26 01 1988 3510651 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 445(1366/11/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي المَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ (222) نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ (223)

آخرين بحثي كه در آيه اول مانده است همان جمع روايي است كه مسئله را حل مي‌كند و روشن مي‌كند كه صرف انقطاع دم كافي است. اين جمع روايي كه مطرح شد، آن‌گاه بايد به تتمه بحث در آيه دوم برسيم كه نساء ﴿حرث﴾ اند يعني چه و لازمه نكاح با حرث چيست و كيفيت پرورش اولاد در اسلام چگونه است.

بررسي چند طائفه از روايات محل بحث

 در كتاب وسائل ابوابي كه مربوط به عادت زن است در باب بيست و هفتم چند روايت است[1] كه جمع بين روايات همين فتواي مشهور را نتيجه مي‌دهد.

الف: طايفه اول يك طايفه از روايات دلالت مي‌كند بر اينكه مباشرت زن بعد از انقطاع دم و قبل از غسل روا نيست؛ بايد غسل بكند تا شوهر بتواند با او مباشرت بكند.

ب: طايفه دوم  طايفه ديگر دلالت مي‌كند بر اينكه صرف انقطاع دم كافي است مباشرت زوج با همسرش جايز است، قهراً تصرف در طايفه اولي خواهد شد و نهي هم حمل بر كراهت مي‌شود.

ج: طايفه سوم طايفه ثالثه اين جمع روايي را تأييد مي‌كند يعني جمع دلالي را تأييد مي‌كند، اين‌طور نيست كه اين جواز و منع در مقابل هم قرار بگيرند تا مايه سقوط اين دو طايفه از روايات بشود، بلكه اين جمع دلالي مقبول است، چون شاهد جمع هم در خود روايات هست.

روايات ناظر به لزوم طهارت در مباشرت

 مثلاً در همين باب بيست و هفتم روايت ششم اين است كه ابي بصير از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند مي‌گويد: «سألته عن امرأة كانت طامثاً فرَأَتِ الطّهر» «طمث» همان حيض است.

«سالته عن امرأه كانت طامثاً فرأت الطهر أيقع عليها زوجها قبل أنْ تَغتَسِل قال لا حتّي تغتسل» اين ظهور در نهي دارد؛ اين ظهورش مطابق با ﴿فاذا تطهرن﴾ است يعني صرف انقطاع دم كافي نيست، بلكه همان‌طوري كه صلات مشروط به غسل است، مباشرت هم مشروط به غسل خواهد بود «قال و سئلتهُ عن امرأة حاضت في السفر ثم طهرت فلم تجد ماءً يوماً و اثنين أيحلُّ لِزوجها ان يُجامَعَها قبل أنْ تَغتَسِل قال لايَصلُحُ حتي تَغتَسِل»[2] سؤال دوم اين است كه زني در مسافرت به عادت مبتلا شده است بعد از انقطاع دم، آب نيافت كه غسل كند؛ يك روز و دو روز آب گيرش نيامد آيا زوجش مي‌تواند با او مباشرت كند يا نه حضرت فرمود: «لايصلح» از اين عمل معلوم مي‌شود كه مسئله مباشرت سخت‌تر از مسئله نماز است، چون اگر آب گير نيامد با تيمم مي‌شود وارد در نماز شد اما ديگر حضرت نفرمود خب، تيمم كند وقتي كه تيمم كرد مي‌شود متطهره و مباشرت زوج با او در حال طهارت است و عيب ندارد. از اين تعبير معلوم مي‌شود كه حتي تيمم هم كافي نيست. از اين لحن پيداست كه يا به صورت كراهت است يا به صورت استحباب و امثال ذلك، البته اين براي مسئله ثانيه است چون درخصوص مسافرت است.

روايت هفتم اين است كه سعيد بن يسار اين روايت سعيد بن يسار موثقه است عن ابي عبدالله (عليه السلام) «قال قلتُ له المرأةُ تحرم عليها الصَّلاة ثم تَطهُرُ»؛ نماز بر او حرام مي‌شود اين كنايه از حالت عادت اوست «فتوضاُٴ من غير أن تَغتَسِل أََ فَلِزوجها اٴن يأتيها قبل أنْ تَغتَسِل قال لا حتّي تغتسل»[3] اين حديث هفتم هم مثل حديث ششم[4] از طايفه ناهيه است كه دلالت مي‌كند بر اينكه صرف انقطاع دم كافي نيست بلكه بايد غسل بكند، اين يك طايفه.

روايات دالّ بر جواز مباشرت در صورت انقطاع دم

 در مقابلش طايفه ديگري است كه دلالت مي‌كند بر جواز مباشرت عند انقطاع دم و آن اين است كه روايت سوم همين باب است كه «عن عبدالله بكير عن ابي عبدالله (عليه السلام)؛ قال اِذَا انقطع الدَّم ولم تغتسل فليَأتِها زوجُها إنْ شاء»[5] اين به طور روشن، دلالت بر جواز مي‌كند به مجرد انقطاع دم؛ دلالت «فَليَاٴتها» بر جواز قوي‌تر از دلالت«لا حتي تغتسل» است، چون اين نسبت به جواز، نص است گرچه به صورت امر ذكر شد؛ امر كرد فرمود: «فَليَاٴتِهَا» اگر اين امر در استحباب ظهور داشته باشد در اصل جواز نص است آن طايفه اوليٰ بر اساس هيئت «لا حتي تغتسل» دلالت بر منع از مباشرت مي‌كردند قبل از غسل، ظهور«لا حتّي تغتسل» در حرمت، به اندازه ظهور «فليأتها زوجها» در جواز نيست، يقيناً اين اظهر است اين اظهر بر آن ظاهر مقدم است جمع مي‌شود جمع دلالي، آن‌گاه روايات طايفه ثالثه اين جمع دلالي را تأييد مي‌كند و آن اين است كه حضرت مي‌فرمايد من دوست دارم كه بعد از غسل باشد، نظير روايت دوم همين باب 27 اسحاق‌بن عمار مي‌گويد: «ساٴلتُ ابا ابراهيم(ع)»؛ امام كاظم (سلام الله عليه) «عن رجل يكون معه اَهلُه في السفر فلا يجد الماء يأتي اهله فقال ما اُحِبُّ ان يفْعل ذلك الّا ان يكون شَبِقَاً او يخافَ علي نفسه»[6] اين روايت را گرچه مرحوم صاحب وسائل در همين باب 27 نقل كرده است، ولي هيچ ارتباطي با مسئله دم و حيض و امثال ذلك ندارد براي اينكه از حضرت سؤال مي‌كند مردي است همسر او با او در سفر هست و آب گيرش نمي‌آيد، حضرت فرمود اگر نمي‌تواند خودداري كند عيب ندارد خب، اين چه كاري به بحث انقطاع دم و امثال ذلك دارد اصلاً اين روايت مربوط به اين باب نيست.

روايات ناظر بر كراهت مباشرت قبل از طهارت

روايت چهارم اين است كه «عن العبد الصالح (عليه السلام) في المراة اذا طَهُرَت مِنَ الحيض وَلم تَمَسَّ الماء فلا يقع عليها زوجُها حتّي تَغتَسِل و ان فعل فلا بَأسَ»؛[7] فرمود اگر كسي از عادت پاك شد ولي هنوز غسل نكرد شوهرش با او نزديك نشود، ولي اگر رفت عيب ندارد خب، معلوم مي‌شود آن نرود نهي‌اش نهي تنزيهي چون اگر نهي‌اش تحريمي باشد كه اگر رفت عقوبت است، چه اينكه در بعضي از تعبيرات مثل همان روايت ششم كه خوانده شد «لايَصلُحُ»[8] داشت كه اين «لايَصلُحُ» ظهوري دارد كه اين نهي، نهي الزامي نيست، در روايت پنجم علي‌بن يقطين از امام كاظم (سلام الله عليه) نقل مي‌كند، از حضرت سؤال كرد: «عن الحائض تري الطُّهر أيَقَعُ بها زوجها قبلَ اٴن تغتسل قال لابأْس و بعدَ الغسل احبُّ اليَّ»[9] اين صريح در جواز است، بعد فرمود كه اگر غسل بكند بهتر است؛ معلوم مي‌شود آن رواياتي كه مي‌گويد قبل از غسل نزديك نشود حمل بر كراهت خواهد شد، پس سه طايفه روايات در اين باب هست[10] يك طايفه نهي مي‌كند، يك طايفه تجويز مي‌كند جمع دلالي‌اش آن است كه آن طايفه‌اي كه نهي و نفي مي‌كند حمل بر كراهت مي‌شود و شاهد جمع هم طايفه ثالثه است. هذا تمام الكلام في‌الاية الاوليٰ.

لذت بردن اجر تحمل رنج‌ها

آنچه به آيه ثانيه برمي‌گردد.

آيه ثانيه اين است كه ﴿نساؤكم حرث لكم فاتوا حرثكم اني شئتم و قدموا لانفسكم﴾ در قرآن كريم براي اينكه به انسان بفهماند اين كارهاي طبيعي انگيزه‌اي هم به دنبالش هست انسان را به آن انگيزه اصيل هشدار مي‌دهد و اين پيامدهاي طبيعي را رهگذري براي آن اهداف نهايي مي‌داند، مثلاً مي‌فرمايد انسان بدون غذا نمي‌تواند زندگي كند تحصيل غذا هم كار عادي نيست، براي اينكه انسان مثل حيوان خام‌خور كه نيست بالأخره بايد طبخ كند تحصيل مواد اوليه و طبخش دشوار است؛ تا غذا نخورد مي‌ميرد و همه اين رنجها براي تحصيل غذا هست خب، چرا اين رنج را تحمل بكند؟ در مقابل اين رنج چه چيزي مي‌برد، يك مزد كاري خداي سبحان به او داد در لبش لذت را در حال خوردن گذاشت آن وقت او خيال مي‌كند كه براي غذا خوردن خلق شده است يا براي التذاذ از مأكولات خلق شده است، در حالي كه آن حكيم دارد كار حكيمانه‌اش را انجام مي‌دهد به دست خود انسان همه اين كارها را انجام مي‌دهد؛ منتها انسان اين رنجها را كه تحمل مي‌كند  مزدي هم به او مي‌دهد و آن مسئله لذت‌بردن از غذاست، اين براي حفظ شخص. براي حفظ نوع هم همين است، براي حفظ نوع و حفظ نسل تلاشها بايد بشود تا نسل بماند. خب، اين كودك كه به دنيا مي‌آيد تا سرپرستي‌اش نكنند كه نمي‌ماند، پيدايش كودك پرورش كودك تربيت كودك بسيار دشوار است اين كارهاي دشوار را خداي سبحان بر انسان تحميل كرده است و مزد اين كار را يا يك سلسله لذايذ حيواني قرار داد يا يك سلسله عواطف، انسان خيال مي‌كند مباشرتش و همسرداري‌اش براي آن لذايذ است، در حالي كه نمي‌داند آن حكيم مقداري به او لذت داد كه اين كار سنگين را قبول كند، بعد از اينكه فرزند هم به بار آمد تا آن عاطفه نباشد احدي حاضر نيست آن كودك را با همه مشكلاتش بپروراند.

غرض اصلي از خلقت در مسئلهٴ نكاح

 خداي سبحان فرمود شما طوري خلق شديد كه زن را دوست داريد ﴿زين للناس حب الشهوات﴾ و آغازش هم نساء است بعد بنين و اموال و امثال ذلك است فرمود اين ﴿زين للناس حب الشهوات﴾ ولي اين به حساب شهوت نيست بلكه به حساب كشت و زرع است، گرچه ﴿زين للناس حب الشهوات من النساء والبنين[11] اما اين نساء حرث‌اند، پس براي اطفاء شهوت و ارضاي غريزه نباشد بلكه براي پيدايش نسل باشد هذا اولاً و چون براي نسل است بايد با آن نسلگاه در ارتباط باشيد نه غير نسلگاه ثانياً ﴿فأتوا حرثكم اني شئتم﴾ چه اين ﴿اني﴾ به معناي «مِن اَينَ» باشد چه به معناي «كيفَ شِئتُم» باشد بالأخره ارتباط اين دو نفر به آن كشتزار است هذا. اصطلاح ذهنيت انسان در خصوص فرزند صالح

 ثانياً حالا اگر كسي خواست با نسا، تماس بگيرد كه فرزند به بار بياورد براي آن است كه بگويد: أنا اكثر منك مالاً و﴿أعزّ نفراً[12] با اين فرزند ببالد يا ﴿قدموا لانفسكم﴾ باشد چگونه فرزند طلب كند بچه را براي چه چيزي مي‌خواهد؟ در اين مقام ثالث بحث، آيات فراواني است كه مبادا يك وقت اگر فرزند داشتيد و فرزنددار شديد يك روزي فخر كنيد و بگوييد ﴿انا اكثر منك مالاً و﴿أعزّ نفراً﴾ اين نيست. فرمود اگر به اين فكر بوديد نه تنها اين مشكل شما را حل  نمي‌كند بلكه ﴿المال و البنون زينة الحياة الدنيا[13] اين فرزندي كه مايه فخر است اين در حد زمين و درخت و سنگ است اين در حد يك مال است نه در حد روح ،اينها كنار هم‌اند و قيامت هم همان‌طوري كه مال به سود كسي نيست فرزندي اين‌چنين هم به نفع كسي نيست و در قيامت نه تنها فرزند نافع نيست، بلكه پدر و فرزند هر دو از يك ديگر با كوشش و تلاش گريزانند نه تنها گريزانند بلكه پدر حاضر است كه همه فرزندان را فداي خود كند و از آتش قيامت برهد.

 در قبال اين چند طايفه از آيات يك سلسله آياتي است كه به انسان مي‌گويد اگر شما در هنگام ارتباط خانوادگي فرزند صالح پيدا كرديد هم در  دنيا براي شما خير و رحمت است كه در دنيا حسنه است نه به عنوان ﴿زينة الحياة الدنيا﴾ بلكه در دنيا حسنه است و در آخرت هم باهم به بهشت مي‌رويد و از اين دور هم بودن هم در بهشت لذت مي‌بريد.

بيان دو رويكرد به اولاد در دو طائفه از آيات در قرآن

 اما طايفه اولي همان آيه معروف سوره «آل‌عمران) است كه فرمود: ﴿زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره[14] در سوره «كهف» آيه چهل و‌ششم فرمود: ﴿المال و البنون زينة الحياة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملاً﴾ اين باقيات و الصالحات هم چيزي است كه در مقابل مال و بنون است، هم بعضي از اموال و ابنا هم جزء باقيات و الصالحات‌اند و در همين سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيه 34 فرمود كه ﴿و كان له ثمر فقال لصاحبه و هو يحاوره انا اكثر منك مالا و اعز نفرا﴾؛ اين باغداري كه داراي اولاد فراوان بود و داراي خدم و حشم بود گفت جمعيت ما هم از شما بيشتر است مال من هم از شما زيادتر اين همين فرزنداني بودند كه مثل مال جزء ﴿زينة الحياة الدنيا﴾ شدند، لذا اين شخص دنيا زده همان‌طوري كه به مالش مي‌باليد مي‌گفت ﴿انا اكثر منك مالا﴾ به فرزندانش هم مي‌باليد مي گفت كه ﴿و اعز نفرا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 55 به بعد فرمود: ﴿ايحسبون انما نمدهم به من مال و بنين ٭ نسارع لهم في الخيرات بل لا يشعرون﴾ ما به اينها گفتيم بگوييد ﴿ربنا آتنا في الدنيا حسنة[15] بعد به يك عده مال فراوان و فرزندان فراوان داديم اينها خيال كردند ما خيرات را به سمت اينها گسيل داشتيم و خير نقد نصيب اينها شده است ﴿ايحسبون أنّما نمدهم به من مال و بنين ٭ نسارع لهم في الخيرات بل لا يشعرون﴾ اينها نمي‌دانند كه اين مال و فرزند اين‌چنين خير نيست براي اينكه همين احياناً زمينه طغيان مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «قلم» فرمود اين ﴿مناع لّلخير﴾ كه معتدّ است و اهل تعدي و اثم و گناه است[16] منشأ گنه كاري و تعدي او اين است كه ﴿ان كان ذا مال و بنين[17] ؛ عامل تبهكاري او همان مال داشتن او و فرزند داشتن اوست، چون داراي مال و بنين است حالا به تعدي تن در داد، پس گاهي مي‌فرمايد اين خير نيست گاهي مي‌فرمايد اين انگيزه شر است و در سورهٴ مباركهٴ «شعرا» وقتي جريان قيامت را بازگو مي‌كند؛ آيه هشتاد و هشت به بعد مي‌فرمايد كه ﴿يوم لا ينفع مال و لا بنون ٭ الا من اتي الله بقلب سليم﴾؛ نه تنها مال و فرزند، سودي ندارد اين گونه از فرزندها بلكه انسان مي‌كوشد اين فرزندها را قرباني خود كند و از شعله قيامت برهد، آيه يازده به بعد سوره «معارج» فرمود ﴿يبصرونهم يود المجرم لو يفتدي من عذاب يَومِئِذٍ﴾ كه مضاف‌اليه عذاب است ﴿من عذاب يومِئِذٍ ببنيه ٭ و صاحبته و اخيه ٭ و فصيلته التي تئويه﴾ در دنيا اينها عشيره‌اند، در قيامت اينها فصيله‌اند. همين قوم و خويشي كه در دنيا عشيره‌اند از همين قوم و خويش قرآن كريم به لحاظ قيامت، فصيله ياد مي‌كند چون در دنيا كنار هم‌اند معشور و محشورند در آخرت هر يك از ديگري فاصله مي‌گيرد مي‌شود فصيله، فرمود اين شخص علاقه‌مند است كه فرزندانش را فدا كند و از آتش برهد خب، اين چند طايفه آيات با تعبيرات گوناگون كه هر ولدي به حال انسان نافع نيست يك سلسله اولادند كه قرآن كريم از آنها به عظمت ياد مي‌كند و مردان الهي را هم مي‌ستايد كه به فكر فراهم كردن اين گونه از اولادند و دعاي اينها را هم دعاي مستجاب مي‌داند و در آخرت هم اينها را باهم به بهشت مي‌برد، در سورهٴ مباركهٴ «فرقان».

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب، حالا ببينيم آن ولدي كه شفاعت مي‌كند جزء ابنايي است كه در قيامت نافع است پس معلوم مي‌شود بعضي از اولاد نافع‌اند بعضي اولات نافع نيستند «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث»[18] همين است، حالا ملاحظه بفرماييد كه كدام اولاد در قيامت نافع‌اند. در آيه 74 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است كه ﴿والذين يقولون ربنا هب لنا من أزواجنا و ذرياتنا قرة أعْين واجعلنا للمتقين اماما﴾ اينها همسر مي‌خواهند، اما نه براي آنكه ﴿زين للناس حب الشهوات[19] فرزند مي‌خواهند نه براي اينكه بگويند ﴿أنا اكثر منك مالا و اعز نفرا[20] بلكه قرة العين مي‌طلبند اين قرة العين هم در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد نه به معناي نور چشم «قرة» يعني خنكي، انسان وقتي كه اشك مي‌ريزد يا در اثر غم و اندوه است كه اشك مي‌ريزد اين اشك، اشك گرم است يا در اثر نشاط و شوق اشك مي‌ريزد اين اشك، اشك سرد است اگر خوشحال شد چشمش غرير است يعني اشك سرد مي‌ريزد وقتي گفتند «هواء قار» يعني هواي سرد،« قرة» يعني سردي و خنكي كه اين نشانه از اشك شوق است اينها به خداي سبحان عرض مي‌كنند ﴿ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين﴾ اينها افرادي هستند بلند همت كه مي‌گويند ﴿واجعلنا للمتقين اماما﴾.

آن وقت اينها بلند همت‌اند اين قرة الاعين، قرة الاعين كه مي‌گويند از همين جاست يعني ما اشك نشاط داريم، چشم ما خنك شد. اين كه مي‌گويند قلبم خنك شد چشمم خنك شد؛ در حال شوق و در حال نشاط اشك سرد مي‌ريزد بر خلاف حال غم كه اشك گرم مي‌ريزد. در اين كريمه فرمود اينها مي‌گويند ﴿واجعلنا للمتقين اماما[21] اينها مردان باهمتي‌اند نه تنها سعي مي‌كنند خودشان متقي باشند، بلكه سعي مي‌كنند مردان با تقواي جامعه به اينها اقتدا كنند. طوري اينها زندگي كنند كه متقيان آنها را الگو قرار بدهند اين نشانه از بلند همتي اين گونه از مردان الهي است. خب، حالا اين دعاها مستجاب مي‌شود يا نه، در سورهٴ مباركهٴ «طور» فرموده است ما عده‌اي را وقتي وارد بهشت سعادت كرديم فرزندان اينها را هم به اينها ملحق مي‌كنيم بدون اينكه از عمل گذشتگانشان بكاهيم. سوره مباركه «طور» آيه 21 اين است كه ﴿والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التنا هم من عملهم من شيء﴾؛ فرمود اين‌گونه از مردان الهي كه خودشان مؤمن‌اند بچه‌هاي خوب تربيت كردند ذريه اينها هم مانند اينها مؤمن شدند ما در قيامت ذريه اينها را به اينها ملحق مي‌كنيم؛ اگر كسي جزء ذراري يك مرد صالحي بود و به اندازه تقوا و صلاح او متقي و صالح نشد ولي آن راه را طي كرد، خداي سبحان وعده داد فرمود ما نوه‌هاي او و نتيجه‌هاي او و فرزندهاي او را به او ملحق مي‌كنيم كه  لذتي است آنها با هم مي‌برند و احساني هم هست كه ما نسبت به آن رئيس خانواده انجام داديم، پس اينها در بهشت كنار هم‌اند خب، ملاحظه فرموديد يك  عده پدر و پسرند كه از هم فرار مي‌كنند يك عده پسر و پدر هستند كه كنار هم‌اند، حالا كه اين چند طايفه از آيات روشن شد آن‌گاه معلوم مي‌شود كه خداي سبحان چرا در سه بخش با ما سخن گفت. در بخش اول فرمود ﴿نساؤكم حرث لكم

پس از باب ﴿زين للناس حب الشهوات[22] نيست كه براي اطفاي غريزه باشد، ثانياً فرمود: ﴿فاتوا حرثكم﴾؛ به اين فكر باشيد كه نسل و نوع آينده را حفظ كنيد ﴿اٴنّي شئتم﴾ حالا يا به معناي «كيف شئتم» يا به معناي «اَين شئتم» ولي به حرث و كشتزار ارتباط پيدا كنيد.

فرزند صالح، سرمايه‌اي براي روز جزا

مقام ثالث بحث اين كه فرمود ﴿و قدموا لانفسكم﴾ يعني براي خودتان چيزي بفرستيد، كسي بفرستيد كه بالأخره در قيامت به دردتان بخورد خب اين همان است كه گفته شد «اذا مات ابن آدم انقطع  عمله الا عن ثلاث»[23] كه يكي از آنها ولد صالح استغ براي خودتان چيزي بفرستيد اين ﴿و لتنظر نفس ما قدمت لغد[24] هست ﴿ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله[25] هست ﴿نكتب ما قدموا و آثارهم[26] هست فرمود براي خودتان چيزي بفرستيد ﴿و قدموا لانفسكم﴾ وگرنه اين كار حيواني از ديگر حيوانات هم كه ساخته است ﴿و قدموا لانفسكم﴾.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب، فرزند صالح چطور ﴿ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين[27] كه فرمود پس اينها مرداني هستند كه به فكر فرزند صالح اند ديگر ﴿و قدموا لانفسكم﴾.

پرسش ...

پاسخ: اين كه فرمود حرث باشد نه اطفاي شهوت، حرث جاي پيدايش ميوه است فرمود ميوه‌هاي خوب انتخاب كنيد ﴿و قدموا لانفسكم﴾.

پرسش ...

پاسخ: آن كبراست، اين صغراست فرمود ﴿و قدموا لانفسكم﴾ آن كبراست ﴿و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله[28] نتيجه اين صغرا و كبرا اين است كه محصول فرزند صالح را در قيامت مي‌بينيد ﴿و اتقوا الله﴾ گوشه‌اي از اين بحث در همان جريان آيه 187 سوره مباركه «بقره» گذشت كه فرمود: ﴿فالآن باشروهن وابتغوا ما كتب الله لكم﴾غ فرمود در شب ماه مبارك رمضان مباشرت با همسرها حلال است ولي به فكر ابتغاء و اتخاذ ما عند الله باشيد.

لزوم رعايت تقوا در مسايل مربوط به خانواده

﴿و قدموا لانفسكم﴾ حالا پشت‌سرهم دستور تقوا مي‌دهد، قيامت را بازگو مي‌كند و مؤمنين را بشارت مي‌دهد و مانند آن فرمود ﴿واتقوا الله واعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤمنين﴾ پس در تشكيل خانواده مسئله تقوا هست، توجه به لقاءالله هست مسئله ايمان هست تبشير اهل ايمان هست و مانند آن. اينكه مربوط به مسئله تجارت و مسئله امانت و امثال ذلك نيست تا بگوييم تقواي تجاري است كه، گرچه ذيل آيه مطلق است همه شئون تقوا را شامل مي‌شود اما در مورد خود كالنص است يعني در اينكه گفتيم ﴿فاعتزلوا﴾ يا ﴿فاتوا[29] چه در آيه قبل چه در آيه بعد چه در حقيقت يك واقعيت است مربوط به امور خانوادگي، تقوا را رعايت كنيد مخصوصاً در اين جريان تشكيل خانواده، چه در اصل همسرگيري چه در برقراري رابطه بين دو همسر و چه در فكر نسل بودن و چه در پرورش نسل متولد شده در همه امور فرمود: ﴿واتقوا الله واعلموا انكم ملاقوه و بشر المومنين

بيان ذكر روايتي چند در باب احكام اولاد

 در همين زمينه يكي دو تا روايت هم تبركاً بخوانيم كه اين بحث تمام بشود چون در كتابهاي فقهي مرحوم محقق (رضوان الله عليه) ارتباط با اولاد و پرورش اولاد و امثال ذلك در دنباله بحث نكاح است مرحوم صاحب وسائل هم در دنباله بحث نكاح كه از اين بحث بگذرند وارد بحث طلاق بشوند، ذكر كرده است.

باب چهارده از ابواب احكام اولاد، دارد كه اسحاق بن عمار مي‌گويد امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: «ان فلاناً» اسم كسي را برد امام ششم (سلام الله عليه) فرمود: «ان فلاناً رجل سمَّاه» اسم آن شخص را برد «قال اني كنتُ زاهداً في الولد»؛ من در پيدايش فرزند بي‌رغبت بودم «زهد فيه» يعني بي‌رغبت بودم ﴿كانوا فيه من الزاهدين﴾[30]؛ يعني بي‌ميل بودم «اني كنت زاهداً في الولد حتي وقفتُ بعرفة»؛ تا اينكه سالي به مكه مشرف شدم در عرفات، وقوف كردم در روز عرفه «فاذا الي جَنبِي غلام شابُّ يدعو و يبكي و يقول يا ربِّ والديّ والديّّ»؛ من تا آن روز مايل نبودم فرزند داشته باشم ولي در عرفات ديدم جوان نورسي در كنار من ايستاده است دعا مي‌كند و اشك مي‌ريزد عرض مي‌كند خدا پدر و مادر من را بيامرز، پدر و مادر من را بيامرز اين معنا باعث شد كه «فرغبني في الولد حين سمعتُ ذلك»[31] گرچه كار اين، شخص كار غير معصوم است معلوم نيست آن چه كسي بود ولي معصوم (سلام الله عليه) دارد اين قضيه را نقل مي‌كند، چون امام (سلام الله عليه) دارد اين قضيه را نقل مي‌كند به لسان ترغيب ياد مي‌كند.

روايت چهارم اين است كه امام صادق (سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد «ان اميرالمؤمنين (عليه السلام) كان يَقراٴ ﴿و اني خفت الموالي من ورائي﴾[32] يعني انَّه لم يكن له وارث حتّي وَهَبَ الله له بعد الكِبَر»[33]؛ حضرت امير (سلام الله‌عليه) كه اين آيه را قرائت مي‌كرد اين آيه را اين‌چنين تفسير مي‌كرد، اينكه زكريا عرض كرد ﴿اني خفت الموالي من ورائي﴾يعني من وارثي ندارم و اين را هم به صورت دعا عرض كرد و سرّ اينكه زكريا (سلام الله عليه) دعا كرد كه خدايا به من فرزند بده براي آن است كه از مريم(عليها السلام) آن كرامت را مشاهده كرد. اين را در سوره «آل‌عمران» و ساير سور ملاحظه مي‌فرماييد وقتي كه زكريا وارد شد ديد ميوه‌هاي غيبي در حضور مريم(عليها‌ سلام) است سؤال كرد ﴿اني لك هذا قالت هو من عند الله﴾[34] پشت سرش بلا فاصله فرمود ﴿هنالك دعا زكريا ربه[35] وقتي كه مريم (عليهاالسلام) را به اين مقام ديد از آن به بعد دعا كرد كه خدايا به من هم يك فرزند صالح بده. داشتن فرزندي اين‌چنين كه اهل كرامت باشد بسيار خوب است فرمود ﴿هنالك دعا زكريا ربه﴾ اين دعاها به صورتي مستجاب شد، كه خدا بشارت داد كه من به شما فرزند صالح مي‌دهيم زكريا عرض كرد كه خود من هم كه ﴿رب اني وهن العظم﴾ اما ﴿ولم اكن بدعائك رب شقيا[36] در هنگام بشارت‌يابي هم يا اصل نيايش هم عرض كرد كه خدايا من به سني رسيده‌ام كه مهم‌ترين اعضاي بدن انسان كه استخوان است پوسيد، فضلاً از لحم و امثال ذلك، اين راجع به شوهر. درباره همسرش هم فرمود ﴿و كانت امراتي عاقرا[37] نه «و امراتي عاقرُ» نه همسر من نازاست بلكه همسر من نازا بوده است يعني آن وقتي كه سنش سن زايمان بود او عقيم بود الآن كه پير است نه «وامراتي عاقرٌ» ﴿و كانت امراتي عاقراً﴾ آن وقتي كه سن او سن مادر شدن بود نازا بود الآن كه پير شد و اما ﴿لم اكن بدعائك رب شقيا﴾ من نااميد نيستم هرچه تو بخواهي مقدور توست. آن گاه خداي سبحان فرمود ﴿و اصلحنا له زوجه[38] هم جريان زكريا را درست كرديم هم جريان همسرش را درست كرديم هم به آنها يحياي شهيد داديم كه يحيي (سلام الله عليه) را بعد از آن دعاي زكريا خداي سبحان به او مرحمت كرد و منشأ آن دعا هم مشاهده كرامت مريم(عليهاالسلام) بود. اميرالمؤمنين اين آيه را اين‌چنين معنا مي‌كند.

 در روايت سيزدهم همين باب آمده است كه «اعلموا ان احدكم يلقي سِقَطه مُحبَنطِئاً علي باب الجنة حتي اذا رآه اخذه بيدِه حتّي يدخله الجنة و انَّ ولد احدكم اذا مات اٴُجِرَ فيه و ان بَقِيَ بعده استغفر له بعد موته»؛[39] فرمود  اگر اين كودك در دوران كودكي رحلت كند كه در بهشت منتظر شماست و اگر در بزرگي رحلت كرد كه زمين اجر شماست و اگر شما قبل از او رحلت كرديد كه او براي شما استغفار مي‌كند خب، اين گونه از اولاد را فرمود بپرورانيد كه هم در دنيا براي شما حسنه باشد. و هم در آخرت براي شما حسنه باشد اينكه فرمود: «مروهم بالصلاة و هم أبناء سبع»[40] يا فرمود: ﴿قوا انفسكم و أهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة[41] ناظر به همين است. فرمود همان‌طوري كه خودتان را از آتش جهنم حفظ مي‌كنيد، اهلتان را هم فرزندان و اهل بيتتان را هم از آتش جهنم حفظ كنيد. در باب دوم همين بحث از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله‌و سلم) فرمود: «الولدُ الصالح ريحانةٌ مِن الله قَسَمَها بين عباده» چون خداست كه معيشت را تقسيم مي‌كند: ﴿نحن قسمنا بينهم معيشتهم[42] هم معيشتهاي معنوي نبوت و رسالت و ولايت، هم اين گونه از معيشتها «و انّ ريحانتيّ مِن الدنيا الحسن و الحسين (سلام الله عليهما)» ريحانه من اينها هستند «سمَّيتُهما باسم سبطين من بني اسرائيل»[43] كه شبير و شبر است.

 روايت سوم و چهارم اين باب كه با همان سند قبلي است اين است كه «من سعادةِ الرّجل الولد الصالح»[44] روايت پنجم آن است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) طبق اين نقل فرمود: «مرّ عيسي ابْن مريم عليهما السلام بقبر يعذَّب صاحبه ثم مَرَّ به مِن قابل فاذا هو لا يعذَّب»؛ عيسي (سلام الله عليه) از كنار قبري مي‌گذشت متوجه شد كه صاحب اين قبر در عذاب است، سال بعد كه عبور كرد ديد او ديگر معذّب نيست «فقال يا ربَّ مررتُ بهذا القبر عام اوّل (و هو) يعذَّب و مَررتُ به العام فاذا هو ليس يعذَّب»؛ سال گذشته در عذاب بود و الآن معذب نيست براي چيست، «فاوحي الله اليه انّه اَدرَكَ له ولدٌ صالحٌ فَاَصلَحَ طريقاً»؛ سال گذشته بچه‌اش نابالغ بود امسال بالغ شد يك كار خيري كرد راه مردم را درست كرد، چون راه مردم را درست كرد خداي سبحان مغفرتي نصيب پدرش كرد. خب، بهترين اصلاح راه همان هدايت مردم است گفتن و هدايت كردن و ارشاد، راهنمايي كردن بهتر از آن است كه انسان يك خيابان پنج متري را ده متري كند، چون اگر شما مردم را هدايت كرديد آن راه مستقيم را نشان آنها داديد بقيه كارها را خود مردم به عهده مي‌گيرند اصل همان اصلاح طريق و هدايت مردم به راه مستقيم است «فاصلح طريقا و آوي يتيما فلهذا غفرتُ له بما عمل ابنُهُ» «ثم قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ميراث الله عزوجل مِن عبده المومن ولدٌ يعبَدُهُ من بعده ثم تلا أبو عبدالله(ع) آية زكريا» كه «رب ﴿فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب واجْعله رب رضيا[45].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . وسائل الشيعه، ج2،ص324.

[2]  ـ وسائل الشيعه، ج 2، ص 326.

[3]  ـ وسائل الشيعه، ج 2، ص 326.

[4] . وسائل الشيعه، ج2، ص326.

[5]  ـ وسائل الشيعه، ج 2، ص 325.

[6] . وسائل الشيعه، ج 2، ص 325.

[7]  ـ وسائل الشيعه، ج 2، ص 325.

[8] . وسائل الشيعه، ج2، ص326.

[9] . وسائل الشيعه، ج2، ص325.

[10] . وسائل الشيعه، ج2، ص324.

[11] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ14.

[12]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[13]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 46.

[14]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 14.

[15]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[16] . سورهٴ قلم، آيه12.

[17] . سورهع قلم، آيه 14.

[18]  ـ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 230.

[19]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 14.

[20]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.

[21]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.

[22]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 14.

[23]  ـ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 230.

[24]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 18.

[25]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[26]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 12.

[27]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.

[28]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[29] . سوره بقره، آيه223.

[30] . سووورهع يوسف، آيه20.

[31]  ـ وسائل الشيعه، ج 21، ص 355.

[32] . سورهع مريم، آيه5.

[33]  ـ وسائل الشيعه، ج 21، ص 356.

[34] . سوره ٴ آل عمران، آيه37.

[35]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 38.

[36]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 4.

[37]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 5.

[38]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 90.

[39]  ـ وسائل الشيعه، ج 21، ص 357.

[40]  ـ بحارالانوار، ج 85، ص 133.

[41]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[42]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.

[43]  ـ وسائل الشيعه، ج 21، ص 358.

[44] .  وسائل الشيعه، ج 21، ص 359.

[45] . (سورهٴ مريم، آيات 5و6) وسائل الشيعه، ج21، ص359.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق