اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً ﴿32﴾ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً ﴿33﴾
همان طوري كه ملاحظه فرموديد در اين آيات نوراني صدرش جريان توحيد است و بعد از توحيد بعضي از مسائل اخلاقي، فقهي و حقوقي را مطرح فرمودند و بخشي هم از مسائل معرفتي را آنگاه در جمعبندي اين مسائل اعتقادي، اخلاقي، فقهي، حقوقي و معرفتي فرمودند اينها حكمت است ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ يعني آيه 39 اين سورهٴ مباركه اين جمعبندي است.
اين نشان ميدهد كه خداي سبحان كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأموريت داد كه معلم كتاب و حكمت باشد نمونههاي حكمت را بيان فرمود كه فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[1] بعد فرمود: ﴿مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[2] مشخص كرد كه «الحكمة ما هي» و روشن شد كه حكمتِ قرآني غير از حكمت حوزوي و دانشگاهي است اصطلاحاً حكمت در حوزه و دانشگاه به آن علوم عقلي گفته ميشود به فقه و اخلاق و حقوق و امثال ذلك حكمت گفته نميشود معناي جامعي دارد كه حكمت يا نظري است يا عملي آن معناي جامع ريشهٴ قرآني دارد و آن همين آيات است كه بخشهاي جهانبيني، بخشهاي معرفتي، بخشهاي فقهي، اخلاقي، حقوقي اينها همه را زيرمجموعهٴ حكمت ذكر ميكند آن وقت اين تقسيم و دستهبندي كه حكمت يا نظري است يا عملي سامان ميپذيرد هر جا ذات اقدس الهي از حكمت سخني به ميان آورده نمونههايي ذكر كرده كه بخشي از آنها به نظر برميگردد، بخشي از آنها به عمل.
در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» هم وقتي كه ميفرمايد: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾ يعني آيه دوازده سورهٴ مباركهٴ «لقمان» بعد از اينكه فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾ بحثهاي توحيد را ذكر ميكند ﴿أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ﴾ را ذكر ميكند بعد ميفرمايد: ﴿لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[3] هم مسئله توحيد را و جهانبيني الهي را، هم مسائل خانوادگي را، حرمت عقوق را، رعايت حقوق والدين را، امر به معروف را، نهي از منكر را، صبر در رخدادهاي تلخ را اينها را ذكر ميكند پس يا اول مصدّر به حكمت است بعد نمونههاي نظري و عملي را ذكر ميكند يا مزيّل به حكمت است اول نمونههاي نظري و عملي را ذكر ميكند بعد در جمعبندي فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾[4] تفاوت آيات محلّ بحث در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» با آيات سورهٴ مباركهٴ «لقمان» كه به خواست خدا در پيش داريم اين همان صدر و ذيل است پس معلوم ميشود حكمت در اصطلاح قرآن جامع بين نظر و عمل هست.
بعد از اينكه فرمود مسئله توحيد را رعايت كنيد و ساير امور مربوط به آن را پرداخت به مسئله رعايت عفاف فرمود نزديك زنا نشويد اين فحشا و بسيار زشت است و راهِ بدي هم هست. اصرار قرآن كريم در اين است كه انسان خليفةالله است يك، وقتي خليفهٴ خدا شد بايد در بخش اجرا نه در بخش تفنين دخالت كند يعني محيطي است، ساختاري است درستشده اين در محدودهٴ اجرا بايد كارِ الهي را انجام بدهد اين دو، خداي سبحان اين مثلث را كامل ساخت و پرداخت به انسان فرمود تو خليفهٴ من باش، ساختارشكني نكن ساختار را حفظ بكن آن مثلث عبارت از انسان است و جهان رابطهٴ انسان و جهان اين رابطهٴ انسان و جهان كه چگونه با جهان رابطه برقرار كنيم به صورت دين است و اين دين به صورت كتاب و سنّت معصومان درآمده فرمود من قرآن را كه عصارهٴ دين است به شما دادم دست به آن نزنيد، تحريف نكنيد، تفسير به رأي نكنيد خود شما را خوب ساختم خودتان را تفسير به رأي نكنيد، تحريف نكنيد پرخوري كردن، بدخوري كردن، بيجا رفتن، بيجا حرف زدن، بيجا معاشرت كردن، بيجا ازدواج كردن، بيجا كسب كردن همه اينها تحريفِ انسانيّتِ انسان است انسان را به رأي خود تفسير نكنيد جهان را هم بشرح ايضاً [همچنين] آسمان براي چه خلق شد؟ زمين براي چه خلق شد؟ محيط زيست امانت الهي است مبادا انسان ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا﴾[5] بشود، مبادا ﴿جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا﴾[6] بشود، مبادا ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[7] بشود، مبادا اماكن عمومي را آلوده كنيد، پاركها را آلوده كنيد، جايي كه مسافران رفت و آمد ميكنند آلوده كنيد اين بيان نوراني را مرحوم كليني در جلد دوم كافي نقل كرد كه ذات اقدس الهي سه گروه را لعنت كرده است اين سه گروه حصر نيست، تمثيل است و نه تعيين خداي سبحان «المتنعوّط في ظل النزال و المانع الماء المنتاب و الساد الطريق المسلوك»[8] فرمود اينهايي كه معابر عمومي را ميبندند اين مغازهدارهايي كه سعي ميكنند تمام كالاها را بياورند پيادهرو راه عابرين را ميبندند يا آنهايي كه اماكن عمومي را آلوده ميكنند، محيط زيست را رعايت نميكنند يا آنهايي كه آبِ نوبهاي ديگران را رعايت نميكنند ميگويند اين نوبت ديگران را رعايت نميكند خارج از نوبت حرف ميزنند، خارج از نوبت اقدام ميكنند خدا اينها را لعنت كرده اين سه نوع را وجود مبارك معصوم در روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده آمده اينها همه نمونه است.
فتحصّل كتابِ تكويني به نام نظام خلقت، كتاب تكويني ديگر به نام انسانيّت، كتاب تدويني به نام قرآن كريم اينها را خدا ساخته و پرداخته به انسان فرمود شما خليفه من هستيد دست به اينها نزنيد اينها را تحريف نكنيد نه آيات را به ميل خود معنا كنيد نه خودتان را به ميل خود تفسير كنيد نه جهان را. زناكردن اين تفسير انسان است به رأي انسان غريزهاي دارد بايد اين غريزه اطفا بشود اما چطور؟ با چه نحو؟ فرمود من اين غريزه را دادم تا نسل بماند، من اين غريزه را دادم كه افراد بعدي بيسرپرست نباشند، من اين غريزه را دادم كه معلوم بشود چه كسي واجبالنفقه چه كسي است، من اين غريزه را دادم معلوم بشود كه بعد از شما ارث براي چه كسي است، من اين غريزه را به شما دادم كه محرميّت معلوم بشود، من اين غريزه را به شما دادم تا حرمت نكاح معلوم بشود بعضي محارماند، بعضي محرم نيستند ولي حرمت نكاح دارند براي اينكه ما يك نقشه عالمانه و حكيمانه در جهان در نظر گرفتيم ما نميخواهيم كثرت محضه را اداره كنيم كثرت تا به وحدت برنگردد كه نميشود اين را اداره كرد اين ميشود جنگل، اين ميشود باغوحش چرا باغوحش قابل اداره نيست براي اينكه كثرت، كثرت محضه است اينها همهشان متبايناند هر حيواني سعي ميكند درندهٴ حيوان ديگري باشد، خب اين كثرتِ انساني اگر به وحدت برنگردد كه تمدّن نيست، جامعه نيست، بشريّت نيست، دين نيست چه چيزي اين كثرت محضه را به وحدت برميگرداند، چه كسي جلوي مُحوضت كثرت را ميگيرد تا ما كه نخواستيم بشر در عالم پُر بشود كه وگرنه اين جنگل هم اين حيوانات هستند چرا آنها متمدّن نيستند؟ چرا آن حيوانِ هزار سال قبل مثل حيوان امروز همان كار هزار سال قبل را ميكند ولي انسان متمدّن است، رقي دارد، ترقّيات علمي دارد براي اينكه ما اين كثرت را به وحدت برگردانديم اگر جامعهاي در جايي زندگي ميكند صِرف جمع فيزيكي نيست به يك وحدت برميگردد وحدت را ما از خانواده شروع ميكنيم بعد به قبيله شروع ميكنيم، بعد به امّت شروع ميكنيم، بعد در فضاي كلام به محلّي و منطقهاي و بينالمللي ارزيابي ميكنيم همه اين امور ششگانه را شش طايفه آيات در قرآن كريم مشخص كرد كه تا جامعهٴ بشري بشود متّحد حالا مسلمانها با هم متّحد، موحّدها با هم متّحد، انسانها هم با هم متّحد فرمود من بشر را براي اين منظور آفريدم خب شما بخواهيد، جامعه بخواهد، افراد بخواهند اين غريزه را بيجا مصرف بكنند، خب اين زنا نه وجوب نفقه ميآورد، نه محرميّت ميآورد، نه حرمت نكاح ميآورد، نه ميراث ميآورد آن وقت اين كثرت، كثرت محضه است چنين جامعهاي را كه نميشود اداره كرد كه امت نخواهد شد، جامعه نخواهد شد، تمدن نخواهد شد اين همان حيوانيّت است ديگر فرمود اين راهِ بدي است چه كار ميخواهيد بكنيد ما اين راه را به شما داديم، اين غريزه را به شما داديم چه در طرف زن، چه در طرف مرد كه اين كثرت را به وحدت برگردانيم و عاطفه را با همين پرهيز از زنا ما تأمين كردهايم ما حدّي براي اشخاص مشخص كرديم هر كسي يك حريم خصوصي دارد اين حريم خصوصي در درون آنها هم ما اين سرمايه را قرار داديم كه حافظ حريم خصوصيشان باشد ما به اينها اين نعمت را داديم پاسداري را داديم گفتيم حريم خصوصي شما محفوظ نه بگذار كسي وارد حريم خصوصي شما بشود، نه وارد حريم خصوصي ديگري بشو ما اين فضيلت را در درون شما گذاشتيم به نام غيرت، غيرت يعني غيرزدايي كسي اجازه ندهد كه غير وارد حريم خصوصي اين بشود خودش هم وارد حريم خصوصي ديگري نشود فرمود من اين ثروت را به شما دادم چطور كسي از كنار زباله ميگذرد بينياش را ميگيرد اين را خدا به او داد ديگر اين شامّه كه انسان بويِ بد را احساس ميكند و از او ميرنجد و فاصله ميگيرد اين عطيّه الهي است فرمود من چنين عطيّهاي به شما دادم به نام غيرت اين را دست نزنيد، تحريف نكنيد، به ميل خودتان عمل نكنيد شما از كنار زباله رد نشويد اگر ديديد بويِ بدي به شامّهتان رسيد فاصله بگيريد نه اينكه دماغتان را بگيريد و وارد زباله بشويد كه كمكم عادت بكنيد اين معتاد همين طور است ديگر يك معتاد اول مقداري اين سَم را تحمل ميكند بعد ميشود مثل مار و عقرب سمّي.
فرمود من اين سرمايه را به شما دادم اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»[9] هرگز يك آدم باغيرت زنا نكرده است براي اينكه غيرت يعني غيرزدايي همان طوري كه حاضر نيست غيري به حريم خصوصي او راه پيدا كند خودش هم وارد حريم خصوصي ديگري نخواهد شد اين از بيانات نوراني حضرت است در آن حكمت در كلمات قصار كه «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ» هرگز يك آدم باغيرت دست به زنا نزده است مگر اينكه تحريف بكند اين سرمايه را ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[10] از بين ببرد بعد بشود مثل حيوان شما در اين حياةالحيوان دميري ميبينيد اين كار اگر كسي را به كمال برساند بايد اين خنزيرها را به كمال برساند گفت اين جنگلبانها محيطبانها اينهايي كه در جنگل زندگي ميكنند براي بررسي اقسام وحش به سر ميبرند، حيوانشناسي ميكنند ديدند يك اثر پاي حيوان ششپايه است چندينكيلومتر يك حيوان را به دنبالش رفتند يعني اثريابي كردند ديدند حيواني شش دست و پا دارد، دارد راه ميرود اينها گفتند اين چه حيواني است كه ما تا حال نديديم شش دست و پا دارد يعني چه آن هم در چند كيلومتر بعد بررسي كردند ديدند كه اين خنزيرهاي جنگلي «نزا ذكرٌ علي أنثيٰ» با همين وضع چند كيلومتر راه رفتند، خب اين در حيوانات هم هست اگر اين باعث كمال باشد كه آنها بايد كامل باشد فرمودند اين با غيرت سازگار نيست بيراهه رفتن هم هست همه مفاسد را هم به همراه دارد كثرت را هم به كثرت محضه تبديل ميكند آن وقت ميشود باغوحش.
فرمود ما محرميّت ميخواهيم از يك سو، حرمت نكاح ميخواهيم از سوي ديگر، وجوب انفاق ميخواهيم از يك سو، وجوب تربيت ميخواهيم از سوي چهارم و ميراث ميخواهيم از سوي پنجم، خب اينها را اگر اين كثرت بشود كثرت محضه خانوادهاي نميماند آن وقت قبيلهاي نميماند بعد اين مسائل را ذات اقدس الهي به ما فرمود اينها حكمت است جامعهاي كه مطهّرانه زندگي ميكنند جامعه حكيم است و اين حكمت اخلاقي هم هست پشتوانهاش همان حكمت نظري است.
در بيان نوراني ديگر حضرت امير(سلام الله عليه) كه مسئله راز تحريم زنا را ذكر ميكند اوّلش آن هم در كلمات قصار آن حضرت است كه ايمان را «تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ»[11] و كذا و كذا و زنا را «تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ» تحصين با «صاد» يعني حِصن و قلعه و دِژ اينكه فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصني»[12] يعني دين، حِصن من است و من «حِصني» من هم دژبان اين دِژ هستم وارد اين دِژ بشويد اگر قلعه را به دست ديگري بسپارم ممكن است حافظتان نباشد ولي نگهبان اين قلعه، قلعهبان خودِ من هستم «كلمة لا اله الا الله» كه عصارهٴ دين است «حِصني» اين دِژ من است يعني من دِژبان اين هستم خب اينجا بياييد در اين بيان نوراني حضرت امير فرمود زنا تحريم شده است «تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ» براي اينكه اين نَسب برود در اين قلعه و حِصن الهي محفوظ بماند مشوبيّت نژادي پيدا نشود آن وقت حرمت نكاح معلوم است، محرميت معلوم است، وجوب تربيت معلوم است، وجوب انفاق معلوم است، حرمت عقوق معلوم است، تقسيم ميراث معلوم است همه مالها مشخص است اما كسي كه پدر و مادرش مشخص نيست خب تربيتش به عهده چه كسي است؟ محرميّتش به عهده چه كسي است؟ ميراث براي چه كسي است؟ فرمود دست به خودتان زديد مثل همان كاري كه ديگران درباره كتاب آسمانيشان كردند تحريف كردند، تفسير به رأي كردند به هم ميخورد اين كتاب وقتي انسانيت به هم خورد تفسير به رأي شد كمكم آن صبغهٴ وحدت رخت برميگردد ميشود كثرتِ محضه، كثرتِ محضه را كه با پرتكل و نميدانم توافق و امضاي تفاهم و اينها نميشود حل كرد كه انسان با عاطفه وابسته است.
يك بيان نوراني از حضرت امام رضا(سلام الله عليه) هست كه فرمود يكديگر را ترك نكنيد به سراغ يكديگر برويد، در مجامع يكديگر شركت كنيد «تزاوروا فإنّ في زيارتكم إحياءً لقلوبكم و ذكراً لأحاديثنا و أحاديثنا تعطف بعضكم علي بعض»[13] اينكه ميفرمايد سنگ روي سنگ بند نميشود همين است الآن شما ببينيد اين برجهاي محكم كه ساخته ميشود يك سلسله آهن سرد است و سنگِ سردتر تنها چيزي كه اين برج عظيم را نگه ميدارد همان ملات نرم است اگر اين ملات نباشد كه سنگي روي سنگ بند نميآيد فرمود عاطفه ملات زندگي است شما هر برجي بخواهيد بسازيد نيازمند به عاطفه هستيد مِهر، وداد، محبّت، تفاهم، احسان، گذشت اينها، اينها با همين بركات حاصل ميشود فرمود دست به قرآن نزنيد اين را تفسير به رأي نكنيد، دست به خودتان نزنيد تفسير به رأي نكنيد، دست به نظام نكنيد تفسير به رأي نكنيد ميشوي خليفهٴ من، من شما را فرستادم براي تدبير چنين عالمي ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ راهِ بدي است اگر راهِ خوب را طي كرديد يك شناسنامه طبيعي هميشه با شماست چه در دوران كهن، چه در دوران فعلي يا دوران آينده، چه در افراد باديهنشين چه در افراد شهرنشين انسانها شناسنامهاي دارند آن را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» فرمود براي همه مردم در هر عصر و مصري كه داشتن شناسنامه و آرم و علامت و اينها مقدور نيست اينكه در سورهٴ مباركهٴ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ﴾[14] فرمود: ﴿لِتَعَارَفُوا﴾ خب يكديگر را با چه چيزي بشناسيد؟ با نَسَب ميشناسيد ديگر اگر با نَسب نباشد قابل شناخت نيست اين پسر چه كسي است؟ برادر چه كسي است؟ به كدام قوم وابسته است؟ ارحام او چه كسي است؟
