربارهٴ اين امانت هم بيش از دو كار حق ندارند يا شهيد يا پيروز راه سوم نيست احديالحُسنَيين همين است ديگر راه ثالثي وجود ندارد فرمود در اين معامله كه به سود شماست ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم﴾[15] جانتان را داديد و بهشت گرفتيد پس هر تصرّفي ميخواهيد در جانتان بكنيد بدون اذن خدا غصب است چون معامله كرديد، اگر معامله كرديد جان داديد بهشت گرفتيد حُسن خاتمه گرفتيد خيرِ دنيا و آخرت گرفتيد، بايد در جانتان به اذن خدا تصرّف بكنيد خدا اجازه نميدهد كه شما در جانتان غير از اين دو امر تصرّف بكنيد يا شهادت يا پيروزي ﴿فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾[16] همين، يا قاتل بشويد يا مقتول، يا شهيد بشويد يا پيروز راه سومي وجود ندارد. مسئلهٴ اسارت يك امر اختياري نيست كسي خودش را تسليم بكند اين خلاف است اين حقّ تسليم شدن ندارد حالا يك وقت آنها به زور تسليم ميكنند و اسير ميگيرند آن راه سوم نيست فرمود شما بيش از دو راه نداريد در همين آيهٴ 111 سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود شما كه معامله كرديد بهشت را گرفتيد ﴿يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ دوتا راه داريد ﴿فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾ يا شهيد يا پيروزي حالا اگر يك وقت دستتان نرسيد و راه سوم را بر شما تحميل كردند ديگر كارِ شما نيست شما كه تسليم نشديد شما را
مبارزه و جهاد عامل محفوظ ماندن اديان
حالا اسير كردند ﴿وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً﴾ فرمود: ﴿فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ﴾ اين يك حكمِ بينالمللي است براي اسلام است نه براي شريعت و منهاج در اينجا هم فرمود اگر ما مسئلهٴ جهاد را لازم ميدانيم براي اينكه دينِ يهود به وسيلهٴ جهاد محفوظ است دين مسيحيّت به وسيلهٴ جهاد محفوظ است راهباني كه از مردم جدايند صومعه و دِيْر دارند آن دِير آنها هم به بركت رزمِ رزمندهها محفوظ است ولو آنها در صحنه نيستند آنكه در زمان دفاع مقدس كاري به جنگ نداشت تسبيح دستش بود و ذكر ميگفت اين بايد بداند كه اگر جنگ نبود تسبيح هم در دستش نبود فرمود مگر راهبان اهل مبارزهاند، اهل اجتماعاند اينها در دامنهٴ كوه مشغول عبادتاند اگر مبارزهٴ مجاهدان نباشد رهبانيّت هم جايي ندارد راهبِ گوشهنشين هم ويرانهنشين ميشود در همين جريان هفتاد سالهٴ منحوس اتحاد شما ميديديد اين بخشي از آسيا و بخشي از اروپا را اين اتحاد جماهيري سوسياليستي شوروي پر كرده بود اين نقشهٴ سابق را يادتان است ديگر بخشي از آسيا را همين شوروي سابق داشت بخشي از اروپا را هم اينها داشتند خب در آنجا نه تنها جا براي يهوديّت نبود و مسيحيّت نبود و اسلاميّت نبود جا براي رهبانيّتِ راهبان هم نبود به كسي اجازه نميدادند كه برود گوشهاي دامنهٴ غاري عبادت كند كه اين چهار گروه را كه اين سه گروه مستقيماً ربطِ اجتماعي با مردم دارند يك گروه هم اهل زاويه و زهد و انزوا هستند به آنها هم ميفرمايد شما هم بايد دعاگوي رزمندهها باشيد اگر جهاد نباشد آن صومعه را هم سرتان خراب ميكنند خب پس بنابراين اين يك حكم بينالمللي اسلام است دين بدون مبارزه نميشود اين آيه را حالا با آن آيهاي كه محلّ بحث است هماهنگ كنيد ملاحظه بفرماييد ﴿وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ﴾[17] اديان ابراهيمي فعلاً در خاورميانه همين سه دين است كه رسميّت دارد آنگاه در اين بخش هم ميرسيم به اين آيه كه اگر مسئلهٴ جهاد نباشد ﴿لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾
اهداف و آثار دنيوي و اخروي جهاد و کشته شدن
گروهي اخيراً از هند و غير هند آمدند به عنوان عاشوراپژوهي به آنها گفته شد كه اگر كسي به خدا و قيامت معتقد باشد اين ميتواند دربارهٴ عاشوراي سيّدالشهداء(سلام الله عليه) يا مَقالي يا مَقالتي داشته باشد اما چون در بين اينها يك عدّه غير موحّد بودند حالا كسي كه موحّد نيست خدا و قيامت و بعد از مرگ را قبول ندارد اين مبارزهٴ او لغو است اين به دنبال يك وهم حركت ميكند براي اينكه كسي كه مبارزه ميكند هدفي دارد اين است كه خودش يا همنوعانش را آزاد بكند كشورش را آزاد بكند ديگران را به استقلال برساند اين يك هدف خوبي است اين اصل اول, انسان كه ميميرد به زعمِ باطل اينها معدوم ميشود ولي به بَناي حق اگر كسي شربت شهادت نوشيد كاملاً زنده است (يك), زنده وارد برزخ ميشود (دو), گرچه بدن متلاشي شد كاملاً از صحنه باخبر است كسي كه شربت شهادت نوشيد دوتا هدف دارد به هر دو ميرسد يكي فيضِ كارِ خودش كه ثواب الهي است ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾,[18] ثواب ميبرد لذّت ظاهري ميبرد لذّت باطني ميبرد لذّت جسمي ميبرد لذّت روحي ميبرد همهٴ اين لذايذ براي شهيد محفوظ است اين يك, دوم ميخواهد بفهمد كه اين مبارزهٴ او و اين خوني كه ريخته شده است ملّت آزاد شدند يا نه, كشورشان مستقل شد يا نه, اين را هم ذات اقدس الهي به اينها بشارت ميدهد اينها ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[19] مرتب از خدا سؤال ميكنند خدايا ما به دستور تو رفتيم جبهه و شربت شهادت نوشيديم براي اينكه كشورمان مستقل بشود شد يا نشد چه كساني راه افتادند كجا هستند در چه مقعطياند پشت سرش هم ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾, ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ كه فعل مضارع است و مفيد استمرار. مرتّب از خدا بشارت ميخواهند خدايا به ما بشارت بده اينهايي كه راهيانِ راه ما بودند الآن كجا هستند بعد خدا به اينها خبر ميدهد كه به بركت خون شما كشورتان آزاد شد مردمتان آزاد شدند كشورتان مستقل شد اين دوتا نشاط براي شهدا هست حالا اگر كسي ـ معاذ الله ـ معتقد بود مرگ پوسيدن است نه از پوست به در آمدن و مرگ آخر خط است كه اين ملحدان بر آناند خب انسان ميشود معدوم, وقتي معدوم شد نه خودش لذّت ميبرد نه از پيروزي ديگران باخبر ميشود تا لذّت ببرد ميشود عدمِ صِرف اين براي چه دارد ميجنگد تمام لذّتها را به زعمِ باطل خود در درون حيات دنيا خلاصه ميكند بعد هم كه خبري نيست نه به او چيزي ميدهند چون «لا مَيْز في الأعدام» نه از استقلال كشورش باخبر است چون «لا مَيْز في الأعدام» بنابراين فرضِ عقلي ندارد كسي موحّد نباشد و مبارز باشد اين ديگر نميتواند دربارهٴ سيّدالشهداء فكر بكند كه.
پرسش:...
پاسخ: در دنيايتان راحت باشيد تا زنده هستيد در دنيايتان تجاوز نكنيد.
پرسش:...
پاسخ: بله پيام دارد براي دنيايتان نه براي آخرت, اين شخص ديگر نميخواهد كُشته بشود كه ميگويد دست از زن و بچهٴ من برداريد در دنيا آزادمرد باشيد براي اينكه شما اگر امروز به زن و بچهٴ كسي فحش گفتيد فردا هم به زن و بچهٴ شما ميگويند آبرويتان در خطر است نه اينكه اگر مُرديد بهره ميبريد اين دين براي كساني كه كافر هم هستند پيام دارد ميگويد مواظب اخلاقتان, زبانتان, گفتارتان, قلمتان باشيد كه در دنيا هستيد راحت زندگي بكنيد همين, اما حضرت نفرمود شما شهيد بشويد كُشته بشويد و بعد بهره ميبريد دستور كشته شدن نداد دستور تركِ ظلم داد خب بله اين نفعِ دنيايي است و دين براي كفّار هم پيام دارد اما مبارزه عليه ظلم كه كسي عليه ظلم مبارزه بكند خودش را به كُشتن بدهد اين سراب است اين خيال ميكند همان طوري كه خودش الآن به دنبال جنازهٴ مقتولي حركت كرده براي او بَنِر ميزنند نميدانم دستهگل راه مياندازند تشييع ميكند تشييع خوب ميكنند بازماندههايش را گرامي ميدارند اين خيال ميكند بعد از مرگ اين كارها را هم بكنند او لذّت ميبرد وقتي انسان معدوم شد هيچ خبري از هيچ جاي عالَم به او نميرسد بنابراين اينها گرفتار وهماند هر كسي اينها را نميتواند جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) و عاشورا و اينها را درك بكنند
حکم بين المللي جهاد و عظمت آن در حفظ دين
خب اين مسئله كه فرمود يك كار بينالمللي است يعني خداي سبحان براي هر ديني يك مبارزه قرار داد الآن اين مسيحيّت در اسارتِ كليساست اينكه اينها ميگويند مسيحيّت يا كارِ ما ارتباطي با سياست ندارد, با جنگ كاري نداريم ما چه كار داريم مثلاً تجاوز اسرائيل را محكوم كنيم اين مسيحيّت در اسارت اينهاست در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «صف» كه اصلاً سوره به نام سورهٴ جنگ است اوّلش جنگ, وسطش جنگ, آخرش جنگ اين سوره, سورهٴ جنگ است اوّلش اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ﴾[20] وسطش اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾[21] آخرش هم كه به ما مسلمانها دستور ميدهد مسلمانها! مثل مسيحيها باشيد بجنگيد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾[22] به ما مسلمانها ميگويد مسلمانها مثل مسيحيها باشيد بجنگيد آن وقت اينها آمدند مسيحيّت را خلاصه كردند در كليسا و گفتند دين از سياست جداست ما كاري به جنگ نداريم ما جريان اسرائيل را نميتوانيم محكوم كنيم از اين بازيهايي كه در آوردند خب, در قرآن فرمود اين در تورات هست در انجيل هست در قرآن كريم هست در همهٴ كتابهاي آسماني هست در محلّ بحثِ ما هم فرمود اگر مبارزه نباشد نه صومعهٴ راهب ميماند نه بيعهٴ ترسائيان ميماند نه كنيسهٴ يهوديها ميماند نه مساجد مسلمانها ميماند اين عظمتِ جهاد است و
نصرت و امدادهاي غيبي به مجاهدان في سبيل الله
همهٴ اين گزارشها هم مرتّب روزانه به شهدا ميرسد چون اين ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾[23] فعل مضارع است شهيد در برزخ نه ميميرد نه به خواب ميرود مرتّب از ذات اقدس الهي سؤال ميكند و جوابِ بشارتآميز را هم از ذات اقدس الهي دريافت ميكند فرمود ما به اينها اجازهٴ مبارزه داديم چرا, براي اينكه اينها مظلوماند و خداي سبحان كه اجازه داد هم قدرت دارد كه ياري كند (يك), هم ياري ميكند به وعدهاش عمل ميكند (دو), پس به اينها بشارت بده ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾ قدرت هم گاهي به تجهيزات نظامي است گاهي هم به امدادهاي غيبي است كه البته همهٴ اينها به امدادهاي غيبي برميگردد گاهي به تَشجيعِ مبارزان از يك طرف, به ترهيب مخالفان از طرف ديگر است كه ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[24] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منصورِ بالرّعب بود[25] اين ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ امدادِ غيبي است كه گاهي مخالفان ميترسيدند قبل از اينكه حضرت دست به قبضهٴ شمشير ببرد. خب اين يك نصرت الهي است تشجيع كردن از اين طرف است كه فرمود ما تثبيت ميكنيم قلوب اينها را (يك), ترهيب ميكنيم مرهوب ميكنيم خائف ميكنيم قلوب دشمنان را (دو), آن امدادهاي غيبي هم كه هست باران را به موقع براي اينها ميفرستيد مسوّمين را فرشتهها را به كمك اينها ميفرستد در چشمِ اينها اثر معجزهگي ميكند نه سِحري مظلوميت اينها چيست؟ براي اينكه اينها از سرزمينشان تبعيد شدند يا به حبشه تبعيد شدند يا به مدينه تبعيد شدند ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم﴾ يك وقت است كه سخن از سرزمين و وطن و امثال ذلك است از اينها در عالَم زياد است يك وقت است نه, سخن از تبعيدِ ديني است يك عدّه هيچ جُرمي ندارند مگر اينكه موحّدانه ميخواهند به سر ببرند كفار اين را ذَنْب و گناه تلقّي ميكنند اين مؤمنانِ باتقوا را از ديارشان خارج ميكنند ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ ظالمانه تبعيد شدند حالا يه به طرف حبشه يا به طرف مدينه هيچ گناهي نداشتند ﴿إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ در بخشهايي هم از قرآن كريم آمده است كه اينها هيچ ذنبي نداشتند مگر اينكه ميگفتند كه خداي ما يكي است[26] تنها عامل انتقام كفّار اين بود كه اينها ميگفتند ما مؤمنيم اينجا هم فرمود: ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ هيچ حقّي نداشتند اين استثنا هم استثناي تأكيدي است كه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾
اهداف مبارزاتي ملت ايران در برابر بيگانگان
خب اينها مأذوناند كه مبارزه بكنند خدا ناصر است و به وعدهاش عمل ميكند خب چرا؟ براي اينكه سرزمينشان را حفظ بكنند براي همين؟ يا نه, اينها براي اينكه دينشان را حفظ بكنند دين كه حفظ باشد سرزمين هم محفوظ است اين ايران در جنگ جهاني اول مادامي كه روحانيّت نبود و دين نبود در جنگ جهاني اول دستِ همينها بالا رفته بود هر چه بيگانهها خواستند بگيرند گرفتند در جنگ جهاني دوم هم بشرح ايضاً بيگانه آمد ارباً اربا كرد هر چه خواست بگيرد گرفت در كودتاي ننگين 28 مرداد هم دست اينها بالا رفت هر چه خواستند تحويل گرفتند گاز را دادند به شوروي و نفت را دادند به آمريكا و اينها خانهنشين شدند همه جا سخن از جمهوري ايراني بود و هيچ يعني هيچ اثر نكرد تنها جايي اثر كرد كه جمهوري اسلامي شد يعني امام شد و روحانيّت شد و مسجد و حسينيه شد و حوزه و دانشگاه شد و مردم متديّن آمدند به ميدان گفتند قرآن است و عترت اين ماند و ماند و ماند ـ انشاءالله ـ تا ظهور حضرت ميماند خب همين كشور بود ديگر, همين مردم ايران بودند ديگر, ديگر ما مكتب ايراني نخواهيم داشت اگر جمهوري ايراني ميداشتيم در جنگ جهاني اول بود در جنگ جهاني دوم بود در جمع شما شايد كساني نباشد كه اين جريان ننگين كودتاي 28 مرداد را درك كرده باشد ما آن روز تقريباً سنّمان بيش از بيست سال بود در حوزهٴ تهران درس ميخوانديم در متنِ صحنه بوديم در ظرف چهار ساعت وضع عوض شد شعار رسمي مردم تهران در كودتاي ننگين 28 مرداد مرگ بر شاه بود شايد اين قصّه را ما بارها گفتيم يك طبقداري, دستفروشي گلابيهاي نطنز و غير نطنز را جمع كرده بود در همين ميدان شاهِ سابق كه الآن ميدان قيام شده در جنوب تهران خيابان مولوي نزديك مدرسهٴ حاج ابوالفتح آنجا اين دستفروش حدود ساعت نُه بارش را از ميدان آورد و گلابي را پهن كرد و داد ميزد «آي شاه ميوه, آي شاه ميوه» ريختند بساط او را به هم زدند كه چرا اسم شاه را ميبري اين ساعت 30: 9 صبحِ 28 مرداد 1332 ساعت ده شد و آن كودتاي ننگين شد و مصدّق و همكاران و دولتيانش به زندان افتادند و داماد شاه آمد و دولت تشكيل داد و كابينه تشكيل داد و وزرا تشكيل داد دويِ بعدازظهر همين «مرگ بر شاه» شده «جاويد شاه» همين جمهوري ايراني بود ديگر, همين مكتب ايراني بود ديگر, اما شما شانزده شهريور آن همه شهادت, هفده شهريور آن همه شهداي بدر و اُحد را شما ديديد كه همه گفتند «مرگ بر شاه» هجده شهريور هم گفتند «مرگ بر شاه» دين است كه كشور را حفظ ميكند مردم آخر براي چه كُشته بشوند اين دين است كه به انسان همين كه چشم بست دوتا بشارت را دارد هم ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ دارد, هم ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾[27] دارد ديگر چه زندگياي بهتر از اين, اينجا را كه ديگر ميگويند جاي زندگي نيست «دارٌ بالبلاء مَحفوفة»[28] آنكه اين عالَم را ساخت قسم ياد كرد كه اينجا جاي نشاط نيست ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[29] كَبَد يعني درد و رنج و غصّه در قبال كَبِد است كه اين عضو گوارشي است اين «لام», «لام» قسم است حرف خدا هم است آنكه جهان را خلق كرد دنيا را خلق كرد انسان را خلق كرد قسم خورد كه اينجا جاي نشاط نيست حواستان جمع باشد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾ حالا يا فقرِ مالي است يا فقرِ عِرضي است يا مشكل سياسي است يا مشكل اجتماعي است يا مشكل خانوادگي است گيري هست بالأخره, اينجا جاي آسايش نيست آنجايي كه جاي آسايش است همين است كه انسان در راه دين شربت شهادت بنوشد و كشور را او حفظ كرده, بنابراين فرمود اين يك حرفِ اساسي است حرفِ خداست در تورات حرف خداست در انجيل حرف خداست در قرآن و خدا مدافع است و خدا ناصر است و اگر مبارزه نباشد نه صومعهاي ميماند نه بيعهاي ميماند نه كَنيسهاي ميماند نه مسجدي, در همان زمان پهلويِ پليد تمام مساجدِ شهر ما شده بود انبار حسينيهها كه كلاً تخريب شد سقّاخانه و حسينيه تخريب شد مسجد هم براي اينكه انبار در شهر كم بود خراب نكردند همين, انبار يعني انبار, در طيّ اين قدرت چند سالهٴ پهلوي خب هيچ خبري نبود, اگر دين نباشد اين مسجد ميشود انبار چه اينكه همين كار را كردند ديگر, اثري از دين نبود.
روش صحيح مبارزه و اصلاح جامعه
پس بنابراين مبارزه را يك انسان موحّد ميكند مگر كسي گرفتار وهم باشد اصلاً نداند مبارزه يعني چه, اگر كسي خردمدارانه دارد فكر ميكند مبارزه تنها از كسي متمشّي ميشود كه به بعد از مرگ معتقد باشد دوم اينكه درست است در بخشهايي از قرآن كريم فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾[30] درست است زمين فاسد ميشود اما چرا زمين فاسد ميشود؟ چون مسجد به وظيفهاش عمل نكرده حسينيه به وظيفهاش عمل نميكند حوزه به وظيفهاش نميرسد آن آيه معلولِ اين آيه است پس نميشود گفت هدف مبارزه اين است كه ما اصلاح بكنيم مملكت را بله ميخواهيم اصلاح بكنيم اما اصلاح مملكت به حوزه است و مسجد است و روحانيّت است و دين است و قرآن است و عترت اينها را شما برداري جامعه را با چه چيزي ميخواهي اصلاح كني جامعه را دين اصلاح ميكند و اخلاق. خب, پس اگر در آنجا فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اين حق است اما در رتبهٴ ثانيه است اين آيه حرفِ اصلي را ميزند كه ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ﴾ جا براي راهبان هم نيست ﴿وَبِيَعٌ﴾ ترسايان هم جا ندارند ﴿وَصَلَوَاتٌ﴾ كه گفتند مركز عبادتهاي يهوديها را ميگفتند صَلوثا به تعبير زمخشري كه اين تَعريبِ اوست[31] ﴿وَمَسَاجِدُ﴾ كه براي مسلمانهاست يعني هيچ ملّتي مركز ديني نخواهد داشت چه اينكه در كمونيست هم همين طور بود وقتي مراكز ديني فعّال نباشد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ پس يك حلقهٴ مفقودهاي بين آن مقدم و تالي يا موضوع و محمول آن آيه هست كه فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾[32] اينجا يك مقدمهٴ مَطويه كم است آن مقدمهٴ مَطويه را آيهٴ چهل سورهٴ مباركهٴ «حج» حل ميكند ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ﴾ اول مراكز مذهب ضعيف ميشود وقتي مراكز تبليغي, فرهنگي, ديني ضعيف شد جامعه آلوده ميشود «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ حج, آيهٴ 34.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 115.
[3] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 8.
[4] . سورهٴ حج, آيهٴ 35.
[5] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.
[6] . سورهٴ نور, آيهٴ 33.
[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.
[8] . الكافي, ج4, ص516.
[9] . بحارالأنوار, ج67, ص219; صحيح البخاري, ج6, ص20.
[10] . الكافي, ج1, ص98.
[11] . بحارالانوار، ج67، ص219؛ صحيح النجاري، ج6، ص20 .
[12] . سورهٴ توبه, آيهٴ 13.
[13] . ر.ك: الكشاف, ج1, ص235.
[14] . ر.ك: روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم, ج9, ص154.
[15] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.
[16] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.
[17] . سورهٴ توبه, آيهٴ 111.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[19] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[20] . سورهٴ صف, آيهٴ 4.
[21] . سورهٴ صف, آيات 10 و 11.
[22] . سورهٴ صف, آيهٴ 14.
[23] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[24] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 151.
[25] . الخصال, ج1, ص292.
[26] . ر.ك: سورهٴ بروج, آيهٴ 8.
[27] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[28] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 226.
[29] . سورهٴ بلد, آيهٴ 4.
[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 251.
[31] . الكشاف, ج3, ص160.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 251.