پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به نخستین همایش بین‌المللی طالب آملی

05 11 2024 4956782 شناسه:


​​​​​​​پایگاه اطلاع رسانی اسراء: نخستین همایش بین المللی طالب آملی با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برگزار گردید.
آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام ابراز داشتند: بحث درباره جناب طالب آملي، درباره تاريخ و سرگذشت او و ادوار ايران ماندن و هند رفتن و سرايندگي او از يک سو و بحث درباره حقيقت علم و ادب، سرايندگي و شعر و حکمت و مانند آنها از سوي ديگر است.

ایشان بیان داشتند: جهان سه بخش دارد: بخش مجردات محض که عرش و جبرئيل و ميکائيل و امثال اينهاست و بخش عالم مثال که فرشتگان ميانياند و بخش طبيعت که آسمان و زمين و آنچه در اين دو قرار دارند هستند. بخش طبيعي به ما نزديکتر از بخش عالم مثال است و بخش عالم مثال به ما نسبت به عالم عقل نزديکتر است و عالم عقل که فرشته و مجردات محض در آنجا هستند از ما دور است، گرچه ما ميتوانيم با بررسي بخش عقليمان به آنها نزديک بشويم. جهان از اين سه بخش تشکيل شده است: مجردات تامه، عالم مثال و عالم طبيعت.

معظم له اظهار داشتند: شعرا سهم بزرگي دارند در پيمودن سه بخش؛ يعني نشئه نقص را کاملاً طي ميکنند و اين نقصانها را درک ميکنند که کمبود چيست، بعد از عالم نقص به عالم مستکفي ترقي ميکنند که چه کار بکنند که اين نقصها را برطرف بکنند و از آنجا _إن شاء الله_ به عالم تام مراجعه ميکنند که هم نقص خود را برطرف ميکنند هم نقص جامعه را.

ایشان ادامه دادند: ادبا و شعرا سهم ارزشمندي در برونرفت از نقص (يک) و در برونرفت از استکفا (دو) دارند؛ هم ميتوانند ناقص را به مقام مستکفي برسانند و هم مستکفي را به مقام تام برسانند به اين شرط که خود در اين ميانه نمانند.

معظم له بیان داشتند: توفيق جناب طالب آملي در هماهنگ کردن طبيعت از يک سو، عالم وهم و خيال از سوي ديگر و عالم عقل از سوي سوم، باعث شد که آن معارف بلند را تنزل داد، به صورت وهم و خيال در آورد و شاعرانه آن وهم و خيال را به سمع و بصر ديگران منتقل کرد و از آن جهت که گرفتار ملک الشعرايي دربار هند بود، آن توفيقي را که برخی شعراي ديگر در بيان توحيد و وحي و نبوت و امثال اينها داشتند کمتر در ديوانش مشهود است؛ ولي مدح اميرالمومنين (سلام الله عليه) و مسائل موعظه و پند و اندرز، در بيانات لطيف جناب طالب آملی کم نيست.

 

 

 

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة الهداة المهديّيين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهما آلاف التّحية و الثّناء بهم نتولّي و من اعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما دانشوران اديبان سخنوران و محققان ارجمند را گرامي ميداريم! هدف والاي شما در معرفي جناب طالب آملي و گرامي داشت مقام ادبي و سرايندگی اين بزرگشاعر ايراني را ارج مينهيم و از تمام بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين گردهمايي افزودند و ميافزايند حقشناسي ميکنيم! از ذات اقدس اله مسئلت ميکنيم توفيق ادبپروري و حکمتمداري را به مردم ايرانزمين و ساير مناطق مسلماننشين بلکه انساننشين عطا فرمايد!

بحث درباره جناب طالب آملي، درباره تاريخ و سرگذشت او و ادوار ايران ماندن و هند رفتن و سرايندگي او از يک سو و بحث درباره حقيقت علم و ادب، سرايندگي و شعر و حکمت و مانند آنها از سوي ديگر است. بخش اول را بسياري از بزرگان ادبپرور اين سرزمين به عهده داشته و دارند و اميدواريم تلاش همه اين بزرگواران را که با ايراد مقال يا سرودن شعر، بر ادبيات اين سرزمين افزودند و ميافزايند خداي سبحان به احسن وجه بپذيرد!

ذات اقدس اله، انسان را آيت کبراي خود قرار داده است. جهان سه بخش دارد: بخش مجردات محض که عرش و جبرئيل و ميکائيل و امثال اينهاست و بخش عالم مثال که فرشتگان ميانياند و بخش طبيعت که آسمان و زمين و آنچه در اين دو قرار دارند هستند. بخش طبيعي به ما نزديکتر از بخش عالم مثال است و بخش عالم مثال به ما نسبت به عالم عقل نزديکتر است و عالم عقل که فرشته و مجردات محض در آنجا هستند از ما دور است، گرچه ما ميتوانيم با بررسي بخش عقليمان به آنها نزديک بشويم. جهان از اين سه بخش تشکيل شده است: مجردات تامه، عالم مثال و عالم طبيعت.

از يک نظر جهان را و موجودات جهاني اعم از واجب و ممکن را به چهار قسمت تقسيم کردهاند: موجودات يا ناقصاند يا مستکفياند يا تاماند يا فوق تمام. موجودات ناقص موجودات طبيعي اند که با تلاش و کوشش بايد نقص خود را جبران کنند؛ موجود مستکفي آن است که محتاج است ولي خودکفاست و ميتواند نياز خود را تأمين کند؛ موجود تام آن است که با تماميت خلق شده است و نيازي به بيرون ندارد يعنی غذا نميخواهد خواب نميخواهد آب نميخواهد که اينها فرشتگان محضاند و موجود فوق تمام که خود ذات اقدس اله است که نه تنها نياز ندارد بلکه نياز هر نيازمندي را برطرف ميکند.

اين تربيع يعني تقسيم موجودات نظام هستي به چهار قسم، در فلسفهها رايج است. از پايين شروع کنيم، ناقص و مستکفي و تام و فوق تمام هستند و از بالا شروع کنيم، فوق تمام است و تامات است و مستکفيات است و ناقصات.

شعرا سهم بزرگي دارند در پيمودن سه بخش؛ يعني نشئه نقص را کاملاً طي ميکنند و اين نقصانها را درک ميکنند که کمبود چيست، بعد از عالم نقص به عالم مستکفي ترقي ميکنند که چه کار بکنند که اين نقصها را برطرف بکنند و از آنجا _إن شاء الله_ به عالم تام مراجعه ميکنند که هم نقص خود را برطرف ميکنند هم نقص جامعه را.

ادبا و شعرا سهم ارزشمندي در برونرفت از نقص (يک) و در برونرفت از استکفا (دو) دارند؛ هم ميتوانند ناقص را به مقام مستکفي برسانند و هم مستکفي را به مقام تام برسانند به اين شرط که خود در اين ميانه نمانند.

مطلب ديگر آن است که سرايندگان، دو قسماند؛ يک قسم فقط بحثهاي عقلي و فوق مستکفي و مانند آن را به نظم در ميآورند. اينها ناظماند و نه شاعر؛ گرچه به صورت، شعر ميگويند ولي تخيلات و اوهام در آنها راه ندارد، بلکه عقل محض است که به صورت نظم در آمده است و برهان صرف است که به صورت شعر جلوه کرده است؛ نظير آنچه که حکيم سبزواري، فلسفه را به صورت نظم در آورده است يا بحرالعلوم (رضوان الله عليهما) که فقه را به صورت درّه نجفيه در آورده يا صاحب سيوطي که ادبيات و نحو را به صورت شعر در آورده است. آنجا که قواعد علمي به صورت نظم در ميآيد، آن در حقيقت نظم است شعر نيست و خيالبافيها تشبيهها تمثيلها هجوها مدحها ثناها و مانند اينها در آن منطقه راه ندارد.

 اينها طبق «إن من الشعر لحکمة»[1] حکيماند که به صورت نظم سخن ميگويند؛ گاهي نظم است گاهي نثر؛ از حکمت بيرون نيامدند؛ ولي بزرگان ديگري هستند که هنرمندانه معقول را متخيل ميکنند، چه اينکه محسوس را هم متخيل ميکنند. اين بزرگان، نعمت الهي به آنها داده شد که در هر سه بخش حضور فعال دارند؛ هم در بخش محسوسات خوب مينگرند و نتيجه ميگيرند؛ هم محسوسات را بالا ميبرند، به نشئه تخيل ميرسانند به نشئه توهم ميرسانند، معاني جزئيه را از اين صور جزئيه ميگيرند، در واهمه ذخيرهسازي ميکنند و از آنها استنتاج ميکنند، صور محسوسه را تلطيف ميکنند، از ماده منزه ميکنند مجردش ميکنند و در قوه خيال ترسيم ميکنند. خيال، سرمايه بسيار غني و قوي است؛ وهم، سرمايه بسيار غني و قوي است؛ بدون خيال و بدون وهم هرگز نميتوان کارها را از عقل تنزل داد به عالم طبيعت يا موجود طبيعي را به عالم عقل رساند. اين بزرگان که توفيق سرودن شعرهاي نغز و ادبي دارند کسانياند که دو کار را در دو طرف انجام دادند: يکي اينکه از آنچه ميبينند بهرهبرداري کنند عکس برداري کنند، اينها را به بالا بياورند و به قوه خيال و به قوه وهم برسانند؛ دوم اينکه از بالا که عقل است نتيجه بگيرند و رهبري اين صور تنظيم اين صور نتيجهگيري اين صور را با راهنمايي عاقله در محدوده وهم و خيال انجام بدهند که خيالشان بوي حکمت بگيرد وهمشان صبغه حکمت بگيرد.

خدا غريق رحمت کند صدرالمتألهين را! _گرچه اين حرف از ديگر حکما هم ميتواند باشد_ ايشان تصريح ميکند که خيال، عقل نازل است، وهم، عقل نازل است. وهم بدون عقل همان موهومات پوچ است، خيال بدون عقل همان تصورات باطل است. خيالي ميتواند آموزنده باشد که از رهبري عقل کمک بگيرد و وهمي ميتواند سودمند باشد که از هدايت عقل مدد بگيرد. عقل نازل که به صورت وهم و خيال در آمده ميتواند آن محسوسات را بالا بياورد؛ بعضيها را به بعضي تشبيه ميکند بعضيها را از بعضي دور ميکند. اين تفکيک يا اين چسباندن، اين تشبيه يا اين تفريق، همگي در اثر دخالت قوه خيال و قوه وهم است. اين قوه خيال و قوه وهم که در جداسازي يا متصل کردن، سهم مهمی دارند، اگر نتيجه تنزل عقل باشد ميشود: «إن من الشعر لحکمة».

 بزرگاني که توفيق اين تثليث را داشتند يعني محسوساتشان به حد بلوغ رسيد، خيال و توهمشان به حد بلوغ رسيد و عقلشان در حد رهبري هم به حد کفايت کمک کرده است، چنين افرادي نظير سعدي می شوند حافظ می شوند مولوي می شوند فردوسي می شوند سنايي غزنوي می شوند و بسياري از بزرگان ديگر. اينها کسانياند که عقل را تنزل دادهاند و خيال را تعالی بخشيدهاند؛ هم خيال کامل شد هم عقل مربي شد، هم وهم کامل شد هم عقل مربي شد. وهم تربيت شده خيال تربيت شده، ره آوردي به نام تشبيه خوب دارد مدح خوب دارد هجو خوب دارد.

از کساني که توفيق پيدا کرد عقل را تنزل بدهد وهم را تربيت کند خيال را تربيت کند و ره آورد معقول و دلپذيري داشته باشد جناب طالب آملي است که خودش ميگويد طواف کوی آمل ميتوان کرد، از آنجا که من از اين شهر برخاستم!

                      چو من فرزانه ای برخاست زان بوم                             طواف خاک آمل می توان کرد

توفيق جناب طالب آملي در هماهنگ کردن طبيعت از يک سو، عالم وهم و خيال از سوي ديگر و عالم عقل از سوي سوم، باعث شد که آن معارف بلند را تنزل داد، به صورت وهم و خيال در آورد و شاعرانه آن وهم و خيال را به سمع و بصر ديگران منتقل کرد و از آن جهت که گرفتار ملک الشعرايي دربار هند بود، آن توفيقي را که برخی شعراي ديگر در بيان توحيد و وحي و نبوت و امثال اينها داشتند کمتر در ديوانش مشهود است؛ ولي مدح اميرالمومنين (سلام الله عليه) و مسائل موعظه و پند و اندرز، در بيانات لطيف جناب طالب آملی کم نيست.

من مجدداً از کوشش عالمانه و محققانه همه شما انديشوران حقشناسي ميکنم و اميدوارم ذات اقدس اله بر توفيقات همگان بيفزايد!

ذات اقدس اله در سايه ولياش خطر استکبار جهاني مخصوصاً صهيونيسم بينالملل را به خود آنها برگرداند! شهداي غزه شهداي لبنان شهداي ايران و ساير شهدا را با شهداي کربلا محشور کند و به ويژه شهداي مازندران که بيش از چهارده هزار شهيد تقديم نظام اسلامي کردهاند، حشر همه اينها با اولياي الهي باشد!

مجدداً مقدم شما را گرامي ميداريم و از خداي سبحان مسئلت ميکنيم خير و صلاح و فلاح نظام اسلامي ايران اسلامي و جامعه ايراني را در سايه ولياش تأمين بفرمايد و به شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت کند!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص379.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

چند رسانه ای