26 05 2024 2725191 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه96 (1403/03/06)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

خدا والد ايشان را غريق رحمت کند. يک وقتي هم به عرضتان رسيد، مدتها درس مرحوم آيت الله العظمي داماد شرکت ميکردند. به خاطر اخلاصي که نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشتند در فرصتهاي مناسب، همين عرض ادب را به پيشگاه اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) داشتند. اميدواريم که حشر ايشان و حشر شهداي خدمت و حشر همه مؤمنين و حشر شهداي ما با اهل بيت عصمت و طهارت باشد.

چون نام مبارک امام رضا(سلام الله عليه) که نه تنها فخر و برکت ايران است بلکه برکت روي زمين هست، آورده شد اين جمله نورانی را از آن حضرت نقل می­کنيم. حضرت بيانات نورانی فراوانی مثل ساير ائمه(عليهم السلام) داشته و دارند. فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏».[1]به جامعه فرمود دوست هر کسي عقل اوست. صديق که مبتدا نيست خبر مقدم است ـ خبر مقدم يعني خبر مقدم! ـ خبر مقدم مفيد حصر است. عقل يک موجود خارجي است ميتواند مبتدا باشد، صديق وصف است، صديق که مبتدا نيست. اين خبر مقدم براي افاده حصر است؛ يعني بدانيد يعني بفهميد که انسان هيچ دوستي ندارد مگر عقل او. تنها دوست يک ملت، عقل آن ملت است. «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏». نفرمود «عقل کل امرئ صديقه»! اگر ميفرمود عقل هر کسي دوست اوست، مفيد حصر نبود، اما فرمود تنها دوستي که انسان دارد عقل اوست. اگر خداي ناکرده عقل او ضعيف بود، در اين عالم دوستي ندارد «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏».

اين را همه ما ميدانيم که سنگ روي سنگ بند نميشود. کسي بخواهد خانه بسازد مغازهاي بسازد پايگاهي بسازد اين طبقه اول را که سنگ گذاشت، طبقه دوم را سنگ بگذارد، سنگ روي سنگ که بند نميشود. فرمود آنچه که جامعه را گرم نگه ميدارد و ملات آن جامعه است، ادب، انسانيت، احترام متقابل، سخنچيني نکردن، غيبت نکردن، بيراهه نرفتن، راه کسي را نبستن و بالاخره انسان بودن، می­باشد. اين ملات  را که روي سنگ اول بگذاري، سنگ دوم روي اين سنگ اول قرار ميگيرد و اين بُرج ساخته ميشود. اينکه ميبينيد طلاق زياد است، نفاق زياد است، اختلاس زياد است، براي اينکه اين سنگها ميخواهند جمع بشوند و جامعه را درست بکنند. انسان تا آن ادب ديني رضوي را نداشته باشد، نه با خودش کنار ميآيد نه با جامعه. اگر اساس خانواده است، که متأسفانه با اين وضع – با زياد بودن طلاق -  دارد متلاشي ميشود، اگر اساس تربيت جوانها است که به وسيله اين بداخلاقيها دچار فرار از خانواده شده­اند.

فرمود شما دوستي پيدا کنيد که ملات زندگي شما باشد. هم شما با ديگران هم ديگران با شما بتوانيد باهم زندگي کنيد، نه بيراهه برويد نه راه کسي را ببنديد. اين ميشود تمدن. اين ميشود اساس خانواده. اين ميشود گرايش بچهها به خانواده. اين ميشود پرهيز از طلاق. اين ميشود پرهيز از نفاق. اين ميشود پرهيز از اختلاس. فرمود تنها زندگي کردن مقدور نيست، يک؛ بخواهي هم با ديگران بجوشي بايد با ملات باشي، دو؛ ملات هر کسي عقل اوست «صَدِ يقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏». اين حرفها بوسيدني نيست؟! اگر ميفرمود: «عقل کل امرئ صديقه»، هم همين  معنا را شايد ميفهماند. فرمود خير، انسان بيش از يک دوست ندارد. اگر ميفرمود: «عقل کل امرئ صديقه»، اين مبتدا سرجايش بود و اين خبر هم سرجايش بود و مفيد حصر نبود، اما وقتي خبر را مقدم آورد، يعني تنها دوست هر کسي عقل اوست «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه‏».

اين است که اميدواريم که به برکت ذات مقدس امام هشتم و ساير ائمه(عليهم السلام) نظام ما به ظهور وجود مبارک صاحب اصلياش متصل بشود، إنشاءالله.

در طليعه بحث ملاحظه فرموديد به اينکه مسئله يمين با مسئله بينه خيلي فرق دارد. گرچه وجود مبارک حضرت فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[2] ولي مدعي دستش باز است منکر دستش باز است، مدعی خودش ميتواند شاهد ارائه کند و يا وکيل بگيرد نائب بگيرد و امثال ذلک که از طرف او در محکمه شاهد بياورند و شهادت را اقامه کنند. بينه نيابتبردار است، وکالتبردار است، وصايتبردار است، ولايتبردار است، اما در مورد يمين الا و لابد خود شخص بايد بيايد سوگند ياد کند. به کسي بگويد شما وکيل من هستيد برويد سوگند ياد کنيد، اين چنين نيست. اين محدود بودن يمين براي آن است که آن «تَذَرُ الدِّيَارَ بَلَاقِع‏»[3] دامنگير خود شخص بشود؛ لذا مدعي دستش باز است منکر دستش بسته است. باز بودن دست مدعي در سعه اقامه بينه است، ولي بسته بودن دست منکر براي اين است که الا و لابد خودش بايد يمين را ارائه کند، به هيچ وجه تسبيببردار نيست.

پرسش: در نکول هم همين است؟

پاسخ: نکول را که خودش انجام داده است.

پرسش: وکيلش می­تواند قسم بخورد يا خودش بايد ...

پاسخ: نه، هر جا قسم هست الا و لابد خودش بايد سوگند ياد کند. اگر قسم باشد اگر حلف مردود است که به مدعي برگردانند، مدعي الا و لابد خودش بايد قسم ياد کند، چون قسم نيابتبردار و تسبيببردار و امثال ذلک نيست.

مطلب ديگر آن است که دستور ذات اقدس الهي در اسلام اين است که اگر اهل کتاب به شما مراجعه کردند شما برابر دستورات اسلامي محکمه را اداره کنيد، و اگر صلاح دانستيد يا آنها خواستند در محکمه خصوصي خودشان، با اعتقادات دين خودشان محکمهاي تشکيل بدهند، چون جزيه ميپردازند در پناه دولت اسلاماند قوانين کلي اسلام را پذيرفتند زير نظر اسلاماند، اگر خواستند  ميتوانند برابر حکم خودشان عمل بکنند. اينکه ولو طرفين يهودي يا مسيحي باشند حلف به تورات و انجيل اثر ندارد در صورتي است که به محکمه اسلام بيايند اما اگر خواستند در محکمه خودشان اين امور را داوري کنند ميتوانند برابر دين خودشان حلف و سوگند را انجام بدهند. قرآن کريم هم وجود مبارک پيغمبر را مختار قرار داد، فرمود وقتي به شما مراجعه کردند شما هم ميتوانيد حکميت اينها را بپذيريد و داوري کنيد و هم ميتوانيد اينها را به محکمه خودشان ارجاع بدهيد. اگر به محکمه خودشان ارجاع داديد آن وقت اينها اگر خواستند به تورات يا انجيل و امثال ذلک سوگند ياد کنند ميتوانند.

آيه 42 سوره مبارکه «مائده» اين است: ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً﴾ آنها نميتوانند کاري عليه شما بکنند. ﴿وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾، اگر به محکمه خودشان ارجاع داديد که اينها برابر محکمه خودشان عمل ميکنند. اگر در محکمه خودت، در محکمه اسلام داوري را به عهده گرفتي بايد برابر اسلام باشد که ﴿وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ[4].

پس اگر يک وقتي در روايتي سوگند به تورات يا انجيل و امثال ذلک ذکر شد، شايد برای آن وقتي باشد که اينها به محکمه خودشان مراجعه کردند.

مطلب ديگر آن است که روايات ما در حلف دو طايفه است: يک طايفه اين است که حلف جز به ذات اقدس الهي درست نيست. در طايفه ديگر دارد که هر قومي «يُسْتَحْلَفُونَ» به آنچه که پيش آنها مقدس است. اين ممکن است ناظر به اهل کتاب باشد که اينها بتوانند به توراتشان يا به انجيلشان يا به پيغمبرشان سوگند ياد کنند. يک روايت يا دو روايت نيست که برخي از فقهاء اين را حمل کردند بر اينکه اگر خود امام(سلام الله عليه) محکمه را اداره کند ميتواند آنها را به تورات سوگند بدهد، چون در بعضي روايات آمده که وجود مبارک حضرت امير بعضی از يهود­ي­ها را به توراتشان سوگند داد. در روايت 12 باب 32 اين است که  «عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَسْتَحْلِفُ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى بِكِتَابِهِمْ» اين غير از روايت ديروز است که درباره أخرس خوانده شد. آنجا «قضية في واقعة» بود که حضرت اين کار را کرد اما اينجا با «کان» همراه است که حضرت «كَانَ يَسْتَحْلِفُ» اين «كَانَ يَسْتَحْلِفُ» آيا مخصوص به امام معصوم است که اگر معصوم(سلام الله عليه) قاضي محکمه بود ميتواند اهل کتاب را به کتابشان سوگند بدهد؟ يا نه، اين يک حجّت است؟.

روايات اين باب 32 دو طايفه است: يک طايفه اين است که  در محکمه جز به الله نميشود سوگند ياد کرد. يک طايفه آن است که اهل کتاب اگر آمدند آنها را ميشود به تورات و انجيل و اينها سوگند داد. در جمع بين اين دو طايفه گفتند اگر خود امام(سلام الله عليه) عهدهدار محکمه باشد، اين کار را ميتواند بکند، اما در غير امام الا و لابد سوگند بايد به الله باشد. اين جمع، خيلي مطلوب نيست، حالا اگر محکمه توانست آنها را به چيزي که معتقدند و رادع آنهاست - به کسي که تورات نازل کرده است که همان الله است - سوگند دهد شايد کافي باشد،آنها اگر به قرآن سوگند ياد کنند يا مثلاً به الله سوگند ياد کنند شايد خيلي برايش حرمتي قائل نباشند.

غرض اين است که، اين که بگوييم سوگند منحصر به ذات اقدس الهي است با چند روايتي که در اين مسئله است سازگار نيست.

وسائل، جلد بيست و سوم، باب 32 از ابواب حلف صفحه 267 در روايت هفتم - غير از اين روايت هفتم، روايات ديگر هم هست -  آمده است که «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع» دارد که «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَحْكَامِ فَقَالَ فِي كُلِّ دِينٍ مَا يَسْتَحْلِفُونَ بِهِ» در هر ديني به چيزي که پيش آنها محترم است سوگند ياد بکنند کافي است. يهوديها به تورات، مسيحيها به انجيل و مانند آن، کافي است.

روايت نهم را که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) نقل کرد، دارد که «سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَحْكَامِ فَقَالَ تَجُوزُ عَلَى كُلِّ دِينٍ بِمَا يَسْتَحْلِفُونَ»[5] هر ديني و هر آييني، ملتي دارد. آيا اين را ميشود استفاده کرد که اين روايت برای احکام مدني خاص است که اگر در حکومت اسلامي محکمه خاصي، قاضي مخصوصي برای خود آنها بود حلفشان به تورات باشد يا نه،  اين اختصاصي ندارد که به محکمه خودشان مراجعه کنند، اگر به محکمه اسلامي هم مراجعه کردند مشمول اين روايت هستند؟

روايت ده اين باب که «وَ قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِيمَنِ اسْتَحْلَفَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ بِيَمِينِ صَبْرٍ أَنْ يَسْتَحْلِفَهُ بِكِتَابِهِ وَ مِلَّتِهِ»[6] اينجا چون «قضي» دارد «کان يقضي» ندارد بيش از «قضية في واقعة» از آن استفاده نميشود.

روايت يازده اين باب «حُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَسْتَحْلِفُ» به اين ميشود استدلال کرد. اين سيره حضرت است. «كَانَ يَسْتَحْلِفُ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى- فِي بِيَعِهِمْ وَ كَنَائِسِهِمْ وَ الْمَجُوسَ فِي بُيُوتِ نِيرَانِهِمْ وَ يَقُولُ شَدِّدُوا عَلَيْهِمُ احْتِيَاطاً لِلْمُسْلِمِينَ»[7]، البته اين «بما يحلف» نيامده است اما در بيت نيران و اينها را تجويز کرد.

پرسش: يمين صبر يعنی چه؟

پاسخ: دشواري و سختي، تغليظ در يمين. به چيز دشوار، صبر ميگويند. گياهي که عصارهاش خيلي تلخ است را صبر ميگويند. چون صبر کار آساني نيست ميگويند فلان کس صبر کرد صبر کرد صبر کرد! خدايا به ما صبر بده! اصلاً اسم آن گياه تلخ جگرسوز را ميگويند صبر مثل فلفل، آن را ميگويند صبر، چون تحمل صبر مثل او تلخ است و سخت است، ميگويند صبر.

روايت دوازدهم اين باب دارد که «أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَسْتَحْلِفُ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى بِكِتَابِهِمْ»[8] اين حجت ميشود. اين سيره حضرت است. آنها که خيلي احتياط ميکنند ميگويند اين مخصوص امام است. بعيد است مخصوص امام باشد. بالاخره سوگند بايد به يک چيزي باشد که پيش اين شخص محترم است و از او هراسي دارد. اين شخص به قرآن که معتقد نيست و هراسي هم ندارد و اگر به تورات حلف ميخورد از آن جهت که به خدا معتقد است و کتابي هم نازل کرده است سوگند ميخورد.

پرسش: دين واقعی يکی است ...

پاسخ: اگر به الله باشد بله، يکي است. اما ملل مختلف است. اين دين نسخ مي­شود و دين ديگري ميآيد. آنکه هست جامع بين اينهاست اگر شنيدهايد که اسلام ميماند، آن جامع بين اديان است. وگرنه ديني نسخ شده است ديني ناسخ است. پس دين نسخ دارد. دين بطلانپذير است. آن جامع بين اديان الاسلام است که ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ[9] به هر تقدير «أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَسْتَحْلِفُ» اين سيره است. بگوييم اين مخصوص امام است؟ «كَانَ يَسْتَحْلِفُ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى بِكِتَابِهِمْ» به کتابشان استحلاف ميکنند.

بنابراين اگر در آن روايات آمده است که سوگند بايد به الله باشد اين در صورتي است که محکمه، محکمه اسلامي باشد و آنها هم به محکمه اسلامي بيايند. اگر محکمه جدايي داشته باشند در محکمه جدا اديان جداگانه که در اقليتاند و در پناه اسلام هستند و جزيه ميدهند و اسلام آنها را به رسميت شناخته است می­توانند اين کار را بکنند(به کتاب خودشان سوگند ياد کنند). و اگر اين «کان» را ما داريم اين «کان»ها مفيد استمرار است نميشود گفت مخصوص امام است. يا بالاخره بايد  به محکمه آنها مراجعه داد، اين يک جهت؛ يا نه، به نحو عموم است. البته روايتهايي که دارد امام آنها را در بيتشان، در معبد آنها، سوگند داد دليل نيست که به چه چيز قسم ميخورند. آنهايي را که استحلاف به تورات است استحلاف به انجيل است محور بحث است.

فتحصل يک: روايتي که دارد يهوديها را در معبدشان سوگند داد، دليل نيست. «در معبدشان» مکان است؛ اما به چه چيزي قسم ميدهد؟ مسيحيها را در معبدشان سوگند داد، اين مزاحم نيست، به چه چيزي قسم ميدهد؟ مهم است. بله، از آن طايفهاي که ميگويد يهوديها را به توراتشان قسم ميدهد معلوم ميشود که به غير الله هم ميشود قسم داد؛ منتها به کتابي که الله نازل کرده است يعني تورات. دو طايفه است: يک طايفه اين است که يهوديها را در معبدشان سوگند داد، اين هيچ ارتباطي با بحث ما ندارد. اين مکان حلف را ذکر ميکند نه مقسمبه را.

پرسش: ... کنايه از ...

پاسخ: بالاخره کنايه هم باشد مکان يعني مکان! ما الآن بحث داريم که مقسمبه ما چه کسي بايد باشد؟ روايات دارد که مقسمبه بايد الله باشد و لاغير. در طايفه ديگر داريم که حضرت يهودي را به کتابشان قسم داد، نه در معبدشان. اگر به تورات قسم داد، به انجيل قسم داد، معلوم ميشود مقسمبه ميشود کتاب الله باشد. اينها را گفتند که حمل ميشوند بر جايي که خصوص امام اين کار را کرده باشد. ميگوييم نه، سه صورت دارد: يک صورت اين است که اينها محکمه جدايي داشته باشد مثل همين آيه سوره مبارکه «مائده» که فرمود يا آنها را در محکمه خودت بپذيرد ﴿أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُم‏﴾[10]، جدا کن اينها محکمه خودشان بروند. وقتي محکمه خودشان رفتند به تورات خودشان قسم ميخورند. يا نه، اگر امام محکمه را اداره کرد، امام ميتواند آنها را به تورات قسم بدهد. احتمال(صورت) سوم که بعيد نيست، اين است که نه، يهودي را ميشود به توراتي که الله نازل کرده است سوگند داد چرا که او به قرآني معتقد نيست، اگر به الله قسم بخورد همان اللهاي است که مشترک بين آورنده کتاب تورات است و انجيل، اما بگوييم الا و لابد اين مخصوص حضرت امير است، اين کار آساني نيست.

پرسش: ... تورات و انجيل واقعی ...

پاسخ: نه، اين تورات و انجيل تحريف شده است ﴿يُحَرِّفُونَ﴾. بايد به توراتي که الله نازل کرده است سوگند ياد کنند، نه اين توراتي که با خود آوردهاند؛ نميگويند به اين تورات قسم ميخورم!. روايات هم که نميگويد شما به توراتي که تحريف کردند ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾[11] به اين اکتفا بکنيد، «بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» از تورات و انجيل که قرآن کريم دارد که تورات را خدا نازل کرده است انجيل را خدا نازل کرده است، همان چيزي را که ذات اقدس الهي نازل کرده است، سوگند بخورد.

غرض اين است که مخصوص حضرت امير نيست. چه اينکه در بحث ديروز آن جايي که حضرت آن احکام قرآني(اسم الله) را نوشتند بعد به اين أخرس اشاره کردند که اين آب را بنوشد و ابا کرد، حضرت هم بر عليه او حکم کرد. اگر چنين حادثهاي هم براي ديگري پيش بيايد کافي است. چرا؟ براي اينکه حلف نظير نماز نيست که حتماً بايد عربي باشد. اگر اين أخرس و امثال أخرس به الله قسم خوردند منتها حالا به عربي نبود، يا أخرس طرزي اشاره کرد که فهماند به همان آفريدگار آسمان و زمين سوگند ياد ميکند، در اين موضوع لازم نيست که حتماً حضرت امير(سلام الله عليه) باشد، حاکم در محکمه هم ميتواند. الآن اين آقاياني که متأسفانه کمبود عضوي دارند، اگر به محکمه آمدند با اشارهاي که نماز ميخوانند، با همان اشاره، با همان اشاره خدا را عبادت ميکنند، با همان اشاره به خدا سوگند ياد کنند که ما اين مال را داديم يا مال را به ما نداد و امثال ذلک کافي است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. الكافي، ج‏1، ص11.

[2]. الكافي، ج‏7، ص414.

[3]. بحار الأنوار، ج101، ص283.

[4]. سوره مائده، آيه49.

[5] . وسائل الشيعه، ج23، ص268.

[6] . وسائل الشيعه، ج23، ص268.

[7] . وسائل الشيعه، ج23، ص268.

[8]. وسائل الشيعه، ج23، ص268.

[9]. سوره آل عمران, آيه19.

[10]. سوره مائده، آيه42.

[11] . سوره نساء، آيه46.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق