اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)﴾
چند سؤال كه در اين كريمه و كريمهاي كه در دنبال اين بود مطرح است قسمت مهم، ناظر به مسائل مالي است. آن سوال اول درباره خمر و ميسر است و درآمدهايي كه از اين راه نصيب مبتلايان به خمر و ميسر ميشود كه بحثش تا حدودي گذشت.
سؤال دربارهٴ كيفيّت رسيدگي و حلّ مسايل مالي ديگران
قسمت دوم در زمينه رسيدگي به مسائل مالي ديگران است. وقتي روشن شد كه درآمدهاي باطل، محرم است آنگاه انسان به اين فكر ميافتد كه نسبت به ديگران چه كند. اكنون كه از خمر و ميسر نجات پيدا كرد به اين فكر ميافتد كه با ديگران چگونه رفتار كند. كه مشكلات مالي آنها را هم حل كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ﴾؛ در راه خدا چه انفاق كنند، جواب فرمود: ﴿قُلِ الْعَفْوَ﴾
بررسي معناي «عفو»
«عفو» يعني گذشت و زايد چيزي كه از حد بگذرد ميگويند «عفي و فَضُل و زادَ» و سرّ اينكه انسان از گناه ديگري ميگذرد آن را عفو مينامند، براي اينكه اين گذشت از حد انتقام است؛ آن انتقام يك حد اعتدالي است از آن حد كه بگذرد ميشود عفو، گذشت از حد را «عفو» ميگويند، لذا هر چيز زايد را «عفو» مينامند بعضيها اين كريمه ﴿مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ را به معناي زايد مقدار لازم معنا كردند؛ گفتند هرچه براي شما ضروري است آن را نگه داريد و زايد آن را انفاق كنيد. اما طبق روايتي كه از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است عفو را بر انفاق بين الاسراف و التقثير معنا كردهاند[1] يعني همان حد معتدل و متوسط كه آيه قرائت شده
شواهد مربوط به معناي «حد معتدل» داشتن عفو
بحث ديروز مصداقي از اين عفو است آنچه كه خداي سبحان به رسولش درباره انفاق فرمود نه آن چنان دست را پهن كن كه ﴿فتقعد ملوما محسورا﴾ نه آن چنان دست را جمع بكن كه ﴿مغلولة الي عنقك﴾[2] و اين همان است كه در پايان سوره «فرقان» درباره مؤمنين فرمود ﴿و كان بين ذلك قواما﴾[3] حكم كلي هم كه صادر كرد اين است كه ﴿قل العفو﴾ و عفو را هم كه امام صادق (سلام الله عليه) به بين افراط و تفريط تطبيق فرمود[4] پس اين سه راه براي اينكه انفاق حسن، همان انفاق بين افراط و تفريط است.
شاهدي بر معناي «مطلق زياد» داشتن عفو
نشانه اينكه عفو به معناي مطلق زياده است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 94و95 شاهد خوبي است، در اين دو كريمه آمده است كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ يعني ما هيچ پيامبري را براي هيچ منطقهاي ارسال نكرديم، مگر اينكه اهل آن منطقه را به مشكلات مالي و مانند آن اخذ كرديم آنها را آزموديم تا اينها تضرع كنند، چون انسان مرفه اهل تضرع و ابتهال و ناله نيست و انسان هم تا ننالد و متضرع و خاشع در پيشگاه حق نباشد به جايي نميرسد، لذا فرمود ما همه اينها را با باسا و ضراء آزموديم ﴿لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾؛ تا تضرع كنند و بنالند. وقتي آنها از اين فرصت استفاده نكردند و اين را تحقير حساب كردند و خيال كردند ما نسبت به اينها اهانت روا داشتيم ما ديگر لطف خودمان را از اينها گرفتيم؛ اينها را مالدار و متمكن كرديم كه در مال غرق شدند انبوهي از مال در اينها پيدا شد، آنگاه اينها را در وسط همين نشاط كاذب گرفتيم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ سيئه در قبال حسنه اينجا يعني چيزهايي كه ناخوشايند است ما تبديل كرديم به چيزهايي كه خوشايند اينهاست، نه سيئه يعني معصيت يعني اين حوادث ناگوار كه بأسا و ضراء بود و به حال اينها سيئه محسوب ميشد ناگوار بود ما اينها را تبديل كرديم به حوادث گوارا يعني خوشايند به حال اينها: ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا﴾ بالا آمدند «عفي» يعني« فَضُل و زاد» ﴿حَتَّي عَفَوْا﴾ يعني پربار شدند، هم از خوردن هم از پوشيدن هم از ساير لذايذ ﴿حَتَّي عَفَوْا﴾ «عافي» يعني فاضلِ زايدُ وقتي پربار و فربه شدند گفتند كه گذشتگان ما در زحمت بودند ما الحمدلله مرفهيم ديگر نميدانند كه اين آزمون الهي است ﴿وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ﴾[5]؛ گفتند نياكان ما گاهي در حال سرور و نشاط بودند گاهي در غم و ضرر، ولي به جاي اينكه از حال نياكانشان عبرت بگيرند و به جاي اينكه از آن آزمون الهي خوب موفقانه از عهده امتحان بيرون بيايند متنبّه نشدند ما آنها را در همان حال عفو و فزوني گرفتيم: ﴿فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ﴾ بدون اينكه بفهمند چوب چه چيزي را ميخورند ما اينها را گرفتيم پس ﴿حَتَّي عَفَوْا﴾ يعني «فضلوا و زادوا» فربه شدند، بالا آمدند هم از نظر بهرههاي مادي و هم از نظر تكاثر و مانند آن، كه آن هم يك نحوه بهره مادي است. پس عفو به معناي مطلق فضل و زياده هم آمده است و اگر عدهاي گفتند: ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ يعني هر چه زايد بر زندگي است آن را ميتوانيد انفاق كنيد اين يك معناي مخالف لغت نيست و اما آنچه از امام صادق (سلام اللهعليه) رسيده است اين است كه «عفو» يعني بين اسراف و تقتير[6]، بين افراط و بين تفريط گرچه از امام باقر (سلام الله عليه) رسيده است كه زايد بر مؤونه سنه را عفو ميگويند[7] ولي چون اين انفاق، انفاق مستحبي است مزاحم با مسئله انفاق واجب كه زكات و خمس و امثال ذلك است نيست آنها يك صدقات واجبه است كه حكمشان جداست و اين يك امر مستحبي است.
تبيين روش صحيح تفكّر دربارهٴ دنيا و آخرت
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ٭ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ يعني آيات الهي را ما اينچنين بيان ميكنيم تا شما درباره دنيا و درباره آخرت فكر كنيد اين درباره دنيا و درباره آخرت تنها به اين نيست كه شما درباره دنيا بينديشيد دنيا فاني است و درباره آخرت فكر كنيد و آخرت باقي است آن وقت سر از زهد دربياوريد، بلكه درباره شئون دنيا و درباره شئون آخرت فكر كنيد اگر شما ميگوييد: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[8] اگر حسنه ميخواهيد فكر كنيد، هر چه كه براي زندگي سالم شما مؤثر است فكر كنيد و به عنوان يك واجب ديني تلقي كنيد، از دامداري تا صنعت از صنعت تا كشاورزي اگر شما حسنه ميخواهيد بايد فكر كنيد به دنبالش برويد فكر، تنها اين نيست كه انسان بگويد دنيا فاني است و آخرت باقي است اين يك گوشهاي از فكر درباره دنيا و آخرت است فكر، درباره علوم دنيايي درباره علوم اخروي اين فكرها كنار هم باشد نه اينكه بعضي درباره دنيا فكر كنند