اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (4) تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِي إِلَي الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (12)﴾
سوگند به قرآن بعد از آشنايي مردم مکه با آن
سوره مباركه «يس» كه در مكه نازل شد بعد از گذشت مدتي بود كه مردم مكه با حقيقت قرآن تا حدودي آشنا بودند و از عظمت قرآن هم آگاهي يافتند زيرا اگر در ابتداي نزول بود سوگند به قرآن حكيم براي آنها وجهي نداشت آنها قرآن حكيم را نشناخته بودند به عظمت آن پي نبرده بودند تا سوگند به چنين كتابي براي آنها قانعكننده باشد. بعد از اينكه مسئله حجيّت و معجزه بودن قرآن فيالجمله ثابت شد عظمت و جلال اين كتاب فيالجمله روشن شد آنگاه به اين كتاب سوگند ياد كرد كه معلوم بشود هم بيّنه است و هم يمين.
اقسام سهگانه نزول وحی و امکان جمع آن در يک پيامبر
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ﴾ است درباره قرآن كريم هم عنوان وحي است, هم تلقّي است, هم انزال و تنزيل است و مانند آن. كلام خدا را قرآن كريم به سه قسم تقسيم كرد كه جمع آنها براي بعضي از انبيا ممكن بود ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[1] فرمود خداي سبحان اگر بخواهد با بشري سخن بگويد از يكي از اين سه راه است كه به نحو منفصله مانعالخلو است كه جمع را شايد, يا وحي است يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است يا ارسال رسول; گرچه وحي بر آن دو قسم ديگر هم اطلاق ميشود اما چون تفصيل قاطع شركت است به قرينه تقابل, منظور از وحي در اينجا كلام بلاواسطه است.
بخشهای سه گانه کلام خدا و امکان انزال يا تنزيل در دو بخش
قرآن كلام خداست بخشي از اين كلام بلاواسطه تلقّي شده است در معراج و مانند آن, بخشي هم به وسيله فرشته وحي نظير جبرئيل(سلام الله عليه) كه فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[2] آنگاه در جاي ديگر فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[3] ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ يعني آن را آورد چون وقتي با باء متعدّي ميشود يعني آن را به همراه خود آورد اگر «أنزله» باشد يعني آن را فرستاد اما ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ باشد; يعني آن را به همراه آورد اگر گفتند «أذهبه» يعني او را برد, اگر گفتند «ذهب به» يعني او را به همراه خود برد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾ فرشته وحي(سلام الله عليه) با قرآن وارد قلب شما شد. آنجا كه سخن از انزال و تنزيل است معلوم ميشود معالواسطه است.
تبيين محدوده مأموريت جبرئيل در نزول وحی
پرسش: حضرت جبرئيل اينجا واسطه در...
پاسخ: نه خير واسطه در نزول است واسطه در تلقّي است اگر فرموده باشد: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيم﴾[4] آنجا سخن از «لدن» است كه «لدن» بالاتر از «عند» است ما در فارسي كلمهاي نداريم كه «لدن» را خوب ترجمه كند و «عند» را خوب ترجمه كند در هر دو حال ميگوييم در نزد فلان كس است, پيش فلان كس است اما «لدن» بالاتر از «عند» است در عربي بين «عند» و «لدن» خيلي فرق است. «لدن» يعني بلاواسطه, اگر فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ كه علم لدنّي از همينجا نشأت ميگيرد همين است. پس گاهي تعبير قرآن كريم اين است كه شما اين كتاب را تلقّي ميكنيد از لدن و بلاواسطه نزد ذات اقدس الهي, گاهي هم تعبير به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[5] يا ﴿نَزَّلَهُ﴾,[6] ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ﴾[7] يا ﴿تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ﴾ و مانند آن است. اين انزال و تنزيل براي آن دو مرحله است كه يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است يا ﴿يُرْسِلَ رَسُولاً﴾ است اما آنجا كه بلاواسطه باشد ﴿تُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ است اينجا آن تنزيل معالواسطه را نشان ميدهد.
