اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَي بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْأَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً (60) تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراً (61) وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً (62) وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (63) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً (64)﴾
در جريان توكل بايد توجه داشت كه توكل نه به معني تعطيل است (يك) نه به معني تقسيم كار است (دو) اگر كسي توكل كند يعني بگويد من كارها را به خدا واگذار كردم و خودش گرفتار عُطله و تنبلي بشود اين ترك واجب كرده است اين توكل نيست و اگر تقسيم بكند بگويد كه يك مقدار قدرت براي من است يك مقدار قدرت براي خدا ، آن مقداري كه براي من است خودم انجام ميدهم آن مقداري كه مقدور من نيست به خدا توكل كنم اين يك شرك خفي است اين تشريك در كار است اين توكل نيست معنايش اين است كه من مقداري را به حول و قوّه خودم انجام ميدهم بقيه را به حول و قوّه خدا واگذار ميكنم اين با توحيد سازگار نيست زيرا يك موحد همه با حول و قوّه الهي كار ميكند نه خود را به تنبلي و عُطله محكوم ميكند نه كار را از ذات اقدس الهي جدا ميداند ميگويد در همه امور «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد»[1] اين ذكر نوراني مخصوص نماز نيست در حال نماز ، توحيد را به ما آموختند نه يعني نمازگزار در قيام و قعود به حول و قوّه الهي حركت ميكند بلكه معناي اين ذكر اين است كه نمازگزار ميگويد من معتقدم قيام من و قعود من به حول و قوّه الهي است «بحول الله و قوّته تعالي في جميع اموري آناء الليل و أطراف النهار أقوم و أقعد» نه يعني قيام و قعود نماز من به حول و قوّه الهي است.
بنابراين يك انسان متوكّل به وظايف شرعياش عمل ميكند در تمام فرصتها مشغول كار است و ترك واجب نميكند چه اينكه مستحب را هم ترك نميكند (اين يك) در تأمين هزينه در خدمات فردي و جمعي كوشاست (اين دو) ولي در تمام اين امور ميگويد خدايا من تو را وكيل كردم تو وكيل من هستي وكيلِ مطلق در كلّ عالم اثر دارد اگر ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[2] اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[3] يك انسان متوكّل عرض ميكند خدايا من و همه موجودات جزء سربازان آماده شماييم ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ من شما را وكيل كرده ام (اين دو) شما كار مرا با آن جنودي كه داري انجام بده (سه) خود من هم در خدمت سربازان شما هستم (چهار) بنابراين اگر كسي توكل كرد و موفق شد نميگويد بخشي براي من بود بخشي براي خدا ميگويد ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[4] خدا را شاكرم كه خدا به وسيله سربازان كار مرا انجام داد و من هم يكي از سربازان الهي بودم نه اينكه تقسيم بكند بگويد تا اين مرز براي من از آن به بعد براي خدا اين يك شرك مشهور اگر نباشد لااقل يك شرك مستور است آن وقت خودش در متن كار است و خود را سرباز الهي ميبيند چرا چون خود را به وكيل سپرده است و سراسر عالم هم سربازان الهياند اينچنين نيست كه اين شخص متوكّل جزء جنودالرحمان نباشد.
آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم مؤيّد همين آيه است اگر در آيه دارد ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[5] آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»دست و پای شما سربازان خداست ؛ اينچنين نيست كه شما اگر وقتي كاري انجام داديد موفق شديد بگوييد من اين كار را كردم نه خير جنود الهي اين كار را كردند چه اينكه اگر كسي خدای ناکرده كجراهه رفت بيراهه رفت راه ديگران را بست اگر خدا بخواهد او را تنبيه كند با دست او, او را ميگيرد با زبان او, او را ميگيرد حرفي ميزند رسوا ميشود كاري ميكند رسوا ميشود اين طور نيست كه لازم باشد خدا از جاي ديگر سربازكشي بكند فرمود: «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» دست و پاي شما سربازان اوست خب پس ما نه در مثبت نه در منفي حق نداريم بگوييم ما مستقلّيم اگر يك كار خيري انجام داديم حرف خوبي زديم مطلب خوبي نوشتيم خدمت خوبي كرديم اقدام خوبي داشتيم بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] بايد شاكر باشيم كه خداي سبحان با سربازان داخلي آبروي ما را حفظ كرد و اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيم بايد اين خطر را احساس كنيم كه گاهي با سربازان داخلي گاهي با سربازان خارجي ميگيرد پس معناي توكل, عُطله و تعطيلي و تنبلي نيست معناي توكّل تقسيم كار نيست كه تا بخشي براي ما باشد بخش ديگر براي خدا باشد اينکه ميشود استقلال اين ميشود شريك داشتن اينكه با توحيد سازگار نيست بنابراين يك انسان متوكّل ميگويد: ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[7] آن وقت می گويد:«اُفوّض امری كله الي الله سبحانه و تعالي» آن وقت شروع به فعاليت ميكند اين معني توكل است.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر, «بحول الله و قوّته أقول و أقعد, أتكلّم و أسْكُت اُجاهد و اُدافع أكتب و أسمع و اُدرّس و أتدرّس» و مانند آن ، اين مكتبي است كه ائمه(عليهم السلام) به ما آموختند. آن كه جبري است ميگويد «لا حول و لا قوّة الاّ لله» آن كه تفويضي است ميگويد «لا حول و لا قوّة لله» آن كه امر بين الأمريني است مثل ما به ما آموختند بگوييد «لا حول و لا قوّة إلاّ بالله»[8], «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد»[9] انسان كار را با اختيار انجام ميدهد اما «آن اختيار هم به كفِ اختيار اوست» خب.
اما معناي صلوات, دعا, طلب مغفرت همه اينها هر موجود داني نسبت به بالا انجام بدهد همين طور است اين صلواتي كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) انجام داد[10] خود حضرت انجام ميدهد يك حساب ديگري دارد خب اين انسان كامل معصوم است ميتواند واسطه فيض باشد براي فرشتهها و اينها اما اين صلواتي كه حضرت به ما آموخت ما اين صحيفه سجاديه را قرائت و تلاوت ميكنيم نه نسبت به ملائكه آن سِمت را داريم كه واسطه فيض باشيم يعني بين خدا و فرشتهها قرار بگيريم فيضي را از خدا دريافت بكنيم و به ملائكه برسانيم نه نسبت به اهل بيت(عليهم السلام), ما آن صلاحيّت و لياقت و درجه وجودي را نداريم كه بين خدا و ائمه قرار بگيريم بين خدا و پيغمبر قرار بگيريم بين خدا و فرشته قرار بگيريم نعم, يك مؤمن ممكن است نسبت به مؤمنان ديگر اينچنين باشد يك واسطه در فيض باشد آن ممكن است عالِمي يك مؤمن برتري كه رفعت درجه دارد اين ممكن است كه واسطه فيض باشد به بركت او و به وساطت او فيضي به ديگران برسد وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) به همين زكريابن آدم كه در شيخان دفن است فرمود در قم باش خدا به بركت تو خيلي از عذابها را برميدارد[11] اين ممكن است اما حالا مؤمني واسطه بشود كه فيضي را از خدا دريافت كند به وجود مبارك وليّ عصر برساند يا به ائمه برساند يا به ملائكه برساند اينچنين نيست آن وقت تمام اين صلواتهايي كه ميفرستيم يك تقرّبي است براي ما همان مثالي كه سيدناالاستاد و ديگران داشتند مثل آن است كه در روز عيد ، باغبانِ كسي يك ظرف ميوه يا يك دسته گل از باغِ صاحبباغ به پيشگاه صاحبباغ ببرد اين طور نيست كه چيزي از خودش به صاحبباغ داده باشد يا از جاي ديگر آورده باشد به صاحبباغ داده باشد ميوه باغ اهل بيت را كه همين دعا و صلوات و طلب مغفرت و «وتقبّل شفاعته و قرب وسيلته»[12] همين ادعيه و اينهاست اينها ميوه باغ اينهاست اين ميوهها را انسان به پيشگاه اينها تقديم ميكند از انسان چيزي به اين ذوات قدسي نميرسد ولي خود انسان ، متقرّب ميشود متكامل ميشود و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر نه اينكه من واسطه بشوم و سلام را از خدا دريافت بكنم قبل از شما بعد به شما برسانم كه شما بعد از ما باشيد اين طور نيست اين بركاتي كه از طرف خدا به آنها ميرسد ما همين بركات را از ذات اقدس الهي مسئلت بكنيم كه خودمان متقرّب بشويم در آن مثال اگر كسي از باغِ صاحبباغ يك سبد ميوهاي يا يك دستهگُلي روز عيد چيده و به آنها داد اين طور نيست كه چيزي از خودش به صاحبباغ داده باشد اين نيست كه اين دسته گل را يا اين سبد ميوه را از جاي ديگر آورده باشد به صاحبباغ داده باشد بلكه ميوه و گل صاحبباغ است كه به پيشگاه صاحبباغ تقديم ميشود خود اين باغبان متقرّب ميشود نه اينكه صاحبباغ به بركت و وساطت اين باغبان به جايي برسد.
پرسش ...
پاسخ: بله همه اينها تقرّب خود شخص است نه اينكه اين شخص واسطه فيض باشد بين خدا و امام زمان يا ائمه ديگر(عليهم السلام) كه اينها صادر اولاند نور واحدند.
پرسش ...
پاسخ: يقيناً به وجود مبارك وليّ عصر هر لحظه فيض ميرسد مخصوصاً در شبهاي جمعه اين يك رابطهاي است بين خدا و امام زمان بين خدا و اهل بيت(عليهم السلام) مخصوصاً شبهاي جمعه اما ما هيچ كارهايم اين طور نيست كه ما بين خدا و امام زمان ـ معاذ الله ـ واسطه باشيم كه ما فيضي را از خدا بگيريم به امام زمان بدهيم .
بنابراين فرمود: ﴿الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمنُ﴾ كه اين ﴿الرَّحْمنُ﴾ هم ميتواند فاعل ﴿اسْتَوَي﴾ باشد هم خبر براي مبتداي محذوف. سرّ طرح نام مبارك ﴿الرَّحْمنُ﴾ براي آن است كه در فضاي جاهلي الرّحمان معروف نبود شناختهشده نبود اينها الله را ميشناختند ميگفتند الله موجود است شريك ندارد واجبالوجود است كلّ عالَم را او خلق كرد كلّ عالم را او تدبير ميكند او اله الآلهه است ربّ العالمين است ربّ الأرباب است و مانند آن اما كارهاي دريا و صحرا و بشر و امثال بشر را ارباب متفرّقه اداره ميكنند اين ارباب متفرّقه را ما ميپرستيم تا ما را به الله نزديك كنند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ﴾ اينها الله را قبول داشتند ميگفتند ما به الله دسترسي نداريم اين بتها واسطه فيض ما هستند بدون اينها نميشود خدا را عبادت كرد بدون اينها نميشود از خدا كمك گرفت ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[13] (يك) ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[14] (دو) اينها الله را ميشناختند الله را قبول داشتند و مانند آن, اما ﴿الرَّحْمنُ﴾ براي اينها شناخته شده نبود وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿الرَّحْمنُ﴾ را عبادت كنيد ﴿الرَّحْمنُ﴾ است كه بر عرش مستوي[15] است يعني آن موجود مطلقي كه شما او را به عنوان الله قبول داريد او داراي وصف جامع رحمانيّت است عالم را﴿الرَّحْمنُ﴾ دارد اداره ميكند اگر﴿الرَّحْمنُ﴾ دارد اداره ميكند رحمتش ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[16] شما نيازي به بت و امثال بت نداريد اينها الرحمان را نميفهميدند لذا ميگفتند رحمان كيست به «ما» هم تعبير ميكردند كه اهانتآميز باشد كه براي غير ذويالعقول است.
ذات اقدس الهي در چند آيه رحمان را معنا كرد فرمود اولاً الرحمان در كنار الله نام مبارك همان حقيقت نامتناهي است كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مبسوطاً گذشت ؛ آيه 110 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» همين مباحث گذشت كه ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي﴾ كه آنجا گذشت كه آيا اين «له» به آن ذات برميگردد يا به ﴿ أيّاً ﴾ برميگردد ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ﴾ الله را بخوانيد (يك) ﴿أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ رحمان را بخوانيد (دو) ﴿أَيّاً مَا تَدْعُوا﴾ يعني «أيّاً ما تدعوا من الاسمين من الله و من الرحمن» چه بگوييد الله چه بگوييد الرحمان ﴿فَلَهُ﴾ اين له به ﴿ أيّاً ﴾ برميگردد يعني اگر بگويي الله همه اسما را داراست چون الله اسم اعظم است اگر بگويي الرحمان همه اسما را دارد چون الرحمان اسم اعظم است اما آنچه معهود است معروف است و متبادر به ذهن است اين است كه ضمير به همان ذات برميگردد چه از آن ذات به ﴿ الله﴾ تعبير كنيد چه از آن ذات به ﴿الرَّحْمَانَ﴾ تعبير كنيد آن ذات داراي اسماي حسناست غرض آن است كه الرحمان براي مردم حجاز شناخته شده نبود و قرآن كريم با اين تعبيرات الرحمان را كاملاً توضيح داد.
در تفسير عليبنابراهيم اين روايت هست كه آنها كه گفتند ﴿ما الرَّحْمَانَ﴾ خداي سبحان بخش اول سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» را نازل كرد اگر شما بخواهيد بدانيد الرحمان كيست ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[17] اينها همه وصف الرحمان است تا آنهايي كه گفتند ﴿مَا الرَّحْمنُ﴾ بفهمند كه رحمان چه كسي است. اما در جريان قيامت چه اينکه در همين سورهٴ مباركهٴ «فرقان» گذشت كه ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ يعني آيه 26 همين سوره ، قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه 56 گذشت ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾[18] گرداننده اصلي صحنه قيامت گاهي از او به الله ياد ميشود نظير آيه 56 سورهٴ «حج» كه فرمود: ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ گاهي از او به الرحمان ياد ميشود نظير آيه 26 همين سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه فرمود: ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ مُلك, حق است سخن از آسمان نيست در قيامت مالك يوم الدين كيست مَلك يوم الدين كيست الله ، خب مِلك چيست مُلك چيست آسمان و زمين مِلك و مُلك است يا حق مِلك و مُلك است فرمود نگو آسمان نگو زمين ؛ آسمان و زمين ظهور حقّ فعلياند آنچه در قيامت مطرح است حق است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ سخن از آسمان و زمين نيست تا شما بگوييد زمين براي كيست آسمان براي كيست حق است كه به صورت آسمان و زمين ظهور كرده به دليل اينكه همه اسرار را اين زمين ميداند و ميگويد در طليعه قيامت كه ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾ همين است ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ٭ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾[19] در آن روز ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا﴾[20] همان طوري كه در دنيا فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾[21] اين زمين گيرنده وحي است اسراري كه دارد تا آن روز نگه ميدارد و هر سرّي را كه خدا فرمود آشكار كن آشكار ميكند و زمين دهن باز ميكند ميگويد فلان شخص در فلان لحظه اين كار را كرده پس سخن از زمان و زمين نيست تا بگويند متري چند ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾[22] نه اينكه مِلك حق است نه خير حق, مِلك است آن وقت آن حق ميشود زمين آن حقّ فعلي است ديگر آن حق ميشود آسمان و كاملاً اسرار را بازگو ميكند و آنچه را كه نبايد بگويد نميگويد آنچه را كه بايد بگويد ميگويد هر اندازه كه بايد سخن بگويد سخن ميگويد. غرض اين است كه الرحمان را خداي سبحان براي اينها تشريح كرده كه رحمان اين است در كنار الله است اسم اعظم است معلّم قرآن است معلّم بيان است خالق انسان است اين كان ناقصه و كان تامّه را الرحمان عطا كرده .
﴿تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراً﴾ در توضيح شمس و قمر برخيها خواستند بگويند كه فرق ضياء و نور اين است كه اگر بالاصاله و بالذّات باشد ميگويند ضياء و اگر اعم باشد ميگويند نور آنجا كه دارد خداي سبحان شمس را ضياء قرار داد و قمر را نور قرار داد آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «يونس» ناظر به همين مطلب است ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾ ميگويند نور اعم از آن است كه براي خود منير باشد يا از جاي ديگر گرفته باشد ولي ضياء آن است كه از خود شيء باشد لذا در سورهٴ مباركهٴ «شمس» فرمود: ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا﴾[23] كه قمر در تِلو شمس قرار ميگيرد و از همان ضحای شمس استفاده ميكند ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾ كه اين روايتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است يك تطبيق خوبي است كه اگر كسي عبادتهاي شب از دستش رفته قضا شده ميتواند در روز انجام بدهد كه اگر كسي به نماز شب نرسيده لااقل روز همانها را قضا به جا بياورد[24] كه ليل خِلْفه روز است روز خلفه شب است برخيها به فكر مشغولاند بعضيها به ذكر مشغولاند بعضيها به شكر مشغولاند و انسان موحّد تام به هر سه مشغول است آنچه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت اين بود ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[25] بعد سخن از عبادت آنهاست.
اما آنچه در بخش پاياني اين سورهٴ مباركهٴ «فرقان» ميآيد همان مسئله ذكر و شكر است اين ذكر و اين شكر مسبوق به آن فكري است كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آمده ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اين مجموعه را با يك اسم اشاره مفرد تعبير ميكند ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا﴾ نه هذه اين واحد حقيقي حق است ﴿يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چه ميگويند ميگويند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا﴾ نه هذه ﴿بَاطِلاً﴾. حالا در قبال آن كفاري كه با كجدهني بددهني از الرحمان جلّ جلاله با اهانت ياد ميكردند ميگفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا﴾ در قبال آنها مردان موحد الهياند كه بندگان رحماناند ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اين چند آيه در وصف انسانهاي متكاملي است كه بندگان الرحماناند پس يك وقت انسان در جاهليّت است ميگويد ﴿مَا الرَّحْمنُ﴾ يك وقت در عقلانيّت است ميشود ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اين ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ يك رابطهاي با خودشان دارند كه خودشان را مديريت ميكنند يك مديريت جمعي دارند كه با جامعه رفتار ميكنند يك پيوند ناگسستني عبادي با خالقشان دارند كه شبها مخصوصاً آن كار را انجام ميدهند و فضايلي دارند از مسالب و مطاعن مصوناند واجبها را انجام ميدهند از محرّمات پرهيز ميكنند اين اوصاف كمال را ذكر ميكنند بعد ميفرمايند: ﴿أُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ﴾[26] اين ﴿أُولئِكَ﴾ يا خبر است براي ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ كه ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اين ﴿الَّذِينَ﴾ به بعد اوصاف آنها باشد ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ﴾ كذا و كذا ﴿أُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ﴾ كه آيه 75 همين سوره است ولي اگر اين ﴿الَّذِينَ﴾ خبر بود آن ديگر خبر دوم است ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ چه كساني هستند ﴿الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً﴾ فرومايه نيستند ولي فروتنانه زندگي ميكنند هَيِّن يعني با اهانت نيستند سست نيستند ولي فروتنانه به سر ميبرند يك انسان فرومايه ، سست است يك انسان فروتن ، مُتقن و محكم است ولي آرام به سر ميبرد ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً﴾ .
در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾[27] گردنكشي بكني كه چه؟! اگر از نظر جسم باشي كه اين زمين از تو سنگينتر است اين كوهها و تپهماهورها از تو بلندترند ستبرترند اگر بخواهي معنويّت داشته باشي البته كاري از تو ساخته است كه آسمان آن بار را نميتواند بكشد پس اگر آن معنويّت و خلافت الهي باشد كه راه ديگر است مشمول بخش آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» خواهيد بود كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ﴾[28] اگر بخواهيد بر اساس بدني و جِرمي و جسمي فكر بكنيد زميني كه روي آن راه ميروي از تو سنگينتر است كوهي كه در كنارش قدم ميزني از تو سنگينتر است ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ خب پس عبادالرحمان كسانياند كه ﴿يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً﴾ نه تنها مَشي فيزيكي يعني خطّمشيشان اين است نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند نه بددهناند نه توهيني ميكنند نه كسي را ميرنجانند و اگر جاهلي با آنها برخورد كرد اينها بهشتيگونه رفتار ميكنند بهشتي چه كار ميكند در بهشت چه خبر است در بهشت كه جا براي لغو و حرف زشت و حرف تلخ نيست اين شخص بهشتي در جامعه بهشتيگونه رفتار ميكند در دنيا جهنّميها هم هستند اگر يك جهنّمي در دنيا نسبت به اينها دهنكجي كرد اينها بهشتيگونه جواب ميدهند ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ﴾ اين تعليق حكم بر وصف ، مشعر به آن نحوه كار است جاهل وقتي با اينها حرف بزند بر اساس جاهليّت حرف ميزند ديگر فحش ميگويد اهانت ميكند بددهني دارد دروغ ميگويد تهمت ميزند اين كارها را ميكند چون اسناد فعل به موصوف به يك وصف نشان آن است كه آن فعل از چه سنخ خواهد بود ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ﴾ يعني خطاباً جاهليّه خطاب بر اساس جهل علمي يا جهالت عملي اگر جاهلي خطاب جهل علمي داشت يا خطاب جاهليّت عملي داشت به اينها اهانت كرد اينها مانند مردان بهشت بهشتيگونه پاسخ ميدهند ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ يعني «قالوا قولاً سالماً سليماً» سخني كه از هر گزند و اُفت و آفتي سالم است اينها جواب بد نميدهند.
﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا﴾ قولاً سليماً سالما, قالوا قولاً سديدا, قالوا قولاً حقّا . در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آنجا دارد كه ﴿لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً ٭ إِلَّا قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[29] قيل يعنی قول در بهشت جز حرف سلامتآميز حرف سِلم حرف نرم حرف حق چيز ديگري نيست مردان بهشتي هم جز حق چيزي نميگويند و اگر كسي نسبت به اينها دهنكجي بكند اينها ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ اين خطّمشيشان مشخص شد (يك) روابط اجتماعيشان مشخص شد (دو) حالا رابطه عباديشان با خدا را مشخص ميكند ﴿وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً﴾ بيتوته به معني خواب نيست يعني شب را گذراندن تَبييت به معناي خوابيدن در شب نيست بات يعني شب را گذراند اينكه در اين اتاق بيتوته ميكند يعني شب را در اينجا به سر ميبرد خواه بخوابد خواه بيدار باشد خواه تلفيقي از نوم و يقظه باشد اينها شب در پيشگاه پروردگار يا ساجدند يا قائم يا در حال قيام مشغول عبادتاند يا در حال سجده مشغول ذكر ﴿يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً﴾ اين بزرگوارها كسانياند كه ﴿يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾[30].
در بخشهايي كه گفته شد بدن كافر سجده ميكند سايه كافر سجده ميكند اين سجده تكويني است مثل زمين و همه اجزاي زمين ؛ خود كافر ملحد است منكر است در ساحت تشريع هيچ ذكري ندارد اما بدن او مثل بدن ساير موجودات مثل ساير اجرام و اجسام در تسبيح حق است وقتي هم كه مُرد در قبر رفت اين بدن او چه خاك بشود چه نشود مثل ساير موجودات تسبيح ميكند آن لسان تكوين آن تسبيح تكويني سودي به لسان تشريع ندارد بنابراين اينکه هرموجودي اهل تسبيح اهل سجده اهل حمد اهل اسلام و انقياد در پيشگاه خداي سبحان است ،اين شامل بدن كافر هم ميشود چه زنده چه مرده اما هيچ ثوابي عائد خود كافر نخواهد شد مگر از راه كارهاي تشريعي او.
پرسش ...
پاسخ: خضوع دارد ديگر حالا رو به قبله باشد يا پشت به قبله چون بر اساس ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[31] اين سجده صادق است منتها اگر نماز بود البته قبلهاش بايد مشخص باشد اما در حال غير نماز اگر كسي خواست سجده شكر بكند افضلش ممكن است رو به قبله باشد اما اينچنين نيست که اگر كسي به خاك افتاد و سجده كرد _ سجده شكر البته _ اين درست نباشد.
﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً﴾[32] انسان وقتي بدهكار بود طلبكار او را رها نميكند طلبكار را ميگويند غَريم يعني آدم را رها نميكند ملازم آدم است. جهنم ، طلبكار انسان تبهكار است ميشود غَريم آدم غارم آدم يعني ملازم آدم ، عذاب آن هم غرام است لِزام است لازم است دستبردار نيست عرض ميكنند خدايا عذاب آن دستبردار نيست عذاب جهنم را از ما به دور دار! اينها در عين حال كه خطّمشيشان تواضع و فروتني است رفتارشان با جامعه بر اساس زندگي مسالمتآميز است رفتارشان نسبت به ذات اقدس الهي خاضعانه و ساجدانه و قائمانه است مرتب از ذات اقدس الهي درخواست نجات از عذاب ميكنند كه مبادا بلغزند و گرفتار آن عذاب بشوند كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . الكافي, ج3, ص338.
[2] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 31.
[3] . سورهٴ فتح،آيات4و7.
[4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[5] . سورهٴ فتح،آيات4و7.
[6] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 162.
[8] . الکافی،ج1،ص230.
[9] . الکافی،ج3،ص338.
[10] . الصحيفة السجادية،دعای3.
[11] .ر.ک:الاختصاص،ص87.
[12] . الصحيفة السجادية،دعای42 ؛ مصباح المتهجد،ص495 و 522.
[13] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[14] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.
[15] . سورهٴ طه, آيهٴ 5.
[16] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 156.
[17] .( سورهٴ الرحمن, آيات1-4)تفسيرالقمی،ج2،ص115.
[18] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 110.
[19] . سورهٴ زلزله, آيات 1و2.
[20] . سورهٴ زلزله, آيات4و5.
[21] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 12.
[22] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 26.
[23] . سورهٴ شمس, آيات1و2.
[24] . من لا يحضره الفقيه،ج1،ص496؛تهذيب الاحکام،ج2،ص275.
[25] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 191.
[26] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 75.
[27] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 37.
[28] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.
[29] . سورهٴ واقعه, آيات25و26.
[30] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 65.
[31] . سورهٴ بقره, آيهٴ 115.
[32] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 65.