بعضي درباره آخرت بلكه همه شما درباره دنيا و آخرت فكر كنيد كه اگر علوم مادّي شما را به سمت خود جذب كرده است، فكر آخرت راهگشا باشد كه چگونه از آن علوم مادي بهره بيانديشيد و اگر فكر در آخرت شما را به خود جذب كرده است از دنيا هم غفلت نكنيد شما درباره دنيا و درباره آخرت فكر كنيد نه تنها فقط نتيجه فكرتان زهد باشد نتيجه فكرتان همان باشد كه حسنه است كه بحثش قبلاً گذشت، اگر ميگوييد: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[9] اين را با فكر فراهم كنيد، درباره حضرت ابراهيم خداي سبحان فرمود كه ﴿آتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾[10] بالأخره او دامداري خوبي داشت كه حسنه برخوردار بود كه اگر مهمان برايش آمد ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾[11] اين نحوه پذيرايي را كه خداي سبحان از حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) نقل مي كند به نوبه او دنياي حسنهاي بود خب، داشت كه يك گوساله بريان كرد آورد ديگر اگر نميداشت كه همان نان و پنير را ميآورد، ولي اين را روي پاي خودش ايستاد داشت، اين كه فرمود: ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾ اين ميشود دنياي حسنه اگر دامداري روي اصول صحيح دامداري كند و خودش را تأمين كند و خدمات ديگران را هم از راه حلال فراهم كند اين دنياي حسن است و هكذا كشاورز و هكذا صنعتگر و امثال ذلك، اگر كسي در دنيا و در آخرت بينديشد حسنه دارين نصيبش خواهد شد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ٭ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾. تفكر دربارهٴ دنيا و آخرت، واسطةُ العقدِ مسايل مربوط به دو آيه
اين مطلب كه در وسط قرار گرفت و جزئي از اين مطلب پايان آيه قبل است و جزء ديگر اين مطلب صدر آيه بعد مضمون اين دو آيه را هم به هم ارتباط ميدهد، اين دو آيه بخشي از اينها درباره خمر و ميسر است بخشي درباره كيفيت انفاق است بخشي درباره كيفيت معاشرت با ايتام و مداخله در امور يتيم هست و در وسط اين دو مطلب و دو آيه وقتي فرمود: ﴿تَتَفَكَّرُونَ ٭ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ اين به منزله واسطة العقدي است كه همه مسائل اين دو آيه را به هم مرتبط ميكند، زيور اين دو آيه همان تفكر درباره دنيا و آخرت است.
دسته بندي آيات مربوط به أيتام
آنگاه مطلب پاياني اين است كه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾ سرّ مسئلت از خمر و ميسر براي اين بود كه بازار رسمي آنها را اين امور اداره ميكرد از طرفي هم اسلام شديداً با اين امور مبارزه ميكرد، اين انگيزه سؤال شد كه بالأخره با خمر و ميسر چه كنند؟ درباره يتامي هم بشرح ايضاً، چون آيات فراواني در مكه نازل شد و همچنين در مدينه، قبل از سورهٴ مباركهٴ «بقره» نازل شد كه درباره ايتام سخن ميگويد. يك طايفه از آيات قرآن كريم درباره پرهيز از بياعتنايي و ستم به يتامي است، طايفه ديگر آياتي است كه ما را تشويق ميكند به گراميداشت يتامي، طايفه سوم آياتي است كه سيره بزرگان را درباره برخورد با ايتام بازگو ميكند، طايفه چهارم آياتي است كه از مداخله در شئون ايتام ما را منع ميكند و طايفه پنجم همين طايفهاي است كه محل بحث است كه راهگشاست و راهنماست.
اول: لزوم پرهيز از بياعتنايي بر أيتام
اما آن طايفه اولي كه ما را از زجر ايتام بازميدارد و ميگويد مبادا نسبت به ايتام بيمهري كنيد، نظير آيه سوره «ماعون» كه فرمود: ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ٭ فَذالِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ﴾[12] «دع اليتيم» يعني «دفعه شديداً» يا كريمه ﴿فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ﴾[13] ما را نهي از قهر يتيم ميكند، گرچه حق قهر با احدي نداريم اما قهر يتيم يك خصوصيتي دارد، چون مظلوم اگر مقتدر باشد قلبش نميشكند زيرا آن قلب به مركز قدرتش تكيه دارد يعني اگر كسي به او ستم شد او داراي مال و فرزند و قبيله و پست و مقام بود ميكوشد در سايه اعتماد به اين امور ياد شده تشفي كند ديگر به خدا متوسل نخواهد شد الا نادراً و اما اگر كسي هيچ پناهگاهي جز خداي سبحان نداشته باشد اگر به او ظلم بشود خالصاً لله به خدا متكي است، آن گاه آن دعاي او يقيناً مستجاب است اين است كه سيد الشهدا (سلام الله عليه) در آن آخرين وصايا به امام سجاد (سلام الله عليه) فرمود: «اياكَ و ظلم مَن لا يَجِدُ عليك ناصراً الا الله» و امام سجاد (سلام الله عليه) هم در آخرين وصيتش به امام پنجم (سلام الله عليه) ميفرمايد: من وصيت ميكنم تو را به چيزي كه پدرم در آخرين لحظه مرا به او وصيت كرد و آن اين است كه «اياكَ و ظلم مَن لا يَجِدُ عليك ناصراً الا الله»[14] سرّش اين است، اگر مظلوم هيچ پناهگاهي جز خدا نداشته با شد قطعاً مخلصاً لله خدا را ميخواند و آن قلب شكسته، زمينه استجابت دعاست. يتيم از اين قسم است، لذا در عين حال كه قهر ديگران هم نارواست درباره خصوص قهر يتيم فرمود: ﴿فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ﴾[15] در سورهٴ مباركهٴ «فجر» عدهاي را كه مذمت ميكند در صدر آن بحثهاي مذمتآميز مسئله عدم اكرام يتيم را ذكر ميكند آيه هفده به بعد سوره «فجر» اين است كه ﴿كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ ٭ وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَي طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾ اينها جزء طايفه اولايند.
دوم: تشويق به گراميداشت أيتام
طايفه ثانيه آن است كه ما را تشويق ميكند به گراميداشت ايتام يعني گراميداشت هر انسان مسلماني مخصوصاً يتيم. در سورهٴ مباركهٴ «بلد» اين است كه: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[16]؛ فرمود اينها هنوز از كتل و گردنه بالا نرفتند اينها فقط در جادههاي پهن در دشت، در دامنه كوه كه جاي مسطحي است و رفتن و آمدنش آسان است به سر ميبرند آنجا كه رفت و آمدنش آسان است صراط مستقيم نيست آن گردنه و كتل كه رفتنش دشوار است صراط مستقيم است، فرمود اينها هنوز عقبه نرفتند رفتن عقبه و گردنه رنج ميخواهد اقتحام ميخواهد يعني با فشار و شتاب و كوشش انسان بايد اين راه را طي كند، راه هاي عادي را به طور متعارف ميشود طي كرد اين راه، راه جهنم است كه «حفت النار بالشهوات»[17] اما صراط مستقيم نه يعني صراط آسان بلكه صراط مستقيم صراطي است كه طيّاش همان و رسيدنش به مقصد همان؛ هيچ اعوجاجي در او نيست نه يعني آسان است گردنه صراط مستقيم است براي اينكه انسان وقتي اين را طي كرد به آن اوج ميرسد فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ چرا اينها اين كتلها و گردنهها را با شتاب و فشار طي نميكنند، آن وقت فرمود اقتحام عقبه اين است ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ﴾؛ ميدانيد گردنه و كتل چيست؟ ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ﴾ اول خودتان را آزاد كنيد بعد ديگران را، آن انسان آزمند يا شهوتزده يا خشمزده و غضبناك، بردهٴ غضب و شهوت است اين آزاد نيست اولين اقتحام عقبه اين است كه آدم خودش را آزاد كند آزادي از هوس عاليترين فك رقبه است، آنگاه نوبت به فكاك رقاب ديگران ميرسد بردهها را آزاد كردن ﴿أَوْ إِطْعَامٌ﴾ اما ﴿فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴾[18] يك وقت است كه فراواني است و ارزاني است اين عقبه و گردنه نيست، يك وقت است نه گراني است و كمي، آن هم اگر كسي در شرايط كمي و گراني اطعام كند كسي را كه ممكن است روزي در كنار سفره او بنشيند اين هم باز عقبه و اقتحام عقبه نيست، اگر كسي در روز قطحي و گراني اطعام كند كسي را كه توقع جبران ندارد آن اقتحام عقبه است فرمود: ﴿أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾؛ يتيمي كه از اقرباي شماست يا مسكيني كه به تراب و خاك افتاده است؛ زمينگير است خلاصه و صرف سفره پهن كردن كافي نيست اينها حسن فعلي است هيچ گاه حسن فعلي، انسان را به بهشت نميبرد مگر حسن فاعلي در رأس باشد، لذا فرمود: ﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ٭ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ﴾[19] اينها آياتي است كه ما را به گراميداشت ايتام دعوت ميكند. چه اينكه تا كنون چند آيه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت كه خداي سبحان امر كرد: ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَي﴾[20] در همين سوره «بقره» بحثش گذشت، يا فرمود: ابرار كسانياند كه ﴿آتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ﴾[21] و كذا و كذا كه بحثش گذشت يا ﴿يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَي﴾[22] كه اين هم بحثش گذشت، پس اينها طايفه ثانيهاي است كه ما را تشويق ميكند به پرستاري و پذيرايي نسبت به ايتام.
سوم: سيرهٴ اولياي الهي در برخورد با أيتام
اما آن طايفه ديگر كه شرح حال بزرگان را به عهده دارد سيره اولياي الهي را بيان ميكند، نظير آنچه در سوره «انسان» است كه ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[23] يا در جريان موسي و خضر (سلام الله عليه) آمده است كه ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا﴾[24] كه خضر (سلام الله عليه) به عنوان بنا و موسي (سلام الله عليه) به عنوان دستيار براي ترميم ديوار دو يتيم تلاش و كوشش كردند كه اين سيره اولياي الهي است در رسيدگي به امور ايتام، طايفه ثالثه اينها بود.
چهارم: منع شديد از سوء استفاده در شئوون أيتام
طايفه رابعه، طايفه رابعه شديداً ما را از تصرف در مال يتيم منع ميكند. طايفه اولي اين بود كه يتيم را نرنجان اما طايفه رابعه آن است كه در مال او سوء استفاده نكن، اين است كه اين آيات از هم جداياند. اين آيات وقتي نازل ميشود زمينه سؤال را فراهم ميكند آيه ده سوره «نساء» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ چون در حجاز در اثر جنگها و غير جنگ عدهاي ميمردند و همسرهاي آنها بيسرپرست ميشدند و اموال آنها ميماند گروهي براي طمع در مال با همسران آن از دست رفتهها ازدواج ميكردند كه مال يتيم را ببرند، لذا آيه سوم سورهٴ مباركهٴ «نساء» در همين زمينه نازل شده است كه ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ يعني اگر ميترسيد كه مبادا به مال ايتام آلود بشويد درباره ازدواجتان ﴿مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾ دقت كنيد با هر كسي ازدواج نكنيد، اگر با هر كه ازدواج كرديد به طمع اينكه در مال يتيم تصرف كنيد اين روا نيست تناسب صدر و ذيل آيه هم اين است اينكه فرمود اگر ترس داريد كه مبادا درباره مال يتيم قسط و عدل را رعايت نكنيد ﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾؛ آنچه براي شما طيب است با او ا زدواج كنيد، يعني آنكه اين خطر را ندارد با او ازدواج كنيد حالا چرا ميرويد سراغ يك مالداري كه خودش مرده يتيم دارد يتيم بيسرپرست است شما در اثر ازدواج با مادر او ميخواهيد در مال او تصرف كنيد اين چه كاري است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾[25] در اين طايفه مسئله حرمت تصرف در مال يتيم را به شدت ذكر كرد. در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» چند آيه هم هست كه درباره ايتام و اموال ايتام نازل شده است، آيه دوم اين است كه ﴿وَآتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ﴾؛ اگر با آنها شريكيد يا مال آنها پيش شماست طيب را با خبيث عوض نكنيد اگر مال او طيب است و مال شما كم قيمت است و خبيث، طيب را نگيريد و خبيث را به يتيم ندهيد ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَي أَمْوَالِكُمْ﴾ وقتي ارتباط مالي با ايتام داريد مبادا مال آنها را ضمميه مال خودتان بكنيد براي اينكه ﴿إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾ «حوب» يعني گناه، گرچه هرگونه غصب و تعدي معصيت است اما تعدي به مال يتيم حوب كبير است، «حوب» يعني گناه ﴿إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾ «حوب هو الاثم هو الذنب»، «حاب» يعني «عصي» همانطوري كه در خمر و ميسر فرمود: ﴿فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ درباره مال يتيم خوري هم فرمود ﴿إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾؛ گناه بزرگ است، گرچه غصب جزء گناهان كبيره است ولي اين غصب، در بين ساير غصبها از گناهان كبيره به شمار ميآيد. در آيه ششم فرمود: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾؛ فرمود اگر خواستيد مال يتيم را به يتيم برگردانيد عجله نكنيد او را ابتلا كنيد، ابتلا در ذيل آيه ﴿وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ﴾[26] بحثش مفصل گذشت كه بيارتباط با بِلا و كهنگي نيست.
تبيين مفهوم ابتلاء
«بِلا» يعني كهنگي، پارچهاي كه «سرع اليه البلاء» يعني كهنگي به سراغش رفته است اين «بلوته يا ابتلا» يعني كهنهاش كردم، تعبيري است كه در ادبيات فارسي هم هست اگر انسان چندين بار بيازمايد تجربه كند ميگويد من فلان شخص را كهنهاش كردهام «ابتلا» يعني چندينبار انسان را بيازمايند تا كهنه بكنند آدم را بعد معلوم بشود كه چه چيزي درميآيد. فرمود شما ابتلا كنيد امتحان كنيد بيازماييد مكرر در مكرر، شما اگر خواستيد لباسي را بيازماييد ببينيد كه بادوام است يا نه رنگش ميرود يا نه مكرر با او در ارتباطيد تا آزموده بشود، وقتي كهنه شد معلوم ميشود كه چندين سال دوام كرده است حالا يا رنگش دائمي بوده است، تا لباس كهنه نشود كه روشن نيست دوامش چقدر است و عمرش چقدر است و رنگش چگونه بوده است. اين آزمون و ابتلا از همين ماده است انسان اگر لباسي را زود از دست داد يا گم كرد يا به ديگري داد نميتواند درباره آن لباس داوري كند كه آيا اين لباس بادوام بود يا نه، رنگش ثابت بود يا نه وقتي كهنه كرد فرشي را خانهاي را لباسي را زميني را بالأخره كهنه كرد آنگاه ميتواند نظر بدهد كه اين بادوام بوده است، چيزي كه مثل اين است دوام دارد؛ تا كهنه نكرد معلوم نميشود تا بِلا و كهنگي را نديد معلوم نميشود، اين است كه مسئله ابتلا از همين جا گفتند نشأت گرفته.
فرمود: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾؛ اموال يتامي نزد شما به عنوان امانت هست حافظش باشيد و اينها را بيازماييد وقتي به سن بلوغ رسيدند ﴿بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾؛ كه توانستند ازدواج كنند، صرف بلوغ سني هم كافي نيست ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾[27]؛ اگر ديديد بالغ و رشيدند اموال اينها را به آنها بدهيد وگرنه اگر بالغ سفيهاند اموال اينها را به اينها ندهيد، چه اينكه در آيه پنجم فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾؛ مال خودتان را ندهيد چه رسد به مال او به هر حال وقتي رشد را احساس كرديد، بدهيد ﴿فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا﴾[28]ٴ؛ مبادا با اسراف و شتابزدگي در مال يتيم تصرف كنيد و يا مصرف كنيد براي اينكه مبادا او بزرگ بشود و قائلهاي به پا بشود اين هم طايفه چهارم.
پنجم: اجازهٴ دخالت عادلانه در أموال أيتام به نيّت اسلام
طبق اين طوايف وقتي مخصوصاً طايفه اولي و طايفه چهارم
وقتي خداي سبحان پرهيز شديد از ارتباط با يتيم و اموال يتيم را صادر كرد عدهاي صرفنظر كردند، آنگاه ايتام بيسرپرست شدند هم براي خود آنها مشكل بود هم براي ايتام، اما براي آنها مشكل بود براي اينكه نوعاً مبتلا بودند به شركت با اموال يتيم؛ طوري بايد در مال خودشان تصرف ميكردند كه به اين مال يتيم هيچ سرايت نميكرد و اين بسيار دشوار بود هم ايتام بي سرپرست ميشدند، اين تشكيلات زمينه سؤال را فراهم كرد گفتند ما با ايتام چه كنيم بعضيها كاسههايشان را جدا كردند اين مشكل با اينكه خدا فرمود: ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[29] زمينهاي شد كه سؤال بكنند ما با اموال يتامي چه كنيم ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾ آنگاه خداي سبحان فرمود ما گرچه گفتيم كه نزديك مال يتامي نرويد، نظير آنچه در سوره «انعام» و سوره «اسراء» آمده است، اما ظالمانه نزديك نشويد نه عادلانه، لذا در آيه 152 سوره «انعام» فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[30] در سوره «انعام» آيه 152 وقتي قرب مال يتيم را نهي كرده است آن خصلت حسنه را استثنا كرد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ چه اينكه در سوره مباركه «اسراء» آيه سي و چهارم باز به همين مضمون فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ﴾[31] آنگاه اين آيه محل بحث معناي روشني پيدا ميكند و آن اين است كه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾ يعني شما قصد اصلاح داشته باشيد اين خير است نه كاسههاي خود را جدا كنيد نه آنها را بيسرپرست كنيد شما را تشويق ميكنيم به اين كار خير پس اين يك راه استثنايي شد.
هشدار به سودجويان دربارهٴ أموال أيتام
اين راه استثنايي براي سودجويان ممكن است كه دستآويز خوبي باشد در كنار اين، خداي سبحان سودجوديان را هشدار داد فرمود من گفتم كه ﴿إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾ ولي بايد بدانيد. ﴿وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ﴾ گرچه همه مسلمانها برادران شمايند: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[32] اما يتيم يك اخوت نزديكتري دارد ﴿وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ﴾ مبادا به بهانه اصلاح برويد و همان افساد دروني را پياده كنيد براي اينكه ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ﴾؛ اگر خدا ميخواست شما را در عنت و فشار قرار ميداد ميگفت: «لا تقربوا مال اليتيم»؛ كار به مالش نداشته باشيد، آنگاه شما در زحمت ميافتاديد نميخواهد شما در عنت و رنج و مشقت بيفتيد ﴿وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ﴾ شما را در عنت و رنج قرار ميداد و حال اينكه اينچنين نيست چون ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[33] و اگر ميخواست اين كار را ميكرد و احدي بر او سلطه نداشت، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ﴾ او نفوذناپذير است جلوي اراده الله را احدي نميگيرد، اما حكيم است پس نخواست شما به زحمت بيفتيد گفت با مال يتيم مثل مال يك برادر رفتار بكن و قصد اصلاح داشته باش؛ هم او را تأمين كند هم خودت از اين مشقت بيرون بيا و هم مال او را ترقي بده هم او را بپروران و اگر ـ معاذ الله ـ قصد سوء داشتيد؛ مفسدانه برخورد كرديد به بهانه اصلاح خداي سبحان مفسد را از مصلح تشخيص ميدهد: ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . عوالي اللآلي، ج2، ص73.
[2] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 29.
[3] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.
[4] . ر.ك: عوالي اللآلي، ج2، ص73.
[5] ـ سورهٴ اعراف، آيات 94و 95..
[6] . عوالي اللآلي، ج2، ص73.
[7] . ر. ك: فقه القرآن، ج1، ص240.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[10] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 122.
[11] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 69.
[12] ـ سورهٴ ماعون، آيات 1 و 2.
[13] ـ سورهٴ ضحي، آيهٴ 9.
[14] . الكافي، ج2، ص331.
[15] ـ سورهٴ ضحي، آيهٴ 9.
[16] ـ سورهٴ بلد، آيات 11 ـ 16.
[17] ـ بحارالأنوار، ج 67، ص 78.
[18] . سورهٴ بلد، آيات11-14.
[19] ـ سورهٴ بلد، آيات 14-18.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[21] . سورهٴ بقره، آيهٴ177.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 215.
[23] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.
[24] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[25] . سورهٴ نساء، آيه3.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[27] . سورهٴ نساء، آيه6.
[28] . سورهٴ نساء، آيات 5و 6.
[29] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.
[30] . ر. ك: مجمع البيان، ج2،ص558.
[31] . سورهٴ اسراء، آيه34.
[32] . سورهٴ حجرات، آيه10.
[33] . سورهٴ حج، آيه78.