پرسش: پيامبر مقامش بالاتر است و فرشتگان وحي مقامشان پايينتر چطور مادون واسطه شده براي مافوق؟
پاسخ: واسطه تعليم كه نيست واسطه ابلاغ است كسي نامهاي را به ديگري ميرساند ولو اين نامهرسان هم جزء مأموران و مدبّراني باشد كه تحت تدبير گيرنده است اينچنين نيست كه معلّم باشد معلّم همان انسان كامل است كه گزارش اسماي الهي را به ملائكه ارائه كرده است. پس اگر كلام الهي سه قسم است, تعبيرات انزال و تنزيل ناظر به آن دو بخش و دو قسم اخير است آن قسم اول را شامل نميشود.
اختصاص انذار به کافران و جمع آن با تبشير برای پذيرندگان وحی
مطلب بعدي آن است كه گرچه براي انذار و تبشير است چه اينكه در بخش ديگري از همين سوره كه فرمود افرادي كه وحي را از شما ميپذيرند در حقيقت انذار شما نسبت به آنهاست و انذار شما با تبشير همراه است آيه يازده همين سوره اين است كه ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ﴾ در اينجا جمع بين انذار و تبشير است ولي براي آنها انذار است براي اينكه آنها هرگز «شوقاً الي الجنّة» كار نميكردند قسمت مهم «خوفاً من النار» بود و خوف هم نداشتند براي اينكه ـ معاذ الله ـ معاد را منكر بودند.
پرسش:...
پاسخ: بله, يا منظور از «دابّه» مطلق انسانهاست يا نه, اگر انسانها تبهكار بودند خداي سبحان باران نميفرستد, رحمتش را قطع ميكند و از اينكه باراني نيايد, رحمت الهي نازل نشود حيوانات هم از بين ميروند كه بحثش به همان جمع دو آيه يكي بخش پاياني سوره «فاطر» يكي هم همان آيهای كه قرائت كرديد گذشت.
سرّ عدم پذيرش کلام وحی توسط مشرکان
فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ﴾ اكثري اينها نميپذيرند چرا نميپذيرند؟ در بخشي از آيات فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾,[8] ﴿فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾[9] اينها معرفتشناسيشان حسّي و تجربي است تا چيزي را نبينند باور نميكنند نظير همان اسرائيليها كه به حضرت موساي كليم(سلام الله عليه) عرض ميكردند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾[10] يا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[11] اگر كسي معرفتشناسي او حسّي باشد اين هم اصمّ است هم ابكم است هم سفيه; ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾ براي اينكه وحي از غيب ميآيد معاد غيب است, مبدأ غيب است كسي كه مؤمن به غيب است به مقصد ميرسد كسي كه فقط در مدار شهادت «يَحوم حوم الشهادة» اين به جايي نميرسد. قرآن كريم اين را به صورت تمثيل ذكر كرد بعد معلوم ميشود اينها مَثل نيستند اينها حقيقتاند كه براي ما به صورت مثل در آمد.
علّت عدم دستيابی صاحبان معرفتشناسی تجربی به پيام وحی
فرمود ميدانيد چرا اينها ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ براي اينكه تو راهي آوردي كه ديدني نيست سخن از قيامت است و وحي و نبوّت است و خدا، ديدني نيست آهنگ شنيدني نيست كه انسان با گوش بشنود, فهميدني است و تجريدي است نه تجربه حسّي, ابزار اينها هم چشم و گوش حسّي است اينها غيب را درك نميكنند ما اگر بخواهيم از باب تشبيه معقول به محسوس اينها را براي شما خوب تشريح كنيم مثل اين است كه اگر عابري, مسافري گردن او با غل بسته بشود كه از نظر افقي تا دوتا گوش او را گرفته كه ديگر هيچ نميتواند گردنش را تكان بدهد اين ناچار است مُقمَح باشد مقمح يعني سر به هوا, اين نميتواند دست راست را ببيند, دست چپ را ببيند, پشت سر را ببيند اين فقط سر به هواست وقتي كه سر به هوا شد فقط ميتواند جلو را ببيند, اين ديگر جلوي پا را نميبيند كه كجا دارد پا ميگذارد آيا اينجا چاه هست راه هست پيش را كه نميبيند نميتواند سر خم كند اين مقمح است بخواهد جلو را ببيند اگر كسي در جلوي او ديوار بلندي رسم بكند اين فقط دو سانتي را ميبيند چون ديوار جلوي چشم اوست ديوار تا بالا رفته پس جلو را نميتواند ببيند, اگر بخواهد برگردد سرش را نميتواند برگرداند ولي خودش را ميتواند برگرداند اگر برگردد بخواهد پشت سر را ببيند, پشت سر او هم سدّي است تا بالا, اين فقط دو, سه سانت را ميبيند. فرمود چنين آدمي نه پيش پا را ميبيند نه از گذشته باخبر است نه از آينده باخبر است اين گرفتار همين ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[12] است خب چنين آدمي شما از پشت ديوار خبر ميدهيد او كه نميبيند و تا نبيند هم كه باور نميكند از پشت ديوار پشت سري خبر ميدهيد او كه نميبيند تا نبيند هم باور نميكند, از پيش پاي او خبر ميدهي كه صراط مستقيم است اينكه پيش پاي خودش را نميبيند كه راه هست يا چاه هست لذا دفعتاً ميبينيد سقوط ميكند. اين تمثيلي است از سنخ تشبيه معقول به محسوس است.
ظهور کوری انسان نسبت به ديدن پيام وحی در آخرت
همين معنا در قيامت ظهور ميكند اين شخص مغلولاً محشور ميشود ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[13] اين در آخرت كور است و در آخرت راه جهنم را هم نميداند خب بالأخره اگر كسي محكوم شد به زندان راه زندان را بداند خب ميرود زندان اما اگر راه زندان را هم نداند آنجا هم سرگردان بشود عذابي است فوق عذاب, اين را ميكِشند به جهنم ميبرند فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ براي اينكه از آينده خبر دارد؟ نه, گفتند «رحم الله امريء... علم مِن أين و في أين و إلي أين»[14] از اين مثلث كه بيخبر است نه درباره گذشته خود فكر كرده است از كجا آمدم نه درباره آينده فكر ميكند كه كجا ميروم, نه در وضع موجود ميتواند اظهارنظر كند كه پيش پاي خود را ببيند اين سر به هواست خب يك آدم سر به هوا كه از هيچ جا اطلاع ندارد اگر حكيمي بخواهد از او خبر بدهد ميگويد: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.
تبيين معنای «غُل» و فرق آن با «غِل» در ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾
حالا اين غُل نه غِل, غِل در سوره مباركه «حشر» است به معني خيانت و غش و كينه و اينهاست كه در آيه ده سوره مباركه «حشر» آمده است كه مردان الهي در دعاهايشان به خدا عرض ميكنند: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤوفٌ رَحِيمٌ﴾ فرمود مردان الهي و مؤمنان راستين, بهشتي فكر ميكنند در بهشت هيچ كسي بد ديگري را نميخواهد مردان الهي كه در دنيا هستند ميگويند خدايا آن نعمتي كه بهشتيان دارند را به ما بده ما بدِ كسي را نخواهيم, به كسي خيانت نكنيم, بيراهه نرويم, راه كسي را نبنديم, از ما به كسي ستمي نرسد, دروغ نگوييم. در بهشت خداي سبحان ميفرمايد: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[15] هيچ بهشتي نسبت به بهشتي ديگر غِل و خيانت و غش و حسد و كينه ندارد همه برادرانه زندگي ميكنند اين همه مردان پاك كه در بهشت به سر ميبرند كه ميلياردها ميلياردند هيچ كدام بد ديگري را نميخواهند با اينكه درجاتشان متفاوت است همه كه يكسان نيستند آنكه درجه ده است منزلت درجه بيست را ندارد ولي حسد او را هم ندارد هيچ غل و خيانت و غش و حسد و بدي در دلهاي احدي از بهشتيان نيست مردان الهي هم در دنيا چنين زندگياي ميخواهند دعا ميكنند ميگويند خدايا آن توفيق را بده كه ما بدِ كسي را نخواهيم, حسود نباشيم, اهل حِقد و كينه نباشيم بالأخره نعمتهايي است كه تو دادي استعدادها مختلف است, شرايط مختلف است, اوضاع مختلف است ما سهممان اين است ما هم تلاشمان را كرديم تلاشمان را هم ميكنيم اما حالا اين مقدار سهم ماست ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤوفٌ رَحِيمٌ﴾ مردان الهي اينطور دعا ميكنند اين غِلّ است اما غُل همان طوق آهني و غير آهني است كه گردنگير است اين اغلال جمع غُل است اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي ختم قرآن را در صحيفه ملاحظه فرموديد در دعاي ختم قرآن وجود مبارك حضرت سجاد(سلام الله عليه) عرض ميكند خدايا وقتي كه از پشت پرده غيب، فرشتهٴ مرگ حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) تجلّي كرد آن روز بر ما رحم بكن فرمود: «وَ تَجَلَّي مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ» ملك الموت يعني عزرائيل(سلام الله عليه) از پشت پردههاي غيب تجلّي ميكند و براي محتضر ظاهر ميشود ديگران كه نميبينند «وَ تَجَلَّي مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا» يعني قبض ارواح «مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَي الْآخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلَاقٌ» و اين جمله «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ» عمل, گردنگير آدم ميشود به گردن قلاّده ميشود «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ وَ كَانَتِ الْقُبُورُ هِيَ الْمَأْوَي إِلَي مِيقَاتِ يَوْمِ التَّلَاقِ» اين در صحيفه سجاديه است دعاي ختم قرآن, دعاي 42 صحيفه سجاديه است. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه عمل, عامل را رها نميكند حالا آنطور نيست كه مثلاً آهنگري باشد آهني بسازند فرمود همين عمل است كه گردنگير آدم ميشود در جريان بخل هم مشابه اين هست اين طوق لعنت كه معروف است از همان آيه گرفته شده ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[16] اين بُخل كه حقوق الهي داده نشد, حقوق مردم داده نشد اين طوق لعنت ميشود گردنگير ميشود.
واقعيت داشتن تشبيه و تمثيل در آيه و ظهور آن در قيامت
پس آنچه در اين بخش از سوره «يس» به صورت تشبيه و تمثيل بيان شده به زبان ما تشبيه و تمثيل است ولي واقعيّت است كه به اين زبان حكايت شده است و بعدالموت همين صحنه ظهور ميكند يعني اين شخص فقط سر به هواست نه جلوي پاي خود را ميبيند نه ميتواند روبهروي خود را ببيند نه ميتواند پشت سر خود را ببيند نه از آينده خبر دارد نه از گذشته باخبر است نه از وضع موجود با اطلاع است اينكه فرمود: ﴿جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِي إِلَي الْأَذْقَانِ﴾ تا ذَقَن, «ذَقن» يعني چانه، ديگر نميتواند سر خم بكند اگر بخواهد پيش پاي خود را ببيند بايد سر را خم كند ولي تا زير چانه بسته است خب چطوري سر خم كند ذَقن يعني چانه, اگر گوش تا گوش از يك طرف, از بالا تا زير چانه از طرف ديگر بسته شد اين بايد سر خم بكند جلوي پاي خودش را ببيند چون زير ذَقن او, زير چانه او آهن بسته است اين نميتواند سرش را پايين بياورد پس جلوي پايش را نميبيند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أيْدِيهِمْ سَدّاً﴾ جلوي او هم يك سدّ مستحكم و بالاست﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ خب اين نه پيش پا را ميبيند, نه گذشته را ميبيند, نه آينده را، اين تمثيلي است الآن كسي كه مغرور است و به هيچ چيز فكر نميكند شما اگر اين را بخواهيد تشبيه بكنيد بهترين تشبيه همين است همين معنا در قيامت ظهور ميكند الآن اين سر اگر در دنيا باشد اين حجاب هست, يك; و ساتر است, دو; و مستور نيست مشهور است, سه; يعني سدّ مادي, ديوار مادي جلو را ميگيرد, يك; خود ديوار ديدني است, دو; پنهان هم نيست, سه; اما آن حجابهاي الهي كه فرمود: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾[17] اينچنين نيست كه مغني و امثال مغني اين مستور را به معني ساتر معنا بكنند مستور يعني مستور يعني حجاب ناديدني، اين مستور به معناي خودش است يعني بين تو و آن كفار حجابي است كه نميبينند تو البته ممكن است ببيني; ولي اين حجاب ديدني نيست خب اگر كسي مغرور است و حرفش ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ است اين محجوب است به حجاب مستور, يوم القيامه كه مستورها مشهور ميشود اين شخصي كه واقعاً كور بود حالا كورياش ظاهر ميشود آن وقت اعتراض ميكند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[18] پاسخش اين است كه نه خير تو كور بودي و نميفهميدي امروز آن كوري باطني تو ظاهر شده است.
مغلول بودن به هوای نفس سرّ عدم پذيرش کلام وحی
در آن دعاي نوراني امام سجاد قَلاّده است اينجا غُل است كه در حقيقت هر دو همان طوق آهني و امثال آهني است در اين بخش فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ چرا ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ براي اينكه ما اينها را به حال خودشان رها كرديم اينها بالأخره بايد جايي را ببينند عبرت بگيرند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾ غُل گذاشتيم اين غل تا چانهشان را گرفته ذَقن يعني چانه, خب اگر تا چانهشان را گرفته نميتوانند سر خم بكنند ناچار سر به هوا هستند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ أقمحَ رأسه يعني سرش را به هوا كرده, مُقمح يعني سر به هوا. اين هرگز نميتواند جلوي پاي خودش را ببيند. جلوي پا را نميتواند ببيند, رو به رو را ميتواند ببيند؟ نه, پشت سر را ميتواند ببيند؟ نه, ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً﴾ پس آينده را نميتواند ببيند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ از گذشته بيخبر است اين خيال كرده هميشه همين وضع است ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ﴾ ديگر كور است ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ روي چشمشان پرده هست از جلو و دنبال پرده است زير چانه اينها هم آهن است ناچارند سر به هوا باشند جلوي پاي خودشان را نميتوانند ببينند ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ گاهي ميفرمايد اينها كورند ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ گاهي هم جمعبندي ميكند ميفرمايد: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾, ﴿فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.
تبيين کوری تبهکاران در دنيا و ثمره آن در آخرت
پرسش: اعما بودنشان با آن تكامل علميشان چطور سازگار است؟
پاسخ: بله آنها اعما هستند بهشت و اولياي و اهل بيت و اينها را نميبينند وگرنه كاملاً جهنم را ميبينند, كاملاً كفار را ميبينند مثل اينكه در دنيا مسجد هست, حسينيه هست, حوزه هست, مراكز مذهبي هست, عزاداري هست اينها را نميبينند اما چهارتا مركز فساد باشد آنجا را ميبينند در دنيا چطور بودند در دنيا اين همه مراكز مذهبي بود مخصوصاً در محرم و صفر, اين هيچ كدام را نديد مراكز فساد را كه تبليغ كردند آنجا را ميبيند همين وضع است فرمود: ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ هر كه در دنيا كور بود اينجا هم كور است خب اينها در دنيا كوريشان به چه چيزي است اين همه مراكز دين هست هيچ كدام را نميبيند چهار گوشه مركز فساد است آنها را ميبيند در قيامت هم همين طور است اين نه اينكه كور باشد نبيند, اين آتش و شعله را ميبيند ميگويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[19] اما بهشت و اهل بهشت و مردان الهي را نميبيند.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ متفرّع بر اينها ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ﴾ اينها در غَشْيهاند, پوششاند, مستورند منتها اين غاشيه ما ديدني نيست, اين حجاب ما مستور است, اين ديوارها مستور است اگر كسي ﴿كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾[20] او بله ميبيند.
گرفتن فيض الهی از تبهکاران بعد از انواع مهلتها
پرسش:...
پاسخ: بله, مثل اينكه ذات اقدس الهي فرمود ما به اينها چندين بار مهلت ميدهيم درِ توبه و انابه را باز ميكنيم وقتي كار به نصاب رسيد ديگر از همه راهها گذشت آنگاه اينها را به حال خودشان رها ميكنيم آن آيه دوم سوره مباركه «فاطر» در همه موارد راهگشا بود كه فرمود: ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلا مُرسِلَ لَهُ﴾ فرمود ما كسي را كور نكرديم, ما كسي را كر نميكنيم ما فيض را ميدهيم وقتي ديديم لايق نيست خب ميگيريم او را به حال خودش رها ميكنيم.
سقوط و کور محشور شدن ثمره گرفتن فيض الهی
اگر كسي را به حال خودش رها كردي اين نه بلد است از كجا آمده, نه بلد است كجا ميرود, نه بلد است وضعاش چيست خب سقوط ميكند فرمود ما به كسي دست نميزنيم در چاه بيندازيم ما فقط فيضمان را ميگيريم چون چندين بار داديم او «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم»[21] فيض ما را به پشت سر پرت كرد ما پيغمبر فرستاديم أحبّ الخلق را, أعزّ الخلق را براي او فرستاديم اهل بيت را فرستاديم اين «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم» با همه اينها بدرفتاري كرد و بياعتنايي كرد خب بعد ما به اينها گفتيم نرويد ببينيم چه كار ميكند وقتي ما فيضمان را برداشتيم اين كر و كور ميشود.
نادرستی استناد فتح نقمت به خدا و استناد آن به واگذاری او به خودش
در برابر فتح رحمت, فتح نقمت نيست فرمود: ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ﴾ اين يك اصل حاكم بر همه آيات است فرمود ما كسي را دست نزديم به چاه بيندازيم ما فقط تا حال چراغ ميداديم حالا نميدهيم براي اينكه چندين بار به او چراغ داديم او شيشهها را شكانده چراغ را پرت كرده خب ما از اين به بعد براي چه به او چراغ بدهيم؟! اگر «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم» ما ديگر او را به حال خودش رها ميكنيم ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ نه «و ما يرسل العذاب» رحمت را به خودش اسناد داد فرمود درِ رحمت را ما باز ميكنيم دري را كه خدا باز كند كسي نميتواند ببندد اگر ديديم اين شخص درِ رحمت را باز كرديم اين كمال بياعتنايي را كرد «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم» ما ديگر به او رحمت نميدهيم وقتي او را به حال خودش رها بكنيم همينطور ميافتد.
عدم واگذاری انسان به خودش يکی از دعاهای ثابت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اينكه از دعاي مكرّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه «اللهمّ و لا تَكلني إلي نفسي طرفة عين أبدا»[22] همين است چند دعا بود كه حضرت مكرّر ميخواند يكي «يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي علي دينك»[23] يكي «اللهمّ و لا تكلني إلي نفسي طرفة عين أبدا» اينها دعاهاي مكرّر حضرت بود خدايا يك لحظه ما را به حال خود وا مگذار براي اينكه واقعاً آدم گرفتار ميشود ميافتد. در اينجا فرمود ما كاري نكرديم ما اينها را به حال خودشان رها كرديم لذا اينها نابينا هستند.
گستره شمول انذار پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و نفع بخشی آن به پذيرندگان وحی
بعد فرمود تو را فرستاديم براي انذار اينها گوش نميدهند انذار تو در مردان الهي اثر ميكند نظير همان آيه سوره مباركه «بقره» كه فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[24] اينجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ﴾ يعني «إنّما ينفع إنذارك من اتّبع الذّكر» وگرنه ما تو را فرستاديم ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ﴾ بعد هم گفتيم ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[25] لُد جمع ألدّ است اين ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[26] را بايد انذار بكني, بدترين و شقيترين افراد را بايد انذار بكني اما آنها گوش نميدهند انذار تو در كساني اثر ميگذارد كه اهل راهاند مثل اينكه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[27] است اما كساني از آن بهره ميبرند كه به عنوان ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ جزء پرهيزكاراناند اينجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ﴾ يعني «إنّما ينفع انذارك» ﴿مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾ نگويد معرفتشناسي من فقط حس و تجربه حسّي است ايمان به غيب هم داشته باشد هم معرفتشناسي تجربي, هم معرفتشناسي تجريدي آنجا كه سخن از چشم و گوش نيست فقط برهان عقل است آن را هم بايد باور كند اينجا هم انذار اثر دارد هم تبشير لذا جمع فرمود بين انذار و تبشير.
اجر کريم پاداش پذيرش وحی و ايمان به غيب
فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ﴾ كه خود اين اجر, كريم است گذشته از اينكه بهشت است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[28] است وصف كرامت كه بهترين وصفهاي بهشتيان است براي مردان الهي هم هست. در سوره مباركه «انبياء» ملاحظه فرموديد كه يكي از برجستهترين اوصاف فرشتهها همان وصف كرامت است كه فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[29] اين را هم ملاحظه فرموديد كه در زيارت «جامعه» يكي از برجستهترين اوصاف اهل بيت(عليهم السلام) همين مضمون سوره مباركه «انبياء» است كه اهل بيت(عليهم السلام) «عباده المكرمين الذين لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»[30] اين مضمون زيارت «جامعه كبيره» است. اينجا فرمود اجر كريم, فرشتگاني كه حاملان عرشاند ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[31] اينها بارّند, كريماند اوصاف كرامت براي فرشتهها هست براي مردان الهي هم هست.
«الف» و «لام» در ﴿الْمَوْتَي﴾ دالّ بر حيات مجدد همه انسانها
بعد فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي﴾ اين راجع به معاد است. پس تاكنون از وحي و نبوّت سخن به ميان آمده البته وقتي از وحي و نبوّت سخن به ميان آمده, توحيد مفروغعنه است بعد درباره معاد سخن ميفرمايد كه ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي﴾ [اين ﴿الْمَوْتَي﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است يعني همه مردگان] فرمود ما قدرت داريم تمام مردهها را زنده كنيم در سوره مباركه «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾.[32]
قيامت، صحنه زندگی جمعی انسان نه اجتماعی او
صحنه قيامت, زندگي جمعي است نه اجتماعي; ميلياردها ميليارد بشر همه را ما زنده ميكنيم اما هر كسي مهمان سفره خودش است اينطور نيست كه كسي مشكل ديگري را بتواند حل كند همه با هم هستند ﴿لَمَجْمُوعُونَ﴾ اما اجتماعي نيست چون روزي است كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾.[33]
ثبت همه اعمال انسان و آثار آن حتی پس از مرگ
بعد هر كاري كه قبلاً اينها كردند ما كه جلويمان سد نيست ميبينيم ما كه پشت سرمان سد نيست پشت سر را هم ميبينيم ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ كسي در زمان حيات خودش هر چه كرد ما مينويسيم بعد از رحلت او حالا همان سه امري كه گفته شد«إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»,[34] اينها تمثيل است, تعيين نيست. هر كار خيري كه اثرش بعد از مرگ انسان بماند تا اين اثر هست فرمود ما در نامه عمل او ثواب مينويسيم حالا اگر صدقه جاريه باشد, وقف باشد, درختكاري باشد, سنّت خوب باشد, كتابي نوشته, بيمارستاني, مدرسهاي, بناي خيري احداث كرده تا اين هست ما براي او اثر مينويسيم. هر چه در زمان حيات خودش پيش فرستاد ما مينويسيم, هر چه جزء آثار او هم است ما مينويسيم ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
امکان بهرهمندی انسان از آثار اعمال و تبرّعات اهدايي در برزخ
پرسش: بنابراين بنا به فرمايش جنابعالی در عالم برزخ هم تکامل علمی هست هم عملی.
پاسخ: نه, در برزخ تكامل علمي فراوان است تكامل عملي ذرّهاي نيست كه آنجا كاري بكند ثواب ببرد اما همه اعمال دنيايي او لحظه به لحظه به او ميرسد توسّلات اثر دارد, شفاعتها اثر دارد, دعا و استغفار اثر دارد, تبرّعات اثر دارد, نيابتها اثر دارد, حج و عمره نيابي, حج و عمره اهدايي, نمازهاي نيابي, نمازهاي اهدايي همه بركاتي است كه از اين طرف به او ميرسد اما خود او كاري بكند ثواب ببرد نيست آنجا جاي عمل نيست جاي شريعت نيست اما تكامل علمي فراوان هست, تكامل عملي هم كه محصول عمل خودش است كه در دنيا كاري كرد يا جزء امّت اسلامي بود كه انسان ميگويد: «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات»[35] يقيناً شامل حال او ميشود همه اينها جزء آثار اوست براي اينكه يا بلاواسطه يا معالواسطه در نظام اسلامي, در امت اسلامي او سهمي داشت اما خودش يك كاري بكند ثواب ببرد آنجا اين نيست.
نفی تکامل عملی انسان در برزخ
پرسش: خود حضرتعالی در كتاب معاد در قرآن فرموديد، بالأخره نتيجه که همان میشود.
پاسخ: نه, آنجا جاي شريعت نيست آنجا نه معصيت ممكن است نه اطاعت ممكن است نتايج اعمال پشت سر هم تا اين اثر هست آن اثر هست.
پرسش: خود شخص عمل ميكند...
پاسخ: بله عمل اوست, كار او و اعمال او در دنيا زنده است تا اين اثر هست عمل اوست.
پرسش:...
پاسخ: براي خودش است يعني عملي كه خودش انجام داد ثوابش يكي پس از ديگري به او ميرسد اما آنجا كاري بكند كه حالا يا واجب باشد يا مستحب با آن كار بالاتر برود اين ممكن نيست نه گناه در آنجا ممكن است نه ثواب; چون شريعتي در كار نيست.
پرسش:پس كمال چيست؟
پاسخ: آنجا جاي استكمال نيست يعني تحصيل كمال در آنجا ممكن نيست اين كار, كمال است ولي از جاي ديگر به او ميرسد محصول كار خودش است اگر عمل او و اثر او الي يوم القيامه باشد پشت سر هم به او ثواب ميرسد اما او آنجا ذكري بگويد، «لا اله الاّ الله» بگويد ثوابي در نامه عمل او نوشته شود ممكن نيست يا حرفي بزند گناهي در نامه عمل او نوشته بشود نيست آنجا جا براي شريعت نيست ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره شوري, آيه 51.
[2] . سوره اسراء, آيه 105.
[3] . سوره شعراء, آيه 193 و 194.
[4]. سوره نمل, آيه 6.
[5] . سوره قدر, آيه 1.
[6] . سوره بقره, آيه 97; سوره نحل, آيه 102.
[7] . سوره ابراهيم, آيه 1; سوره ص, آيه 29.
[8] . سوره بقره, آيه 171.
[9] . سوره بقره, آيه 18.
[10] . سوره بقره, آيه 55.
[11] . سوره نساء, آيه 153.
[12] . سوره انعام, آيه 29; سوره مؤمنون, آيه 37.
[13] . سوره اسراء, آيه 72.
[14] . تفسير القرآن الكريم (ملاصدرا), ج3, ص101.
[15] . سوره اعراف, آيه 43; سوره حجر, آيه 47.
[16] . سوره آلعمران, آيه 180.
[17] . سوره اسراء, آيه 45.
[18] . سوره طه, آيه 125.
[19] . سوره سجده, آيه 12.
[20] . سوره ق, آيه 37.
[21] . الكافي, ج1, ص203.
[22] . تفسير القمي, ج2, ص75.
[23] . الامالي (شريف مرتضي), ج2, ص2.
[24] . سوره بقره, آيه 2.
[25] . سوره مريم, آيه 97.
[26] . سوره بقره, آيه 204.
[27] . سوره بقره, آيه 185.
[28] . سوره آلعمران, آيه 15.
[29] . سوره انبياء, آيات 26 و 27.
[30] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص610.
[31] . سوره عبس, آيات 15 و 16.
[32] . سوره واقعه, آيات 49 و 50.
[33] . سوره عبس, آيه 34.
[34] . جامعالأخبار, ص105.
[35] .الكافي, ج2, ص530 و ج4, ص23.