با همين ارث را مشخص كرده است هم در مسئله قتل در قتلِ شِبه عمد و عمد و خطا در بخشهاي قتل خطأ بپردازد اين را براي هميشه اين اصول خانوادگي را حفظ كرده بخشي از ميراث را به طبقه دوم داده، بخشي از ديات را به عهده عاقله گذاشته كه اين محفوظ بماند اين نَسب محفوظ بماند آن وقت اين قبيله، قبيله، قبيله كه به رَحم و وِداد عادت كردهاند اينها ميتوانند امت تشكيل بدهند، حالا در .. اگر مسئله خانواده و قبيله و امت اسلامي سامان پذيرفت در اين فاز و فضا ميفرمايد يك وحدت محلّي داريم، يك وحدت منطقهاي داريم، يك وحدت بينالملي داريم وحدت محلّيشان همان است كه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[15] چه در مشرق عالم، چه در مغرب عالم دوتا برادر مسلمان با هم برادرند، دوتا انسان مؤمنِ مسلمان با هم برادرند در بخشهاي منطقهاي هم فرمود: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ﴾[16] و كذا و كذا در بخشهاي بينالمللي هم آيه هفت و هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» كه بارها قرائت شد فرمود كفّاري كه كاري با شما ندارند شما مهربان باشيد ... ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ﴾ يا ﴿لَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ نسبت به آنها مُقسِط باشيد، اهل قِسط باشيد، اهل عدل باشيد ولو كافرند بالأخره بشر روي زمين بايد زندگي بكند يا نكند ولو حالا كافر فرمود شما مهربان باشيد، عادل باشيد، مُقسِط باشيد خدا شما را دوست دارد اگر اين ساختار نباشد كه به كثرت برنميگردد وقتي به وحدت برنگشت همين جنگ جهاني اول و دوم و سوم و آن هم كه شما الآن فلسطين ملاحظه ميكنيد محصول همين كار است عدهاي در اردوگاه به دنيا ميآيند، همانجا رشد ميكنند، همانجا ازدواج ميكنند، همانجا كسب ميكنند، همانجا ميميرند در كنار اردوگاه هم دفن ميشوند حالا اگر چهارتا سنگ گرفتند از خودشان دفاع ميكنند ميشوند تروريست اين همين بشر نقصش است ديگر اين استكبار جهاني خودش را به اين روز سياه درآورده كشورهاي مسلمانِ فقير ديگري را هم به اين روز سياه مبتلا كرده اگر يك وقت گفته ميشود بعد فلان كشور آفريقايي كه مسلماناند چرا گرفتار مشكل .. براي اينكه همين استكبار نگذاشت آنها مسلمان بشوند اسلام را درك كنند بعضي از دوستان ما گفتند ما وقتي رفتيم چين ما را بردند منطقهاي كه مسلماننشيناند روستايي بود كه فقط مسلمان بودند و آنها هم وقتي شنيدند از طرف امام كسي دارد ميآيد و از ايران اسلامي كسي دارد ميآيد زن و بچه آمدند تا مرز آن روستا به استقبال من يك روحاني بزرگواري بود گفت اينها از اسلام فقط همين يك كلمه را بلد بودند «لا إله الا الله»، «لا إله الا الله» نماز و روزه و قرآن و سنّت و اينها اصلاً نشنيدند در همين چين وقتي كه كفر و الحاد حاكم مطلق باشد اينها از پدرانشان فقط «لا إله الا الله» را ارث ميبرند اگر ما ميبينيم بعضي از مسلمانها در برخي از كشورها عقبافتادهاند براي اينكه نگذاشتند اسلام به آنها برسد وگرنه آنجايي كه اسلام به آنها رسيده مثل ايران بالأخره در كلّ اين جهان هفت ميلياردي نشان داد كه بالأخره اگر غيرتي هست اينجاست، اگر رحمي هست اينجاست، اگر انسانيّتي هست اينجاست چندينبار به ما حمله كردند ما در روز قدرت هيچ تيري اين طرف شليك نشده چه در جريان كويت، چه در جريان عراق، چه در جريانهاي ديگر اين نمونه اسلام امروزي است.
بنابراين تا كثرت به وحدت برنگردد وضع همين است حالا جنگ جهاني پنجم و ششم و هفتم هم در راه است اگر انشاءالله كثرت به وحدت برگشت جامعه انسان احساس اسلاميت ميكند. اين بيان نوراني سيدالشهداء در قتلگاه هم همين است فرمود بالأخره اسلام سهتا برنامه دارد در داخلهٴ حوزه خودش يك طور، با يهوديها يك طور، با كفّار طور ديگر «يا شيعة آلأبيسفيان إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحراراً في دنياكم»[17] اين دستور سوم اسلام است فرمود بالأخره شما ادّعاي اسلامي داريد بسيار خب، مسلمان نيستيد، حرفِ اسلام را گوش بدهيد كه عدالت را، قِسط را در كلّ جهان اسلام آورده ولو حالا شما آن بخشهاي اول را دوّمي را نپذيريد «فكونوا أحراراً» اين آزادي را دين آورده ديگر اين ناظر به آن بخش سوم است كه اسلام براي اينكه كثرت را به وحدت برگرداند اگر همهٴ اين هفت ميليارد بشر هم كافر باشند دين برنامه دارد و آن عدل است و حريّت است «فكونوا أحراراً في دنياكم».
بنابراين اين تعليل قرآن كريم كه دارد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ .. واقعاً اگر كسي به اين حد رسيده است ﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[18] چه خيري مثل اين؟ چه كثرتي مثل اين؟ اينكه كثرت را بتواند به وحدت برگرداند بعد فرمود تنها مسئلهٴ زنا نيست قتل نفس هم همين طور است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نه «حرّم الله» در مكه يا مدينه، نه «حرّم الله» در قرآن، نه «حرّم الله» در تورات و انجيل و زبور، نه «حرّم الله» در صحيفهٴ صُحف ابراهيم «حرّم الله بالقول المطلق» مگر انسان ميتواند كافري را بيخود بكُشد يك وقت كافر، كافر حربي است در جنگ است خب بله، اما كسي نه خدا را قبول دارد، نه قيامت را قبول دارد ولي در پناه دولت اسلامي است آمده اينجا دارد زندگي ميكند ﴿حَرَّمَ اللَّهُ﴾ يعني ﴿حَرَّمَ اللَّهُ﴾ اگر فرموده باشد كه ما مثلاً قبلاً گفتيم در مكه گفتيم در مدينه گفتيم يا در قرآن گفتيم «في ما انزل اليه» گفتيم بله، اين معلوم ميشود كه محدودهٴ خاص دارد اما قتل نفس «حرّم الله بالقول المطلق» مگر كسي در صدد براندازي باشد مگر كسي ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ براندازي باشد، مزاحم باشد، محارب باشد، مفسد في الأرض باشد، قاتل باشد آنها بله.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم اين بحثش مبسوطاً گذشت فرمود آنجا هم همين تعبير بود در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه 151 اين بود ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ﴾ «حرّم الله بالقول المطق» ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ خب اگر كسي محارب بود، مفسد بود، قاتل بود، برانداز بود بله، اما اگر نفس محترمه بود هيچكدام از اين كارها را نداشت ولو حالا كافر، اگر يك وقت كافر حربي باشد در صدد مبارزه با اسلام باشد بله دَمُه هدر اما يك كافر حربي است كه يك كافر محض است كه در پناه دولت اسلامي دارد زندگي ميكند يا كاري با دولت اسلامي ندارد آن برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» بايد به او عمل كرد ديگر.
خب، ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ كه مصاحب حق باشد و اصلش هم مشخص فرمود كه در مورد قصاص هست، در مورد محارب هست و مانند آن و مقدارش هم مشخص فرمود، مقدارش را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه بحثش گذشت آن يك مرحله را بيان فرمود و تفصيل آن را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ذكر كرد.
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 45 بعد از اينكه فرمود اين حرفي است كه ما به بنياسرائيل هم گفتيم، به اقوام و ملل قبلي هم گفتيم ﴿مِن أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً﴾[19] فرمود اين حرفِ تازهاي نيست ما به بنياسرائيل هم گفتيم در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 45 اين است كه ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ يك نفر را كُشتند در برابر قتل يك نفر، يك نفر را بايد بكشند اين براي قتل نفس. در قصاص طرف ﴿وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾.
خب، اين را به صورت جامع فرمود: ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين را باز فرمود آيه 178 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه اينها بحثش قبلاً گذشت اين را باز كرد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ ما درست است گفتيم ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ اين دو طرفش مطلق است آن نفس اوّلي اعمّ از حُرّ و عبد و مذكر و مؤنث، نفس دوّمي هم بشرح ايضاً [همچنين] لكن تفصيل آن اجمال، تقييد آن اطلاق، تخصيص آن عموم به اين است كه ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي﴾ اين تفصيل آن است البته تفصيل نهايياش مربوط به فقه است.
در آيه محلّ بحث فرمود شما تعدّي نكنيد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً﴾ حالا اگر كسي اين حكمت را رعايت نكرد، ستم كرد و بيگناهي را كُشت ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً﴾ ما براي وليّ دَم سلطنتي قرار داديم، خب اگر زنا باشد وليّ او چه كسي است؟ در اينگونه از رخدادها قصاص به دست كسي است؟ ميشود هرج و مرج فرمود اين سلطنت دارد اين نفوذ دارد يا بالقصاص يا بالدِيه، يا بالتخفيف، يا بالعفو اين عناوين چهارگانه در اختيار وليّ دَم است.
مستحضريد كه قتل عمد دِيه ندارد، قصاص دارد دِيه براي خطاست و شِبه عمد كه مقدار مشخص دارد اما قتل عمد كه جايش دِيه نيست قتل عمد قصاص است حالا اگر كسي نخواست قصاص كند يا عفوِ محض است يا تراضي طرفين، اگر تراضي طرفين شد يا فوق ديه مصطلح هست، يا معادل دِيه مصطلح هست، يا تخفيف است دونِ ديه مصطلح حالا اگر گفتند دِيه مثلاً سي ميليون است، چهل ميليون است اين گفته من پنجاه ميليون ميگيرم و رضايت ميدهم اين شرعاً جايز است چون ديگر حقّ مسلّم اوست طرفين اگر توافق كردند ميتوانند بگيرند براي قتل عمد كه دِيهاي مشخص نشده در شريعت كه.
بنابراين اين به رضايت طرفين است ديگر بخواهد فوق دِيه، معادل دِيه، كمتر از دِيه بگيرد علي انحاي ثلاثه با توافق طرفين ممكن است، نشد عفو بكند آن هم ممكن است فرمود: ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً﴾ اما خويِ جاهليت را رعايت نكند بگويد آنها يك نفر كُشتند ما چند نفرتان را ميكُشيم ﴿فَلا يُسْرِف﴾ اين وليّ دَم در قتل ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا﴾ «لِوليّ» اين مقتول ﴿لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف﴾ اين وليّ ﴿فِي الْقَتْلِ﴾ كه بگويد حالا چون در جاهليت اين طور بود ديگر گفت حالا يك نفر كُشتند ما چند نفر را ميكُشيم وقتي انسان غضبناك شد كه از مرز عدل بيرون ميرود ﴿إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾ خداي سبحان شما كه وليّ دَم هستيد به نصرت شما عنايت كرده فتوا داده كه شما سلطنت داريد، حقّ قصاص داريد، براي شما مشخص كرده شما اگر اسراف كرديد آن وقت شما ميشويد قاتل مستحضريد كه مسئله قصاص غير از مسئله حدّ است حدّ در حوزهٴ قضا و مَحكمه شرع است يعني بايد در محكمه شرع ثابت بشود كه فلان كار را فلان شخص انجام داده است و عمدي بوده است و حاكم شرع انشا بكند تا او بشود مهدورالدَم تا به دستور حاكم شرع اين حدّ اجرا بشود اما مسئله قصاص از اين قبيل نيست مسئله قصاص جزء حدود نيست اگر كسي، كسي را كُشت وليّ دم ميتواند خودش اقدام بكند او را به قتل برساند.
نعم، براي اينكه هرج و مرج نشود يك، براي اينكه اگر دستگاه حكومت او را احضار كرده گفته چرا كُشتي اين اگر نتواند ثابت كند كه او پدر مرا كُشت و من قصاص كردم خود او را اعدام ميكنند دو، براي اينكه اين حوادث تلخ پيش نيايد بايد به محكمه مراجعه كنند دستگاه قضايي باخبر باشد قصاص را تثبيت بكند و اين شخص اجرا بكند اگر شرعاً وليّ دَم ميتواند قاتل پدر خودش را اعدام بكند هيچ گناه كلامي ندارد يومالقيامه هيچ مسئوليتي ندارد اما بالأخره در كشور دارد زندگي ميكند هرج و مرج كه نيست اگر دستگاه نظام و قضا او را احضار كرد گفت چرا فلان كس را كُشتي اين بايد بتواند ثابت كند كه من قصاص كردم اگر نتواند ثابت كند خب دَم او هَدر است ديگر براي اينكه اين خطرها پيش نيايد بايد به محكمه مراجعه كند.
به هر تقدير اين سلطنت هست اما احتمال اينكه ضمير به آن قاتل برگردد اين احتمال بعيد است كه ﴿إِنَّهُ﴾ يعني آن قاتل ﴿كَانَ مَنصُوراً﴾ شما اگر اسراف كرديد او منصور است اين احتمال خيلي بعيد است، بنابراين.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب اما اين شخص كُشت يعني امام معصوم(سلام الله عليه) آن مسئلهاش كه اگر كسي قتل بكند ارتداد است و كفر است و خلود ابدي را به همراه دارد آن مسئله كلامياش محفوظ است اما مسئله فقهي كه مربوط به مسائل مالي و امثال مالي برنميگردد الآن مثلاً دِيه اينها خيال ميكنند دِيه زن و مرد چون فرق ميكند مربوط به ارزش است اسلام با اينكه اين همه به علم و عالِم و امثال ذلك برايشان حرمت قائل شد اگر كسي مرجع تقليدي را خداي ناكرده با قتل خطئي بر اساس تصادف دِيه او هم همان دِيه كارگر معمولي است ديگر حكيمترين حكيمان عصر را اگر كسي زير اتومبيل بگيرد خطأيي باشد ديهاش همين است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن وجود مبارك حضرت وليّعصر وليّ مقتوله است او ميآيد درست ميكند او چون همه آنها «لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ»[20] هم جزء همين است آنها از آن جهت مشمول لعناند و طردند و عذاب اليماند وجود مبارك حضرت هم عمل ميكند و اگر مربوط به ائمه ديگر باشد خب نه، وجود مبارك حضرت امير فرمود: «ضربةً بضربةٍ»[21] چه كسي از علي بالاتر است فرمود ابنملجم يك شمشير زد شما هم يك شمشير بزنيد نه اينكه قبيله او را بكُشيد و من هم اگر خودم زنده بودم كه عفو ميكنم مسئله تَن، بدن اين يك حساب است، مسئلهٴ امامت كه با عالَمي قابل ارزيابي نيست مطلب ديگر است آنگاه وجود مبارك امام اول حضرت امير فرمود: «ضربةً بضربةٍ» و مانند اينها مسئله دِيه اگر گفتند دِيه زن قدري كمتر است معنايش اين نيست كه ارزش زن كمتر است، خب يك مرجع تقليدي، حكيمي، پرفسوري، فيلسوفي كسي كه اختراع جهاني كرده است او هم اگر زير موتوري رفته عرض كنم كه به قتل خطئي ديهاش همين ديه معمولي است اينكه معيار ارزش به ديه نيست دِيه براي كلاب هم هست اين كلبهاي معلَّم قيمتي دارند كَلب حائط قيمتي دارد گران هم هستند حالا اگر يكي از اين سگهايي كه مربوط به گَلّه بود خيلي هم گران بود يا كلب معلّم بود و خيلي گران خريدند اين در اثر برخورد با موتوري تصادفاً قتل خطأ شد اين هم دِيه دارد دِيه او كه قيمت او نيست خيلي كمتر از قيمت اوست. دِيه يك چيز است، قيمتگذاري چيز ديگر است آن وقت «قيمة كل امريء ما يُحسنه»[22] قيمت امام معصوم كه به كلّ عالَم نميشود معادل قيمتشان باشد خب.
پرسش:...
پاسخ: خداي سبحان تحريم كرده حالا حرمت الهي، حُكم الهي گاهي با عقل ثابت ميشود گاهي با نقل، نقل هم گاهي قرآن است گاهي روايت معتبر ولي فرمود ما تنها در اسلام حرام نكرديم در جريان يهوديت همين طور بود در همان جريان يهوديت در سورهٴ مباركهٴ «مائده» داشت ﴿مِن أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾[23] فرمود اين خطر جريان اين طور است از زمان هابيل و قابيل اين جريان مطرح بود فرمود چون آدمكُشي جزء سيّئات جهاني است ما درباره بنياسرائيل اين حرف را زديم كه اگر كسي ديگري را بكُشد گويا همه مردم را از بين برده است براي اينكه اين كثرت را متلاشي كرده نگذاشت به وحدت برسد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
[3] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[4] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.
[5] . سورهٴ نمل، آيهٴ 34.
[6] . سورهٴ نمل، آيهٴ 34.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 205.
[8] . الكافي، ج2، ص292.
[9] . نهجالبلاغه، حكمت 305.
[10] . سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[11] . نهجالبلاغه، حكمت 252.
[12] . بحارالأنوار، ج49، ص127.
[13] . الكافي، ج2، ص186.
[14] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[15] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[16] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 64.
[17] . بحارالأنوار، ج45، ص51.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
[19] . سورهٴ مائده، آيهٴ 32.
[20] . مفاتيحالجنان، زيارت عاشورا.
[21] . نهجالبلاغه، نامهٴ 47.
[22] . نهجالبلاغه، حكمت 81.
[23] . سورهٴ مائده، آيهٴ 32.