11 12 2007 4810821 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 24

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾ وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ﴿16﴾ وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ﴿17

اينكه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ظاهرش همان عذاب دنياست و اطلاقي به آن صورت ندارد كه آن مسئله اصولي را حل بكند و اشكال مرحوم آخوند صاحب كفايه(رضوان الله عليه) و همچنين مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) و همچنين بعضي از شاگردان مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليهم) و همچنين نقد سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي وارد است كه اين آيه ناظر به آن مسئله اصولي نيست.

بعد از اينكه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين اصل كلي را كه بيان فرمود آن‌ وقت راه تعذيب قُرا و مداين و اُمم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه، براي اينكه اخباري عقل را حجت نمي‌داند، اصولي عقل را حجت مي‌داند عقل در خيلي از جاها كه نمي‌داند خود را محتاج به وحي مي‌بيند و ضرورت وحي را اثبات مي‌كند عقل در مقابل نقل است نه در مقابل وحي. عقل خود را محتاج به انبيا مي‌بيند، محتاج به اوليا مي‌داند مي‌بيند كه انسان بعد از مرگ نابود نمي‌شود، مسافر است به جايي و از آنجا هيچ خبري ندارد نمي‌داند آنجا چه چيزي مي‌خواهند راه تحصيل سعادت آنجا چيست هيچ نمي‌داند بنابراين مي‌گويد كسي بايد باشد كه مرا راهنمايي كند اما در اين مسائل شما مي‌بينيد در كتابهاي فقهي مي‌گويند «ويدلّ عليه الأدلة الأربعة» عقل مثلاً در خيار غَبْن هست، عقل در «لا ضرر» هست، عقل در «الصلح جائزٌ بين المسلمين»[1] هست در بسياري از مسائل عقل هست اما در امّهات نظام آن جز خصوصياتي كه وهم مي‌آورد كه عقل آگاهي ندارد كه.

خب، فرمود پس اصل كلي اين است كه ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين اصل كلي است به منزله متن حالا اگر خداي سبحان خواست امّتي را، قريه‌اي را، ملّتي را عذاب بكند راهش چيست؟ چه موقع عذاب بكند؟ فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ «امة من الاُمم»، «قرية من القُريٰ» كه اينها محذوف است ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ حالا اگر راهِ عذاب باز است آن راه چيست؟ مي‌فرمايد راه عذاب اين است ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ ما كسي را عذاب نمي‌كنيم بعد از اتمام حجت، راه اتمام حجت چيست؟ راهش اين است كه ما مردم آن سرزمين را به احكام الهي امر مي‌كنيم ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ سخن در عذابِ خصوص مُترف نيست، سخن در عذاب يك ملت است، عذاب يك قَريه است اين قريه استحقاق عذاب دارد، چرا؟ براي اينكه مُترف‌پرور است قريه‌اي كه مترف‌پرور است زير بار ظلم مي‌رود با ظلم مبارزه نمي‌كند و حرف اغنيا را بر انبيا مقدّم مي‌دارد و به دنبال اغنيا مي‌رود بدون اينكه به دنبال انبيا برود اين قريه، قريه ظالمه است اين امت، امت ظالم.

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و آيات ديگر اين محاجّه‌اي كه بين مستضعفان و مستكبران در جهنم برقرار هست بارها خوانده شد چه در سورهٴ «فاطر» كه در پيش داريم به خواست خدا چه بخشي در سورهٴ «اعراف» و مانند آن اين محاجّه و گفتگوي بين مستكبر و مستضعف در جهنم هست.

مستضعفان در جهنم به خداي سبحان عرض مي‌كنند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ[2] عرض مي‌كنند خدايا ما تابع اين مستكبران بوديم عذاب اينها را دو برابر كن ما هم در جهنم بسوزيم اينها هم در جهنم بسوزند اينكه مطابق با عدل نيست عذاب اينها بايد بيشتر باشد. ذات اقدس الهي در پاسخ اين مستضعفان كه مي‌گويند ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾ در جواب مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[3] عذاب شمايِ مستضعف هم دو برابر است، عذاب مستكبر هم دو برابر است، عذاب شما يكسان است ولي شما تحليل نمي‌كنيد ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها ولي شما بررسي نمي‌كنيد.

عذاب آنها دو برابر است به همان دليلي كه شما گفتيد آنها هم گناه كردند هم گناه را ترويج كردند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾ يعني آنها هم ضالّ بودند هم مُضل چون دوتا گناه كردند دوتا عذاب دارند، اما شما كه مستضعفيد شما هم دو گناه كرديد يكي اينكه آن گناهي كه آنها كردند شما هم انجام داديد يكي اينكه با بودن انبيا و اوليا و رهبران الهي و معصوم(عليهم السلام) اينها را پشت‌سر گذاشتيد به دنبال مستكبران راه افتاديد شما هم يك كار نكرديد چه كسي ائمه را خانه‌نشين كرد؟ شما، چه كسي انبيا را كنار زد؟ شما، چه كسي قرآن را پشت‌سر گذاشت؟ شما، چه كسي به دنبال اينها راه افتاد آنها را تقويت كرد؟ شما، خب اگر شما به دنبال اينها نمي‌رفتيد كه اينها قدرتي نداشتند چه كسي اهل‌بيت را خانه‌نشين كرد؟ شما فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[4].

اين در جهنم وقتي كه اين گفتگوها برقرار مي‌شود ذات اقدس الهي به آنها چنين پاسخي مي‌دهد كه اين قسمت مكرّر خوانده شد الآن هم صحبت از عذاب شخص يا يك گروه خاص به نام مُترف و سرمايه‌دار نيست يك وقت است شخصي است كه حرف پيامبر عصر خود را عمل نمي‌كند زير پا مي‌نهد نظير قارون، خب اين ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ[5] اين كاري به قوم و قَريه و امت ندارد در جريان خَسف قارون و عذاب قارون كه امّتي هلاك نشد آن را فرمود ما اين را به عذاب گرفتار كرديم و ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين‌‌چنين آمده است.

پرسش:...

پاسخ: نه، آنها به خداي سبحان عرض كردند كه ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ[6] براي اينكه ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ عذاب آنها بايد دو برابر باشد ذات اقدس الهي در جواب مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ هم عذاب شما دو برابر است، هم عذاب آنها دو برابر است ﴿وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما تحليل نمي‌كنيد درست بررسي نمي‌كنيد.

پرسش: يعني صد در صد آنها هشتاد درصد آنهايي كه پيروي كردند؟

پاسخ: فرق نمي‌كند آنهايي كه اهل‌بيت را و ائمه را و اولياي الهي را و معصومين(عليهم السلام) را خانه‌نشين كردند همين مستضعفان بودند كه به دنبال مستكبران راه افتادند اين روايت را مرحوم كليني نقل مي‌كند وقتي آن مرد شيعي از كوفه خواست به حج برود و خدمت امام صادق(سلام الله عليه) مشرّف بشود همسايه‌اي داشت كه جزء مستشاران ديوان اموي بود حالا بازنشست شد گفت تو كه مي‌روي به مدينه خدمت امام زمانت مي‌رسي براي من هم وقت بگير كه من بروم آنجا حضور آن حضرت مشكلم را حل كنم بالأخره وقتي گرفت و رفت آنجا و مشكلش را گفت حضرت فرمود اگر تو و امثال تو نبوديد دستگاه معاويه را تقويت نمي‌كرديد ماها خانه‌‌نشين نمي‌شديم حالا بازنشست شدي آمدي گفتي كه من اموالي دارم و امثال ذلك عرض كرد ديگر الآن راه چيست؟ فرمود دستور بدهم عمل مي‌كني يا نه؟ عرض كرد آري، كه ذات مقدس امام صادق(سلام الله عليه) آن دستور معروف را داد و او هم عمل كرد و در حال احتضار هم حضرت را ديد كه شرحش مفصّل است.

غرض بيان نوراني حضرت است فرمود شماها ما را خانه‌نشين كرديد در جهنم هم ذات اقدس الهي فرمود شما عقلتان را به كار ببريد ببينيد شما يك گناه كرديد يا دو گناه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[7] آخر شما حساب نشده داريد اعتراض مي‌كنيد اينها وقتي كه برمي‌گردند به آن نهان خودشان مي‌بينند درست است مثل اينكه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) وقتي بتها را شكست خُرد كرد فرمود: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ[8] آن وقت ﴿فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِمْ[9] و شدند «ناكس الرأس» وقتي به فطرت مراجعه كردند ديدند كه حق با وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) است وگرنه مگر چندتا سرمايه‌دار الآن چندتا بوش در عالم است، چندتا نخست‌وزير اسرائيل در عالم است يك افراد خاصّي‌اند همين شيوخ خليج همين افراد ديگر اينها را تقويت مي‌كنند اگر اينها به دنبال آنها راه نيفتند مگر آنها چند نفرند مردم آمريكا كه نيستند، مردم فلسطين كه نيستند، يهوديهاي عالم كه نيستند همين گروه آنها را تقويت مي‌كنند فرمود شما حسابرسي كنيد ببينيد كه شما هم دو گناه كرديد آنها هم دو گناه كردند آنها عذابشان با شما و شما عذابتان با آنها يكي است، خب.

پرسش: آن كه عالم است با آن كسي كه عالم نيست مثل هم نيست آن كسي كه مُضل هست به نظر مي‌رسد بايد عذابش بيشتر باشد...

پاسخ: اگر كسي قاصر باشد بله، آن كسي كه مُضل است دوتا عذاب دارد، آ‌ن كسي كه ضالّ است يك عذاب دارد اما اگر كسي عالماً عامداً «نبذوه كتاب الله وراء ظهورهم» با بودن حجت خدا، اهل‌بيت(عليهم السلام) اينها غدير را رها كنند به دنبال سقيفه بروند خب عذابشان دو برابر است ديگر آنها كه نشنيدند حجت خدا به آنها نرسيد بله، اما آنها كه در صحنه بودند و كلّ جريان را ديدند وقتي سقيفه شده آنجا دنبال راه او به راه افتادند، خب اينها عذابشان دو برابر است ديگر آنكه قاصر مستضعف است كه شايد اصلاً ذات اقدس الهي او را كه عذاب نمي‌كند كه يا اگر كسي نه، آن تحليل عقلي را ندارد آن دخالت هم نكرده فقط گمراه بوده خب يك عذاب دارد اما آنها كه واقعاً يك عده را تقويت كردند دوتا عذاب دارند ديگر.

در جريان قارون در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيه 78 فرمود وقتي وجود مبارك موساي كليم به قارون آن دستور را داد و قارون عمل نكرد گفت من خودم زحمت كشيدم اين مال را پيدا كردم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ پاسخش اين بود كه ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ فرمود آخر اين قارون به چه چيزي تكيه مي‌كند ما خداي سبحان قبل از قارون كساني كه از او سرمايه‌دارتر بودند آنها را به عذاب گرفتار كرده، بنابراين در جريان قارون فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ[10] كاري به قوم و ملت و قريه و مردم مصر و اينها نداشت كار شخص بود، اما اگر نه يك عده سرمايه‌دار بساط گمراهي و عيش و نوش را فراهم كردند يك عده هم به دنبال اينها راه افتادند با بودِ مسجد و حسينيه و روحاني و همه اين مظاهر و مذهب اينها را گذاشتند كنار به دنبال آنها راه افتادند اين طور نيست كه حجت تمام نشده باشد كه حجت الهي بالغ بود فرمود در چنين حالتي ما كارمان با قَريه است كار ما با امت و ملت است نه كار ما با چهارتا سرمايه‌دار آنچه كه آفت اين جامعه هست نظامِ سرمايه‌داري است يك عده سرمايه‌دارند يك عده سرمايه‌پرست به دنبال آنها راه مي‌افتند هرچه مُترفين آنها گفتند اينها عمل مي‌كنند، هر چه اغنيا گفتند اينها عمل مي‌كنند با اينكه به وحي و نبوت دسترسي دارند.

بنابراين صحبت شخص نيست صحبت قَريه است، صحبت يك ملت است پس آنجا كه فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين به منزلهٴ متن است اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ به منزلهٴ شرع است قريه‌اي را كه بخواهد هلاك كند، ملّتي را كه بخواهد هلاك كند ملّتي است كه اِتراف در آنجا حاكم است يك عده سرمايه‌دارند يك عده سرمايه‌پرست همين، يك عده به دنبال زر و زورند، يك عده زر و زور پرست حاكم اين است چه كسي گفت؟ فلان سرمايه‌دار گفت حرف آن است كه فلان سرمايه‌دار بگويد نه حرف آن است كه پيغمبر و خدا به وسيله پيغمبر مي‌گويد آن وقت اين قريه مي‌شود قريهٴ فاسد.

در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آياتي است كه معيار ويراني قُريٰ و قَسوات و اُمم را ذكر مي‌كند آيه 58 و 59 سورهٴ «قصص» اين است ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا﴾ اين قريه، قريه اهل بَطَر و عَشِر و امثال ذلك است عيّاش است همه‌شان كه سرمايه‌دار نيستند كه يك عده مراكز فساد پهن مي‌كنند، يك عده مشتريان مراكز فسادند همين خب اين قريه، قريه ﴿بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا﴾ است ديگر اينها كه كارگري مي‌كنند، كارمندي مي‌كنند، كسب عادي دارند، يك مختصر مالي تهيه مي‌كنند و قسمت قابل توجّهش را صرف عيّاشي مي‌كنند خب اين ﴿بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا﴾ است ديگر ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً وَكُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ[11] ما اينها را ويران كرديم، هلاك كرديم كلّ آن منطقه به ما ارث رسيده است چون ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[12] شد، ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[13] است و مانند آن.

در آيه 59 فرمود: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ ما هيچ قريه‌اي، هيچ ملتي را كه ويران نمي‌كنيم مگر اينكه پيامبر مي‌فرستيم اتمام حجت بكنيم مدّتهاي مديد صبر مي‌كنيم، امتحان مي‌كنيم، درِ توبه را باز مي‌كنيم، درِ انابه را باز مي‌كنيم بلكه برگردند مي‌بينيم نمي‌شود.

پرسش:...

پاسخ: نه، گاهي قَريه بر امت حمل مي‌شود قريه گاهي بر شهر است، گاهي بر روستا، گاهي كوچك است، گاهي بزرگ است، گاهي بر مدينه حمل مي‌شود در قرآن كريم.

پرسش:...

پاسخ: خب آنكه اين سرّش همين است كه عدهٴ زيادي همه‌شان الآن مي‌بينيد اين بيچاره‌ها با اينكه آواره‌اند تقريباً شصت سال است آواره‌‌اند در آن مي‌بينيد از يك طرف حماس درمي‌آيد، از يك طرف فتح درمي‌آيد كه تقريباً قسمت مهمّش الحمد الله در اختيار اين حماسيهاست، خب همانها به دنبال آمريكا راه افتادند همين اليوم با اينكه آوارگي شصت ساله را ديدند. اين مشكل اساسي است كه اينها اختلاف مشكل اساسي است، آن جهل مشكل اساسي است، جهل علمي، جهالت علمي مشكل اساسي است آن زرخريد بودن آنكه مي‌خريد با زر و زور آن مشكل اساسي است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ[14]، خب پس قريه، قريهٴ فساد بايد باشد امت، امت فساد بايد باشد اگر اين‌‌چنين شد آن وقت ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ[15] شد، ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[16] شد، ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ[17] شد همه اين مراحل گذشت آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ اين‌‌چنين نيست كه ما قريه را بيخود بخواهيم هلاك بكنيم اين آياتي فراواني است كه نِصاب عذاب الهي را آنجا ذكر مي‌كند، خب.

پرسش:...

پاسخ: بله، خب آن را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) يك روايت نوراني را در همان كافي نقل كرد كه دوتا فرشته مأمور شدند كه قريه‌اي را عذاب بكنند، تدمير بكنند يكي از اين دو فرشته نزديك زمين كه شد ديد پيرمردي است با محاسني سفيد و نشانهٴ سالمنديِ او مشغول نماز است و تهجّد در شب گفت شهري يا روستايي كه چنين پيرمرد عابد دارد من او را ويران نمي‌كنم آن ديگري گفت كه من مأمورِ الهي‌ام و مأموريت را انجام مي‌دهم شما مي‌خواهيد دوباره سؤال بكنيد. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند از معصوم(عليه السلام) كه اين فرشتهٴ اوّلي از ذات اقدس الهي سؤال كرد كه اين قريه‌اي كه من مأمور تعذيب او هستم پيرمردي دارد و مشغول عبادت است چطوري من اين را ويران بكنم؟ فرمود اين «لم يتغيّر وجهه لله» اين هيچ وقت براي اين عصباني نشد امر به معروف نكرد، نهي از منكر نكرد، خب يك آدم بي‌تفاوتي كه وظيفه‌اش را انجام نداد اين چه استحقاقي دارد براي رحمت؟ امر به معروف، نهي از منكر دوتا فريضه از فرايض الهي‌ هستند اين را مرحوم كليني نقل مي‌كند(رضوان الله عليه)، خب اگر اين‌‌چنين شد قريه مي‌شود قريه فاسد. آن بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از باب تشبيه معقول به محسوس كه در روايات از طريق نبوي هست كه كافي است حضرت فرمود جمعيتي كه در يك شهر زندگي مي‌كنند، امتي كه در يك كشور به سر مي‌برند مثل مسافران يك كشتي‌اند كه اينها در حال حركت‌اند اگر يكي از سرنشينان كشتي فأسي داسي بگيرد زير صندلي خودش را بخواهد سوراخ بكند ديگران اگر بگويند به ما چه اين زير صندلي خودش را سوراخ كرده، خب آن وقت زير صندلي خودش را سوراخ كرده آب وارد كشتي مي‌شود تعادلش را از دست مي‌دهد كشتي و غرق مي‌شود اما اگر ساير مسافران بگويند كه «فان اخذوا بيده» بگويند درست است صندلي براي توست اما آب كه بيايد ديگر همه را ويران مي‌كند «فان أخذوا بيده نجا و نجوا» همه نجات پيدا مي‌كنند در اين روايت. فرمود امر به معروف اين طور است، نهي از منكر اين طور است اگر كسي جلوي فساد جواني را نگيرد آينده در خانواده او هم جوانها آلوده مي‌شوند آن وقت اين فساد همه‌جا را مي‌گيرد.

اين روايتي كه مرحوم كليني نقل كرد معلوم مي‌شود آنهايي كه بي‌تفاوت بودند به وظيفه‌شان عمل نكردند ديگر اما وارد در جزئيات شدن آن را فقط ذات اقدس الهي مي‌داند كه اينها بالأخره به نصابي رسيدند كه «حقّ عليه القول» يا نه، وگرنه اين امور را «بعضها علي بعض» مترتّب كرده فرمود: ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ يك، ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا﴾ دو، فِسقشان به حدّ نصاب رسيد ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ گاهي دارد ﴿حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ[18] «حقّ» يعني «ثَبَت» اينها مستحق شدند از آن طرف هم تثبيت شد اين ديگر خودِ خداي سبحان مي‌داند كه ديگر از اين به بعد جا براي توبه نيست، جا براي اِنابه نيست چندبار گفت، چه وسايلي پيش آورد اين را كه نمي‌شود تشخيص داد كه اين را خدا مي‌فرمايد ديگر اينها به نصاب رسيد ديگر چون ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ همه‌اش هم با «فاء» بيان شده چهارمي بر سوّمي، سوّمي بر دوّمي، دوّمي بر اوّلي مترتّب است و متفرّع ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا﴾ چقدر فِسق ورزيدند؟ تا آن قدري كه ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ بله، تا آن وقت نرسد كه ذات اقدس الهي عذاب نمي‌كند كه، خب.

پرسش: ببخشيد كبراي آيه 59 قصص چيست؟

پاسخ: خب همين آيه‌اي كه خوانده شد الآن ديگر. قصص دارد كه ﴿وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ[19] اين خودش كبراست ديگر، اما نصاب ظلم چه موقع محقّق مي‌شود آن را خدا مي‌داند ديگر آنجا هم فرمود: ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ يك وقت است اميد برگشتن هست يك وقت خداي سبحان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[20] ديگر اينها به جايي رسيدند كه چه انذار كني، چه انذار نكني بي‌اثر است، خب اين معلوم مي‌شود ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ ديگر. يك وقت است نه، اميد اينكه برگردند هست، ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ[21] هست يا ثبوتاً يا اثباتاً يا براي اتمام حجت است يا براي احتمال رجوع است، خب آن ﴿حَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ نيست اما آنجايي كه فرمود: ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ يعني «استحقّوا» يعني به نصاب رسيده ديگر.

خب، پس معيار قريه است و شخص معيّن نيست. در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه 98 فرمود: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً[22] كه آن را به عنوان مطلب في‌الجمله ذكر فرمود كه توضيحش در سورهٴ «قصص» هست كه ما هيچ كسي را بدون ظلم هلاك نمي‌كنيم و ظلمش هم بايد به حدّ نصاب برسد، پس ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ يعني «أمرنا أهلها» منتها مُترف اول بيراهه مي‌رود اينها هم كه به دنبال مُترف‌اند، خب حجت الهي هست، امر پيغمبر رسيده، به همه هم ابلاغ شده اين افراد متوسّط يا ضعيف مي‌بينند كه مترفين چه كار مي‌كنند مترف هم كسي كه نعمت‌زده است رفاه و تَرَف فرقشان اين است هر دو عربي است يك انسانِ مرفّه آن باب رَفَه است كه آخرش «هاء» است اين باب «تَرَف» است «تَرَف» يعني نعمت او را به طغيان درآورد «مُترف» يعني نعمت‌زده است مرفّه، خب يعني آسايش‌ديده انساني كه در آسايش زندگي مي‌كند حالا نعمت‌زده باشد يا نه اين‌‌چنين نيست رفاه يك مطلب است، تَرف يك مطلب ديگر است «أترفته النعمة» يعني نعمت او را به طغيان درآورد چنين آدمي مي‌شود مُترف.

فرمود اينها هم به دنبال مترفين‌اند همين در نظام سرمايه‌سالاري همين است شما چه در نظام كاپيتال غرب باشيد كه سرمايه‌داري است يا نظام سوسيال شرق باشيد شرقِ سابق كه آن هم سرمايه‌سالاري دولت‌سالاري است كه سرمايه دستِ اوست همين. اينهايي كه مي‌گويند «يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون» هميشه بودند اينها در غرب به دنبال سرمايه‌داران غربي‌اند، در نظام سوسيال به دنبال دولتي‌اند كه دولت‌سالاري در سرمايه‌سالاري است «يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون» اما ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ[23] شما چيزي بخواهيد كه بماند برايتان اما چيزي كه جز وبال چيز ديگر نيست و معلوم هم نيست از آن بهره ببريد قبل از اينكه شما برويد او شما را رها مي‌كند «ارفضوا هذه الدنيا الدنية تاركة لكم» فرمود قبل از اينكه شما او را رها كنيد او شما را رها مي‌كند، خب چرا به دنبالش مي‌رويد؟ همين مقدار عاقلانه كه قانعانه بتوانيد زندگي كنيد برايتان كافي است اين اهل قريه به دنبال اين‌اند كه سرمايه‌سالاري چه مي‌گويد نه دين‌سالاري مي‌فرمايد اين قريه وضعش اين است ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ اين قريه چون نظامش نظام سرمايه‌سالاري است عده‌اي مُترف‌اند، عده‌اي هم مي‌بينند مترفين چه چيزي مي‌گويند ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ يعني «أمرناهم» منتها چون كار به دست مترفين است به آن اعضاي مهم اسناد داده شده چون جزء مهم و عضو مهم به منزلهٴ كل است ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ يعني «أمرناها و أمرنا أهلها ففسق أهلها» منتها چون مُترف فسق ديگران هم كه گرفتار سرمايه‌سالاري‌اند به دنبال اينها مي‌افتند ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا﴾ در حقيقت اهل قريه «ففسقوا» ما اين قدر صبر كرديم آزموديم تا به جايي رسيد كه با «فاء» ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ حالا ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾ اين طور شد اين است كه اين مي‌تواند شرحي باشد براي آن ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾.

پرسش:...

پاسخ: ما وقتي خواستيم اين اراده، ارادهٴ تكويني است اما امر، امر تشريعي است آن محذوف هم امر به فضيلت و طاعت و دستورات الهي است ما كه گفتيم ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ خب چطور عذاب مي‌كنيم راهش اين است كه اول امر مي‌كنيم عده‌اي كه اطاعت كردند كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ[24] آن آيات چند طايفه از آيات قرآني است كه در آن راستاست ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ[25] آن طايفه از آيات جنبهٴ اثبات قضيه را ذكر مي‌كند كه اگر ما خواستيم به قريه‌اي و اهل قريه نعمت و رفاه و سعادت و فلاح بدهيم امر مي‌كنيم آنها اطاعت مي‌كنند و تابع انبيا و اوليا هستند ﴿آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[26] ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ[27] اين چند گروه آيات جزء طايفه‌اي‌اند كه آن بُعد اثباتي را به عهده دارند اما اينكه قبلاً هم در سور ديگر بحث شد اما اين بُعد منفي را به عهده دارد اگر ما خواستيم قريه‌اي را هلاك بكنيم راه دارد مثل اينكه اگر خواستيم به قريه‌اي سعادت ببخشيم راه دارد البته خيلي از راههاي ابتدايي است كه به بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[28] عرض مي‌كند خدايا تمام منّتهاي تو، نعمتهاي تو ابتدايي است نه اينكه ما استحقاق داشته باشيم ولي اگر مزيد نعمت بشود راهش اين است امتحان مي‌كند به وسيله انبيا و اوليا و ائمه(عليهم السلام) يك عده به راه‌اند ﴿لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ[29] و كذا و كذا ﴿لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ﴾ يك عده كجراهه مي‌روند تا جايي كه ﴿فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ آن وقت ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله، خب ديگر اين همان روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد همين بيان است ديگر.

پرسش:...

پاسخ: چرا؟

پرسش:...

پاسخ: خب اين هم تأييد مي‌كند كه آن معذّبين عذاب دنياست ديگر همان كه سيدناالاستاد گفته، مرحوم آخوند گفته، شيخ انصاري گفته، شاگردان مرحوم نائيني گفتند كه مربوط به عذاب دنياست و هلاكت است ديگر.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر آن عذاب الهي كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ[30] آيات ديگر فراوان است اما اينكه ﴿مَا كُنَّا﴾ دارد سنّتش ذكر مي‌كند قبلش فعل مضارع است بعد مسير را عوض مي‌كند با فعل ماضي آن هم به صورت ﴿مَا كُنَّا﴾ كه از سنّت خبر مي‌دهد معلوم مي‌شود هلاكتهاي دنيايي و هلاكتهاي عمومي است.

خب، ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ﴾ آن‌گاه﴿فَدَمَّرْنَاهَا﴾ نه «دمّرناهم» نه تنها مترفين را ما آن قريه را زير و رو كرديم براي اينكه قريه، قريه سرمايه‌سالاري است بعد مي‌فرمايد: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ﴾ مشابه اين در بعضي از آيات ديگر آمده در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه شش به اين صورت است ﴿أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ﴾ ما همه نعمت را به اينها داديم اينها بيراهه رفتند به جاي شُكر كفران نعمت كردند اين هم آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هست موافق با آيات سورهٴ «قصص» و ساير آيات است.

﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ﴾ قبل از نوح چون تاريخِ مدوّني نسبت به قبل از نوح نيست قرآن كريم از او نقل نمي‌كند مگر جريان حضرت آدم و مسائل علمي و اينها كه دنبالش ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[31] و اينها در آن نيست اما آنجا كه سخن از تاريخ امتهاست و بايد بفرمايد كه برويد پژوهش كنيد، تحقيق كنيد، ببينيد چطور بودند اين را نسبت به قبل از نوح ندارد مثل اينكه مربوط به خاور دور و باختر دور ندارد نه آنجا كه مكاناً دور است نقل مي‌كند مثل آن طرف آب يا اين طرف آب براي شرق دور يا غرب دور، خاور دور باختر دور نه آن كه زماناً دور است مثل قبل از طوفان نقل نمي‌كند براي اينكه در دسترس نيست فقط اجمالاً مي‌فرمايد كه چقدر ما ويران كرديم يا چقدر هدايت كرديم يا چقدر هدايت شدند اما بعد از نوح قابل ارزيابي است گاهي ممكن است بفرمايد كه اين وضع بود ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا﴾ شما فلان منطقه برويد، فلان خاور ميانه برويد، فلان قسمت خاور ميانه برويد، برويد بررسي كنيد لذا مي‌فرمايد: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً﴾.

اين روايتي كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است در كتاب شريف نهج‌الفصاحه اين در دو جاي اين جلد دوم آمده يكي صفحه 750 يكي هم صفحه 916 اين حديث شريف هست كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به خداي سبحان عرض مي‌كند «سألت الله أن يجعل حساب امّتي إليّ لئلاّ تفتضح عند الاُمم فأوحي الله عزّ و جلّ إليّ» كه «يا محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بل أنا اُحاسبهم فإن كان منهم ضلّةٌ سَتَرتها عنك» از تو هم مي‌پوشانم «لئلاّ تفتضح عندك» نزد تو خجالت نكشند درست است سورهٴ مباركهٴ «توبه» در دوجا فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ يك‌جا هم ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ[32] دارد اين يك، درست است رواياتي فراواني دارد به عنوان عرض اعمال و در بسياري از اينها دارد كه اعمال ما اول بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرضه مي‌شود بعد يكي پس از ديگري تا وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليهم اجمعين) اما اينها همه عمومات است و اطلاقات، اگر ذات اقدس الهي خواست آبروي كسي را حفظ بكند نزد پيغمبر اين طور نيست كه راه بسته باشد، اگر نخواست اين شخص نزد امام زمان خجالت بكشد اين كار را مي‌كند ديگر اين طور نيست كه الا و لابد حتماً بايد آبروي او را نزد پيغمبر ببرد.

در اين دعاي كميل خب اينها فرشته‌ها هستند كه مأمورند و عتيدند و رقيب ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ نه يكي رقيب است ديگري عتيد «كل واحدٍ منهما رقيبٌ و عتيد» ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ ﴿رَقِيبٌ عَتِيدٌ[33] اين مراقب است و آماده «عَتَدَ» مثل «عَدّ» آماده است نه اينكه يكي رقيب است ديگري عتيد، خب اين را همه مي‌بينند در دعاي كميل ما چه مي‌خوانيم؟ در دعاي كميل مي‌خوانيم كه خدايا اينها را اصلاً فرستادي براي ضبط اعمال اما بعضي از چيزها را نمي‌گذاري اينها بفهمند «وَالشَّاهِدَ لِما خَفِي عَنْهُمْ وَبِرَحْمَتِكَ‏ اَخْفَيْتَهُ وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ» اصلاً اينها مأمورند كه يادداشت كنند علم اينها كه مثل علم ذات اقدس الهي نيست كه ولو خدا نخواهد هم اينها عالم باشند ـ معاذ الله ـ اگر خدا بخواهد آبروي كسي نزد فرشته محفوظ باشد، نزد امامش محفوظ باشد خب اين كار را مي‌كند ديگر. اين حديث را شيخ عطّار در منطق‌الطيرش شرح كرده اين حديث كه در همين جلد دوم نهج‌الفصاحه هست كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين درخواست را كرده و ذات اقدس الهي اين داده. اينها عقلاً امكان دارد كه خداي سبحان براي حفظ آبروي مؤمني حتي نگذارد امامِ زمانش متوجّه بشود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . الكافي، ج7، ص413.

[2] . سورهٴ احزاب، آيات 67 ـ 68.

[3] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[4] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[5] . سورهٴ قصص، آيهٴ 81.

[6] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 68.

[7] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[8] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 63.

[9] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 64.

[10] . سورهٴ قصص، آيهٴ 81.

[11] . سورهٴ قصص، آيهٴ 58.

[12] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 105.

[13] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 180.

[14] . سورهٴ قصص، آيهٴ 59.

[15] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.

[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[17] . سورهٴ شوريٰ آيهٴ 30.

[18] . سورهٴ يونس، آيهٴ 96.

[19] . سورهٴ قصص، آيهٴ 59.

[20] . سورهٴ يس، آيهٴ 10.

[21] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.

[22] . سورهٴ مريم، آيهٴ 98.

[23] . سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[24] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[25] . سورهٴ مائده، آيهٴ 66.

[26] . سورهٴ نساء، آيهٴ 60.

[27] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[28] . صحيفه سجاديه، دعاي 45.

[29] . سورهٴ مائده، آيهٴ 66.

[30] . سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[31] . سورهٴ نحل، آيهٴ 36.

[32] . سورهٴ توبه، آيهٴ 105.

[33] . سورهٴ ق، آيهٴ 18.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق