25 12 2010 4788922 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 52 (1389/10/04)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿83﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ ﴿84﴾

تبيين دو تسخير متفاوت برای حضرت داوود و سليمان

چون در اين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» نام انبيا(عليهم السلام) به نحو عموم آمده يعني اشاره به نبوّت عام مطرح شد نام هفده پيامبر(عليهم السلام) را بردند در جريان داوود و سليمان(سلام الله عليهما) دو تسخير متفاوت را ذكر كردند يكي تسخير سلسلهٴ جبال براي داوود يكي هم تسخير باد براي سليمان(سلام الله عليهما) نحوهٴ اين تسخيرها هم فرق مي‌كند تسخيري كه براي سليمان شد اين بود كه باد در اختيار آن حضرت بود آن حضرت و همراهانش را از شام به هر جايي كه مي‌خواستند بروند مي‌بُرد و برمي‌گرداند كه تسخيرش در حركت بود اما تسخير جبال در حركت نيست در اقتداي به داوود در مراسم ذكر و دعا و نماز است اگر گاهي گفته مي‌شود كه يا گفته شد كه فلان وليّ وارد فلان منزل شد ما احساس كرديم در و ديوار دارند ذكر مي‌گويند اگر سند معتبر باشد آيه قرآن تأييد مي‌كند, عقل تأييد مي‌كند اينكه فرمود: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ[1] يا ﴿سَخَّرْنَا﴾ جبال را كه ﴿يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ[2] يعني در تسبيح, در تكبير, در تهليل, در تحميد, در ذكر و عبادت سلسلهٴ جبال هم‌آواي داوود بودند داوود(سلام الله عليه) كه ذكر مي‌گفت همهٴ اين سلسلهٴ جبال ذكر مي‌گفتند پس اگر يك وقت خبري پيدا شد يا كسي نقل كرد كه در فلان زمان پيامبري يا امامي يا وليّ‌اي(عليهم السلام) وارد مثلاً فلان منزل شد يا وارد خرابه در جريان آن نابينايي كه مي‌گفت وقتي آن كسي كه براي من غذا مي‌آورد در و ديوار اين خرابه ذكر مي‌گفت اينها قابل قبول هست امكان عقلي دارد يك, تأييد قرآني دارد دو, روايت بايد منتها معتبر باشد اين سه, كه فرمود به سلسله جبال گفتيم شما در عبادت تابع داوود باشيد وقتي او ذكر مي‌گويد شما هم ذكر بگوييد و مانند آن, پس فرق بين اين دو تسخير روشن شد.

آثار ذکر قصص انبيا در قرآن

مطلب بعدي اين بود كه ذكر جريان انبيا(عليهم السلام) گاهي براي بيان معجزات آنهاست كه براي همه سودمند است چه براي انبياي بعدي چه براي امّتها, گاهي براي بيان مقاومتهاي آنها در مبارزات نظامي است براي همه نافع است, گاهي براي بيان صبر و استقامت آنها در مسائل اجتماعي است براي همه نافع است, گاهي براي بيان سعادت و شقاومت امّتهاست كه بعضي از امّتها ترقّي كردند بعضي از امّتها به هلاكت رسيدند يكي در اثر اطاعت بود يكي در اثر عصيان اين براي همه امّتها نافع است گاهي هم براي صبر و بردباري در مسائل شخصي است نظير جريان ايّوب(سلام الله عليه) كه صبر ايّوب در جريان مبارزات سياسي و اجتماعي و امثال ذلك نبود در اثر بيماريهاي توان‌فرساي آن حضرت بود اين هم يك مطلب.

ادب اوليای الهی در برابر مصائب و حوادث

مطلب ديگر اينكه يك وقت انسان در حالت بيماري يا امثال بيماري در اين مصيبتها و حوادث تلخ دهنش را باز مي‌كند هر چه مي‌خواهد مي‌گويد اين بر خلاف ادب است بر خلاف دستور است بايد مواظب بود جز حق چيزي نگفت, گاهي شكايت و شِكْوه را به غير خدا مي‌برند اين هم درست نيست اما با خدا راز و نياز كردن و شِكْوه را به خداي سبحان منتقل كردن و با خدا شكوه را مطرح كردن كاري كه ايّوب كرد, كاري كه يعقوب(سلام الله عليهما) كردند اينها مخالف با صبر نيست ﴿أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ[3] يا وجود مبارك ايّوب به خداي سبحان عرض كرد ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ اين شكوه به خدا بردن با صبر مخالف نيست.

مطلب ديگر كه باز در همين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هست كه فرشتگان الهي بدون اذن خدا سخن نمي‌گويند ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[4] همين تعبير بلند در زيارت نوراني «جامعه كبيره» در وصف اهل بيت(عليهم السلام) هست كه اهل بيت(عليهم السلام) بدون اذن قبلي خداي سبحان كاري نمي‌كنند حرفي نمي‌زنند «لا يَسبقونه بالقول و هم بأمره يَعملون»[5] اين سيرهٴ انبيا و اولياي الهي است انبيا هم تا مأذون نباشند چيزي را نمي‌خواهند وجود مبارك ايوب بعد از گذشت مدّت مَديدي مأذون شد كه دعا كند لذا دعا كرده است عرض كرد ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾. مطلب بعدي آن است كه حوادثي كه براي وجود مبارك ايّوب پيش آمد حادثهٴ عادي نبود مرگ فرزندهاي فراوان بود و به هم ريختن زندگي بود بيماري صعب‌العلاج در درازمدّت بود اينها كار عادي نبود اما از همهٴ اين بيماريها و حوادث تلخ تعبير به مَس كرده است خدايا! ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت يك وقت است كه آتش با چيزي تماس مي‌گيرد او را گرم مي‌كند يا مختصري ممكن است بسوزاند يك وقت درون‌سوز است اين طور نبود با اينكه مصيبت خيلي سنگين بود عرض كرد ﴿مَسَّنِيَ﴾ فقط با من تماس گرفت اين هم نحوهٴ دعا كردن است.

ادب اوليای الهی در عرض حاجت و دعا

مطلب بعدي آن است كه دعا نكرد ندا داد اين هم ادب انبياست كه مستقيماً چيزي را از خدا نخواستند عرض حاجت كردند دو عنصر را ذكر كردند آن سومي را ذكر نكردند نقص خود و حاجت خود را ذكر كردند يك, توانايي ذات اقدس الهي را ذكر كردند دو, اما ديگر نتيجه نگرفتند عرض نكردند خدايا! مشكل ما را حل كن اين سومي را نگفتند اگر اين سومي را گفته بودند مي‌شد دعا, اوّلي و دومي را گفتند شده ندا, گرچه دعا گاهي به معناي خواندن است گاهي به معني خواستن آن خواستن در حقيقت سؤال است خيلي از اين جمله‌هاي دعايي است كه در وصف و نَعْت خداي سبحان و اسماي حُسناي اوست خواستني در كار نيست ولي معمولاً وقتي گفته مي‌شود ايّوب دعا كرد يعني براي رفع بيماري خود دعا كرد ولي تعبير قرآن كريم اين نيست كه او دعا كرد تعبير اين است كه او ندا كرد با خدا سخن گفت اين دو مطلب را گفت سومي را كه دعاست نگفت, نگفت به من بده عرض كرد كه ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ﴾ اين نقصان من ﴿وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ اين كمالِ شماست پس مبدأ فاعلي در كمال است مبدأ قابلي در نهايت حاجت هست اما حالا به من بده را ديگر نگفت اين ادب آنهاست چه اينكه وجود مبارك موساي كليم هم همين طور بود وقتي از مصر به مدين آمده كه به خدمت شعيب(سلام الله عليه) برسند براي فرزندان شعيب از چاه آب كشيد ﴿ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ اما حالا فقر مرا به غنا تبديل بكن, به من چيزي بده عرض نكرد گفت من نيازمندم اما نياز مرا برطرف بكن آن‌چنان نبود آنكه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آمده آيهٴ 24 اين است ﴿فَسَقَي لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ اما حالا فقرِ مرا به غنا تبديل كن به من چيزي بده اين را ذكر نكرد اينجا هم وجود مبارك ايّوب عرض كرد ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ﴾ اما حالا ضرر من و بيماري مرا برطرف بكن كه بشود دعا اين را ذكر نكرده تأدّباً, فرمود: ﴿وَأَيُّوبَ﴾ يعني «واذكر في الكتاب ايّوب» منصوب بودن ايّوب نظير منصوب بودن اسامي انبياي قبلي منصوب به فعلِ مقدّر است.

خواسته­های اوليا بر اساس اذن و تعليم الهی

پرسش:...

پاسخ: بله, آنجا كه مأذون‌اند بخواهند, مي‌خواهند براي اينكه يك فرزند عادي را وجود مبارك زكريّا طلب نكرد وقتي كه به دوران پيري رسيد و همسر او هم وقتي جوان بود عاقِر بود يعني عَقيم بود الآن كه پير است ولي وقتي مريم را ديد ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً[6] چنين بانويي را ديد عرض كرد خدايا! پس به من هم يك فرزند اين‌چنيني عطا بكن آن هم به اذن خداست براي اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هست كه فرشتگان اين‌چنين‌اند كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[7] و در زيارت نوراني «جامعهٴ كبيره» هم در وصف اهل بيت همين آمده كه «لا يَسبقونه بالقول و هُم بأمره يَعملون»[8] معلوم مي‌شود اولياي الهي, ائمه(عليهم السلام), انبيا(عليهم السلام) اگر چيزي را بخواهند از ذات اقدس الهي درخواست كنند مسبوق به اذن خداست.

پرسش:...

پاسخ: نه, اين توضيح بود اين سؤالِ درخواستي نبود عرض كرد خدايا! من يك مشكل علمي دارم و آن اين است كه شما فرمودي اهل تو را من نجات مي‌دهم اين پسرم كه اهل من است چطور شد مشكل چه شد و تو هم كه ﴿أحْكَمُ ‌الْحَاكِمِين[9] هستي آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود صغرا ممنوع است ما گفتيم اهلت را نجات مي‌دهيم اما ﴿لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ[10] انبيا درست است علمِ به غيب دارند اما به تعليم الهي است ديگر ذاتاً آن كسي كه عالِم به غيب است خداي سبحان است خداي سبحان كه ذاتاً علم به غيب دارد و علم او عين ذات اوست به انبيا اين علم غيب را عطا مي‌كند كه فرمود: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ[11], ﴿ذلِكَ مِن أنْباءُ الْغيبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[12] گاهي مذكّر, گاهي مؤنث در چند آيه هست در حقيقت سؤالِ نوح(سلام الله عليه) در بيان صغراي مسئله بود كه من الآن ماندم شما كه وعدهٴ شما تخلّف‌ناپذير است فرمودي من تويِ نوح و اهلت را نجات مي‌دهم اين هم كه اهل من است چطور شد؟ فرمود: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾.[13]

پرسش:...

پاسخ: وقتي كه در برابر خطر قرار مي‌گيرند مأذون‌اند كه از ذات اقدس الهي چيز طلب كنند وقتي كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ[14] دعوت را خود خداي سبحان امر مي‌كند منتها حالا كجا امر مي‌كند كجا امر نمي‌كند را ما نمي‌دانيم معصومين مي‌دانند و اجرا مي‌كنند و جواب هم مي‌گيرند وگرنه امر, امر الهي است كه فرمود: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾ و اگر كسي از دعا سرپيچي كند در حقيقت از عبادت سرپيچي كرده است هر جا اينها دعا كردند مسبوق به اذن بود هر جا ندا كردند هم مسبوق به اذن بود وگرنه همين وجود مبارك ايّوب گاهي ممكن است دعا هم كرده باشد اما تعبير قرآن در اين بخش نداست نه دعا. ﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَي رَبَّهُ﴾ در اين ندا دو نكته است كه يكي مربوط به ضعفِ قابل, يكي مربوط به كمالِ فاعل, لكن در ضعف قابل هم ديگر عرض نكرد بچه‌هاي من مُردند, من ساليان متمادي است كه بيماري صعب‌العلاج دارم اينها را نگفت عرض كرد ﴿مَسَّنِيَ الضُّرُّ﴾ ضرر با من تماس گرفت همين.

دلايل عدم امکان مداخله شيطان در ابدان انبيا

سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) فرمود ما جريان حضرت ايّوب را در سورهٴ «ص» بيان مي‌كنيم[15] آنجا قدري مبسوط‌تر است در آنجا تعبير قرآن كريم اين است كه وجود مبارك ايّوب عرض كرد ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ آن وقت راه‌حل را خدا به او نشان داد. در آن آيهٴ 41 سورهٴ «ص» گذشته از اينكه نُصْب و عذاب آمده تعبير ﴿مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ[16] آمده كه تمام حرفها در اين است كه آيا شيطان دربارهٴ بدن انبيا(عليهم السلام) سلطه‌اي دارند, ندارند, مي‌توانند اثر كنند, نكنند كه آنجا بحث مي‌شود. جناب فخررازي چندين صفحه به عنوان راه ‌حل از اين روايتهاي اسرائيلي و غير اسرائيلي را نقل كرد[17] كه خيلي از اينها مورد اعتماد نيست آنجا يعني سورهٴ مباركهٴ «ص» ـ ان‌شاءالله ـ مشخص مي‌شود كه شيطان تا چه اندازه مي‌تواند در ابدان انبيا(عليهم السلام) نفوذ داشته باشد در حريم وحي كه اصلاً راه ندارد براي اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «جن» فرمود خداي سبحان وقتي وحي را از منبع اصلي‌اش تا قلب آن پيامبر(عليه السلام) كه وحي‌ياب است از جلو و دنبال و همراه به وسيلهٴ فرشته‌ها اينها را اسكورت مي‌كنند ﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ[18] يعني به هيچ وجه راه براي نفوذ شيطنت و خيال و وهم و امثال ذلك نيست معصومانه از مبدأ صادر مي‌شود, معصومانه اين مسير تنزّلي را طي مي‌كند و معصومانه به حرمِ امن يعني قلب آن پيامبر وارد مي‌شود كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[19] اين مخصوص به يك پيامبر و دو پيامبر نيست همهٴ انبيا اين طور هستند در اينكه شيطنت در حرمِ امن وحي راه ندارد اين «ممّا لا ريب فيه» است اما حالا در بدن انبيا راه دارد يا نه, اين آيا آسيبي مي‌رساند يا نه اين در سورهٴ مباركهٴ «ص» بايد مشخص بشود كه چطور وجود مبارك ايّوب عرض كرد ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ[20] ولي فعلاً سخن از ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ است.

افاضه رحمت الهی در اجابت ندای حضرت ايّوب

در جواب ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ﴾ گرچه او ندا داد ولي در حقيقت ما تَلبيه نگفتيم ما استجابت كرديم اين دعا بود به صورت ندا و ما خواستهٴ او را برآورده كرديم ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ اين ضرر را برطرف كرديم اندوه دروني و ضرر بيروني را برطرف كرديم او هم قلباً بانشاط شد هم بدناً سالم ﴿فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ بيماري او را برطرف كرديم ﴿وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ﴾ او گفته ﴿أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ ما هم به عنوان ارحم‌الراحميني ظهور كرديم «أرحم‌الراحمين» است «في موضع العفو و الرحمة» چه اينكه «أشدّ المعاقبين» است «في موضع النكال و النقمة»[21] اينجا جاي أرحم‌الراحميني خداست ما هم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ ظهور كرديم دوتا كار كرديم يكي او را درمان كرديم, يكي اينكه آنچه را كه او از دست داد به دستش داديم. مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) چند قول نقل مي‌كند دربارهٴ ﴿وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ خودش قولي را انتخاب نمي‌كند[22] مرحوم امين‌الاسلام طبرسي در مجمع‌البيان هم چند قول نقل مي‌كند هيچ كدام را انتخاب نمي‌كند لكن بر طبق بعضي از اين اقوال به آنجا كه رسيده مي‌گويد اين روايتي است كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده[23] خب بايد روايت معتبر باشد اگر روايت مُرسَل باشد يا ضعفي در سند باشد در اين گونه از مسائل مهم اعتماد به آنها آسان نيست ولي ظاهر آيه اين است كه ما اهل او را به او داديم يعني آن مُرده‌ها را زنده كرديم مثل آنها را هم به آنها داديم يعني آن بچه‌هايي كه مُرده بودند آنها را زنده كرديم و همسر او را هم باردار كرديم او هم فرزندان متعدّدي آورد كه هم اهلش زنده شدند و هم مثل آنها به او داده شد اين هيچ اشكال عقلي ندارد سخن از تناسخ هم نيست در تناسخ آن است كه كسي كه مي‌ميرد روحش به بدن ديگري به يك نوزاد تعلّق بگيرد اما خود آن مُرده زنده بشود كه مشكلي ندارد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در ذيل آيه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ[24] آنجا مبسوطاً گذشت كه زنده كردن يك مُرده اين محذوري ندارد اما روح مُرده‌اي به بدن نوزادي تعلّق بگيرد به عنوان تناسخ اين عقلاً و نقلاً هم ممتنع است هم ممنوع اينجا اگر دليل معتبري باشد كه منظور اين است كه ﴿وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ يعني بچه‌هاي او را برگردانديم اين هيچ منعِ عقلي ندارد يكي از اقوال اين است كه او مخيّر كردند كه ما بچه‌هاي تو را آنها را در دنيا به تو بدهيم يا در آخرت به شما برگردانيم فرمود آنها را در آخرت به من ملحق كنيد و مِثل اينها را در دنيا به من بدهيد[25] چند قول در مسئله هست يكي از آنها هم همين است يك قولِ قطعيِ جامع‌الأطرافي در مسئله نيست كه بگويد خود آن بچه‌ها را خدا زنده كرد و مِثل آنها را هم به آنها داد ولي يكي از اقوال در مسئله همين است و دليل عقلي هم بر منعش نيست منتها اثباتش به وسيلهٴ دليل نقلي است.

کيفيت افاضه رحمت الهی بر بندگان

خب, ﴿وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ﴾ اين ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا﴾ است ﴿وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ﴾ وقتي ذات اقدس الهي با همهٴ جلال و شكوه بخواهد ظهوري كند و رحمتي عطا كند تعبير مي‌كند كه از نزد ما به او رحمتي داديم گاهي هم به فرشتگان به مأموران ديگر دستور مي‌دهد كه او را مورد رحمت قرار بدهيد چون نداي آميخته به دعاي وجود مبارك ايّوب مستقيماً به خود خداي سبحان متوجّه بود خداوند هم به صورت متكلّم مع‌الغير يعني با جلال و شكوه كه فرشتگان مدبّر هم مطيع آن حضرت‌اند فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ﴾ ايّوب به صورت مفرد عرض مي‌كند خداي سبحان هم به صورت متكلّم مع‌الغير پاسخ مي‌دهد ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ﴾ كه مربوط به بدنِ اوست ﴿وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ﴾ و مِثل اين اهل را با اين اهل به او داديم ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ﴾ كه اگر كسي صابر باشد اجر صابر را ذات اقدس الهي ضايع نمي‌كند.

اطلاق صفت <اوّاب> بر انبيا و مفاهيم آن

وجود مبارك ايّوب با اُوب و رجوع به سر مي‌برد بعضي از انبيا اين طور بودند دربارهٴ حضرت ايّوب دارد كه اين اَوّاب بود آيهٴ 44 سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است كه ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾ حالا يا اين ﴿أَوَّابٌ﴾ صيغهٴ مبالغه است يا حرفه و پيشه است به هر دو تقدير اين كثيرالأوب است اوب يعني رجوع اين دائماً دارد رجوع مي‌كند اين رجوع مستمر به اين معنا نيست كه گاهي رجوع مي‌كند گاهي برمي‌گردد كسي كه دائماً حالا اهل مكّه است از مكّه خارج شده اين سيرش را دارد ادامه مي‌دهد مي‌گويند اين اوّاب است دائماً در حال سير است ديگر دارد رجوع مي‌كند نه اينكه گاهي برمي‌گردد گاهي منقطع است گاهي متّصل است اين اوّاب است مرتّب دارد سيرش را ادامه مي‌دهد, اگر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ[26] است كما هو الحق, بعضيها مي‌روند ماها را مي‌برند اين طور نيست كه اگر ما نرفتيم ما را نبرند كه بالأخره همه را مي‌برند اگر خودمان رفتيم «طوبيٰ لنا و حُسن مآب» نرفتيم ما را مي‌برند اين بزرگان أوّاب بودند, مُنيب بودند منيب قبلاً شرح داده شد كه يا از نابَ يَنيب است يا از نابَ يَنوبُ اگر از نابَ يَنيب باشد يعني «إنقطع, يَنقطع» اين به كسر «فَعل, يَفعِل» انقطاع را مي‌رساند اين «نابَ عن الغير, إنقطع عن الغير, يَنقطع عن الغير و يَنقطع إلي الله دائماً» اين مي‌شود مُنيب و اگر نابَ يَنوب باشد اين دائماً در نوبت است كه برسد انبياي قبلي هستند و اولياي قبلي هستند اين مرتب در نوبت است جاي ديگر وقت صرف نمي‌كند هميشه پشت در است تا چه موقع در باز بشود بالأخره اينها را مي‌گويند مُنيب, اُوب هم همين طور است اُوب, آبَ يعني «رَجَعَ», «مآب» يعني مرجع خدا مآبِ ماست يعني مرجع ماست خب اين اَوّاب است دائم‌الرجوع است, كثيرالرجوع است و كثرت رجوع او هم به اين نيست كه گاهي رجوع بكند گاهي برگردد وگرنه آن اِتلاف وقت است ديگر, يك وقت چند قدم رفته دوباره برگشته اينكه كثيرالرجوع نيست اين سرمايه را هدر داده اين خاسر است آن كسي كه دائماً دارد برمي‌گردد به او مي‌گويند اوّاب اين جريان اوّاب مخصوص حضرت ايّوب(سلام الله عليه) نيست دربارهٴ حضرت داوود هم آمده[27]. به هر تقدير در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيهٴ 44 فرمود: ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ

برخی اوصاف برجسته حضرت ايّوب

 در جريان سورهٴ «ص» فرمود اين كاري كه ما كرديم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَي لَأُولِي الْأَلْبَابِ[28] در آيهٴ محلّ بحث يعني سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دارد ﴿ذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ﴾ براي اينكه وجود مبارك ايّوب هم لَبيب بود هم عابد, برخيها وارث انبيا هستند در بخش لُبّ, برخيها وارث انبيا هستند در بخش عبادت, اگر علما ورثهٴ انبيا هستند به مقدار ارتباط آنها با انبيا از آنها ارث مي‌برند همان طوري كه در ارثِ مادّي پيوند هر چه بيشتر باشد سهام بيشتر است و هر چه فاصله بيشتر باشد سهام كمتر, بعضيها در طبقهٴ سه هستند بعضي در طبقهٴ دو, بعضي در طبقهٴ يك و بعضيها دو برابر ديگري ارث مي‌برند و مانند آن, در ارثهاي معنوي هم بشرح ايضاً هر كسي ارتباطش با مورِّث بيشتر بود بيشتر ارث مي‌برد بعضيها عبادت را از ايّوب ارث مي‌برند, بعضيها لَبيب بودن را ارث مي‌برند, بعضي بين عبادت و لُب جمع مي‌كنند, لذا در سورهٴ مباركهٴ «ص» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَي لَأُولِي الْأَلْبَابِ[29] در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود: ﴿رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ﴾ يعني اگر كسي اهل عبادت بود اين جزء وارثان حضرت ايّوب است در بخش عبادت, اگر اهل فكر و تأمّل بود جزء وارثان آن حضرت است در بخش لُبّ, البته آن لَبيب هم بايد عابد باشد اين عابد هم بايد لَبيب, منتها صبغهٴ عبادت بعضيها بيشتر از لَبيب بودن آنهاست, صبغهٴ لَبيب بودن برخي بيشتر از صبغهٴ عابد بودن آنهاست حالا اگر تفصيلي مربوط به حضرت ايّوب باشد اين بايد به خواست خدا در سورهٴ مباركهٴ «ص» مشخص بشود.

تبيين آثار مثبت و منفی باد

نكته‌اي كه مربوط به آن ريحِ عاصِفِ حضرت سليمان(سلام الله عليه) مطرح است اين است كه گاهي ممكن است باد طوفاني باشد تند باشد و مُهلِك باشد بسوزاند بادِ سوزان باشد بادِ صَرصَر باشد, باد سَموم باشد و امثال ذلك ولي اين ريحي كه تسخيرشده بود براي سليمان(سلام الله عليه) تنها اين نبود كه گاهي تند بود گاهي كند, گاهي نَرم بود گاهي طوفاني بلكه آن وقتي هم كه توفنده بود طيّب بود اين رُخاء را به معناي صاحب رايحهٴ طيّبه معنا كردند يعني معطّر, خوشبو[30], لطيف يك وقت است تند است و ويران‌كننده است يك وقت است تُندي است كه كاري به كسي ندارد تصادف نمي‌كند مثل يك رانندهٴ ماهري كه بر فرض سرعت اتومبيلش تند باشد در باند خودش حركت مي‌كند مزاحم كسي نيست و آن مور بود كه متوجّه نشد خيال كرد كه ﴿لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ[31] را گفته وگرنه اين رُخاست يك بادِ نَرمِ كه در حالي كه توفنده است و تند است طيّب و رائح است اين معنا براي رخاء اگر ثابت بشود جمع بين عاصِفه و رخاء تنها اين نيست كه گاهي تند است گاهي كند, جمعش به اين است كه در عين حال كه تند است بي‌مزاحمت است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]. سوره سبأ, آيه 10.

[2]. سوره انبياء, آيه 79.

[3]. سوره يوسف, آيه 86.

[4]. سوره انبياء, آيه 27.

[5]. من لا يحضره الفقيه, ج 2, ص 610.

[6]. سوره آل عمران, آيه 37.

[7]. سوره انبياء, آيه 27.

[8]. من لا يحضره الفقيه, ج 2, ص 610.

[9]. سوره هود, آيه 45.

[10]. سوره هود, آيه 46.

[11]. سوره هود, آيه 49.

[12]. سوره آل عمران, آيه 44؛ سوره يوسف, آيه 102.

[13]. سوره هود, آيه 46.

[14]. سوره غافر, آيه 60.

[15]. الميزان, ج 14, ص 314.

[16]. سوره ص, آيه 41.

[17]. التفسير الکبير, ج 26, ص 396 ـ 398.

[18]. سوره جن, آيات 27 و 28.

[19]. سوره شعراء, آيات 193 و 194.

[20]. سوره ص, آيه 41.

[21]. تهذيب الاحکام, ج 3, ص 108.

[22]. التبيان فی تفسير القرآن, ج 7, ص 271.

[23]. مجمع البيان, ج 7, ص 94.

[24]. سوره بقره, آيه 259.

[25]. التبيان فی تفسير القرآن, ج 7, ص 271؛ مجمع البيان, ج 7, ص 94.

[26]. سوره بقره, آيه 156.

[27]. سوره ص, آيه 17.

[28]. سوره ص, آيه 43.

[29]. سوره ص, آيه 43.

[30]. تفسير الکبير, ج 22, ص 169.

[31]. سوره نمل, آيه 18.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق